تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۲۱۹۱۱

خاطرات معصومه ابتکار از روزهای انقلاب دوم (بخش سوم)


فصل دوم
اشغال بتخانه
بعد از ورود به مجتمع، نخستین وظیفه اشغال‌کنندگان بستن و محکم کردن درها بود. نباید این اقدام مهم به هرج و مرج و بی‌نظمی می‌انجامید. با کنترل لازم به سرعت دانشجویانی که نامشان در فهرست قرار داشت وارد شدند. خوشبختانه تعداد بسیار کمی از عابران کنجکاو به همراه گروه داخل شده بودند. از آنان خواسته شد محل را ترک کنند. آنگاه دانشجویان در اصلی را با قفل و زنجیر جدیدی بستند و محل‌های نگهبانی و هر چهار در سفارت را به کنترل خود درآوردند.
گروهی مأموریت‌ یافت تا محوطه را جستجو و پاکسازی کند. در جلسات استراتژی که قبلاً داشتیم آنها نقاطی را که به مراقبت بیشتری نیاز داشت مشخص کرده بودند. در همان حال گروه دیگری کابل‌های دوربین‌های امنیتی را که در اطراف ساختمان کنسولگری نصب شده بود قطع کرد.
باز هم طبق برنامه‌ای از پیش تعیین شده، هر دانشگاه وظیفه مشخصی داشت. دانشجویان دانشگاه شریف مسئولیت حراست فیزیکی مجتمع و ساختمان‌ها را برعهده داشتند. دانشجویان دانشگاه ملی از گروگان‌ها مراقبت می‌کردند. دانشگاه تهران مسئولیت تدارکات و پشتیبانی را بر عهده داشت و دانشجویان پلی تکنیک باید اسناد طبقه‌بندی شده را جمع‌آوری و نگهداری می‌کردند.
همین طور که دانشجویان در محوطه سفارت پیش می‌رفتند کارمندان بیشتری را دستگیر و از ساختمان‌های مختلف به دو ساختمان کوچکی که در گوشه جنوب غربی مجتمع قرار داشت، منتقل می‌کردند.
برای پرهیز از هرگونه درگیری احتمالی، دست‌های گروگان را می‌بستند و به آنها چشم می‌زدند. در تمام مدت، نماینده دانشجویان دانشگاه ملی به دانشجویان تذکر می‌داد که با گروگانها رفتاری انسانی داشته باشند و تا واقعا لازم نشده دست به خشونت نزدند. این اصلی بود که علاوه بر مرحله مقدماتی، تا پایان کار رعایت شد.
کارمندان سفارت هر یک واکنش مختلفی نشان می‌دادند. برخی از آنها معترض، برخی شگفت زده و برخی دیگر دارای اعتماد به نفس بودند. برخی، دانشجویان را با پرسش‌هایشان عصبانی و آنها را تهدید می‌کردند که به دردسر می‌افتند. برخی دیگر عصبی و سایرین ساکت بودند، ولی مشخص بود که آنها نیز کنترل اعصاب خود را از دست داده‌اند دو ماه قبل سفارت به مدت کمی اشغال شده بود، شاید آنها فکر می‌کردند که این بار نیز همان داستان تکرار می‌شود. یکی گفت: «پلیس می‌آید و به این غائله خاتمه می‌دهد.» دیگری گفت: «شما نمیدانید که چکار می‌کنید.»
کمتر از یک ساعت پس از آغاز عملیات، دانشجویان به همه ساختمان‌ها، بجز ساختمان مرکزی نفوذ کرده و آنها را تصرف کرده بودند. دو ورودی اصلی این ساختمان با درهای فولادی بسته شده و پنجره‌ها نیز کاملا محکم بودند. این بخش از کار بیش از چیزی که پیش‌بینی می‌کردم طول کشید.
چون محمد و دانشجویان پلی تکنیک مسئولیت گردآوری و حفاظت از اسناد و مدارک را بر عهده داشتند، می‌بایست هر چه سریع‌تر وارد ساختمان مرکزی شوند. بنابراین محمد گشت سریعی دور ساختمان زد تا اوضاع را بسنجد و در همین حال متوجه شد تا حالا چقدر خوب کار کرده‌اند. محوطه و ساختمان‌های جانبی سفارتخانه در کنترل دانشجویان بود و آنها طبق برنامه به وظایفی که برعهده داشتند عمل می‌کردند اگرچه این عملیاتی ظریف و خطرناک به شمار می‌رفت، اما آنها توانسته بودند در هماهنگی و اجرا موفقیتی استثنایی به دست آوردند.
در گردشی اتفاقی که به دور ساختمان داشت متوجه شد از دروازه غربی به خوبی محافظت نمی‌شود، بنابراین از چند نفر از دانشجویان خواست این شکاف را پرکنند. آنگاه با شتاب به سمت در شمالی رفت.
می‌ّایست گروهی را که در آنجا نگهبانی می‌دادند از احتمال مخفی شدن امریکایی‌ها در ساختمان بلند واقع در شمال سفارت، آگاه سازد. گروهی از دانشجویان دانشگاه شریف با عجله رفند تا ساختمان را بازرسی کنند.
معلوم شد همان طور که او حدس می‌زد، این ساختمان که بیژن نام داشت محل سکونت چندین نفر از تفنگداران آمریکایی و دیگر کارمندان سفارت بوده است.
وقتی به ساختمان مرکزی باز می‌گشت، نگاهی به آسمان کرد. ابر کوه‌ها را پوشانده و پاییز تهران آغاز شده بود. هوا سرد و بارانی بود. اکنون که از ساختمانی به ساختمان دیگر می‌رفت، قطرات سرد باران را روی صورتش حس می‌کرد. وقتی به ساختمان مرکزی بازگشت، دوستانش او را به سمت شمالی ساختمان صدا کردند. آنها قفل یکی از پنجره‌های زیرزمین را شکسته، میله‌های آهنی را خم کرده و توانسته بودند به زور وارد شوند.
لاغر بودن هم مزایای خاص خودش را داشت. بدون لحظه‌ای تردید به برادران و خواهرانی که از بین میله‌های پنجره به داخل می‌خزیدند ملحق شد.
وقتی با صدای بلند و با شعار مرگ بر امریکا از پله‌های زیرزمین به سرعت بالا می‌رفتند، تفنگداران امریکایی تازه متوجه ورود آنها به ساختمان مرکزی شدند. نخستین واکنش تفنگداران پرکردن و کشیدن ضامن سلاح‌های خود کارشان بود تا بدین وسیله به دانشجویان هشدار دهند. وقتی محمد با لوله تفنگی به سوی خود روبه‌رو شد به یادش آمد صبح امروز برای شهادت آماده شده است. برای آنها شهادت، نه یک خطر، بلکه رستگاری نهایی بود. همگی مستقیم پله‌ها را طی کردند و در حالی که همچون گذشته زنان در صف مقدم قرار داشتند، بدون توجه به فریادهیا تهدید آمیز تفنگداران به پیش رفتند.
همین‌طور که با فشار از کنار آنها می‌گذشتند، چشمش به چشمان یکی از تفنگداران افتاد. فورا فهمید که چرا آنها شلیک نکرده‌اند. آن مرد بسیار ترسیده بود و دست‌هایش از وحشت می‌لرزید. وقتی چند سال قبل محمد اقدام به یاد گرفتن انگلیسی کرد به فکرش هم نمی‌رسید روزی در چنین موقعیتی از آن استفاده کند. وقتی از کنار او رد می‌شد به آرامی در گوشش زمزمه کرد: «نگران نباش، در امان هستید، به هیچ کس آسیب نمی‌رسانیم.»
نمی‌دانست که آیا تفنگندار حرفش را باور کرده است یا نه. تفنگدران مسئولیت نگهبانی از سفارت را برعهده داشتند. آنها سعی کردند با شلیک گلوله‌های گاز اشک آور اجازه ندهند دانشجویان به طبقه اول و بعد به طبقه دوم برسند. ولی گاز اشک آور به طبق بالا راه پیدا کرد و خود تفنگداران به سرفه افتادند. این تاکتیک نیز موثر نیفتاد. ظرف چند دقیقه دانشجویان به دلیل تعداد زیادشان بر تفنگداران غلبه و آنها را خلع سلاح کرده بودند.
طبقه دوم در پشت دری فولادی قرار دشت که کاملا بسته بود. قبلا دانشجویان حدس زده بودند که اینجا باید مرکز اصلی اطلاعات باشد. به نظر می‌رسید حق با آنهاست. دانشجویان به آمریکایی‌ که پشت در بودند گفتند بهتر است در را باز کرده و تسلیم شوند.
بسیاری از دوستان و هموطنان شما گروگان ما هستند. نمی‌خواهیم هیچ یک از آنها صدمه ببینند.
ابتدا آنها نپذیرفتند. محمد بیاد دارد یکی از ماموران سیاسی به نام جان لیمبرت که فارسی را نسبتا خوب حرف می‌زد، بیرون آمده بود تا با دانشجویان صحبت کند. می‌خواست بداند آیا هیچ یک از مقامات دولتی همراه آنهاست. دانشجویان گفتند که با دولت کاری ندارند.
«آیا کسی از شورای انقلاب با شماست؟»
گفتند: «نه. ما هیچ ارتباطی با شورای انقلاب نداریم. به آنها بگو در را باز کنند. نمی‌خواهیم به خشونت متوسل شویم یا به کسی صدمه بزنیم.»
چند لحظه بعد در باز شد. بالاخره ساختمان مرکزی به اشغال دانشجویان درآمد، یا اینک دست کم این طور فکر می‌کردند. آنها به سرعت امریکایی‌ها را دستگیر و به خارج راهنمایی کردند. تا جایی که ممکن بود کمتر صحبت کرده و در پاسخ سوالات گروگان‌ها می‌گفتند: «این نیروی مردم و نیروی اسلام است»
دانشجویان دستور داشتند آرام باشند، گروگان‌ها را آرام نگه دارند و به هر قیمتی که شده از بحث خودداری کنند. تنها چند کلمه رد و بدل شد.
دانشجویان دست‌های گروگان‌ها را از پشت بستند، به چشم‌هایشان چشم بند زدند، و به جلو راندند.
امریکایی‌ها پرسیدند: «شما که هستید؟»
جواب دادند:«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.»
«چه می‌خواهید؟»
«می‌خواهیم آمریکا، شاه جنایتکار را به ایران تحویل دهد.»
سیاست این بود که آرام باشند، و این احساس را ایجاد نکنند که دانشجویان به دنبال انتقام‌جویی هستند یا قصد به قتل رساندن گروگانها را دارند. آمریکایی‌ها در برابر تعداد زیاد ما تسلیم شده بودند. آنها به سرعت فهمیدند که گروگان‌ها گیرها بسیار جدی هستند و هیچ چیز آنها را نمی‌ترساند. آنها بهت زده شده بودند.
در تمام این مدت به دانشجویان تذکر می‌داد که هر چیزی را به عنوان مدرک جرم محسوب کرده و هر سندی که می‌یابند جمع‌آوری و نگهداری کنند. سپس در انتهای کریدور، در فولادی قفل شده دیگری پیدا کردند. آنها بالاخره به قلب ساختمان مرکزی رسیده و به زودی در می‌ِ‌یافتند در پست آن در، ستاد جاسوسی سازمان سیا قرار دارد. جایی که هنوز چند نفر در آنجا پنهان شده و به سرعت سرگرم نابودی هزاران سند بودند. اسنادی که دخالت امریکایی‌ها را در امور ایران برملا می‌کرد. با وجود اینکه ماموران امنیتی در آن اتاق تا ساعت دو بعدازظهر مقاومت کرده و حجم زیادی از اسناد را از میان بردند، وقتی بالاخره دانشجویان موفق به ورود شدند فایل‌ها و گاو صندوق‌های دست نخورده به آنها اطمینان خاطر داد. ملت ایران هنوز به هزاران پرونده دست نخورده دسترسی داشت و بزودی مشخص شد بسیاری از این پرونده‌ها مدرک جرم هستند.
وقتی دانشجویان مردی را که از تاق سیا بیرون آمد دستگیر کردند، وی با اوقات تلخی از آنها پرسید: «چرا این کار را می‌کنید؟» محمد با سرعت و با انگلیسی دست و پا شکسته گفت: «برای اینکه به دولت امریکا و سیا یاد بدهیم پس از این در دیگر کشورها، به ویژه ایران دخالت نکنند!» کلماتی که از دهانش خارج شد و لحن کلامش چنان استوار و قاطع بود که حتی خود نیز تعجب کرد. امریکایی ساکت شد.
چند ساعت بعد از اشغال، شورای مرکزی با حجت‌الاسلام خوئینی‌ها تماس گرفت و از او خواست به آنها بپیوندد. همچنین پیش نویس نخستین بیانیه خود را تهیه و در آن دلایل این اقدام را تشریح کرد. آنها متن را قبلا تهیه کرده بودند ولی اکنون با توجه به حوادث پیش آمده، بیانیه به اصلاحاتی نیاز داشت. این کار سریعا انجام شد. متن نهایی بیانیه این بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاعیه شماره 1
«بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان، محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسراییل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند».
از پیام امام به مناسبت 13 آبان
انقلاب اسلامی ایران با عملکردهای نوین در پهنه مبارزات بین خلقها و ابرقدرت‌های غارتگر، امیدی پرشور در دل‌ ملت‌های دربند، زنده نمود و اسطوره‌ای از اعتماد به نفس و اتکای به مکتب و فرهنگ ملی را در جدال با امپریالیسم بخشید که حقیقتا فتحی بود بر طلسم کوربازی ابرقدرتها که حتی روشنفکران جهان مظلوم نیز رهایی خود را نمی‌دیدند، مگر در سایه ابرقدرتی دیگر.
انقلاب ایران موقعیت آمریکا را در ابعاد سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی در منطقه بر هم زده است.
آمریکای خونخوار که ده‌ها سال است شیره جان ملت ما را مکیده و بر آن زندگی کرده ناگزیر است برای بدست آوردن و حفظ منافع خود دست به تلاش‌های مذبوحانه جدیدی بزند که از جمله نقش ژاندارمی دادن به مصر و بازی با مهره‌های نظامی در کره جنوبی و یا سعد حدادهای جنایتکار در جنوب لبنان و حرکات و یورش‌های سنگین اسراییل و... توطئه‌های مختلف بر علیه انقلاب ایران در داخل و خارج کشور را می‌توان نام برد.
ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام خمینی، از مواضع قاطعانه امام در مقابل آمریکای جهانخوار، به منظور اعتراض به دسیسه‌های امپریالیستی و صهیونیستی، سفارت جاسوسی آمریکا در تهران را به تصرف درآورده‌ایم تا اعتراض خویش را به گوش جهانیان برسانیم.
- اعتراض به آمریکا به جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنایتکاری که قاتل ده‌ها هزار زن و مرد به خون خفته در این مملکت است.
- اعتراض به آمریکا به علت ایجاد فشار تبلیغاتی مسموم و انحصاری و کمک و حمایت از افراد ضدانقلابی و فراری بر علیه انقلاب اسلامی.
- اعتراض به آمریکا به خاطر توطئه‌ها و دسیسه‌های ناجوانمردانه اش در مناطق مختلف کشور ما و نفوذ در ارگان‌های اجرایی مملکت.
- اعتراض به آمریکا به دلیل نقش مخرب و خانمان برانداز خود در برابر رهایی خلق‌های منطقه از دام امپریالیسم که هزاران انسان مؤمن و انقلابی را به خاک و خون می کشد.
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
قرار بود اخبار اشغال سفارت به موقع به همراه نخستین بیانیه برای بخش اصلی اخبار روزانه رادیو، یعنی اخبار ساعت دو بعدازظهر در اختیار صدای جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. نزدیک ظهر گروهی از خواهران پلی تکنیک در یکی از اتاق‌های طبقه دوم ساختمان مرکزی دور تلفن جمع شده بودند. آنها مأموریت داشتند تلفنی با رادیو تماس گرفته و از مسئولین مربوطه بخواهند تا خبرنگارانی را به سفارت بفرستند.
این خاطره را یکی از همان خواهران بعدا برای من تعریف کرد. او به رادیو تلفن زده تا به آنها بگوید خبر بسیار مهمی دارد و وقتی خواستند تا خودش را معرفی کند جواب داد: من یکی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام هستم.
پرسیدند از کجا تلفن می‌کند و چه می‌خواهد.
وی با آرامی پاسخ داد: از سفارت سابق آمریکا و لانه جاسوسی فعلی تماس می‌گیرم.
با تعجب پرسیده بودند: چه گفتید؟ لطفا دوباره تکرار کنید. شوخی می‌کنید؟
وقتی پیام را تکرار کرد، خبرنگار از او خواست تا لحظاتی گوشی را نگه دارد. کمی بعد صدای دیگری را شنید:
من سردبیر بخش خبر هستم. لطفا پیام خود را تکرار کنید.
وی تکرار کرد: ما سفارت آمریکا را اشغال کرده ایم.
صدا گفت:حتما شوخی می‌کنید.
شماره تلفن های سفارت را از دفترچه راهنمای تلفن پیدا کنید.
بعد با شماره 820095 تماس بگیرید.
او قبول کرد، گوشی را گذاشت و دوباره تماس گرفت. از شنیدن صدای آن خواهر از آن سوی خط تعجب کرد. ولی فورا بر خود مسلط شد وگفت: بسیار خوب، این خبر جدی است. پیام شما چیست؟
هیجان زده و تحت فشار بودند با این حال لبخند از صورتشان دور نمی‌شد. به سختی می‌شد باور کرد گروهی از دانشجویان بتوانند به آسانی، بدون خونریزی و با اندکی مقاومت سنگر آمریکا در ایران را تصرف کنند.
بعد از پخش خبر، سراسر بعدازظهر شخصیت‌های مختلف با دانشجویان تماس گرفتند. این تماسها اکثرا تلفنی و بیشتر در حمایت از حرکت دانشجویان یا به دلیل آشنایی با حجت الاسلام موسوی خوئینی ها بود که اکنون در کنار دانشجویان به سر برده و یا به خاطر اعضای انجمن‌های اسلامی دانشجویان بود. برخی دیگر درباره ماهیت این حرکت کنجکاو و در جستجوی هدف آن بودند. چند نفری هم درباره پیامدهای این اقدام تردید داشتند. آنها هشدار می‌دادند دانشجویان درگیر مسئله‌ای بسیار جدی شده‌اند و این مسئله ممکن است واکنش شدید آمریکا را به دنبال داشته‌ باشد. حتی یک نفر (ظاهرا از روحانیون متنفذ) گفته بود آنجا غصبی است و نماز ندارد.
به خاطر کاری که کرده‌اید کل کشور را نابود می‌کنند.
دانشجویانی که مسئول تلفن بودند از همه تلفن کنندگان، چه منتقد و چه حامی، به خاطر اینکه تماس گرفته‌اند و نظرات خود را ابراز کرده‌اند تشکر می‌کردند و به آنها اطمینان می‌دادند قبل از هر اقدام دیگری منتظر نظر امام می‌مانند.
اگر امام از آنان می‌خواستند سفارت را ترک کنند، دانشجویان بی چون و چرا این کار را می‌کردند. به هر حال آنها تا همین الان نیز به هدف خود رسیده بودند. اما یک روز و نیم بعد،‌ وقتی امام حمایت خود را اعلام کردند هیچ چیز نمی‌توانست جلوی آنها را بگیرد.
شورای مرکزی بعدازظهر همان روز بیانیه‌های دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم خود را نیز صادر کرد. این بیانیه‌ها گزارش پیشرفت عملیات و حوادثی را که طی روز اتفاق افتاده بود ارائه می‌دادند.
در این حال تیم مدارک و اسناد متشکل از دانشجویان پلی تکنیک به شدت مشغول کار شد. آنها بیشتر اسناد را پیدا کرده و در طبقه‌بندی‌های کلی جای داده بودند. به مدت سه شب این اسناد را در جعبه هایی بسته‌بندی کرده تا در صورت نیاز به منطقه‌ای امن حمل نمایند. در این هنگام محمد فرصت یافت از اتاق انتهای راهرو دیدن کند.
اتاقی که آمریکایی‌ها به خاطر نابود کردن اسناد، دیسکت‌های کامپیوتری و میکروفیش‌ها، بیشترین مقاومت را در آن انجام دادند. در این محل که کامپیوترهای بزرگ قدرتمن وسایل الکترونیکی و سیستم‌های مخابراتی جای چندانی باقی نگذاشته بود اسناد رشته رشته شده در کف اتاق و در بشکه‌های بزرگ به صورت انباشته شده به چشم می‌خورد. محمد در گوشه‌ای بشکه‌ای پر از پودر رنگی را دید که ظاهرا انبوهی از میکروفیش‌های پودرشده تا کسی به اطلاعات آنها دسترسی پیدا نکند.
او همانطور که ایستاده بود و به این اتاق به هم ریخته نگاه می‌کرد، اندیشید که چه نوع اطلاعاتی ممکن است دراین اسناد باشد. هرچه بود آمریکایی‌ها حداکثر سعی خود را برای نابود کردن آنها تا آخرین صفحه انجام داده بودند. آیا این اسناد پودر شده حاوی جزییات توطئه‌های آمریکا علیه انقلاب، تماس‌های آنها با عوامل خود و «منابع» آنها در گروه‌های مختلف بود؟ شاید هم برنامه‌های آتی آنها بود؟ همانطور که انگشتانش در توده اسناد رشته رشته شده فرو می‌رفت با خود فکر کرد چطور می‌توان از این پوشالها اطلاعات را استخراج کرد؟ می‌اندشید که اگر می‌توانستیم شبکه جاسوسی آنهارا شناسایی کنیم و منابع اطلاعاتی آنها را بشناسیم چه سرمایه عظیمی به دست انقلاب می‌افتاد.
آن شب خبرنگاران صدا و سیما با فیلمبرداران و تجهیزاتشان رسیدند. دانشجویان اجازه دادند از اسناد رشته رشته شده فیلمبرداری کنند. زرادخانه‌ای را که نشان دهنده اقدامات غیرقانونی جاسوسان آمریکایی تحت پوشش مأموریت دیپلماتیک بود به آنها نشان دادند. وقتی هوارو به تاریکی می‌رفت با وجود درخواست خبرنگاران برای فیلمبرداری از ساختمان‌های سفارت، از آنها تقاضا شد روز بعد مراجعه کنند.
شورای مرکزی از همان دانشجویانی متشکل بود که از ابتدا عملیات را برنامه‌ریزی کردند. آنها رهبر محسوب می‌شدند؛ هر یک توانایی‌های زیادی داشتند و به صورت گروهی کار می‌کردند. البته بعدها شنیده شد که بین آنها اختلاف نظرهایی وجود دارد. وقتی بحثی جدی مطرح بود موضوع با کل گروه دانشجویان در میان گذاشته می‌شد. گاهی اوقات دانشجویان هر دانشگاه «گروه‌های دانشگاهی» موقتی ایجاد می‌کردند، ولی این مسئله هرگز بر توانایی ما برای اقدام هماهنگ تأثیر نگذاشت.
در نخستین روز شورای مرکزی تا پس از نیمه شب جلسه داشت. آنها سعی کردند آنچه را اتفاق افتاده تحلیل و تحولات آینده را پیش بینی کنند. سپس به مسئله تغذیه، امکانات رفاهی و برخورد مناسب با گروگان‌ها پرداختند. معتقد بودند همه نیازهای اولیه انسانی آمریکایی‌ها باید برآورد شود. ولی به دلایل امنیتی باید آنها را در محل‌های جداگانه نگه داشت. در حال حاضر باید برخی از آنها با دست‌های بسته و ساکت باقی می‌ماندند.
دانشجویان در این مورد که چگونه باید پیام خود را به گوش جهانیان برسانند نیز نگران بودند. در واقع اشغال سفارت بخشی از این پیام بود. آنها به نحوه عمل شبکه‌های خبری جهانی آگاهی داشتند و شاهد طرفداری این شبکه‌ها از آمریکایی‌ها بودند.انتظار تشدید تبلیغات ضد اسلامی که پس از سقوط شاه آغاز شده بود کاملا منطقی به نظر می‌رسید. دانشجویان نیازمند راهبردی روشن و کارآمد در جایگاه روابط عمومی بودند و باید آن را سریعا به دست می‌آوردند.
در همان حال حجت‌الاسلام خوئینی‌ها اعلام کرد تصمیم گرفته تا زمان لازم در کنار دانشجویان بماند. وی که از کارشناسان حقوقی اسلام بود به عضویت شورای مرکزی درآمد و دانشجویان به سرعت او را به عنوان راهنمای معنوی خود پذیرفتند.
در پایان آن جلسه طولانی که اولین جلسه از جلسات متعدد بعدی بود، کسی پیش‌بینی نمی‌کرد اشغال سفارت بیش از چند روز به طول انجامد. آن شب محمد هرگز تصور نمی‌کرد این مکان بیش از یک سال خانه او باشد؛ صدها روز و شب سرشار از تنش و مانورهای سیاسی. ولی دانشجویان از یک مسئله مطمئن بودند و آن اینکه مردم پشت سرشان هستند. با این آگاهی، تصمیم داشتند تا در صورت وقوع هر اتفاقی پایداری کنند.
در روزهای نخست، دانشجویان صدها تماس تلفنی، تلگرام و ملاقات داشتند. اگرچه اکثر این تماس‌ها در حمایت کامل از اقدام آنان بود، برخی نیز از این اقدام انتقاد می‌کردند. ولی امام به سرعت موضع خود را اعلام کردند: «در این انقلاب شیطان بزرگ که آمریکاست شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع می‌کند... و هیاهو براه انداخته است... امروز در ایران باز انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اول... آن مرکزی که جوانهای ما رفتند گرفتند آن‌طور که اطلاع دادند مرکز جاسوسی و توطئه بوده... باید سرجای خودشان بنشینند (آمریکا) و این خائن (شاه) را برگردانند.» پاسخ مردم شگفت‌انگیز بود. هر روز امواج مردم به خیابان‌ها سرازیر می‌شد. دانشجویان هر روز به کنار در اصلی آمده و با مردم صحبت می‌کردند. آنها از نیرویی که آزاد شده بود کاملاً شگفت‌زده به نظر می‌رسیدند.
سروصدای بلندگوها در خیابان‌، محمد را از خواب پراند. برای لحظه‌ای نمی‌دانست کجاست. آنگاه از خوابگاهش در داخل مجتمع صدای تظاهرکنندگان را شنید که در حمایت از آنها شعار می‌دادند. این رؤیا نبود. اینجا سفارت آمریکا در تهران به شمار می‌آمد و او داخل سفارت بود. نگاهی به ساعتش انداخت وقت اخبار بامدادی بود.
در یکی از کشورها در خوابگاه موقت یک رایدوی ترانزیستوری پیدا کرد که باتری‌هایش سالم بود. ولی قبل از اینکه بتواند آن را روشن کند، جواد به داخل اتاق پرید و با خنده رادیو را از دستش قاپید. «هرکس دیر بخوابه، دیر بیدار می‌شه و به اخبار هم نمی‌رسه.»
محمد که هنوز خوابش می‌آمد پرسید: «کدوم اخبار؟»
«حدس بزن ببینم تا چه حد می‌تونی پیشگویی سیاسی کنی.»
محمد گفت: «آمریکایی‌ها بیانیه داده‌اند؟»
جواد جواب داد:‌«نه. آنها همیشه زیاد حرف می‌زنند، ولی امروز نه.»
«پس یک موضوع داخلیه؟»
جواد که او را دنبال خود می‌کشید با لحنی کشدار گفت: «ممکنه، ممکنه.»
محمد گفت: «دولت موقت چیزی گفته؟»
جواد با خنده گفت: «بیش از چیزی که گفته، کاری که کرده مهمه.»
«خدای من! می‌خوای بگی بازرگان استعفا کرده؟»
«خیلی طول کشید تا فهمیدی. بله. او رسماً استعفاش رو را تقدیم امام کرده و امام هم با این استعفا موافقت کردند.»
پس موضوع این بود. یک روز پس از اشغال سفارت توسط دانشجویان، نخستین دولت پس از انقلاب ایران سقوط کرد. نخست‌وزیر مهدی بازرگان به امام اطلاع داده بود که در شرایط فعلی نمی‌تواند مسئولیت بپذیرد. امام از او برای زحماتی که به عنوان رئیس دولت موقت کشیده بود تشکر و شورای انقلاب را که قبلاً اختیارات محدودی داشت به عنوان دولت و قدرت اجرایی تعیین کردند.
در نخستین روزهای انقلاب امام خمینی دولت موقت را منصوب کردند. مهدی بازرگان که منتخب امام به شمار می‌آمد، از شخصیت‌های برجسته در محافل روشنفکر اسلامی بود. وی در رشته مهندسی تحصیل کرده، در علوم اسلامی تبحر داشت و بیشتر شخصیت‌های سیاسی جنبش انقلابی به وی احترام می‌گذاردند. پس از سقوط شاه، امام مصر بودند زمام امور به دست افراد غیر روحانی سپرده شود و اعتقاد به ایفای نقش مشورتی و نظارتی علما داشتند.
ولی به نظر می‌رسید بسیاری از اعضای کابینه بازرگان با انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن بیگانه هستند. بیشتر آنها با رخدادها همگام نبوده و هریک ساز خود را می‌زدند. چنانچه به انتظارات میلیون‌ها نفر که از امام پیروی می‌کردند، به خیابان‌ها ریخته و حاضر بودند جان خود را فدا کنند، توجه چندانی نداشتند. شکی نیست بازرگان موقعیت دشواری داشت. وی وارث وزارتخانه‌های درهم شکسته، اقتصاد روبه زوالی که توسط خاندان پهلوی و وابستگانش غارت شده بود، دیوان‌سالاری بی‌عرضه و خودمحور و بدتر از همه هرج و مرج کامل در خیابان‌ها بود.
ولی میراث دیگری که وی در طول دوران زمامداری‌اش از آن غافل ماند یا آن را بد فهمید، حمایت و پشتیبانی صادقانه مردم ایران بود. آنها بسیج شده و کاملاً آماده بودند تا کشور را بازسازی و بهترین متعلقاتشان را در راه اعتقادشان فدا کنند. دولت کارآمد و قاطع اگر این نیروی بالقوه بی‌پایان را مورد استفاده قرار می‌داد بی‌شک دستاوردهای زیادی کسب کرده بود.
در آن زمان ما دانشجویان اطمنیان داشتیم عناصر خارجی فعالانه برای تضعیف جمهوری جوان تلاش می‌کنند، ولی نمی‌توانستیم این راه ثابت کنیم. در کمتر از شش ماه، هزاران حزب کوچک همچون علف هرز از زمین سر برآورده و هر یک سعی می‌کرد مردم را به پیروی از دیدگاه‌های خود ترغیب کند. روزنامه‌های آنها هر روز بدترین شایعات را پخش می‌کرد، انگار همه مصمم بودند فضای تردیدآمیزی را ایجاد کنند. شورش‌های قومی و قبیله‌ای مورد حمایت این گروه‌ها در بسیاری از مناطق کشور آغاز شد، و در این میان دولت موقت با تردید و تزلزل دست به گریبان بود. در نتیجه امنیت کشور به خطر افتاد.
دلیل اصلی عدم قاطعیت دولت این بود که دیدگاه کابینه بازرگان و کل همراهان وی نسبت به انقلاب با دیدگاه امام تفاوت داشت. بازرگان قلباً یک اصلاح‌گردینی صادق بود، نه یک انقلابی. با وجود اینکه تاکتیک‌های امام به سقوط شاه منجر شد، وی درباره این تاکتیک‌ها احساسات دوگانه‌ای داشت. به نظر او نظام استبدادی قابل اصلاح و بهبود تلقی می‌شد.
بازرگان ذاتاً مردی محتاط به نظر می‌رسید و از بینش و انرژی انقلابی برخوردار نبود. این، دو کیفیتی است که دقیقاً وجود آن در آن زمان ضرورت داشت. وی می‌خواست مشکلات ملت را با اقدامات گام به گام و محافظه‌کارانه حل کند.
همان‌طور که بعدها مشخص شد، او مردی بود که با توجه به روحیات خود در شرایطی نامناسب و زمانی نامناسب قرار گرفت. امام خمینی عقیده داشت شاه دست‌نشانده‌ای است که آمریکا برای حفظ منافع خود در منطقه او را به قدرت رسانده و از او حمایت می‌کند. پس از خلع شاه، طبیعتاً انقلاب اگر می‌خواست به راه اصلی خود ادامه دهد باید با امپریالیسم رودررو می‌شد. بدین ترتیب در می‌یابیم که وقتی امام، اشغال سفارت را «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» نامیدند، چه منظوری داشتند. انقلاب نخست با نظام خودکامه مبارزه کرد و آن را سرنگون ساخت و انقلاب دوم ریشه همه رنج‌ها، یعنی خود نظام امپریالیستی را هدف گرفته بود.
اکنون که به گذشته می‌نگریم دولت موقت را آمیزه‌ای از محافظه‌کاران می‌یابیم. این دولت ناگزیر نمی‌توانست در برابر فشارها مقاومت کند و وظایف خود را به انجام برساند. آنها برخلاف روح انقلاب زودتر از آنچه پیش‌بینی می‌شد به تماس با آمریکا و سایر عناصر خارجی پرداختند. از جمله می‌توان به ملاقات ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت با مشاور امنیت ملی آمریکا، زبیگینیف برژینسکی در الجزیره اشاره کرد. براساس اسنادی که بعدها در سفارت بدست آمد مشخص شد افرادی مستقیماً در تماس‌های خارجی و حتی توطئه علیه نهادهای جوان انقلاب، شرکت داشتند.
دولت موقت به جای اتکا به مردم و منابع بی‌پایان آن، سعی کرد با دشمنی که بیش از همه از انقلاب ضرر و از بی‌ثباتی و تضعیف جمهوری جوان سود می‌کرد به توافق برسد. دولت موقت نمی‌توانست با جنبشی همگام باشد که به سرعت جهت حرکت خود را تشخیص داده و راسخ در مقابل سازش و تسلیم ایستاده بود.          ادامه دارد...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات