ترجمه از تایم
مسکو آسوشیتدپرس - یک روزنامه شوروی تاکید کرد که کشیدن خط لوله گاز به اروپای غربی مطابق برنامه پیش میرود و با وجود ممانعت آمریکا از فروش ابزار و آلات، تاخیر نخواهد داشت.
روزنامه «سوویتسکایا روسیا» از قول «گرگوروی سودبین» «معاون امور ساختمانی گاز و نفت شوروی نوشت. «خط لوله بطور متوسط روزی هفت کیلومتر پیشرفت میکند. ما کاملا مطابق برنامه پیش میرویم.»
قرار است که این خط لوله در سال 1948 تمام شود. سودوبین اشاره کرد که تقریبا کلیه شرکای اروپایی در این برنامه تصمیم گرفتهاند که از تصمیم ریگان سرپیچی کنند. ریگان برای بتاخیر انداختن کار احداث لوله، فروش ابزار و آلاتی را که با جواز آمریکایی ساخته میشود ممنوع کرده است.
وی گفت تنها اقدامی که این سیاست ریگان بر آنها تاثیر گذاشته، ماشینهای کارگذاشتن لولهها و توربینهای تلمبه 25 مگاواتی بودهاند و در حال حاضر کارخانههای شوروی مشغول ساختن این دو نوع محصول هستند.
ریگان در اواخر پائیز گذشته اعلام کرد که چون شوروی در برقراری حکومت نظامی در لهستان نقش داشته دولت آمریکا به کمپانیهای آمریکایی دستور میدهد که هیچگونه ماشینآلاتی که در کار لولهکشی شوروی بکار برود، نفروشند، دو ماه پیش ریگان دستور جدیدی داد و این معنویت را شامل کالاهایی که در خارج از آمریکا با جواز آمریکایی ساخته میشوند نیز کرد.
دولتهای اروپای غربی این سیاست ریگان را غیرقانونی خواندهاند و از کارخانههای اروپایی خواستهاند که قراردادهای خود با شوروی را محترم بشمارند.
این خط لوله پس از بهرهبرداری 20 درصد نیازهای اروپای غربی به گاز را تامین خواهد کرد. شوروی برای خرید ماشینآلات غربی بجای پرداخت پول، گاز میدهد و بتدریج با فروش گاز سالانه میلیاردها دلار ارز غربی بدست خواهد آورد.
سودوبین گفت خط لوله 4451 کیلو متر مسافت را از حوزه گاز شوروی در اروپای غربی طی خواهد کرد. وی اضافه کرد که تاکنون هزار کیلومتر از لولهها در قطعات جداگانه جوش خوردهاند و نیمی از آن به محل احداث حمل شده است.
سودوبین همچنین گفت رویهمرفته 328 کیلومتر از لولهها به صورت یک قطعه بهم پیوسته جوش خوردهاند.
اختلاف بزرگ بین آمریکا و متحدان اروپائیش برسر خط لوله 5000 کیلومتری گاز شوروی روزبروز شدیدتر میشود. این خط لوله 10 میلیارد دلاری قرار است از سیبری کشیده شود و گاز شوروی را از سال 1984 به اروپای غربی برساند.
دولت آمریکا صریحا از دولتهای اروپایی خواسته است که این پروژه را تحریم کنند و اروپائیها نیز صریحا درخواست آمریکا را رد کردهاند. فرانسه اعلام کرد که کمپانیهای فرانسوی به قراردادهایی که این زمینه با شوروی بستهاند عمل خواهند کرد و به تصمیمهای آمریکا در این مورد وقعی نخواهند نهاد. دولت آمریکا همکاری کمپانیهای آمریکایی در این پروژه را قدغن کرده است. بعلاوه فروش تجهیزاتی را که در اروپا با جواز آمریکا ساخته میشود برای امور مربوط به این پروژه ممنوع کرده است. اما دولت فرانسه علیرغم این دستور دولت آمریکا به شرکت «آلستوم اتلانتیک» دستور داده است که ساختن تجهیزات و توربینهای لازم را برای این خط لوله انجام دهد. در حالی که طرح این توربینها و تکمیل آنها از کمپانی آمریکایی جنرال الکتریک بوده است.
کلودشسون در یک برنامه تلویزیونی گفت که یک حالت «طلاق» بین آمریکا و متحدان اروپائیش روزبروز عمیقتر میشود. وی گفت «ما دیگر به زیان حرف نمیزنیم.»
آنگاه هلموت اشمیت، صدراعظم آلمان غربی در طی سفر خود به آمریکا گفت: «خط لوله ساخته شد. و انگلیسیها فرانسویها، آلمانیها و سایر کشورهای اروپایی قراردادهایی را که با شوروی بستهاند محترم خواهد شمرد. تصمیم فرانسه قابل پیشبینی بود. حال باید بکوشیم که لطمههای ناشی از تصمیم خود را به حداقل برسانیم.»
مسلم اینست که این ماجرای بحث و جدل بین آمریکا و اروپای غربی را شدیدتر بودند که از تکیه شدید دولت آمریکا بر سیاست ضد روسی ناراضی بودند. امام پس از استعفای الکساندر هیگ از وزارت خارجه آمریکا آنها ساکت شدهاند. هیگ با کسانی چون واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، که میگفتند برقراری حکومت نظامی در لهستان و نقش شوروی در آن نقطه عطفی در روابط شرق و غرب است و شوروی باید مجازات شود، بشدت مخالفت میکرد. او میگفت اقدامات تلافیجویانه اقتصادی علیه شوروی بیش از آنکه به شوروی لطمه نزند، به جهان غرب زیان وارد خواهد آورد.
حتی پیش از آنکه ماجرای خط لوله به مرحله جنجالی برسد، در روابط بین آمریکا و متحدان اروپایی اختلالهایی بروز کرده بود.
در بیشتر نقاط اروپای غربی نهضتی از صلحطلبان قدرت گرفته که با استقرار موشکهای اتمی جدید آمریکایی در اروپا بین آمریکا و اروپا به علت رقابت برسد فولاد و محصولات کشاورزی متشنج است. همچنین کشورهای اروپایی عقیده دارند که علت رکورد اقتصادی جهانی، نرخ بهره بالای آمریکاست.
در چنین اوضاعی ریگان برای جلوگیری از احداث خط لوله گاز شوروی یا دست کم تاخیر انداختن در آن. دستور داده که تکنولوژی آمریکایی هیچگونه کمکی به این پروژه نکند. این خط لوله قرار است تا اواخر دهه سالهای 1980، 40 میلیارد متر مکعب گاز به اروپای غرب برساند. و برای ساختن آن شوروی 5 میلیارد دلار اعتبار با بهره نازل (8 درصد) و وامی با بهره 15 درصد از چهار کشور اروپایی گرفته و در عوض قراردادهایی با کمپانیهای این کشورها بسته است. مذاکره جدی در این زمینه از دو سال پیش آغاز شد و از همان ابتدا از آمریکا زمزمه مخالف بلند شد تا اینکه در زمان حکومت ریگان دعوا علنی شد.
یکی از گردانندگان امور سیاسی فرانسه درباره اصرار دولت ریگان به تحریم، رکور است چنین میگوید: «این یکی از احمقانه ترین کارهای آمریکاست.» چهار دولت اروپائی که شرکتهایشان قرارهایی با شوروی بر سر خط لوله بستهاند، دستور ریگان را غیرقانونی میدانند و میگویند او به حق از حاکمیت این چهار کشور تخطی کرده است، آنچه در حال حاضر مطرح است بخطر افتادن اتحاد استراتژیک غرب در برابر شوروی است.
10 کشور عضو بازار مشترک در 1980 در حدود دو سوم تجارت خارجی 22 میلیارد دلاری شوروی با کشورهای صنعتی غرب را در دست داشتهاند. و این کشورها امروز نقش رهبری آمریکا در زمینه مهم روابط بازرگان شرق و غرب را زیر سئوال قرار دادهاند. کشورهای اروپای غرب برخلاف ریگان عقیده دارند که روابط بازرگانی میتواند به آرام کردن تشنجات سیاسی کمک کند. بعلاوه آنها عقیده دارند که بر پا کردن جنگ اقتصادی علیه کشوری چون شوروی که هر چند هم در بسیاری از زمینهها عقب مانده باشد، بهر حال خودکفاست، هم بیهوده است، هم خطرناک. به این ترتیب آمریکا در بن بست گیر کرده است. آمریکا میتواند که اگر بخواهد تدابیر ضد شوروی را به نتیجه برساند، حتما باید از حمایت کلیه سازندگان مصنوعات، مخصوصا کشورهای اروپای غربی برخوردار باشد. و حال آنکه از این حمایت محروم است.
خطر برخورد منافع و برخورد با ایدئولوژی در جهان غرب را هر اندازه مهم بدانیم، زیاد نگفتهایم. وضع طوریست که هر یک از طرفین طرف دیگر را خائن میداند. به نظر میرسد که این جو اصطکاک بین اروپا و آمریکا اکنون از کنترل خارج شده است.
بعضی از تحلیلگران آمریکایی عقیده دارند که بعید نیست آمریکا تهدید تدابیری اقتصادی علیه اروپا را به میان بکشد و در نتیجه نتوان از وقوع یک جنگ بازرگانی در دو سوی اقیانوس اطلس جلوگیری کرد، در واقع زمینه چنین برخوردی فراهم شده است. در بروکسل، کمیسیون اروپایی که امور اجرایی بازار مشترک را بدست دارد، تصدیق کرده که بدنبال جنجال خط لوله، این کمیسیون در اختلافات بازرگانی خود با آمریکا شدت عمل بیشتری نشان میدهد. از طرفی خریدارارن عمده کالاهایی که اروپا ساخته میشود، هنگام خرید سئوال میکنند که آیا این کالا آمریکایی است و آیا با جواز آمریکایی ساخته میشود، زیرا نمیخواهند. با تصمیمات احتمالی آینده آمریکا آزادی عمل خود را از دست بدهند.
در این احوال ماه پیش فرانسه فروش اسلحه به رژیم ساندینیستها در نیکاراگوئه را از سرگرفت، در حالی که قبلا با تشویق آمریکا خودش بعضی از تسلیحات را معلق کرده بود.
هلموت اشمیت و چند تن دیگر از رهبران آلمان غربی ماه پیش به آمریکا رفتند تا اختلافات را رفع و رجوع کنند. اما به او اطلاع دادند که ریگان خیلی گرفتار است و وقت ملاقات با او را ندارد. در نتیجه اشمیت فقط به شولتس (وزیر خارجه آمریکا) ملاقات کرد.
اشمیت در ضمن اقامت کوتاه خود در آمریکا گفت تدابیری که ریگان برای مبارزه با شوروی اتخاذ کرده بیمورد و بیهوده است، زیرا شوروی تا حدود زیادی خودکفاست و از بازارهای جهانی بر کنار است. آمریکائیها در این زمینه گزارش تهیه کردهاند که به موجب آن نقش بازرگانی در درآمد ملی شوروی دو یا سه برابر آن چیزی است که در گذشته گمان میرفت و شوروی در 1980 معادل 20 درصد درآمد ملی خود از خارج جنس وارد کرده است و بنابراین تحریم بازرگانی با شوروی بیش از آنچه در خارج تصور میرود به شوروی آسیب خواهد رساند. یک مقام مطلع آلمان غربی بسرعت جواب داد و گفت: «این حرف مزخرف است و این نکته قابل توجه است که این گزارشی که قاعدتا تهیه آن باید سالها بکشد، ناگهان درست سر موقع، در گرماگرم این مشاجره منتشر میشود.
از طرفی به نظر اروپائیان آمریکا در زمانی میکوشد اروپا را وادار به فداکاری کند که بیکاری بیسابقهای دامنگیر اروپاست. بیش از 5/16 میلیون نفر در اروپای غرب بیکارند. از زمان بحران اقتصادی بزرگ 1930 تاکنون چنین رقمی سابقه نداشته است. اما در حالی که آمریکا توقع این فداکاری را از اروپا دارد، خود تا آنجا که میتواند برای فروش غله به شوروی تلاش میکند.
آمریکا نه شوروی اطلاع داده که حاضر است در یکسال 23 میلیون تن غل بفروشد، اما شوری بیش از 14 میلیون تن نخریده است. آمریکا اینطور استدلال میکند که با فروش غله فشار زیادی به شوروی وارد میکند، زیرا شوروی ناچار است پول غله را نقد بپردازد. در حالی که شوروی برای خرید وسایل مربوط به خط لوله اعتبار میگیرد و بعدها که با کشیدن خط لوله پول نقد بدست آورده پول میپردازد.
البته این استدلال حتی کارشناسان مستقل آمریکایی را هم قانع نمیکند، چه رسد به اروپائیها. یک اقتصاددان آمریکایی که تخصص او در امور مربوط به شوروی است میگوید میتوان استدلالی درست عکس این را آورد. آمریکا با فروش غله بیشترین کمک به اقتصاد شوروی میکند، زیرا برای شوروی خرید غله بیش از کشت غله شود دارد، اگر از آمریکا غله نخرید، مجبور خواهند شد سرمایهگذاری عظیمی برای کشت و برداشت غله بکنند.
بحثی که بر سر بازرگانی با شوروی برخاسته، سئوالاتی را مطرح میکند. منافع واقعی غرب در معامله با سیستمی کمونیستی که هر چند در زمینههای اقتصادی و اجتماعی موفقیتی بدست نیاورده، به قدرت نظامی بزرگ که با آمریکا برابری میکند تبدیل شده، چیست؟ آیا غرب باید به توسعه اقتصادی شوروی کمک کند، به امید اینکه بتواند در تحول سیاسی پشت پرده آهنین تاثیر بگذارد؟ اگر نه، آیا دلیلی در دست هست که دست نگهداشتن در بازرگانی و تکنولوژی، تاثیری بر رفتار شوروی خواهد گذاشت؟
به نظر آمریکا معامله بر سر خط لوله نه تنها کشورهای اروپایی غربی را در معرض تهدید باج خواهی شوروی بر سر انرژی قرار خواهد داد، بلکه همچنین آنها را درگیر یک شبکه رو به توسعه اقتصادی بلوک شرق خواهد کرد. از همه بالاتر این معامله سبب خواهد شد که شوروی از محل فروش گاز خود سالی 8 میلیارد تا 10 میلیارد دلار درآمد ارزی بدست بیاورد، که کمکی به اقتصاد گرفتار آن خواهد شد.
در گزارشی از طرف کنگره آمریکا تخمین زده شد. که شوروی تقریبا نیمی از درآمد ارزی سالانه 35 میلیارد دلاری خود را از محل فروش نفت و گاز طبیعی بدست میآورد. در این گزارش آمده است که «اگر پول فروش نفت و گاز نبوده شوروی برای تامین پول خرید غله و تکنولوژی غربی زیر فشار شدیدی قرار میگرفت. میتوان احتمال داد که فروش محصولات نفتی و گاز به اروپای غربی، راه حل بیشتری مشکلات بازرگانی شوروی خواهد بود و اهرم اقتصادی مهمی برای تحت تاثیر قرار دادن دولتهای اروپای غربی بوجود خواهد آورد.
اروپائیها در مقابل دلیل میآورند که هر چند با کشیدن خط لوله، فروش گاز طبیعی شوروی بتدریج افزایش خواهد یافت و تا 30 درصد کل نیازهای کشورهای اروپای غربی به گاز را تامین خواهد کرد، وابستگی این کشورها به شوروی از لحاظ انرژی بطور کلی فقط 5 درصد افزایش خواهد یافت. بعلاوه کشورهای اروپای غربی از یک لحاظ دیگر به گاز شوروی احتیاج دارند و آن اینکه از وابستگی آنها به نفت غیرقابل اطمینان خاورمیانه و به گاز لیبی و الجزایر که گرانتر از گاز شوروی است (75/4 دلار در مقابل 20/5 دلار در هر میلیون بیتویو) اندکی بکاهد واردکنندگان عمده گاز شوروی مانند آلمان غربی فرانسه میگویند خطر باج خواهی شوروی وجود ندارد، زیرا «احتیاج شوروی به پول نقد بیش از احتیاج ما به گاز است.»
کارشناسان آژانس بینالمللی انرژی در پاریس این نظر را میپذیرند. آنها میگویند تولید نفت شوروی به حدود 12 میلیون بشکه در روز رسیده است. اکنون روبه کاهش است. به این ترتیب شوروی برای کمک به امپراطوری مقروض خود در اروپای شرقی بایدگاز زیادتری بفروشد. از طرفی کشورهای اروپایی میگویند در صورتی که شوروی گاز خود را بروی آنها ببندد، آنها از پیش خود را آماده خواهند کرد تا هر چند گاز دارند بین خودشان تقسیم کنند.
در مورد خطر وابستهتر شدن اقتصادی اروپای غربی به شوروی، اینطور استدلال میشود حجم مبادلات اقتصادی بازار مشترک اروپا، با وجود افزایشی که در اواسط سالهای دهه 1970 پیدا شد، هنوز بسیار کم است. مثلا آلمان غربی که در بزرگترین طرف تجارتی شوروی در غرب بشمار میرود، فقط 5 درصد تمام صادرات خود به شرق میفرستد.
با تمام اینها در اروپای غربی بر هیچکس پوشیده نیست که به علت دوران رکود بزرگ فعلی، گسترش بازرگانی با بلوک شوروی اهمیت بیش از اندازهای مییابد.
دو شرکت بزرگ اروپایی در صورت تسلیم دولتهای اروپایی به ریگان در اروپا بزرگترین قربانی این تسلیم میشدند، «کرویسو- لوار» فرانسوی و «مانسمان» آلمانی بودند. این دو کمپانی قراردادی به مبلغ 780 میلیون دلار برای ایجاد 22 ایستگاه کمپرسور با شوروی بسته بودند. یک شرکت دیگر فرانسوی بنام «آلستوم - آتلانتیک»، که اکنون 40 دستگاه موتور طرح شده در شرکت آمریکائی جنرال الکتریک را برای این میلیون دلار در خطر بود. اگر اروپا تسلیم کارتر میشد «مانسان» مجبور میشد مبلغ 390 میلیون دلار بعنوان جریمه دیر کرد ساختمان لولههای فولادی و تجهیزات دیگر بپردازد. اما بزرگترین قربانی تسلیم اروپا به ریگان، شرکت آلمانی «آاگ - کاینس» میبود که از شرکتهای وابسته «آاگ- تلفونکن» است و در آسانه ورشکستگی است. این شرکت یک قرارداد 320 میلیون دلاری برای ساختن 47 توربین 25 مگاواتی دارد. در صورت فسخ قرار داد 1200 نفر از کارکنان آن بیکار میشدند و احتمالا خود کمپانی نیز از دست میرفت. شرکت انگلیسی جان براون یک قرارداد 187 میلیون دلاری با شوروی برای ساختن 21 توربین دیگر که طرح آن از جنرال الکتریک است بسته است و اگر قرارداد فسخ میشد، ضربه بزرگی به این شرکت که هماکنون هم وضع خوبی ندارد، وارد میشد. شرکت «نوووپینیون» ایتالیایی یک قرار داد 600 میلیون دلاری برای ساختن 19 ایستگاه کمپرسور دارد که اکنون برخلاف آرزوی آمریکا برای شوروی خواهد ساخت.
تنها شرکتهای اروپایی نیستند که در صورت پذیرفته شدن دستور کارتر متضرر شدند. ژاپن یک سرمایهگذاری مشترک با شوروی برای توسعه معادن نفت و گاز در جزایر ساخالین دارد. ژاپنیها فعلا 16 میلیون دلار در عملیات اکتشافی نفتی سرمایهگذاری کردهاند و در این زمینه از متههای دریایی آمریکایی استفاده میکنند. اگر آنها از استفاده از تکنولوژی آمریکا ممنوع شوند، چارهای ندارند جز آنکه خودشان تکنولوژی جانشین را تامین کند یا به منابع اروپای غربی روی آورند. اما اینگونه تدابیر آنقدر طول نخواهد کشید که نمیتواند پروژه ساخالین را نجات دهد.
اگر هم خطر پیوند خوردن به بازرگانی با شوروی فوری نباشد، در آینده دورتر چنین زمینهای وجود دارد. هرمان فرانسن، سرتحلیلگر آژانس انرژی بینالمللی میگوید: «در اواخر دهه سالهای 1980 قسمت نفت احتمالا کشورهای جهان سوم صنعتی خواهند شد و نیاز آنه به نفت افزایش خواهد یافت. اما اروپا درست در کنار خود گاز شوروی را در اختیار دارد. از لحاظ فنی زمینه برای کشیدن یک خط لوله دوم، یا سوم و یا حتی چهارم فراهم است.
اروپای غربی ممکنست گاز را به قیمت خوب از شوروی بدست آورد، و این معامله برای آن صرف کند، اما از لحاط امنیتی ممکنست معامله خوبی نباشد.»
نگرانی دیگر اینست که در دسترس بودن گاز نسبتا ارزان شوروی ممکنست سبب شود که کوشش برای توسعه حوزههای گاز جدید امنتر در حوزه دریای شمالی درکنار نروژ، یا مثلا در دریای کارائیب عقب بیفتد. خلاصه، وابستگی غرب به انرژی شوروی ممکنست طولانی گردد.
استدلال کشورهای اروپایی در مورد اینکه خطر وابستگی به انرژی شوروی، دست کم در آینده نزدیک، وجود ندارد، ممکنست درست باشد، اما نمیتوانند انکار کنند که خط لوله سبب خواهد شد شوروی به ارز نقد دست یابد. پاسخ اروپائیها اینست که اگر این بحث قابل قبول باشد، پس باید هر گونه تجارتی با شوروی را قطع کرد، زیرا حتی خرید پوست خز از شوروی نیز به ذخیره ارز شوروی میافزاید، و هیچ کشور اروپایی نیست که با محاصره کامل شوروی موافق باشد.
یک اقتصاددان آلمان غربی کشیده شدن خط لوله را حلقه پیوند مهمی در یک مثلث بازرگانی شرق و غرب میداند. این حلقه آمریکا را نیز در بر میگیرد. اگر آمریکای خواهد به شوروی غله بفروشد، تنها راهی که شوروی بتواند پول آنرا بپردازد، تامین این پل با فروش گاز به اروپائیهاست .
بحث بر سر تاثیر شمشیر دو لب بازرگانی از دیرباز وجود داشته و هرگز فیصله نیافته است. در قرن شانزدهم، زیگمونت اگوست، پادشاه وقت لهستان به دربار الیزابت اول، ملکه وقت انگلیس هشدار میداد که تجارت انگلیس با مسکوئیها، این دشمنان همه آزادیهای زیر آسمان، روزبروز چنان زیاد میشود که آنها خواهند توانست خود را نیرومند کنند و همه را نابود کنند.»
هنگامی که کمونیستها قدرت را بدست گرفتند و حکومت شوراها را برپا کردند، دیوید لوید جرج، نخست وزیر وقت انگلیس پیشبینی کرد که سرانجام تجارت است که بهتر از هر شیوه دیگری به خشونت و غارتگری بلشویسم پایان خواهد بخشید.» انقلابیون شوروی میترسیدند مبادا روابط بازرگانی با غرب کمونیسم را آلوده کند. اما در 1921 کامنف که در آن موقع رئیس دولت مرکزی سوویت بود، به انها چنین اطمینان داد: «ما قانع شدهایم که سرمایه داران خارجی مجبور خواهد بود تحت شرایطی که ما به آنها پیشنهاد میکنیم کار کنند و به این ترتیب بدست خودشان گور خودشان را میکنند.» نظیر همین مفهوم را لنین با بیان دیگری چنین گفته بود که سرمایه داران همان طنابی را که به آن باید بدار کشیده شوند خواهند فروخت.
در گذشته مجازاتهای اقتصادی بعنوان ابزاری برای اجرای سیاست خارجی عمدتا شکست خورده است. در تحقیقی که مرکز امور بینالمللی وابسته به دانشگاه هاروارد آمریکا تحت عنوان «مجازاتهای اقتصادی» منتشر کرده و نویسنده گزارش بنام «رابین رنویچ» به این نکته اشاره میکند که مجازاتهای سازمان ملل متحد علیه رودزیا از سال 1965 تا 1979 غیرموثر بودهاند، همانطور که کوششهای جامعه ملل از طریق تدابیر اقتصادی در 36-1935 برای جلوگیری از اقدامات موسولینی به جائی نرسید. تحریم اقتصادی ایالات متحد آمریکا علیه کوبا سبب شد که فیدل کاسترو بیش از پیش متکی به مسکو شود و سیاستهای او را تغییری نداد.
روش غرب در مورد بازرگانی با کمونیستها نوساناتی شدید داشته بطور که در سالهای جنگ سرد بسیار اندک بود اما از اوائل سالهای دهه 1970 بواسطه سیاست تشنج زدایی بتدریج باز شد. بین سالهای 1972 و 1980، روابط بازرگانی شرق و غرب توسعه یافت و چهار برابر شد. تقریبا به 85 میلیارد دلار رسید. در این دوران شوروی از اعتبارهایی با بهره کم که کشورهای غربی و بانکهای خصوصی میدادند استفاده کرد. در عین حل همه مقامات اروپای غربی از اینکه بیمحابا به بازارهای شرق سرازیر شدند، پشیمانند. یک پژوهشگر معتبر آلمانی غربی بنام پروفسور «هربرت گیرش» میگوید در این دوره غرب منابع خود را به شرق منتقل کرد، در حالی که میتوانست روابط بازرگانی عادی که به سود هر دو طرف باشد در پیش بگیرد. وی اضافه میکند: «ما از طریق سرمایهگذاری مشترک، اعتبار ارزان و تکنولوژی به آنها دادیم. در نتیجه آنها منابع خودشان را آزاد کردند تا صرف تقویت تسلیحاتی کنند و حالا ما در وضعی قرار گرفتهایم که باید مخارج خودمان را در این زمینه بپای آنها برسانیم.» در همین حال بدیهی شوروی و شرکای آن در اروپای غربی از 3/7 دلار در 1970 به 7/68 میلیارد دلار در 1981 رسید. شوروی با توجه به منابع انرژی و مواد خام میتواند سهم خود را از این مبلغ بپردازد، اما اقمار آن در اروپای شرقی، مخصوصا لهستان و رومانی، حتی بزحمت میتوانند امیدوار به پرداخت بهره وامهایشان باشند.
در این دوران واقعیتهای تلخ اروپای شرقی، ریگان فرصتی استثنایی برای نشان دادن شکست کمونیسم را میبیند. ریگان با حمله به خط لوله میخواهد کاری کند که شوروی از پول نقد مرحوم گردد و در نتیجه نتواند از غرب تکنولوژی خریداری کند. به عقیده مخالفان دو آتشه شوروی در آمریکا، شوروی با کشیدن خط لوله و فروش گاز خواهد توانست قسمت بیشتری از سرمایه و منابع خود را آزاد کند و در نتیجه قادر خواهد شد که پول بیشتری در برنامه پررونق تسلیحاتی خود صرف کند.
آنطور که لفاظان دولت آمریکا میگویند، مجازاتهایی که دولت ریگان در نظر دارد. یکی از مقامات آمریکایی در این مورد میگویند: «ما امیدواریم که با مخالف با خط لوله، انزجار خود را از تجاوز شوروی بطور کلی ابزار داریم.» هفته پیش ژنرال یاروزلسکی مقررات حکومت نظامی در لهستان را تا حدودی ملایم کرد. با اینهمه مقامات آمریکایی میگویند این تدابیر آنقدر نیست که آمریکا به خودداری از مجازات اقتصادی شوروی راضی شود. اما در آمریکا مخالفان دولت ریگان میگویند اگر لهستان هم در کار نبود، دولت ریگان بهانهای اختراع میکرد تا سیاست دولت شوروی را زیر تازیانه بگیرد.
بیشتر تجهیزاتی که مشمول تصمیم ریگان شدهاند (در زمینه جاده سازی و ماشین آلات لازم برای کار گذاشتن لولهها) را میتوان در اروپای غربی، یا در خود شوروی ساخت. اما مساله مهم ساختن توربینهای عظیم 25 مگاواتی است که جنرال الکتریک آمریکا آنرا طرحریزی کرده است. این توربینها را شوروی برای 125 کمپرسوری که قرار است گاز شوروی را در لوله به جریان اندازد، لازم دارد. موضوع عمده در این توربینها، گرداننده پیچیده آنست، این توربینهای از آلیاژ مخصوصی ساخته شدهاند که میتوانند در مقابل حرارت مقاومت کنند. اندکی پس از سرکوب نظامی مخالفان در لهستان، دولت آمریکا به شرکت جنرال الکتریک دستور داد که از صادر کردن این قطعات خودداری کند. وقتی ریگان دامنه این تصمیم خود را توسعه داد، معنی آن این بود که شرکت دیگری در جهان (غیر از جنرال الکتریک) که هم دانش و تکنیک ساختن چنین توربینها را در اختیار دارد و هم جواز آمریکا را دارد، از تامین این توربینها منع شده است.
خودداری شرکتهای اروپایی از گردن گذاشتن به تصمیم دولت آمریکا ممکنست سبب شود که آمریکا تلافی کند، و از جمله لیست سیاهی تهیه کند که بازارهای آمریکایی را بروی محصولات آنها ببندد. در این صورت مبازه حقوقی شدیدی بین دولت آمریکا از یک طرف، و کشورهای دیگر اروپای غربی در خواهد گرفت. فرانسه، آلمان غربی، انگلیس و ایتالیا همه خاطرنشان ساختهاند که بموجب قراردادهایی که با شوروی بستهاند، اگر به قراردادهایشان عمل نکنند، خطر پرداخت جریمه آنها را تهدید میکند. شوروی عذر «اضطرار» را در صورتی که شرکتهای ارزیابی بخواهند به اتکای منع اقتصادی آمریکا عنوان کنند، نخواهد پذیرفت. یکی از کارشناسان بازار مشترک توضیح میدهد که از طریق این جریمهها شوروی بیآنکه گاز بفروشد پول نقد بدست میآورد.
در مسکو تبلیغات و جار و جنجال بزرگی بر سر تصمیم آمریکا بپا کردهاند و به این ترتیب کوشیدهاند تا همگان را تشویق کند که پروژه را در راس موعد در 1984 بپایان برسانند، خواه با توربینهای طرح شده جنرال الکتریک آمریکایی و خواه بدون این توربینها. اخیرا تلویزیون شوروی کارگران را در کارخانه مهندسی نوسکی در لنینگراد نشان داد که زیر شعاری به این مضمون جمع شد بودند. «جواب ما به ریگان کار است.» کارخانه نوسکی یکی از چند کارخانهایست که در آنجا روسها تصمیم دارند خودشان یک توربین 25 مگاواتی بسازند. روسها میگویند مدلهای اولیه توربینها که ساختهاند از آزمایشهای دشوار سربلند بیرون آمده است و بزودی توید کارخانهای آن امکان پذیر خواهد بود. نظیر این اطمینانی را که روسها نشان میدهند، بازرگانان غربی مقیم مسکو هم نشان میدهند. آنها میگویند تاریخ تکنولوژی شوروی نشان میدهد که در مواقع سخت میتون وظایف دشوار را بعهده بگیرد و موفق شود.
شوروی شاید قادر به غذا دادن به خودش نباشد، یا شاید نتواند به اندازه کافی کالاهای مصرفی تولید کند. اما میتواند در زمینه تکنولوژی تسلیحاتی رقابت کند. در 1957 روسها با فرستادن «اسپوتنیک» نخستین قمر مصنوعی بشر، جهان را بهت زده کردند و چهار سال بعد «یوری گاگارین»، اولین انسان فضانورد را به مداری بر دور کره زمین فرستادند.
یکی از تکنوکراتهای غربی میگوید: «با کشیدن این لوله آنها میخواهند به ما ثابت کنند که از دست ما کاری علیه آنها بر نمیآید. آنها تمام منابع خود را تغییر جهت خواهند داد و کوششی همه جانبه خواهند کرد تا پروژه سر موقع تمام شود. شاید در نیمه راه برنامهشان عوض شود و درست مطابق همان تصمیمهای اولیه از آب در نیاید. و ممکنست نتوانند با حداکثر ظرفیت خط لوله از آن استفاده کنند، اما اگر واقعاً بخواهند موضوعی را برای ما اثبات کنند و برخ ما بکشند، خواهند توانست در همان مدت زمانی که از ابتدا تصمیم گرفت بودند این کار را بکنند.
حتی پیش از آنکه حمله به برنامه خط لوله جزو برنامههای سیاسی آمریکا شود، برای شورویها جنبه ملی و میهنی پیدا کرده و مایه مباهات شده بود. تاس خبر- گزارش رسمی شوروی، این برنامه را «بزرگترین پروژه تاریخ» نامیده است. واقعا هم پروژه عظیمی است. شش خط لولهای که گاز را درون خود به اروپای غربی و به نقاطی در داخل شوروی حمل خواهند کرد، رویهمرفته 20000 کیلومتر طول دارند از روی 160 کیلومتر زمین یخ زده، 640 کیلو متر زمین باتلاقی، و 1800 کیلومتر جنگل خواهند گذشت سپس از روی 550 کیلومتر زمین کوهستانی اورال و 561 رودخانه عبور خواهند کرد.
از وقتی آمریکا سیاست تحریم خود را اعلام کرده، مطبوعات شوروی پشت سر هم از پیروزیهای بزرگ تکنولوژیک خبر میدهند، ایزوستیا خبرداد «تراکتور سنگین ساخته شده که میتواند با ماشینهای مشهور کاترپیلار مقابله کند.» یکی دیگر از محصولات شوروی یک سیستم جوشکاری جدید است که برای حرکت در درون لولههی عظیم فولادی ساخته شده و میتواند ساعتی شش تا هشت درز را جوش بدهد. همین کار را، اگر کارگری بخواهد انجام دهد، یک هفته طول میکشد.
یکی از کارشناسان آمریکایی امور شوروی میگوید شوروی در مقابل مجازاتهای اقتصادی آمریکا سه راه در پیش دارد:
نخستین راه که از لحاظ سیاسی جاذبتر از همه است، آنست که علیرغم میل آمریکا تجهیزات لازم را از کشورها اروپای غربی بگیرد و به این ترتیب شکاف در جهان غرب را به نمایش بگذارد. بنظر میرسد که این جریان در حال شکل گرفتن است. راه دوم آنست که شوروی قراردادهای جدیدی با اروپای غربی ببندد و توربینهای کوچکتر 10 مگاواتی استفاده کند که موتورهای آن هماکنون در دسترس است. در این صورت باید ایستگاههای کمپرسور را دوبار طرح ریزی کنند و از طرحهای اولیه چشم بپوشند که کار چندان دشواری نیست. راه سوم اینست که شوروی میتواند از توربینهای 10 مگاوتی خودش استفاده کند هر چند که گمان نمیرود چندان قابل اطمینان باشند. بیشتر کارشناس غربی عقیده دارند که هر چند روسها خودشان 10 سالست که برای ساختن توربینهای 25 مگاواتی کار میکنند، نمیتوانند به سرعت کافی تعداد زیادی از این نوع توربینها تولید کنند.»
هر چند اجرای کل پروژه لوله کشی گاز در غرب جار و جنجال بزرگی بپا کرده، به گفته یکی از دیپلماتهای غربی مقیم مسکو در میان خود بوروکراتهای شوروی هم اختلاف عقیده پیدا شده است. بعضی از این بوروکراتها نمیتوانند بپذیرند که شوروی مناب گاز طبیعی خود را بجای اینکه برای نسلهای آینده این کشور ذخیره کند.» آنرا به کشورهای سرمایه داری بفرستد. از طرفی وزارت گاز شوروی از اینکه موسات روسی اینهمه تجیهزات از غرب میخرند، ناراضی است. به گفته یکی از غربیان مقیم مسکو تولیدکنندگان روسی از مقامات وزارت گاز سئوال میکنند: «چه خبرتان است؟ مگر محصولات ساخت شوروی را نمیپسندید؟»
با وجود اینگونه گله و شکایتها، نباید توافق عمومی رهبران شوروی را دایر بر اینکه فرش گاز و کشیدن خط لوله اهمیت ملی بزرگی دارد، ندیده گرفت. از دید نظامیان شوروی این خط لوله نشانهای از استیلای شوروی بر منطقهای از اقیانوس کبیرتا اقیانوس اطلس بشمار میرود. از دید استراتژهای حزبی، که دها سال پیش به این نتیجه رسیده بودند که دیگر بلوک شوروی نمیتواند اقتصاد بسته را تحمل کند، پروژه خط لوله راه میانبر است. شوروی میتواند خط لوله را خودش به تنهایی احداث کند اما سرمایهگذاری عظیمی که لازمست و تاخیری که در اتمام کار حاصل خواهد شد، سبب عقب افتادن بیشتر شوروی از غرب خواهد شد.
یکی از مهمترین عوامل روی آوردن شوروی به اروپای غربی، اعتبار کم بهره بود. اما از طرفی با توجه به سرزمینهای صعب العبور مسیر لولهها و مسافت طولانی، تجیهزات غربی را قابل اطمینانتر تشخیص دادند، زیرا بروز اختلال درخط لوله میتواند گران تمام شود.
از لحظهای که اروپای غربی شروع به مذاکره با شوروی درباره خط لوله کرده آمریکا کوشید متحدان غربی خود را تشویق کند که به بازارهای دیگر گاز طبیعی خود نگاه کنند، مثلا به الجزایر بعلاوه آمریکا پیشنهاد کرد که میتواند ترکیبی از انرژی زغال سنگ، سوخت اتمی و سوخت مصنوعی را در اختیار آنها بگذارد. اما در هر یک از این زمینهها بدلایلی اروپائیها زیر بار نرفتند گاز آفریقای شمالی گران است. زغال سنگ مشکلات آلودگی هوا و حمل و نقل دارد. بعلاوه آمریکا هنوز برای صادرات، تسهیلات کافی بندرت ندارد.
سوخت مصنوعی نیز هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته است و گرن تمام میشود. سوخت اتمی هم در سراسر اروپا جنجالآفرین است.
آنگاه مقامات آمریکایی استدلال جدیدی را پیش کشیدند و از اروپائیها خواستند در یا سه سال صبر کنند، زیرا که امروز به اندازه 1979 نیاز مبرم به گاز طبیعی ندارند. آمریکائیها میگفتند. به علت اشباع جهانی بازار نفت، اروپائیها به اندازه گذشه در مقابل سوخت خاورمیانه آسیبپذیر نیستند. اما کشورهای اروپایی آنقدر متعهد شده بودند که نمیتوانستند از آمریکا حرف شنوی داشته باشند.
با اینهمه تنها آمریکا نیست که خطرات له خط لوله با شوروی را یادآور میشود. هر چند به نظر میرسد که در اروپای غربی اکثریت با طرفداران قرارداد با شوروی است،گروههای مخالف در آلمان غرب و فرانسه همان نظرات واشنگتن را منعکس میکنند.
فرانتس ژوزف استراوس، رهبر اتحادیه سوسیالسیتهای مسیحی آلمان غربی این قرارداد را «خطرناک» خوانده است. در فرانسه ژاک شیراک، رهبر گلیستها اخطار کرده که وابستگی شدیدی از لحاظ انرژی پیدا خواهد شد و اروپا را در آینده در مقابل شوروی دست بسته خواهد کرد. » در ایتالیا، پیترولونگو، رهبر سوسیال دموکراتها نه تنها با قرار داد خط لوله با شوروی مخالفست، بلکه هر گونه تجارتی با شوروی را مردود میداند.
آیا میتوان از تجارت به مثابه اهرم سیای موثری علیه شوروی استفاده کرد؟ این سئوال مخصوصا در زمانی که بلوک شوروی با یکی از شدیدترین بحرانهای اقتصادی دوان پس از جنگ خود دست به گریبانست، وارد است. لهستان با یک بدهی 6/22 میلیارد دلاری، گرفتار کمبود غذا و مشکلات جیره بندی و عدم کارآیی صنعتی است و در آسانه ورشکستگی قرار دارد. غربیها از ترس ایجاد یک بحران مالی بینالمللی لهستان را ورشکسته اعلام نکردهاند رومانی با 10 میلیارد دلار بدهی به غرب میکوشد. مهلت باز پرداخت را عقب بیندازد اقتصاد چکسلواکی در حال رکود است. مجارستان که زمانی در میان کشورهای
بلوک شوروی وضع اقتصادیش از همه بهتر بود وگستاخانه به اصلاحات اقتضای دست زده بود، اکنون به نسبت جمعیت از همه مقروضتر است. خود شوروی با 6/10 میلیارد دلار بدهی گرفتار کمبود غله است و مجبور ست طلا و الماس در بازارهای بین المللی بفروشد تا ارز لازم برای خرید محصولات کشاورزی و صنعتی را از غرب بخرد. حتی اگر ملاحظت سیاسی هم در بین نباشد، روابط بازرگانی شرق و غرب زیرفشار بدهیهای خارجی بلوک شوری، از اینکه هست کمتر خواهد شد(هر چند که در حال حاضر هم چندان زیاد نیست و در مورد بیشتر کشورهای غربی حتی از 2 درصد تولید ناخالص آنها کمتر است.)
کشورهای اروپای شرقی، گرفتار پرداخت میلیاردها دلار پول بهره به بانکهای غربی هستند و سخت میکوشند خود را سرپا نگهدارند.
با تجه به این زمینه، مخالفان دو آتشه شوروی در آمریکا میخواهند با استفاده از فرصت، با خودداری از صدور هر گونه کالای غربی و جلوگیری از دان اعتبار، شرق را به زانو درآورند. اگر به میل آنها بود، لهستان را ورشکسته اعلام میکردند و لو این کار به بعضی از نهادهای مالی اروپای غربی لطمه بزرگی بزند و واکنشهای غیرقابل پیش بینی جهانی پدید آید.
به عقیده بسیاری از مقامات اروپای غربی این شیوه برخورد با شوروی سبب شکست غرب میشود. یک مقام برجسته انگلیسی میگوید باید راهی بین دو افراط را پیدا کرد. از یک طرف باید به جنگ اقتصادی با شوروی دست زد، اما از طرف دیگر باید حفظ ظاهر اقتصادی را کرد. به نفع غرب نیست که آنقدر زندگی بر روسها تنگ شود که بر لب پرتگاه قرار گیرند و سیاست جدایی از دنیا و خودکفایی مطلق را در پیش بگیرند و حرکاتی غیرقابل پیشبینی در هر جهت بکند. نفع ما در آنست که اصلاحاتی اقتصادی در شوروی صورت بگیرد که منجر به اصلاحات سیاسی گردد.»
آیا در صورتی که مطابق برنامه مخالفان دو آتشه شوروی فشار اقتصادی به آن کشور وارد آید، شوروی از لحاظ اقتصادی قادر به ادامه حیات خواهد بود؟ در پاسخ به این سئوال بین کارشناسان اقتصادی اتفاق رای وجود دارد و پاسخ همه اینست: آری وقتی کارتر صدور غله به شوروی را ممنوع کرد، شوروی به سرعت توانست با مشکلات ناشی از این سیاست مقابله کند.
و از نتیجه در مقابل مجازاتهای دیگر هم خواهد توانست خود را تطبیق دهد. یک مقام انگلیسی در این مورد میگوید: «برژنف فورا به روحیه میهن پرستی روسها رجوع خواهد کرد وو خواستار سفت کردن کمربندها و کار و کوشش بیشتر آنها خواهد شد. سطح زندگی بشد پائین خواهد آمد و در چنان وضعی افرادی در مجمع نظامی- صنعتی شوروی ماجراجوئیهای خطرناک سیاسی را پیشنهاد خواهد کرد. هر چند باشد، ملیگرایان جوان حزب کمونیست شوروی ممکنست اینطور برداشت کنند که هیچ فایدهای در رابطه با غرب برای آنها منظور نیست.»
با توجه به اختلافاتی که در جهان غرب بر سر تحلیل آثار بازرگانی با شوروی هست، نیازی فوری وجود دارد که یک هماهنگی سیاسی حداقل در مورد بلوک شوروی ایجاد گردد و کل بازرگانی شرق و غرب را در بربگیرد. از اختلافاتی که در غرب بروز کرده، فقط شورویها بهرهبرداری میکنند و خصومتها سبب ضعف غربیها میشود. شاید همانطور که بعضیها در اروپای غربی خاطر نشان میکنند، با توجه به اختلافات ناشی از منافع ملی و درک هر کشور از خطر شوروی، اتفاق آراء غیر ممکن باشد. اما زمینههایی کلی برای همزیستی وجود دارد. کشورهای اروپای غربی این را درک کردهاند که دادن اعتبار کم بهره به شرق نتجیه بد داده است. آنها اکنون بیش از پیشخواهان برقراری روابط بازرگانی عادی و بدون امتیاز با بلوک شروی هستند. از طرفی اگر نشانههایی از گسترش آزادیها در لهستان پیدا شود، ممکنست دولت ریگان بتواند بهانهای برای دست برداشتن از سیاست ضد خط لوله خود بیاید، زیرا بنظر میرسد که این سیاست دوستان را بیش از دشمنان مجازت کرده است. جنجال خط لوله اتحاد آتلانتیک را مسموم کرده است. جلوگیری از ادامه این وضع نباید فوق قدرت دیپلماسی غرب باشد.