حمید پارسانیا
تکثرگرایی (پلورالیسم ابعاد و صور مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینی دارد. کثرتانگاری نسبت به دین، طرحی است که برخی از دانشمندان و متکلمین غربی با تاثیرپذیری از دیدگاه فلسفی خاصی در پاسخ به بعضی مسایل عقیدتی و همچنین برای حل برخی از مشکلات اجتماعی ارایه میدهند.
مساله عقیدتی مربوط به نجات و رستگاری انسان است. از دیدگاه کلیسا مسیح(ع) تنها راه نجات و وصول به بهشت است این نجات در کلیسای کاتولیک، با انجام مراسمی خاص و در نزد پروتستانها از طریق ایمان، تامین میشود.
این عقیده هنگامی به صورت یک مساله درمیآید که از سرنوشت دیگر انسانها پرسش شود و دوزخی بودن این «غیرمسیحیان» با انگیزهها و دلایلی مختلف مورد استبعاد یا انکار قرار گیرد.
منشاء اجتماعی پلورالیسم نیز چگونگی زیست مسیحیان با پیروان سایر ادیان و مهمتر از آن، رفتار با دیگر انسانها است. این مشکل هنگامی به صورت یک مساله اجتماعی درآمد که نظام بورژاوازی پس از پشت کردن به عقل نظری و عملی و پس از ادبار از سنتهای دینی، با اتکا به عقلانیت ابزاری یعنی تکنولوژی و بوروکراسی در مسیر اقتدار دنیوی، ناگزیر از جهانی شدن و توسعه شدن این نظم به تناسب ارتباطات گسترده و فراگیری را طلب میکرد روابطی که سنتهای دینی و بومی جوامع و فرهنگهایی را که در مسیر امپراتوری قرار میگیرند، تاب نمیآورد.
مساله اول، یک بحث اعتقادی است و در قلمروی علومی قرار میگیرد که ناظر به فلسفه حیات انسان هستند، مانند متون و نصوص دینی، کلام؛ فلسفه و عرفان و اما مساله دوم مربوط به رفتار عملی است و مبانی اعتقادی، گرچه در چگونگی حل آن، دخیل هستند و لیکن پرداختن به آن، همواره در دایره مسایل عملی و محدوده احکام فقهی واقع میشود.
پاسخ مشکل دوم تنها در صورتی از محدوده مباحث فقهی خارج میشود که مبانی فلسفی فرصتی برای اعتقاد یا سلوک دینی باقی نگذارد.
دین و ابعاد کلامی، فلسفی، عرفانی و فقهی آن
دین، دارای ابعاد مختلفی است و علوم دینی متعددی که شکل میگیرند به لحاظ پرداختن به این ابعاد، تکثر مییابند مشغولیت به هر یک از آن علوم، به معنای انکار یا بیتوجهی به دیگر علوم نیست. کلام، فلسفه، عرفان هر یک به گونهای با بعد اعتقادی دین، سروکار دارند و فقه، عملی است که به ابعاد عملی دین، نظر دارد. به همین دلیل، سه دیدگاه فلسفی، عرفانی و کلامی، ممکن است نسبت به بخش مورد نظر خود به صورت دیدگاههای رقیب و بدیل در عرض یکدیگر، قرار گیرند. و لیکن هرگز این سه علم، در عرض و یا در تقابل با فقه قرار نمیگیرند. زیرا فقه، به چگونگی رفتار اختیاری انسانها میپردازد و انسان دیندار، در اصول اعتقادی خود، هر گونه بیندیشد، از گفتگو درباره شیوه رفتار دینی خود بینیاز نیست و این گفتگو با هر مبنایی که شکل گیرد، عاقبت باید در قالب بحثی فقهی ظاهر شود. بنابراین تقابل قرار دادن، بین دین فقهی با دین عرفانی، هیچ محمل و وجه صحیحی ندارد و در تاریخ اندیشه اسلامی نیز فیلسوفان و متکلمان و عرفای مسلمان، هیچ یک، علم خود را جایگزین و بدیل «علم فقه» قرار ندادهاند بلکه هر یک از آنها، از موضع خود، به تبیین مبانی و اصول موضوعهای پرداختهاند که در فقه، کار آمد و مفید است و عارفان نیز بر همین قیاس، با عبارات مختلف به جایگاه فقه و حریم آن اشاره نمودهاند و از آن جمله، تقسیم مراتب دین به «حقیقت» و طریقت و شریعت است. از نظر آنها شریعت، امتداد همان نوری است که از متن حقیقت، میجوشد و حقیقت و طریقت، بدون شریعت، پیموده نمیشود، البته هر صاحب شریعتی، الزاماً بر حریم طریقت و حقیقت گام نمینهد.
تاریخ اسلام، تاریخ رشد و بالندگی علوم مختلفی است که به ابعاد و زوایای مختلف دین، نظر داشتهاند. در این تاریخ گاه عالمان و دانشمندانی پرورش یافتهاند که در بیش از یک علم، صاحب نظر بودهاند و برخی نیز، در علمی خاص تبحر یافتهاند. خواجهنصیرالدین طوسی، در کتاب «تجدید الاعتقاد» سرآمد متکلمان اسلامی است و در شرح اشارات، فیلسوفی توانمند و در «اوصاف الاشراف»، عارفی ظریف و نکتهبین است. علامه حلی در آثار فقهی خود، فقیهی نامدار و در کشف المراد متکلم و در شرح «حکمهالعین»، فیلسوف، و در «جوهر النضید»، عالمی منطقی است صدرالمتالهین فیلسوف عارف و مفسر و محدثی کمنظیر یا بیمانند است و «فیض جامع فقه و اخلاق و حدیث فلسفه و عرفان میباشد و... این نمونهها نشانه آن است که علوم یاد شده، علیرغم وحدت و تفاوتی که به لحاظ مشغولیت دینی خود پیدا میکنند، هیچ یک الزاماً جای را برای دیگری تنگ نمیگرداند و به همین دلیل با آن که اسلام، دارای ابعاد مختلف تفسیری، حدیثی، کلامی و فلسفی و فقهی و مانند آن است، اما نمیتوان مثلاً «اسلام فقهی»را مقابل «اسلام تفسیری یا فلسفی» و یا عرفانی قرار داد.
دو مساله عقیدتی و اجتماعی که برخی اندیشمندان معاصر غرب را به کثرتانگاری دینی راه برده است به گونهای دیگر از دیرباز در دنیای اسلامی نیز مطرح بودهاند و هر گروه از عالمان دینی، تا آنجا که مساله با علم آنها در ارتباط بوده است، وارد این بحث شدهاند. مجموعه پاسخهایی که نسبت به دو مساله مزبور از ناحیه گروههای مختلف در طول تاریخ اندیشه بشری، داده شده در یک تقسیم کلی به دو نوع دینی و غیر دینی، تقسیم میشود پاسخ دینی مبتنی بر شیوهای از تبیین است که نسبت به دین و آگاهی دینی، موضعی مثبت و موافق دارد و پاسخ غیر دینی، از موضعی سلبی نسبت به دین و آگاهی دینی، بهره میبرد، پاسخ غیر دینی، به دلیل زبان نفیای که نسبت به دین و علم دینی دارد، به لحاظ منطقی، فلسفی و یا کلامی، هویتی ملحدانه دارد و مراد از الحاد در این عبارت، کفر فقهی نیست.
نسبت کفر منطقی و کفر فقهی
الحاد منطقی حوزهای به مراتب وسیعتر از حوزه کفر و الحاد فقهی دارد. مشرب فقهی نسبت به کفر و الحاد بسیار متسامحتر و انعطافپذیرتر از مشرب منطقی، است. به لحاظ منطقی، هر گزاره و قضیهای که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، به انکار توحید، منجر شود، الحاد است حال آنکه فقیه، بر این مقدار حکم «کفر»بار نمیکند. احکام فقهی کفر، بر فعل اختیاری انسان یعنی اظهار و اعلان آن باز میگردد. هر قضیهای که به لحاظ منطقی، راه بر توحید ببندد، لزوماً این نقش را ایفا نمیکند. زیرا اولا همه افراد، به لوازم منطقی آنچه میگویند، آگاهی ندارند. ثانیاً دریافت و شناخت مفهومی، منطقی، تنها راه کشف حقیقت نیست و کسی که معرفت نظری را در وصول به توحید، کافی نمیداند، الزاماً منکر شیوههای دیگر معرفتی نیست.
و ثالثاً کسی که به راستی، در حقیقت توحید، شاک است، ممکن است به اظهار کفر نپردازد و یا راه نفاق پیموده اما به ظاهر دعوی توحید، نماید. در این سه مورد با آن که کفر منطقی صادق است، معنای فقهی کفر و الحاد صدق نمیکند.
برخوردهای دینی با زمینههای اعتقادی و اجتماعی پلورالیسم آن دسته از اندیشمندان مسیحی که از موضعی مثبت برای حل مشکل اعتقادی گام برداشتهاند و نهایتاً عنوان افتخاری «مسیحیان گمنام» را به غیر مسیحیانی دادند که به تعبیر شورای دوم کلیسای کاتولیک (1965 – 1963) مردمی خداجو هستند و میکوشند طوری عمل کنند. که عملشان، مرضی خداوند باشد اما هنوز بشارت و دعوت مسیح را نشنیدهاند و درنیافتهاند، به مفاد بیانیه شورای دوم کلیسای واتیکان، این گروه نیز میتواند به لطف الهی و سعادت جاوید امیدوار باشند.
اندیشمندان مسلمان در حل اعتقادی مساله، هرگز گرفتار مشکل نبودهاند. مفسرین، متکلمان، فیلسوفان، و عرفا با شیوههای کم و بیش مشترک و مشابهی، به حل مساله پرداختهاند. آنها هرگز دشواریهایی را که مسیحیان گرفتار آن بودهاند، نداشتهاند. حکمت، عدالت، مغفرت و رحمت رحمانیه خداوند که رحمت خاص و مقابل غضب را نیز پوشش میدهد و هدایت عامه پروردگار که هدایت خاص و اضلال را نیز در بر میگیرد، و بالاخره قبح «خلف وعده» و قبیح نبودن «خلف وعید» هر یک از اسماء صفات و قواعد عقلیهای هستند که مسیر اندیشه متفکران مسلمان را هموار مینمایند.
از جهت اجتماعی نیز تساهل و تسامح و مدارا با کسانی که سر ستیز با امت اسلام ندارند و وجوب التزام به عقود وعهدهایی که والیان و متوالیان جامعه دینی، منعقد میگرداند، طریق زندگی مسلمانان را ترسیم میگرداند. این همه در حالی است که نه مغفرت و رحمت خداوند، یکسان بر بنداگان نیک و یا بد کردار اعمال میشود و نه تساهل با دیگران بیپایان و مطلق تداوم مییابد. این مختصر، در مقام بیان تفصیلی پاسخهایی نیست که مفسرین، متکلمین و عرفا و فیلسوفان و فقیهان مسلمان در باب مساله کلامی و اجتماعی «پلورالیسم» دادهاند.
پاسخ اثباتی مساله، به هر صورت که بیان شود، اولاً در بعد اعتقادی با حفظ حقیقت دین و آگاهی و معرفت دینی همراه است و ثانیاً در بعد اجتماعی، مشکل را به گونهای حل میکند که علیرغم ارایه شیوه زندگی در دنیای امروز الزاماً در جهت حفظ نظام جهانی موجود قرار نمیگیرد.
پاسخهای غیردینی و تساهل سرکوبگر
پاسخ سلبی مساله در مقابل پاسخ اثباتی است. و این پاسخ، اولاً در بعد اعتقادی، حقیقت دین و یا آگاهی به دین را از دست میدهد و ثانیاً در بعد اجتماعی، مساله را به همان شیوهای حل میکند که نظام سکولار غرب، طالب آن است، چرا که این پاسخ بر همان مبانی فکری و فلسفیای استوار است که آن نظام را شکل میدهد.
پاسخ سلبی که به لحاظ منطقی، جوهر و بنیادی الحادی دارد، اگر با انکار صریح دیانت همراه باشد مساله را به اعتبار موضوع آن سلب میکند. زیرا دو مشکل اعتقادی و اجتماعی مزبور، فرع بر باور اعتقادی به اصل دیانت است و با نفی دین، محالی برای آن باقی نمیماند. اما شیوه دیگر که با نفی صریح دین همراه نیست، همان نوع از کثرتانگاری دینی است که یورگن مولتمان gurgen mdtman آن را به مصرفگرایی جامعه غربی تشبیه کرده است و از آن با عنوان «تساهل سرکوبگر» یاد میکند. این تساهل سرکوبگر است زیرا نسبت به حقیقت ادیان بینظیر و لا بشرط نیست. این دیدگاه برخلاف ادعای صریح و مصرانه برخی از قائلین به دیدگاه یک گزارشگر ناظر و بیطرف نمیباشد و در طول آگاهیهای دینی نیز قرار نمیگیرد. دیدگاهی است که در عرض همه ادیان و معارف دینی قرار گرفته و تنها نفی برخی از مدعیات دین و یا بعضی از ادیان، نمیکند بلکه در تقابل با همه آنها قرار دارد.
هر دین اصول و مبانی اعتقادی خود را حق میداند و دیگر ادیان را تا آنجا که با اصول همراه باشند، محقق میشمارد و دست کم آنچه را که در طرف نقیض اصول اعتقادی آن قرار گیرد، باطل میخواند. متفکرین مسلمان، آنجا که صاحبان عقاید باطل را نیز در معرض رحمت و مغفرت خداوند میدانند، این مغفرت را مستلزم حق بودن عقیده و یا عمل آنها نمیدانند، و در بعد عملی نیز به هر مقدار که تسامح و تساهل و مدارا توصیه شود، دامنه آن مطلق شمرده نمیشود.
در بیان قرآن، سخن از دین حق و باطل است دین حق، دینی است که بوسیله انبیای فراوان در طول تاریخ، تبلیغ شده است و این دین که از افق هدایت و وحی خداوند، نازل شده، هیچگاه گریز از ستیز با دین باطل نداشته است، ابراهیم خلیل که بر دین حنیف بود، نمونه بارز توحید است. او حرکت اجتماعی خود را ناگزیر با در هم شکستن بتان آغاز میکند، تقابل و ستیز دین و حق و باطل، یک جریان مستمر تاریخی است.
رگ رگ است این آب شیرین، آب شور در خلایق میرود تا نفخ صور آرمان اجتماعی انبیاء غلبه دین حق، بر ادیان باطل است.
هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علیالدین کله و لوکره المشرکون
کثرتانگاری دینی با عنوان تساهل سرکوبگرانه، نظریهای نیست که در کنار تاریخ ادیان نشسته و از صاحبان ادیان مختلف و داعیههای حق و باطل بودن آنها خبر دهد و البته اگر نظریه، در این حد باشد، نسبت به ادیان مختلف لا بشرط است. در این نظریه، هر حرکت دینی که در صحنه تاریخ چهره نماید، از باطل مصون نیست و هیچ گروه از مومنان، علیرغم ادعایی که دارند، به عنوان حق در برابر باطل قرار نمیگیرد و این عبارت به قیمت مداخله در صحنه نزاع و محکوم کردن همه کسانی که از حق بودن خود و یا باطل بودن دیگران خبر میدهند، به نزاع و ستیزه دینی خاتمه میدهد.
بنابراین آرامش و تساهلی که این نظریه، مدعی آن است، حاصل بیطرفی آن، نسبت به نزاع نیست، بلکه نتیجه حضور و غلبه آن بر دیدگاههای دینی است.
مبانی فلسفی تساهل سرکوبگر
مبانی فکری و یا فلسفیای که این دیدگاه از آن بهره میبرد، نسبیت حقیقت و نسبیت آگاهی و ادراک است.
نسبیت، اگر دارای معنای حقیقی واحدی هم باشد، معانی مجازی و استعمالات مختلفی دارد و گاه نیز قیود مورد استعمال به قلمرو معانی و مفاد کلمه نسبیت وارد میشود و بدین ترتیب به تکثر معانی مجازی آن میافزاید.
تصدیق برخی از این معانی و مفاهیم حقیقی و یا مجازی «نسبیت از لوازم اعتقاد و تفکر دینی است و لکن بعضی از معانی دیگر آن و از جمله نسبیت فهم، از زمره اموری است که به لحاظ منطقی، با نگاه و اعتقاد دینی ناسازگار است و بیتوجهی به معنی مختلف آن، زمینه شکلگیری برخی از مغالطات لفظی را فراهم میآورد و بعضی از کسانی که قصد اثبات مبانی فلسفی تساهل سرکوبگرانه را دارند، برای اثبات بطلان دیدگاههای دینی، از این مغالطهها سود میبرند. مقصود از این نوشتار، تبیین مفاهیم مختلف «نسبیت» و احکام مربوط و استعمالات مختلف این معانی و ترسیم مبادلات و سقیم آن است به این امید که در نزاع دو سویهای که بین «تساهل سرکوبگرانه» با مطلق اعتقادات و باورهای دینی شکل میگیرد، طرفین گفتگو و مجادله از لغزش در وادی مغالطه، مصونیت یابند.