گروه روابط بینالملل
ابوالقاسم قاسمزاده – روزنامه نگار
هنوز بسیاری از تحلیلگران نظامی و سیاسی، سئوالها و ابهامهای تو در تو و انباشتهای را درباره جنگ آمریکا و انگلیس در عراق مطرح میکنند و پاسخ روشنی برای پرسشهای خود در اختیار ندارند. اگر چه جنگ یایان یافته، اما آینده عراق بعد از جنگ انباشته از اگرها و مگرها، شده است. از شناسایی و کشف سلاحهای شیمیایی، میکروبی تا کلاهکهای اتمی و از عاقبت صدام و مسئولین طراز اول رژیم بعث عراق، از عدم امنیت و هرج و مرجهای هر روز در شهرهای عراق تا ادامه اشغال نظامی و امتداد فقر برای مردم این کشور و بالاخره گمانهزنیهای متفاوت و نامعلوم از آینده عراق، نتایجی است که تحلیلگران بدست میدهند. واقعیت این است که، مسلمانکشی، همچنان ادامه دارد و سراسر خاورمیانه در محاصره جنگ روانی از سوی آمریکا قرار گرفته است. درباره مقیاسهای چنین جنگی در سلسله مقالاتی که با عنوان «پس از جنگ» در ستون «محک» رونامه اطلاعات و در هفتههای قبل نوشته شد، مطالبی آمد. در اینجا قصد تکرار آن نوشتهها نیست. جبهه جنگ روانی پس از جنگ عراق، تقریباً همه کشورهای خاورمیانه و بخصوص چند کشور بزرگ آن ایران، عربستان، مصر، سوریه و ترکیه را، هر یک با شباهتها و تفاوتهایی در بر گرفته است. از آغاز بحران عراق و در طول جنگ و پس از آن تاکنون، اولویتهای خبری و صحنهسازی رسانهای در سطح بینالمللی را دولت آمریکا هدایت میکند، میچرخاند و در کنترل خود دارد. آنچه که با عنوان «جنگ روانی» یا بحرانسازی تبلیغاتی و خبری شهرت یافته، با صحنه آرایی در اطلاعرسانی و جهتدهی اخبار و رویدادها توسط کمپانیهای رسانهای و خبری آمریکایی منحنی سازی میشود نوسانات و ضرب آهنگهایی که از کنشها و واکنشها ایجاد میگردد در شعاع جنگ روانی، دایره بیثباتی را در اغلب کشورهای خاورمیانه نمایان ساخته است. تأثیرات مقطعی اقتصادی، مالی، سیاسی و اجتماعی که از طریق نتایج جنگ روانی ببار میآید و پدیدار میگردد، اغلب کشورها را در حالتی از «التهاب» قرار داده است و بسیاری از دولتها، نگران از آینده خود، شدهاند. دولت کنونی آمریکا، هر دولتی را بخواهد، سازنده بمب اتم، تولیدکننده سلاحهای میکروبی و شیمیایی، پناهدهنده تروریستها و یا طراح حرکتهای تروریستی و بمبگذاریها، غیر دمکراتیک و خطرناک برای امنیت بینالمللی معرفی میکند. مصاحبهها و موضعگیریها از سوی رئیسجمهور آمریکا و یا وزیر خارجه، وزیر دفاع و مشاوران سیاسی و امنیتی او، زمینههای التهاب آفرینی سیاسی را تشدید میکنند. این شرایط پس از جنگ در رابطه دوجانبه و چندجانبه دولتها و بر محورهای مذاکره و گفتگوهای «دیپلماتیک» اثرات شدید تخریبی بر جای گذاشته است. بطوریکه در واشنگتن «زلزله خبری» میسازد و از پی آن، همه دولتها برای پیشگیری از تخریب فزاینده آن و یا دوری از پسلرزههای بوجود آمده از زلزلههای مداوم خبری، به تکاپو و تلاش میافتند و همه هنر آنها خرج دور نگهداشتن خود از شعاع دایره زلزلهخیز میشود. دوره خاصی از عدم ثبات در روابط بینالملل بوجود آمده است. نظرپردازیها و نگرشهای صاحبنظران و اندیشمندان نیز دچار «اگرها و مگرها» در فضای بیثباتی بینالمللی شده است. همه از «تغییر» و «تحول» میگویند، همه از گذشته فراری شدهاند، اما نمیدانند به کجا؟ و چگونه و با چه نتایجی! همه میگویند و مینویسند، تئوریهای گذشته دیگر جوابگو نیست، اما تئوری همهجانبه و قوی نیز برای آینده معرفی نمیکنند و جایگزین ندارند. تیر در تاریکی رها شده است، هنوز کسی به یقین نمیداند به کجا خواهد خورد! یا به کجاها...
در شماره یازدهم از سلسله نوشتههای پس از جنگ در تبیین چنین شرایطی آوردم، واقعیت این است که ویروس و میکروب جنگ روانی را آمریکا میسازد و انتشار میدهد. هزینههای آن را مردم جهان میپردازند و سودش را دولت آمریکا میبرد. پادزهر هر جنگ روانی، «آگاهی» است و چارهای برای نجات جز آگاهی نیست.
«عمر و موسی» دبیر کل جامعه عرب با اعلام خطر از اثرات تخریبی جنگ روانی مستمر علیه کشورهای عرب منطقه میگوید «... دولتهای عربی در حالتی از ناپایداری بسر میبرند و جامعه عرب بسیار شکننده شده است.» در خاورمیانه همواره چهار کشور بزرگ ایران، ترکیه، عراق و مصر تعیینکننده و جهتدهنده بودند. عراق در اشغال نظامی و در طوفانی سهمگین افتاده است و کشور بزرگ عربی دیگر، مصر است، مصری که در «کمپ دیوید» به عقد آمریکا در آمد و از سادات تا حسنی مبارک دولت آن، گمان داشت با چنین پیوندی همه مشکلات خود را حل خواهند کرد. اکنون دریافتهاند که آمریکاییها شرایط عقد کمپ دیوید را موقتی و هر روز تغییر میدهند و این تغییرات بستگی کامل به موقعیت اسرائیل و جایگاه رژیم صهیونیستی دارد. شرایط آن پیوند کمپ دیویدی از تمکین به تسلیم بدون قید و شرط سوق داده میشود. با این همه ناپایداری امنیتی، اقتصادی و مالی و تلاطمهای اجتماعی پس از جنگ عراق، گریبان دولت کنونی مصر را گرفته و میفشارد. آینده عراق هرگونه که رقم بخورد. تأثیرات خود را بر اغلب کشورهای حوزه خلیجفارس و خاورمیانه بر جای خواهد گذاشت.
عراق نفتزده
حمله نظامی به عراق در اوج خبرسازی و جنگ روانی با دو سرفصل، عراق دارای سلاحهای غیر متعارف (میکروبی، شیمیایی و اتمی) میباشد. سرفصل دیگر، دیکتاتوری به نام «صدام» دستگیر و محاکمه او بعنوان جنایتکار بسیار خطرناک، شکل گرفت، تبلیغات رسمی دولتی از واشنگتن و لندن درباره این دو سرفصل و نجات عراق از دیکتاتوری، بازآوری دموکراسی و ثبات به این کشور، قبل از شروع تهاجم نظامی، سراسر جهان را فرا گرفت. اکنون مردم جهان میپرسند، انبارهای تسلیحاتی مملو از تسلیحات غیر متعارف در عراق و سلاحهای میکروبی و بمبهای اتمی در این کشور، کجاست؟ چرا نشان نمیدهند!؟ و از آن مهمتر، صدام کجاست؟ از دستگیری و محاکمه او چه خبر؟ دریغ از یک خبر؟ صدام همچون جناب ژنرال «گارنر» به یکباره از صحنه خبری محو گردید!
دمکراسی و ثبات نیز در عراق امروز با اشغال نظامی توسط آمریکائیها و انگلیسیها، و افزودن نظامیان دیگر از کشورهای دست دوم اروپای شرقی، همچون «لهستان» صهیونیستزده، تعریف و توجیه پیدا کرده است! سادهنگری سیاسی خواهد بود، اگر گمان بریم، «جرج بوش» خواهان ثبات برای کشورهای اسلامی و بخصوص در خاورمیانه است. صحنه و نتایج عملی سیاستهای آمریکا نشان میدهد که نظرات و عملکرد «محافظهکاران جدید» در واشنگتن، حاصلی جز بیثباتی برای خاورمیانه ندارد، برخی از نظرپردازان کنونی در آمریکا که وابسته به طیف محافظهکاران جدید در دولت کنونی این کشورند، در تفسیر شرایط روز، میگویند و مینویسند که، شعار اصلی و امروز آمریکا، «تغییر» است و هیچ تغییری نمیتواند تحقق پیدا کند، مگر از مسیر و دالان بیثباتی عبور کند! اما، آنها اشارهای به بار سنگین هزینههای این راه و عبور از این دالان نمیکنند. و پاسخ به سئوال پرداخت هزینههای آن بر عهده چه کسی گذاشته میشود و آینده را چه کسی تضمین مینماید!؟ سخنی به میان نمیآورند. ملتهای مسلمان در خاورمیانه اکنون زیر بار این هزینههای سنگین برای آیندهای نامعلوم قرار گرفتهاند.
و مهمتر از پرداخت چنین هزینههایی، نسل آینده در کشورهای اسلامی از پی تداوم چنین روشهای «میلتاریستی» چه فرهنگی را کسب میکنند!؟ و طول مدت این بیثباتی چقدر است؟ و تا کجا فراگیر خواهد شد؟ آیا کسانیکه جنگ کنونی را «جنگ نفت» نامیدند، حقیقت را گفتند!؟ سالهاست که در خلیجفارس، زندگی مردم با شاخصه درآمدهای نفتی و با نام «دلارهای نفتی» رقم میخورد. تاریخ «نفت» کالای اصلی انرژی از حوزه خلیجفارس، برای بسیاری از سیاستمداران و اهل اندیشه در این کشورها، اندوهبار و ماتمزده است. تا آنجا که آن با واژگان «بلا» یاد کردند و جمله «طلای سیاه یا بلای ایران.» عنوان کتاب یکی از نخستوزیران رژیم گذشته در ایران شد. همواره در این تاریخ، سه معادله برای نفت، این ذخیره و «مائده الهی» در کشورهای حوزه خلیجفارس متصور بوده است.
1. معادله نفت و بحران، (خرید امنیت.)
2. معادله نفت و کالا،(خرج سرمایه.)
3.معادله نفت و توسعه. (سرمایهگذاری آیندهساز).
سالهای، سال انگلیسیها و سپس آمریکائیها، ما را در معادله نفت و بحران محصور کردند تا از آنها به بهاء بردن نفت، امنیت خریداری کنیم. در این معادله، قدرتهای خارجی و کمپانیهای نفتی آنچنان طرحهای خود را در حوزه خلیجفارس بخصوص در ایران و عراق پیاده کردند که بسیاری از سیاستمداران و اصحاب حکومتها باور داشتند، اگر امنیت میخواهیم و طالب کشوری «امن» هستیم، لاجرم باید نفت بدهیم تا صاحب امنیت گردیم. ژاندارمی رژیم شاه در منطقه به کاکل تنظیم معادله نفت و امنیت، میچرخید و شیوخ جزایر حاشیه جنوبی خلیجفارس نیز اثبات و امنیت حاکمیت خود را از طریق پرداخت هزینههای حضور مستمر نظامی انگلیسیها تا پایان دهه 70 میلادی در آبها و جزایر خلیجفارس و سپس آمریکائیها، جستجو میکردند و خود را در امان میدیدند. درآمدهای نفتی و یا به عبارت نویسندگان «اقتصاد سیاسی» دلارهای نفتی، یا صرف مخارج امنیتی برای اداره حاکمیت خانوادگی میشد و یا مخارج عیاشیها آنها را در غرب تأمین میکرد و بخش عمدهای از این درآمدها نیز به عنوان ذخیره ارزی برای طبقه خاص حاکمیت یا الیگارشی حاکم، به بانکهای اروپایی و آمریکائی سپرده میشد. حاصل معادله نفت و بحران برای خرید «امنیت»، تضاد طبقاتی و امتداد وسیعتر و عمیقتر فقر در اغلب جوامع کشورهای حوزه خلیجفارس بوده است. شاه ساقط شد و انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید. نفت و امنیت، جای خود را به معادله نفت و کالا برای اغلب شیخنشینهای عرب در خلیجفارس داد و از حاصل معادله نفت و کالا، اولاً این جزایر شیخنشین، هویت کشوری یافتند، کشورهایی که از هجوم کالاهای ساخت اروپا، آمریکا و ژاپن، از جهان غرب انباشته و سرریز گردیده است و با کالاهای مدرن، نماد آبادانی و شمایل شهرهای مدرن را گرفتهاند. در حالیکه همچنان «الیگارشی» تعریف حاکمیت و دولت خانوادگی را در این کشورها دارند و حضور دائمی نظامیان آمریکایی و انگلیسی با ایجاد و استقرار در پایگاههای نظامی، داخل خاک این کشورها و با هزینههای پرداختی از سوی حاکمیت، ادامه دارد.
نفت، بحران، امنیت و کالا، چرخه کار بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز در سراسر کشورهای عربی حوزه خلیجفارس بوده است. ایران و عراق نیز نزدیک به یک دهه درآمدهای نفتی خود را در اداره جنگی خانمانسوز، مصرف کردند. درآمدها در آتش هزینههای جنگ، سوخت.
از دوران سازندگی با سیاست تعدیل اقتصادی از زمان ریاست جمهوری آقای هاشمیرفسنجانی، معادله بهرهگیری از درآمدهای نفتی برای سرمایهگذاریهای بنیادین، موضوع روز شد. دوران اصلاحات با غزلی نو که سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور اسلامی ایران سرود، آغاز دیگری گردید که اسرائیلیها از آن به عنوان زلزله دوم پس از انقلاب اسلامی در ایران که همه منطقه را فرا خواهد گرفت، یاد کردند. از بیتهای شاخص این غزل، گفتههای خاتمی است که گفت، مردم فقرزده خاورمیانه، بخصوص در حوزه خلیجفارس، از اینکه سالهای سال است نفت میدهند و بحران دریافت میکنند، خسته شدهاند. آنها میخواهند برای همیشه معادله نفت و بحران برای خرید امنیت توسط بیگانگان و یا نفت و کالا برای سرمایهسوزی ذخایر کشورهای خود را، قطع کنند و فرو ریزند و به معادله «نفت و توسعه پایدار» تغییر دهند و از این طریق تحول پیدا کنند.
در این نوشته کوتاه فرصت نیست و نویسنده این مقال را مجال آن، تا از منظر اقتصاد سیاسی، شعار بنیادین «نفت و توسعه» را شرح و بسط دهد. شاید تفسیر آن، شرح یک انقلاب باشد و راست گفتهاند که اصلاحطلبان ایرانی و همراهان خاتمی را خسته و کوفته کردهاند. آن هم نه از جانب دشمنان که از سوی دوستان! خستگی این قلم و صاحب آن، مصداق کوچکی از این دردمندی است که از بیحیایی زمانه، به دست خود، خود را بایگانی کرده است!! بگذاریم.
بازمیگردیم به عراق نفتزده که در تاریخ نزدیک به یک قرن اخیر هر سه معادله از تولید و فروش ذخایر نفتی خود را کم و بیش تجربه کرده است.
اینک چاهها و پالایشگاههای نفتی عراق در اشغال آمریکا قرار گرفته است، چند نویسنده صاحب نام عرب با نگاه به اوضاع آشفته عراق پس از جنگ، هشدار دادهاند که بیثباتی در عراق امروز، اندک، اندک به یک روال در میآید و آمریکاییها تمایلی به تشکیل دولتی مستقل و پایدار که ثبات را به این کشور بزرگ مسلمان عربی باز آورد، فعلاً نشان نمیدهند. فاجعهای از این مسیر میتوان پیشبینی کرد. فاجعهای است که در این روال و شرایط عدم ثبات، آمریکاییها، همانگونه که دهها قرارداد نفتی و عملیاتی با شرکتهای بزرگ کشور خود و انگلیسی بستهاند، کنترل بیش از هزار و دویست چاه نفتی عراق که از شمال تا جنوب آن کشیده شده است و چندین پالایشگاه را در اختیار خود داشته باشند و همه مدیریت خود را در حفظ ثبات کامل این مناطق و از چاههای نفتی و خطوط لوله و عبور تولیدات نفتی بکار گیرند و الباقی عراق را رها سازند تا دامنه هرج و مرج از بیحکومتی در عراق در اغلب شهرها و روستاهای آن تا مرز جنگهای داخلی کشیده شود و درگیریها و تخاصم بین اقوام، گروهها در عراق جنگزده به انفجار برسد! عراق نفتزده از مسیر سلطه آمریکا به جنگهای داخلی سوق داده شود! چنین پیشبینی از برخی از نویسندگان عرب، هر چند بدبینانه اما چندان به دور از مسیر واقعیتهای در جریان در عراق امروز نمیباشد. بازی با نفت عراق بدون تردید از برنامههای آمریکا هم در داخل این کشور و هم در منطقه و در سازمان نفتی «اوپک» خواهد بود. آمریکاییها نفت عراق را بزرگترین اهرم در دستهای خود برای ایجاد عدم ثبات در کشورهای نفتخیز خاورمیانه میدانند. مصوبه شورای امنیت سازمان ملل این اهرم را بطور کامل در اختیار دولت آمریکا قرار داد و عملاً بر اشغالگری نظامی انگلیس و آمریکا مهر تأئید گذاشت. نماینده ایران در هیأت عامل اوپک، در مصاحبهای به خوبی تأثیرات زیانبار مصوبه شورای امنیت را بیان میکند.
او گفته است؛ «... در ارتباط با لغو تحریمهای عراق، به نظرم میرسد، به مصوبه شورای امنیت سازمان ملل بر میگردد که یک مصوبه طولانی با بحثهای مختلف سیاسی، حقوقی، مالی، نفتی و اجرایی ... است که ابعاد مختلف این قضیه را در بر میگیرد. حتی تداوم بازپرداخت خسارات به کویت را هم شامل میشود و زوایای مختلف این قطعنامه را میتوان جداگانه ارزیابی کرد. به نظر من این یکی از بدترین نوع سندهای شورای امنیت سازمان ملل هست که قیومیت کامل را به قوای اشغالگر در غالب شئونات اقتصادی، مالی، نظامی .... عراق میدهد و با کمال تأسف اعضای دائمی شورای امنیت (که قبلاً مخالفت خودشان را با حمله ابراز کرده بودن) گویی در این قطعنامه به دنبال جبران مافات بودند و با موافقت با خواستههای قوای اشغالگر عملاً عذرخواهی برای مخالفتهای اولیهشان را در این سند جای دادند به شمول روسیه و فرانسه و سکوت تلویحی یا حمایتی چین...» با مجوز مصوبه شورای امنیت سازمان ملل، استخراج، تولید و فروش و بازاریابی و مصرف درآمدهای نفتی عراق تا چندین سال آینده در اختیار آمریکا قرار خواهد داشت. نماینده ایران در اوپک در نقد و بررسی قطعنامه و در ادامه مصاحبه خود میگوید:«.. وقتی ما صحبت از عراق میکنیم میبینیم «آتوریته» به معنای مقام مسئول همین قوای اشغالگر هستند، یعنی دو کشور آمریکا و انگلیس میتوانند نفت بفروشند و پولش را صرف بازسازی عراق کنند. این پول و یا هر پول دیگر که از طریق کمکهای انساندوستانه به دست آمده و نیز پولهای خارح شدهای که به عراق پس داده شده، اصلاً مشمول ادعا نمیتواند باشد. هیچکس نمیتواند آنها را ضبط کند و پولها تماماً در اختیار قوای اشغالگر میماند. از نظر زمانبندی برای تعیین حکومت هم هیچ تعهدی ندارند، اینکه چه کسی بعداً میآید، کی میآید، آیا حکومت شناخته شده بینالمللی فردا میآید یا شش ماه دیگر یا یکسال دیگر انتخاب میشود؟! اینها معلوم نیست... از نظر زمانبندی مالی هم تا دسامبر سال 2007 در واقع کنترل منابع مالی را در این سیستم در دست گرفته است... این ویژگیها نشان میدهد، ما با یک آتورتیه طرف هستیم نه دولت عراق که این مقام مسئول فعلاً هیچ تعهدی برای ایجاد حکومت آینده عراق نمیکند و در عین حال که اختیار فروش منابع این کشور را دارد.» عراق با حدود 112 میلیارد بشکه ذخیره نفت، به عنوان دومین کشور بزرگ نفتخیز جهان شناخته شده است. از ماه آینده (تیر ماه) نفت عراق برای فروش به بازار عرضه خواهد شد و از هماکنون نظرات گوناگونی درباره بازی با نفت عراق و کاربرد آن در بیثباتی سیاستهای آینده اوپک، و عدم ثبات اقتصادی و مالی در کشورهای حوزه خلیجفارس، ارائه میشود. برخی معتقدند شروع استخراج و فروش نفت عراق از ماه آینده در حدود 700 هزار بشکه در روز به سرعت از مرز میلیون خواهد گذشت و سالی طولی نخواهد کشید که به حد بیش از 5 میلیون بشکه در روز صعود خواهد کرد و آنگاه هرگونه نوسان در بازارهای نفتی اوپک و عدم ثبات در کشورهایی که اتکاء بودجه آنها به درآمدهای نفتی است، ظاهر خواهد شد و عدم ثبات اقتصادی بر بیثباتی سیاسی فراگیر در منطقه خاورمیانه افزوده میگردد. در برابر این نظر برخی نیز بهرهگیری و بازی با اهرم نفت عراق برای آمریکا را محدود میدانند و معتقدند آمریکائیها نمیتوانند چندان با استفاده از این اهرم، مانور بدهند.
نماینده ایران در اوپک چنین میبیند: «.. از آخر ماه ژوئیه تولید نفت عراق در حدود 500 تا 700 هزار بشکه برای صادرات شروع میشود. پیشبینی شده برای اینکه تولید نفت روزانه عراق به حدود 5/2 میلیون بشکه برسد، یک سال زمان لازم است. همچنین برای اینکه به مقطع تولید سال 1990 یعنی 5/3 میلیون بشکه در روز برسد، 2 تا 3 سال زمان میبرد. این میزان تولید حتی اگر ظرف دو سال محقق شود، ما بازار نفت را در کوتاهمدت با یکسال با ثبات میبینیم. بین یک سال تا دو سال هم ثبات بازار، مستلزم همکاری بیشتر سایر کشورهای عضو اوپک و غیر اوپک است. بعد از آن، مرحله زمانهای بسیار طولانیتری را میبرد، یعنی تولید روزانه 5 میلیون بشکه پنج سال وقت میخواهد و یا فرضاً تولید شش میلیون بشکه در روز شاید بیش از هشت سال زمان ببرد،... به نظر من عراق تا مرحله تولید 53/3 میلیون بشکه در روز اصلاً دلیلی ندارد از اوپک بیرون برود... چنانچه در دوران حکومت قوای اشغالگر تولید در همین محدوده بماند، تهدیدی از این بابت متوجه اوپک و ثبات بازار نخواهد بود...» در کنار این نظرپردازی تخصصی، فضای روانی و تبلیغاتی بازار نفتی و اوپک را باید در نظر گرفت که هنوز پس از جنگ عراق در حالت عدم ثبات بسر میبرد و هر لحظه خود را شکننده میبیند. کشورهای تولیدکننده نفت، بخصوص آنها که میخواهند درآمدهای نفتی را خرج تعهدات و اجرای زمانبندی شده برنامههای توسعه کشور خود کنند، بیش از هر کس از این عدم ثبات متضرر میشوند. حاصل سخن اینکه، طراز امنیت، توسعه و ثبات کشورها با اعمال سیاستهای نظامی آمریکا در خاورمیانه با اسرائیل بسته شده است و عدم ثبات محصول اولیه از پس جنگ در عراق برای اغلب کشورهای منطقه میباشد، «اتوریته» آمریکا، بیثباتی در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی را با خود به همراه دارد. این سیاست خاورمیانه را به ورطه بیثباتی سوق میدهد. ما در دایره «بیثباتی» قرار گرفتهایم و برای آینده نزدیک انتظار «ثبات» در خاورمیانه را نباید داشت، برای زندگی در محیط بیثبات منطقهای و بینالمللی باید برنامهریزی کرد و آماده بود.