در نهضت مشروطه دو جریان فکری کاملا متفاوت از همدیگر به میدان عمل آمده بود: اول جریانی که در رأس آن علماء شیعه قرار داشتند و میخواستند نهضت با مبانی فکری اسلامی به پیش برود. دوم جریانی که وابستگی کامل فکری به غرب و اندیشههای انسانمدارانه غرب داشت و الگوی مورد نظرش نیز غرب بود. سهم اساسی و اصلی در نهضت مشروطیت از آن جریان اول بود و اگر جریان اول به میدان نمیآمد هرگز نهضتی بوجود نمیآمد زیرا به شهادت تاریخ در ایران هیچ جنبش و نهضتی بدون محور قرار دادن دین و اندیشۀ دینی بوجود نیامده است و اگر هم چنین حرکتهایی وجود داشته است به اندازهای زودگذر و آنی و لحظهای و بیتأثیر بودهاند که قابل بحث نمیتوانند باشد(1)
نهضت مشروطیت نیز مسلماً اگر انگیزهها و ویژگیهای دینی نداشت و علمای دین که الگوهای دینی جامعهاند به میدان نمیآمدند و مردم را به حرکت وا نمیداشتند نهضت مشروطیت به هیچوجه جایی برای ظهور و بروز پیدا نمیکرد.
جریان اول تا زمانی که نهضت مشروطیت از مسیر خودش منحرف نشده بود و مسیر کلی ترسیم شده از سوی دین را میپیمود، نه تنها کاملاً طرفدار و حامی نهضت مشروطیت بود بلکه اساساً عنان هدایت و حرکت را در دست داشت اما زمانی که انحراف در نهضت مشروطیت بوجود آمد و حرکتها بر مبنای اندیشههای غربی و اومانیسم غربی شد، سلسلهجنبانان جریان اول بتدریج یا نسبت به نهضت بیتفاوت شدند و خود را کنار کشیدند و یا اینکه مثل شیخ فضلالله نوری در برابر انحراف فکری و عملی نهضت تا پای جان ایستادند و جان خویش را در همین راه از دست دادند.
جریان دوم یعنی جریانی که بر مبنای اندیشههای غربی میخواست حرکت کند ابتدا بروز و جلوهای نداشت و بیشتر سعی میکرد اهداف خودش را تا زمان بدست آمدن موقعیت مناسب، مخفی نگاه دارد چون مبانی دینی در جامعه بقدری استوار و مورد ایمان و اعتقاد بود که جایی برای ظاهر ساختن اندیشههای غربی نبود و هرکس درصدد چنین امری برمیآید مقدمتر از همه چیز فکرش و خودش از بین میرفت. اما زمانی که این جریان بتدریج زمینه را برای ابراز اندیشههای غریب و ناآشنای خویش مهیا کرد علمیتر دست به عمل بالا زد تا مبانی اندیشه دینی جامعه را سست نماید و به اهداف مورد نظر خویش دست یابد در همین زمان بود که شیخ فضلالله نوری با قوت و ارادهای تمام علیه این جریان فکری به پا خاست و درصدد برآمد نفاق این جریان را برای مردم روشن کند و اهداف واقعی و ضددینی سردمداران آن را به عنوان یک تکلیف برای مردم بیان کند حامیان این جریان غربگرایانه در مقابل روشنگریهای شیخ فضلالله نوری چیزی برای گفتن و پاسخ دادن به شیخ شهید نداشتند جز آنکه او را متهم به طرفداری از استبداد و ضدیت با مشروطه کردند و با ناجوانمردی تمام به سبب همین اتهام کاملاً دروغ شیخ فضلالله نوری عالم بزرگ شیعه را در میان غباری از جهالت و جوسازیهای سیاسی به شهادت رساندند. در حقیقت کسی به شهادت رسید که به قول خودش بیش از همهکس در نهضت مشروطه و تأسیس مجلس سهیم بود.2
اگر تنها محتوای یکی از لوایحی که شیخ فضلالله نوری در دوران تحصن در راویه مقدسه حضرت عبدالعظیم منتشر ساخت مورد قضاوت و بررسی قرار گیرد مشاهده میشود که علت اصلی مقابله شیخ فضلالله با مدعیان مشروطه، ایستادگی در مقابل جلوههای متعدد اندیشههای غربی است نه چیز دیگر در حقیقت مسئله شیخ فضلالله نوری و مدعیان طرفداری مشروطیت مسئله تقابل اندیشه اسلامی با اندیشه اومانیستی و غربی است.
شهید شیخ فضلالله نوری بعد از تحصن در راویه حضرت عبدالعظیم لوایح متعددی به منظور روشن ساختن افکار مردم و آشنا ساختن آنان نسبت به هدفهای واقعی مدعیان مشروطیت، منتشر ساخت در یکی از این لوایح که بعد از استقرار در حضرت عبدالعظیم صادر شد حدود تمامی علل مخالفت شیخ فضلالله نوری با مدعیان مشروطه بیان گردیده است.
در مقدمه این لایحه که در روز دوشنبه هیجدهم جمادیالثانی سال 1325 منتشر گردیده است ابتدا علت تحصن در زاویه حضرت عبدالعظیم و شرحی مختصر از جریان مشروطیت آورده میشود و سپس اشکالات و پیشنهادات که در حقیقت بیانگر نوع اندیشه و خواستههای شیخ شهید است، مورد اشاره قرار میگیرد.
اولین ایرادی که در این لایحه ابراز میشود، اشکال بر چگونگی و نوع اسمی است که برای مجلس در نظر گرفته شده است.
شیخ فضلالله نوری معتقد بودند که نام نهادی که میخواهد ثمرۀ خون شهیدان و تلاش علمای دین قلمداد شود، باید بگونهای انتخاب گردد که بیانگر محتوای فکری نهضت نیز باشد ولی برای پیروان اندیشه غربی پیشوند و پسوند اسلامی دادن به مجلس گران بود و آنها نمیخواستند این کار را بکنند لذا شیخ فضلالله نوری با اعتراض در همین لایحه میگوید: «... لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت»3
و بدین ترتیب به نادیده گرفتن اسلامی بودن نهضت اعتراض میکند.
در نهضتها و انقلابها انتخاب نوع نام همیشه یکی از صحنههای تقابل اندیشههای متفاوت بوده و هرکس به مقتضای فکری که داشته میخواسته است نامی انتخاب کند. در همین دوران حاضر، زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، انتخاب نام برای نوع جمهوری مورد نظری که میباست پس از انقلاب اداره جامعه را بدست بگیرد، یکی از صحنههای برخورد و ابراز افکار مختلف بود. هر گروه به مقتضای فکری خویش نامی را پیشنهاد میدادند و بر روی آن با تأکید تمام اصرار میورزیدند، گروهی که اندیشه چپگرایانه داشتند «جمهوری دمکراتیک خلق و...» را پیشنهاد میدادند، گروهی که افکار لیبرالیستی و غربگرایانه داشتند عناوینی چون «جمهوری دمکراتیک اسلامی و...» را میپسندیدند و بالاخره از میان تمام اینها چون امام خمینی قدس سرهالشریف به مبانی اندیشههای غیراسلامی توجهی نداشتند و براساس افکار ناب اسلام قدم برمیداشتند و انقلاب را نیز یک انقلاب صددرصد اسلامی میدانستند، فرمودند نام این جمهوری باید «جمهوری اسلامی» باشد، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.
در نهضت مشروطه نیز انتخاب نام صحنهای برای ابراز انواع اندیشهها شده بود و از آن میان پیروان اندیشۀ غربی بدون توجه به محتوای اسلامی نهضت و بدون توجه به مسلمان بودن مردم و همچنین بدون توجه به منشوری که در آن با تأسیس مجلسی به نام مجلس شورای اسلامی توافق شده بود پسوند «اسلامی» را از آن حذف کردند و این عمل مورد اعتراض شیخ شهید قرار گرفت و همانطور که اشاره شد در لوایح نیز این اعتراض خویش را بیان داشته است.
دومین ایراد شیخ فضلالله نوری به ماهیت افرادی است که عنان مشروطیت و مجلس مشروطه را در دست گرفتهاند. شیخ فضلالله نوری معتقد است که عنان مشروطیت و مجلس مشروطه باید در دست افراد متدین و مسلمان باشد نه در دست کسانی که با تأثیرپذیری از فرهنگ و اندیشه غربی نسبت به احکام دین و سنتهای دینی جامعه پشتپا میزنند. شیخ شهید معتقدند که مجلس جای کسانی که دارای عقاید باطلی که مخالف اسلام و توده مسلمان میباشند، نیست. شیخ فضلالله نوری در اعتراض به این امر میگوید:
به رأیالعین همه دیدیم و میبینیم که از بدو افتتاح این مجلس جماعت لاقید لاابالی لامذهب از کسانی که سابقاً معروف به بابی بودن بودهاند و کسانی که منکر شریعت و معتقد به طبیعت هستند همه در حرکت آمده و به چرخ افتادهاند، سنگهاست که به سینه میزنند و جنگهاست که با خلق خدا میکنند.(4)
بدین ترتیب میبینیم که یکی از اعتراضات شیخ فضلالله نوری به مشروطه و مجلس آن این بوده است که چرا افراد بیدین و لامذهب صحنهگردان شدهاند، چرا افراد لاابالی لاقید در مراکز حساس و مهمی چون مجلس در تکاپو هستند، چرا طبیعتگرایان ضددین و دهریمسلکان بر کسی قانوننگاری نشستهاند و...
شیخ فضلالله نوری نسبت به طبیعتگرایان و سایر گروههای ضددینی حساسیت ویژه نشان میدهد چون در نگاه علمایی چون او این افراد کسانی ضدمذهب هستند و نباید صحنهگردان امور مسلمانان باشند. البته این تنها شیخ فضلالله نوری نیست که به مکتب ناتورالیسم یا مشرب اصالت طبیعت یا مذهب نیچریه حساسیت نشان میدهد بلکه پیش از او سیدجمالالدین نیز علیه این مسلک به پا خاست و در مورد این مکتب به مسلمانان هشدار داد و نوشت:
نیچر عبارت است از طبیعت نیچریه همان طریقه دهریه است که در قرن رابع و ثالث قبل از میلاد مسیح در یونانستان ظهور نموده بودند و مقصود اصلی این طایفه نیچریه، رفع ادیان و تأسیس اباحت و اشتراک است در میان همه مردم(5)
در آن زمان نفوذ اندیشههای متعدد غربی در بین طبقه خاصی از مردم بقدری گسترده شده بود که هر فردی این طبقه خاص کورکورانه و از باب اظهار تجدد و ترقی به اندیشه، مسلکی سرسپرده بودند و مجلس مشروطه نمایشگاهی از این افراد بود. افرادی که اکثر آنها در یک چیز با هم مشترک بودند و آن پیروزی از اندیشههای غربی و مخالفت با عقاید دینی توده مردم که همین امر و حساسیت آن، شیخ فضلالله را مصمم به مبارزه علیه آنها میکرد
یکی از اموری که بعد از پیروزی نهضت مشروطه از طرف جناح غربگرایان مورد عمل قرار گرفت حمله به دین و شریعت و حافظان و مبلغان شریعت یعنی علمای دین بود.
این گروه یکی از وسیلههایی که برای مبارزه با دین برگزیده بودند، انتشار روزنامه و شبنامه بود. البته مبارزه با دین نیز یک امر تقلیدی از غرب بود. این گروه میخواستند در مبارزه با دین ادای اومانیستهای دوران رنسانس اروپا را درآورند همچنانکه در عثمانی (ترکیه) نیز این امر مورد تقلید قرار گرفته بود.
به این گروه غربگرا القاء شده بود که پیشرفت و ترقی در گرو مبارزه با دین و احکام آن میباشد لذا اینها کورکورانه قدم به جای پای اومانیستهای اروپایی گذاشته بودند و با دین و مظاهر آن به هر نحو ممکن مبارزه میکردند.
شهید شیخ به این رویه غربگرایان در لایحه خود اشاره میکند و آن را به عنوان مورد دیگری که نشانگر انحراف مشروطیت است ذکر کرده مینویسد:
و دیگر (اینکه) روزنامهها و شبنامهها پیدا شد اکثراً مشتمل بر نسب علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعی را از آن تغییر داده و تبدیل با حسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای یکهزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است باید همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات امروز مطابق ساخت از قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها...(6)
همانطور که ملاحظه میگردد منظور این افراد اصلاح مذهب به شیوهای که سیدجمال و دیگران در نظر داشتند و آن را لازم میشمردند نیست، بلکه منظور نظر این گروه تخریب و از بین بردن مذهب است زیرا منظور آنها از مطابقت دادن دین با مقتضای زمان چیزی جز همان مواردی که شیخ فضلالله اشاره میکند نیست یعنی اشاعه فحشاء و حلال کردن مسکرات و...
شیخ شهید در ادامه این بحث ابعاد گستاخیها و توهینهای آشکار این گروه را نسبت به اسلام و مسلمانان اینگونه بیان میکند:
... و از قبیل استهزاء مسلمانها در حواله کردن شمشیر حضرت ابوالفضل و یا به سر پل صراط و اینکه افکار و گفتار رسول مختار صلیالله علیه و آله و سلم العیاذبالله از روی بخار خوراکهای اعراب بوده است مثل شیر شتر و گوشت سوسمار و اینکه امروز در فرنگستان فیلسوفها هستند خیلی از انبیاء و مرسلین آگاهتر و داناتر و بزرگتر و نستجیر بالله حضرت حجت بن الحسن عجلالله تعالی فرجه را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقولههای ادوات قمار بکار بردن و صفحات بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن شوری دریدن و پاشیدن و نگارش اینکه مردم بیتربیت ایران سالی بیست کرور تومان میبرند و قدری آب میآورند که زمزم است و قدری خاک که تربت است و اینکه اگر این مردم وحشی و بربری نبودند اینهمه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمیکشتند و قیمت آن را صرف پلسازی و راهپردازی میکردند.(7)
از همین بیان کوتاه ابعاد دشمنیها و هتاکیهای پیروان اندیشه غرب با اسلام و مسلمانان روشن میشود، دشمنی و عداوتی که تماماً ناشی از رسوخ اندیشههای غربی و تحریک بیگانگان بود.
البته غیر از توهینها و عداوتهایی که نسبت به دین و علما میشد، مدعیان مشروطه قصد داشتند در پارهای از مسائل و سنتهای رایج، خودسرانه احکام صادر کنند که این امر نیز شیخ شهید را ناراحت میکرد و در همین لایحه مورد بحث به آن اشاره مینمایند و نمونههائی از آن را ذکر میکنند که «صرف وجوه روضهخوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و در تسویه طرق و شوارع و در احداث راههای آهن و در استجلاب صنایع فرنگ»(8) از آن نمونههاست.