تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۸۹ - ۰۸:۴۰  ، 
کد خبر : ۱۹۳۶۷۰
تحول نظام آموزشی

مفاهیم و اصول و یافته‌های اساسی دانش روانشناسی تربیتی (بخش پنجم)

سردبیری: به علت عدم انتشار کل قسمتها از سوی منبع، خبر حذف شد. اشاره: آن‌چه که در پی می‌آید پنجمین بخش از فشرده‌ای از مفاهیم و اصول و یافته‌های اساسی دانش روانشناسی تربیتی به عنوان یکی از پشتوانه‌های علمی طرح تدوین سند ملی آموزش و پرورش است که در همایش کمیته مطالعات نظری این طرح توسط دکتر حسین لطف‌آبادی، استاد روانشناسی تربیتی دانشگاه شهید بهشتی ارائه شده است. سرویس مسائل راهبردی خبرگزاری دانشجویان ایران، آشنایی با مفاهیم تخصصی و فنی در هر حوزه را مقدمه‌ی ایجاد یک عرصه‌ عمومی برای گفت وگوی دانشگاهیان و حرفه‌مندان با مدیران و سیاست‌گذاران درباره‌ی سیاست‌ها و استراتژی‌ها و برنامه‌ها در آن حوزه می‌داند و اظهار امیدواری می‌کند تحقق این هدف، ضمن مستند سازی تاریخ فرآیند سیاست‌گذاری عمومی و افزایش نظارت عمومی بر این فرآیند، موجب طرح دید‌گاه‌های جدید و ارتقای کیفیت آن در حوزه‌های مختلف شود. سرویس مسائل راهبردی خبرگزاری دانشجویان ایران، ضمن اعلام آمادگی برای بررسی دقیق‌تر نیاز‌های خبرنگاران و سیاست‌پژوهان محترم، علاقه‌مندی خود را برای دریافت (ap.isna@yahoo.com) مقالات دانشجویان، پژوهشگران، حرفه‌مندان، مدیران و سیاست‌گذاران محترم در ارائه‌ی عناوین جدید مقالات و یا تکمیل یا ویرایش آن‌ها اعلام می‌کند.

به‌عنوان یکی از پشتوانه‌های علمی
طرح تدوین سند ملی آموزش و پرورش
2-7- شناخت شکل‌گیری "خود" در کودکان و شناخت هویت نوجوانان
الف- مدرسه فقط جایگاه سوادآموزی و علم‌آموزی نیست، بلکه محل رشد شخصیت و فراگیری عزت نفس، یادگیری راهبردهای کنش و واکنش با دیگران، و کشف دیدگاه‌های مختلف درباره خوب و بد نیز هست. به بیان دیگر، جدا از نقشی که خانواده و مدرسه در مورد خردسالان و کودکان و نوجوانان ایفا می‌کنند، با کمک مدرسه است که رشد شخصی و اجتماعی و اخلاقی آنان نیز شکل می‌گیرد. در مباحث مربوط به مبانی شناخت و سنجش وضعیت روانشناختی کودکان و نوجوانان باید به این سؤالات پاسخ داد که هر فردی خود و دیگران را چگونه می‌شناسد؟ مفهوم خود چیست؟ و چگونه شکل می‌گیرد؟ دیدگاه‌های خردسالان و کودکان و نوجوانان درباره دیگران در جریان افزایش سنی چگونه تغییر می‌کند؟ و از دست مدرسه برای تربیت کیفیت‌های شخصیتی مخاطبان خود، نظیر حرمت نفس و صداقت و همکاری و همدردی، چه کاری ساخته است؟ مدرسه چگونه می‌تواند به اجتماعی شدن کودکان و بر رشد شخصیتی و اجتماعی آنان کمک کند؟
ب- شخصیت، مجموعه‌ای از تمام ویژگی‌ها، توانایی‌ها، انگیزه‌ها، خلق و خوی، نگرش‌ها، دیدگاه‌ها، باورها، واکنش‌های هیجانی، سبک‌های شناختی، منش، و اخلاقیات و دربرگیرنده تمام جنبه‌های رفتار انسان است. کاربرد شناخت علمی مقوله‌های اساسی مورد بحث، یعنی رشد شخصیت و مفهوم خود، رشد اجتماعی و چگونگی تعامل با دیگران، و رشد اخلاقی و تشخیص رفتار خوب و بد، این است که ما باید دریافت روشنی از آن‌ها داشته باشیم تا بتوانیم:
1- چندجانبگی و ماهیت مفهوم خود، وضعیت و تحول هویت کودکان و نوجوانان، و چگونگی رشد دادن شخصیت آنان را بشناسیم؛
2- ویژگی‌های شخصیت نمونه‌وار کودکان و نوجوانان مختلف را بشناسیم و چگونگی انطباق برنامه‌ها و عملکردهای تدریس و تربیت بر این ویژگی‌ها را بدانیم؛
3- نقش مدرسه در اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان را بشناسیم و تبیین کنیم؛
4- چگونگی تأثیر همکلاسان و همسالان در رشد شخصی و اجتماعی کودکان و نوجوانان را بشناسیم و بتوانیم در جریان برنامه‌های آموزشی به آنان کمک کنیم تا مهارت‌های اجتماعی مناسبی پیدا کنند.
5- چگونگی رشد استدلال اخلاقی و رفتار اخلاقی سالم و ناسالم، و راه‌های ارتقای اخلاقی کودکان و نوجوانان را بشناسیم؛ و
6- تفاوت‌های شخصیت، رفتار اجتماعی، و سطح رشد استدلال و رفتار اخلاقی کودکان و نوجوانان را بشناسیم و چگونگی مناسب‌ سازی برنامه‌های آموزشی با این تفاوت‌ها را بدانیم.
ج- سه عامل مهم را می‌توان در ایجاد خودپنداره مثبت یا منفی کودکان و نوجوانان مؤثر دانست:
رفتارهای پیشین خود شخص؛ رفتار دیگران نسبت به فرد؛ و سطح انتظاراتی که سایر افراد از او دارند.
تأثیر این عوامل در دریافتی که فرد از خود دارد، در تحقیقات گوناگون نشان داده شده است. خودپنداره فرد با افزایش سن او ثبات و استحکام بیشتری پیدا می‌کند. کاربرد یافته‌های روانشناسی تربیتی در مورد وضعیت "خود" کودک یا نوجوان در عملکردهای آموزشی این است که بدانیم، و در برنامه‌های آموزشی نیز توجه کنیم که، کیفیت هویت خود و نوع ارزشیابی که کودک یا نوجوان از خودش دارد، در رفتار و پیشرفت و موفقیت یا عدم موفقیت او تأثیر بزرگی دارد. در واقع، او به گونه‌ای رفتار می‌کند که باور دارد. مثلاً اگر او فکر می‌کند که دانش‌آموز توانا و خوبی است برای پیشرفت درسی خود نیز تلاش بیشتری می‌کند. همین طور، اگر او فکر می‌کند که دیگران دوستش ندارند، احتمالاً بیشتر از جمع کناره می‌گیرد. کسانی که دارای یک مفهوم مثبت از خود هستند و خود را ارزشمند می‌دانند، در زمینه‌های خانوادگی و اجتماعی و علمی و شغلی نیز موفقیت‌های بیشتری کسب می‌کنند. بنابراین برنامه‌های مدرسه باید به گونه‌ای باشد که این "خود مثبت" و احساس ارزشمندی را در مخاطبان خویش تقویت کند. والدین و مربیان و معلمان باید کمک کنند که از همان ابتدا خودپنداره درستی در کودکان و نوجوانان شکل بگیرد و این خودپنداره در ادامه زندگی آنان نیز خدشه دار نشود.
د- در مبحث "خود " و "هویت "، که دو مبحث اساسی در روانشناسی تربیتی شخصیت است، می‌توان اولّی را در دو عنوان "شناخت خود " و "ارزش خود "، و دومی را به تفصیل بیشتر و ذیل عناوینی چون "نظریه روانی- اجتماعی هویت "، "چهار وضعیت هویت "، و "تغییرات رشدی در هویت " مورد بررسی قرار داد. منظور از "شناخت خود، بازنمایی شناختی خود و ماهیت و محتوای ادراک از خویش است". این شناخت خود، نشأت گرفته از وضعیت و نقش‌های مختلف و عضویت کودک در این یا آن جمع است. به بیان دیگر، شناخت خود ناشی از خاطرات شخصی، بازنمایی خود در ذهن یا احساسی که فرد درباره خود دارد، و نظریه معین درباره ویژگی‌های خوب و بد خویش است.
تشخیص خود از غیر خود که در ابتدا به تمایزهای بدنی منحصر است، در سال‌های بعدی زندگی فراتر می‌رود و به تمایزهای تاریخی زندگی، تمایزهای ملکی، تمایزهای رفتاری، تمایزهای عاطفی و امثال این‌ها گسترش می‌یابد. این تمایزهای درونی کودک، با افزایش سن او باز هم گسترش بیشتری پیدا می‌کند و در سال‌های دبستانی می‌تواند با کمک ویژگی‌های درونی و اجتماعی که دارد، خود را از دیگران متمایز سازد. اصول و یافته‌های روانشناسی تربیتی در موضوع مورد بحث آن است که ما می‌توانیم، پس از آنکه به بررسی‌های عینی بومی درباره وضعیت شناخت خود، بازنمایی شناختی خود، و ماهیت و محتوای ادراک از خویش در بین خردسالان و کودکان و نوجوانان ایرانی پرداختیم، برنامه‌های تدریس و تربیت برای کودکان و نوجوانان گوناگون در کشور خود را بر اساس چنین یافته‌های بومی تهیه کنیم.
ه- رشد شناخت خود در سال‌های نوجوانی پیچیدگی‌های بسیار بیشتری پیدا می‌کند.
این ویژگی‌ها شامل سه مورد اصلی است:
انتزاعی شدن، آرمان‌گرایانه شدن، و متمایزشدن.
به دلیل ماهیت متعارض "خود" در نوجوانی می‌توان از کم‌ثباتی آن و تغییراتی که حسب شرایط مختلف پیدا می‌کند، صحبت کرد. یک نوجوان ممکن است احساس کند که در مدت کوتاهی تغییرات زیادی پیدا کرده است. این کم‌ثباتی تا دستیابی به نظریه روشنی درباره خصوصیات خود و شکل‌گیری هویت (تا آغاز جوانی) ادامه می‌یابد. این تغییرات باعث تعارض‌هایی در اندیشه و احساس و رفتار نوجوان نیز می‌شود و ممکن است او را با دیگران نیز درگیر کند. این تعارض با خود و با دیگران در فاصله سنی 12 تا 16 سالگی به شدت افزایش می‌یابد و بعد در 17 و 18 سالگی کاهش پیدا می‌کند. آرمان‌گرایی نوجوان و فاصله خود واقعی و خود آرمانی وی نیز در سال‌های نوجوانی شدت می‌یابد. به منظور جلوگیری از ایجاد فاصله خود حقیقی و خود آرمانی که باعث افسردگی، ناسازگاری و آسیبهای روانی نوجوانان می‌شود، باید در برنامه‌های تدریس و تربیت نوجوانان از آرمان‌گرایی‌های غیرقابل دسترس پرهیز کرد. برعکس، باید برنامه‌های خود را به گونه‌ای ارائه کنیم که فاصله میان خود حقیقی و خود آرمانی، که آن را "خود ممکن" می‌نامیم و نشانه وجود موازنه بین موجود و مطلوب و حاکی از "شدنی بودن" قابلیت دستیابی به آرمان است، برای نوجوانان دانش‌آموز قابل پیمودن باشد.
و- شخصیت و هویت افراد در جریان زندگی آن‌ها به تدریج شکل می‌گیرد و تغییر و تحول و استحکام می‌یابد. اصول و یافته‌های مبتنی بر نظریه روانی- اجتماعی درباره رشد شخصیت و هویت کودکان و نوجوانان، کاربردهای قابل توجهی در تدریس و تربیت دارد. به بیان دیگر، رشد روانی- اجتماعی فرد در مراحل گوناگونی صورت می‌پذیرد و در هر یک از این مراحل، وظیفه رشدی معینی باید با موفقیت در زندگی فرد به انجام برسد تا شخصیت او به صورت مثبت رشد کند. از این دیدگاه، هویت فردی در جریان گذار از دشواری‌های معین مراحل مختلف رشد روانی- اجتماعی بروز می‌کند. این دشواری‌ها و درگیری‌ها که بین جنبه‌های مثبت و منفی حیات درونی و بیرونی شخص رخ می‌دهد، رشد شخصیت یا واپس‌روی شخصیت را سبب می‌شوند. خودشکوفایی فرد نیز، تنها پس از رسیدن به راه‌حل‌های قابل قبول در جریان دشواری‌ها و درگیری‌های مراحل رشد روانی- اجتماعی و دستیابی به یکپارچگی شخصیت، حاصل می‌شود.
ز- در سال‌های کودکستانی (5 و 6 سالگی)، کودک با آزمایش‌های گوناگون (با وسایل بازی، شن، سنگ و امثال آن‌ها) و کارهای فنی و هنری کودکانه به تمرین دستیابی به توانایی‌ها و دیدگا‌ه‌های شخصی درباره اشیا و واقعه‌های حول و حوش خود می‌پردازد. وقتی که والدین و مربیان چنین فرصت‌هایی برای کودکان فراهم می‌کنند و در انجام این فعالیت‌ها به ترغیب و تشویق آنان می‌پردازند، کودکان نیز به احساس توانایی و استقلال و ابتکار عمل دست می‌یابند. برعکس، اگر بزرگسالان در برخورد با این ابتکارهای کودکان روش بازدارنده‌ای پیشه کنند، آن‌گاه احساس ناتوانی و تقصیر در برآوردن نیازها و آرزوها در آنان ایجاد می‌شود. کودکی که برخوردار از حس اعتماد و خودگردانی است، می‌تواند به تنهایی به امور ناشناخته بپردازد و حس کنجکاوی طبیعی خود را سیراب سازد. حل مسأله ابتکار در مقابل گناه، هم باعث ایجاد پایه‌های مسؤولیت‌پذیری در کودک می‌شود و هم، با پس و پیش رفتن در دو قطب استقلال و تقصیر، وجدان او شکل می‌گیرد. از آن جا که او برای بسیاری از کارهای خود با مقاومت دیگران و "نه" گفتن آنان مواجه می‌شود، تجربه گناه نیز در او شکل می‌گیرد. حال اگر این تجربه بر احساس ابتکار و استقلال و خودگردانی او مسلط شود، روحیه گناه‌آلودگی؛ و اگر تجربه ابتکار بر احساس تقصیر مسلط شود، روحیه خودمختاری در او قوت خواهد گرفت. در این صورت کودک به این احساس دست پیدا می‌کند که "من همان شخصی هستم که فکر می‌کنم بعداً نیز چنان خواهم بود."
ح- وقتی که کودک به سن دبستانی می‌رسد، انتظار می‌رود که مهارت‌های درسی زیادی را کسب کند. در همین دوره است که کودک می‌آموزد که برای جلب نظر و حمایت بزرگترها باید در خواندن، نوشتن، حساب کردن، نقاشی و امثال آن‌ها مهارت‌های خوبی پیدا کند. وقتی که کارهای کودک در مدرسه مورد توجه و تشویق قرار می‌گیرد، احساس سازندگی و پیشرفت (که مشخصه آن درس خواندن و خوب کارکردن و ترجیح دادن کار بر بازی است) در او شکل می‌گیرد. اما اگر تجارب کودک در این دوره حاکی از ناتوانی در جلب رضایت والدین و معلمان باشد، ممکن است دچار احساس کم‌توانی و خودکم‌بینی شود. ملامت‌های شدید و اِعمال تنبیه نسبت به کودک در این دوره، خاصه اگر استمرار یابد، باعث احساس حقارت خواهد شد و زمینه‌های خلافکاری را در او ایجاد خواهد کرد.
این اصول و یافته‌های علمی به ما می‌گوید که برنامه‌های تدریس و تربیت کودکان دبستانی باید به گونه‌ای باشد که ایجاد تجربه‌های موفق برای هر کودک را امکان‌پذیر سازد. اجرای چنین برنامه‌هایی مستلزم شناخت توانایی‌های هر کودک و کمک کردن به موفقیت‌های پی در پی او است؛ به گونه‌ای که او شخصاً و از درون خواهان کسب موفقیتهای بیشتر باشد. نادیده انگاشتن احساس پیشرفت در کودکان سنین دبستانی موجب رشد احساس بی کفایتی در آنان خواهد شد. از سوی دیگر، وارد کردن کودک در رقابتهای خودخواهانه فردی برای لذت بردن از شکست دادن دیگران نیز بسیار خطرناک است و مانع رشد احساس واقعی پیشرفت و لذت بردن از توانایی انجام امور خواهد شد.
ط- وقتی که پسران و دختران به سن نوجوانی می‌رسند تغییرات مهم جسمی، فکری و روانی را تجربه می‌کنند و این تجارب که در آغاز برای آنان بیگانه است، نوعی سرگشتگی را به همراه می‌آورد. برای انتقال از کودکی به بزرگسالی، نوجوانان باید نقش‌هایی را برعهده گیرند که در شمار وظایف و دشواری‌های دنیای بزرگسالی است. به همین جهت، نوجوانان عموماً دچار نوعی اغتشاش در ایفای نقش بزرگسالی می‌شوند، که ترکیبی از پندارها و احساسات در مورد راه‌های برخورد با مسائل زندگی اجتماعی است. در جریان این ایفای نقش‌ها است که آنان با انواع مختلف رفتارها و فعالیت‌ها مواجه می‌شوند و به تدریج هویت معینی را در خود شکل می‌دهند. شکل‌گیری هویت مهمترین مسأله دوره نوجوانی است و دستیابی به این هویت به معنای پاسخ گفتن به مجموعه‌ای از پرسش‌های مهم از این قبیل است که:
" من کیستم؟ آیا من هنوز کودکم یا بزرگ شده‌ام؟ کدام افکار و اعتقادات مورد قبول من است؟ چه نقشی را در زندگی اجتماعی باید داشته باشم؟ چگونه می‌توانم نقش خود را در ارتباط با جنس مخالف ایفا کنم؟ در آینده چه شغلی خواهم داشت؟ آیا من به اندازه کافی اهمیت دارم و مورد احترام هستم؟ آیا در زندگی موفق خواهم شد؟" دستیابی به پاسخ در مواردی از این قبیل آسان نیست و نوجوان را، لااقل برای مدتی، دچار نوعی گم‌گشتگی می‌کند. در صورتی که شرایط زندگی فرد چنان نباشد که در رفع این مشکلات به او کمک کند، بحران نوجوانی بروز می‌کند و می‌تواند در دوره‌های بعدی زندگی نیز مشکل‌آفرین باشد. از سوی دیگر، حل مشکلات و رفع دشواری‌ها و بحران‌های این دوره باعث اعتماد به نفس و امنیت می‌شود و به فرد اطمینان می‌دهد که آینده روشنی در انتظار او است.
بنابراین، برنامه‌های تدریس و تربیت در مدارس راهنمایی و دبیرستان‌ها باید امکان دستیابی آنان به جوانب مختلف هویت سالم را تسهیل کند.           ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات