تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۹:۱۵  ، 
کد خبر : ۲۱۸۸۱۹

نقش سیاست‌های انگلستان در انحراف انقلاب‌های اسلامی - عربی

نویسنده: محمد عبدالهی مقدمه: انگلستان کشوری است با قدمتی دیرینه در استعمارگری. تاریخ نگاران؛ شاه بیت سیاست‌های استعماگری انگلستان در حافظه‌ی تاریخ را، سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن " می‌دانند. سیاستی که در طول تاریخ بارها و بارها به اجرا درآمد تا منافع این قدرت اروپایی را تأمین نماید. نمونه‌های بسیار از اجرای این سیاست در تاریخ سیاسی انگلیس به ثبت رسیده است. یکی از جوامعی که این سیاست را تجربه کرده و محلی برای آزمون و خطای آن بوده، جامعه‌ی مسلمانان خاورمیانه است. ایجاد فرقه‌های بابیت و بهاییت، تلاش در جهت تأسیس رژیم صهیونیستی اسراییل و مرزهایی که در تاریخ منطقه سرمنشأ اختلافات بسیار بوده‌اند، تنها نمونه‌هایی از عملیاتی نمودن این سیاست است. سیاستی که پیامدهای آن در منطقه جز آشوب و بلوا نبوده و نیست. هر چند به مرور و با ورود به دوران پسا استعماری، استعمار شکل نوینی به خود گرفت و انگلیس به تدریج از ورطه‌ی سیاست‌های سنتی خود عقب کشید اما سیاست‌های استعماری آن با حالتی زیرپوستی تداوم یافت. در وقایع اخیر کشورهای عربی، هرچند آمریکا به عنوان اصلی‌ترین عامل مؤثر، شناخته می‌شود اما نقش سیاست‌های خزنده‌ی انگلستان نیز محل مداقه است. کیفیت نقش استعمار پیر در وضعیت فعلی و اثرگذاری "سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن " در جغرافیای اعتراض‌های اخیر کشورهای مسلمان، محور اصلی این نوشتار است.

سابقه‌ی سیاست تفرقه‌ی استعماگر پیر
بررسی سبغه‌ی استعماری انگلیس، خود مجالی گسترده می طلبد اما آن چه در این جا محل بحث است بررسی نمونه‌هایی است که در طی تاریخ از اجرای خواسته‌های انگلیس در راستای تفرقه افکنی میان مسلمانان ثبت و ضبط شده است.
نمونه ای از این امر، پیوندی است که میان این کشور و بهاییت و بابیت موجود است. پیوند بهاییت‌ با دولت‌ انگلیس‌ در سده‌ی اخیر، از مسایلی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ بین‌ مورخان‌ و مطلعان‌ رشته‌ی تاریخ‌ و سیاست، بر روی‌ آن‌ نوعی‌ "اجماع " وجود دارد و در این‌ زمینه، نمونه‌وار، می‌توان‌ به‌ اظهارنظرهای‌ "مهدی‌ بامداد، اسماعیل‌ رائین، احمد کسروی، فریدون‌ آدمیت، خان‌ ملک‌ ساسانی، محمود محمود، دکتر جواد شیخ‌ الاسلامی، دکتر عبدالهادی‌ حائری، محمدرضا فشاهی، احسان‌ طبری، دکتر یوسف‌ فضایی، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، عبدالله‌ شهبازی، بهرام‌ افراسیابی و ... " استناد کرد که‌ بر نکته‌ی مورد نظر‌ انگشت‌ تأکید می‌گذارند.
دکتر "شیخ‌الاسلامی " مترجم‌ کتاب‌ خاطرات‌ سیاسی‌ "سر آرتور هاردینگ " - آن‌جا که‌ هاردینگ‌ در بخشی‌ از خاطرات‌ خود با لحنی‌ جانب‌دارانه‌ از بابیان‌ و بهاییان‌ یاد می‌کند- می‌نویسد: "در عرض‌ 100 سال‌ اخیر، بابیان‌ و بهاییان‌ ایران‌ همیشه‌ از خط‌ مشی‌ سیاسی‌ انگلستان‌ در شرق‌ پیروی‌ کرده‌اند و ستایش‌ وزیر مختار انگلیس‌ از آن‌ها امری‌ است‌ کاملاً‌ طبیعی. "[1]
در واقع استعمار پیر انگلیس از دیر زمان برای تفرقه و ایجاد مسلک های ساختگی در خاورمیانه به ویژه هندوستان و سپس ایران تلاش می‏کرد و در این راستا کمک شایانی به شکل‏گیری و ادامه‌ی حیات سیاسی و اجتماعی بهاییان کرده است. از بین بردن صفوف متحد و یک‌پارچه‏ی امت اسلامی، روشن کردن شعله‏های آتش تفرقه و نفاق در میان مسلمانان، کمک به حرکت‌های مخرب علیه تعالیم اسلامی - که از جمله‏ی اهداف انگلیس بود که - با ایجاد فرقه های جدید به کسب و تأمین آن ها دست می یافت.
ایجاد فرقه های جدید موجب هدر رفتن انرژی انباشته جامعه مسلمین شد. این امر باعث شد تا دشمن از جایگاه خارج از مذهب به جایگاه درون مذهب راه یابد و از نیروهای داخل دین به عنوان صف‌بندی علیه جبهه اسلامی یارگیری نماید؛ بدین ترتیب دشمن با نمایی نوین هویدا شد.
اما از نگاه استعمار این شکاف داخلی کافی به نظر نرسید و نیاز به یک شکاف درون منطقه ای بود که میان منافع امت اسلامی آتش انداز شود. در واقع به موازات شکاف درون مذهب، شکاف از طریق ایجاد یک سرزمین جعلی به عنوان شکاف استراتژیک در میان کشورهای اسلامی دنبال شد. این شکاف استراتژیک نمونه‌ی دیگری از سیاست های تنش زای این کشور بود که در مساعدت و حمایت در تأسیس رژیم جعلی اسراییل در سال (1954م) عیان گردید. در (1219ش/1840م)، روزنامه‌ی تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است. سپس "هرتزل " (بنیان‌گذار سازمان جهانی صهیونیسم و پدر صهیونیسم) فاش کرد: "بازگشت به سرزمین پدران‌مان ... از بزرگ‌ترین مسایل سیاسی مورد علاقه‌ی قدرت‌هایی است که در آسیا چیزی می‌جویند. "[2] اما "انگلیس گوی سبقت را از قدرت‏های دیگر اروپایی ربود و با ابداع اندیشه‏ی صهیونیسم زمینه‏ی تأسیس رژیم غاصب اسراییل را فراهم آورد؛ به بیان دیگر پس از یک درگیری طولانی میان صهیونیست‏ها، سرانجام صهیونیست‏های انگلوفیل، جناح وابسته با وایزمن به تثبیت فلسطین - مکان مورد نظر انگلیس- به عنوان جایگاه نهایی یهودیان موفق شدند. " چراکه در ابتدای قرن بیستم میلادی در حالی که هدف سیاست استعمار انگلیس تثبیت وجود خود در هند، مصر و بخش‏های بزرگی از آفریقا و نیز حمایت از راه‏های مهم منتهی به این مستعمره‏ها بود، اوضاع جدیدی در صحنه‏ی سیاست جهانی پدیدار شد. [3]
استعمار انگلیس، اهمیت فراوان و ارزش سوق الجیشی فلسطین و نقش بزرگی که می‌توانست به یاری موقعیت خویش در آینده‌ی استعماری آن ایفا کند را درک کرد. "اعلامیه‌ی بالفور " و در نهایت حمایت و تأسیس رژیم صهیونیستی اسراییل از سوی انگلیس از یک سو باعث شد تا امنیت و ثبات منطقه به چالش کشیده شود و از سویی نیز، مسلمانان را درگیر تفرقه ای سازد که به دلیل نوع رویکرد آن ها با این رژیم ایجاد شده بود.
به جز نمونه‌های بیان شده، نمونه‌ی دیگر سیاست های تفرقه‌افکنانه‌ی انگلیس،چگونگی تشکیل مرزهای جغرافیایی کشورهایی هم‌چون افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان، بحرین، آذربایجان، ارمنستان، عراق، ترکیه، کویت، قطر و امارات متحده‌ی عربی است که به وضوح نشان می دهد قسم‌بندی‌های این کشورها براساس هیچ معیار حقیقی نیست و در بسیاری موارد چندین کشور بخشی از یک ملت هستند که تکه تکه شده اند تا در نهایت موجبات تنش فراهم کنند. با نگاهی گذرا به تشکیل این کشورها، پراکندگی و قومیت‌های مختلف این مناطق مشخص می گردد که اساس آن ها بر پایه‌ی استعمار سیاسی، چپاول نفت و گاز، چپاول آثار باستانی و تسلط بر مناطق استراتژیک بنا نهاده شده است. امروزه درگیری ها، جنگ های داخلی، قومی و مذهبی در این مناطق از اثرات همین مرزبندی های غیرواقعی است که اتحاد مسلمانان را به چالش کشیده است. برای نمونه به موارد زیر دقت کنید:
1 - اختلافات ارضی و درخواست تجزیه‌ی کردها از ترک های ترکیه (این تنش‌ها در نهایت منجر به جنگ‌های مسلحانه‌ی حزب کارگران کردستان ترکیه از سال (1984) تاکنون و کشته شدن بیش از 40000 تن گردیده است.)
2- درگیری ده ها ساله‌ی عربستان و یمن در مورد استان های نفت خیز مرزی، جزان نجران و آثیه .
3- اختلاف ارضی عربستان و قطر بر سر یک باریکه‌ی 25 کیلومتری در نزدیکی مرز بین‌المللی خود با امارات متحده‌ی عربی.[4]
این تنها شواهدی اندک از نمونه‌های بسیار اختلافات مرزی است که ریشه در سیاست انگلیس دارد. اگرچه با قدرت یافتن آمریکا، انگلیس اندکی به حاشیه رفت اما حمله‌ی آمریکا به افغانستان و عراق نشان داد ردپای این پیر سیاست به موازات آمریکا قابل ارزیابی است. وقایع و تحولات پیش آمده در کشورهای عربی نیز به گونه ای دیگر عرصه را برای سنجش سیاست این کشور فراهم می‌سازد.
انگلستان و بهار اعراب
با پایان تنش‌ها و اعتراض‌ها در کشورهایى مثل مصر و تونس و محقق شدن خواسته‌ی بیش‌تر مخالفان که سرنگونى نظام‌هاى تمامیت خواه و دیکتاتورهاى در رأس آن ها بود، هنوز کار تشکیل دولت و ساختارسازى سیاسى آغاز نشده که دولت‌هاى قدرتمند منطقه و جهان تلاش مى‌کنند یا آرزومندند که ساختارهایى متمایل به خود را در این کشورها روى کار بیاورند. این درحالی است که مصادره‌ی اعتراض‌های اخیر از سوی کشورهای غربی محور اصلی اظهارنظرهای مقام‌ها و کارشناسان غربی قرار دارد. به خصوص سعی در جداسازی این اعتراض‌ها از آن چه صدور انقلاب اسلامی ایران نامیده می‌شود خود بخشی از سیاست های تفرقه افکنانه‌ی غرب و به‌ویژه انگلیس است. این امر در تلاش وافر شبکه‌ی "بی.بی.سی " فارسی در برجسته کردن سخنان "راشد الغنوشی " نمایان شد که بر تمایز سلوک سیاسی وی از امام خمینی(ره) تأکید داشت و اینان راه نفاق را به‌وسیله‌ی تمایز اسلام ترکیه از ایران، دنبال کردند.
"بی.بی.سی " در تحلیل‌ها و مواضع دو ماه اخیر خود، سیاست تفرقه‌ی جامعه‌ی اسلامی را با القای سناریو دنبال کرده که کشورهاى شمال آفریقا در مسیر حرکت به جانب دموکراسی راه یافته‌اند و دشوارى و ناهموارى این مسیر نظیر همان روندى است که 20 سال پیش کشورهای اروپای شرقی طى کردند.
شبیه خواندن تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا با فروریختن دیوار برلین و برداشته شدن مرز شرق و غرب، از میل به تکمیل پروژه‌ی دموکراسى سازى و یک‌پارچه کردن نظام‌هاى سیاسى و اقتصادى و به نوعى زایش خاورمیانه‌ی جدید خبر مى‌دهد. در همین راستا می توان به سفر "ویلیام هیگ " وزیر خارجه‌ی انگلیس به تونس اشاره کرد که در جهت حمایت از جریان دموکراسی خواه رخ داد.
هیگ، در جریان سفر به تونس، علاوه بر وعده‌ی کمک 5 میلیون پوندى به تونس، خواستار برقرارى آزادى‌هاى سیاسى بیش‌تر در این کشور شد. وی اولین مقام بلند پایه‌ی اروپایى بود که پس از ناآرامى‌هاى تونس به این کشور سفر کرد تا درباره‌ی اعطاى آزادى‌هاى سیاسى و توسعه‌ی اقتصادى خاورمیانه، صحبت کند. دولت بریتانیا مکرر با طرح شعارهایی که روح انقلاب زدایی در آن موج می‌زند. آزادى، قانونمندى، ‌آزادى بیان و انتخابات آزاد را در صدر فهرست مطالبات کشورهای عربی درگیر بحران بیان می‌کند. هم‌چنین درخواست آزادسازى اقتصاد و نقش آفرینى خاورمیانه در تجارت جهانى، دیگر خطوط روانی این کشور را شامل شده و این‌ها یعنى همه‌ی آن‌چه زیربناى جوامع آزاد و حکومت‌هاى مردمى ‌به سبک لیبرال دموکراسى به شمار مى‌رود.
سناریوی جدید استحاله‌ی انقلاب‌های عربی با ابزارهایی هم‌چون القا و تطمیع با عامل قرار گرفتن مستقیم انگلستان به جریان افتاده است. تاریخ سراسر رذالت استعمار پیر "مصادره انقلاب‌ها " و چیدن ثمره‌ی خیزش‌های مردمی را به عنوان اصلی‌ترین ارکان سیاست ورزی انگلیسی برجسته می‌نماید. نمونه‌ی این تکرار تاریخی را اکنون و در سیاست دوگانه‌ی انگلیس در قبال کشورهای عربی در حال تحول می‌توان، یافت. درحالی که منابع گوناگون خبری از فروش چند میلیون پوندی گاز اشک آور به حاکمان دیکتاتور منطقه برای مقابله با مردم معترض خبر می‌دهند. سیاست ورزان بریتانیای پیر از در صلح و گفت‌وگو با مردم معترض وارد می‌شوند. شاید مرور این خبر که چندی قبل خبرگزاری‌ها نقل کردند، جالب باشد. وزیر خارجه‌ی انگلیس خطاب به مقام‌هاى تونسى گفت: "انگلیس آماده‌ی حمایت از کسانى در منطقه است که الهام بخش توسعه‌ی اقتصادى بیش‌تر و نظام‌هاى سیاسى آزادتر هستند. یک انتقال قدرت قابل ملاحظه در تونس در راه است و دولت رشد دل‌گرم کننده‌اى در پاسخ به خواسته‌هاى مردم داشته است. اکنون تنها باید مطمئن شد که این تغییر، سریع، جامع و غیرقابل بازگشت است. به این ترتیب انگلیس خود را همراه و دوست تونسى‌هایی دانسته که ساختن آینده‌اى روشن‌تر را دنبال مى‌کنند. "
حمایت 5 میلیون پوندى بریتانیا نیز براى اطمینان از تغییر ساختار و حرکت در مسیر مورد نظر غرب به بهانه‌ی حمایت از پیش برد اصلاحات دموکراتیک در خاورمیانه، انجام شده است. هم‌چنین یکی از سخنگوهای وزارت امور خارجه‌ی‌ انگلیس، دوران کنونی را "فرصت طلایی در منطقه " توصیف و اظهار کرد، مذاکرات هیگ بر روی آزادی سیاسی گسترده‌تر و توسعه‌ی اقتصادی در خاورمیانه متمرکز خواهد شد. ویلیام هیگ هم‌چنین با عناصر اصلی دولت موقت از جمله "محمد الغنوشی " نخست وزیر تونس و "محمد نوری " وزیر همکاری بین‌المللی تونس دیدار کرد. هیگ در این باره در صفحه‌ی توییتر خود نوشت: "سفر به تونس با هدف نشست با دولت موقت و اعلام حمایت از مردم تونس برای برقراری دموکراسی در آن‌جاست. "[5]
خبرهاى تحولات مصر بعد از سقوط دیکتاتورى مبارک این ارزیابى را شفاف‌تر می‌سازد. روند انتقال قدرت در این کشور به گونه‌اى بوده که طى مدت 18 روز اعتراض مردم مصر، ارتش خود را داخل دعواى حکومت و مردم نکرد و آمریکا و متحدانش نیز ضمن تمجید از حرکت‌هاى مردمى ‌به نقد عملکرد مبارک و اصلاحات نیم بند او مى‌پرداختند.
پس از استعفاى مبارک نیز قدرت در راستاى انتقال و ایجاد زیرساخت‌هاى لازم براى دگرگونى‌هاى عمیق به شوراى نظامى ‌واگذار شد و اکثر منابع خبرى، از دست‌هاى "عمر سلیمان " و آمریکایى‌ها در هدایت امور، خبر مى‌دهند. نگرانى از ورود امواج اسلامى ‌به عرصه‌ی انتخابات آزاد و قبضه‌ی کامل حکومت توسط اسلام‌گراها و سپس احتمال پیاده کردن تئورى‌هاى حکومت اسلامى‌ که منجر به حذف قواعد دموکراتیک خواهد شد، غرب را متحد کرد تا از همه‌ی توانش براى محافظت از آن‌چه دموکراسى مى‌نامد، استفاده کند.
نقش آفرینى و نفوذ آمریکا و قدرت‌هاى اروپایى هم‌چون انگلیس، در کشورهایى که بستر اعتراض‌ها و انقلاب‌ها واقع مى‌شوند، در راستاى تداوم هدفى صورت مى‌گیرد که به فرو ریزى دیوار برلین و فروپاشى شوروى سابق انجامید و پس از آن با سرعت اروپاى شرقى و آسیاى شرقى را درنوردید.[6] به نظر مى‌رسد در همین راستا "دیوید کامرون " نخست وزیر انگلیس در سفری پیش‌بینی نشده وارد قاهره، پایتخت مصر شد. اهمیت این سفر هنگامی روشن می شود که بدانیم کامرون اولین مقام خارجی بود که پس از سقوط حسنی مبارک دیکتاتور مصر، به آن کشور سفر کرد. خبرگزاری رویترز نیز از لندن گزارش داد، کامرون قبل از عزیمت به قاهره گفته است: "این سفر فرصت خوبی برای گفت‌وگو با اداره کنندگان مصر و اطمینان از واقعی بودن روند انتقال حکومت نظامیان به غیرنظامیان است. "[7]
در واقع انگلستان در وقایع اخیر به عنوان متحد آمریکا در جهت تمایز و ایجاد تفرقه میان مسلمانان مصر و تونس با ایران تلاش می کند. سیاست های انگلیس هنوز هم در عرصه‌ی شفاف بازی رخ نمی نمایاند بلکه قاعده‌ی بازی و سیاست او پنهان است. سیاست این کشور در جهت مصادره‌ی وقایع این کشورها در راستای آرمان لیبرال دموکراسی است. سیاست پسا استعماری انگلیس این بار "تفرقه بینداز و حکومت کن " را در عرصه‌ی کشورهای اسلامی با تقابل تعریف این کشورها از اسلام و پیوند دین و سیاست نمایان کرده است.
بررسی وقایع اخیر نشان می دهد استعمارگر پیر هنوز هم کهنه سیاست دیرین خود را در جهت تضعیف مسلمین با شعار مد روز "دموکراسی " دنبال می کند. دموکراسی سوار بر سیاست تفرقه‌افکن انگلیسی!

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات