تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۰ - ۱۳:۵۲  ، 
کد خبر : ۲۲۲۱۳۳
اطلاعات برای نخستین بار منتشر میکند

دیدگاههای شهید رجایی دربارۀ عملکرد برخی از روزنامه‌ها در سال 59

اشاره: در بهمن ماه 1359 خبرنگار روزنامه «میزان» از شهید رجایی که در آن زمان سمت نخست‌وزیری داشت، وقت مصاحبه خواست. شهید رجایی با همه گرفتاری و با همه کدورت خاطری که از روزنامه میزان و گردانندگان آن داشت - و این، از صحبت‌های آن شهید با خبرنگار روزنامه میزان هم معلوم میشود - این تقاضا را پذیرفت. قبل از شروع مصاحبه، و طرح سؤال توسط خبرنگار، شهید رجایی تذکر داد که صحبت‌هایی درباره روزنامه میزان و نهضت آزادی ایران دارد که باید بگوید و سپس به سؤالات جواب خواهد داد. صحبت‌های شهید رجایی بیش از یک ساعت بطول انجامید و در جلسه اول، خبرنگار میزان فرصت مصاحبه پیدا نکرد و قرار شد در جلسه بعد، سؤالات خود را مطرح کند. اما دیگر ملاقاتی بین خبرنگار میزان و شهید رجائی صورت نگرفت. آنچه در زیر می‌آید، از روی نوار پیاده شده و توسط مشاور فرهنگی شهید رجایی در زمان نخست‌وزیری و ریاست جمهوری آن شهید در اختیار روزنامه اطلاعات قرار گرفته است که پس از یکسال و نیم، برای اولین بار منتشر میشود. در مصاحبه خبرنگار میزان و شهید رجائی، مشاور فرهنگی و مطبوعاتی نخست‌وزیر نیز حضور داشت. این مصاحبه در تاریخ 26 بهمن 59 صورت گرفته است.

نهضت آزادی
** نخست‌وزیر: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. عرض کنم وقتی فهمیدم که روزنامه میزان با گردانندگی برادرانمان در نهضت آزادی ایران میخواهد منتشر بشود، با توجه به اینکه من مدتها در نهضت بودم، بدنبال یک «روزنامه اسلامی» با آن معیاری که نهضت همیشه در نوشته‌ها و گفته‌ها و برخوردهایش مطرح میکرد، بودم.
نمیدانم شما چقدر برخورد داشته‌اید. نهضت خودش را در جامعه «شاهد» معرفی میکند و معمولا هم به این استناد میکند که «و کذالک جعلناکم امة و سطالتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا».
روزنامه میزان وقتی بیرون آمد که من نخست‌وزیر بودم و ارتباطم از نظر تشکیلاتی تقریبا با هر دو شاخه نهضت آزادی ایران قطع شده بود. با نهضت آزادی که آقای مهندس بازرگان و آقای توسلی و اینها هستند که قبل از نخست‌وزیری من قطع شده بود. بعد هم که نخست‌وزیر شدم، دیگر فرصت اینکه در جلسات آن برادرانی هم که در نهضت انشعاب کرده بودند شرکت کنم، پیش نیامد.
این روزنامه وقتی آمد بیرون، بتدریج که مقالاتش و مطالبش را میخواندم، اینطور احساس کردم که باید عده دیگری جمع شده باشند و این روزنامه را بگردانند، منتها به اسم نهضت آزادی ایران. به اعتقاد من بزرگترین ضربه‌ای که در این دوره میشد به نهضت آزادی ایران زد انتشار همین روزنامه میزان بود. در اسلام قاعده‌ای داریم برای «امر به معروف و نهی از منکر». روزنامه هم کارش همین است.
امر به معروف میکند، نهی از منکر میکند. خوب، حالا اگر یک مسلمان میخواهد امر به معروف بکند، باید با توجه به معیارهای اسلامی این کار را بکند. قرآن می‌گوید: «و اذا قلتم فاعدلو او لو کان ذاقربی».(1): اگر خواستید چیزی بگوئید، عدالت را رعایت کنید، اگرچه درباره دوستانتان باشد.
عرضه و تقاضا و احکام اسلامی
حالا من با آن خاطره‌ای که خودم از نهضت آزادی داشتم و با آن آشنائی که داشتم وقتی با مطالب روزنامه برخورد میکنم و میبینم که روزنامه میزان مینویسد:
«رجائی بعلت اینکه اقتصاد نمیداند، عرضه و تقاضا را که یک قانون علمی است نفی میکند»، از خودم میپرسم: گردانندگان روزنامه میزان مسلمانند یا دانشمندند؟ اگر دانشمندند و با اسلام کاری ندارند، خوب، پس ضربه را خورده‌اند. یعنی آن انحرافی که گروههای دیگر پیدا کرده‌اند، در اینها هم پیدا شده است. اما اگر مسلمانند، اسلام در کجای احکامش گفته است که قانون عرضه و تقاضا تعیین قیمت است؟
ما میبینیم که برعکس تمام معیارها و ملاکهای دیگر، اگر یک مسلمان جنسی داشته باشد که دیگر ندارد و به آن نیاز دارد، به ایثار میپردازد. چیزی که در انقلاب مالامال از آن شده بودند. عرضه و تقاضا میگوید که اگر تو یک لیوان آب داشتی و یک نفر تشنه بود، آن یک لیوان، یک تومان می‌ارزد. اگر پنج نفر تشنه بودند، پنج تومان می‌ارزد و اگر تشنه در حال مرگ بود هر چه دلت بخواهد میتوانی روی آن لیوان قیمت بگذاری.
اما مسلمانها چطور عمل میکنند؟ مسلمانها می‌آیند 9 نفرشان که در حال مرگ هستند، به اولی که آب را میدهی میگوید دومی از من تشنه‌تر است به او بده به دومی میدهی میگوید به سومی بده... تا آخر. در رابطه با عرضه و تقاضا برخورد یک «مادی» آنطور است که روی جنس قیمتش را بالا میبرد، برخورد یک مسلمان این است که از خود میگذرد که به دیگری برسد. خوب، این با هیچ حسابی با یک نوشته از روزنامه‌ای که ارگان یک تشکیلات مذهبی است، نمیخواند.
قضیه زندان
یکبار امام گفته بود «این مردم بودند که رئیس‌جمهور را از پاریس آوردند و رئیس‌جمهور کردند و این مردم بودند که نخست‌وزیر را از زندان آوردند نخست‌وزیر کردند.» من در یک سخنرانی گفتم: «این مردم اگر ببینند نخست‌وزیر درست کار نمیکند، میتوانند دو مرتبه برش گردانند زندان» فردا روزنامه میزان این را گذاشت زیر میکروسکوپ و نوشت: «این آقای رجائی چقدر از زندانش حرف میزند!»
بعد روزنامه میزان مدعی شد که این از دستمان در رفته بود. ما اصلا خبر نداریم چه کسی این مقاله را آورده و دقیقا به همین دلیل میگویم که شاید عده‌ای هستند که میزان را برای نهضت آزادی ایران مینویسند!
این یک مسئولیت شرعی است. شما نوشته‌ای را بدست صد هزار نفر میدهید. از یک مسلمان نمیتوان پذیرفت که این نوشته به اسم من هست، اما نمیدانم که چه کسی این مطلب را نوشته.
افزایش قیمت‌ها و مسئله بنزین
مدتی از این مطلب نگذشته بود که یک کار ضداسلامی دیگری توی روزنامه میزان در رابطه با دولت ظاهر شد. در صدمین شماره میزان، آقایان یک ارزیابی اقتصادی میکنند که چه تغییراتی در قیمتها پیدا شده. توی این فاصله می‌آیند یک خط میکشند وسط به اسم «زمان افزایش بهای بنزین».
بعد میگویند: اجناس قبل از افزایش بهای بنزین اینقدر بوده بعد از افزایش بهای بنزین اینقدر شده. چه چیزهایی را میگویند؟ مثلا «صابون» را. میگویند صابون قبل از افزایش بنزین اینقدر، بعد از افزایش بنزین اینقدر، شاخص: سیصد درصد گرانی! و این یا غرض نویسنده را میرساند. غرض محروم شدن از سمتهای اقتصادی را. یا برای جور شدن قافیه گفته میشود که لابد داستانش را شنیده‌اید.
روزنامۀ میزان و استعفای وزیر دادگستری
مسئله صابون بستگی به کمبود دارد که باید از خارج وارد بشود، جنگ هست، بندر گرفتار است، واردات محدود است و... حالا روزنامه میزان نوشته است، بعلت گرانی بنزین قیمت صابون سیصد درصد بالا رفته! یا اینکه فرض کنید از آقای بهزاد نبوی سؤال میکنند که ما شنیده‌ایم دو نفر در کابینه استعفاء کرده‌اند. آقای نبوی هم واقعا اطلاع نداشته دقیقا خود من هم قبل از اینکه استعفا را از وزیر بفهمم از روزنامه‌ها فهمیدم، چون که وزیر قبلا رفته بود با یک روزنامه صحبت کرده بود (حالا یا با او صحبت کرده بودند یا او صحبت کرده بود) استعفای وزیر دادگستری شایع شده بود.
بعد هم برای من نامه‌اش آمد. من هم نامه‌اش را همینطور گذاشتم کنار. چون قبلا با من هیچ صحبتی نکرده بود. من هم راجع به این موضوع هیچ چیزی نگفته بودم. اخیرا دو خط نوشتم که استعفاء شما را میپذیرم. آقای نبوی میگوید که این خبرها را شما زودتر از ما میفهمید. فردا روزنامه میزان مینویسد که: بله، چطور شد، شایعه همچنین شد، چنان شد، که شما خودتان وقتی آنرا بخوانید میبینید که چیست.
خرید اسلحه و عدم وابستگی
من در یک مصاحبه گفته بودم که ما، نه از شرق و نه از غرب اسلحه‌ای که «ما را وابسته کند» نمیخریم. آقای هاشمی در یک مصاحبه میگوید که اگر لازم باشد از شرق اسلحه میخریم. خوب، آقای هاشمی مصلحتی را میبیند، من مصلحتی را دیدم. گذشته از مسئله وابستگی، این دو تا جمله دهها وجه میتواند داشته باشد. یک آدمی که غرض و مرض نداشته باشد، میاید میگوید خیلی خوب، اینها که به اصطلاح «عامل» همدیگر نیستند او اینطوری فکر میکند و گفته و آن یکی اینطوری فکر میکند و گفته.
سیاست مملکت را یکی از این دو نفر که مسئولیت دارد، تعیین میکند. بالطبع آن دیگری حرفش، حرف شخصی خواهد بود. این را برمیدارند در نیم صفحه بالای روزنامه درست زیر هم با حروف درشت از قول آقای هاشمی و از قول من نقل میکنند و اسمش را میگذارند «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط،(2)
روزنامه میزان و مسئله قیمت‌ها
یک نمونه دیگر برایتان تعریف کنم: دولت اصرار دارد که اجناس مورد نیاز مردم به هیچ‌وجه گران نشود. همینطور که خبر دارید، ما شکر را کنترل کردیم، روغن نباتی را کنترل کردیم. مقدارش البته کم هست، چون کلا در کشور کم است. اما آنهائی که دست دولت است، مثل نان و شکر و روغن و این چیزهایی که مصرف عمومی دارد، قیمت اینها را تغییر نمیدهیم. یک کارخانه نوشابه غیرالکلی تصمیم داشته گران کند.
ما زود رسیدیم و گفتیم آقا تو نباید گران کنی، بلکه این اختلاف قیمت را که در شکر پیدا شده باید فروشنده تعهد کند، نه خریدار. فرض کنید که نوشابه یکی 7 ریال به بقال داده میشد و او یک تومان به ملت میفروخت. گفتیم 8 ریال به بقال بدهید، اما او همان یک تومان بفروشد. مسئله اینجوری بود که قیمت نوشابه برای مصرف‌ کننده گران نشده بود.
خوب مردم باید این خبر را بفهمند که قیمت نوشابه تثبیت شد و گران نشده است.
بقال و عطار و اینها که با کارخانه سر و کار دارند، خودشان میفهمند. همه روزنامه‌ها نوشتند «قیمت نوشابه تثبیت شد» اما روزنامه میزان اول با حروف درشت آن بالا، پهلوی آرم میزان نوشت که «قیمت نوشابه گران شد!» بعد زیرش با حروف ریز نوشت که ولی برای مصرف‌ کننده قیمت همان 10 ریال است! برای آدمی که بخواهد در جامعه مردم به حرفش گوش کنند، ضرورت دارد که موضع‌گیریهای یکطرفه نکند. الان هر کس در جامعه بپرسد که میزان چه روزنامه‌ای است؟ جواب اینست که یک «یک روزنامه مخالف». مخالف چه کسی است؟
مخالف یک نفر هم نیست، مخالف دولت هم نیست. اصولا بر خط مخالف مطلب مینویسد و این به هیچوجه نمیتواند آن «امة وسطا و لتکونو اشهدا علی الناس» باشد. این روزنامه میزان شده «امه چپا»! حالا چپا که گفتم به معنای تندروی است نه به معنای «چپ» که بگویم کمونیست شده. چون اگر روزنامه میزان کمونیست میشد، خوب هر کس می‌فهمید که تکلیفش چیست. اشکالش این است که شعار «لیقوم الناس بالقسط» دارد، ولی متاسفانه قسط و عدالتی در آن پیدا نیست.
مقالات مغرضانه «میزان»
من البته تنها درباره روزنامه میزان این عقیده را ندارم. باز هم هستند روزنامه‌هائی که این عقیده را درباره آنها دارم و اگر به مصاحبه بنشینم این حرف را میزنم. منتها در مورد میزان من انتظارم بیش از روزنامه‌های دیگر بود، بعلت اینکه گردانندگانش را به عنوان یک مسلمان میشناختم و برخوردم هم با آنها به عنوان یک انسان مسلمان بود.
من انتظار داشتم که وقتی درباره عرضه و تقاضا تذکر دادم و اظهارنظر کردم، روزنامه میزان بیاید یکی از دو حرف را بزند: یا بگوید آقا، تو که خیال میکردی قانون عرضه و تقاضا اسلامی نیست، به این دلیل، به این دلیل، اسلامی است. یا یک مقاله بنویسد و بگوید بله، آن روز از دست ما در رفته بود و ای مردم، ما شما را آنجا به انحراف انداختیم و از قانون عرضه و تقاضا طرفداری کردیم، بنابر تذکری که به ما دادند، عرضه و تقاضا یک قانون اسلامی نیست.
در ستون «با حاشیه بی‌حاشیه»تان نوشتید که فلانی مسئله زندان رفتنش را مطرح کرد. به شما تذکر داده شد. گفتید که بله درست است از دست ما در رفته بود. باید این را توی روزنامه بنویسند که از دست ما در رفته بود نه اینکه بیایند اینجا در کریدور به مشاور مطبوعاتی من یا توی تلفن بعد از اعتراض ما بگویند که بله این از دست ما در رفته بود.
درباره آن لیست اقتصادی که در صدمین شماره داده بودند، حتی دفاع کرده بودند از خودشان. به جای اینکه واقعا بروند بنشینند. بگویند که یک دفعه دیگر بنشینیم تجدیدنظر کنیم ببینیم این کسی که این مقاله را اینجا آورده آیا واقعا به عنوان یک مسلمان آورده؟ یا چون از یک پستی از یک سمتی از یک مرجعی که می‌توانسته اظهارنظر بکند محروم شده برداشته یک چنین مقاله صددرصد مغرضانه‌ای را آورده. این به ما تاثیری ندارد. چون مردم شعور دارند.
می‌فهمند می‌بینند و مسخره میکنند. من بعلت اینکه حداقل یک سابقه‌ای این گروه دارند، حیف میدانم که توی این برخوردهای سیاسی این سابقه این قدر تضعیف شود. که آدم به زحمت بتواند بگوید این شیوه یک شیوه اسلامی است. فرض کنید آقای دکتر سحابی توی مجلس میگویند که از اول من میدانستم این دولت هیچ کاری نمیتواند بکند. اولا آقای دکتر سحابی همه کارهائی که خودش کرده، خوب، ما هم در آن کارها بودیم. و همه میدانند که چه جوری کار میکردیم. آقای دکتر سحابی آن وقتی هم که وزیر بودیم نظرش را درباره ما گفت.
آن موقع هم که با هم مدرسه را اداره میکردیم گفت. من برخورد آقای دکتر سحابی را در مجلس که از قول خودش باشد یک برخورد پدرانه میدانم هیچ مسئله‌ای نیست. خیلی از پدرها هستند که نسبت به پسرانشان حرفهای بی‌ربط میزنند. پس وقتی با پدرش برخورد میکند نمی‌آید بگوید که بابا چرا حرف بی‌ربط زدی؟ میگوید که گردن من حق داری. به من محبت کردی تربیت کردی. بارها دوره‌های سخت و رفاه و اینها با هم داشتیم. خوش‌وبش با هم داشتیم. حالا دو تا حرف هم از تو میشنویم به عنوان پدر. هیچ مسئله‌ای نیست.
اما روزنامه میزان دقیقا مثل همه روزنامه‌های مخالف برخورد میکند. می‌آید این جمله آقای سحابی را باز توی بالای صفحه اولش درشت میگذارد که بله، من از روز اول میدانستم و برایم مثل روز روشن بود که این دولت هیچ کاری نمیتواند بکند. چنین چیزی نه تنها از یک روزنامه اسلامی قابل قبول نیست، بلکه از یک روزنامه متعادل روشن‌فکری که میخواهد مردم را روشن بکند هم پذیرفته نیست.
من این حرفهائی را که اینجا زدم، هر جای دیگر هم بزنم کسی به هیچ‌وجه نمیپذیرد که این روزنامه ارگان یک سازمان سیاسی اسلامی باشد. آنهم سیاسی اسلامی‌ای با آن سابقه که هنوز هم مثلا تفسیر قرآن در این روزنامه مینویسد. راجع به تقوا مینویسد راجع به جمله‌های حضرت علی(ع) مینویسد.
برخوردهای غیراسلامی یا صددرصد مغرضانه
یک برخورد دیگر هم که نمیدانم آن را غیراسلامی بگویم یا یک برخورد صددرصد مغرضانه و بچه‌گانه بود که میزان در رابطه با یک پاسپورت کرده بود. که نخست‌وزیری این کار را کرده. حالا قضیه چه بود؟ آقایی می‌آید که اختلاف دارد با یکی که پاسپورتش را آورده در نخست‌وزیری که اجازه خروج بگیرد. آن یارو هم که اختلاف دارد و سابقه چند وقته دارد و با هم احوال‌پرسی هم دارند، میرسد آنجا میگوید من میخواهم بروم خارج. میگوید که تو میخواهی بروی خارج؟
نمیشود! و برمیدارد یک چیزی توی گذرنامه‌اش مینویسد. امضاء هم امضاء اوست. امشب این اتفاق می‌افتد 10 - 15 روز دیگر میزان برمیدارد این را منعکس میکند که بله در نخست‌وزیری آدم را ممنوع‌الخروج میکنند. صفحه اول و صفحه دوم گذرنامه را منعکس میکند که بله یک چنین جریانی در نخست‌وزیری برقرار است! بدون اینکه اقلا یک تلفن بکند. آقایی که رسالت در خودش احساس می‌کند که باید مردم را نسبت به انحرافهای جامعه روشن کند.
بدون این که یک تلفن کند که آقا این چی بوده چه اتفاقی افتاده؟ اگر اسلامی هستیم شیوه‌اش این است، ولی شما اول تهمت را میزنید، بعدا میگوئید آقا آنکه ما نوشته بودیم به این شوری هم نبود. روزنامه را می‌دهید دست مردم میخوانند. اثر خودش را میگذارد. خواننده که نمیداند ما توی این موضوع با هم اختلاف داریم. بعد هم باید درست کنید که نکردید.
یعنی روزنامه میزان تا این لحظه که من با شما صحبت میکنم، در یکی از مواردی که ما صحبت کردیم و برایشان روشن شد که قضیه آنطور نبوده که آنها نوشته‌اند، یک توضیح هم ننوشته که اقلا هر کسی روزنامه را میخواند ببیند صحت داشته یا نداشته. این مطالبی بود که دلم میخواست عبدالعلی(3) می‌آید اینجا و باو میگفتیم. چون من با او یک پیمانهای ننوشته دیگری دارم که اگر برای او میگفتم مسئله برایش روشن‌تر میشد، اما حالا که ما سعادت نداشتیم. آقای صابری(4) سعادت داشتند و گفتند.
بار دیگر استعفای وزیر دادگستری
* خبرنگار میزان - من نمیدانم واقعا یک وزیر قبل از اینکه مسئله استعفای خود را در هیئت دولت مطرح کند، چطور بیرون این را مطرح میکند، شما میتوانید بپذیرید این مطلب را؟
** رجائی - بارک‌الله، این خیلی خوب است. حرف من هم همین است. میگویم این سؤالی که شما الان کردید، این سؤال را باید آن روز میکردید، یعنی روزنامه.....
* خبرنگار - برخورد آقای نبوی با ما چطور بود...
** رجائی - علت اینکه شما برخورد آقای نبوی را آنجور تلقی کردید اینست که برایتان واقعا قابل قبول نبوده که یک وزیر مشاور و سخنگوی دولت نداند که وزیر دادگستری استعفا کرده والا اگر شما خودتان را بتوانید واقعا قانع کنید که بله ممکن است وزیر دادگستری استعفاء کرده باشد و این استعفا هنوز بدست نخست‌وزیر هم نرسیده باشد، باز هم آنوقت آقای نبوی آنطوری میشود؟
شما چون باورتان نمیشد که یک وزیر استعفاء کند و وزیر مشاور و سخنگوی دولت نداند، سؤال آقای نبوی را خیلی بد تلقی کرده‌اید. اما وقتی من الان برای شما میگویم که آقا این آقای وزیر دادگستری واقعا استعفای خود را بعد از روزنامه‌ها به من اعلام کرد، یعنی یک نامه نوشته بود ما توی روزنامه خواندیم که وزیر دادگستری استعفاء کرده. حالا حرف من اینست که...
* خبرنگار - من هم همین را میگویم‌، وقتی از آقای نبوی سؤال میکنیم میگوید چرا این را فقط شما میدانید.
** رجایی - راست میگوید. چون واقعا خودش نمیدانسته.
* خبرنگار - اگر اینطوری باشد، میگوید آقا واقعا من نمی‌دانم، اگر هم باشد من نمی‌دانم.
ولی برمیگردد و می‌گوید فقط اینها را شماها می‌دانید... با کنایه، خیلی حرف است.
** رجائی - من میگویم این کنایه را شما به این علت کنایه می‌بینید چون از ذهن آقای نبوی اطلاع ندارید. یعنی الان هم که شما اینجوری اظهارنظر میکنید باز هم ذهنتان را از آن خالی نکرده‌اید که جدا ممکن است وزیر مشاور از استعفای وزیر دادگستری بی‌اطلاع بوده باشد.
در آن لحظه دلیلتان هم این است حرفتان واقعا حرف درستی است و همین جا میتوانیم این گفتگو را به گوش وزیر دادگستری برسانیم که آیا شما آمدید اول در هیئت دولت مطرح کردی و استعفا دادی و پذیرفته شد یا اول رفتی در فلان جا مصاحبه کردی، آنجا اعلام کردی؟
ما نیامدیم اینجا حکومت کنیم
این را شما از او میپرسیدید. ما که نیامدیم با هم دعوا کنیم. اتفاقا من همان اول نخست‌وزیری عبدالعلی و آن و این را همه را دعوت کردم گفتم بابا ما نیامدیم اینجا حکومت بکنیم. ما آمدیم یک وظیفه‌ای انجام بدهیم. در این رابطه شما هم یک وظیفه‌ای دارید. بیخود به هم نپریم. بیائید حداقل قضیه این باشد که شما اگر یک چیزی را میخواهید نسبت به ما بنویسید یک زنگی بزنید بگوئید آقا ما چنین چیزی شنیدیم. این که گناه ندارد که...
*‌خبرنگار - بله ببینید در مورد مثلا همین چیزی که میفرمائید، استعفای وزیر دادگستری، در همان جلسه من از آقای نبوی پرسیدم که آقای نبوی آن چیزی که مجلس خواسته در مورد گروگانها، شما آنرا اجراء نمیکنید. شما به یک نحو دیگری دارید اجرا میکنید. شما از آمریکا یک مقدار پولی می‌خواستید بگذارید در بانک مرکزی... این را مجلس به این نحو نخواسته.
بعد آقای نبوی برمیگردند و میگویند من انتظار داشتم این را از گروگانهای آمریکایی بپرسید. با یک لحنی. بعد هم یکی از آنها برگردد و بگوید خوب اینها هم آمریکایی هستند. خوب همه اینها در رابطه با هم هستند. وقتی من همان حرف را میشنوم و میدهم به روزنامه، من هم همان برخورد را مجبورم با ایشان داشته باشم. توجه میکنید این تنها برخورد ما نیست.
**‌ رجایی (با لحن طنزآلود) - آره، توجه کردم واقعا!!
* خبرنگار - این برخوردی است که از آن طرف بوده است
** رجائی - فقط بعد از اینکه مصاحبه‌مان تمام شد، شما بروید خودتان را بگذارید بجای یک مسلمان واقعی. بگوئید که من در مصاحبه مطبوعاتی وزیر مشاور سؤالی کردم، او به من جواب بسیار بدی داد. من هم رفتم توی روزنامه عین آن کار را کردم. اگر توانستید آخر این نامه را بعنوان یک مسلمان امضاء کنید، من همه حرفهایم را که نسبت به میزان گفتم پس میگیرم، اما اگر نبود، به فرض بالای بالا، آقای نبوی در یک مصاحبه مطبوعاتی که ده تا دبیر روزنامه بودند یک کار خلاف میکند (حتی نمیگویم اشتباه میکند).
این آیا یک کار خوب بوده که شما عین آن کار را کردید یا کار بد بوده؟ اگر کار بد بوده بایستی قطع میکردید، نه اینکه شما به قول خودتان عکس‌العملی متناسب با آن کار بد انجام بدهید. آنهم نه در مصاحبه مطبوعاتی بلکه در روزنامه. یعنی چیزی را که ده نفر توی یک اتاق گوش کرده‌اند، شما آورده‌اید برای صد هزار نفر نقل کرده‌اید.
رضایت خدا شرط است
مگر شما آیه «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره...» را در قرآن نخوانده‌اید؟ حالا میگویم بروید ملاکهای قرآن را بگذارید جلویتان، این عمل را هم ببینید. اگر با اسلام می‌خواند، به من خبر بدهید.
* خبرنگار - بنظر من باعثش آقای نبوی بود که اینجور فکر کنند. ایشان با کنایه گفتند این شایعات را از شما میشنویم، ما بیشتر از اینکه جواب ایشان را دادیم، اگر توجه کرده باشید مال حزب توده را مینوشتیم که بیشتر جوابش را به حزب توده...
**‌ رجائی - پس شما در حقیقت اینکار را کردید، به ما گفتید که حزب توده بشنود؟ در صورتیکه آقای نبوی به شما نگفته بوده که حزب توده بشنود. یعنی آقای نبوی شما را وسیله کوبیدن حزب توده قرار نداده بود.
* خبرنگار - ما هم آقای نبوی را وسیله قرار نداده بودیم.
** رجائی - چرا دیگر... شما بنا بر فرمایش خودتان، میگوئید در حقیقت ما میخواستیم جوابی به حزب توده بدهیم...
* خبرنگار - ما اصلا هیچ چیز در روزنامه ننوشتیم، تنها چیزی که نوشته بودیم سؤال خودمان بود درباره آقای نبوی. بعدش هم گفته حزب توده که «شایعه‌سازها را بشناسید».
** رجایی - نه، شما یکبار دیگر باید بخوانید.
* خبرنگار - نه، اصلا وقتی تهیه کردند من آنجا بودم، اینجوری بود. فقط بالایش نوشته بود آقای نبوی اگر میدانستید چرا نگفتید؟
** رجایی - خیلی‌خوب...
* خبرنگار - این سؤالی بود که ما از آقای نبوی کرده بودیم، بعد این چیزی که درآورده بودیم، این هیچ چیزی را نشان نمی‌داد که بخواهیم آقای نبوی را بکوبیم یا ایراد بگیریم به ایشان
** رجایی - این با گفته 10 دقیقه قبلتان فرق میکند، شما گفتید چون آقای نبوی آن برخورد را با من کرد، من رفتم و آن برخورد را با او کردم. پارامتر حزب توده را بعدا وارد میکنید. اگر بخواهیم فرار کنیم از مساله، آسان است. اگر بخواهیم واقعیت را بپذیریم راهمان یک کمی فرق میکند.
* خبرنگار - من در این مورد از طرف خودم به شما قول میدهم اگر چیزی بخواهم بنویسم حداقل با دفتر شما تماس بگیرم.
** رجایی - یعنی از این به بعد این کار را بکنید.
* خبرنگار - از این به بعد میکنم. یعنی نصیحت شما را قبول میکنم.
سخن و قلم
** رجائی - من واقعا به عنوان یک کار اسلامی میگویم نه به عنوان چیزی. به جان خودم بارها شده که وقتی سخنرانی میکنم، همان لحظه میمانم که آیا این کلمه که گفتم واقعا درست بود؟ مورد رضایت خدا بود؟ صاحب کلمه اینجا نیست. اما آیا من حق داشتم اینجوری بگویم یا نه؟
یادم هست یکدفعه در مسجد دانشگاه صحبت میکردم، همانجا از خودم سؤال کردم که میکروفون را دستت داده‌اند درست نیست هر چه از دهانت درآمد بگویی. همانجا ضمن اینکه داشتم راجع به مطالب دیگر صحبت میکردم، فکر میکردم که چه جوری این حرف را تصحیح بکنم. خوب، سخن خیلی با قلم فرق میکند، آدم سخنی که میگوید دیگر نمیتواند یکبار دیگر تصحیح کند. اما قلم را میشود همیشه تصحیح کرد.
* خبرگار - قلم هم همانطور. یعنی تقریبا مثل سخن است یکدقیقه گذشت و رفت چاپ شد یعنی دیگر از دستمان در رفت.
** رجایی - (با لحن طنزآلود) - بله، وقتی در رفت در چاپخانه دیگر...
- همانطوری است!
صابری - ولی ما که از دستمان در نرفته بود؟ ما جواب مساله گذرنامه را همان وقت به میزان دادیم، ولی خودمان خواهش کردیم که چاپ نکنند.
* خبرنگار - چاپ نکنند؟
** رجایی - بله، چونکه ما که نمی‌خواستیم...
صابری - ما جواب دادیم... ولی بنا بر درگیری نیست. بنا روشن شدن حقیقت است.
* خبرنگار - حالا حاضرم سؤالها را مطرح کنم، اگر هم میخواهید باشد برای چند روز دیگر...
** رجایی - عیبی ندارد.
صابری - ولی چند نکته هنوز مانده، یکی مساله «نفوذ عظیم سرمایه‌داری در وزارت بازرگانی...»؟
** رجایی - آی گفتید این را. شما بروید روزنامه میزان را یکبار دیگر نگاه کنید. ببینید آنقدر که انتقاد اقتصادی کرده انتقادهای دیگر نکرده. من واقعا دلم نمی‌آید که چیزی بگویم. بهیچوجه. چون همان چیزی است که خودم انتقاد میکنم از آن.
کوپن و «کوپنیست»
اما آدم اگر بخواهد خیلی طبیعی نگاه بکند روی اینهمه انتقادهای اقتصادی، به یک نتایجی میرسد که در شان یک مسلمان نیست. حالا در همین حد بماند کافی است. ولی آقا تو به من بگو در این پنج ماهه یک اپسیلون حرکت به سوی سرمایه‌داری شده در وزارت بازرگانی؟ اگر یک اپسیلون شده تو بگو. اگر دیدی من دفاع کردم و گفتم آره باید هم بشود. یا حتی گفتم که این کار بدست سرمایه‌داری نیست. تو فقط یک نمونه بگو آنوقت بگو من اینکار را بکنم، یک نمونه نداشت.
از همان آقایی هم که نوشته «نفوذ عظیم سرمایه‌داران در وزارت بازرگانی» بهمین وسیله سؤال میکنم که بنویسید کدام یک از حرکات وزارت بازرگانی بوده که نفوذ عظیم سرمایه‌داری را نشان داده؟ در حالیکه ما پنج تا مرکز خرید درست کردیم دقیقا در رابطه اصل 44 است. همیشه هم تلاش می‌کنیم. کوپنهایی که ما درست کردیم دقیقا بهترین وسیله بوده برای جلوگیری از کمبود و ایجاد قحطی در زمان جنگ که با این حالت خوشبختانه مهار شده. در بعضی از مسائل البته... پودر نیست، بخاری 700 تومان است و این چیزها.
اما دوستان ما مساله گندم را با تمام اشکالهایی که در بندرها پیدا شده بود واقعا خوب حل کردند. اگر این برخوردها را حزب توده با ما بکند یا روزنامه‌های دیگری که با ما مخالف هستند و من حالا نمیخواهم اسمشان را بیاورم، بکنند، از آنها گله سیاسی میکنم. اما از روزنامه میزان و نهضت آزادی گله اعتقادی میکنم. البته آنها مرا متهم میکنند. حرفی نیست. دفاعی هم نکرده‌ام. آنها خیلی گفتند که شما شرعا حق نداشتید چنین پستی را قبول کنی یا اینکه بخاطر سهمیه‌بندی کالا شدیم «کوپنیست»...
روزنامه میزان را برای مخالفت با ما گرفته‌اند
*‌ خبرنگار - من اعتراضی هم داشتم. البته نه به کوپنی شدن بعضی کالاها، ولی کوپنی کردن برنج کار درستی نیست.
** رجایی - مگر ما کوپنی کردیم برنج را؟
* خبرنگار - مثل اینکه یک همچین چیزی را میخواستید بکنید.
** رجایی - مثل اینکه «می‌خواستید بکنید»؟، «حسین‌آقا شما قرار بود بکنید یا نکنید»... این همانی است که حرف بهزاد نبوی تحقق پیدا میکند که شما شایعه را از ما زودتر می‌فهمید. من که نخست‌وزیرم الان به شما میگویم که فعلا چنین مسئله‌ای نیست و شاید هم به این زودی‌ها نباشد، چون برنج یک مسائل پیچیده دارد، اما حالا گیرم که بود. چرا اول به سیستم توی روزنامه اعتراض کنید؟
همان که خود شما هم الان قبول کردید با یک تماس تلفنی... الو - بله، آقای فلانی، شنیدم همچین چیزی است، اینکار را میخواهید بکنید درست است؟ نه تا این حد که آدم شایعه را بصورت محقق بیاورد و بعد در روزنامه ازش انتقاد کند. خوب، شاید به عقل آن بنده خدایی هم که میخواهد اجرا کند رسیده و پیش از اینکه شما انتقاد بکنید آمد و جلویش را گرفت.
ببینید، من میخواهم اینجا این نتیجه را بگیرم. معذرت میخواهم، میخواهم بگویم من که رجایی هستم، مدعی هستم که امتیاز روزنامه میزان را برای مخالفت با ما گرفته‌اند و این ادعا را هم به این دلائلی که گفتم می‌کنم. آخریش همین مساله برنج که شما گفتید.
* خبرنگار - مثلا میگویم.
** رجایی - وقتی شما شنیدید که دولت میخواهد برنج را کوپنی کند، توی روزنامه دولت را «کوپنیست» معرفی کردید. این معنی‌اش این است که شما فقط میگردید ببینید که کجا یک جای اعتراضی وجود دارد،‌ مبادا خدای ناکرده اینکار هم نشود و فرصت اعتراض از دست برود. پس قبل از اینکه آن کار بشود، اعتراض می‌کنید.
روزنامه میزان را مخالفان جمهوری اسلامی میخرند
این برداشت من از روزنامه میزان است و آنهم دلایل من. واقعا امتیاز ما مسلمین به امر به معروف و نهی از منکر است. اگر قرار باشد ما امر به معروف و نهی از منکر را بلد نباشیم، آن امتیاز را نداریم. ممکن است که گردانندگان میزان بگویند تو خودت چقدر بلدی؟ قبول میکنم. هرچه نسبت به من انتقاد بکنند، من قبول میکنم. اما این نفی نمیکند آنچه را که آنها قبول میکنند و من این را به آقای مهندس (؟) هم گفتم یکوقتی اینجا تشریف داشتند.
لطف کرده بودند بازدید من آمده بودند. به ایشان گفتم عیب کار این است، شما این راهی که می‌روید حرف درستتان را هم دیگر کسی گوش نمیکند، یعنی کسی روزنامه میزان را میخرد که مخالف جمهوری است. اینهمه مطلب می‌آورید، در دل‌تان هم آن است که شاید بخواهید مردم را روشن کنید، ولی روزنامه شما را مخالفان میخرند.
* خبرنگار - یعنی کسانی که مخالف جمهوری اسلامی هستند؟
**‌ رجایی - بله، کسانی که مخالف جمهوری اسلامی‌اند به اعتقاد من... بارها گفته‌اند که ما رجایی را نمیکوبیم. رجایی خودش کاره‌ای نیست. حالا آن کسانی که این جمله‌ها را میگفتند هنوز هستند. من حالا نمی‌خواهم دامن اختلاف فردی را بالا بزنیم، ولی اعتقاد من این است که کسانی با خیلی چیزها مخالفند (حالا اگر قرار به توضیح باشد، توضیح هم میدهم که به چه دلیل) من روزنامه میزان را دقیقا مخالف همه سیستم میدانم.
یعنی مخالف مجلس میدانم، مخالف دولت میدانم، مخالف شورای عالی قضائی میدانم. جمهوری اسلامی هم غیر از اینها چیزی ندارد. یک رئیس‌جمهور مانده، یک امام. رئیس‌جمهوری... خوب، الان راجع به او حرف نمیزنم. درباره امام هم الان مصلحت نیست که بگویم چه چیزهایی را می‌نویسند و چطور است که خیلی حرفها را نمی‌نویسند.. چون باز می‌گویم، برای این نیامدیم که باصطلاح اختلاف درست بکنیم...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات