مفهوم اصول "نهم قانون اساسی که یکی از مهمترین اصول قانون اساسی است این است که استقلال آزادی، وحدت و تمامیت ارضی کشور که در حقیقت تعبیری از همان وحدت ملی خواهد بود تفکیکناپذیرند." یعنی این سه یک واحدند و یک چیزند و جدا از هم بصورت امور انتزاعی خواهند بود که دیگر دارای آن ارزشی که در اصل نهم قانون اساسی آمده نیست در این اصل رابطه بین آزادی و استقلال مطرح شده و دو نکته مورد توجه قرار گرفته: یکی تفکیکناپذیر بودن اینهاست که دقیقا همان چیزی است که شما مورد سئوال قرار میدهید که آزادی به تنهائی بدون توجه به استقلال میتواند وجود داشته باشد؟ و همچنین استقلال بدون آزادی اصلا میتواند دارای مفهومی باشد؟ یعنی میتوانیم کشوری را در دنیا نشان بدهیم که مستقل باشد ولی در آن آزادی نباشد.
بله البته نمونههائی در دنیا داریم کشورهائی که ظاهرا مستقل هستند و بعنوان کشورهای مستقل از آنها نام میبرند ولی شما در آنها خبری از آزادی نمیبینید در حقیقت این جوامع استقلال را بقمیت حذف آزادی دارا هستند و اگر بگذارند که آزادی مطرح شود چه بسا که استقلالشان با آن معنائی که دارند در خطر قرار میگیرد بنابراین مسئله استقلال، آزادی، وحدت ملی در قانون اساسی بعنوان یک اصل تفکیکناپذیر و یک مجموعه مورد توجه قرار گرفته پس باید همیشه با هم بحث شوند یعنی هروقت صحبت از آزادی است حتما با توجه به استقلال باشد و بالعکس بهمین علت است که در ذیل همین ماده در بخش دیگری گفته شده که هیچکس نمیتواند به بهانه حفظ استقلال آزادیهای مشروع و قانونی مردم را نقض و یا محدود کند و هیچکس نمیتواند به بهانه آزادی استقلال کشور را خدشهدار کند مثلا اکنون که ما در جریان جنگ تحمیلی امپریالیزم یا عراق علیه خودمان هستیم اگر گفته شود که بدست آوردن آزادی در گروی این است که از قسمتی از خاک مملکت صرفنظر شود یعنی تمامیت ارضی محفوظ نشود این آزادی نه تنها برای ما ارزشمند نیست بلکه محکوم است یعنی این چنین آزادی را نمیخواهیم و یا اگر گفته شود که شما تمام آزادیهائی را که در بخش حقوق ملت قانون اساسی آمده دارید بشرط اینکه در رابطه با امپریالیزم باشید و در بلوکبندی منطقهای شرکت کنید یعنی در حقیقت استقلال سیاسیتان، استقلال اقتصادیتان، و استقلال فرهنگیتان را محترم نشمارید و یکی از اقمار بلوکبندی جهانی باشید این نوع آزادی یعنی آزادی که در گروی دادن استقلال و یا در حقیقت وابسته شدن و غیرمستقل بودن در هر کدام از بخشها باشد این چیزی نیست که بعنوان ایدهآل در یک جریان مبارزه یا در یک انقلاب مورد توجه قرار بگیرد یا اگر بودند کشورهائی که این کارها را کردند انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران یک چنین چیزی را نمیپذیرد بنابراین ما بهیچ قیمتی حاضر نیستیم آزادیهائی که استقلال کشور را خدشهدار میکند بپذیریم. بعنوان مثال جوامعی را میتوان در شرق کمونیست دید.
این جوامع توانستند تا حدودی برابریهای اقتصادی را در جامعه مطرح کنند و اقتصاد را هم به نیروی تولید داخلی متکی کنند. اما آزادیهای مشروع فردی محدود شده، و در جوامع غرب آزادیهای فردی وجود دارد اما برابریهای اقتصادی و تکیه بخود از نظر اقتصادی مفهومی ندارد یعنی در حقیقت این جوامع زیر بلیط (زیرسلطه) سرمایهدارانی هستند که اقتصادشان در دست آنهاست یعنی استقلال اقتصادی ندارند و سیاستهای اقتصادی را سرمایهداران بزرگ و صاحبان کارتلها و ترامتها و شرکتهای چندملیتی معین میکنند نمونههائی از این نوع جوامع را میتوان در ژاپن و در اروپای غربی دید. البته بظاهر بنظر میرسد که این نوع کشورها مستقلند ولی در حقیقت زیر سلطه و بافت اقتصادی جهانی هستند بنابراین استقلال ندارند ولی آزادیهای فردی را دارند البته آنهم در گروی داشتن پول میباشد بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در غرب آزادی نسبی وجود دارد ولی استقلال به مفهوم کلاسیکش وجود ندارد و بالعکس در شرق استقلال اقتصادی و یک نوع خودکفائی را میتوان دید، ولی آزادیهای فردی مخصوصا در جهت سیاسی در آن جوامع وجود ندارد. آن چیزی که مورد توجه در نظام جمهوری اسلامی میباشد که برخاسته از مکتب هم هست یعنی دارای زمینههای مکتبی است این است که استقلال و آزادی وقتی در رابطه با هم هستند، وقتی که یکی لازمه وجود دیگریست و نه محدودکننده، صاحب ارزشند یعنی اینکه وقتی ما توانستیم کشوری باشیم مستقل و روی فرهنگ خودمان تکیه کنیم و در رابطه با این فرهنگ مستقل خطوط سیاسی، اقتصادی، اجتماعیمان را مشخص کنیم و در عین حال روی این استقلال، آزادیهای مشروع و قانونی را هم برای همه فراهم بکنیم اینجاست که آزادی در رابطه با استقلال ارزش دارد در این رابطه عقیدهام این است که اصل نهم قانون اساسی خط را مشخص کرده و گفته هیچ مقامی نمیتواند آزادیهای مردمی را به بهانه حفظ استقلال و وحدت ملی خدشهدار کند این بحثی است که این روزها مطرح میشود که میگویند چون ما در جریان جنگ هستیم چرا سخن از نقض آزادیها میرانید مگر توجه ندارید که امروز مسئله اساسی جنگ است بله من قبول دارم که امروز مسئله اول و اساسی جنگ است ولی بحث این است که اگر قرار باشد که پیروزی در این جنگ به بهای تحدید و یا از بین رفتن آزادیهای مشروع و حقوق ملت تمام شود آنوقت دیگر پیروزی در جنگ با ارزش نیست یعنی فرقی نمیکند، هم رفتن زیر بار سلطه بیگانه و در واقع بخشیدن بخشی از کشور کار نادرستی است و هم از بین رفتن آزادیها.
اینجاست که من میگویم در همین حال که جنگ مسئله اول است و در حقیقت باید بیشترین انرژی ملت را بخودش مشغول بدارد و ما باید در جهت پیروزی در این جنگ قدم برداریم، اما همیشه و همیشه، باید هوشیار باشیم که این باعث تحدید آزادیهای مشروع نشود، مهمترین شعار انقلاب ما استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود من فکر میکنم همیشه باید این شعار اساسی انقلاب توی گوش ما ملت زنگ بزند اجازه ندهیم کسانی پیدا بشوند که با طرح یک مقدار مسائل احساسی و عاطفی مربوط به جنگ، آزادیهای مشروع مردم را محدود بکنند و دقیقا معنی مخالفش را هم قبول دارم که نباید دست یک عده فرصتطلب و یک عده که میخواهند مبارزه را منحرف بکنند و فقط صحبت از آزادیهای دمکراتیک میکنند و در زیر این شعار بخشی از مملکت ما را زیر شعار ظاهرا خودکفائی ولی در حقیقت یکنوع انتزاع بطرف تجزیه میکشانند همین در حقیقت به قیمت کسب آزادیهای دمکراتیک مثلا کردستان آزاد یا بلوچستان آزاد تشکیل بدهند، باز گذاشت زیرا اینها هم در حقیقت جزء همان گروهی هستند که باید مقایسه بشوند با آن گروه قبلی که آزادیها در گروی استقلال و تمامیت اراضی میدانستند و میخواستند که به قیمت حفظ استقلال آزادیها را محدود بکنند.
از نظر من هر دو گروه محکوم هستند. چون انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب ضدسلطه است پس هیچ نوع وابستگی اعم از سیاسی _ اقتصادی _ ایدئولوژی و فرهنگی را نمیتواند بپذیرد، در اینجا من فکر میکنم مسئله استقلال در قالب وسیعتری باید مطرح شود و آن استقلال اقتصادی و فرهنگی است. ضمن اینکه طالب آزادی هستیم طالب چنان کشوری هم هستیم که روی پای خویش بایستد و در جهت خودکفائی حرکت کند. در جهان امروز هیچ کشور صد در صد خودکفائی را نمیتوان پیدا کرد به این معنی که اصلا با دنیا رابطه اقتصادی پیدا نکند ما باید با دنیا رابطه برقرار بکنیم ولی رابطهای که ما را زیر سلطه نبرد یعنی در حقیقت همانطوریکه در قانون اساسی هم آمده ما نه سلطهگریم و نه سلطهپذیر یعنی در برابر اینکه سلطه را تحمیل نمیکنیم سلطه را هم نمیپذیریم بنابراین اگر آزادیهای مکتب در یک انقلاب یا در یک حرکت اجتماعی یا در یک نظام ما را وابسته بکند از نظر اقتصادی به یک بلوک جهانی یا از نظر فرهنگی و ایدئولوژی ما را به یک نظام کاپیتالیستی وابسته بکند، بهیچوجه ما این آزادیها را آزادیهای ارزشمندی نمیدانیم بنابراین ما باید تکیه کنیم به فرهنگ پرغنای اسلامی که در حقیقت فرهنگ ملی ما هم هست، میخواهیم برگردیم به خود و ارزشهای خودمان را احیاء کنیم ما میخواهیم به آن فرهنگی برگردیم که محورش انسان و ارزشهای انسانی است در نتیجه ما باید از نظر سیاسی روی پای خود بایستیم و حرف خودمان را بزنیم.
از نظر اقتصادی باید مرتب رشتههای وابستگی اقتصادی را یکی بعد از دیگری قیچی کنیم و اگر کمی معنی را وسیعتر کنیم. در بخش فرهنگی که اساس قضیه است باید مستقل باشیم سیستم تعلیماتی که ما داشتیم کارشناسانی را تربیت میکرد که یا قدرت جذبشان را در داخل نداشتیم و یا متناسب با نیاز جامعه ما نبود آموزشی که سیستمش طوری باشد که موجوداتی را برای بازارهای جهانی تربیت میکند وابسته است یعنی ما در حقیقت جزئی از فرهنگ بینالمللی هستیم که این دستگاه در قسمتهای مختلف دنیا شعبه دارد و برایش متخصص تربیت میکند. اما آن چیزی که ما خودمان میخواهیم تربیت نمیکند که مجبوریم دانشجویانمان را برای متخصص شدن به آنجا بفرستیم یا از استادان خارجی برای تدریس کمک بگیریم که ما سالها شاهد این وضع بودیم این یک وابستگی فرهنگی است تازه غیر از شکل، در محتوی هم وابسته هستیم.
ما باید نظام آموزشمان مبتنی بر فرهنگ خودمان بکنیم مثل نظام طلبگی که یک نظام آموزش ضمن خدمت است این سیستم با بحث و فحص و جدل همراه است و در این مملکت وجود داشته و بعد غرب از شرق گرفته و امروزه عالیترین سیستم آموزشی حاکم بر دانشگاههای غرب همین سیستم است ما اکنون تحت تاثیر فرهنگ غربی هستیم مثلا در فرهنگ ما سیستم نمایندگی که یک عده از طرف یک عده دیگر حکومت بکنند نیست همه در برابر مسلمین و اهتمام به امور مسلمین مسئولند "کلکم راع و کلکم مسئول" همه در جامعه مسئولند لذا هر کدام از ما باید در حفاظت از جامعه خود و ارزشهایمان سهیم باشیم همه در برابر کل نظام مسئولیم اگر حکومت را جوری کردیم که همه مردم در آن نقش داشته باشند این حکومت حکومت مردم بر جامعه است اگر اصالت را به مردم و میزان را به رای مردم دادیم این حکومت تودهای و مردمی و خلقی است و آنوقت از نظر فرهنگی مستقلیم آنوقت که سیستم حکومتیمان را در رابطه با فرهنگ غربی یا شرقی تنظیم نکنیم که متاسفانه کم و بیش کردهایم سیستمی را که ما در قانون اساسی جا دادیم یک سیستم صد در صد مکتبی نیست یعنی سیستمی است مخلوط که بخشی را از مکتب گرفتهایم و بخشی را از غرب، مثلا تفکیک قوا یک اصل مکتبی نیست یک اصل غربی است که ابتدا منتسکیو در قوانین وارد کرد یا مسئله پارلمان و سیستم پارلمانی مکتبی نیست، معیار اکثریت معیار غربی است پس میبینید که ما هنوز استقلال فرهنگی نداریم پس جمهوری اسلامی باید این زمینه را فراهم بکند که ما در زمینه سیاسی _ اقتصادی و فرهنگی استقلالمان را بازیابیم و در پناه این استقلال آزادیهای مشروع و قانونی در جامعه برای همه ملت وجود داشته باشد و آنوقت این دو با هم دارای چنان ارزشی خواهند بود که بتوانند بحق مهمترین اصل قانون اساسی را بخود اختصاص دهند.