صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۹:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۱۶۶۵۸

گزیده سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های 28فروردین 1390


بصیرت: برخی روزنامه‌های امروز سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

* ابتکار

روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "پایانی بر سه دهه نفاق! "به قلم جاماسب محمدی بختیاری آورده است:‏ سازمان مجاهدین خلق از برجسته‌ترین گروه‌های سیاسی چریکی بود که در سال‌های پرالتهاب و پرتلاطم دهه‌ی 40 و 50 با هدف سرنگونی نظام شاهنشاهی سر بر‌آورد. بنیانگذاران این سازمان با انگیزه‌ای درخور توجه و همتی والا، با مطالعات عمیق دینی و اسلامی، آموزش‌های تئوریک خود را شروع کردند؛ اما با اعدام لایه‌ی اول و حذف مؤسسان و چهره‌های برجسته و شخیص، عقبه‌های بعدی آن نتوانستند آن مطالعات را به‌صورت گسترده پیگیری کنند و به رشد تئوریک و غنای نظری و فکری خود و هوادارانشان بپردازند. آن‌ها از ادامه‌ی راه بازماندند و اطلاعیه‌ی مشهور «تغییر ایدئولوژی» را انتشار دادند. گرچه انتشار این بیانیه اکثر نیروهای انقلابی آن روزگار را در بهت و حیرت فرو برد و در آن وضعیت، ضربه‌ی سنگینی به جنبش‌های مذهبی وارد کرد که خاستگاه روشنفکری و پایگاه دانشگاهی داشتند، برای صاحب‌نظران اقدامی غیرمنتظره نبود. آنچه این گروه را به بن‌بست عملی و فکری کشاند، عبارت‌ بودند از: بی‌بهره‌مندی از تجارب سیاسی و پختگی کافی، فقدان دانش تئوریک اعضای آن و نداشتن فرصت برای مطالعات عمیق. این عوامل خود به دلایلی به وجود آمده است، از جمله: سیالی سازمان‌های چریکی که ضمن درگیربودن با نظم مستقر سیاسی، دائماً در جنگ و گریز و ریزش و رویش‌اند؛ پیروی از مشی رادیکالیسم سیاسی به دلیل جوان‌بودن بدنه‌ی آن و التهابات و تنش اجتماعی‌سیاسی و گسترش خواست منش «تغییرطلبی» در فضای فرهنگی و سیاسی؛ غلبه و زیر سیطره قرارگرفتن تمام جریان‌های سیاسی و روشنفکری توسط گفتمان چپ مارکسیسم در سراسر جهان. این‌ها عواملی بودند که باعث شدند تا این سازمان رسماً مارکسیسم‌بودن خود را اعلام کند.

پس از انشعاب گروه مارکسیسم‌شده‌ و سازماندهی مجدد طیف مذهبی، این سازمان به دلیل جزم‌گرایی شدید سازمانی و دگماتیسم سیاسی، بخش وسیعی از مذهبیونی که از تجارب سیاسی‌ و رگه‌های عقلانیت راهبردی برخوردار بود، آن‌ها را رها کرده و راه و روش خود را تغییر داد. این امر ادامه‌ی کار این سازمان را غامض‌تر و پیچیده‌تر کرد. جذم‌گرایی و دگم‌اندیشی سازمان به اندازه‌ای آشکار بود که هیچ‌گاه نتوانست اعتقادنداشتن خود را به دموکراسی و حقوق بشر پنهان کند. نشریه‌ی «مجاهد» ارگان رسمی این سازمان در شمارگان اولیه‌ی آن می‌نویسد که «سیاست حقوق بشری می‌خواهد چهره‌ی کریه امپریالیسم را پنهان سازد». همین مشی استبدادگونه و ارتجاعی این جریان به سر فصلی مهم برای آغاز فاجعه‌ای می‌شود که در انتظار اعضا و این ملت بود و تا کنون ادامه دارد.پایان راه این سازمان به دلیل میرایی و رو به افول‌بودن مشی ستیزه‌جویی و غروب ایدئولوژی‌های قهرآمیزی است که مهم‌ترین راهبرد آن «هدف وسیله را توجیه می‌کند» است. عمده‌ترین دلیل آن ناپختگی، غرور و نخوت فردسالاری و اتوکراتیک رهبران و رأس آن بود که نه‌فقط یک نفر را معادل کل سازمان می‌بینند، بلکه شخص رهبری را معادل ایران قلمداد می‌کنند (ایران رجوی، رجوی ایران). خط فکری این سازمان سال‌هاست که خاصیت خود را از دست داده و عمر آن سپری شده است؛ چراکه اکنون نحله‌ی فکری مذهبی آن، نه با دین سر سازگاری دارد و نه مشی سیاسی آن، با دموکراسی آشتی‌پذیر است و نه منظومه‌ی فکری آن، با حقوق بشر و آزادی‌خواهی می‌تواند هم‌خوانی داشته باشد.عملکرد آن تاکنون نه‌تنها در جهت منافع ملی ایران نبوده، بلکه رودرروی خلقی بوده که خود مدعی آن هستند.

در زمانه‌ای که ملت ایران با دشمن دیرینه‌ی خود، در حال جنگ بود و پای بحث مناقشات ارضی و منافع ملت در میان بود و از طرفی، خطر تجزیه‌طلبی کشور را تهدید می‌کرد، آن‌ها جانب «اجنبی» را گرفتند و بدترین جنایت‌ها را در حق خلق ایران روا داشتند تا به رؤیای جامعه بی‌طبقه توحیدی خود تحقق بخشند! جریان نفاق با فریب و اسارت فکری جوانان خوش استعدادی که می‌توانستند در سازندگی و ترقی این کشور مفید باشند، با کشاندن اعضا و هواداران در پای خودخواهی و بی‌تجربگی خود، آن‌ها را روانه‌ی قربانگاه می‌کنند.اکنون با اسارت‌ جسم و روح آن‌ها در کشوری بیگانه، خود با ناز و غمزه به اروپا و امریکا گسیل شدند و هر روز با تشکیل جلسات با افراد دون‌پایه‌ی سیاسی غرب مشغول نوشیدن نسکافه هستند و با کف‌زدن‌های ممتد خود، دل‌خوش به به کاربردن القاب و عناوینی خودخوانده، همچون «رئیس‌جمهور» برای دخترکی بی‌مایه که به‌گفته‌ی خاطره‌نویسان آن سازمان تا پیروزی انقلاب حتی از خواندن یک کتاب عاجز بود. مصطفی شعاعیان، متفکر مستقل مارکسیست، در یکی از نامه‌هایش به حمید مؤمنی، عضو سازمان چریک‌های فدایی، که درباره این سازمان نیز صدق می‌کند، می‌نویسد: «سازمانی که امروز اجازه‌ی چون‌وچرا به کسی را نمی‌دهد، فردا که به قدرت برسد، مغز کسی را خواهد ترکاند که به او انتقاد کند.»امروز کدام مشی سیاسی و ایدئولوژی فکری می‌تواند جوانان را اقناع کنند؛ جوانی که شور و عشق وطن در سر دارند، سازمانی در سخت‌ترین وضعیت با دشمن قسم‌خورده‌ی ملت رودرروی خلق بود و حالا منجی ملت است.

کدام باور می‌تواند بپذیرد که سازمانی در درون خود، با به راه‌انداختن زندان و شکنجه به یکی از مخوف‌ترین و دهشت‌ناک‌ترین سازمان‌های سیاسی مبدل شده و درعین‌حال می‌تواند پرچمدار آزادی و حقوق بشر برای ملت باشد. بر کسی پوشیده نیست که این گروه در جریان شورش مردم جنوب و شمال عراق علیه صدام، عهده‌دار نقش «قصاب بالکان» در خاورمیانه و عراق را بازی می‌کند و فجیع‌ترین جنایت را علیه خلقی که خود مدعی آن هستند، مرتکب می‌شود.آیا وقت آن نرسیده که رهبران این گروه به خود آیند و از لجاجت و خیره‌سری دست بردارند و اجازه دهند فرزندان این کشور به دامان ملت و خانواده‌هایشان برگردند تا هر روز با شنیدن خبر تازه‌ای از درون آن‌ها، شاهد آزردگی خاطر ملت و افکار عمومی دنیا نباشیم؟

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "گوهر گمگشته علی " به قلم سید مسعود علوی آورده است: آه... فضیلت را شبانه به آرامگه هجر، تشییع نمودند. سخا و صداقت را به معراج بردند. مهربان ترین کوکب کبود بر سمند سوگ به آسمان فراق رفت. در مدینه، ضیافت زخم بر پا شد. لیلة القدر، تفسیر شد. قرآن به ملکوت، رجعت کرد.

در شعاع آفتاب فروردین، اندوهی سترگ بر شکوفه های قلب شیعه سایه گستر شد. ستاره امید نبی بر خاک فتاد و موج دریای دل علی به ساحل فرقت رسید و برترین آشنای عرشیان بر فراز دست سپیداران در سیاهی شب به ضیافت سرخ لقا نایل شد.

مادر، چه غریبانه از دیار عاطفه ها هجرت کرد و در مشایعتش

مرغ دل تا فراسوی آسمان کوچید.

معتصمین شیطان، تلخی شوکران فراق را در کام یاران سپیده ریختند.

واحسرتا! مهتاب نیلی شفاعت به محاق نشست و طوبای رعنای ولایت و آذین صحیفه شهادت، پای به معراج نهاد و سایه همای عنایتش را از ماسوا برچید.

امروز از سیمای یاسها و نسترنهای بهاری، نکهت غم می خیزد.

امروز شقایق های دشت بی قراری، سیاهپوش زهرای آل یاسینند و از سمت آبی دلدادگی، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شیعه رسیده و بارش اشک و تراوش زمزم عشق و ریزش آبشار حرمان و رویش غنچه های درد و داغ، منظر بهار غمند و عندلیب عاطفه را به نغمه فرقت فرا می خوانند.

یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا!

شیعه یعنی محفل نشین چهارده ساقی سهی قامت و باده نوش چهارده خم طهور، شیعه یعنی فصل حماسه و هنگامه انتظار و بهار غم. شیعه یعنی خروش عصمت و آرامش نیایش.

امروز صبای سوز دلها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید و عطر یاسمنهای اندوه در کوچه های ارادت پیچید. سلام عاشقان بر غریب مدینه. امروز تمام راههای آسمان را به سوی مدینه گشوده اند و راهیان سبز سلوک به تنهایی مزار یار می اندیشند.

آنک، در رثای گوهر گمگشته علی، ریزش الماس اشک را شاید و تراوش یاقوت آه.

آنگاه که شمشاد شیدای ولایت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه اشتیاق خشکید و ماه امید، هجرت کرد.

چه شباهنگام دلتنگی بود و چه سپیده ی سیاهی! تمام خورشیدهای شعف، یکباره با غروب آشنا شدند. سیمای سپید زهره منظومه ولایت به سرخی گرایید. فاطمه، معیار فضایل بود و اسوه سرآمدان عصمت و میزان محسنین.

در فناکده خاک، افول کرد و در بقاسرای عرش، طلوع و تابندگی نمود. هنوز آوای شیوایش در گوش دلها باقی است که همگان را به پارسایی و پایداری در ولایت علوی می خواند و خود، عامل نخست آن بود.

آیین محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه یافت و امت از مرام زیبایش، مجد.

فردای شیعه از دیروز شعله ناک آلاله شهید نبی، به روشنایی رسید و سوز سینه آسمانی اش، اقتدار و صبر حسین و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول الله!

ما خاک پای یوسف گمگشته توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست.

انقلاب اسلامی ما جلوه کوچکی از نور عنایت فرزند عزیزتوست. تمام شقایقهای دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار

می سوزند.

خدایا مباد که نسیان و غفلت ما، موعود عاشقان را دل آزرده سازد، که تمام حیات و نهضت ما برای یک تبسم ملیح اوست. سالهاست که دلتنگ غیبت و نهانی اوییم و نیک می دانیم که وجود جودآگینش حضور محض است و نهانی، از آن ماست.

خدایا! به سیمای خونین برترین بانوی عصمت و عفاف و والاترین حامی ولایت، به ما بصیرت و ادراک صحیح راه روشن زهرایی عطا فرما.

یا فاطمة الزهرا، یا قرة عین الرسول!

اینک در شهادت غمگنانه و مظلومانه ات، هم آوا با سلاله پاکت،

خامنه ای عزیز، با دلی سرشار از غم می گرییم و اشک خویش را با تأسی به سیره آسمانی ات به والایی ولایت پیوند می دهیم.

پدر و مادرم فدای خاک قدوم گل گمگشته ات - مهدی موعود - باد. نظر عنایت خویش از ما مگیر. ضعیفانیم و چه کسی به ما نظر کند جز مظهر سطوت رسول یار؟ تهی دستانیم و چه کسی احسان مان کند جز جلوه غنای دوست؟

یا وجیهتاً عندالله، اشفعی لنا عندالله!

* کیهان

روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "آل سعود در یک قدمی سقوط " به قلم حسین شریعتمداری آورده است:لشگرکشی آل سعود به بحرین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم و غیرمسلح این سرزمین شیعه نشین -که به ناحق و در جریان خیانت شاه معدوم از ایران جدا شده است- اگر چه رخدادی تلخ و فاجعه آمیز است اما تمامی شواهد و قرائن موجود بی آن که گزافه و اغراقی در میان باشد، حکایت از آن دارند که آل سعود به پایان حیات نفرت انگیز خود رسیده است و خاورمیانه اسلامی در آینده ای بسیار نزدیک از این جرثومه فساد و تباهی و متحد تابلودار اسرائیل پاکسازی می شود. براساس همین شواهد که در این یادداشت به نمونه هایی از آن اشاره می شود، بعید به نظر می رسد خاندان آل سعود از روز بد حادثه ای که پیش روی دارند، جان سالم به در برند و در مجازات این خاندان تحت قیمومیت آمریکا، تنها به فروپاشی حاکمیت آنها بسنده شود، بخوانید؛

1-«مارتین ایندایک» سفیر سابق آمریکا در اسرائیل و مدیر بخش خارجی موسسه «بروکینگز» طی یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست - 7 آوریل / 18 فروردین- به فهرستی از نقاط آسیب پادشاهی آل سعود اشاره کرده و به گونه ای تلویحی، ادامه حاکمیت این خاندان در شبه جزیره عربستان را ناممکن ارزیابی می کند. «ایندایک» که نظرات وی در میان دولتمردان آمریکا از اعتبار بالایی برخوردار است، تنها راه پیش پای آمریکا برای حفظ حاکمیت آل سعود را تبدیل «پادشاهی مطلقه» به «مشروطه سلطنتی» می داند ولی بلافاصله می افزاید «با توجه به امواج بلند سونامی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا، بعید به نظر می رسد که فرصتی برای این تغییر ساختار در حکومت آل سعود باقی مانده باشد». مارتین ایندایک توضیح می دهد حکومت کنونی عربستان، بر گرفته از مدل حکومت های استبدادی قرن 15 میلادی است که نمی تواند در قرن 21 شانس دوام داشته باشد و در مواجهه با خیزش های امروز خاورمیانه، به طور کامل از بین خواهد رفت.

سفیر سابق آمریکا در اسرائیل در ادامه تحلیل -بخوانید گزارش- خود از شرایط شکننده و روبه زوال آل سعود می نویسد؛ «بسته کمک های مالی به ارزش یکصد میلیارد دلار و تعهد ایجاد 60 هزار فرصت شغلی که ملک عبدالله وعده داده است، نمی تواند از خروش مردم و مخصوصاً جوانان عربستان علیه آل سعود جلوگیری کند» و می افزاید «مردم این مبلغ را فقط بخشی از مطالبات خود می دانند که تاکنون از آنان دریغ شده است» و می نویسد «جاذبه استقلال و آزادی سیاسی که از آن سوی مرزها و امروز از ایران پمپاژ می شود و از طریق اینترنت و تلویزیون های کابلی در میان شهروندان عربستان منتشر می شود، چیزی نیست که ملک عبدالله بتواند با پرداخت رشوه مالی و اختناق پلیسی مانع گسترش آن شود».

2- دیپلمات های سعودی در محافل سیاسی و رسانه ای آمریکا و کشورهای اروپایی به «دیپلمات های شرمسار»- ASHAMED DIPLOMATS- شهرت دارند چرا که به شدت از روبرو شدن با خبرنگاران و مصاحبه با آنان پرهیز می کنند. رسانه های غربی بر این باورند که آنچه دیپلمات های سعودی را از روبرو شدن با خبرنگاران پرهیز می دهد، نگرانی آنها از پرسش های احتمالی درباره ساختار حکومتی آل سعود است. ساختاری که هیچ توضیح قابل قبولی برای آن وجود ندارد. حاکمیت یک خاندان دست نشانده انگلیس و تحت قیمومیت کنونی آمریکا بر مردم عربستان، بی آن که در آن از انتخابات و دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش کمترین اثر و نشانه ای باشد. پرهیز دیپلمات های سعودی از روبرو شدن با خبرنگاران تا آنجاست که وزیر خارجه عربستان نیز در جریان دیدار با همتایان خود از حضور در کنفرانس مشترک خبری که یک رسم تعریف شده دیپلماتیک است خودداری می کند.

از سوی دیگر اکثر دانشجویان عربستان که در خارج از کشور خویش به تحصیل اشتغال دارند نیز به دانشجویان خجالتی و کم حرف معروفند و بسیاری از آنها در هیچیک از مباحث سیاسی که در میان دانشجویان متداول و معمول است شرکت نمی کنند. برخی از این دانشجویان انکار نمی کنند که با حکومت قرون وسطایی آل سعود موافق نیستند و آنها را دایناسورهای فرار کرده از پارک ژوراسیک می دانند! ولی از بیم بازخواست دستگاه امنیتی عربستان ترجیح می دهند مخالفت خود را ابراز نکنند. یکی از همین دانشجویان به هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» می گوید؛ تا چند ماه قبل، از این که یک شهروند عربستان سعودی هستم، احساس ناخوشایند و آزاردهنده ای داشتم و در برخی از مواقع خود را یکی از ایرانیان عرب زبان معرفی می کردم اما امروزه با شکل گیری قیام مردمی علیه آل سعود، دیگر آن احساس را ندارم و مخصوصا در کنار برادران فلسطینی خود، احساس شرمندگی و حقارت نمی کنم.

3- چهارشنبه هفته گذشته- 24 فروردین ماه- روزنامه سعودی «عکاظ» به نقل از سایت «ایلاف» که وابسته به وهابیون دربار سعودی است، نوشت؛ آیا هیچکس مقاله های ضد ایرانی ما را می خواند یا این مطالب را که همه روزه در رسانه های کشورمان منتشر می کنیم برای خودمان می نویسیم تا خشم خود را از حضور پرقدرت ایران در همه جای خاورمیانه و حتی شمال آفریقا کاهش دهیم؟! ایران فقط با گروه های شیعه در کشورهای عربی ارتباط ندارد، بلکه با جنبش سنی مذهب حماس در فلسطین نیز مرتبط است و شاید تعجب کنید اگر گفته شود در میان مردم لیبی هم حضور دارد. ایران اکنون نیروگاه هسته ای دارد، زیردریایی می سازد، موشک دوربرد و پیشرفته تولید می کند و همه جا در میان مردم ما حضور دارد. ایران اکنون به شبحی تبدیل شده که در باغ های ما گردش می کند ولی ما او را نمی بینیم و نمی دانیم کجاست؟

4- همان روز- چهارشنبه- سمر مقرون، یکی از نویسندگان معروف عربستان در روزنامه سعودی «الجزیره» نوشت «این روزها هرکس به من می رسد، مرا به خاطر مقالاتی که علیه ایران می نویسم، سرزنش می کند و به من تهمت ضد شیعی می زند و به شدت از انقلاب بحرین حمایت می کند. این افراد با این که شهروند عربستانی هستند خیلی بیشتر از شهروندان ایرانی از نظام اسلامی ایران حمایت می کنند و ما را نویسندگان جیره خوار می نامند. این افراد در رسانه های عربستان نمی توانند به نفع ایران شعار بدهند ولی در محافل خود و از طریق سایت های اینترنتی، به صراحت از ایران و حتی از نظامیان ایران دفاع می کنند. چنین افکاری نشان دهنده یک طرز تفکر خطرناک و جدی در میان جامعه ماست و باید آن را خطرناکترین دشمن خود بدانیم».

5- در یکی از اسناد منتشر شده ویکی لیکس به ملاقات سری «مئیر داگان» - رئیس وقت سازمان موساد- با «نیکلاس برنز» معاون وقت وزارت خارجه آمریکا در سال 2007 میلادی اشاره شده است. این ملاقات همزمان با فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات نظامی از سوی آمریکا به عربستان سعودی صورت گرفته و موضوع آن رایزنی با اسرائیل و ارزیابی پی آمدهای فروش تسلیحات یاد شده به عربستان است. در این ملاقات، مئیر داگان به وزارت خارجه آمریکا اطمینان می دهد که از فروش تسلیحات نظامی به عربستان نگران نیست و در توضیح نظر خود می گوید؛ آل سعود، متحد منطقه ای ما هستند ضمن آن که توان و مهارت های لازم برای استفاده از سلاح های مدرن را ندارند و این تسلیحات در اختیار مستشاران و نظامیان آمریکایی باقی می ماند. رئیس وقت موساد در این ملاقات به نکته ای اشاره می کند که با توجه به تهدید اخیر عربستان علیه جمهوری اسلامی ایران و حضور بزدلانه و جنایتکارانه ارتش این کشور در بحرین، نکته ای شنیدنی است. داگان می گوید؛ توان ارتش عربستان فقط در حد و اندازه مقابله با یک قبیله بدون سلاح عرب است و اساساً قدرت تقابل با یک ارتش منظم و حتی یک قبیله عرب مسلح را ندارد.

گفتنی است که دو سال قبل، ارتش آل سعود با تجهیزات کامل زمینی و هوایی برای کمک به علی عبدالله صالح در سرکوب انقلابیون جنوب یمن- الحوثی ها- وارد یمن شد ولی در فاصله ای بسیار کوتاه، شکست سخت و سنگینی را تحمل کرده و با برجای نهادن بسیاری از ادوات نظامی خود- حداقل 7 تانک و دو فروند بالگرد و انبوهی از تجهیزات و تسلیحات فردی نظامیان سعودی - مجبور به عقب نشینی شد.

6- با توجه به نکات فوق که فقط اندکی از بسیارهاست و از پایه های لرزان رژیم آل سعود حکایت می کند و با در نظر گرفتن امواج بلند سونامی اسلامی که منطقه را فرا گرفته و هر روز بر دامنه و بلندای آن افزوده می شود، به آسانی می توان نتیجه گرفت که پادشاهان آل سعود با لشگرکشی به بحرین و قتل عام مردم بی دفاع آن دست به خودکشی زده اند و سقوط حتمی خود را جلو انداخته اند. چرا؟!

الف: مگر مردم مسلمان عربستان با مردم مصر، تونس، اردن، یمن، لیبی و... چه تفاوت عمده ای دارند؟ و مگر نه این که طی چند ماه اخیر بارها نارضایتی خود از رژیم آل سعود را فریاد زده و سرکوب ها نیز به اعتراف حامیان و دولتمردان آل سعود در کاهش خشم و نفرت مردم نسبت به دیکتاتورهای حاکم بر سرزمین وحی کمترین تاثیری نداشته است؟ بنابراین عربستان نیز مانند سایر کشورهای اسلامی تحت سلطه دیکتاتورهای دست نشانده آبستن حادثه است و به قول «مارتین ایندایک» از سونامی اسلامی در امان نیست. گفتنی است برخی از منابع غربی به کوچ تعداد قابل توجهی از اعضای خاندان آل سعود به آمریکا و کشورهای اروپایی طی چند ماه اخیر خبر داده اند. به گزارش این منابع، شاهزاده های سعودی از شرکت بلاک واتر «BLACK WATER »که یک ارتش خصوصی و مشهور آمریکایی است برای حفاظت از خود، مزدور استخدام کرده اند.

ب:نظامیان سعودی در بحرین به هنگام حضور در صحنه برای سرکوب و قتل عام مردم از ماسک استفاده می کنند و به شدت از این که شناخته شوند بیم دارند. و در همان حال، نشانه های قابل توجهی از سرپیچی و تمرد نظامیان سعودی برای اعزام به بحرین گزارش شده است. به نوشته گزارشگر «وال استریت ژورنال»، نظامیان سعودی با توجه به تحولات اخیر خاورمیانه، سقوط رژیم آل سعود را نزدیک می دانند و از اینکه قربانی بلندپروازی های خاندان آل سعود شوند وحشت دارند. گزارشگر وال استریت ژورنال می نویسد؛ وحشت فرماندهان و سربازان سعودی از پشت ماسک ها نیز به آسانی قابل دیدن است.

ج: تقریبا تمامی شاهزادگان سعودی و فرماندهان و صاحب منصبان رژیم آل سعود در ایالات مختلف آمریکا و کشورهای اروپایی صاحب قصرهای افسانه ای هستند و چند ماه از سال را در این کشورها به سر می برند، بنابراین شناسایی و انتقام از آنها به آسانی امکان پذیر است و شنیده ها حکایت از آن دارد که جوانان بحرینی در انتقام خویش از این جرثومه های فساد و تباهی مصمم هستند و سوگند یاد کرده اند که گریبان آنها را حتی بعد از سقوط رژیم آل سعود نیز رها نکنند. چرا که اعدام انقلابی آنها را در هر نقطه دنیا یک تکلیف الهی می دانند و الحق که چنین است.

د: آل خلیفه، اساساً از ساکنان بحرین نیستند و از قبایل بادیه نشینی بوده اند که بعد از خیانت شاه معدوم و جدایی استان بحرین از ایران، به این منطقه کوچانده شده اند و از سوی دیگر عمده ترین منابع و ذخایر نفتی عربستان در منطقه شیعه نشین قطیف قرار گرفته است که پیوندهای دیرینه با مردم بحرین دارند و طی چند هفته گذشته بارها در اعتراض به حاکمیت آل سعود و به حمایت از مردم مظلوم بحرین دست به تظاهرات زده اند. مردم قطیف با استناد به سوابق تاریخی خود و مختصات جغرافیایی منطقه خواستار جدایی از عربستان و تشکیل یک کشور مستقل هستند. رژیم آل سعود طی چند سال گذشته برای بر هم زدن ترکیب جمعیتی قطیف و بحرین اقدام به کوچاندن برخی از قبایل عرب به این دو منطقه کرده است که امروزه مردم بحرین و قطیف آنان را به چشم بیگانه می نگرند و اعلام کرده اند که در حکومت آینده، آنها را خارجیان پاسپورت دار تلقی می کنند نه از اتباع شناسنامه دار در بحرین و قطیف.

7- و بالاخره همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارند که رژیم قرون وسطایی آل سعود فقط چند گام کوتاه با سقوط فاصله دارد و بدیهی است اعضای خاندان آل سعود، صاحب منصبان دربار سعودی و نظامیان اعزامی به بحرین در صورتی که پس از پایان ماجرا- که بسیار نزدیک است- زنده بمانند، در هیچ نقطه دنیا از انتقام ملت های مسلمان در امان نیستند.

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان "ریشه یابی آمارهای متفاوت " آورده است: معاون اول رئیس‌جمهور در آخرین روزهای سال 89 در جمع بندی عملکرد دولت در قلمرو اشتغال زائی اعلام داشت که دولت در سال گذشته 4/1 میلیون شغل جدید ایجاد کرده است. به فاصله 2 روز بعد، رئیس‌جمهور در سخنانی تعداد مشاغل ایجاد شده توسط دولت در سال 89 را 6/1 میلیون نفر اعلام کرد.

اکنون در روزهای پایانی فروردین ماه، معاون اول رئیس‌جمهور آمار تازه‌ای از اشتغال‌زائی دولت ارائه کرده و خاطرنشان ساخته است که دولت در سال 89 موفق شده یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار شغل جدید ایجاد نماید.

اگر این آمارها درست و دقیق باشند، طبعاً باید به خاطر شتاب حرکت در بخش اشتغال زائی در چنین سطح وسیعی به دولت تبریک گفت. اما آیا این ارقام و آمارها درخصوص میزان اشتغال زائی در کشور، قابل اطمینان هستند؟ در این زمینه با مروری بر حجم عظیم متقاضیان کار و انبوه بیکاران در تهران و شهرستانها تردیدهای جدی وجود دارد و به نظر می‌رسد اطلاع رسانی ضعیف و ارائه آمارهای متناقض به اعتماد عمومی لطمه می‌زند.

از مسئولین دولتی به ویژه مسئولین وزارت کار انتظار می‌رود با اطلاع رسانی شفاف و دقیق مشخص نمایند کدامیک از آمارهای ارائه شده صحت دارد؟ آیا دولت در سال گذشته 4/1 میلیون شغل جدید ایجاد کرده؟ یا 6/1 میلیون؟ یا یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار؟

موضوع مهمتر به علت ارائه آمارهای متناقض باز می‌گردد که لازم است دقیقاً ریشه‌یابی گردد و با آسیب شناسی در این مقوله، به افکار عمومی توضیح داده شود تا آنکه مبادا مردم نسبت به صحت و دقت آمارها دچار تردید و عدم اعتماد شوند و بتوانند به اظهارات مسئولین دولتی، با اطمینان بنگرند. این مسئله بسیار اهمیت دارد که مشخص گردد ایجاد اینهمه شغل در چه رشته‌هائی و با کدام سرمایه‌گذاری و اقدامی عملی شده است و سهم هر استانی به تفکیک، چه میزان بوده است؟ این نکته با در نظر گرفتن وعده‌های دولت برای ایجاد 5/2 میلیون شغل جدید در سال 1390 بسیار اهمیت دارد و سئوالاتی را در ذهن مخاطبان ایجاد می‌کند. به ویژه آنکه دولت نهم و دهم در تعریف "فرد شاغل "، تغییراتی را ایجاد کرده‌اند و از جمله آنکه "فرد شاغل " به کسی گفته می‌شود که "حداقل یک ساعت کار در هفته " داشته باشد! باید پرسید که آیا نیازهای زندگی کسی با یک ساعت کار در هفته، برآورده می‌شود؟ و آیا با استناد به چنین تعاریف غیرواقعی و ضعیفی می‌توان با اطمینان خاطر از اشتغال زائی 4/1 میلیون نفری و 750/1 میلیون نفری سخن به میان آورد.

 

بیم آن می‌رود که این قبیل محاسبات سست و بی‌پایه، اعتماد عمومی در پذیرش سایر آمارها و اطلاعات منتشره توسط دولت را نیز به زیر سؤال ببرد که البته مطلوب نیست.

طبعاً اگر هر سه مورد اطلاع رسانی رئیس‌جمهور و معاون ایشان مستند بوده، چه بسا که علت اصلی این تناقض در آمارها به "منبع اطلاع‌رسانی " باز گردد و آنها از سه منبع مختلف، آمارهائی را نقل قول کرده‌اند و منشاء تفاوت آماری به منبع جمع‌آوری و جمع بندی اطلاعات مربوطه باز می‌گردد.

علت چنین اختلاف‌هائی هرچه باشد، وجود یک اشتباه بزرگ و تفاوت فاحش 350 هزار شغل، موضوعی نیست که بتوان از کنار آن به سادگی عبور کرد، به ویژه آنکه حجم سرمایه‌گذاری‌های دولت در بخش اشتغال‌زائی، وقوع چنین آمارهائی را چندان تأیید نمی‌کند.

صرفنظر از مسائل مربوط به داده‌های آماری برای سال 89، چشم انداز اشتغال زائی برای سال 90 از اهمیت بیشتری برخوردار است.

طبعاً مسئولین وزارت کار، بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و دارائی، وزارت مسکن و وزارت صنایع می‌توانند ارقام مربوط به سرمایه‌های مورد نیاز جهت ایجاد اشتغال در هر یک از مشاغل شهری و روستائی را برای کار ساده، کارهای فنی - مهندسی و کار خدماتی را اعلام نمایند تا از طریق محاسبات روشن مشخص گردد آیا دولت در بودجه سال 90 اساساً سرمایه‌های لازم به منظور اشتغال برای 5/2 میلیون نفر را پیش‌بینی کرده است؟ آیا مجلس که سرگرم بررسی بودجه سال 90 است، چنین ارقامی را در لایحه پیشنهادی دولت برای بودجه سال 90 ملاحظه می‌کند؟ و آیا اساساً تحقق چنین آماری برای یک دوره یکساله که تصمیم آن نه در موقع تنظیم لایحه بودجه توسط دولت بلکه امروز اتخاذ و اعلام شده، عملی است؟

* مردمسالاری

روزنامه مردمسالاری در سرمقاله روز خود با عنوان "رئیس جمهور هم تکذیب کند "به قلم روح الله حقیقت طلب آورده است: درخبرها آمده بود آیت الله ری شهری هم تکذیب کرد. تولیت آستان حضرت عبدالعظیم حسنی مطالب منتسب شده به وی در سی دی «ظهور نزدیک است» را تکذیب کرد.

ری شهری که رییس موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث نیز هست روز گذشته در گفت و گو با ایرنا تاکید کرد: 'مطالب منتسب شده به من در این فیلم مطلقا صحیح نیست و به شدت تکذیب می شود.'

گفتنی است در این فیلم نقل قولی از امام جمعه موقت اهواز درباره ظهور حضرت حجت(عج) در زمان رهبر معظم انقلاب به نقل از آیت الله ری شهری مطرح شده است.

آیت الله ری شهری با یادآوری این نکته که پیش از این نیز این مطلب را تکذیب کرده است، خاطرنشان کرد: اینگونه اقدامات نتیجه ای جز سست کردن مبانی اعتقادی جامعه دربر ندارد.

متاسفانه و به هر دلیلی این روزها مستند «ظهور حجت بسیار نزدیک است» مورد بحث اکثر محافل و به ویژه مراکز مذهبی است و جالب آنکه همگان آن را به شدت محکوم و مطرود می دانند. نگارنده حتی یک عالم دینی یا محقق حوزوی یا استاد دانشگاهی را سراغ ندارد که محتوای این سی دی را تائید کند. آیا این مستند باورهای مردم را به بازی نمی گیرد؟ آیا این سی دی مخرب اعتقادات راسخی نیست که اطلاع از زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداه را به صورت انحصاری در نزد خداوند می داند و بس؟ آیا این مستند نوعی به زیر سوال بردن همان فلسفه مهدویت و انتظار نیست؟

اگر همه اینها هست چرا تاکنون جناب آقای احمدی نژاد آن را تکذیب نکرده است؟ مگر غیر از این است که برخی شایعات حکایت از آن دارد که برخی نزدیکان رئیس جمهور مبادرت به تهیه و ساخت این مستند کرده اند!

به هر حال به نظر می رسد هم اکنون که مراجع تقلید و بسیاری از علمای دینی و متخصصان حوزه و دانشگاه محتوای مستند مذکور را نادرست می دانند آیا بهتر نیست که آقای رئیس جمهور هم این سی دی را تکذیب نموده و نسبت به جریان انحرافی سازنده آن موضع گیری جدی اتخاذ نمایند؟

* سیاست روز

روزنامه سیاست روز در سرمقاله خود با عنوان "فوتبال حرفه‌ای " به قلم مهدی رجبی آورده است: همیشه سعی می‌کردیم دلمان را به یک چیز این فوتبال خوش کنیم و معمولاً هم چند مورد خاص مثل بازیکنان جوانی که می‌درخشند، حفظ حرمت‌هایی که گاها در این فوتبال می‌دیدیم سبب می شد تا ذره ای دلمان را به این فوتبال خوش کنیم. اما آنچه این روزها می بینیم تنها نشان دهنده آن است که این راهی که فوتبال ما می رود به ترکستان هم ختم نمی‌شود و در نهایت به ناکجاآبادی می‌رسیم که دیگر راهی جز تعطیلی ندارد.

فوتبال ما طی 10 سال اخیر خیلی سعی کرده ژست حرفه‌ای به خود بگیرد، اما تنها نکاتی که در این فوتبال بی‌در و پیکر حرفه‌ای شد، دستمزد بازیکنان و شماره لاتین پشت پیراهن‌هایشان بود.

اصلا اینها را رها کنیم. فوتبال ما شده است پر از راستی و درستی و این رمز موفقیت ماست! ما اصلا بلد نیستیم دروغ بگوییم. این "ما " همه اهالی فوتبال را جز اندک آدم‌های پاک آن شامل می‌شود. ما به AFC راست می‌گوییم که همه تیم‌هایمان خصوصی هستند، همه ورزشگاه اختصاصی دارند، همه هیئت مدیره غیر‌دولتی دارند، همه قراردادهای حرفه‌ای دارند و ... .

ما به همدیگر دروغ نمی گوییم که بیش از سقف قرارداد پولی نگرفته‌ایم، که بازیکنان تابع تصمیمات و در اختیار باشگاه هستند، که بازیکنان به لباسی که بر تن می‌کنند تعصب دارند، که فوتبال ما کاملاً پاک است، که داوری‌هایمان در حد جهانی است، ‌که تصمیمات فوتبالی را فوتبالی‌ها می‌گیرند، که فدراسیونمان برترین فدراسیون آسیا در سال فلان شده است، که مدیران کاربلدمان کلی زحمت می‌کشند و در آمدزایی می‌کنند.

این همه هنر را که نمی‌شود یک نفس خواند. ما همیشه راست می‌گوییم که حق پخش تلویزیونی به درستی پرداخت می‌شود، که برنامه‌ریزی سازمان لیگمان عالی است و مو لای درزش نمی‌رود، که مربیان تیم ملی بر اساس ضابطه انتخاب می‌شوند و نه رابطه، که سرمربی خارجی را اگر می‌آوریم فقط به مصالح ملی فکر می‌کنیم، که رقم قراردادش خیلی پائین‌تر از این حرف‌هاست، که تماشاگرانمان بهترین تماشاگران دنیا هستند، که مدیران معدود باشگاه‌های خصوصی مان فقط برای ورزش پا پیش می‌گذارند و اصلاً به دنبال شهرت نیستند، که مدیران سیاسی‌مان کلی در هیئت مدیره‌ها زحمت می‌کشند، که ورزشگاه‌هایمان کاملاً استاندارد است، فوتبال ما پر است از این اتفاقات که ظاهرا تمامی ندارد.

این کاملا حقیقت است! که مسئولان نظارتی برایشان فرقی نمی‌کند که در برابر قانون چه تیمی باید مجازات شود و درگیر رنگ‌ها نمی‌شوند، که رئیس فدراسیونمان واقعاً رئیس است،‌که هیچ اختلافی در فوتبال ما نیست، که بازیکنانمان اصلاً فحش بلد نیستند، که مربیانمان در رختکن فقط جملاتی را بیان می‌کنند که به تاکتیک تیم مربوط می‌شود، که اصلاً درگیری بین مربی و بازیکن معنی ندارد و خیلی اتفاقات مثلاً خوبی که همین طور یکی پس از دیگری ردیف می‌شوند.

اتفاقی که جمعه شب در ورزشگاه آزادی رخ داد، یک حادثه یا اتفاق نیست که نتوانیم از این دست مواردی پیدا کنیم. همین هفته قبل در بازی پاس و راه آهن هم از این صحنه‌ها کم نبود. این اتفاقات در فوتبال ما کم نبوده و نخواهد بود.

حالا جنجال جمعه شب کلی بحث به راه انداخته و میزگرد، مصاحبه‌های رنگارنگ، جلسات کمیته انضباطی و ... را به راه خواهد انداخت و هر کسی هم از ظن خود به قضیه نگاه و آن را محکوم می‌کند.

اما انصافاً بیایید تعصبات رنگی را کنار بگذاریم و برویم طبقه دوم ورزشگاه آزادی بنشینیم و از آن بالا به اتفاقات جمعه شب نگاه کنیم. دروازه بان استیل آذین وقت تلف می‌کند، تمارض می‌کند و توپ را به بیرون می‌زند، بازیکنان پرسپولیس به جای آن که توپ را (طبق رسم بازی جوانمردانه) به حریف بدهند پرتاپ می‌کنند و گل می‌زنند. همه بازیکنان روی سر هم می‌پرند و مشت و لگد و ناسزا حواله هم می‌کنند. چند دقیقه بعد هم این داستان ادامه دارد تا بازی تمام شود. بازی تمام می‌شود اما دعواها ادامه داد. داخل تونل ورزشگاه، در روزنامه‌ها و سایت‌ها و ... و دست آخر مالک متمول تیم ته جدولی تصمیم می‌گیرد تیمش را از لیگ بیرون بکشد. شما باشید به این اتفاقات می‌خندید یا گریه می‌کنید؟

همه چیز فوتبال ما به همه چیزش می‌آید. برخی بازیکنان ما توی چشم نگاه می‌کنند و به هم فحاشی می‌کنند، تو گویی که نقل و نبات در هوا می‌ریزند. برخی مربیان ما وقت تلف کردن را به بازیکنان یاد می‌دهند، برخی دیگر فراموش کردن بازی جوانمردانه را آموزش می‌دهند. برخی مدیران دولتی ما که کارشان را بلدند! مدیران خصوصی هم که فکر می‌کنند چون مدیر خصوصی‌اند هر کاری دلشان بخواهد می‌توانند انجام دهند‌. بازی را به هم بزنند. فوتبال ما چه دارد که بخواهیم دلمان را به آن خوش کنیم؟

* تهران امروز

روزنامه تهران امروز در یادداشت روز خود با عنوان "قطره اشکی بر مزار جوانمردی "به قلم امیر جاملو آورده است:‏ اگر بازی جوانمردانه به هدایت کردن توپ به بیرون از زمین بازی وقتی یک بازیکن روی زمین دراز کشیده و از درد به خودش می‌پیچید باشد؛ ما اینجا در ایران جوانمردترین فوتبالیست‌های دنیا را داریم. اما اگر پایبند بودن به تعهدات حرفه ای در داخل و خارج از زمین مسابقه را هم در زمره اصول جوانمردی در ورزش بگنجانیم، سقوط وحشتناکی در این عرصه نصیب فوتبال ایران می شود. اتفاقی که در پایان بازی پرسپولیس و استیل آذین رقم خورد قبل از آنکه دغدغه زیر پا گذاشته شدن اصول بازی جوانمردانه را به تصویر بکشد، بی ظرفیتی غریب جماعتی را جلوی دوربین برد که عمری است ناجوانمردی را در پوشش فریبنده اعتقاد محکم به هنجارهای اخلاقی پیچیده و در این مسیر پله های ترقی را پیموده اند. ساده انگاری است اگر گمان کنیم همه آن عربده جویی‌ها و نفس‌کش طلبیدن‌ها از هیاهوی توپی برخاست که مدافع پرسپولیس عرفا باید در اختیار بازیکنان حریف قرار می داد اما چنین نکرد و قرمزها با همان توپ بازی را بردند.

قواعد بازی جوانمردانه - یا همان به اوت زدن توپ و بعد سپردن آن به تیم مقابل- در فوتبال ایران راه را بر عملی کردن انواع نیت های غیراخلاقی هموار می کند. بازیکن تیم برنده می تواند در دقایق پایانی یک بازی حساس در حالی که تیمش نتیجه لازم را به‌دست آورده خودش را روی زمین بیندازد. در این وضعیت بازیکن پابه توپ حریف بر سر دوراهی خیر و شر قرار می گیرد. روی سکوها پنجاه هزار تماشاگر به این توپ چشم دوخته اند و امیدوارند تیمشان در آخرین لحظات از شکست نجات پیدا کند اما بازیکن که می داند بعد از این بازی درباره خانواده،‌ شخصیت، گذشته و آینده او باهمین یک توپ قضاوت خواهد شد آن را به اوت می‌زند و بار گناهانش را سبک می کند. بازیکن مصدوم پس از استراحتی دو، سه دقیقه ای برمی خیزد و بدون کوچکترین نشانه ای از مصدومیت به بازی ادامه می دهد. اینجا کسی کاری به کار بازیکنی که ناجوانمردانه نزدیک به چهار دقیقه از وقت بازی را کشته ندارد و همه منتظریم ببینیم توپ را به اوت می زنند یا نمی زنند. اگر بزنند الحمدالله می گوییم و به خود می بالیم که هنوز ورزشکاران ما تختی ها را از یاد نبرده اند و اگر نزنند وامصیبتا سر می دهیم و لابد خاک بر سر می ریزیم.

به اوت زدن توپ در جریان یک بازی اروپایی به ندرت اتفاق می‌افتد و به دفعات دیده ایم که وقتی بازیکنان یک تیم چندبار روی زمین می افتند تیم مقابل دیگر توپ را به اوت نمی زند و به احترام تماشاگرانش بازی را از جریان نمی اندازد. در لیگ برتر ایران هرجا بازیکنی می‌خواهد نفسی تازه کند یا وقت مسابقه را بکشد روی زمین دراز می کشد و تیم حریف را به محکمه وجدان و اخلاقیات فرا می خواند. همین جا کنار گوش فوتبال ایران اتفاقاتی در جریان است که مغز انسان را به سوت کشیدن وامی دارد. آنچه پشت پرده رخ می دهد و کسانی که هیچ ربطی به فوتبال ندارند را یکشبه میلیاردر می‌کند بسیار ناجوانمردانه تر از به اوت زدن یا نزدن یک توپ به نظر می رسد اما امروز همان آقایان پشت پرده، دغدغه اخلاق دارند و در قامت اخلاق مدارترین انسان های کره زمین ماجراهای بازی استیل آذین و پرسپولیس را نقد می‌کنند. حاصل کار اما مشتی ویرانی و تباهی است که در نهایت همه چیز را فرو می‌ریزد. طرفداران فوتبال حتما جرقه ماجرای بازسازی ورزشگاه آزادی را به یاد می‌آورند. اتفاقی که نقطه تاریکی بر اعتبار ورزش ایران گذاشت اما در نهایت به اصلاح شرایط منجر شد.

چمن ورزشگاه آزادی تا زمانی که افتضاح بازی استقلال و آنیانگ کره جنوبی اتفاق نیفتاد، ‌ترمیم نشد و این افتضاح هم شاید مقدمه ای باشد بر تفکیک واقعی بازی جوانمردانه از بازی کثیف. در بسیاری از زمینه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نیز چشم‌انداز متفاوتی دیده نمی‌شود. انگار باید زشتی و بی‌اخلاقی همه چیز را ویران کند تا از دل ویرانه بنایی تازه و مطلوب ساخته شود. فوتبال همچنان شاخص روشنی از رفتارها و سلوک جامعه ماست.

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات