سیدمهدی میرباقری
چکیده:
آن روز که نوای «نهضت» از نای جلودار بلند شد، فاضلان دینمدار، به «جنبش» در آمدند.
جای درنگ نبود؛ این بار دشمن؛ نه با توپ و تانک که با سلاح فناوری، هماورد میطلبید. میبایست «نهضت نرم افزاری» به پا کرد و در برابر دشمن، ایستاد. اما مبارزه، نیاز به آگاهی دارد؛ باید از علم غربی آگاه بود و از هزار توی دین نیز سررشته داشت تا بتوان در برابر دشمن، سینه سپر کرد.
این نوشتار، به بیان مسائل زیربنایی جنبش نرمافزاری؛ یعنی رابطه علم و دین و نقل و نقد دیدگاههای گوناگون درباره آن و تبیین دیدگاه درست میپردازد.
ضرورتهای تحقق نهضت نرمافزاری
ضرورت نهضت نرمافزاری و لزوم حرکتی جدی به سمت تحول فرهنگی در جامعه اسلامی بر همگان روشن است. به همین جهت، بهتر است به افقها و افقگشاییهای ضروری بحث بپردازیم. در ابتدا به دو نکته اشاره میکنیم:
الف ) با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اسلام ظهور دوبارهای یافته و راه جدیدی را پیش روی بشر به سمت حیات معنوی و در عین حال تامین معیشت در سایه معنویت گشوده است.
اگر ما نتوانیم این ایدهها و آرمانهای نوینی را که در پیش روی بشر معاصر قرار گرفته است، تبدیل به برنامههای علمی برای زندگی بشر کرده و به بشر معاصر عرضه کنیم اما راه عملی رسیدن به آن ایدهها را ارائه ندهیم، فرهنگ رقیب دوباره سیطره پیدا میکند؛ در نتیجه، آن دسته از امکانات دنیایی که در اختیار جهان اسلام است، به نفع فرهنگ غرب مصادره میشود.
به تعبیر دیگر، آنچه امروزه در قالب جنگ جهانی چهارم تحقق پیدا کرده، در واقع، جنگ دو ایدئولوژی بر سر کل جامعه جهانی است. نظریه برخورد تمدنها نیز روی دیگر این سکه است. آنچه مسلم است وجود تعارض میان دو ایدئولوژی است: یکی ایدئولوژی پیروز در غرب؛ یعنی ایدئولوژیای که بعد از رنسانس شکل گرفته و به اصطلاح بر سایر ایدئولوژیهای برآمده از مدرنیته غلبه کرده است که همان لیبرال دموکراسی است و دیگری ایدئولوژی اسلام.
امروزه عالم میدان چالش بین این دو ایدئولوژی است و طبعا هر ایدئولوژیای که پیروز شود نیروهای انسانی و امکانات رقیب را به نفع خود مصادره میکند. اگر ایدئولوژی غرب پیروز شود، همه امکانات فراوان اقتصادی و مقدورات انسانی و سرمایههای اجتماعی دنیای اسلام را از نو به نفع فرهنگ خود مصادره میکند؛ یعنی مسلمانان دوباره در مدار تعریف آنها زندگی خواهند کرد و مجدداً قید و بند آنها بر قلب و زبان و دست و پای مسلمانها بسته خواهد شد.
اما اگر ما بتوانیم ساز و کار عملی برای تحقق اهداف اسلام در جهان ارائه دهیم و ساز و کارهای کارآمد و ناظر به واقعیت و در عین حال برآمده از آرمانهای اسلام فرا روی بشر و جهان معاصر با همه پیچیدگیهایش قرار دهیم؛ حتی میتوانیم همه آن داراییهای دنیای غرب را به نفع تمدن اسلامی مصادره کنیم.
بنابراین، چیزی که الان پیش روی ما وجود دارد، این است که ایدههای اسلام را تبدیل به ساز و کارهای قابل تحقق کرده و عملیاتی نماییم و این همان نهضت گستردهای است که ما در دنیای اسلام، بویژه دنیای تشیع داریم. البته یک سوی این نهضت، حوزههای علمیه قرار دارند. این مسئولیت متوجه حوزههاست که نسبت به معارف دینی و ارائه تفقه جامع دینی بازنگری کنند. سوی دیگر آن هم، متوجه محافل علمی است که باید در جهت تولید علم هماهنگ با معارف دینی تلاش نمایند.
ب) این وادی، بسیار عمیقی است. نباید به شتاب و عجله و قضاوتهای سریع مبتلا شویم بلکه باید بنیادهای عمیقی برای این کار مهم، پیشبینی و طراحی کنیم؛ یعنی به رقیب خود کاملاً فرصت دهیم تا نظریات را نقد و بررسی کند و به صاحبان اندیشههای مخالف، اجازه اعتراض و اشکال بدهیم؛ یعنی برخورد ما با آنها باید کاملاً منطقی و صمیمی باشد. از سوی دیگر، باید خود نیز به طور جدی، عمیقترین لایههای این بحث را دنبال کنیم. مسلما برخورد سطحی با این مسئله مهم موجب ناکامی خواهد شد؛ چرا که ادعای ارائه راهکاری جدید به بشریت، در مقابل دنیای پیچیده معاصر داریم؛ پس باید این ساز و کارها کاملاً دقیق، منظم، عملیاتی شده و در عین حال، مبتنی بر پایههای استوار و عمیقی باشد.
اهمیت تبیین رابطه منطقی علم و دین در جهتگیری کلان نهضت نرمافزاری
یکی از موضوعاتی که در تبیین نهضت نرمافزاری و همچنین دورنمای حرکت ما به سمت این جنبش راهگشاست، تبیین رابطه دین و علم و پرداختن به نهضت نرمافزاری از این منظر است. آنچه ضرورت پرداختن به بحث را از این زاویه توجیه میکند، ادعای ما در بحث نهضت نرمافزاری است که تمدن دینی که اسلام به دنبال آن است، از طریق علم غربی که یک علم سکولار است، دست یافتنی نیست بلکه تمدن دینی، به علم دینی نیاز دارد و این، امری طبیعی است.
در متن این ادعا نوعی قضاوت نسبت به این مسئله وجود دارد؛ چرا که ما رابطه دین و علم را به شکل خاصی تعریف میکنیم. ممکن است عدهای واقعاً با این نظر مخالف باشند و بگویند ما علم دینی نداریم تا حرکت و نهضت گستردهای را به سمت تولید آن به راه بیندازیم.
طبیعتا آنها نهضت نرمافزاری را به گونه دیگری معنا میکنند و معتقدند نهضت نرمافزاری یعنی بومی بودن علم؛ یعنی برنامهریزی برای استفاده صحیح از علم در مسیر تمدن اسلامی. پیداست که این دو نگاه، دو نوع قضاوت را در پی دارد و دو گونه تعریف از نهضت نرم افزاری ارائه میدهد. یکی از پایههای این اختلاف هم، تفاوت در نسبت بین دین و علم است: اینکه دین چیست و چه رسالتی دارد؟ علم چیست و بین این دو چه نسبتی برقرار است؟
بررسی دیدگاههای مطرح درباره مفهوم علم، دین و کیفیت ارتباط آنها
تببین دیدگاه رایج
دیدگاه رایج درباره ارتباط علم و دین، مبتنی برگزارههای زیراست:
الف)مفهوم دین (مجموعهای از اعتقادات، اخلاق و احکام مبتنی بر ملاکهای واقعی): دیدگاه رایج مدعی است که دین، مشتمل بر سلسلهای از اعتقادات بنیادی است که برای حرکت انسان به سمت خدای متعال و عبودیت، لازم است. این نگاه، حقیقت انسان و جهان آفرینش، جایگاه انسان در خلقت و غایت حرکت انسان را تعریف نموده و نوعی جهانبینی و جهانشناسی به انسان ارائه میدهد.
همچنین مجموعهای از اعتقادات ارزشمند که برای حرکت به سمت عبودیت لازم است و نیز سلسلهای از آموزههای اخلاقی و ارزشها را تبیین میکند و بشریت را به سمت آن ارزشها دعوت کرده و راه رسیدن به آنها را هم پیش روی بشر قرار میدهد. در کنار این دو، یک سلسله احکام، تکالیف و دستوراتی را برای تنظیم رفتار انسان بیان میکند. بنابراین، در این نگاه دین مجموعهای از اعتقادات، اخلاق و احکام است. در طرف مقابل، علم هم یک سلسله گزارههای واقعنمایی است که نظم طبیعت را برای بشر، بیان میدارد.
رسالت علم، ارائه نظم طبیعی است و رسالت دین نیز بیان نوعی از عقاید، احکام و دستورات اخلاقی است که مسیر حرکت انسان را به سمت سعادت و پرستش خدای متعال ترسیم میکند. اگر از این زاویه، به دین نگاه کنیم، بویژه توجه داشته باشیم که دین، در بخش دستورات اخلاقی و ارزشی و احکام خود نیز ناظر به واقع است و یک سلسله ملاکهای واقعی را منظور نظر دارد، چنین تحلیلی مطابق با دیدگاه عدلیه و امامیه است.
در مقابل، اشاعره قرار دارند که قائل به مفاسد و مصالح ذاتی برای احکام نیستند. اگر این را هم به آ ن ضمیمه کنیم، باید بگوییم دین یک سلسله اعتقاداتی را به بشر میآموزد که این اعتقادات ناظر به واقع و مطابق با واقع هستند و دستورات اخلاقی و عملی را هم بشر میدهد که ا ینها هم پشتوانه واقعی دارند. پس گزارههای دینی ناظر به واقع است و به نوعی، واقع را برای بشر تبیین میکند و پبش روی او قرار میدهد.
ب)مفهوم علم (گزارههای واقعی): گزارههای علمی نیز از منظر دیگری نظم طبیعی جهان را که بشر در آن زندگی میکند، برای بشر بازگویی و کشف میکنند. بنابراین، دو دسته گزاره وجود دارد که هر دو ناظر به واقعیت هستند؛ اگر چه نوع نگاه آنها متفاوت است و نوع گزارهها یکسان نیست و هر کدام، از یک نوع رابطه حکایت میکنند، بر این اساس، هم دین و هم ناظر به واقعیت هستند و جلوهای از واقعیت و چهرهای از واقعیت را ارائه میدهند.
ج) طریق دستیابی به گزارههای علمی و حقایق دینی: راه دستیابی به گزارههای علمی، استفاده از تواناییهای معرفتی است که در اختیار خود بشر قرار داده شده است.
معیار صحت این گزارهها نیز در درون خود آنها قرار دارد؛ یعنی چگونه میتوان با روشی که مبتنی بر ابزار علوم تجربی است، درباره قضایای علمی قضاوت کرد؟ راه فهم کذب و صدق یک گزاره چیست؟ در واقع، گزاره علمی آن است که از متد تجربی پیروی کرده باشد.
بنابراین، علم یک سلسله معرفتهایی است که د ر اختیار بشر قرار دارد و ناظر به واقعیت است و دین نیز حقایقی است که ناظر به واقعیت است. دستیابی به حقایق دینی نیز، از راه وحی امکان دارد. انبیاءالهی که ملهم به وحی الهی بودند حقایق دین را در اختیار بشر قرار دادند. راه دستیابی به علوم را هم باید کاوشهای عالمانه خود بشر دانست. این، یک نگاه غالب و رایج است که براساس آن، علوم تجربی ناظر به واقع هستند و واقع را از یک زوایه خاصی برای ما تبیین میکنند؛ همانطور که دین، واقعیت را از منظر و زاویه دیگری تبیین میکند و در اختیار بشر قرار میدهد.
روشن است که براساس این نگاه، دیگر نهضت نرمافزاری ضرورتی نخواهد داشت.
جریان مدرنیته، عینی دیدگاه یاد شده
علم مدرن درحوزه پرورش اخلاق، کالای جایگزین برای دین ارائه کرده و انگیزههای بشر را سرپرستی میکند. یکی از اقدامات او در سرپرستی توسعه این است که اخلاق انسانی را دستخوش تحول کرده، انگیزهها را رشد میدهد و انسداد روحی و روانی نسبت به دنیا ایجاد میکند و درحقیقت، علم مدرن مدعی یک نوع پرورش اخلاقی است و عاطفههای بشر را هم متناسب با توسعه، رهبری میکند؛ یعنی مدعی رهبری توسعه عواطف است. این ادعا در عینیت تمام نیست. نمونه آن، چالش مستمری است که بین دستگاه قانونگذاری کشور که به روش علمی و به اصطلاح امروز به روش معرفتهای بشری و معرفتهای عرفی، برنامهریزی میکند و راه و روش جامعه را تبیین مینماید یا دستگاه فقاهت یک نظارت حداقلی نسبت به قوانین دارد، واقع میشود.
چالش بین شورای نگهبان و مجلس، ناشی از تعارضی است که بین کارشناسی و فقه دینی با نظارت حداقل به وجود میآید؛ یعنی نظارتی که شورای نگهبان برای بررسی انطباق مصوبات مجلس با گزارههای دینی، صورت میدهد یک نظارت بسیار اقلی است؛ یعنی این گونه نیست که این نظارت، براساس منطق مجموعهنگر نفقه دینی باشد که ناظر به توسعه اجتماعی است؛ بلکه با همان ابزار فقاهتی که در اختیار دارد موضوعات کلان را به موضوعات خرد تجزیه میکند، سپس تعامل بین فقه خرد و این موضوعات را برقرار میسازد.
براساس این نگاه، میان گزارههای دینی و علمی و گزارههای عقلی و مکاشفات شهودی تعارضی وجود ندارد؛ در نتیجه بین آنها آشتی برقرار شده و به تعبیری برهان و قرآن و عرفان و تجزیه همه یکی میشوند.
دیدگاه درست (جهتدار بودن علم)
براساس این نگاه، دو گونه معرفتشناسی داریم؛ همانطور که شهود و مکاشفه به حجیت نرسد و تحت ولایتی نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام نباشد، باطل بوده و ابلیس در آن حضور پیدا خواهد کرد، فیلسوفی که کاری با آموزههای انبیاء ندارد و میخواهد برای خودش نقاشی و نگارگری کند و جهان را بسازد و فلسفه را برای آن تصرفی که خود میخواهد، پیریزی کند، این فیلسوف در کار فلسفی خود از ولایت نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله خارج شده است، البته نه این که از ربوبیت خداوند متعال خارج شده باشد؛ چرا که شیطان هم تحت روبیت الهی قرار دارد و فقط از ولایت الهی خارج شده است (ان الکافرین لا مولی لهم) ولی ربوبیت خداوند متعال، شامل همه میشود چون او ربالعالمین است.
بنابراین، از سر آغاز، علم به حق و باطل تقسیم میشود؛ در نتیجه مکانیزم دیگری، برای قضاوت نسبت به علم داریم که منطق آن چیز دیگری خواهد بود؛ یعنی برای این که قضاوت کنیم که چه علمی حق و کدام علم باطل است، نیاز به منطق دیگری داریم. این منطق، منطق عمل است؛ نه منطق نظر.
براساس دیدگاه، دیگر نمیتوان گفت: واقع که در انحصار ما نیست! همانطور که غرب بعد از رنسانس جهان را کشف کرده و واقع را شناخته است، ما میتوانیم واقعیت را کشف کنیم و از آن استفاده نماییم.
مطابق با دیدگاه یاد شده، این تحلیل عوض میشود و به راحتی نمیتوانید بگویید واقع را کشف کردهاید. بلکه باید بررسی کرد آیا غرب واقعا در دستگاه انبیا حرکت میکند یا آن که از این دستگاه بیرون آمده است.
آنگونه که خود اعتراف میکنند، از دستگاه انبیا بیرون آمدهاند و تصریح میکند علت رشد ما این است که رابطهمان را با آسمان قطع کردهایم و زمینی شدهایم! بر محور انسان حرکت کردیم نه بر محور بندگی خداوند متعال؛ خودمان ارزشها را تفسیر کردهایم؛ خود محور حرکت کردیم و خود بنیاد شدیم؛ نقاد شدیم و علم مدرن ساختیم.
ضرورت و مفهوم تحقق نهضت نرمافزاری براساس دیدگاه درست
ما مطابق با این نگاه، ضرورت تحقق نهضت نرمافزاری را این گونه توصیف میکنیم: با پرتو افشانی انقلاب اسلامی، انگیزه بندگی در عالم رشد کرد. مومنان و شیعیان میخواهند پرستش خدا و تبعیت از انبیا را، در زندگی اجتماعی و معیشتشان هم جاری کنند؛ همان گونه که کفار طرح توسعه جامع پایدار را ارائه میدهند و میخواهند یک نظام هماهنگ در جهت توسعه ابتهاج مادی ایجاد کنند.
در این هیچ تردیدی نیست و دیگر کسی نمیتواند بگوید که توسعه غربی، در جهت توسعه لذت جویی نیست. اگر کسی چنین سخنی بگوید مفهومش این است که توسعه را نشناخته است. این نکته همان چیزی است که خود غربیها صددرصد به آن اعتراف میکنند؛ یعنی کالای جایگزین برای دین؛ یعنی طرح توسعه پایدار همه جانبه که محور آن توسعه انسانی است.
آنها با این توسعه میخواهند انسان دیگری بسازند. در نقطه مقابل هم، انگیزه خداپرستی رشد کرده و جامعه دینی میخواهد خدا را در عرصه اجتماعی نیز بپرستد؛ میخواهد جامعهپردازیاش هم بر محور دین باشد؛ نمیخواهد خدا را فقط در زندگی شخصیاش بپرستد و در جامعه با خدا کاری نداشته باشد. میخواهد همه آهنگ زندگیاش، آهنگ خداپرستی شود. بنابراین، اگر دیندای میخواهد به این حد برسد، طبیعی است که باید سازوکار منطقیاش را نیز تولید کند؛ یعنی تولید معرفتهایی که بتواند رابطه بین انگیزه، ایمان و عمل را برقرار نماید که البته بخشی از این معرفتها نیز دینی، بخشی تجربی خواهد بود.
ما باید این معرفتها را بر محور تبعیت از نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله هماهنگ کنیم. بدین منظور، به یک منطق جامعی نیاز داریم که بتواند نفقه دینی و تلاش نظری و تجربی ما را در شکل اجتماعی و تحت هدایت خدای متعال و نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام سازماندهی کند. براساس این نوع نگاه خاص به دین و علم، نهضت نرمافزاری معنای واقعی مییابد.