صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۰:۴۸  ، 
کد خبر : ۲۲۴۵۴۵

گزیده سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های 26مرداد1390


* ابتکار

روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "نظامی تحت تعقیب است! "به قلم غلامرضا کمالی پناه آورده است:‏ خبر تلخ و ویرانگر است. هرچند هنوز منابع رسمی در تأیید و تکذیب آن موضعی نگرفته‌اند، بااین‌حال به مصداق «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» بی‌هیچ نبوده است. در برخی سایت‌ها و منابع خبری غیررسمی آمده که تیغ سانسور این‌بار به گردن نجیب اخلاقی‌ترین شاعر زبان فارسی و سراینده منظومه‌های بی‌نظیر بزمی فارسی، نظامی گنجوی، نزدیک شده است. گفته شده که صحنه‌های میگساری و عشق‌بازی داستان بی‌بدیل «خسرو و شیرین» باید حذف گردد.

اگر به گفته رهبر انقلاب، زبان فارسی رمز هویت ملی ماست، بی‌شک ادبیات‌فارسی سند هویت ملی ماست. بی‌تردید باید افتخار کنیم که دیوان حافظ، غزلیات شمس، کلیات سعدی و شاهنامه فردوسی اسناد طلایی هویت ملی ما هستند. در کنار این آثار سترگ، صدها شاعر، ادیب و فیلسوف بزرگ داریم که هریک در ترقیم سند هویت ملی ما نقش بارزی داشته‌اند. ادبیات فارسی در مقام تشبیه بهشت است. بهشتی که در آن خرمن خرمن گل‌های عاطفه، عشق، انسانیت، اخلاق، نوع‌دوستی و... موج می‌زند و ساقیان شیرین‌سخن و طوطیان شکرشکنی مانند حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی، خیام، نظامی و... دارد. حافظ، حافظه ملی ماست. سعدی بهترین پدربزرگ دنیاست. کدام سخن انسانی‌تر و جامع‌تر از شعر سعدی است که بتواند در منظرگاه رؤسا و نمایندگان ملل جهان قرار بگیرد؟ (بنی آدم اعضای یکدیگرند...)

در امریکا، در سال ، مؤسسه نظرسنجی معتبر گالوپ، پرفروش‌ترین کتاب را ترجمه‌های مثنوی‌معنوی اعلام کرد. این نشان می‌دهد که جامعه امریکایی به‌سمت عرفان، اخلاق و معنویت گرایش پیدا کرده است. این در حالی است که در کشور خود ما، بی‌آنکه آشنایی چندانی به این گنجینه عظیم عرفانی داشته باشیم، این قرآن منظوم فارسی را تکفیر می‌کنیم. درحالی‌که همین مثنوی سرشار از قصه‌هایی است که ممکن است عرق شرم بر چهره متعصبان و غیرت‌مداران صورت‌گرا بنشاند؛ زیرا آنان از ژرفای این دریای بی‌کران بی‌خبرند.

ای برادر قصه چون پیمانه است/ معنی اندر وی به‌سان دانه است دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

در میان این‌همه قصه، چندی پیش آیت‌الله جنتی در خطبه‌های نماز جمعه، به سکسی‌ترین قصه مثنوی، یعنی پیرزن و کدو اشاره کرد. آن روز خیلی از روزنامه‌ها با شیطنت این خبر را تیتر کردند. هرچند نگارنده هم تلنگری به خطیب محترم زد، بااین‌همه نباید ایرادی گرفت؛ زیرا در پشت این ظاهر و در ورای کلمات، معانی و گریزهای اخلاقی و عرفانی نهفته است که ظاهربینان از درک آن‌ها عاجزند. خیام در انگلیس به انجیل کوچک معروف است؛ یعنی ترجمه‌های رباعیات این شاعر بزرگ و ژرف‌اندیش نزد مردم انگلیس همان مرتبه‌ای را دارد که حافظ نزد ایرانیان. اما نظامی از آن شاعرانی است که به‌راحتی به کسی ویزا نمی‌دهد. درک اشعار این شاعر بلندمرتبه کار هرکسی نیست «ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست». بی‌شک هرکسی بتواند پیچیدگی‌ها و تعقیدات لفظی و معنایی ابیات گنجینه‌های نظامی را فهم کند، درخواست اقامت دائمی خواهد داد و از قلمرو نظامی بیرون نخواهد آمد. کافی است جوانان ما خسرو و شیرین را یک بار به‌دقت بخوانند، آن‌قدر جذابیت دارد که ده‌ها بار هوس خواندنش را می‌کنند. به‌جرئت می‌توان گفت که خسرو و شیرین، اخلاقی‌ترین داستان زبان فارسی است. شیرین که در سایر منابع دختر هرزه‌ای بوده، به‌دست نظامی آفرینش دوباره‌ای یافته است، آن‌چنان‌که آرزوی هر مردی داشتن چنین زنی است. بانویی پاکدامن، خوددار، زیبا و متواری از هوس که به‌هیچ‌وجه حاضر نیست دامنش گرد ناپاکی بگیرد. حتی اگر پادشاه قدرقدرتی مثل خسرو بخواهد این گرد را بنشاند. تصاویر و توصیف‌های بدیع و زنده‌ای که نظامی از شخصیت‌ها و صحنه‌ها ارائه داده، داستان را یکپارچه و کامل کرده است.

اکنون رگ غیرت‌ها باد کرده که چرا اشعار صحنه دارند؟ حالا همه‌چیز را درست کرده‌ایم و می‌خواهیم می، معشوق، عشق، زلف و... را از اشعار حذف کنیم، گو اینکه عامل آن هشتاددرصد ارتباط دختران دانش‌آموز با پسران و این‌همه شرابخواری و ارتباطات جنسی نامشروع و... همین چند بیت معاشقه و میگساری است. این‌همه فیلم‌های مبتذل، سکس، سوپر و فوق‌سوپر در جامعه موجود است. این‌همه برنامه‌های مهوع ماهواره‌ای شب و روز جوانان را به خود مشغول ساخته‌اند. بازار دوستی و صیغه که علناً رواج پیدا کرده است. برای چندهمسری نسخه قانونی پیچیده‌ایم. خانه عفاف را در بوق کرده‌ایم و... حال چه شده که به این رسیده‌ایم که اسناد هویت ملی خویش را تکه‌پاره کنیم؟

اصلاً چنددرصد مردم جامعه شعر می‌خوانند؟ در کشور هفتادمیلیونی که تیراژ کتاب به‌زور به سه‌هزار می‌رسد و فاجعه فرهنگی رقم خورده است، این چه کاری است که همین چند کتاب ارزشمند، جذاب و اخلاقی را با تیغ سانسور از سفره خوانش مردم حذف و بی‌مزه کنیم و به‌جای تعقیب و مجازات جنایتکاران، به تعقیب نظامی روی آوریم؟

* کیهان

روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "این درس آموختنی است "به قلم حسام الدین برومند آورده است : طی دو، سه ماه گذشته موضوع امنیت اجتماعی و بحث و گفت وگو درباره بروز ناهنجاری های اجتماعی از جمله مواردی بوده که در رسانه ها انعکاس پررنگی داشته است.

در پی وقوع چند رویداد دلخراش همچون حادثه خمینی شهر، پرونده پل مدیریت، قتل یک ورزشکار و ضرب و جرح چند آمر به معروف و ناهی از منکر حجم قابل توجهی از مطالب مطبوعات و رسانه ها در قالب های مختلف گزارش، یادداشت، مقاله، خبر و... به این قبیل موضوعات اختصاص پیدا کرد.در این میان نوک پیکان انتقادات شدیداللحن رسانه ها و ارباب جراید به سوی دستگاه قضایی و نیروی انتظامی متمرکز شد. اکنون با گذشت زمان فرصت مناسبی است تا ماجرا و موضوعات بعدی آن مورد مطالعه و واکاوی قرار بگیرد چه اینکه به تعبیر پرمغز امام جواد(ع)؛ گذشت زمان پرده از رازهای نهفته برمی دارد. (مسند الامام الجواد-ص225) و اینچنین است که این واکاوی و تامل می تواند حاوی درس هایی برای آینده باشد؛

1- تردیدی نیست که بسیاری از رسانه ها و مطبوعات کشور در راستای رسالت رسانه ای و مطبوعاتی شان و در دالان قانون حرکت می کنند اما نکته حائز اهمیت و با ظرافت این است که گاهی اوقات ناخواسته در گرداب بزرگ نمایی ها، سیاه نمایی ها و فضاسازی های غیراخلاقی و مسموم قرار می گیرند. در قضایای اخیر و مورد اشاره ماجرا به وسعت و عمقی نبود که امنیت کشور و آحاد شهروندان و مردم را به مخاطره اندازد. هرچند حوادث و بروز ناهنجاری های اجتماعی یاد شده در صدر نوشته بسیار مذموم و تلخ و ناگواراست و موارد کم آنها هم زیاد است ولی نکته و دقت کلیدی در این است که آیا با چند رویداد انگشت شمار شاخص ناامنی بحرانی شده است؟ آیا در شرایطی که دشمنان نشان دار جمهوری اسلامی به دنبال اقتدار زدایی از نظام هستند و از الگوهای نرم برای کلید زدن پروژه های ناامنی اجتماعی با هدف شوم نارضایتی فراگیر اجتماعی استفاده می کنند رسانه ها و مطبوعات نباید نسبت به تشخیص موضوع، احتیاط بیشتری به خرج دهند؟

2- از سوی دیگر، رسانه های دشمنان جمهوری اسلامی با در اختیار داشتن بودجه های هنگفت و کلان در صدد هستند تا با شگردها، ترفندها و دسیسه های رسانه ای از هر موضوعی ولو مسایل کاملا اجتماعی بهره برداری سیاسی خودشان را علیه کشورمان انجام دهند هر چند که ناکام مانده و طرفی نبسته اند. یک نمونه بارز و مدل برملا شده در این زمینه «بی.بی.سی» است، همین اواخر خرداد ماه گذشته بود که یکی از فعالان گروهک ملی- مذهبی به نام «هدی صابر» درگذشت. بی بی سی به مانند همیشه فرصت را غنیمت دانست تا از این موضوع بهره برداری سیاسی خودش را انجام دهد. در برنامه ای به بهانه درگذشت فرد یاد شده بی بی سی او را «الگوی زنان خانه دار ایرانی»! معرفی می کند و این در حالی است که «هدی صابر» نام خانوادگی او بود و نام کوچکش «رضا» بوده است. این نمونه به وضوح نشان می دهد رسانه ای چون بی بی سی تنها به دنبال بازتاب و انعکاس پررنگ سیاسی درگذشت هدی صابر بوده و دچار چنین گافی می شود. کمی تامل و تحقیق می توانست جلوی این سوژه مضحک بی بی سی را بگیرد.

3- متاسفانه در داخل کشورمان بعضی از رسانه ها و مطبوعات به گونه ای عمل می کنند که اگر گفته شود ناخواسته به گماردگی دشمنان تابلودار نظام تبدیل شده اند ساده لوحی است.

هر چند مدعی کار حرفه ای گری و پوشش اخبار و به اصطلاح روشنگری هستند اما واقعیت ها حکایت از آن دارد که ماموریت دیگری بر عهده گرفته اند.

در جریان همین ناهنجاری های اجتماعی متاسفانه برخی از رسانه ها و نشریات آنچنان به پوشش چند خبر محدود ضرب و جرح، قتل و تجاوز به عنف در مقیاس کشوری پهناور چون ایران اسلامی با جمعیتی بالغ بر 75 میلیون پرداختند که گویا گستره ای از ناامنی ها و بحران های اجتماعی به صورت شیوع یافته در کشور فراگیر شده است! از ابتدای بروز این چند حادثه و رویداد تلخ، دستگاه قضایی و نیروی انتظامی نیز مورد هجمه شدید و نامنصفانه ای قرار گرفتند و تمامی ادعاها و بازتاب مسئله دار اتفاقات به گونه ای بود که این حوادث تداوم می یابد و نیروی انتظامی و دستگاه قضایی نیز در انجام وظایف خطیر و حساس شان ناتوان بوده و در ادامه نیز ناکام خواهند ماند!

4- هجوم سنگین رسانه ای علیه نیروی انتظامی و قوه قضائیه در پی حوادث و رویدادهایی چون حادثه خمینی شهر، پل مدیریت، قتل روح الله داداشی، مجروح کردن یک روحانی و یک طلبه بسیجی آمر به معروف در حالی بود که اکنون مشخص شده نیروی انتظامی و دستگاه قضایی در انجام وظایف شان پیرامون این اتفاقات بنابر اصل انصاف و عدالت کارنامه قابل دفاعی دارند.

در تمامی این پرونده ها متهمان و عاملان اصلی در یک فاصله زمانی کوتاه دستگیر شدند که اگر واقعاً فضای ناامنی در جامعه آنچنان بود که برخی رسانه ها به جای حقیقت نمایی، سیاه نمایی کردند پلیس نباید این اقتدار را می داشت که در فاصله کوتاهی عاملان اصلی را بازداشت نماید.به عنوان نمونه در پرونده قتل داداشی، متهم اصلی در کمتر از 48 ساعت شناسایی و دستگیر می شود. گفتنی است که متهمان اصلی پرونده خمینی شهر، پل مدیریت و ضارب روحانی آمر به معروف نیز دستگیر و بازداشت شده اند.

از سوی دیگر؛ علی رغم تمامی انتقادات تند و تیز علیه دستگاه قضایی، این قوه توانسته با اقتدار و با رعایت سرعت، دقت و قاطعیت به پرونده های مورد اشاره و از این قبیل رسیدگی قضایی نماید. باز هم به عنوان نمونه خاطرنشان می شود در خصوص پرونده قتل روح الله داداشی تنها پس از 20 روز مراحل تحقیقات مقدماتی، قرار مجرمیت و صدور کیفر خواست و اولین جلسه دادگاه انجام شده است. یا در پرونده پل مدیریت در حالی که جنایت در تاریخ 15 تیر رقم خورده در تاریخ 22 تیر - یعنی ظرف یک هفته- پرونده عامل جنایت با اتمام تحقیقات مقدماتی و صدور قرار مجرمیت و سپس کیفر خواست به دادگاه ارسال می شود. اکنون سؤال این است که چرا رسانه ها و مطبوعاتی که هر روزه به دستگاه قضایی حمله کرده و این قوه را پیشاپیش به تعلل و کوتاهی و غفلت متهم می کردند اینک که بسیاری از ادعاهای آنها رنگ باخته است گزارش، یادداشت و یا مطلبی درباره اقدامات شایسته دستگاه قضایی منتشر نمی کنند؟ البته ناگفته پیداست که چه نیروی انتظامی و چه دستگاه قضایی دارای ضعف ها و مشکلاتی هستند و بدون شک کسی ادعا ندارد که نمره این نهادها و دستگاه ها 20 است اما سخن بر سر این است که چرا برخی از مطبوعات و رسانه ها از دایره انصاف و عدالت خارج می شوند؟

5- در نظام جمهوری اسلامی مطبوعات و رسانه ها طبق قانون اساسی و قانون مطبوعات و دیگر قوانین موضوعه مرتبط از یکسو از حق آزادی برخوردارند و از سوی دیگر این تکلیف را بر عهده دارند که موازین اسلامی و حقوق عمومی و حقوق خصوصی را رعایت نمایند. در همین چارچوب مطبوعات و رسانه ها وظیفه دارند در راستای رسالت مطبوعاتی شان و روشنگری افکار عمومی، «انتقادات سازنده» خودشان را مطرح نمایند.

سؤال اینجاست که آیا مخدوش کردن سیمای نیروی انتظامی و یا دستگاه قضایی در راستای انتقاد به اصطلاح سازنده است که عده ای از مطبوعات و رسانه ها کماکان بر رویه پراشتباه شان مبنی بر بزرگ نمایی حوادث و بدبینی نسبت به ارگان ها و نهادهای مربوطه پافشاری می کنند؟! بدیهی است که در آسیب شناسی اطلاع رسانی رسانه ها و مطبوعات پیرامون حوادث و ناهنجاری های اجتماعی ملاک «قانون» است و مرز سلیقه ها و الزامات قانونی باید رعایت شود.

6- و بالاخره باید گفت، متأسفانه یکی از آسیب های جدی در عرصه رسانه و مطبوعات که دامنگیر بعضی از رسانه ها شده است نگاه تاجرمدارانه به موضوع رسانه و خبر است. با این توضیح که قطع نظر از جماعتی رسانه ای که به گماردگی دشمنان بیرونی نائل شده اند! در فضای رسانه ها، برخی ها تنها به «تجارت»! می اندیشند.

ناگزیر باید مطلب حکیمانه ای را از آیت الله جوادی آملی بیان کنیم ایشان در سخنانی در تمیز مفهوم «عدل» با «اعتدال» بیان می فرمودند؛ «فرق اساسی عدل و اعتدال آن است که در عدل هر چیزی در جای خود قرار می گیرد لذا نقصی ندارد اما اعتدال از سنخ تقاضا و عرضه است» این حکیم فرزانه تصریح می کردند؛ «اعتدال نظیر تقاضا و عرضه ای است که تجارت جهانی به عهده دارد، چرا فلان کالا در ایام فروردین گران می شود؟ چون تقاضا زیاد است چرا مسافرخانه یا وسایل حمل و نقل در ایام زیارتی یا فروردین گران می شود چون تقاضا زیاد است؛ این اعتدال هست ولی «ظلم» است چون مردم زیاد محتاجند ما باید گران تر بدهیم. قانون تقاضا و عرضه، قانون اعتدال و تعادل است یعنی هر چه که آنها بخواهند ما برابر آن قیمت را باید ببریم بالا! این «عدل» نیست. عدل آن است که آنچه را شما خریدید یک سود معقولی ببری چه فروردین و چه غیرفروردین» و بعد نکته ای که فرمودند این است که؛اگر رسانه های گروهی این چنین بیاندیشند اینها «متعادلند»، نه «عادل»!

متأسفانه در فضای پرالتهاب رسانه ای گاهی اوقات، برخی از رسانه ها فقط به دنبال جذب خواننده هستند و احساس می کنند چون تقاضا برای درج و انتشار اخباری پرهیجان ولو کذب یا دست کم فاصله دار با واقعیت وجود دارد در مسیری غیر از «عدل» و حقیقت گرفتار می شوند آنهم به اسم حرفه ای بودن و کار ژورنالیستی!

* رسالت

روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "نخبگان؛ مسئول نقاط ضعف نظام "به قلم محمد مهدی انصاری آورده است:‏ بیانات هفته گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام به واقع یک اقدام کلان مدیریتی و راهبردی از سوی عالی‌ترین مقام سیاسی و مذهبی کشور بود که هم از جامعیت و واقع‌بینی برخوردار بود و هم از صراحت و شفافیت. اساسا در علم مدیریت هم این‌گونه است که نظارت بر فرایند اجرای امور و ارزیابی پیشرفت برنامه‌ها به طور مرتب انجام می‌شود تا ضمن بازشناسی و بازخوانی ماموریت‌ها و اقدامات انجام گرفته،‌ نقاط ضعف و کاستی‌ها خود را نشان داده و مورد بررسی قرار گیرند. هر سیستمی به طور مستمر نیازمند ارزیابی روندها و واکاوی از درون است تا پویایی آن حفظ شود. در این دیدار رهبر انقلاب از نقاط قوت و نقاط ضعف نظام سخن به میان آوردند. البته بدیهی است که نقاط قوت جزء افتخارات نظام و ثمره مجاهدت‌ها و تلاش‌های جمعی ملت است و ناشی از ظرفیت‌های بی‌بدیل نظامی است که بر مبنای آموزه‌های دین اسلام تاسیس شده است، بنابراین وجود نقاط قوت یا هر توفیقی در نظام اسلامی اصولا یک امر ضروری و البته بدیهی است چون از نظام اسلامی و قرآنی انتظاری جز توازن، عدالت، عقلانیت،‌ حقیقت و تعالی مادی و معنوی نیست...

انقلابی هم که از این اندیشه سر بر آورده فی نفسه نشان داده که همواره در مسیر رشد و تعالی بوده و از شانیت ممتاز و برجسته‌ای در تمام زمینه‌ها برخوردار است. از سوی دیگر نظام اسلامی متکی بر خواست مردم است و لذا اصل اعتماد و ایمان قلبی ملت است که نظام اجتماعی و سیاسی را مستقر ساخته و البته حکومت و حاکمان سیاسی، مشروعیت خود را از همان آموزه‌هایی به دست آورده‌اند که جزء اعتقادات دینی مردم به شمار می‌آید. سیاست و قدرت منبعث از دین و در خدمت دین است. به عبارت دیگر دین- که دین خاتم و اکمل است- معیار مشروعیت قدرت سیاسی است و البته سیاست و دیانت ما از هم جدا نیستند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند تا سررشته امور جامعه و امنیت و معیشت خلایق بر مدار عدالت و اعتدال بچرخد. بر این اساس روشن است که اعتماد عمومی به نظام اسلامی چه پشتوانه عظیمی دارد و مبادی نظری و عملی نظام اسلامی تماما به گونه‌ای است که موفقیت آن را تضمین می‌کنند. نظام اسلامی هیچ‌گاه به بن بست نمی‌خورد و همواره راه تعالی را طی خواهد کرد. پس با این اوصاف چرا در نظام اسلامی و قرآنی نقطه ضعف یا انحراف متصور است؟ از اینجا روشن می‌شود که این کاستی‌ها و ضعف‌ها در حقیقت ناشی از خود نظام فکری جمهوری اسلامی نیستند بلکه ناشی از کم کاری‌ها و تقصیرهای حاملان این تفکر و عاملان این نظام است. به عبارت دیگر در خصوص نقاط ضعف نظام همچنان که مقام معظم رهبری بر شمردند باید گفت در خود نظام و اندیشه‌ای که آن را به وجود آورده نقطه ضعف و خللی راه ندارد بلکه در قبال هر نقطه ضعفی باید به دنبال مقصرین یا قاصرینی گشت که آن را به وجود آورده‌اند. نقطه ضعف‌ها به ما بر می‌گردند. خواص و برجستگان نظام و کارگزاران تصمیم‌ساز در حوزه‌های اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی مسئول کاستی‌ها و اشتباهات هستند که خواسته یا ناخواسته و دانسته یا ندانسته نظام را به مسیری ناصحیح سوق داده و می‌دهندوبا تصمیمات اشتباه و یا خطاهای نابخشوده خود آن را متحمل انحراف یا کم کاری یا نقطه ضعف نموده‌اند.

ظرفیت‌ها و نقاط قوت کشور ما و انقلاب ما و ملت ما تا بدان جاست که بسیاری از کشورها و دولت‌ها حسرت داشتن حتی یکی از این امکانات و توانمندی‌ها را دارند. موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک، ذخایر و منابع خدادادی، تنوع اقلیمی، انسجام ملی، مذهب تشیع، مردمان مستعد و باهوش، استقرار یک نظام دینی و الهی، روحیات خاص ملت ایران (شامل معنویت‌گرایی،‌ غرور ملی، اعتماد به نفس، مقاومت و ایثار) همه و همه در یک ملت جمع شده و تمام اینها نقاط قوتی هستند که باید از آ‌نها بهره‌گیری شود.

حتی می‌توان گفت در مجموع نه ایران ما و نه ایرانی و نه نظام سیاسی و اجتماعی ما هیچ‌کدام مشکل ذاتی ندارند بلکه این نبود مدیریت صحیح و هوشمندانه در بعضی از مقاطع و مناصب است که ما را با رکود یا درجا زدن در برخی امور و ایستگاه‌های تصمیم‌گیری مواجه می‌کنند که این امر بیش از هر چیز به نخبگان و خواص و سرآمدان یک جامعه بر می‌گردد. آنها هستند که باید موتور محرک یک ملت در رسیدن به اهداف و ایده‌آل‌ها باشند و رهنمون کننده جامعه به سوی ماموریت‌هایی باشند که کشور و نظام و اعتقادات آنها الزام به آن می‌کنند. بر این اساس رهنمودهای همیشگی رهبری نظام بر سنگینی رسالت خواص و نخبگان همین است که هرچند همه در قبال سرنوشت‌ کشور و انقلاب مسئولند اما آنها مسئول اصلی هر پیشرفت یا ناکامی خواهندبود.

*آفرینش

روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "جبهه بندی جدید در معادلات جهانی "به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :سیر تحولات به وجود آمده در جهان با بروز اعتراضات مردمی در کشورهای عربی و تشدید بحران مالی درغرب که موجب نا آرامی در کشورهای اروپایی وآمریکا شده معادلات جدیدی را مطرح کرده است که کشورهای جهان هرکدام به نحوی قصد تاثیر گذاری بر این روند را دارند. اما یکی از متداول ترین این تحولات نحوه روابط دوقدرت بزرگ جهان یعنی روسیه و آمریکا بوده است. همواره با در مقابل هم قرار گرفتن این دو رقیب قدیمی بلوک بندی های جدید و جبهه گیری های تازه ای در جهان شکل می گیرد و به دنبال آن کشورهای تاثیر گذار منطقه با توجه به گرایشات و توقعات خود از این تقابل با یکی از این قدرت ها همسو می شوند. روند تحولات و اعتراضات مردمی در کشورهای عربی سبب شد تا غرب در همراهی با آمریکا بیشترین نقش را در سیر حوادث به وجود آمده داشته باشند. امری که سبب عقب افتادن و کمرنگ شدن نقش و جایگاه روسیه در معادلات بین المللی گردید.

لذا روسیه برای عقب نماندن از کشورهای غربی و رقیب اصلی خود یعنی آمریکا با اقداماتی همچون ورود به مسئله سوریه و ارائه طرح "گام به گام " برای حل بن بست هسته ای ایران باردیگر خود را در محور معادلات بین المللی مطرح کرد. در دو مسئله ای که روسیه در آن ورود کرده ایران به عنوان یکی از بازیگران اصلی است که به سبب توان ونفوذی که در منطقه دارد برگ برنده ای برای فشار بر غرب محسوب می شود. اما در طرف دیگر معادله ترکیه نیز حضور دارد که چند سال گذشته توانسته است با حضور موثر خود در تحولات و رویدادهای جهانی و منطقه ای وجهه و قدرت قابل توجی برای خود کسب کند. با توجه به اظهارات و رویکردهای مقامات ترک در مورد قیام های مردمی منطقه و به ویژه نا آرامی های سوریه مشاهده می کنیم که ترکیه در جبهه آمریکا و غرب قرار گرفته و به نحوی ملموس نقش پیاده سازی سیاست های غرب را بر عهده گرفته است.

همچنین در این میان نمی توان ازنقش عربستان و تاثیرش بر کشورهای عربی منطقه چشم پوشی کرد. ورود مستقیم عربستان به نا آرامی های بحرین، بیانیه دادن در مورد نا آرامی های سوریه و فراخواندن سفیر خود از این کشور و مخالفت علنی با حکومت سوریه و همسوشدن با سیاست های غرب نشان از قرار داشتن عربستان در جبهه غرب می باشد.

بسیاری از تحلیلگران این حرکت عربستان را هماهنگ با تحرکات غربی و در راستای تضعیف و حتی سرنگونی نظام سوریه تحلیل کرده‌اند و با تند شدن روز به روز مواضع تعجب‌برانگیز ترکیه در قبال سوریه این سیاست را دارای اهدافی فراتر از سوریه دانسته‌اند. به اعتقاد آنها هدف نهایی نه تنها سوریه بلکه متحدان دمشق یعنی ایران را نیز شامل می‌شود. از این رو آن را کشمکشی غیر مستقیم با ایران نیز می‌دانند. اما روسیه در مورد مسئله سوریه نیز به شدت با غرب به چالش برخورده و می‌خواهد که برای جلوگیری از نفوذ غرب که به سمت سرنگونی نظام اسد در حرکت است، تحرکاتی را آغاز کند. ایران و روسیه بر سر سوریه مواضع نزدیک به همی دارند و مسکو ترجیح می‌دهد که برای نفوذ در قلب تحولات عربی از برگه‌های برنده ایران در منطقه استفاده کند.

همچنین به نظر می رسد در مورد مسئله هسته ای ایران، روسیه با غرب تنش های فراوانی داشته باشد چون آمریکا اعلام کرده است که در طرح "گام به گام " روسیه ورود نمی کند و منتظر نتیجه آن خواهد ماند. قدر مسلم روس ها برنامه هسته ای ایران و رویکردشان نسبت به سوریه را اهرم فشاری برای غرب قرار می دهند تا بتوانند در مورد مسائل مهم جهانی منجمله استقرار سپر موشکی آمریکا دست بالا را داشته باشند.

لذا ضروری است تا سیاستمداران و مسولان دستگاه دیپلماسی کشورمان در جبهه بندی جدیدی که در منطقه شکل گرفته با اتخاذ تصمیمات مناسب فرصت را برای پیشبرد اهداف کشور مغتنم بشمارند و نهایت استفاده را ببرند.

* مردم سالاری

روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "کارناوال آقای خاص " به قلم علی ودایع آورده است:‏ قرن ها پیشتر در بلادی نه چندان دور گروهی بودند منفعت طلب که آرمان های آن سرزمین را همانند پیراهن عثمان پیشاپیش حرکت خود در دست می گرفتند اما با رقص و پایکوبی توهین آمیز همه چیز را به سخره می گرفتند. جامعه و حکام آن سرزمین لعن گوی این جماعت بودند و با واژگانی تند آنها را به نقد می کشیدند اما این گروه به پیش می رفت، نفر، نفر مردم شهر شیفته زرق و برق و بی ساختاری آنها می شدند. دعوای کلمات بالا گرفت اما کسی کاری نمی کرد. دیگران آن قدر دیر متوجه شدند که حامیان این گروه در نظام ریشه دوانده بودند و دلسوزان و معتقدین آرمان های آن جامعه به حاشیه رانده شدند. امروز کارناوال آقای خاص می نوازد، پای کوبان و شادی کنان به پیش می رود و مرحله به مرحله قدرتشان افزون می شود. ارکستر سمفونی این گروه التقاطی برای سالیان سال نت های موسیقی را تست کردند تا همنوازی آنها بی نقص شود. تک نوازی های التقاطی با دوستی ملت اسرائیل و آزادی بی حجابی درایران اسلا می نواخته شد و با ادعای پایان اسلام گرایی وهزینه گزاف برای جذب نیروهای خارج نشین رونمایی شد. پیراهن عثمان این گروه التزام خشن به ملزومات نظام بود که با تندروی ها در نهان همانند یک تیغ همه ارزش های انقلا ب اسلا می را نشانه رفته است.

دلسوزان شدند فاسد و خودخواه و آنها تجلی خود نظام.

در راستای این سیاست بود که مستند جنجالی ظهور نزدیک است در ابعاد غیرقابل هضم برای تطهیر و به چالش کشیدن متعلقین معتقد به نظام منتشر شد. این بار تیغ دوطرفه بود؛ نه راه پیش گذاشتند و نه راه پس، گر چه در ابتدا تردیدهای جدی برای نقد این مساله وجود داشت اما حقیقت، راه خود را می یابد و نقشه ای شوم منهدم شد. البته تحرکاتی برای اجرای فاز دوم و سوم این ترفند در جریان است. در میان رقص نور و صدای بلند نوازندگان کارناوال انحرافی، بی صدا غبار سفید و دود سیاه فضای آن را فراگرفت تا قدرت جن و پری برای نظاره گران نشان داده شود. جن گیرها و رمالان بازداشت شدند تا مرد استخبارات مورد غضب قرار گیرد و سخن از خط قرمز به میان آید.

مقاومت های جدی در مقابل کارناوال انحرافی مشاهده شد اما غافل از یک اقدام عملی برای روشنگری و برطرف کردن نقاط مبهم پرسش ذهن جست وجوگر جامعه. هر چه کارناوال به پیش می رود بر نوازندگان افزوده می شود و مهره های آنها سمت های کلیدی تری را تصاحب می کنند. آنها به لطف قدرتی که کسب کردند، ثروت هنگفتی را به جیب می زنند و برای هر چه با شکوه تر شدن همنوازی التقاط فضای جامعه را ملتهب می کنند. خاتون قطعه ای است که موسیقی دانان انحرافی از آن به عنوان برگ برنده برای کسب نظر قشر خاکستری یاد می کنند. خاتون را می توان پس از رضاخان دومین مخالف سرسخت حجاب در ایران اسلا می قلمداد کرد. شاه شاهان قاجار، ناصرالدین شاه چگونه توانسته رنگ سیاه را به مادران ما تحمیل کند؟

کمتر از 200 روز تا انتخابات پارلمانی ایران اسلا می مانده است و کارناوال آقای خاص برای تصاحب 175 کرسی در شهرهای کوچک و بزرگ مراسم برگزار می کند و از کمک های سخاوتمندانه مالی به عنوان یک موهبت استفاده می کنند. در هوش و ذکاوت رهبر ارکستر هیچ شک و شبهه ای نیست گویی روح چرچیل بریتانیا در آنها ظهور کرده است. همهمه و سکوت سینوسی از اصول موسیقایی کارناوال انحرافی است، آنها اذهان عمومی را از معضلا ت و مشکلا ت دور می کنند. به راستی راز سکوت چند هفته ای و این صدای گوش خراش خاتون چیست؟ آیا گسل جریان انحرافی در راستای حرکت نوازندگان التقاطی باید زلزله ای ایجاد می کرد و افشای ابعاد پرونده رمالا ن و جن گیرها مایه نگرانی آنهاست؟آیا توجه جامعه به جهاد اقتصادی و نقشه راهی که مقام معظم رهبری ترسیم کرده اند، نمی تواند آنها را از اهدافشان دور کند؟

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "پیگیری رویای اسرائیل بزرگ با چراغ خاموش " آورده است:‏ زنجیره انفجارهای اخیر عراق، صدها کشته یا زحمی را در حوادث تروریستی، بر مردم عراق تحمیل نموده است. درحالی که افکار عمومی به سمت و سوی فجایع تروریستی منحرف شده و همگی آنرا به اشغالگران شرور نسبت می‌دهند که برای توجیه ضرورت ابقای ارتش‌های اشغالگر، دست به چنین جنایاتی می‌زنند تا مردم عراق را خسته کنند و به تمکین در برابر طرح‌های شیطانی وادار نمایند، در پشت پرده حوادثی رخ می‌دهد که آثار و تبعات نکبت بار آن اگر از پیامدهای جنایات تروریستی بیشتر نباشد، قطعاً کمتر نیست. "مادیسون " روزنامه نگار آمریکائی فاش کرد رژیم صهیونیستی با همدستی اشغالگران آمریکائی سرگرم شهرک سازی صهیونیستی در مناطق کردنشین هستند تا از این طریق به بخش‌های نفت خیز و استراتژیک شمال عراق تسلط یابند و رویای اسرائیل بزرگ را محقق سازند. موصل، کرکوک و استان نینوا و اربیل، از نخستین اهداف سازمان یافته برای استقرار صهیونیست‌ها هستند.

برای اجرای این طرح شیطانی، مطابق همان الگوی صهیونیستی سابق در خصوص تصاحب سرزمین‌های فلسطین عمل شده و به تدریج با خرید برخی اراضی در منطقه، سعی براینست که سرپل‌های مورد نظر ایجاد و تثبیت شوند تا حضور و حاکمیت صهیونیستها جنبه‌های قانونی و حقوقی پیدا کند. در مراحل بعدی، عناصر موساد به کمک مزدوران و برخی شبه نظامیان کرد، حملات سازمان یافته‌ای را علیه مسیحیان کلدانی عراق انجام می‌دهند تا با ایجاد ناامنی و هرج و مرج، آنها را وادار به "کوچ اجباری " نمایند و منطقه از ساکنان اصلی تخلیه شود. مطابق افشاگری مادیسون، هدف نهائی صهیونیست‌ها، استقرار یهودیان به جای کلدانی‌ها و آشوری‌ها است که این طرح نیز با هماهنگی برخی از رهبران کرد عراق صورت می‌گیرد! در واقع صهیونیست‌ها با چراغ خاموش و بدون سروصدا سرگرم زمینه سازی برای اجرای طرح‌های شیطانی خود در عراق هستند و در این مقوله از حمایت برخی از رهبران کرد عراقی نیز بهره می‌برند. مسئله اینست که مطابق طرح‌های صهیونیستی که از قرن گذشته عملیاتی شد، قرار بر این بود که زمینه‌ای فراهم گردد تا حدود مرزی رژیم صهیونیستی از فرات تا نیل گسترش یابد و این منطقه عظیم و استراتژیک در اختیار صهیونیست‌ها قرار گیرد. با آنکه چنین هدفی هرگز مورد تکذیب صهیونیست‌ها قرار نگرفت، ولی پس از دو جنگ لبنان و غزه و شکست خفت بار ارتش صهیونیستی در جریان این تهاجمات وحشیانه، مقامات ارشد صهیونیستی اعتراف کردند که نه تنها افسانه شکست ناپذیری اسرائیل باطل شده، بلکه حتی رویای تشکیل اسرائیل بزرگ از فرات تا نیل هم برای همیشه برباد رفته است.

اکنون به نظر می‌رسد که حتی همین اعتراف هم با هدف ایجاد "حاشیه امن " برای مجریان طرح نفوذ صهیونیست‌ها در شمال عراق عنوان شده، تا در پرتو آن، عوامل صهیونیستی بتوانند طرحها و مأموریتهای خود را در این منطقه، عملیاتی کنند. اکنون بهتر می‌توان دریافت که حضور عوامل سازمان جاسوسی موساد در شمال عراق با چه هدف و انگیزه‌ای صورت گرفته و چرا آنها در پوشش فعالیت‌های تجاری - امدادی - خدماتی - راهسازی - نقشه‌برداری و در قالب شرکتهای مشاوره ای، بازرگانی و تدارکاتی، در سطح عراق و به ویژه در شمال عراق پراکنده بوده اند؟

درک این مسئله با تمامی پیچیدگیها و ظرافت‌هایش به مردم عراق بویژه کردها نشان می‌دهد که نباید از خطرات عظیمی که پیرامون آنها شکل گرفته و دشمنانی که کمین کرده اند، غافل شوند و مطمئن باشند که آنچه امروز در شمال عراق رخ می‌دهد، دقیقاً مشابه برنامه است که عیناً در فلسطین و روستاهای آن رخ داد و نهایتاً به قتل عام و قلع و قمع فلسطینی‌ها و جایگزینی صهیونیست‌های مهاجر منجر گردید.

واقعیت اینست که ریشه ارتباطات و عملیات نفوذی صهیونیستها در منطقه به دهه‌های پیش باز می‌گردد که موساد سعی داشت علیرغم برخورداری از عمیق‌ترین مناسبات با "ساواک " و رژیم ستم شاهی، به برقراری ارتباط مستقیم با کردها نیز بیندیشد و آنرا اجرائی کند. این نکته دقیقاً در اعترافات "ارتشبد فردوست " از عناصر کلیدی رژیم شاه نیز به وضوح مورد تصریح قرار گرفت که صهیونیستها از هر فرصتی برای نفوذ به درون تشکل‌های کردی سوءاستفاده می‌کردند. رهبران کرد عراقی تصور نکنند که همدستی و همراهی با صهیونیستها نفعی عایدشان خواهد کرد بلکه این نکته را در نظر داشته باشند که سرنوشت آنها بهتر از مبارک، عرفات و سایر همدستان رژیم صهیونیستی نخواهد بود.

در عین حال، روند تحولات منطقه باید برای صهیونیستهای اشغالگر نیز عبرت آموز باشد. آنها هنوز هم بر طبل جنگ و محاصره علیه غزه می‌کوبند و اصرار دارند که باید فلسطینی‌ها را قتل عام کنند. حتی مبارک و رژیم کمپ‌دیویدی قاهره را نیز هم پیمان و مطیع خود ساختند ولی امروزه مبارک بر تخت بیمارستان و درون قفس آهنین باید پاسخگوی خیانت‌ها و جنایاتش باشد. تظاهرات عظیم در شهرهای فلسطین اشغالی علیه دولت نتانیاهو، نیز اساس رژیم صهیونیستی را به لرزه انداخته است. در چنین شرایطی حتی نفوذ موفقیت آمیز در قلب کرکوک و مناطق شمالی عراق هم برای صهیونیستها گره‌گشا نیست، اگرچه لازم است راههای نفوذ، مسدود گردد و ترتیبی داده شود تا صهیونیستها در شمال عراق ناامید شوند و تمامی طرح‌های صهیونیست‌ها در منطقه عقیم گردد.

* شرق

روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان " پرسش‌های 60میلیارددلاری "به قلم سعید لیلاز آورده است:اظهارات وزیر اقتصاد در مورد تحقق درآمد 60‌میلیارد دلاری در هفت ماه گذشته از محل اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها باورپذیر نیست. هرچند خود آقای وزیر اعلام کرد که این عدد براساس آمار اعلام شده از سوی صندوق بین‌المللی پول محاسبه شده است اما من تصور می‌کنم که حتی اگر بخواهیم این عدد را عددی قابل اتکا قرار دهیم باید فرضی را بر این بگذاریم که رقم 60‌میلیارد دلاری، یک عدد تخمینی و اقتصادی است که با احتساب تمام صرفه‌جویی‌ها و افزایش قیمت حامل‌های انرژی حاصل از طرح هدفمندی یارانه‌ها به دست می‌آید. در غیراین‌‌صورت معتقدم درآمد 60‌میلیارد دلاری یک عدد غیرواقعی است. فرض را بر این بگذاریم که ارزش کل انرژی تولیدی کشور چیزی در حدود 250‌میلیارد دلار است، در این صورت دست‌کم تا پیش از اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها انرژی به ارزش حدود 150‌میلیارد دلار در داخل کشور مصرف می‌شده و ما تنها صد میلیارد دلار آن را صادر می‌کرده‌ایم. حال گفته می‌شود که درآمد حاصل ما از هدفمندی یارانه‌ها، یعنی درآمد دولت از محل تعدیل قیمت حامل‌های انرژی چیزی نزدیک به 60‌میلیارد دلار بوده است. پذیرش این عدد به منزله آن است که ما بپذیریم در هفت ماه گذشته به صورت ماهانه هشت تا 9 میلیارد دلار در مصرف انرژی صرفه‌جویی کرده و موفق شده‌ایم مصرف خودمان را از 5/12 میلیارد دلار به 5/4 میلیارد دلار در ماه برسانیم. واقعیت آن است که چنین اتفاقی نیفتاده است و مجموع افزایش قیمت حامل‌های انرژی دست یافتن دولت به چنین درآمدی را توجیه نمی‌کند. تبدیل درآمد 5/1 میلیارد دلاری ماهانه دولت به درآمدی قریب به هشت تا 9 میلیارد دلار به معنای آن است که قیمت حامل‌های انرژی باید هفت برابر شده باشد. حال آنکه چنان که می‌دانیم قیمت بنزین کم‌تر از چهار برابر شده و در مورد دیگر حامل‌های انرژی نیز کم‌و‌بیش چنین افزایشی وجود داشته است. بنابراین به نظر می‌رسد اگر فرضی را بر این بگذاریم که دولت از محل طرح هدفمندی یارانه‌ها ماهانه سه تا 5/3 میلیارد دلار درآمد داشته که در آن صورت عدد 22 تا 24‌میلیارد دلار نزدیک‌تر به واقعیت‌ است.

از سوی دیگر گفته شده که آمار مذکور حاصل محاسبات صندوق بین‌المللی پول و آمار اعلام شده از سوی این صندوق است. اول نمی‌دانیم که محاسبات این صندوق بر چه مبنایی انجام شده علاوه بر آنکه به طور معمول صندوق بین‌المللی پول مبنای آمار و محاسبات‌اش را بر اعداد و ارقامی قرار می‌دهد که از سوی خود دولت‌ها در اختیار صندوق قرار گرفته است. بنابراین بهتر است در مورد این آمار با احتیاط و تحفظ بیشتری داوری کنیم. چه دولت در بسیاری از موارد آمارهای غیرقابل اتکا و مخدوش داده است. وقتی اعداد و رقم‌های دیگری که تا به امروز از سوی دولت اعلام شده‌ از سوی کارشناسان مخدوش دانسته شده چرا باید آمار اخیر را درست فرض کنیم. شاید گفته شود که سخنگوی اقتصادی دولت به محاسبات صندوق بین‌المللی پول اتکا کرده است وزیر اقتصاد ما امروز در حالی به آمار صندوق بین‌المللی پول اتکا می‌کند که تا پیش از این از سوی همین دولتمردان این صندوق معاند و آمارش غلط و مغرضانه شناخته می‌شده حال چگونه است که ما به آمار اعلامی این نهاد بین‌المللی مغرض اتکا می‌کنیم، اما اگر بخواهیم این عدد 60میلیارد دلاری را درست بدانیم و اگر بخواهیم این افزایش درآمد را به درآمد سالانه‌مان تعمیم بدهیم آن وقت باید بگوییم ما صد تا 150میلیارد دلار افزایش درآمد سالانه داشته‌ایم؛ عددی که معادل 22درصد تولید ناخالص ملی ماست اما به نظر نمی‌رسد در واقعیت بتوانیم درآمدی بیش از 40میلیارد دلار از محل اجرای هدفمندی یارانه‌ها به دست بیاوریم.

با این حال با توجه به اینکه آمارها نشان می‌دهد دولت در قالب یارانه نقدی ماهانه چیزی در حدود سه تا سه‌ونیم‌میلیارد دلار به مردم پرداخته و از آنجایی که تاکنون هیچ پرداخت دیگری به بخش صنعت و... انجام نشده بنابراین اگر بخواهیم عدد اعلامی را بپذیریم آن وقت شاید لازم باشد برای خیلی از پرسش‌ها به دنبال پاسخ بگردیم. اینکه چرا در پنج‌ماه گذشته از سال‌جاری هیچ نشانه‌ای از تحرک در اقتصاد کشورمان دیده نشده است؟

اینکه چرا در شرایطی که مجموع بودجه محقق شده عمرانی کشور در سال 89 حتی به 55درصد بودجه پیش‌بینی شده نرسید دولت این افزایش درآمد را به افزایش بودجه عمرانی اختصاص نداده و چرا امروز در حالی‌که وزیر اقتصاد چنین آماری را ارایه داده نمایندگان بخش صنعت و حتی رییس کمیسیون صنایع و معادن مجلس از عدم پرداخت سهم 30درصدی صنایع از هدفمندی یارانه‌ها گلایه می‌کنند؟ اینها سوال‌هایی هستند که اگر بخواهیم استثنائا این آمار اعلام شده دولت را قابل اتکا بدانیم، به راحتی پاسخی برایشان نخواهیم یافت.

*وطن امروز

روزنامه وطن امروز در یادداشت خود با عنوان " 4 موج روشنفکری در ایران "به قلم محمدرحیم عیوضی آورده است:‏ در تاریخ معاصر ایران و از آغاز‌ ورود جریان روشنفکری به عنوان یک پدیده‌ نامأنوس و جدید تا امروز، می‌توان 4 موج روشنفکری را برشمرد: موج اول که در دوران مشروطه شکل ‌گرفت. موج دوم که پس از مشروطه و در دوران پهلوی اول پدید آمد. موج سوم که مربوط به دوره‌ پهلوی دوم است و موج چهارم که به سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد و تا امروز هم ادامه دارد.

موج اول: روشنفکری در دوران مشروطه

تجزیه‌ و تحلیل مقوله‌ روشنفکری در ایران نیازمند توجه به فرهنگ و محیطی است که این جریان در آن پدید آمده و شکل ‌گرفته است. لازمه‌ شناخت و سنجش سلامت هر پدیده‌ سیاسی‌ـ‌ اجتماعی، شناخت فرهنگ و محیط شکل‌دهنده‌ آن است لذا برای تحلیل پدیده‌ روشنفکری در ایران باید به خاستگاه این پدیده توجه کرد.

جریان روشنفکری در ایران از تحولات اجتماعی عصر مشروطه آغاز شد. واژه روشنفکری به معنی «انتلکتوئل» واژه‌ای است که در بستر تحولات جامعه‌ غربی شکل ‌گرفت. طبعا این مفهوم، ویژگی‌ها و برداشت‌ها و رویکردهای نظری خاصی را در برداشت که کاملا بین این واژه و محیط شکل‌گیری آن انس و الفت و همگونی ایجاد کرده بود. این واژه در دیگر جوامع نفوذ و رشد کرد و کوشید تا خود را به باورهای محیط مقصد تحمیل کند؛ باورهایی که مخاطب اصلی این تحول اندیشه‌ای به حساب می‌آمدند یعنی باورهای نخبگان.

بنابراین و از این منظر، فرهنگ حاکم بر جریان روشنفکری فرهنگی غربی همواره با ویژگی‌ها و خصوصیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دیگر جنبه‌های شکل‌دهنده‌ به آن همراه است. واژه‌ «روشنفکری» با بار معنایی و مفهوم غربی آن، واژه‌ای است که در قلمرو فرهنگی غرب و در جامعه‌ غربی شکل گرفته است و محیط غرب با سابقه و دیرینه‌ ویژه‌ خود در پیدایش آن مؤثر بوده است. البته این مساله با اهدافی مهم و کلیدی رخ داده است که یکی از مهم‌ترین آنها، خروج جامعه‌ غرب از بن‌بست فرهنگی یا قیام ‌علیه اندیشه‌های ارتجاعی حاکم بر آن جامعه بوده است.

این واژه و این جریان فکری در کشورهای دیگر نیز توسعه ‌یافت و نفوذ ‌کرد. در جامعه‌ ما هم از همان آغاز حضور، جریان‌های روشنفکری بویژه در جنبش‌های اجتماعی ایران رشد یافت و طبیعی بود که این جریان با چالش و مقاومت مواجه شود زیرا به‌ دلیل مختصات و ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی ما، کاملا روشن است که روشنفکری با همه‌ ابعاد غربی آن نمی‌تواند در فرهنگ و محیط ما منشتر شده و رشد کند. از طرف دیگر، محیط و جامعه‌ ایران محیطی است که باید با مختصات و چارچوب ویژه‌ خودش تعریف و تبیین شود و پذیرای نخبگان و روشنفکران بومی از جنس فضای مخصوص خودش باشد.

در اینجا باید باز تصریح کنیم ، جریان‌های فکری و فرهنگی با محیط تولیدشان نسبت دارند. این نکته همان حلقه‌ مفقوده‌ای است که اگر مورد توجه قرار ‌گیرد، مشخص می‌شود چرا جریان‌‌های روشنفکری در ایران غیرطبیعی و بیمارگونه پا به عرصه‌ وجود گذاشتند. این بیماری هم بعد ظاهری را دربر می‌گیرد و هم بعد فکری و اندیشه‌ای را. مانند انسانی که هم جسمش بیمار است و هم روح و روانش در نتیجه نمی‌تواند عامل سلامتی و سعادتخواهی و فضیلت‌پروری در جامعه باشد.

در دوران مشروطیت، جریان روشنفکری با شعار تجددخواهی، سازندگی و تحول از جنس غربی شدن وارد جامعه‌ ما شد که طبیعتا باید برای همبستگی و همگرایی بین اندیشه و عمل حرکت می‌کرد اما جامعه را به سوی واگرایی و از هم‌ گسیختگی سوق ‌‌داد زیرا اصولا با فرهنگ و محیط این جامعه بیگانه بود. طبعا این جریان برای جامعه‌‌ غربی یک فرصت بود ولی برای جامعه‌ ما تبدیل به یک تهدید ‌شد. فرصتی که جریان روشنفکری برای غرب پدید آورد، این بود که وقتی این جریان به جامعه‌ ما وارد شد، آن انسجام درونی اندیشه‌های تحول‌ساز را از مسیر اصیل و واقعی خودش خارج ‌کرد و ما نتیجه‌ آن را در انقلاب مشروطه می‌بینیم. در واقع انقلاب مشروطه مظهر مصداقی این قضیه است؛ یک حرکت مردمی با مدیریت نخبگان و اندیشمندان برای رهایی و نجات که در این حرکت به لحاظ مبنایی و اندیشه‌ای و فکری روشنفکری غربی با همان مضامین و افکار و اندیشه‌ها مداخله می‌کند و آن را از اصل اصیل خودش منحرف می‌‌کند.

تلقی از واژه‌ روشنفکری در ایران، بیمارگونه شکل ‌گرفت و پا به عرصه‌ وجود ‌گذاشت. به همین سبب بود که فرآیندهای شکل‌گیری روشنفکری در جامعه‌ ما، فرآیندهایی ناسالم، غیراصیل و نامأنوس بود که فرهنگ و ویژگی‌ها و مختصات خودش را داشت. طبیعتا این روشنفکری چون خود بیمار بود، جامعه را هم مبتلا کرد و مانند یک بیماری واگیردار و خطرناک، همه‌ حوزه‌های جسمانی و روحانی، اندیشه‌ای و عملی، فردی و جمعی و راهبردی و کاربردی جامعه را مبتلا کرد و به سوی انحطاط پیش ‌برد. در دوران مشروطه چنین اتفاقی ‌افتاد.

نکته‌ مهم این‌ است که وقتی دیدگاه روشنفکران عصر مشروطه را مطالعه و بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که انقلاب مشروطه از منظر آنها تولید و احیای هویتی بوده که حیات و پویایی آن را در اتصال به تمدن و فرهنگ غرب می‌دانسته‌اند. این یک خطا و یک بیماری بزرگ است که انسان تلاش کند هویت خود را در غیر جست‌وجو کند. با این وضع جریان روشنفکری ایران وارد موج دوم و عصر پهلوی اول می‌شود و همان اشتباه دوران مشروطه دوباره تکرار می‌شود.

موج دوم و سوم: دوران پهلوی

موج دوم ورود روشنفکری به ایران در دوره‌ پهلوی اول است و موج سوم آن نیز در دوره‌ پهلوی دوم واقع است. در موج دوم که پس از مشروطه رخ داد، روشنفکری از حیطه و تسلط جریان‌های صرفا طبقاتی غرب خارج ‌شد و وارد بسترهای مردمی ‌شد. غرب برای تسلط بر این بستر نیز استراتژی‌هایی را تبیین ‌کرد اما در اینجا دیگر حاشیه‌ امنی وجود نداشت و شکل‌گیری روشنفکری برای غرب پراکنده شد و دیگر متمرکز نبود. در این عصر که همزمان با دوره‌ سلطنت رضاخان است، تلاطم‌هایی را در حوزه‌ روشنفکری مشاهده می‌کنیم. در مرحله‌ سوم اما میان موج روشنفکری و نگاه به سلطنت و پهلویت با همه‌ مختصات آن، یک پارادوکس ایجاد شد. همین پارادوکس یک طیف روشنفکری جدیدی را سازماندهی ‌کرد که در 3 عرصه‌ قابل بررسی است:

الف- روشنفکری غربگرا که دائما در تلاش برای حفظ وضع موجود است.

ب-روشنفکری مخالف با غربگرایی اما دارای رویکرد غیربومی مثل چپ‌ها و مارکسیست‌ها

پ- روشنفکری بومی با گرایش به مردم و جامعه.

طیف روشنفکری بومی با گرایش زیادی که به مردم و جامعه پیدا کرد، در جریان انقلاب اسلامی نیز نقش مهم و مفیدی را ایفا کرد. در واقع موج سوم که در دوران پهلوی دوم واقع شد، ادامه‌ روند تعامل همین 3 عرصه است. البته روشنفکری در دوران پهلوی جای بحث و تحلیل بیشتری دارد که در اینجا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

موج چهارم: روشنفکری پس از انقلاب اسلامی

موج چهارم روشنفکری که موضوع اصلی بحث ما نیز هست، پس از انقلاب اسلامی پدید آمد. این موج در 2 قالب شکل گرفت؛ طیف روشنفکر مردمی که مأنوس با انقلاب و جامعه‌ ایران بود و طیف دومی که علیه انقلاب و اصالت آن به اجماع رسید. ما امروز همچنان تعارض بین این دو جریان را مشاهده می‌کنیم.

در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌، یک جریان از روشنفکران جذب مردم و انقلاب شدند و به‌تدریج تلاش کردند که حوزه‌ روشنفکری را بومی کنند. با اینکه روشنفکری یک پدیده‌ وارداتی غربی بود اما این گروه کوشیدند این پدیده و این خصیصه را در روشنفکری بومی ایرانی مستحیل کنند. البته روشن است که وقتی یک پدیده‌ای از یک فرهنگ خاص، در فرهنگ و مکتب دیگری استحاله شود، دیگر آن مورد قبلی به حساب نمی‌آید و به عبارتی تبدیل می‌شود به یک جریان فکری دیگر با مختصات و ویژگی‌های دیگر. گروه دوم روشنفکران پس از انقلاب اسلامی، گروهی بوده‌اند که بر همان فرآیند رویارویی با فرهنگ و محیط ایرانی پافشاری و ایستادگی می‌کنند. رویارویی با فرهنگ و جامعه‌ ایران هم یعنی رویارویی با انقلاب و خصایص اصیل اسلامی و ایرانی جامعه. به معنی دیگر، این گروه هنوز به غرب و ایجاد تحول از نوع غربی آن امید دارند. امروز و در اصطلاح جامعه‌شناسی، از اینگونه روشنفکری به عنوان اپوزیسیون یاد می‌کنند، یعنی خواهان براندازی و از بین بردن و اضحملال جامعه‌ای که پس از انقلاب شکل گرفته است، هستند.

این 2 جریان بعد از پیروزی انقلاب هم به حرکت خود ادامه ‌داده‌اند و همچنان به جلو می‌روند. اینجانب معتقدم که هرقدر انقلاب اسلامی به پیش برود، با توجه به وجود و حفظ اصالت‌های اسلامی- ایرانی و حاکمیت ارزش‌های بومی در جامعه‌ ما، این شکاف بین دو حوزه‌ روشنفکری بیشتر خواهد ‌شد زیرا جریان دوم، خواهان مخالفت و ایستادگی در مسیر بومی شدن اندیشه‌ها، افکار، قابلیت‌ها و توانمندی‌های جامعه است. گفتنی است هر جا انحراف، آسیب‌ یا رکودی می‌بینیم، زمانی است که ما در عرصه‌ تحولات، روشنفکرانی اقتباسگر و تقلیدگر داریم اما هر جا که حرکت به جلو و پویایی و نشاط را می‌بینیم، حضور روشنفکران و نخبگان خودی‌اندیش و بومی‌اندیش کاملا محسوس است.

امروز و با همه‌ این تفاسیر، ما با شرایطی روبه‌رو هستیم که به هر حال باید بکوشیم این وضع جامعه‌ فکری و اندیشه‌ای کشور را مدیریت کنیم یعنی اصالت‌ها و بایدهای حوزه‌ اصیل روشنفکری را تقویت کنیم و سره را از ناسره تشخیص دهیم و جدا کنیم. تحکیم رابطه‌ میان روشنفکران با مردم، علاوه بر اینکه خاستگاه اصلی‌ و پایگاه اجتماعی خیلی از آنها را شکل می‌دهد و تقویت می‌کند، خودآگاهی نسبت به شکل منفی روشنفکری در ایران را نیز تقویت خواهد کرد.

وقتی ما امروز صحبت از جنگ نرم و قدرت نرم در دنیا می‌کنیم، قطعا یکی از مهم‌ترین کارگزاران این عرصه همین روشنفکران هستند. باید با دقت و مراقبت عالمانه و نه احساسی و غیرعالمانه، برای مواجهه‌ با آنها استراتژی مناسبی داشت. اگر این روند پیش برود، ما می‌توانیم در حوزه‌ روشنفکری تحولات دقیقی را شاهد باشیم.

آینده‌ ما در همین راستا، آینده‌ای است که همبستگی و وحدت میان جریان روشنفکری با مردم و دیگر عرصه‌های مؤثر فکری جامعه مانند حوزه‌ها و دانشگاه‌ها می‌تواند جبهه‌ای بسیار محکم پدید آورد. اگر این‌طور باشد، رویارویی با طیف مخالف، یعنی غرب و روشنفکران غربگرای دگراندیش، مؤثرتر انجام می‌شود و آنها را در فرهنگ بومی و دینی حل خواهد کرد. این مقوله که از چالش‌های آینده‌ جامعه‌ ما به حساب می‌آید، چالشی است که به هر حال با آگاهی‌‌بخشی بویژه تاکید بر بحث علوم انسانی بومی و اسلامی باید برطرف شود.

ما به‌خوبی واقفیم جامعه‌ ما جدای از علوم انسانی مولود انقلاب اسلامی است لذا این انسان باید به‌وسیله‌ علوم انسانی که توسط انقلاب اسلامی متحول شده، مورد بازتعریف قرار گیرد. درواقع انقلاب اسلامی باید علوم انسانی را متحول کند و جهت بدهد چرا که موتور انقلاب اسلامی و دستاوردهای کلان آن در آینده وابسته به علوم انسانی است. انسان انقلاب اسلامی با انسان انقلاب فرانسه یا انگلیس یا بلژیک و... متفاوت است. این تفاوت‌ها را چه زمانی می‌توانیم آشکار کنیم؟ وجوه برتری‌ها یا آینده‌ متاثر از این رویکرد فکری را چه زمانی می‌توانیم مشخص کنیم؟ زمانی که علوم انسانی ما بتواند راه خودش را برود. چه کسانی می‌توانند این مطلب را جامه‌ عمل بپوشانند؟ فکرهای سالم، دل‌سوز و اصیل دانشگاهی و حوزوی که خاستگاه ایشان، همان خاستگاه‌های روشنفکری بومی و خودی است.

باید بکوشیم میان دوگانه‌های‌ روشنفکری و بومی، روشنفکری و خودی، روشنفکری و اصالت‌خواهی و اصالت‌پروری، پیوندی درست و جدی برقرار کنیم. این مساله علاوه‌ بر اینکه می‌تواند مبنای خوبی برای جاذبه و دافعه باشد، موجب می‌شود که آن گروه از روشنفکران که پس از مشاهده‌ این همه حجت و نشانه، باز نمی‌خواهند از خواب غفلت بیدار شوند، سرانجام واقعیت را ببینند و به آن پی ببرند.

لذا موجب تاسف است که پس از گذشت این همه سال و پس از این همه تجربه‌های تاریخی متفاوت، باز یک نفر پیدا شود و با گذاشتن عنوان روشنفکر بر خود، تاکید کند که راه نجات ما پیروی از غرب است و اینکه دنباله‌روی از کشورهای بیگانه، ما را نجات خواهد داد. این ادبیات و نگاه، ادبیات و نگاه تازه‌ای نیست، بلکه همان نگاه و حرف‌ کهنه و قدیمی و دورافتاده‌ای است که در تاریخ ما بوده است. این پدیده نشانه‌ خودناباوری و ناتوانی برخی افراد است و البته به هر حال باید مورد توجه قرار بگیرد.

* حمایت

روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "مجلس و دولت؛ هم همکار، هم مستقل " ‏آورده است: اصل تفکیک قوا یکی از آن اصولی است که در حقوق اساسی مدرن هیچ شک و شبهه‌ای هنوز بدان راه نیافته و کلیت آن صحیح فرض می‌شود. علت عمده این اصل را اجتناب از تمرکز قوا که فساد‌آور است می‌دانند.

در اسلام این اصل بیشتر با توجه به تخصصی شدن امور پذیرفته شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز از یک طرف در اصل 57 پذیرفته «این قوا مستقل از یکدیگرند» این اصل را با این عبارت آورده است؛ یعنی هم نباید در کار هم مداخله کنند و هم اینطور نیست که هیچ تداخل وظیفه‌ای نداشته باشند و از طرف دیگر در بسیاری از موارد اشتراک مساعی این قوا را طلب کرده است.

یکی از مهمترین مصادیقی که در آن، وظایف مجلس شورای اسلامی و دولت با هم متداخل می‌شود، زمانی است که طبق قانون اساسی، مجلس می‌تواند بر اعمال دولتمردان نظارت کند.قوه مقننه در نظام‌های سیاسی مدرن دو وظیفه عمده برعهده دارد. یکی از این وظایف که کاملا مشهود بوده و جای هیچ حرفی ندارد قانونگذاری است. وظیفه دوم قوه مقننه در مباحثات و مطالعات حقوقی در کشور ما تا حدی مغفول مانده است.

نظارت، وظیفه‌ای است که باید مقدم بر قانونگذاری، آن را وظیفه و اختیاری برای نمایندگان خانه ملت دانست.قانون اساسی در مواردی و با تعیین ضوابطی، مجلس شورای اسلامی را موظف به اعمال نظارت بر دولت دانسته است. طرح سوال و استیضاح، رای اعتماد به وزرا و هیئت وزیران، دیوان محاسبات و تحقیق و تفحص بر نهادهای مختلف دولتی نمونه‌هایی از راهکارهای قانون اساسی برای انجام این وظیفه خطیر قوه مقننه هستند.طرح سوال و استیضاح اصل هشتاد و هشتم قانون اساسی می‌گوید در هر مورد که حداقل یک چهارم کل نمایندگان مجلس شورای اسلامی از رییس جمهور و یا هر یک از نمایندگان از وزیر مسوول، درباره یکی از وظایف آنان سوال کنند، رییس‌جمهور یا وزیر موظف است در مجلس حاضر شود و به سوال جواب دهد. اصل هشتاد و نهم قانون اساسی نیز مقرر کرده که نمایندگان مجلس می‌توانند در مواردی که لازم می‌دانند هیئت وزیران یا هر یک از وزرا را استیضاح کنند، استیضاح وقتی قابل طرح در مجلس است که با امضای حداقل 10 نفر از نمایندگان به مجلس تقدیم شود.هیئت وزیران یا وزیر مورد استیضاح باید ظرف مدت 10 روز پس از طرح آن در مجلس حاضر شود و به آن پاسخ گوید و از مجلس رای اعتماد بخواهد. در صورت عدم حضور هیئت وزیران یا وزیر برای پاسخ، نمایندگان مزبور درباره استیضاح خود توضیحات لازم را می‌دهند و در صورتی که مجلس مقتضی بداند اعلام رای عدم اعتماد خواهد کرد. اگر مجلس رای اعتماد نداد هیئت وزیران یا وزیر مورد استیضاح عزل می‌شود. در هر دو صورت وزرای مورد استیضاح نمی‌توانند در هیئت وزیرانی که بلافاصله بعد از آن تشکیل می‌شود عضویت پیدا کنند.

تحقیق و تفحص

در اصل هفتاد و ششم آمده است که مجلس حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد. اصل نودم قانون اساسی نیز تا حدودی به موضوع تحقیق و تفحص توسط خانه ملت پرداخته است. بر اساس این اصل هر کس شکایتی از طرز کار مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه داشته باشد، می‌تواند شکایت خود را کتبا به مجلس شورای اسلامی عرضه کند. مجلس موظف است به این شکایات رسیدگی کند و پاسخ کافی دهد. در مواردی که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضاییه مربوط است رسیدگی و پاسخ کافی از آ نها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام کند و در مواردی که مربوط به عموم باشد به اطلاع عامه برساند. بر همین اساس یکی از کمیسیون‌های مجلس، مطابق آیین‌نامه داخلی این نهاد، کمیسیون اصل نود نامگذاری شده که رسیدگی موضوع این اصل را عهده‌دار است.

اختلاف بین قوا

قوانین تمام کشورهای مدرن دنیا هر چند تفکیک قوا را پذیرفته‌اند، همانطور که گفتیم نظارت قوا بر یکدیگر را نیز به طور قطع پذیرفته و از این طریق سعی کرده‌اند از یکته‌تازی هر یک از قوا جلوگیری کنند. قوانین کشور ما نیز بر همین اساس مقرراتی را مخصوصا برای نظارت قوه مقننه بر دستگاه اجرایی کشور یعنی دولت در نظر گرفته است. در این میان یک اشکال اجرایی در این یکی دوساله اخیر در کشور به وقوع پیوست که اختلافاتی را بین دو قوه مجریه و مقننه ایجاد کرد. این اختلافات از خلا‌ء‌های قانونی کشور و عدم تبیین مرز دقیق اجرا و تقنین حاصل شده بود. بر همین اساس بود که رهبر معظم انقلاب در حکمی هیئتی را برای حل و فصل اختلافات بین قوا تشکیل داده و آیت‌الله هاشمی شاهرودی را به ریاست آن انتصاب کردند. با این تدبیر که بر اساس اختیارات مقام معظم رهبری که در اصل 110 قانون اساسی بدان تصریح شده انجام گرفت، به نظر می‌رسد جلوی منفذ تمام خلاء‌های قانونی که می‌تواند اختلاف بین قوا را حاصل شود، برای همیشه گرفته خواهد شد.

بر همین اساس، رهبر معظم انقلاب پس از پس از تبیین این حکم برای اینکه دیگر هیچ بهانه‌ای برای بروز اختلاف بین قوا وجود نداشته و مردم دیگر شاهد رسانه‌ای شدن این اختلافات نباشند تاکید کرده‌اند: لازم است مسوولان عالی نظام، خود در تعامل با یکدیگر روابط قوا را به نحو مطلوب تنظیم و اختلافات احتمالی را رفع کنند و کمال همکاری را هیئت مذکور به عمل آورند. از خداوند متعال توفیق همگان را خواستارم.

* دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "قیمت جهانی طلا باز هم افزایش می‌یابد؟ "به قلم پویا جبل عاملی ‏آورده است:پرسشی که امروز بسیاری از خود می‌پرسند این است که آیا بهای جهانی طلا از این هم بالاتر خواهد رفت؟

هر اونس طلا در شوک ناشی از مساله بدهی‌های ایالات متحده و در نهایت کاهش رتبه بندی بندی اعتباری آن از سوی موسسه اس. اند. پی، قریب 200 دلار افزایش داشت؛ اما باز آیا این افزایش تداوم دارد؟ بیایید سری زمانی بهای طلا را در بازه‌ای گسترده تر دنبال کنیم، در 6 ماه اخیر، افزایش حدودا 400 دلاری در هر اونس مشهود است؛ در یک سال اخیر افزایش، قریب 550 دلار و در دوسال اخیر قریب 800 دلار بوده است. اگر این بازه‌ها را همچنان گسترده کنید، خواهید دید که روند صعودی قیمت، از سال 2001 و همزمان با افزایش ریسک‌ها در بازار‌های جهانی که ناشی از حملات 11 سپتامبر بود، مشاهده می‌شود. البته با رخ دادن رکود اقتصادی 2008-2007 شیب این روند قیمتی تندتر شده و اگر افزایش از سال 2001 تا سال 2007 کمتر از 400 دلار در هر اونس بوده از این زمان به بعد و در بازه زمانی کمتر رشد قیمتی 1100 دلار در هر اونس بوده است.

نتایجی که می‌توان از این تحلیل ساده سری زمانی گرفت: اول آنکه افزایش ریسک‌ها موجب ساخت یک روند صعودی شد؛ زیرا طلا به عنوان یک سرمایه امن عمل می‌کند و هرگاه ریسک‌های اقتصاد جهانی افزایش یابد، بهای طلا نیز افزایش می‌یابد. دوم آنکه وضعیت رکودی اقتصاد جهانی که خود تشدیدکننده ریسک‌ها در بازارهای مالی جهان بود، این روند را تسریع کرده است. سوم، فارغ از روند قیمتی، نوسانات و شوک‌های افزایشی قیمت، ناشی از تحولاتی است که در راستای همان عوامل ایجادکننده روند صعودی قیمت است. به عنوان مثال شوک 200 دلاری اخیر ناشی از بحران بدهی ایالات متحده به همراه تداوم مشکل در کشورهای پیرامون اروپا بود که هر دوی اینها خود در جهت مشکلاتی است که از آغاز رکود اخیر گریبان اقتصاد جهانی را گرفته بود؛ بنابراین عامل نوسان اخیر همسو با عواملی بوده که روند صعودی قیمت طلا را ایجاد کرده است. با توجه به این نتایج، می‌توان پاسخی در خور به پرسش ابتدایی داد. تا زمانی که این عوامل ایجادکننده روند صعودی قیمت وجود دارد، ما همچنان شاهد افزایش بهای طلا در بازار‌های جهانی خواهیم بود و در این بازار، بسته به تحول و خبری تازه که چشم‌ها را در بازارهای مالی به خود جلب کند، می‌توان انتظار یک نوسان دیگری را داشت. اگرچه شاید پس از هر شوکی به میزانی کاهش و تثبیت قیمت را شاهد باشیم، اما تا آن عوامل وجود دارد نمی‌توان از وجود سقفی برای قیمت سخن گفت. لیکن پرسشی که در پس این تحلیل به ذهن خطور می‌کند آن است که این عوامل تا چه هنگام در اقتصاد جهانی حضور دارند؟ در این جاست که شاید نتوان بازه زمانی مشخصی را پیش‌بینی کرد؛ اما آنچه نمود دارد آن است که بحران بدهی‌ها در دو سوی اقیانوس اطلس در کوتاه مدت راه حلی را به خود نخواهد دید و اقتصاد جهانی نیز روند بهبود را در این مدت به کندی طی خواهد کرد؛ ضمن اینکه برخی از تحلیل‌گران شرایط دشوارتری را برای چند سال پیش‌رو پیش‌بینی می‌کنند، بنابراین انتظار این است که حداقل در بازه‌ای یکی دوساله، طلا بار دیگر به عنوان یک سرمایه امن در اقتصاد جهانی ایفای نقش کند و تقاضا برای آن افزایش یابد و در نتیجه، روند صعودی قیمت احتمالا تداوم یابد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات