وقوع ناآرامیهای اخیر در آمریکا این سئوال را مطرح کرده است که آیا ممکن است در انگلستان هم حوادث مشابهی رخ دهد.
تحلیلگران مسائل اجتماعی در پاسخ به این سئوال ضمن توجه به موارد تشابه شئونات اقلیت سیاه در دو کشور اختلافات موجود میان آنان از جمله در زمینههای فرهنگی را نیز مورد عنایت قرار میدهند.
این بررسی سعی دارد نگرش جامعالاطرافی به این موضوع داشته باشد و امکان سرایت ناآرامیهای نژادی آمریکا به انگلیس را مورد ارزیابی قرار دهد. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی از لندن به هنگام مقایسه میان وضعیت سیاهان آمریکا و انگلستان توجه به اختلافات بنیادین و موجود میان آنان حائز اهمیت است در شهرهای آمریکا مانند دیترویت، نیویورک، لوسآنجلس و واشنگتن مناطقی وجود دارد که ساکنان آن بدون استثنا همگی سیاه بوده و به احتمال زیاد در زندگی روزمره خود کوچکترین تماس و برخوردی با اکثریت سفید پیدا نمیکنند. چنین بافت و ترکیبی در هیچیک از شهرهای انگلستان حتی در مناطقی مانند بریکستون و تاتنهام در لندن که اکثریت ساکنان آنرا سیاهان تشکیل میدهند بچشم نمیخورد و تماس افراد با نژادهای مختلف بیشتر رواج دارد.
اما سیاهپوستان آمریکائی در وضعیت اقتصادی بهتری نسبت به رنگینپوستان انگلیسی قرار دارند. اعتقاد بر این است که شرایط سیاهان آمریکا از اواخر دهه شصت میلادی بدینطرف بنحو چشمگیری بهبود یافته و بطور کلی در مقایسه با همردیفهای انگلیسی اینک از وضعیت بهتری برخوردارند.
تحلیلگران خاطرنشان میسازند حتی قبل از آغاز فعالیتهای سیاهان آمریکا در دهه شصت میلادی علیه تبعیض نژادی شخصیتهای صاحب نفوذی در میان این جامعه در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حضور داشتند. با تصویب و اجرای قوانین اصلاحی بنفع سیاهان پس از ناآرامیهای دهه شصت میلادی در آمریکا، وضعیت اعضای این اقلیت نژادی بنحو محسوسی بهبود یافته است بطوریکه در مقایسه با دهه شصت میلادی تعداد مدیران و مهندسین سیاه در آمریکا اینک چهار برابر، حسابرسان شش برابر و حقوقدانان و پزشکان سه برابر افزایش یافته است و درآمد چهل درصد سیاهان بالاتر از میانگین عمومی است.
وجه تمایز دیگر میان سیاهان آمریکا و انگلستان علت و انگیزه مهاجرت آنان از آفریقا به این دو کشور است. اجداد آمریکائیهای سیاهپوست بطور غیر اختیاری بعنوان برده در قرن هیجدهم به سرزمین قاره مکشوف کریستف کلمب آورده شدند. در حالیکه ورود مهاجرین سیاهپوست به انگلستان غالباً پس از جنگ جهانی دوم بطور اختیاری و بمنظور اشتغال در حوزههائی مانند سیستم حمل و نقل شهری امور پستی و کارهای خدماتی در بیمارستانها صورت گرفت.
با وجود تمام این عدم تجانسها پس از وقوع ناآرامیهای نژادی نیمه اردیبهشت در شهر لسآنجلس آمریکا این سئوال مطرح بوده و هست که آیا احتمال چنین رخدادی در انگستان هم وجود دارد. جرقه انفجار شورش اخیر سیاهان در لوسآنجلس تبرئه غیر قابل توجیه چهار پلیس سفیدپوست علیه شکایت «رادنی کینگ» سیاهپوست توسط هیأت منصفه سفیدپوست بود که به یک معما میتوان آن را به قیامی علیه بیرحمیهای پلیس و نظام غیر منصفانه حقوقی تعبیر کرد.
تحلیلگران مسائل اجتماعی انگلیس معتقدند رابطه موجود میان اقلیت سیاه و پلیس در انگلستان نیز خالی از تشنج نیست خصوصاً اینکه اکثریت اعضای پرسنل این نیرو را سفیدپوستان تشکیل میدهد و خود همین مسئله عامل سلب اعتماد و عدم اطمینان سیاهپوستان نسبت به پلیس انگلستان بوده است.
بگفته یک سیاهپوست انگلیسی تهیهکننده فیلم، واکنش سیاهان لوسآنجلس در قبال تبرئه ضاربین «رادنی کینگ» حادثه درگیریهای سال 1985 میان سیاهان منطقه تاتنهام در لندن و نیروی پلیس را در ذهن تداعی مینماید.
روز پنجم اکتبر سال 1985 چند تن از مامورین پلیس منطقه تاتنهام لندن تصمیم میگیرند وارد خانه خانم «سیتیا جارت» شده و آنرا بازرسی نماید اما پس از روبرو شدن با مقاومت او یکی از افراد پلیس وی را به عقب هل میدهد که موجب زمین خوردن و در نهایت مرگ این زن سیاهپوست میشود.
جوانان سیاهپوستی که در همسایگی «جارت» زندگی میکردند به فاصله کمی پس از حادثه در مقابل مرکز پلیس منطقه تاتنهام تظاهرات ایستاده انجام داده و خواستار تعلیق خدمت مرتکبین قتل همسایه خود شدند که با مخالفت رئیس پلیس منطقه روبرو شد. جوانان معترض و خشمگین سیاهپوست تصمیم میگیرند تظاهرات دیگری را مقابل مرکز پلیس برگزار نمایند که با مقاومت قوای انتظامی روبرو میشوند و این خود زمینه یک درگیری بیست ساعته و خونین میان سیاهان و نیروهای پلیس را فراهم ساخت.
بگفته یک سیاهپوست برخی میگویند پلیس انگلستان در مقایسه با آمریکا خشونت کمتری هنگام برخورد با سیاهپوستان نشان میدهد در حالیکه یک بررسی واقعگرایانه نشان میدهد سوء رفتار پلیس و روش غیر عادلانه نظام حقوقی در انگلستان در قبال سیاهان به راحتی میتواند موجب وقوع حوادثی مشابه لوسآنجلس شود.
در همین حال نبود امکانات شغلی و آموزشی مناسب نیز بالقوه زمینهساز بروز اغتشاشات نژادی است. هر چند وضعیت درصد شایان توجهی از سیاهان آمریکائی از دهه شصت میلادی بدینطرف بهبود یافته است ولی یکسوم وابستگان این گروه کماکان در مناطق بسیار محروم درون شهری زندگی میکنند که پس از ناآرامیهای لوسآنجلس دولت جورج بوش لاجرم ششصد میلیون دلار برای بهبود وضعیت آنان اختصاص داد. در حال حاضر بیش از هشتصد هزار نوجوان هجده تا بیست و چهار ساله انگلیسی بیکارند که درصد قابل توجهی از آنها را سیاهپوستان تشکیل میدهند.
تبعیض نژادی در استخدام نیز یکی دیگر از مشکلات دامنگیر سیاهپوستان انگلستان بوده است بطوریکه بگفته یک سیاه انگلیسی هر بار که سیاهان در این کشور دست به اعتراض و اغتشاش زدهاند دولت به منظور بهبود وضع آنان قوانینی تصویب کرده است و اگر شرایط به روال اسفبار فعلی پیش رود شاید سیاهان انگلیسی نیز برای جلب نظر چارهای جز فریاد و تکرار آنچه در لوسآنجلس روی داد نداشته باشند.
برخی از سیاهان خاطرنشان میسازند حضور رنگینپوستان در جامعه انگستان یکی از بقایای تاریخ استعماری این کشور است اما دولت و همچنین سفیدپوستان انگلیس بطور کلی هنوز مشی و سیاست منسجمی در زمینه امور معیشتی روز به روز سختتر شده و حتی با پایان دوران رکورد اقتصادی فعلی بعید بنظر میرسد که سیاهان میگویند: «اگر با همین سوابق کینگ یک سفید بود و پلیسهای ضارب وی سیاه هیأت منصفه علیه ضاربین وی حکم محکومیت صادر میکرد.»
سیاهان معتقدند حکم دادگاه (سیمی ولی) نباید به طور مجرد مورد بررسی قرار گیرد. این حکم در حقیقت چراغ سبزی است به همه مأموران پلیس در آمریکا که «سیاهان را تا سرحد مرگ بزنند و از چوب قانون نیز هراسی به دل راه ندهند.
سیاهپوستان آمریکا برای اثبات نابرابریها به ویژه در مراجع و محاکم قضایی آمریکا مثالهای متعددی دارند. آنها میگویند «ویلیام اسمیت کندی چون سفیدپوست بود از جرم «متجاوز به زور» در دادگاه رهایی یافت اما در پروندهای مشابه «مایک تایسون» قهرمان سیاهپوست بوکس آمریکا برای مدت شش سال روانه زندان شد.»
برخی از جامعهشناسان نگرش نابرابر را در همه سطوح سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی به سیاهان علت اصلی طغیان هر از چند گاه آنان میدانند و البته جوامع سیاه را نیز که کمتر از سفیدها برای ارتقا نقش خود کوشش میکنند در این نابرابریها دخیل قلمداد میکنند.
بر اساس تازهترین تحقیقات میزان بیکاری در میان سیاهپوستان آمریکا سه برابر سفیدپوستان است و همچنین از هر رو به بهبودی گذارد.
بعلاوه رکود فعلی اقتصادی در انگلستان شرایطی را بوجود آورده است که حتی بسیاری از سفیدپوستان این کشور بمنظور گذران زندگی خود با مشقت و سختی روبرو هستند.
آمار دولتی نشان میدهد شکاف طبقاتی میان اقشار مرفه و محرومان انگلستان در حال افزایش است و مشاوران دولت در امور تامین اجتماعی نیز هشدار دادهاند برخی از نواقص عمده سیستم باید هر چه زودتر مرتفع شود. دادن کمک بلاعوض به طبقات محروم و آغاز دوباره پرداخت بیمه بیکاری به نوجوانان 16 و 17 ساله دو نمونه از مواردی هستند که به اعتقاد این مشاوران باید مورد توجه قرار بگیرند.
در عین حال برای سیاهان انگلیسی جز در چند حوزه محدود مانند ورزش، موسیقی و هنر یافتن مشاغل مناسب دیگر بسیار دشوار است و گروه زیادی از جوانان سیاه حتی به تحصیل رغبت چندانی نشان نمیدهند زیرا آنرا در یافتن کار مناسب بدون تاثیر میدانند.
علیرغم سکوتی که فعلا میان سیاهان انگلستان حکمفرماست رابطه متشنج سیاهان با پلیس و محرومیتهای ناشی از کمبودهای اقتصادی و اجتماعی آنان میتواند پدیدآورنده شرایطی باشد که تنها یک ضربه کوچک این انرژی متراکم را آزاد نماید و جلوه دیگری از ناآرامیهای نژادی را اینبار در اینسوی اقیانوس اطلس آشکار سازد.
با فروکش کردن بحران و ناآرامی در لوسآنجلس دلایل طغیان سیاهان در آمریکا همچنان مورد بحث و تجزیه و تحلیل اکثر تحلیلگران مسائل اجتماعی سیاسی و اقتصادی این کشور قرار گرفته است.
تحلیلگران و کارشناسان متفقالقولند که سیاهان در آمریکا از حقوق برابر با سفیدها برخوردار نیستند. در قوانین و مقررات حاکم بر آمریکا هیچ ردپایی از نابرابری نژادی دیده نمیشود و همه انسانها صرف نظر از رنگ نژاد و ملیت در برابر قانون برابرند و اصل بر برائت است اما در عمل، عمده سیاهان، شهروندان درجه دوم محسوب میشوند. جمله کارشناسان تحلیلگران مقامات آمریکایی و حتی «جورج بوش» رئیسجمهوری این کشور اذعان دارند که تبعیض و نابرابری میان سفید و سیاه در جامعه آمریکا آشکار است و یکی از دلایل اعلام شده سفر بوش به شهر لوسآنجلس بررسی همین معناست که در طول دو قرن پیدایش آمریکا هرگز گریبان سیاهان را رها نکرده است.
سیاهان در آمریکا از حداقل امکانات رشد و تعالی برخوردارند. اکثر کودکان سیاهپوست در سنین طفولیت با محرومیت و تبعیض آشنا میشوند و زندگی در محلههای محروم و فسادزده آمریکا آنان را در نوجوانی به جای مدرسه و دانشگاه به سمت بزهکاری و تجارت مواد مخدر میکشاند. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی از نیویورک به اعتقاد روانشناسان آمریکایی سرخوردگی جوامع سیاهپوست از اوضاع و احوال زندگی در آمریکا در حدی است که هر حادثه و رخدادی که بویی از تبعیض نژادی از آن به مشام برسد جرقه به انبار باروت خشم سیاهان میزند و آن حادثه را به یک بحران اجتماعی زنجیرهای تبدیل میکند.
شاید در مراجع قضایی آمریکا مشابه حکم دادگاه «سیمی ولی» در سال دهها حکم صادر شود اما فقط این حکم بود که طغیانبرانگیز شد زیرا طرفی که هدف ظلم دادگاه قرار گرفت یک سیاه بود.
دعوی سیاهان بر سر شخص «رادنی کینگ» که در اسفند 69 توسط چهار پلیس مسلح به قصد کشت هدف ضرب و شتم قرار گرفت نیست. «رادنی کینگ» نمادی است از ظلمی که بر سیاهان در آمریکا میرود. شاید اگر پرونده گذشته «کینگ» مورد مداقه قرار گیرد وی مشخصاً خیلی قابل دفاع نباشد. «کینگ» به دهها فقره جرم و جنایت متهم است و پلیس مستمراً در پی او بود، اما پنج دانشآموز سیاهپوست تنها سه تن موفق به طی دوره تحصیلات متوسطه میشوند و از هر ده دیپلمه سیاهپوست نیز تنها چهار تن مدرک لیسانس اخذ میکند. از هر 31 دانشجوی دانشگاههای آمریکا که موفق به نایل شدن به درجه دکتری میگردند تنها یک تن سیاهپوست است و از همه دردناکتر آن که احتمال بقای یک نوزاد سیاه در آمریکا تا سن پنجسالگی نصف همنوع سفید خود است.
کارشناسان مسائل اقتصادی ریشه حوادث اخیر و بیعدالتیها در جامعه آمریکا را در مشکلات اقتصادی سیاهان و در بحران اخیر، در رکود اقتصادی و افزایش بیسابقه بیکاری در جامعه آمریکا که قبل از همه گریبان سیاهان را میفشارد جستجو میکنند.
در شهر نه میلیونی لوسآنجلس 5/10 درصد جمعیت شهر را سیاهان، 2/44 درصد سفیدها، 1/34 درصد اسپانیویی زبانها، 8/10 درصد آسیاییها و نزدیک به نیم درصد هندی تشکیل میدهند.
میانگین درآمد سالانه هر فرد شاغل در لوسآنجلس 30489 دلار است اما پانزده درصد از سیاهان لوسآنجلس زیر ده هزار دلار درآمد دارند. این در حالیست که خط فقر برای یک خانواده 4 نفره در آمریکا زیر 11000 دلار در سال است. میزان بیکاری در میان سیاهان لوسآنجلس نیز 6/8 درصد است.
این نابرابریها به رشد بزهکاری در میان سیاهان نیز منجر شده و نیمی از خلافکاران آمریکایی را به ناچار سیاهان تحت ستم تشکیل میدهند و 47 درصد از 560 هزار زندانی در زندانهای آمریکا سیاهپوست هستند.
و اما رییس پلیس شهر نیویورک دلایل دیگری را برای بحرانهای اجتماعی آمریکا بویژه در میان سیاهان اقامه میکند. وی میگوید: «دسترسی آسان جوانان به مواد مخدر و عرضه گسترده این مواد افیونی در مناطق سیاهپوستنشین در شهرهای بزرگ و افزایش بیرویه سلاح در دست مردم آمریکا از جمله عوامل مهمی است که یک حادثه را به یک بحران اجتماعی تبدیل میسازد.»
وی میگوید: «اگر دولت بخشی از خسارات وارده در چند روز اخیر را صرف آموزش حرفهای و ایجاد کار شرافتمندانه برای جوانان سیاهپوست میکرد شاید احتمال ناآرامیهای اخیر بروز نمیکرد.»
نابرابری بیعدالتی و تبعیض نژادی در جامعه آمریکا در سطحی است که حتی رئیسجمهوری این کشور ناچار به اعتراف به آن میگردد. رئیسجمهوری که رعایت حقوق بشر و دمکراسی و اقتصاد آزاد سه رکن نظام نوین جهانیاش است و خود را داعیهدار حقوق بشر و دموکراسی در جهان میپندارد.
بوش در سخنانی که خطاب به مردم آمریکا ایراد کرد و بعد از آن نظامیان را برای خاموش کردن بحران به لوسآنجلس فرستاد به سیاهان وعده داد که پس از ختم ناآرامیها برای ریشهیابی و رفع ناهنجاریها و نابرابریها تلاش خواهد کرد اما اکثر تحلیلگران بعید میدانند که دولت بوش گام جدی برای حل معظلی که دو قرن است جامعه آمریکا با آن روبروست بردارد. عدهای معتقدند که وعدههای بوش را تنها باید در چارچوب مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا و عقب ماندن از رقبایش ارزیابی کرد.
این یک اعتقاد عمومی است که نظامیان نمیتوانند همواره بحرانها را خاموش کنند و تا نابرابری میان سفید و سیاه در آمریکا مرئی میشود بروز و ظهور بحرانهایی نظیر بحران لوسآنجلس حتی با ابعادی گستردهتر تردیدبردار نیست.
ارتش آمریکا اینبار نیز بر بحران غلبه کرد اما فیالواقع آتش را به زیر خاکستر برد. یکی از رهبران سیاهان گفت: «ما نه در پی تغییر ماهوی نظام حاکم بر آمریکا به مفهوم دگرگونی در سایر نقاط جهان از جمله کشورهای جهان سوم هستیم و نه به دنبال برهم زدن نظام جامعه ما اجرای عادلانه قانون و برابری حقوق را میطلبیم.»