تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۱ - ۰۷:۳۲  ، 
کد خبر : ۱۹۵۱۶۳

مصاحبه با دکتر بهزاد شاهنده استاد دانشگاه (بخش نخست)

گفت وگو از یوسف ناصری اشاره: کشور چین با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت طی سالیان اخیر از توسعه اقتصادی سریعی برخوردار بوده است. بررسی دلایل توسعه اقتصادی پرجمعیت ترین کشور جهان در حالی که چند دهه پیش کشوری فقیر به شمار می رفت از اهمیت بسیاری برخوردار است . در همین ارتباط , با دکتر بهزاد شاهنده استاد دانشگاه و متخصص مسایل چین گفت و گویی را انجام داده ایم .

* آقای دکتر شاهنده، همانگونه که مطلع هستید چین در دوران معاصر از زمان امپراتوری های مینگ ( 1644 1368 ) و منچو ( 1911 1644 ) و همچنین حکومت جمهوری ( 49 1911 ) عبور کرده و به دوره شکوفایی اقتصادی جدیدی وارد شده که قادر به تولید ناخالص ملی حدود 4/5 هزار میلیارد دلاری است. شما به عنوان چین شناس برجسته ایرانی, لطفا" نحوه شکل گیری حکومت جدید را که توانسته بالاخره پرجمعیت ترین کشور دنیا رابه این مرحله برساند, تشریح کنید؟
** ژاپن که از سال ,1937 رسما" با چین وارد جنگ شد و تا پایان جنگ جهانی دوم در این کشور حضور داشت, به هیچوجه از چینی ها شکست نخورد. بحثی که چینیها دارند و مدعی شکست دادن ژاپن هستند, عملا" اتفاق نیفتاد. با بمباران اتمی ژاپن توسط ایالات متحده آمریکا بود که ژاپن تسلیم شده و قرار داد صلح را امضا کرد و نیروهای خود را از چین, کره, مالزی, فیلیپین , تایوان, اندونزی, سنگاپور و... فراخواند.
وقتی که ژاپن, چین را ترک کرد, جبهه متحد داخلی چین که متشکل از ملی گراها و ناسیونالیست ها بود, دچار اختلال شد. چون عامل اتحاد آنها وجود دشمن اصلی و مشترک آن دو یعنی ژاپن بود و با خروج ژاپن این اتحاد دچار خدشه گشت.
ایالات متحده آمریکا و شوروی در پی حفظ ائتلاف بودند, اما چیانگ کای شک Kaishek Ching ) رهبر کشور می گفت که کمونیست ها باید خلع سلاح شوند و رهبری مرا بپذیرند. از سوی دیگر مائو زدونگ ( MaoZedong ) رهبر حزب کمونیست چین می گفت که ما قدرت قدری هستیم و نمی خواهیم خلع سلاح شویم.
در چنین وضعیتی , جنگ داخلی دوم چین ( 9 1946 ) آغاز شد. در سال اول ملی گراها به رهبری چیانگ کای شک به علت برخورداری از تسلیحات با کیفیت برتر و کنترل هوایی, در وضعیت برتری قرار داشتند. اما عدم اراده کافی بین سربازان ناسیونالیست و فساد گسترده در میان آنها و رهبران حکومت موجب شد که وضعیت جنگ به سود کمونیست ها تغییر پیدا کند. در سال ,1949 کمونیست ها با پیروزی در جنگ , جمهوری خلق چین را بنیان نهادند و چیانگ کای شک به تایوان گریخت و جمهوری چین را در این جزیره تشکیل داد.
* عدم پذیرش بین الملل حکومت جدید و نداشتن مشروعیت جهانی چه مشکلی را برای حاکمان جدید این کشور به وجود آورد؟
** مساُله مهمی که چین کمونیست یا سوسیالیست و یا جمهوری خلق چین با آن روبه رو شد و بعدها مشکلات عدیده ای را به وجود آورد این بود که مشروعیت حکومت جمهوری چین به رهبری کای شک به جمهوری خلق چین منتقل نشد. اگر انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 توانست مشروعیت روابط دوران رژیم گذشته را به حکومت جدید انتقال دهد, در چین چنین چیزی اتفاق نیفتاد و تمام مشروعیت حکومت کای شک از چین قاره ای به تایوان انتقال یافت و چین با عدم شناسایی دیگر کشورها مواجه شد. تنها کشوری که حاضر شد با چین روابط گسترده ای ایجاد کند, اتحاد جماهیر شوروی بود که قرار داد30 ساله ای را با چین کمونیست امضا کرد و در فوریه 1950 رقمی بالغ بر300 میلیون دلار با بهره کم را در اختیار چین گذاشت. به طور کلی می توان گفت که عدم کسب مشروعیت توسط حکومت جدید منجر به منزوی شدن این کشور شد. فقر و گرسنگی از مشکلات اساسی چین در طول تاریخ بوده و به جراُت می توان گفت که سقوط سلسله های مینگ و منچو نیز ریشه در این مشکلات داشت.
* رهبران حکومت جدید چین با اتخاذ چه سیاستی راه برون رفت از این دور تاریخی را یافتند؟
** رهبری حزب کمونیست چین از سال 1935 به بعد با شوروی روابط خوبی نداشتند. چون کمونیست های چین معتقد بودند که شوروی به آنها خیانت کرده. شوروی تا روزهای آخر حکومت کای شک در چین قاره ای با آن همکاری داشت. وقتی که نیروهای کمونیست در تابستان 1949 به قدرت رسیدند, تنها سفیر شوروی بود که به همراه کای شک به تایوان رفت. بقیه کشورها می دانستند که حکومت کای شک توان خود را از دست داده است.
اگرچین کمونیست به رهبری مائو به امضا قرار داد 30 ساله با شوروی تن داد به خاطر نیاز مبرم چین به کمک خارجی بود. در چین و در آن سالها که یک کشور ورشکسته بود, اعتیاد, بیکاری و فحشا به اوج رسیده بود و خطوط راه آهن از بین رفته و تورم بیداد می کرد. بیست و دو سال جنگ داخلی کمونیست ها و ملی گراها ( 1949 1927 ) باعث شده بود که این کشور نتواند سرپا بایستد. مائو در طول عمر خود, فقط دو بار به خارج از چین سفر کرد. او در سال های 1950 و 1957 فقط برای مذاکره به شوروی رفت . او حتی در سال ,1950 یک ماه در مسکو ماند تا بتواند با متقاعدکردن رهبران شوروی , قرارداد 30 ساله همکاری بین دو کشور را به امضا برساند.
کمک گرفتن از شوروی در آن سال ها بسیار مشکل بود و به بیرون آوردن گوشت از دهان یک ببر گرسنه شباهت داشت0 چینی ها با همکاری متخصصان اتحاد جماهیر شوروی توانستند برنامه اول توسعه اقتصادی چین را به طور موفقیت آمیزی اجرا کنند و بر مشکلات موجود در جامعه فائق آیند.
* تاُثیر شگرف اجرای این برنامه ریزی تخصصی را چگونه ارزیابی می کنید؟
** این کمکها در سال 1950 و در چند سال پس از آن در تاریخ روابط تجاری دنیا بی سابقه بود.
بزرگترین نقل و انتقالات تکنولوژیک در دوران معاصر از شوروی به چین در دهه 1950 صورت گرفت و شوروی در تمام شئونات چین وارد شد. کارشناسان نظامی, آموزشی, بهداشتی و اقتصادی شوروی به چین وارد شدند تا این کشور را بسازند. در سال 1953 اولین برنامه پنج ساله ( 7 1953 ) به سبک مدل روسی در چین اجرا شد که تاُکید بر صنایع سنگین و کشاورزی داشت و امتیازات قابل ملاحظه ای برای متخصصان در نظر گرفته می شد تا کشور ساخته شود. تاُکید این برنامه بر شهر بود به جای روستا. علی رغم آنچه کمونیستها معتقد بودند که باید توده ها به رهبری برسند, در این مدل چنین چیزی ترسیم نشد.با اجرای برنامه اول که بر اساس مدل روسی بود نظم حرفه ای و عقلانیت بر چین حاکم شد
* چینی ها در برخورد با صنایع و کشاورزی این کشور که بال های توسعه ای این کشور به حساب می آمدند, چگونه عمل کردند؟
** نگرش خاص رهبران چین نسبت به صنایع این کشور موجب نجات این کشور شد. آنها کارخانه ها و کارگاه های فعال را مصادره نکرده یا مدیران آنها را اخراج نکردند. در چین اگر یک شخص تاجر یا مهندسی که تخلف عمده ای مرتکب نشده بود, می توانست به کار خود ادامه دهد. به مرور زمان از سطح کارگاهها و کارخانه ها, نیروهای کمونیستی و متعهد به حزب با کسب مهارت های شغلی, آهسته آهسته سمت های مدیریتی صنایع را به دست گرفتند.
با توصیه روسها, زمین های کشاورزی به طور مساوی در اختیار روستائیان قرار گرفته و گروه های همکاری متقابل و تعاونی های مختلف ایجاد شد. باتوصیه شوروی و با درایت چینی ها, برنامه احیای ملی به طور موفقیت‌آمیز اجرا شده و مشکلات و ورشکستگی حاکم بر کشور در اوایل انقلاب 1949 چین از بین رفت.
* البته سرمایه گذاری خارجی در چین و از جمله در شانگهای مرکز اقتصادی چین حداقل پانصد سال قدمت دارد. مثلا" در چین تا سال 1895 حدود13 هزار کیلومتر خط راه آهن توسط سرمایه گذاری خارجی احداث شد. گفته می شود که کانگ یو ( KankYu ) اصلاح طلب دربار منچو در سال 1898 خواستار کپی برداری از انقلاب میجی ژاپن ( 1868 ) شده بود. در خصوص تاُثیر توسعه صنعتی و علمی ژاپن بر چین چگونه اظهار نظر می کنید؟
** ژاپنی ها در مقایسه با دیگر کشورهای استعماری, یک تفاوت شاخص داشتند و آن این بود که ژاپنی ها تلاش می کردند تا با بردن صنعت به کشورهای تحت استعمار خود, زمینه ها را برای ژاپنی زده کردن آنها فراهم کنند. ژاپنی ها از میان مردم کشورهای تحت استعمار, افرادی را در ژاپن تربیت می کردند تا بعدها کارها را به آن متخصصان و تکنوکرات ها واگذار کنند. حتی پیشرفت کره جنوبی به مقدار زیادی مدیون زیر ساخت هایی است که ژاپنی ها در کره ایجاد کرده بودند. پارک چون هی که پدر دموکراسی کره نام گرفته, در ژاپن آموزش دیده بود.
به عنوان نمونه دیگر, در سال 1895 وقتی که سپاهیان چین از ژاپنی ها شکست خوردند, دولت ژاپن قرار داد ماگوان را با چین به امضا رساند. از جمله مفاد این قرار داد این بود که چین به ژاپن غرامت جنگی بپردازد و به ژاپن اجازه بدهد که در بنادر تجاری چین کارخانه هایی را دایر کند.
* در مطالعه تاریخ چین جدید نمی توان نقش انکارناپذیر مائو را در توانمند شدن این کشور نادیده گرفت, اما چرا همین مائو در سالهای بعد, در روند صنعتی شدن جامعه مشکل ساز شد؟
** مائو تا سال 1957 رهبر بسیار خوبی بود. او به چین منزلت بخشید. در سال1950  چین توانست در مقابل قدرت قدر جهان که سرمست از پیروزی جنگ جهانی دوم بود, بایستد. ایالات متحده آمریکا نتواسنت چین را شکست بدهد. این پیروزی برای چینی ها به رهبری مائو در 100 سال پیش از آن بی نظیر بود. پس از اجرای برنامه اول توسعه ( 57 1953 ) مشکلات اولیه چین مرتفع شد و این کشور در وضعیت نسبتا" خوبی قرار داشت و با رشد اقتصادی دو تا سه درصد ولی محکم و استوار به حیات خود ادامه می داد. همچنان که پیش از این گفتم در این سالها تخصص گرایی و عقلانیت بر چین حاکم شد
 در روند تخصص گرایی و عقلانی کردن جامعه چین که همه چیز بر طبق نظم حرفه ای و بوروکراتیک پیش می رفت, مائو که رهبری کاریزماتیک و ایدئولوگ بود, می گفت: " خورشید تابان جهان کمونیستی من هستم, چرا با من مشورت نمی شود؟"
در چنین وضعیتی بود که مائو مانع اجرای برنامه دوم توسعه ( 64 1958 ) شد, اگر برنامه دوم به اجرا در می آمد, چین در سال 1964 به جایی می رسید که امروزه پس از گذشت 4 دهه به آنجا رسیده . مائو در سال 1957 جنبش صدگل را به راه انداخت تا مردم از مسوولان کشور انتقاد کنند. او می خواست رهبری مردم را در این جنبش به دست بگیرد. مائو به مردم می گفت: " اعتراض کنید, این حق مسلم شماست " . پس از گذشت 6 ماه , مردم از خود مائو نیز انتقاد کردند و می گفتند چگونه مائو کفش پاره پاره خود را که یادگار دوران جنگ است در موزه چین گذاشته, ولی امروزه خود او به فکر رفاه شخصی خودش می باشد. وقتی مائو دید که انتقاد مردم متوجه او شده , این جنبش را سرکوب کرد. مائو آدمی دموکرات و انتقادپذیر نبود. او می خواست بر ضد مخالفان او که کشور را اداره می کردند, بهره برداری کند. پس از گذشت چند ماه , مائو جنبش ضد راست گرایی ( Rightist Anti ) را به راه انداخت و مخالفان خود را به اسم اینکه طرفدار نظام سرمایه داری هستند, به اردوگاههای اجباری کار می فرستاد.
* و البته مائو باز از اینگونه طرحها را ارائه داده و روند توسعه یافتگی چین را بیشتر دچار اختلال کرد...
** بله , مائو در سال ,1958 درست در زمانی که باید برنامه دوم پنج ساله اجرا می شد, طرح " جهش بزرگ به جلو" را ارائه کرد. مائو ادعا می کرد که روسها قدرت مردم چین را نادیده گرفته اند. او می گفت چین می تواند تولید فولاد خود را به سطح تولید فولاد بریتانیا برساند. مائو ادعا می کرد که چین در مدت سه سال می تواند به ایالات متحده آمریکا برسد. او دستور داد تا مردم در محدوده خانه های خود کوره آهن گدازی بسازند و به تولید فولاد بپردازند. حدود 70 میلیون خانوار از گفته مائو استقبال کردند. ظرف یکسال اینقدر آهن قراضه جمع شده بود که مردم نمی دانستند با آن چه کار کنند. یا مثلا" می گفت سدسازی نیازی به مطالعه ندارد. او می گفت 200 هزار نفر فردا آماده شوند تا برویم و سدی را بسازیم.
مائو با چنین اقداماتی چین را در سال 1959 به جایی رساند که به طور کامل ورشکسته شد. اگر برنامه ریزی مدون روسی و نظام تعاونی راه اندازی شده در دهه 50 نبود, در سال 1958 چین انقلاب دیگری را تجربه می کرد.
مائو با طرح کردن بسیج صنعتی از کشاورزان خواست تا زمینهای خود را رها کرده و به کار صنعت بپردازند. قابل ذکر است که ظرف مدت 2 سال حدود30  میلیون نفر چینی به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند.
مائو به شدت از برنامه ریزی متخصصان روسی انتقاد می کرد و بالاخره انتقادهای بی جا و بی احترامی مائو نسبت به روسها باعث شد که آنها چین را ترک کنند.
* آقای دکتر شاهنده, شما بر این باور هستید که مائو در سالهای اولیه انقلاب چین, به این کشور منزلت بخشیده است. چرا مائو که می توانست شخصیت کاملا" محبوبی باشد, دست به چنین اقداماتی زد؟
** ببینید, مائو یک رهبر کاریزما بود و با آثار مارکس و... از طریق ترجمه آشنا شده بود و از تحصیلات آکادمیک برخوردار نبود.
مائو از نسل اول انقلاب چین اعتقاد داشت که از رهبری باید اطاعت کامل شود. باید سیاست در اولویت باشد. باید کارها بر اساس اصول ایدئولوژیک حزبی انجام شود0 او به صراحت می گفت که من به یک پیشکسوت مرده تبدیل شده ام.
در چین با اجرای الگوی روسی توسعه, افراد متخصص در راُس قرار گرفته و علم و تخصص دارای ارج و منزلت شد و ایدئولوژی در حال کمرنگ شدن.
اصولا" مشکل رهبران بزرگ و کاریزما در طول تاریخ این بوده که فکر می کنند فقط آنها روش صحیح کشورداری را می دانند. مائو آنچنان که در خاطرات خود آورده , می گوید در سالهای 57 1949 دندان روی جگر گذاشته و اوضاع را تحمل کرده است.
او در سال 1957 به این نتیجه می رسد که نقش ایدئولوژی از یاد رفته و بنیانهای سوسیالیستی و افکار انقلابی در کشور سست شده است. در وضعیتی که اداره کشور معقول و بر پایه اجرای برنامه های عقلانی باشد به رهبران کاریزما نیازی نیست. مائو اولین ضربه را به روند توسعه چین با راه اندازی جنبش صدگل وارد ساخت. اگر مائو در همان سالهای اولیه انقلاب, از گردونه خارج و یا بازنشسته می شد, بدون شک به عنوان یکی از رهبران بزرگ دنیا در تاریخ شناخته می شد.
* لطفا" نحوه کنار رفتن مائو از سمت خود را هم شرح دهید...
** در اجلاس اضطراری حزب کمونیست که در ژانویه 1959 برگزار شد, وزیر دفاع وقت یعنی مارشال پنگ ده خوا ( Dehuai Peng ) رسما" از مائو انتقاد کرد و خطاب به مائو گفت که تو تفکر روستایی داری و با دیوانگی چریکوار خود مملکت را به این وضعیت دچار کرده ای . پنگ ده خوا جزو 10 نفر اول کادر سیاسی نظامی حزب بود و به عنوان یک ژنرال ارشد رهبری یک لشکر را در راهپیمایی بزرگ 1930 بر عهده داشت . او با این کار قداست مائو را می شکند. در این حال مائو با عصبانیت از اعضای حاضر در اجلاس خواست بین او و پنگ ده خوا, یکی را انتخاب کنند. همه رهبران حزب به مائو گفتند او گستاخی کرد و باید برکنار شود. جانشین پنگ ده خوا یعنی لین بیائو ( Lin )Biao در زمان انقلاب فرهنگی چین ( 76 1966 ) حدود 150 میلیون جلد از نوشته ها و افکار مائو را به چاپ رساند. رهبران حزب نیز به مائو گفتند که به هرحال شما خطاهایی را مرتکب شده اید, ولی با بزرگواری از سمت رئیس کشور ( State of Head ) استعفا دهید و فقط در حزب به کارهای حزبی بپردازید. مائو نیز می پذیرد و از سمت رئیس کشوری کناره گیری می کند. لیو شائوچی ( Shaoji Liu ) پس از مائو رئیس کشور شد و از سال 1959 تا1965 دوران تعدیل اقتصادی را با کمک جوئن لای ( ZhouEnlai ) و دنگ شیائو پینگ ( Ping Ziao Deng ) پیگیری می کند. در این دوره تلاش می شود تا اقتصاد در راُس باشد و عقلانیت و نظام بوروکراتیک مجددا" حاکم شود.
رهبران حزب به مائو پیشنهاد می کنند که کارهای داخلی و اقتصادی را به لیوشائوچی واگذار کند و کارهای دیپلماسی بین المللی را او رهبری کند. در حقیقت با چنین عملی مائو از سال 1959 تا 1965 از گردونه خارج می شود. همچنان که می دانید مائو در سالهای 57 1949 رئیس کشور بود, ولی از سال 1935 تا 1976 یعنی تا زمان مرگ , صدر هیاُت رئیسه حزب کمونیست چین بود.
البته مائو در سالهای اولیه دهه 60 فهمید که کار او صرفا" در حد یک کار تشریفاتی است و در شکل گیری سیاستهای کلی کشور نقش چندانی ندارد. مائو آدمی نبود که این وضعیت را تحمل کند. همیشه می گفت که من زحمت زیادی کشیده ام, ولی الان چین از یک نظام سوسیالیستی به یک نظام کاپیتالیستی تبدیل شده است.
* آقای دکتر شاهنده , مائو در دهه 60 برای بار دوم توانست به صحنه اجرایی کشور چین بازگشته و سیاستهای تقریبا" مشابه با سیاستهای قبلی خود در دهه 50 را به اجرا درآورد...
** مائو در سال 1965 پس از بازگشت به عرصه قدرت , ادعا کرد که اگر انقلاب به بیراهه رفته, اگر برنامه جهش بزرگ به جلو شکست خورده, به این دلیل است که شما مردم را به بیراهه کشانده اید.
او به لیوشائوچی و دنگ شیائو پینگ لقب رهروان راه کاپیتالیسم داده و آنها را از کار برکنار کرد و با اعلام برنامه انقلاب فرهنگی از مردم خواست مبارزه خود را علیه تجدیدنظرطلبی, بوروکراسی و خودخواهی آغاز کنند
البته یک دیدگاه بر این باور است که انقلاب فرهنگی به مدت 10 سال و از سال 1976 یا زمان مرگ مائو بوده ولی دیدگاه دوم معتقد است که انقلاب فرهنگی فقط 3 سال دوام داشته و در سال 1969 به پایان رسیده است . من شخصا" دیدگاه دوم را می پذیرم. مائو با تشکیل گارد سرخ حدود یک میلیون نفر از نوجوانان و جوانان را تحریک کرد تا اهداف انقلاب فرهنگی را دنبال کنند. انقلاب فرهنگی در چین هرچند مزایایی را دربرداشت ولی موجب کشته شدن 100 میلیون نفر شد, صنایع و کارخانه ها تعطیل شدند و سفارتخانه های این کشور در خارج به جز در کشور مصر تعطیل شد. در این سالها چین مهد آموزش نیروهای چریکی جهان بود.
این طرح توسط 4 نفر و از جمله همسر سوم مائو یعنی جیانگ جینگ مطرح و مدل کمون پاریس 1871 را در پیاده کردن یک سیستم سوسیالیستی و اشتراکی دنبال می کرد
به هر حال مائو در سال 1969 وقتی که دید گارد سرخ به طور خودسرانه عمل می کند و کنترل اوضاع از دست او و حزب خارج می شود از ارتش خواست تا گارد سرخ را سرکوب کند.
کمک گرفتن مائو از ارتش باعث شد که فرماندهان ارتش چین به دنبال کسب امتیاز باشند و پس از مدتی حدود سه چهارم اعضای کادر اصلی حزب کمونیست را نظامیان تشکیل دادند.
* رابین مونرو از فعالان حقوق بشر معتقد است که در اوج انقلاب فرهنگی , توسل مستقیم به مردم به عنوان منبع عقل و درایت به چشم می خورد.
** آقای دکترشاهنده, در کنار آسیب هایی که انقلاب فرهنگی چین به بار آورد, مزیت ها و محاسن آن را نیز می توانید ذکر کنید؟
کلید مطالعه چین در این نکته مهم نهفته شده که در چین همیشه مبارزه بین دو گروه روی داده. یک گروه به رهبری مائو سیاست وایدئولوژی را در اولویت قرارداده و گروه دیگر اقتصاد را در راُس امور دانسته و تلاش کرده توسعه اقتصادی را پیاده کند.
ببینید مائو ذهنیت روستایی و خیلی افراطی و خطرناک داشت. فرهنگ روستایی خلوصی دارد که امور را به صورت خوب یا بد و یا خیر و شر می بیند. البته بسیاری از رفتارهای مائو سیاسی نبود ولی او با این برنامه مخالفان خود را یا قلع و قمع کرد و یا وادار به کناره گیری از قدرت نمود. اما اجرای برنامه انقلاب فرهنگی مزایا و حسن هایی هم داشت. از جمله اینکه جلوی اختلاس گرفته شد. تعدیل نیرو صورت گرفت. با بی سوادی مبارزه شد , اصل کنترل علمی در کارخانه ها رایج شد. بسیاری از کسانی که قبل از انقلاب فرهنگی, نمی توانستند به دانشگاه راه یابند, به دانشگاه رفتند و حالت ترس و وحشت و احتیاط ناشی از وقوع انقلاب تا حدود زیادی از بین رفت و بالاخره ساده کردن الفبای پیچیده خط چین را می توان از حسن های این انقلاب دانست.
* آیا می توانیم انگیزه مائو را از ارائه و اجرای برنامه هایی که چین را به مصیبت هایی هولناک دچار ساخت, ** صرفا" به مقاصد شخصی تقلیل دهیم یا نه ؟
البته نمی توان مخالفت مائو را صرفا" به دلیل مقاصد شخصی و خودخواهانه تقلیل داد .مائو واقعا" اعتقاد داشت که انقلاب چین به بیراهه رفته. اگر تصور کنیم که مخالفت او صرفا" به خاطر منافع شخصی بود, دچار اشتباه شده ایم. اتفاقا" مائو بیشتر یک ناسیونالیست بود تا یک کمونیست. او به تمام معنا ناسیونالیست بود و آن را بر ایدئولوژی ارجحیت می داد. مائو می گفت: " اگر برنامه هایی که من مطرح کرده ام, با توافق شما به مرحله اجرا رسیده است."
موضوعی که باید به آن اشاره کرد این است که کسی جراُت نمی کرد با برنامه های او از جمله طرح " جهش بزرگ به جلو" مخالفت کند. یا مثلا" در سال 1957 مائو از روستاییان می خواست که از مدیران انتقاد کنند, واقعیت این بود که براساس مدل روسی برای توسعه چین در ابتدا می بایست در شهرها روند صنعتی شدن صورت بگیرد و پس از مکانیزه شدن صنعت کشور, تلاش شود که روستاها نیز صنعتی شوند. اما وضعیت به گونه ای بود که کسی نمی توانست از مائو به راحتی انتقاد کند. چون او انتقادناپذیر بود.
* چگونه مائو, جوئن لای نخست وزیر میانه رو چین را که موضعی واقع گرایانه در برابر تحولات جهان داشت ولیوشائوچی و دنگ شیائو پینگ از طرفداران سرسخت او بودند, هیچگاه از عرصه سیاسی و اقتصادی این کشور طرد نکرد؟
** جوئن لای که یکی از بنیانگذاران ارتش چین در دهه 1920 بود, یار و همکار مائو بود و مائو شخصا" قداست خاصی برای او قائل بود. اما جوئن لای قرابت خیلی بیشتری با دنگ داشت تا مائو.
جیانگ جینگ همسر سوم مائو دشمن سرسخت جوئن لای و دنگ بود ولی مائو چندین بار تلاش کرد تا همسرش به جوئن لای آسیبی نرساند0 جوئن لای در سالهای 1949 تا 1976 نخست وزیر بود.در کنار بسیاری از کارهای غیرعقلانی مائو, نگهداشتن جوئن لای که دارای فکری سازمان یافته و معتدل بود, نباید نادیده گرفته شود.
جوئن لای و دنگ در خارج از کشور در سالهای 1920 - 4 به تحصیل علوم جدید پرداخته و در اوج نهضت ناسیونالیستی اروپا, تحت تاُثیر برنامه های نوین اقتصادی قرارگرفتند.
در حالی که مائو به غیر از دو سفر رسمی در سالهای 1950 تا 1957 اصلا" به خارج نرفته بود و صرفا" دهقان زاده ای بود که چند کلاس سواد داشت و افکار مارکس, انگلس و ... را از طریق ترجمه آموخته بود.
* آیا امکان آن هست که به نمونه هایی از اعتدال گرایی جوئن لای در اداره امور چین و اوضاع این کشور هم اشاره کنید؟
** در سالهای 1966 - 67 یعنی در اوج انقلاب فرهنگی نیروهای گارد سرخ به بیمارستانی که آخرین امپراتور چین یعنی " پوائی " در آن بستری بود, رفتند و او را از اتاق خصوصی به بخش عمومی منتقل کرده و حتی اجازه نمی دادند که داروهای تجویز شده او را که در حال احتضار بود, به او برسانند.
جوئن لای از چنان نفوذی برخوردار بود که باعث شد امپراتور چین را که در سنین خردسالی به عنوان امپراتور انتخاب شده بود, به اتاق خصوصی او ببرند و کسی به او تعرضی نکند. این موضوع نشان می دهد که جوئن لای آدمی فهیم و واقع نگر بوده است.
همچنین جوئن لای تمایل شدیدی برای جانشین شدن دنگ در مقام نخست وزیری داشت وبا پافشاری جوئن لای بود که مائو مجبور شد با بازگشت دنگ به صحنه سیاسی در سال 1973 موافقت کند. البته دنگ بنا به دلایلی و از جمله برگرداندن ارتشیانی که از کار برکنار شده بودند, در سال 1976 توسط مائو کنار گذاشته شد. با مرگ مائو و سرکوب گروه 4 نفره در سال1976 و بازگشت مجدد دنگ به صحنه سیاست , دوران بینابینی شروع و اصلاحات اقتصادی سرعت گرفت . با این اصلاحات رشد اقتصادی چین به 57 درصد رسید و در سال 1979 با اتخاذ سیاست درهای باز دوران شکوفایی اقتصادی چین فرارسید.
این سیستم اقتصادی که دنگ آن را بنیان نهاد به گونه ای است که حتی جیانگ زمین از رهبران نسل سوم حزب را خلبان خودکار نامیده اند.
* کارشناسان, دنگ را معمار اقتصادی چین می دانند. تحت چه شرایطی بالاخره دنگ توسعه اقتصادی را به عنوان اولویت اول کشور مطرح و با قاطعیت دنبال کرد؟
** پس از مرگ مائو در سپتامبر ,1976 گروه 4 نفره که رهبران اصلی انقلاب فرهنگی بودند, دستگیر شدند. رهبر این گروه همسر سوم مائو یعنی جیانگ جینگ ( Ching Jiang ) بود که شدیدا" با جوئن لای , لیوشائوچی و دنگ شیائوپینگ مخالفت می کرد, بالاخره در دسامبر 1978 میلادی , حزب کمونیست چین سیاست درهای باز را به عنوان سرلوحه فعالیتهای کشور چین برگزید. سیاست درهای باز, نگرش جدیدی به بازار آزاد داشت و هدف آن خارج شدن چین از انزوایی بود که بیشتر به طور خودخواسته بر کشور تحمیل می شد. البته نقش عامل خارجی در انزوای چین را نمی توان نادیده گرفت. انزوای چین باعث رکود اقتصادی یا کندی رشد اقتصاد چین شده بود. سیاست درهای باز, یک سیاست عمدتا" عملگرایانه است و در گفته های دنگ کاملا" مشهود است. به عنوان مثال او گفته بود که حقیقت را از میان واقعیات جست وجو کنید
( Facts Trough Truth Seek )
یعنی آن چیزی که هست حقیقت می باشد نه آن چیزی که ما می خواهیم وجود داشته باشد. دنگ اعتقاد داشت که کشور چین بایستی از انزوای خود خارج شود و در نظام بین المللی موجود, فعالیتهای گسترده ای را انجام دهد. عملا" سیاست درهای باز, دوری جستن از نظام ایدئولوژیکهست. به این معنا که ایدئولوژی مانند گذشته در تصمیم گیری ها تاُثیرگذار نخواهدبود.
* تاُثیرمثبت سیاست درهای باز چه تاُثیری بر روند توسعه و شاخص های اقتصادی چین برجای گذاشته است؟
** درسال 1987 حجم بازرگانی چین با خارج حدود یک میلیارددلار بود. این رقم در سال 1979 به سه میلیارددلار رسید.
درسال های اخیر, این کشور, سالیانه رقمی بالغ بر 450 میلیارددلار فقط صادرات به خارج از کشور داشته است
رشد اقتصادی چین که قبل از سال 1978 نزدیک به یک یا دو درصد بود به هشت یا 9 درصد و حتی به سیزده درصد درسال 1993 رسید.
در این مدت از زمانی که سیاست درهای باز اعلام شد, درآمد سرانه هرچینی عملا" 5 برابر شد و الان برحسب معیار قدرت خرید حدود 580 دلار برای جمعیت یک میلیارد و سیصد و پنجاه میلیون نفر است. این رقم واقعا" جالب توجه می باشد.
روز دوشنبه ادامه مطلب ارائه می شود

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات