تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۸:۲۰  ، 
کد خبر : ۲۲۳۷۹۲
تحلیلی بر مصاحبه اخیر آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی درباره سیاست خارجی

آقای هاشمی! باور کنید آل سعود دیکتاتور و متجاوز است

علی رضائی مقدمه: هفته گذشته مصاحبه‌ای از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با یک سایت داخلی منتشر شد که نه تنها بار دیگر مواضع دوپهلو و مبهم ایشان را به نمایش گذاشت، بلکه بخش‌هایی از این مصاحبه تحریف آشکار تاریخ است. آیت‌الله هاشمی در قسمت دیگری از مصاحبه مذکور، نقاطی از سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری‌اش را به عنوان افتخار برشمرده است که بر اساس مبانی جمهوری اسلامی و خط مشی انقلاب، نمی‌تواند افتخار تلقی شود.

همیشه پای «آل سعود» در میان است
یکی از مسائلی که آیت‌الله هاشمی بسیار روی آن تمرکز کرده است و احتمالاً آن را بزرگ‌ترین افتخار دوران ریاست جمهوری‌اش می‌داند، شکستن یخ‌های روابط ایران با عربستان سعودی است. ایشان در حالی چنین افتخاری را برای خود برشمرده که مدعی تیرگی روابط ایران با کشورهای همسایه در مقطع کنونی شده است. پاسخ به این اظهارنظر با نگاهی کوتاه و گذرا به شرایط گذشته و امروز منطقه، دست یافتنی است. عربستان سعودی در زمان جنگ تحمیلی به یکی از پایگاه‌های بزرگ امریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل شده بود و در اقداماتی کاملاً هماهنگ با امریکا و با هدف پشتیبانی صدام، همواره قصد ضربه زدن به ایران را داشت. جمعه خونین مکه در سال 66 که به دستور دولت سعودی منجر به کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از حجاج ایرانی در مراسم برائت از مشرکین شد، سند گویای این ادعا است. با پایان یافتن جنگ، عربستان همچنان به عنوان یک پایگاه امریکا و اسرائیل در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس باقی ماند و تغییری در سیاست خارجی خود نداد. حال باید دید که آیا در آن زمان آیت‌الله هاشمی برای شکستن یخ‌های روابط ایران با عربستان، اصل عزت را که از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، رعایت کرده‌اند؟
در ضمن طبیعی است که عربستان همانگونه که در شرایط جنگ ایران و عراق به دنبال منافع خود می‌گشت و دریچه منفعت خواهی را در پشتیبانی از عراق و کاسه لیسی اربابان امریکایی خود می‌دید، پس از شرایط جنگ نیز از همان دریچه منفعت خواهی، رابطه با ایران به عنوان یکی از همسایگان خود را سرمشق دیپلماسی خود قرار دهد. اما در شرایط امروز به رغم آنکه ایران با بسیاری از همسایگان خود از جمله ترکیه، قطر، افغانستان، پاکستان و نیز کشورهای آسیای میانه رابطه خوب دارد چرا روابطش با عربستان به تیرگی رفته است؟ علت این تیرگی روابط «بیداری اسلامی» است که ایران بنابر اصول انقلاب اسلامی از این انقلاب منطقه‌ای حمایت می‌کند اما عربستان بازهم در جامه امریکایی و اسرائیلی خود، مخالف سرسخت این انقلاب‌ها است و حتی برای مقابله با آن، انبوه نیروهای نظامی خود را به بحرین و برخی دیگر از کشورها که با بیداری اسلامی مواجه هستند، گسیل می‌دارد تا باز هم از سیاست‌های امریکا و صهیونیست در منطقه حفاظت کرده باشد. به راستی آیا آقای هاشمی از خود پرسیده‌اند که چرا بسیاری از دیکتاتورها از جمله بن علی و علی عبدالله صالح پس از مواجهه با انقلاب ملت‌ها به عربستان گریختند و آنجا را مأمن خود قرار دادند؟ چرا ایشان در خطبه‌های 26 تیرماه 88 نسبت به کشته شدن مسلمانان کشور چین واکنش نشان داده و هشدارهایی را به مسئولان این کشور دادند، اما همچنان در برابر کشتار شیعیان بحرین به دست متجاوزان سعودی موضع سکوت اتخاذ کرده‌اند و در عوض تظاهرات عده قلیلی در سوریه را که با تحریک امریکا و اسرائیل برپا شد «مقاومت مردمی» می‌دانند؟
چنین نکته‌ای البته قبلاً نیز با عنوان «راز سکوت هاشمی درباره تحولات بحرین» در روزنامه جوان منتشر شده که با جواب غیرمستدل دفتر آیت‌الله هاشمی مواجه شد و دفتر مذکور پاسخی به سؤالات بعدی روزنامه نداد. سؤال بسیار مهم‌تر در این باره، این است که آقای هاشمی طی ماه‌های اخیر در دیدارهای خود مدام از تحول در منطقه سخن گفته و تأکید دارند که دوران استبداد به پایان رسیده و همه دولت‌ها باید به خواست مردم تن بدهند. چگونه است که ایشان در عین این آزادی‌خواهی برای همه مردم منطقه تاکنون هیچ موضعی نسبت به دیکتاتوری حاکم بر عربستان سعودی اتخاذ نکرده‌اند؛ دیکتاتوری مخوفی که پناهگاه همه مستبدان وابسته و فراری منطقه‌ است. آیا دیکتاتوری عربستان از نسخه آزادی‌خواهی آیت‌آلله هاشمی مستثنی است؟
کدام مسابقه؟ کدام سران کشور؟
آیت‌الله هاشمی در ادامه مصاحبه تأکید کرده‌اند که ما پس از جنگ تحمیلی در رابطه با عربستان و حتی اروپا ثابت کردیم که به آنها راست می‌گوییم. این شاید عجیب‌ترین تعبیر و تفسیری باشد که ایشان از ماهیت جنگ و شرایط پس از آن ارائه داده‌اند زیرا برای مخاطب نسل سوم این سؤال پیش می‌آید که مگر در جنگ تحمیلی ما مقصر بودیم که پس از آن می‌بایست ثابت کنیم که راست می‌گوییم؟!
وی در بخش دیگری از مصاحبه مدعی شده است:« از روزی که قرار شد نامزد ریاست جمهوری شوم و تا زمانی که انتخاب شدم، خاطرات خوبی دارم. می‌بینم مسابقه بود که سران کشورها به ایران بیایند. فضای واقعاً مطلوبی شده بود. همه تابوها شکسته و همه راه‌ها باز شده بود. خیلی راحت می‌توانستیم اعتبار و تکنولوژی بگیریم. مسیر هموار شده بود.» شاید منظور آیت‌الله هاشمی از مسابقه سران کشورها برای آمدن به ایران ورود نیکلای چائوشسکو رئیس جمهور رومانی به تهران و یا پیام کتبی رئیس جمهور مالی به آقای هاشمی و یا دیدار با رئیس مجلس زامبیا و یا ابراز تمایل رئیس جمهور زیمبابوه برای دیدار از جمهوری اسلامی ایران باشد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی لابد در دفترچه خاطرات خود این نکته را نوشته‌اند که غیر از متحدان سنتی ایران، تنها رئیس‌جمهوری که در سال 68 با دعوت ایشان به ایران آمد نیکولای چائوشسکو رئیس‌جمهور رومانی بود که درست زمانی که در ایران بسر می‌برد با انقلاب مردمی کشورش مواجه شد و بلافاصله بعد از بازگشت به رومانی دستگیر و اعدام شد! قطعاً اگر نبود اظهارات تسکین بخش مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و دعوت ایشان به عبور از این موضوع برای حفظ مصالح کشور، تا مدت‌ها این شاهکار دولت آقای هاشمی در مراکز دیپلماتیک داخلی و خارجی مورد بحث قرار می‌گرفت.
بسیار بجاست اگر آیت‌الله هاشمی آنگونه که مدعی هستند، چند نمونه از سران کشورها را که برای آمدن به ایران مسابقه داشتند نام ببرند و خاطرات خود را بدون تحریف تاریخ در این زمینه بازگو کنند و در لابه لای این خاطرات مطابق ادعای امروزشان مبنی بر قوت و فعال بودن دیپلماسی و سیاست خارجی در دولت خود، بگویند که در دوران ریاست جمهوری به چند کشور اروپایی سفر کردند؟ البته ناگفته پیداست که پس از جنگ و پذیرش قطعنامه 598 از سوی طرفین که در آن عراق به عنوان مقصر جنگ شناخته شد و غرامت اولیه نیز تعیین گردید، برخی از کشورهای اروپایی با هدف جبران مافات اما با نیت درونی سرمایه گذاری در ایران و تغییر مسیر کسب منافع از ایران، تمایلاتی برای ورود به ایران نشان دادند و این وابسته به شرایط پس از جنگ بود. هرچند به رغم اعتمادسازی‌ها برای سرمایه گذاری کشورهای اروپایی و ایرانیان مقیم خارج از کشور باز هم توفیق چندانی در این زمینه حاصل نشد.
سبک و ساده کردن مسائل
آیت‌الله هاشمی در بخش دیگری از مصاحبه مزبور یادآور شده‌اند: «درباره رفتار امریکایی‌ها علی‌رغم آن حالت تهاجمی دوران جنگ، حرف‌هایی می‌زدند که نشان از تغییر مواضع آنها و نرم شدن سیاست‌های خشن در خیلی از زمینه‌ها داشت. ما در ایران کمی تلخ جواب می‌دادیم که تابع سیاست رهبری بودیم. ایشان موافق نبودند. البته تا آن مقدار که من ملایمت می‌کردم، آنها جلو می‌آمدند. شاید اگر با امریکا هم مثل اروپا رفتار می‌کردیم، مشکلات کمتری برای ما پیش می‌آمد.»
در بررسی این بخش از مصاحبه دو بحث قابل طرح است: 1 ـ چگونه سران کاخ سفید که یک سال قبل از ریاست جمهوری آقای هاشمی، در 12 تیر 1367 هواپیمای مسافربری ایرباس ایران را با تمامی مسافرانش به عمق خلیج فارس فرستادند و در کمک نظامی به عراق در جنگ علیه ایران بیشترین نقش را داشتند و حتی با حضور در منطقه خلیج فارس علنا به جنگ با ایران روی آورده بودند، امریکایی که امام (ره) آن را شیطان بزرگ نامید، به یکباره با شروع ریاست جمهوری آقای هاشمی تغییر مواضع داد و سیاست‌های خشن آن به نرمی گرایید؟ آیا امریکا در قبال این نرمی، تعهد خاصی از ایران می‌خواست و به انتظار تحقق امور دلخواه، تغییر رویکرد داده بود یا اینکه آقای هاشمی در این عرصه معجزه‌ای کردند که شیطان بزرگ را رام کرد. 2 ـ جواب‌های تلخی که در ایران به درخواست‌های امریکا داده می‌شد، چه مشکلاتی را برای ما به وجود آورد که آقای هاشمی سعی دارد بروز آن مشکلات را متوجه رهبری و تبعیت مسئولان از سیاست‌های رهبری نماید؟
چند ماه قبل از ریاست جمهوری آقای هاشمی، ماجرای سلمان رشدی و صدور حکم اعدام او از سوی حضرت امام خمینی(ره)، باعث تیرگی روابط کشورهای اروپایی با ایران شد، به گونه‌ای که سفرای اروپایی به کشورهای خود فراخوانده شدند. فی‌الواقع تلخی (!) مد نظر آقای هاشمی قبل از آغاز زعامت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از سوی امام خمینی(ره) و با فتوای قتل سلمان رشدی مرتد به وقوع پیوسته و البته خلف صالح امام(ره) نیز به درستی بر فتوای امام(ره) مهر تأیید زدند. بنابراین اگر امریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی در آن موقع رابطه تلخی با ایران داشتند، دلیلش خصومت آنان با اسلام و نظام جمهوری اسلامی بود، البته برای آیت‌الله هاشمی که مدعی رابطه خوب و نیک با اروپا در دوران ریاست جمهوری خود هستند بد نیست قضایایی از تاریخ نظیر «ماجرای میکونوس»، «پرونده آمیا»، «انفجار الخبر»، «قانون داماتو» و این قبیل موارد را یادآور شویم که در هریک به طور مفصل قصد ضربه زدن به ایران از سوی نظام سلطه بود و اینها همه در دوران ریاست جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به وقوع پیوست و ادعاهای غرب و امریکا در خصوص این موارد به خوبی بیانگر آن است که ملایمت‌های آقای هاشمی چندان هم کارساز نبوده و دشمن همچنان دشمنی می‌کرده‌ است.
آیا آقای هاشمی حرف‌های دوم خردادی‌ها را که پس از ایشان به قدرت رسیدند، فراموش کرده اند که می‌گفتند:«ما دولت را زمانی تحویل گرفتیم که سفرای اروپایی رفته بودند و موشک‌های امریکا به سمت ما نشانه رفته بود» با این حساب ایشان چگونه مدعی سیاست خارجی قوی در دوران خود هستند؟ آیا اینگونه سبک و ساده کردن مسائل تاریخی صرفا برای آنکه جناح سیاسی مخالف افکار و عقاید خود را تضعیف کنیم، کاری غیر از تحریف تاریخ یا خدای ناکرده عوامفریبی است؟ ان‌شاءالله که آیت‌الله هاشمی هرچه سریع‌تر به اصلاح مصاحبه خود اقدام و یا احیاناً اگر منتشر کنندگان مصاحبه در آن تحریفی را انجام داده‌اند آنها را توبیخ نماید.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات