* س ـ جناب شیخ طفیلی با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، سوال اول را مطرح میکنیم. طرفهایی که اساسی به حساب میآیند، تاکنون از اقدامات کمیته سهگانه عرب جانبداری کردهاند. اما شما غالبا آن را رد کردهاید، لطفا قدری در مورد ریشه این اختلاف صحبت کنید؟
** ج ـ بنام خدا. مداخله طرفهای عربی در لبنان چه بصورت کمیته شش جانبه که پیشتر در سطح وزرا تشکیل شده بود و چه کمیته سهگانه فعلی که متشکل از حکام عرب است. اینها از نظر ما در مسائل لبنان بیطرف نیستند، بلکه خود طرف قضیهاند. طرف بودن آنها هم فقط یک ادعا نیست، بلکه حقیقت است. زیرا پول و بسیاری از سلاحهایی که به منطقه شرقی رسیده و فالانژها از آن برای جنگ با مسلمانان استفاده کردهاند، از طرف بعضی از همین کشورها مانند عربستان سعودی و یا مراکش فرستاده شده است. پس این کمیته یک کمیتهی بیطرف نیست.
از جهتی دیگر، وقتی آنها برای خاتمه دادن به مشکل لبنان دست بکار شدند، گفتند، مشکل لبنان مشکلی میان طرفداران سوریه و طرفداران عراق است و یک کشمکش عربی ـ عربی است و ما قصد داریم این مشکل را در همین چارچوب فیصله بدهیم. باید بگویم که داخل کردن نام عراق در بحران لبنان نه تنها بحران را حل نمیکند، بلکه آن را بغرنجتر از پیش میسازد. در حقیقت هم، در لبنان طرفی بنام عراق وجود ندارد. عراق از همان راهی که اسرائیل وارد لبنان شد، به صحنه این کشور آمد.
این دو نکته میتواند ما را در یافتن طرز فکر کمیته سهگانه و راهی که در آن پیش خواهد رفت، کمک کند. مساله دیگری که در میان هست، چگونگی طرح راهحل بحران لبنان است. بحران لبنان یک بحران کوچک نیست و مثلا اختلافی بر سر این نیست که چه کسی رئیسجمهور و یا چه کسی وزیر خواهد شد. مشکل لبنان، یک حالت استعماری است که در مرحله استعمارگری در قرن گذشته پیش آمد. این وضعیت امتدادی برای اندیشهها، باورها و گرایشهای استعمارگران و نیز سرنیزه طرحهایش در منطقه است. مارونیت سیاسی نیز نقشهای مزورانهای در تمام صحنههای اسلامی بخصوص صحنه لبنان بازی کرده است.
مشکل اصلی در اینجا نهفته است و ما باید این مشکل را فیصله بدهیم.
اما کمیته سهگانه عرب هیچگاه از این زاویه به بحران لبنان نگاه نمیکند. البته ما نیازی به این نداریم که ماهیت مارونیها و ارتباطهای آنها از قدیم با فرانسه و یا آمریکا و اسرائیل و همکاری پیوسته آنها با دشمنان امت اسلام و دشمنان اعراب را بازگو کنیم، کسی که میخواهد این مشکل را حل و فصل کند، بایستی به دنبال ریشه آن بگردد و راه چاره را از آنجا آغاز کند.
بنابراین، بطور اختصار بگویم که کمیته سهگانه عرب خود یک طرف قضیه است و میخواهد مساله را به نفع مارونیت سیاسی حل و فصل کند و نه به نفع مسلمانان. لذا در واقع به حل این معضل بر نخواهد خاست، بلکه در جهت تحکیم سیطره مارونیها در لبنان تلاش خواهد کرد. به این جهت، ما با اقدامات این کمیته و اینگونه حل کردن مسأله لبنان مخالفت کردهایم.
* س ـ تا کنون شاهد امضای توافقنامههایی از سوی امل و حزبالله بودهایم. اما این توافقنامهها ناپایدار بوده و هر از چندی درگیریهایی میان این دو روی داده است، آیا این امر نشانگر یک وحدت تاکتیکی میان این دو نیست؟
** ج ـ از طرف ما هیچگاه تاکتیکی نبوده است، ما با تمام توان و تلاش خود سعی کردهایم که از این محنت تلخ که وارد شدن در آن به اراده ما نبوده است، رها شویم. ما اعتقاد جازم داریم که این فتنهای که ما مسلمانان لبنان به آن دچار شدهایم، فتنهای است که دشمنان اسلام ساخته و پرداختهاند. از آغاز این فتنه، یعنی از حدود پانزده ماه پیش، با تمام اخلاص کوشش کردیم که این فتنه را مهار کنیم و امور را به مجرای طبیعی خود بازگردانیم و روحیه همیاری را بار دیگر برقرار کنیم.
و لذا با تمام کسانی که احتمال میدادیم در این راه بتوانند به ما کمک کنند، تماس گرفتیم، مانند علما، شخصیتها و طرفهای لبنانی و طرفهای سیاسی برادارن ما در سوریه، و در ایران. تمام وسایل و امکانات خود را نیز بکار گرفتیم، اما در واقع شکست نصیب ما شد و ما نتوانستیم فتنه را مهار کنیم تا اینکه چند ماه پیش توافقنامه معروفی در دمشق در حضور جمهوری اسلامی که نمایندگی آن را برادر دکتر ولایتی بر عهده گرفته بود و کشور سوریه که برادر فاروق الشرع نمایندگی آن را داشت، به امضاء رسید و خدا را شکر میکردیم که امور روال خودرا طی میکنند.
اما متاسفانه در اجرای مفاد آن توافقنامه دچار مشکل شدیم. زیرا بازگرداندن اوضاع به روال عادی و مثلا بازگشت جوانان حزبالله و امل به زندگی طبیعی و از سرگیری زندگی در جنوب لبنان و به فراموشی سپردن کینهتوزیها، خود به خود انجام نمیشد و نیاز به کمیتهای بیطرف با یک نوع هماهنگی و حضور عملی لازم داشت، چرا که مثلاً اگر در شهری یا روستایی مشکلی پیش میآمد، گروهی یا تیمی متخصص میبایستی به امور رسیدگی میکردند و سریعاً برای تسهیل امور و فیصله دادن به مشکلات دست بکار میشد و تنها در این صورت بود که مفاد توافقنامه قابل اجرا میشد، اما متاسفانه چنین چیزی وجود نداشت.
ما این مشکل را برای برادران در جنبش امل و برادران سوری و ایرانی در میان گذاشتیم و گفتیم که امری عملی برای اجرای مفاد توافقنامه وجود ندارد. این قضیه همچنان لاینحل بود و از طرفی هم اشتباهها روی هم انباشته میشد و بدرفتاریهایی پیش میآمد و افراد را برمیانگیخت. به عبارت دیگر، ما لازم داشتیم که جوی از برادری و صفا و صمیمیت بوجود بیاوریم که این امر ممکن نمیشد و بدرفتاریها و کینهتوزیها همچنان باقی بود و اشتباهها هم روی آن افزوده میشد و جو را متشنجتر میکرد. بعد هم رویدادهایی پیش آمد و کسانی هم کشته شدند تا اینکه درگیریهای اخیر فرا رسید. پس آنچه در روزهای اخیر پیش آمد، مسألهای آنی نبود، بلکه نتیجه عدم اجرای توافقنامه و پیامد تراکم اشتباهات و نبودن اهرمی برای اجرای مفاد قرارداد بوده است.
به اعتقاد من، اگر وضع به همین منوال پیش میرفت، خیلی بدتر هم میشد. زیرا مساله نیاز به حل و فصل داشت و کسی نبود که سختی این حل و فصل را بر خود هموار کند. در توافقنامه اخیری که دیروز (شنبه) با حضور چهار طرف حزباله، جنبش امل، سوریه و ایران به امضاء رسید، نقایص قبلی مرتفع گردید و دادگاهی پیشبینی شد که اگر کسی از طرفین تخطی کرد، او را مجازات کند. کمیتههایی برای اجرای مفاد توافقنامه نیز پیشبینی شده است. به نظر من، اکنون اگر نیت پاک برای رهایی از شر این فتنه در بین باشد، ما میتوانیم خیلی سریع از شر آن راحت شویم. البته من دوست ندارم فکر کنم که کسانی در بیناند که مایل نیستند این فتنه به پایان برسد یا اینکه نیت پاکی ندارند.
ما باید بر این باور باشیم که همه نیت خیر دارند. و همه خواهان خروج و رهایی از این فتنه هستند و حال که دستگاهی برای اجرای مفاد این توافقنامه پیشبینی شده است، دیگر کمبودی برای اجرای آن وجود ندارد. ولی اگر به هر جهتی به اجرا درنیامد، آن وقت بایستی به دنبال کسانی یا طرفهایی بگردیم که مایل نیستند چنین امری عملی بشود. باید ببینیم آیا طرف خارجی است یا چه کسی هست که پیش روی این امر مانع میتراشد، باید او را بشناسیم تا بتوانیم این مشکل را حل کنیم.
این تمام ماجراست و ما با تمام توان و با تمام امکانات تلاش میکنیم که از پس این معضل برآییم و از گسترش آن جلوگیری کنیم و اوضاع شیعه به بهترین وجه بازگردانیم، زیرا با اوضاعی که اکنون داریم، هیچ نمیتوانیم با مارونیت سیاسی به مقابله برخیزیم و نمیتوانیم با اسرائیل و طرفداران اسرائیل به مقابله برخیزیم و نمیتوانیم برای شهروندان و خویشان خود زندگی خوبی فراهم آوریم و حتی برعکس، وقتی ما در برابر مارونیت سیاسی و در برابر اسرائیل و دار و دسته آن ضعیف و ناتوان باشیم، حتی بر خویشان و بستگان و بر میهن خود وبالی بیش نخواهیم بود. از خداوند یاری میطلبیم و امیدواریم با تلاشهای برادران ایرانی و سوری بتوانیم از این معضل رها شویم.
* س ـ رسانههای عربی شما را به عنوان متحد ساف مطرح میکنند، شما چه نقطه اشتراک و افتراقی با ساف دارید؟
** ج ـ سازمان آزادیبخش فلسطین متشکل از موجودیتهای نظامی است. سابق بر این، سازمان آزادیبخش شعار آزادسازی فلسطین را مطرح میکرد و خواستار جنگ با اسرائیل بود. اما اکنون سازمان آزادیبخش که «یاسر عرفات» نمایندگی آن را دارد، از تمام این شعارها دست کشیده و تفنگ را زمین گذاشته است، این سازمان شعار مذاکرات با اسرائیل را سر میدهد و تا جائی پیش رفته که اسرائیل را به رسمیت شناخت و به تقسیم فلسطین راضی شد. موضع این سازمان در حال حاضر در برابر اسرائیل با موضع کشورهای مرتجع عرب هیچ تفاوتی ندارد. از این جهت ما حق داریم معتقد باشیم که سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات، اکنون از دایره ستیز اسلامی و غربی با اسرائیل خارج شده است و عملاً به صورت همپیمان طرفداران اسرائیل و در نتیجه همپیمان با اسرائیل درآمده است.
اما از دیدگاه اسلامی و پایبندی به شرع خداوند و رهبری امام خمینی قدس سره و جانشین او حضرت آیتاله خامنهای، برخورد میکنیم و جهاد مسلحانه علیه اسرائیل را پیشه کردهایم و به نظر ما، تمام خاک فلسطین، اسلامی است و هیچ جایز نیست که حتی از یک مشت خاک آن چشم بپوشیم. به اعتقاد ما، هر کسی که راضی بشود اسرائیل حتی یک جزء ناچیز از خاک فلسطین را بگیرد، خائن است. با توجه به این باور ما و نیز باور سازمان آزادیبخش، معلوم میشود که ما نه تنها وجه مشترکی نداریم، بلکه در نقطه مقابل هم قرار داریم.
البته هستههای فلسطینی دیگری وجود دارند که اخلاص خود را نشان داده و به اثبات رساندهاند. آنها طرفهایی مانند جنبش جهاد اسلامی و فرماندهی کل و غیره هستند که راه جهاد خود را به اثبات رساندهاند و ما با آنها در یک سنگر در برابر اسرائیل قرار داریم و هر چند که برخی از آنها اسلام را مطرح نمیکنند، اما آزادسازی فلسطین را شعار قرار دادهاند و این شعار صحنه بزرگی است و بسیاری از گروهها میتوانند در آن گرد بیایند.
* س ـ ظاهرا گروههای شیعه لبنان با اقدام نظامی علیه رژیم صهیونیستی به این دلیل که سبب واکنش آن رژیم در کشتار مردم بیگناه میشود، مخالفند. اما شما موافقید، استدلال آنها را چگونه رد میکنید؟
** ج ـ ما نباید در این مورد بطور انفعالی فکر کنیم و یا اینکه فکر کنیم که جلوی ضرر و زیان آنی را بگیریم. ما باید به این موضوع از تمام جنبهها و ابعاد آن فکر کنیم.
زیرا:
اول: پیشترها در جنوب لبنان علیه اسرائیل عملیاتی بر پا نمیشد، اما مسلمانان ساکن این منطقه از دست اسرائیل در امان نبودند. پیش از تشکیل حزبالله، یعنی حدود هفت سال پیش، حزبالله وجود نداشت و هیچ هستهای در این نقطه نبود که پیشه خود را جنگ با اسرائیل قرار داده باشد، اما اسرائیل افراد بسیار زیادی را از ما به شهادت رساند. و روستاهای بسیاری را هم ویران ساخت. اسرائیل برای این کار خود دستاویزی نداشت، اما بهانههایی پیدا میکرد. شاید هم کسی پیدا شود که بگوید بله سازمان آزادیبخش وجود داشت و این خود بهانه اسرائیل بود. اما حتی پیش از پیدایش سازمان آزادیبخش هم لبنان از دست یهودیها خلاصی نداشت و مسلمانان لبنان بهای گزافی پرداختند و اسرائیل هم هیچ بهانهای نداشت.
از طرفی، مطرح کردن چنین حرفی خود اهداف اسرائیل را نفی میکند. به عبارتی وانمود میکند که اسرائیل کشوری عادل است و هیچ صفت تجاوزکارانهای در آن نیست و کشوری است که اگربه آن تجاوز نشود، دست به تجاوز نخواهد زد؛ و مثلا چنانچه ما آن را رعایت کنیم، او هم احترام ما را نگه خواهد داشت. اما این سخن صحیح نیست. زیرا با این حرف ما خود را طرف ظالم و اسرائیل را طرف مظلومتر قرار خواهیم داد. اما این امر هیچ صحت ندارد و اگر کسانی که این مساله را مطرح میکنند قصدشان همین باشد که اسرائیل را اینگونه جلوه دهند، میزان اخلاص و گرایشها و ارتباط آنها زیر سئوال قرار میگیرد. یک مساله دیگر، آیا اسرائیل قصد دارد با همسایهاش همزیستی داشته باشد، یا اینکه مایل است گسترش پیدا کند و کشور همسایه را به تاراج برد و بعد تعداد بیشتری یهودی وارد کند و آنها را در این منطقه اسکان دهد؟
مسلماً هر کسی میداند که اسرائیل یک تجاوزگر است. و همواره از سال 1948 تاکنون دست به اخراج مردم مسلمان در داخل و یا خارج فلسطین از مأوای خود زده و بجای آنها یهودیان را اسکان داده است. بلعیدن جنوب لبنان نیز در لیست اولویتهای اسرائیل است و قصد دارد بجای امت مسلمان ما، یهودیان را در آن اسکان دهد. حال چه ما با آنها بجنگیم یا نه، وقتی ما با چنین واقعیتی روبرو هستیم، چگونه میشود انسان به شکلی که در سئوال شما آمد فکر کند؟
آیا کسی حق دارد که چنین فکر کند؟ البته این سئوال فقط یک سئوال نیست بلکه در نزد بسیاری از مردم بعنوان یک طرح است. آنها مردم را به توهم وامیدارند و آنها را بر این باور میدارند که جنگ اسرائیل با شما و بمبارانهای اسرائیل و ویرانگری اسرائیل تماما به دلیل فعالیت مجاهدین است. مردم ساده و ناآگاه که از امور مطلع نیستند هم گول این حرفها را میخورند و باور میکنند که ما بیدلیل هدف عملیات مجاهدین فلان و فلان شدیم.
لذا کسانی که چنین اندیشهای در خود دارند، قصد دارند که مقاومت اسلامی را از مردم دور کنند و آن را از دل مردم بزدایند تا این مقاومت نتواند نقش خود را در مواجهه با اسرائیل ایفا کند. آنها سعی میکنند با این کار از مردم برای از بین بردن مقاومت کمک بگیرند تا مقاومت اسلامی نتواند با اسرائیل بجنگد.
ما هفت سال پیش در لبنان با حمله وسیع اسرائیل روبرو شدیم. اسرائیل در این حمله حدود نیمی از خاک لبنان را اشغال کرد و تقریباً میتوان گفت که این حمله بخش عمده زندگی را در لبنان فلج کرد، این سئوال را مطرح میکنیم، مگر چه کسی اسرائیل را از خاک لبنان بیرون کرد؟ اسرائیل وارد خاک لبنان شد و پیمان ناتو به همراهی ارتش آمریکا و فرانسه و انگلیس و ایتالیا هم به خاک لبنان وارد شدند. آنها «بشیر جمیل» را بعنوان رئیسجمهور، منصوب کردند و پس از کشته شدن او، برادرش «امین جمیل» را آوردند. صحبت از خروج سوریها از لبنان هم آغاز شد و لبنان عملاً بصورت یک دژ کوچک اسرائیلی درآمد که در مدار اسرائیل میچرخید.
بعد هم مذاکراتی میان مسیحیها و اسرائیلیها برقرار شد و به پدید آمدن قرارداد 17 ماه مه انجامید و تمام کارها بر وفق مراد اسرائیل و آمریکا پیش میرفت. از طرف دیگر، همه لبنانیها در انتظار سرنوشت خود نشسته بودند و تنها یک طرف بود که شعار آزادسازی را برافراشت. آنها با عزمی راسخ و تصمیمی استوار و ارادهای آهنین این شعار را مطرح کردند، ولی مورد استهزای دیگران قرار گرفتند. به ما میگفتند، «آزادسازی از چه چیزی؟ تمام اعراب برای اسرائیل زانو زدهاند و آمریکا هم بر جهان حکومت میکند. تمام پیمان ناتو به این نقطه سرازیر شده است، شما از چه چیز دم میزنید؛ شما تا چند روز دیگر سرهایتان بالای دار میرود.» مردم اینگونه فکر میکردند. بسیاری از مسلمانها هم به دنبال راهی میگشتند که در بیروت شرقی از آنها راضی باشند.
در چنین جوی بود که مسلمانان مؤمن و متعهد به رهبری امام خمینی قدس سره برای دفاع از اسلام به پا خاستند. راه پیش روی آنها هم فقط به مرگ میانجامید و زندگی هم چیز قابل توجهی نداشتند. آنها جنگیدند و ضربههایی را هم که به دشمن زدند معروف است. ضربههایی مانند انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی و ضربههای دیگری که به اسرائیلیها زدند. با اجرای چنین عملیاتی، دیگر ماندن اسرائیلیها در لبنان با هراس همراه بود. وقتی این مومنین متعهد ثابت کردند که فعالیتهایشان مثمرثمر است. دیگران هم دست به کار شدند و لذا آمریکا ناچار شد که از لبنان خارج شود و اسرائیل هم مجبور شد که بجایی برگردد که پیش از حمله بود.
در حال حاضر هم اوضاع خوب است. ما از کسانی که چنین پرسشهایی را مطرح میکنند میپرسیم که آیا اگر خون این شهدا و ضربههای این مقاومت نبود. آیا میتوانستیم از این نقشههایی که برای مسلمانان کشیدند، رها شویم. البته که نه؛ اگر این مقاومت و این شهدا نبودند؛ عملی نبود. بگذار من سئوال کنم؛ اعراب از سال 1948 تاکنون صحبت از مذاکره با اسرائیل میکنند، شما ببینید که این مذاکرات چه دستاوردی برای ما به همراه داشتهاست؟ با اطمینان کامل میگویم که ثمرهای نداشته و نخواهد داشت. اما اگر همین اعراب از اول هم تصمیم میگرفتند که زمینشان را به زور پس بگیرند، خیلی وقت بود که اسرائیل از بین رفته بود.
بطور اختصار بگویم که: این شعار به نفع اسرائیل است و به اسرائیل برای کشتن مسلمانان بهانه میدهد. این شعار همچنین مقاومت را در میان مردم محدود میکند و در یک کلام، به سود اسرائیل است و از آزادسازی لبنان و فلسطین جلوگیری میکند.
* س ـ حزبالله «میشل عون» را عامل صهیونیستها میداند؛ در حالی که بعضی دولتهای عربی مخالف اسرائیل مانند لیبی و حتی سازمان آزادیبخش گاهی از عون حمایت کردهاند؛ در اینباره چه نظری دارید؟
** ج ـ شکی نیست که عون یک اسرائیلی است و با آنها همکاری میکند. بخش بزرگی از ارتش او هم در اصل ژاندارم اسرائیل است. بسیاری از سربازان «لحد» که یک افسر لبنانی است و سربازان خود را ارتش جنوب لبنان مینامد، حقوق خود را از عون دریافت میکنند. سربازان و سلاحهای اسرائیلی هم بشکلی علنی در شرق بیروت دیده میشوند. ارتباط عون با اسرائیل مسألهای نیست که نیاز به بررسی و تفحص داشته باشد. یاسر عرفات هم بایستی با اسرائیل خصومت داشته باشد. اما چه کسی میگوید که یاسر عرفات دشمن اسرائیل است؟
او دشمن اسرائیل نیست و طبیعی است که یاسر عرفات با عون باشد، زیرا عرفات و عون و اسرائیل از یک سنخند و طرز تفکرشان هم شبیه به هم است. در مورد لیبی هم بگویم که این کشور سیاست مشخصی در زندگی ندارد، هر روز یک ساز جدا میزند و سیاستهای این کشور بیثبات است و شاید هم بر زمینه سیاسی نامشخصی استوار باشد. در واقع سیاست لیبی، سیاستی نیست که بتوان روی آن حساب کرد. بلکه یک سیاست بیثبات است که خیلی وقتها نمیتوان آن را تفسیر کرد.
* س ـ به نظر شما رژیم عراق چه اهدافی را در لبنان دنبال میکند؟
** ج ـ بهترین تعریفی که از حضور عراق در لبنان میتوان کرد این است که حضور این کشور در لبنان مانند حضور آن در جمهوری اسلامی است و با همان اهداف. همانطور که خودتان میدانید، پیروزی انقلاب اسلامی ایران کشورهای استعمارگر را به هراس انداخت و تهران قبلهگاه دل مسلمانان شد. استعمار لذا به «صدام» دستور داد که علیه ایران جنگ برپا کند و در برابر آن بایستد و با این کار ارتباط مسلمانان جهان با این انقلاب و جمهوری اسلامی و امام را از هم بگسلد و از تاثیر انقلاب روی دیگر کشورهای اسلامی بکاهد. تمام این مسائل و غیره، هدف بزرگی برای استعمار بود. بنابراین، میتوانیم بگوئیم که صدام از سوی استعمار موظف شده است که در برابر اسلام و مسلمین قدعلم کند. بعد از اینکه صدام جنگ خود را با جمهوری اسلامی به پایان رساند. به سوی لبنان گرایش پیدا کرد و در کنار عون ایستاد و به او سلاح داد.
الان هم کشتیهای عراق در کنار کشتیهای اسرائیل لنگر انداختهاند، و افسران او در کنار افسران اسرائیلی در بیروت شرقی حضور دارند. و بدین ترتیب، یک پیمان حقیقی و واقعی میان صدام و اسرائیل و میشل عون دربیروت شرقی وجود دارد و همه باهم در تلاشند که در برابر خطی که با اسرائیل سر ستیز دارد، مقاومت کنند. این خط همان جنبشهای اسلامی و ملی در لبنان و کشور سوریه و ایران است. و چون جمهوری اسلامی، سوریه و جنبشهای انقلابی لبنان علیه اسرائیل همپیمان شدهاند، عون و عراق هم با اسرائیل پیمانی ساختهاند که با پیمان اولی به مقابله برخیزند. بنابراین، اقدام صدام در لبنان در راستای وظیفهای است که بر عهده او گذاشته بودند و چندی پیش هم آن را در قبال ایران انجام میداد.
* س ـ علامه فضلالله و بعضی دیگر از شخصیتهای لبنانی، ریشه بحران لبنان را در فلسطین میدانند و میگویند، تا هنگامی که آن حل نشده، این یکی نیز حل نخواهد شد. لطفاً این موضوع را اگر قبول دارید، باز کنید و ارتباط این دو را دقیقاً شرح دهید؟
** ج ـ این تحلیل بخشی مهم و حقیقی و واقعی از این بحران و راهحل آن است. اگر میگوئیم «بخشی» مهم است، برای این است که مساله لبنان از مساله فلسطین قدیمیتر است. بحران فلسطین در نیمه اول قرن حاضر پیش آمد، اما بحران لبنان در قرن گذشته شروع شد. سیطره مارونیها و نقش مزورانه آنها در لبنان، از قرن گذشته شروع شد. اما در کل چه مسأله فلسطین و چه مسأله لبنان و چه قرن حاضر یا قرن گذشته فرقی در اصل قضیه به وجود نمیآورد و مسأله همان سیطره استعمار بر سرزمین مسلمانهاست. از چند قرن پیش جنگ و جدال میان مسلمانان و مسیحیان اروپا برپا بود که با شکست مسلمانان به پایان رسید و اگر اکنون میبینید که مسیحیان بر لبنان یا یهودیان بر فلسطین حکومت میکنند، پیامدهای همان شکست است.
اگر میبینید مسائله فلسطین به مسأله اصلیتر تبدیل شده برای این است که استعمار در اینجا جای پای خود را محکمتر کرده است و تمام منطقه را بیثبات ساخته است. تمام منافع استعمار هم به منافع اسرائیل ارتباط پیدا کرده است. طبیعی است در این صورت مسأله فلسطین مهمتر جلوه دهد و مسأله لبنان در کنار آن کوچک بنماید. آنچه مسلم است اگر ما بتوانیم مسأله فلسطین را خاتمه بدهیم و اسرائیل را از بین ببریم، در این صورت چون مسأله بزرگتر حل شده است، مسأله کوچکتر که لبنان باشد هم آسان حل خواهد شد.
از طرفی دیگر، حضور اسرائیل در منطقه و پیچیدگیهایی که در اوضاع این منطقه پیش آمده، بر مسأله لبنان تاثیر گذاشته است. ما با این گفته موافق هستیم که مسأله لبنان نمیتواند به دور از مسأله فلسطین حل و فصل شود، زیرا این دو مشکل از یک سرچشمه آب میخورند و اسرائیل به مرکز تحریکات استعماری در منطقه تبدیل شده است و استعمار از این نقطه برای منطقه مشکل و بیثباتی میتراشد.
بنابراین، هر کس که بخواهد لبنان را نجات دهد، بایستی از فلسطین آغاز کند چرا که دروازه رهایی از مشکلات منطقه ویران کردن این دژ استعماری در فلسطین است.
* س ـ همانگونه که میدانید، شوروی و فرانسه اخیراً در مورد لبنان بیانیهای صادر کردند. موضع خود را در مورد برخورد قدرتهای بزرگ در قبال لبنان بیان کنید؟
** ج ـ کشورهای بزرگ هستند که اینهمه مشکلات برای جهان اسلام میسازند. کشورهایی که در کمیته سهگانه مشارکت دارند، هیچگاه نمیتوانند خارج از چارچوب اراده و خواسته کشورهای بزرگ و در رأس آنها آمریکا فعالیت کنند. بنابراین، خشنودی کشورهای بزرگ از اقدامات کمیته سهگانه، خود محکومیتی اضافی برای این کمیته است و نشانگر اهداف و آرمان آن است. زیرا کمیته در خدمت استعمار است و استعمار هم هیچگاه به نفع مسلمانان فعالیت نمیکند.
* س ـ وضعیت کنونی لبنان و آرایش نیروها را چطور ارزیابی میکنید؟
** ج ـ در بیروت شرقی نیروهای عون وجود دارند که بخش مهمی از ارتش لبنان را در برمیگیرند و نیز نیروهای «سمیر جعجع» که بنام نیروهای لبنانی معروف است، استقرار دارند. آنها تقریباً یک پنجم خاک لبنان را در سیطره خود دارند. تعداد جمعیت آنها نیز چیزی حدود هفتصد هزار نفر است.(این رقم تقریبی است.) نیروی ذاتی آنها خیلی ضعیفتر از نیروی مسلمانان است، زیرا مسلمانان حدود چهار پنجم دیگر از خاک لبنان را در دست دارند و تعداد مسلمانان در مناطق اسلامی مسلماً از دو میلیون هم بیشتر است و شاید هم چیزی در حدود سه میلیون باشد. همپیمانان مناطق بیروت شرقی اسرائیل، فرانسه و دیگر کشورهای استعماری، عراق و کشورهای مرتجع عرب هستند. کسانی هم که بهطور علنی به مارونیها کمک نکردهاند، بطور پنهانی این کار را کردهاند.
در صحنه اسلامی، هم جنبش امل و حزبالله بعنوان دو نیروی اصلی حضور دارند و در صحنه شیعیان بجز این دو نیرو طرف دیگری وجود ندارد. این دو نیرو با هم رقابت دارند و میتوانیم بگوئیم که هر دو با هم نمایانگر صحنه شیعیان لبنان هستند. برای مثال حزبالله در این منطقه اکثریت دارد و در منطقه دیگر اکثریت با جنبش امل است و همینطور دروزیها یک نیروی اصلی هستند که رهبری آن را «ولید جنبلاط» بر عهده دارد. احزاب کوچک دیگری هم در لبنان هست که بسیار محدود هستند و در خارج از محدوده خود فعالیتی ندارند. این مجمل آرایش نیروها در لبنان بود.
در خارج از خاک لبنان هم، سوریه با مسلمانان همپیمان است و پیشتر لیبی هم برای بعضی طرفها کمکهایی میفرستاد، اما در این اواخر قدری دور شده است. ایران هم قبلاً ارتباط زیادی نداشت، اما رفته رفته با بسیاری از طرفها در صحنه اسلامی لبنان ارتباط برقرار کرد. مسلماً مقاومت اسلامی، اصلیترین هسته مقاومت علیه اسرائیل است، البته ممکن است طرفهای دیگری هم در صحنه اسلامی باشند که علیه اسرائیل مقاومت کنند، اما این مقاومت بصورت هم روزانه آنها نیست و جناحی که این مقاومت را پیشه خود ساخته، هسته نظامی حزبالله است که در نبرد با اسرائیل تخصص دارد.
* س ـ حزبالله برای حل بحران چه پیشنهادی دارد؟
** ج ـ راهحل ما برای این بحران در اسلام است. زیرا اسلام راه چاره تمام مشکلات دنیوی و راه رستگاری در آخرت است. ما در لبنان اسلام را بعنوان راه چاره مطرح میکنیم. البته در لبنان طوایف و جریانهای زیادی وجود دارد و آسان نیست که همه را برای پذیرش حکومت اسلام متقاعد کرد. اما بعضیها هستند که میگویند حزبالله با مطرح کردن این مساله، اوضاع را پیچیدهتر میکند. زیرا به این ترتیب مسیحیان هم در بیروت شرقی خواستار جمهوری مسیحی میشوند و این به معنای تقسیم لبنان خواهد بود. آنها با زدن این ساز، قصد دارند که ما را از مطرح کردن اسلام منع کنند.
اما در واقع مطرح کردن حکومت اسلامی، ربطی به طرح تقسیم یا جمهوری مسیحی ندارد. شما میبیند همین الان هم، لبنان یک جمهوری مسیحی است. البته در طرح ما ضرورت ندارد که همین الان حکومت اسلامی را برقرار کنیم. طرح ما بر روی خشونت هم بنا نشده است و ما به زور شمشیر نمیخواهیم اسلام را به مردم تحمیل کنیم. نظر ما این است که ما اسلام خود را مطرح میکنیم و سعی میکنیم همه یا اغلب مردم را متقاعد کنیم که حکومت اسلام را بپذیرند. اگر همه آنها پذیرفتند، آن وقت حکومت اسلام بوجود میآید.
اما اگر نپذیرفتند، ما از پای نخواهیم نشست و به تبلیغ و ارشاد و موعظه و تفهیم خود ادامه خواهیم داد تا اینکه به خواسته خود برسیم. زیرا هر کسی حق دارد که عقیده خود را برای دیگران ابراز کند و سعی کند که عقیده خود را به آنها بقبولاند. مثلا مارکسیستها از مارکسیسم خود دفاع میکنند و دیگران هم همینطور، پس ما چرا از اسلام خود دفاع نکنیم؟ ناسیونالیست عرب و سوسیالیست هم هر کدام از گرایشهای خود صحبت میکنند، ما چرا از اصول خود نگوئیم؟
ما امید داریم که هر چند در درازمدت، اغلب مردم و حتی مسیحیان را به اسلام فراخوانیم و اگر فرض کنیم که مسیحیان به حکومت اسلام تن دهند، دیگر دو جمهوری یکی اسلامی و دیگری مسیحی نخواهد بود.
اما اگر فرض کنیم که مردم نظام دیگری غیر از اسلام را خواستند، ما باز هم مشکلی نخواهیم داشت. درست است که ما معتقدیم که جز انتخاب اسلام هر انتخاب دیگری غیر عادلانه است. اما ما تلاش خواهیم کرد که انتخاب این مردم را تصحیح کنیم و این از طریق باوراندن اسلام به آنها امکانپذیر است. این اجمالات طرح ما برای آینده نظام لبنان است.
اما این طرح از سوی اطراف بسیاری مورد تهاجم قرار میگیرد و به نظر میرسد که خود سخن از اسلام مورد پسند این جماعت نیست. مطرح کردن اسلام بعنوان راه چاره مشکلات مردم، برای آنها غیر قابل قبول است.
استعمار از خیلی وقت پیش در زمینه شستشوی مغز مردم و دور کردن آنها از اسلام دست به هر فعالیتی زده است. لذا تلاش میکند به هر وسیلهای که سراغ دارد، ما را تحت فشار قرار دهد و از مطرح شدن اسلام از طرف ما جلوگیری کند. یکی از شیوههایش هم این است که مثلا نمیگوید که با اسرائیل نجنگید، بلکه میگوید به اسرائیل ضربه نزنید، مبادا اسرائیل از مردم و از روستاها انتقام بگیرد. پس شما اسلام را مطرح نکنید تا دیگران از دست شما رنجیده نشوند و لبنان تقسیم نشود و غیره.
ما تکلیف شرعی خود میدانیم که اصول خود را بر دیگران عرضه کنیم و امید داریم روزی برسد که اسلام آرزوی تمام ملتها شود. زیرا ما اعتقاد راسخ داریم که تمام مردم و بخصوص مسلمانها، روزی پی خواهند برد که هیچ زندگی و خوشبختی جز با وجود اسلام معنا پیدا نمیکند.
* س ـ در پایان اگر سخنی دارید، لطفا بفرمائید؟
** ج ـ دوست دارم احساسات مردم لبنان و تاثر آنها از درگذشت حضرت امام را بازگو کنم. ما به تهران آمدیم و قلبهای اندوهبار و زخمی هموطنان مسلمان لبنان را با خود آوردهایم.
از فقدان امام بغض تلخی در گلوی مؤمنین لبنانی بوجود آمده است که تا ظهور امام حجت(ع) باقی خواهد ماند. ما از خداوند متعال خواستاریم که ما را یاری کند که بتوانیم پس از این فقدان بزرگ، واجبات خود را ادامه دهیم. زیرا به راستی که با وقوع این ضایعه، کسی نمیتواند به آسانی از زیر بار این فقدان عظیم کمر راست کند.
ما از خداوند سپاسگزاریم که در حیات پر برکت امام هیچگاه امر او را مخالفت نکردیم و از خط او جدا نشدیم و توانستیم در مدت زندگیاش از او تماماً اطاعت نمائیم. ما و تمام برادران مؤمن ما در لبنان با تمام توان به خط امام و وصیت او پایبند خواهیم بود. این وصیتنامه کلمه به کلمه و عبارت به عبارت در دل برادران ما نقش خواهد شد و در جان و دلشان ریشه خواهد دواند تا بتواند مو به مو به اجرا بگذارند. ما همچنین سعی خواهیم کرد که وفا و اخلاص خود به اماممان را که با اطاعت از رهبر جدید، ولی فقیه و نائب امام حجت(سلام الله علیه) که برادران ما با خون خود با او بیعت کردند و عهد کردند که تا آخرین قطره خونشان و خون تمام ما در این راه ایثار کنند، به اثبات برسانیم.
حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای برای مردم مؤمن ما در لبنان رهبر، ولی فقیه و نائب امام زمان(عج) و واجب الاطاعه است و او دروازهای است که از آن میتوان به بهشت وارد شد. ما از خداوند متعال خواهانیم که همانطور که ما را موفق به اطاعت از امام قدس سره الشریف گرداند، در اطاعت از او هم ما را یاری نماید. این را هم یادآوری کنیم که روز چهارشنبه گذشته غالب علمای اسلام چه شیعه و چه سنی در مسجد الرسول الاعظم گرد آمدند و بیعت خود را با رهبر امت اسلامی آیتالله خامنهای اعلام کردند. همچنین مسلمانان لبنانی چه در بیروت و چه در بقاع با گردهماییهای خود بیعت و وفاداری خود را به آیتالله خامنهای اعلام داشتند. ما میتوانیم با یقین تمام بگوئیم که رهبر تمام مسلمانان لبنان، آیتالله خامنهای است.
ما اطمینان زیادی به رهبری ایشان داریم و میدانیم که با رهبری ایشان، همان راه اماممان را که راه آزادسازی قدس مظلوم، لبنان، مکه و آزادسازی کربلاست، ادامه خواهیم داد. ما میدانیم که امام وقتی از این دنیا سفر کردند، اندوهی بزرگ در دل داشتند. این اندوه بواسطه زخم عمیقی که بر پیکر فلسطین، مکه و عراق وارد شده، پدید آمده بود. آزادسازی این سرزمینها نیز هدف هر فرد مسلمانی خواهد بود. زیرا این یک وظیفه شرعی است و با آزادسازی این مناطق، وصیت امام خود را جامه عمل میپوشانیم و راه اسلام را میرویم. ما اطمینان زیادی هم به ملت مسلمان ایران داریم.
آنها در روز تشییع پیکر مطهر امام ثابت کردند که یکپارچه و ید واحدهای هستند و نشان دادند که بحق و راستی اهل قرآن و ایمانند. آنها چنان ایستادگییی از خود نشان دادند که جهان حیرت کرد و جناح کفر در برابر قد افراشتن آنها و در برابر قدرت و عزم و اراده آنان خوار و کوچک گردید. ما با این کارشان و با اجتماع پر صلابتشان در گرد رهبری عزیز اسلام که در آیتالله خامنهای تجسم یافته است، بیش از پیش عزم خود را جزم کردهایم.
خداوند امام ما را در سایه رحمت خود قرار دهد و از خداوند متعال خواستاریم که در روز قیامت ما را هم با امام محشور کند. و از خداوند خواهانیم که ما را در اطاعت از رهبری فعلی و در وحدت صفوف خود بر صراط مستقیم عنایت فرماید.
والسلام علیکم