امیریزدیان و حامدحاجیحیدری
مطلب سوم
سواد رسانهای به شرح پیش گفته، در فضایی که متن ما را فراگرفته است، اهمیتی بیش از پیش یافته است.
مطالعات فرهنگی و آموزش انتقادی، به منظور تعلیم حضور فراگیر فرهنگ رسانهای در جامعة معاصر، گرایشات رو به رشدی نسبت به آموزش چندفرهنگی و سواد رسانهای که موضوع تفاوت اجتماعی و چندفرهنگی را هدف قرار میدهد، از خود نشان میدهند.
عمده ناظران میپذیرند که بازنمایی رسانهای، به ساخت تصاویر ذهنی ما و درک جهان کمک کرده و آموزش باید با چالشهای دوگانة تدریس سواد رسانهای در جوامع چندفرهنگی و همچنین، حساسسازی مردم و دانشآموزان نسبت به نابرابریها و بیعدالتیها در جامعهای که اساس را بر تبعیض و نابرابریهای جنسیتی، طبقاتی و نژادی نهاده است، مواجه شود. نظریه سواد رسانهای انتقادی، علاقه مند به بررسی نقش رسانههای عمده در وخیمتر کردن یا از بین بردن نابرابریهاست. این رویکرد، علاقه مند است تا دریابد که آموزش رسانهای و تولید رسانههای جایگزین، چگونه میتواند به ایجاد تنوع فرهنگی سالم و گفتگوی عقیدتی مستحکمتر کمک کند. آنها با برخی از جدیترین مشکلات و مسائل که اخیرا در برابر ما به عنوان شهروند و دانشآموز قرار دارد، مواجه میشوند.
رسانهها، بازتابهای معصوم حقیقت نیستند. آنها پول میگیرند و اغلب به تناسب دریافت پول حقایق را منتشر میسازند.
تحلیل انتقادی رسانه، تلاش میکند تا ساختارهای سرکوب را شناسایی کرده و برملا سازد. صرف حق اظهارنظر و گفتن اینکه "دانستن حق مردم است"، چیزیست که همه مدعی آن میشود.
اما اینکه آیا رسانهها واقعا فضایی برای گفتگوی آزاد و اطلاعرسانی به مردم ایجاد میکنند یا خیر، مقوله دیگری است.
سواد رسانهای انتقادی، پرورش مهارتها برای تحلیل کدها و قواعد رسانهای، توانایی نقد کلیشهها، ارزشهای مسلط و افکار مدافع کورکورانه قدرت است. سواد رسانهای انتقادی، توانمندی برای تفسیر معانی و پیامهای چندگانة موجود در متون رسانهای است.
سواد رسانهای به افراد کمک میکند تا هوشمندانه از رسانهها استفاده کرده، محتوای رسانهای را تشخیص داده و ارزشگذاری کنند، قالبهای رسانهای را به طور انتقادی تحلیل کنند، کاربردها و آثار رسانهای را بررسی کنند و رسانههایی جایگزین به وجود بیاورند. با این وجود، در برنامهریزی آموزشی بحثی وجود دارد مبنی بر اینکه چه چیزی رشتة آموزش رسانه را با اولویتها و برنامههای متفاوت، شکل میدهد؟
دیدگاه حمایتگرا در تلاش است تا از جوانان در برابر تأثیرات اعتیاد و دستکاری رسانهای محافظت کند و این کار را از طریق پرورش علاقه به سواد غیررسانهای مانند کتاب و توجه به فرهنگ عالی و ارزشهای زیبایی و حقیقت و کاستن از ارزش انواع فرهنگ رسانهای و رایانهای، انجام میدهد.
در مقابل، جریان "سواد رسانهای" سعی دارد خواندن، تحلیل و رمزگشایی از متون رسانهای را به طور موازی با پیشرفت سواد چاپی به دانشآموزان بیاموزد. آموزشهای رسانهای به دانشآموزان میآموزد که کیفیت زیباشناختی رسانهها را درک کرده و از انواع فناوریهای رسانهای به عنوان ابزاری برای اظهار نظر و خلق شخصی استفاده کنند.
بر اساس این دیدگاهها، سواد رسانهای انتقادی، فرهنگ رسانهای را به عنوان محصول چالش و تولید اجتماعی تحلیل کرده و به دانشآموزان میآموزد که در برابر بازنماییها و گفتمانهای رسانهای دیدگاهی انتقادی داشته باشند. اما در عین حال بر اهمیت فراگیری کاربرد رسانهها به عنوان روشی برای اظهار نظر شخصی و فعالیت اجتماعی نیز تاکید دارد. مرکز سواد رسانهای ایالات متحده (Center of Media Literacy-CML)، یک الگوی ارتباطی را مد نظر دارد، که طی آن پنج جنبه اصلی که جایگاهی مهم در عرصة سواد رسانهای انتقادی دارد چنین معرفی شده است:
1. اصل عدم شفافیت(Non-Transparency): تمام پیامهای رسانهای "ساخته" میشوند.
مفهوم اول بنیان سواد رسانهای بوده، قدرت رسانهها در ارائة پیام مشخص و شفاف را به چالش میکشد.
2. رمزها و قواعد((Codes & Rules: پیامهای رسانهای با استفاده از زبانی خلاق و قواعدی خاص ساخته میشوند.
دومین مفهوم اساسی نیز برای ترسیم این مهم که نشانهها و نمادها چگونه عمل میکنند، قویاً بر نشانهشناسی متکی است. دانشآموزان سواد رسانهای به وسیلة نشانهشناسی وجود معانی دوگانه در نشانهها را تحلیل میکنند:
معنای لغوی و دال (مرجع تحتاللفظی برای محتوا)
معنای ضمنی و مدلول (دلالتی ذهنیتر و اشتراکیتر از پیام بر اساس رمزهای فرهنگی و ایدئولوژیک)
3. رمزگشایی مخاطب(Audience Decoding): افراد مختلف تجربهای متفاوت از یک پیام رسانهای واحد دارند
مفهوم سوم در فعالیتهای مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام در بریتانیا شکل گرفته است؛ جایی که مفهوم مخاطب فعال نظریههای پیشینی را که مخاطبان رسانهای را افرادی منفعل و اغلب قربانی میپنداشت، به چالش کشیده است.تجهیز مخاطب از طریق تفکر انتقادی برای دانشآموزان، امر ضروری است تا بدین وسیله قدرت رسانهها را به چالش کشیده و خوانشهای دلخواه را خلق کنند. نظریه مخاطب لحظة دریافت را بستری چالشبرانگیز از نظرفرهنگی در نظر میگیرد که در این بستر مهارتهای تفکر انتقادی نیرویی بالقوه برای خوانشهای متفاوت و چالشی آزادانه با گفتمانهای مسلط به مخاطب ارائه میدهد.
4. محتوا و پیام(Content & Message): رسانهها در بردارندة ارزشها و عقاید پنهانی خود هستند.
مفهوم اساسی چهارم بر محتوای واقعی پیام رسانهای تمرکز دارد تا ایدئولوژی، تعصب و معانی ضمنی پیدا و پنهان در بازنمایی را به چالش بکشد. مطالعات فرهنگی، فمینیسم و آموزش انتقادی زرادخانهای از تحقیق برای این منظور فراهم میآورند تا بازنمایی رسانهای موضوعات مربوط به نژاد، طبقه، جنسیت و غیره به چالش کشیده شوند.
5. انگیزه(Motivation): رسانهها در جهت کسب سود و یا قدرت ساماندهی شدهاند.مفهوم پنجم دانشآموزان را به طرح این پرسش ترغیب میکند که پیام چرا و از کجا ارسال شده است.
الگوی حاصل از چهارچوب نظری: