تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۸  ، 
کد خبر : ۱۸۹۹۸۳
جنگ دوم خلیج‌فارس، حمله مجدد آمریکا به عراق

دفتر جریان‌شناسی تاریخ معاصر (بخش هجدهم)


اصلاح طلبان پس از موضع قاطع رهبری که پیوستن به ائتلاف ضدتروریست را مطلقاً مردود دانسته بود، نوع تحرک دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در قبال این بحران را به باد انتقاد گرفتند و خواستار تجدید نظر مسئولین وزارت امور خارجه در سیاست خارجی و فعال تر شدن دستگاه دیپلماسی کشور شدند و تا آن جا پیش رفتند که وزیر امور خارجه را وادار به استعفا و آقای خاتمی را ناگزیر به پاسخگویی و دفاع از سیاست خارجی دولتش کردند. 101
مراد اصلاح طلبان از فعال کردن تحرکات دیپلماسی کشور، مذاکره با آمریکا در بحران افغانستان بود. مجلس ششم که در اختیار اصلاح طلبان قرار داشت، کمیسیون ویژه ای را جهت بررسی تحولات منطقه بویژه بحران افغانستان تشکیل داد و از بیم تهدیدات آمریکا که بخشی از آن با افروخته شدن جنگ در همسایگی ایران عملی شده بود، رسماً خواهان مذاکره با آمریکا شد. این اقدام مرعوبانه که به معنای امتیاز دادن به دشمن زخم خورده، برای در امان ماندن از حملات احتمالی وی بود، با واکنش تند مقام معظم رهبری مواجه گردید. ایشان با اشاره به حضور قدرتمندانه رهبری در همه امور و شؤون کشور، تمامی مسئولان و قوا را به تبعیت از سیاست های کلی نظام که از سوی رهبری تعیین می شود، فراخواندند و تخلّف از آن را حرام شرعی و مضرّ به منافع ملی نظام دانستند:
«. . . وظیفه رهبری هم در قانون معلوم شده است. رهبری در کارهای اجرایی کشور هیچ دخالت مستقیمی نمی کند؛ نه در قوه مجریه، نه در قوه قضاییه و نه در قوه مقننه. مهم ترین کار رهبری عبارت است از تعیین سیاست های کلان کشور؛ یعنی آن چیزهایی که جهت گیری کشور را مشخص می کند؛ که همه قوانین، مقررات و عملکردها باید در این جهت باشد. حضور رهبری در همه بخش های کشور، به معنای حضور سیاست های رهبری است که باید با دقت اجرا شود. و من به شما عرض می کنم هر جایی که این سیاست ها اجرا شده، کشور سود کرده است. اما در طول سال های گذشته - از ده، دوازده سال پیش تاکنون - هر جا از این سیاست ها تخلّف شده، کشور ضرر کرده است؛ که گاهی ضررش را فهمیده اند. بنابراین حضور رهبری جدی است.
البته ممکن است در بخشی از مسائلی که این سیاست ها متضمن آن است، مسئولانی نظریات دگرگونه ای داشته باشند، ایرادی ندارد. اینها می آیند و نظرات خود را مطرح می کنند. اتخاذ این سیاست ها هم یک روند بسیار معقول و منطقی دارد. در دستگاه موظف این کار در دولت، طراحی می شود و بعد درجه درجه بالا می آید تا به مجمع تشخیص مصلحت می رسد؛ بنابراین تمام جوانب مراعات می شود؛ در عین حال ممکن است یک نفر مخالف باشد؛ ایرادی ندارد؛ لیکن همچنان که یک قانون تا وقتی قانون است، مخالفت با آن جایز نیست، سیاست هم که مضمون قانون اساسی است - مرتبه سیاست ها از قانون بالاتر است؛ در حد قانون اساسی است - تا وقتی تغییر پیدا نکرده است، ولو کسی نظر دیگری داشته باشد، نباید بر طبق نظر خود عمل یا تبلیغ کند. بحث در مجامع علمی و فنی و تخصصی بسیار خوب است؛ امّا فضاسازی در کشور به شکلی که اغوای افکار عمومی بشود، غلط و برخلاف مصالح کشور است.
ما با ملاحظه همه جوانب، با مطالعه همه تجربه های کشور خود و کشورهای همسایه و با مشورت با صاحب نظران عمده و دارای رأی، به این نتیجه می رسیم که نه فقط رابطه با آمریکا، بلکه مذاکره با دولت آمریکا امروز برخلاف مصالح ملی و منافع ملت است. این یک نظر متعصبانه نیست؛ این یک اندیشه و فکر است؛ بررسی شده و با ملاحظه همه جوانب است. مذاکره با آمریکا چه در قضایای کنونی و چه در مسائل دیگر - به معنای باز کردن باب توقعات و طلبکاری های آمریکاست. کسانی که دم از مذاکره می زنند - که البته سوء نیت ندارند؛ دچار غفلتند - توجه ندارند که مذاکره با آمریکا در هر یک از قضایایی که این دولت در آن برای خودش ایده و منفعتی تعریف کرده است - مثل همین قضیه افغانستان - هیچ فایده ای ندارد، چرا؟ چون او مستکبر است و تسلیم نمی شود. مذاکره آمریکا با یک دولت به معنای این نیست که می خواهد نظرات آن دولت را قبول کند. حتی نظرات مجامع جهانی را قبول نمی کند!
همین حالا که در آفریقا در یک کنفرانس، بحث گرم شدن زمین و مسئله گازهای گلخانه ای در دنیا مطرح است و همه دنیا لازم دانستند در این خصوص تلاش کنند، آمریکا زیر بار نمی رود؛ یعنی حتّی با رفقای اروپایی خودش هم کنار نمی آید! چند روز پیش در خبرها خواندم که رئیس جمهور پاکستان از آمریکایی ها درخواست می کند که برای حمله به افغانستان، از فلان فرودگاه استفاده نکنند؛ از بقیه فرودگاه ها استفاده کنند؛ اما آمریکایی ها خواسته او را رد می کنند! یعنی به نظر مشورتی رئیس آن کشور در مورد یک فرودگاه اعتنا نمی کند! کدام یک از کشورهایی که با آمریکا رابطه دارند، توانسته اند در یک مسئله مهم، نظرشان را به آمریکا تحمیل کنند؟ بعضی از کشورهای عربی تملق آمریکا را می گویند؛ بعضی از آنها هرچه می توانند نظرات آمریکا را در همه بخش ها رعایت و به آن عمل می کنند؛ اما آمریکا به کدام خواسته این کشورها در مقابل رژیم صهیونیستی غاصب یا در مسائل مهم جهان عرب، ترتیب اثر داده است؟ این غفلت بزرگی است که بعضی ها دارند. سیاستی که مطرح کردم، یک سیاست مهم کشور است. مسئولان باید به سیاست ها عمل کنند و منسجم باشند». 102
جنگ دوم خلیج فارس
از دیگر پس لرزه های واقعه یازدهم سپتامبر، حمله نظامی آمریکا و انگلیس در یکم فروردین سال 1382 (21 مارس 2003 میلادی) به کشور عراق بود. مهم ترین دست آویز آمریکا در این تهاجم وحشیانه، ادعای رئیس جمهور این کشور مبنی بر وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق بود. این جنگ ویرانگر که به جنگ دوم خلیج فارس شهرت یافت، موجب بحرانی تر شدن اوضاع منطقه گردید و کشور اسلامی ایران را نیز در شرایط بسیار خطرناک و حساسی قرار داد. بویژه این که هر از گاهی زمزمه های شومی نیز از سوی مدعیان صلح جهانی که اینک جهان را با سیاست های خود به ورطه وحشتناک ترین جنگ های خونین سوق داده بودند، ساز می شد.
جان بولتون، معاون وزیر خارجه آمریکا در امور خلع سلاح، در یک مصاحبه ای تلویزیونی با شبکه فاکس نیوز در شانزدهم مارس 2003 (26 اسفند 1381) چند روز قبل از حمله به عراق، در یک تهدید تلویحی عنوان کرده بود که:
«آمریکا امیدوار است کشورهایی که در پی دسترسی به سلاح های کشتار جمعی هستند، با مشاهده سرنوشت عراق درس بگیرند!»
پاول، وزیر امور خارجه این کشور نیز، چند روز پس از حمله به عراق، با تکرار اتهامات بی پایه خود، مدعی شد که ایران به دنبال دستیابی به سلاح های هسته ای است. 103
اتهامات فوق، آن هم در بحبوحه تهاجم نظامی این کشور به عراق، این دیدگاه را که طرح های آمریکا برای منطقه خاورمیانه و خلیج فارس فراتر از ادعای آن علیه رژیم صدام حسین است را تقویت می کرد.
بدیهی است در چنین شرایطی، کوچکترین اشتباه در محاسبات این معادلات پیچیده می توانست به یک اشتباه استراتژیک بدل شود و امنیت داخلی، تمامیت ارضی و حتی استقلال کشور بویژه در بعد سیاسی را با خطرات جدی روبرو سازد. از طرفی هرگونه تصمیم در این خصوص تابع شناخت دقیق از میزان توانایی های مادی و معنوی ملت ایران، میزان قدرت بازدارندگی نظامی، محاسبه دقیق نقاط ضعف و قوت دشمن و تصویر روشن از آینده جنگ پس از پیروزی آمریکا بر عراق بود. اوضاع داخلی سیاسی نیز تعریف چندانی نداشت و جمهوری اسلامی شرایط خاص و ویژه ای را به لحاظ اختلافات و تشنج های سیاسی برای نخستین بار پس از ارتحال امام خمینی (ره) تجربه می کرد.
مواضع جریانات سیاسی در این زمان، تا حدود زیادی متأثر از جنگ روانی دشمن، القائات یأس آلود برخی از عناصر نفوذی در لایه های مختلف مدیریتی و تابع تحولات میدان نبرد بود. از این رو هر چه قوای ائتلاف به نقطه پیروزی نزدیک تر می شد، فشار برخی از جریان های سیاسی (که عمدتاً در جبهه اصلاحات اردو زده بودند) به مراکز تصمیم ساز بویژه رهبری معظم انقلاب بیشتر و بیشتر می شد.
موضع اصلاح‌طلبان در جنگ دوم خلیج فارس
جریان اصلاح طلب در راستای مواضع خود در جنگ افغانستان، خواهان ورود به جنگ و همکاری با ائتلاف چند ملیتی، تحت رهبری آمریکای متجاوز بود. این تفکر که از سوی جریان اصلاح طلبی در ایران نمایندگی می شد، معتقد بود که همکاری ایران با آمریکا در این ماجرا می تواند ایران را از واقع شدن در شرایط بحرانی تر نجات دهد. از این رو دیپلماسی جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان و عراق، که بارها از سوی رهبری نظام جمهوری اسلامی و مسؤولین عالی رتبه نظام، تبیین و تأکید شده بود را به باد انتقاد گرفته بودند:
«این اقدام در مرزهای ما توسط دو قدرت بزرگ جهانی که یکی از آن ها ابرقدرت است، برای کشور مستقلی چون ما به شدت خطرناک است. بهانه هایی نظیر داشتن سلاح های کشتار جمعی، نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم از سوی آمریکا برای هر کشوری قابل طرح است. آمریکا کشوری است که با ما خصومت دارد، اما حتی اگر چنین هم نبود نقش حضور نظامی و پررنگ یک ابرقدرت در همسایگی ما، به عنوان کشوری مستقل آن هم به صورت کاملاً بیگانه و متعارض با عرف بین المللی خطرناک است. . . جمهوری اسلامی ایران در آینده ای نزدیک، با یکی از حساس ترین شرایط در طول عمر خود مواجه خواهد شد. ما می توانستیم راهبردی را اتخاذ کنیم که منافع ملی ما در هر شرایطی تأمین شود، برای ما مقدور بود که دیپلماسی خود را تحت شعار دموکراسی و صلح، با توجه به شعارهای گفت و گوی تمدن ها و ائتلاف برای صلح سامان دهیم، چنانچه آقای خاتمی آن ها را به عنوان محورهای دیپلماسی ایران مطرح کرده بود. با توجه به حرکت اصلاحی معطوف به دموکراسی خواهی و توجه به حقوق مردم، که جهان، اتفاق چند ساله اخیر ایران را به این صفت می شناسد، به راحتی می توانستیم رهبری جنبش ضد جنگ و صلح طلب را به دست بگیریم یا در سطح رهبری این جنبش، مطرح شویم. اما متأسفانه آنقدر این فرصت ها را از دست رفت که این موج عقب افتاد و ما به یک دنباله رو در این عرصه تبدیل شده ایم. »104
برخی از عناصر روحانی وابسته به این طیف نیز، با تراشیدن توجیهات دینی و با استشهاد به وقایع تاریخی صدر اسلام، در صدد ترغیب ملت ایران برای همکاری با این متجاوزین بودند. ناصر قوامی، نماینده اصلاح طلب مجلس ششم، با تشبیه حمله آمریکا و انگلیس به قیام مختار که به خونخواهی از امام حسین(ع)و سایر شهدای کربلا برخاسته بود، می گوید:
«مختار امامت امام سجاد را قبول نداشت! ولی وقتی که به خونخواهی شهدای کربلا برخاست، امام سجاد او را دعا کرد، زیرا دل اهل بیت را شاد کرد. این جنگ هم مرحمی به قلب جریحه دار شده مادران شهدای ایرانی است. »105          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات