دکتر حشمتالله فلاحتپیشه -falahatpisheh@parlira.ir
موج اعتراضات داخل سرزمینهای اشغالی، شرایط پیشبینی نشدهای را به سران رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آنها تحمیل کرده است. کسانی که مشغول دستکاری کردن سلسله تحولات سیاسی- مردمی کشورهای اسلامی بودند اکنون با اعتراضات بیسابقه داخلی مواجه شدهاند. تداوم این اعتراضات میتواند خطوط گسل جامعه سر هم بندی شده یهودیان فلسطین اشغالی را فعال سازد.
تبعیضها،شکاف طبقاتی و خاصه مشکلات اجتماعی جامعه امروز فلسطین اشغالی تحت الشعاع اخبار سیاست خارجی رژیم حاکم بر این سرزمین قرار گرفته است. گسترش تحولات سیاسی اخیر به داخل آن سرزمین میتواند سرمنشا اخبار تازهای باشد. این مشکلات ماحصل مهندسی سیاسی - اجتماعی اسرائیل توسط قدرتهایی است که این موجودیت را با هدف استفاده دوگانه شکل دادند. آنها هم میخواستند برای همیشه داعیه ارض موعود یهودیان را از سرزمینهای غربی دور کنند و هم اینکه در بلند مدت با ایجاد مشغله برای دنیای اسلام مانع احیای امپراتوری اسلامی یا موجودیت واحد اسلامی شوند.
در راستای همان تفکر در ابتدای قرن بیستم میلادی موضوع ایجاد دولت مستقل اسرائیل، در دستور کار قدرتهای بزرگ قرار گرفت. انگلیس به دلیل ماهیت تفرقه انداز سیاست خارجی خود و خاصه ارتباط با سران آژانس جهانی یهود، همواره کانون توطئههای صهیونیستی بوده است. وینستون چرچیل به رغم مسیحی بودن اعلام میکرد مفتخر است که او را یک صهیونیست بنامند.
ابتدا قرار بود دولت یهودی را درآمریکای شمالی ایجاد نمایند. چون پیش از سال 1917 میلادی بیشترین جمعیت یهودی دنیا ابتدا مربوط به آمریکا بود، سپس آرژانتین و در نهایت فلسطین.
به طور طبیعی آمریکاییها که در راس قدرت آنها مهاجران انگلیسی قرار داشتند با ایجاد دولتی در دل آمریکای شمالی مخالفت کردند. در آرژانتین نیز انگلیس، به دلیل داعیههای خود در "مالویناس" و ترس آمریکاییها از مشغله سازی در حیاط خلوت خود، مخالفت کرد. بویژه آنکه منظور دوم از تشکیل اسرائیل تنها در خاورمیانه قابل دستیابی بود: یعنی ایجاد مشغله دائم در درون قلمرو اسلامی.
بنابراین در سال 1917 میلادی حدود 96 سال پیش اعلامیه معروف بالفور توسط وزیر خارجه وقت انگلیس قرائت شد. طبق این اعلامیه باید یک کشور یهودی در فلسطین ایجاد شود. نام آن را اسرائیل گذاشتند و براساس آن همه یهودیانی که در سراسر جهان در جستجوی آرمان بازگشت به ارض موعود بودند باید به فلسطین باز میگشتند. ارض موعود را "سیاسی" جایابی کردند. یک سال پیش از پایان جنگ جهانی اول و در سالهای مابین دو جنگ جهانی از شرایط بیسامان دنیا بویژه ضعف و فروپاشی امپراتوری عثمانی استفاده شد و یهودیان دنیا را با پول و اسلحه به فلسطین کشاندند. از یک طرف جمعیت مهاجر یهودی توازن جمعیتی را از بین میبرد و از طرفی دیگر با کشتار و قتل تمام مسلمانان یا آنها را به کشورهای دیگر آواره ساختند و یا اینکه با تصفیه نژادی خونین به مهندسی اجتماعی آن سرزمین میپرداختند.
از آن زمان تاکنون امنیت مهمترین مشغله مردمان مستقر شده در فلسطین اشغالی بوده است همه آنها اعم از زن و مرد عضو گردانهای نظامی احتیاطی هستند و با شرکت هر از گاه در مانورهای نظامی برای دفاع از اسرائیل آموزش میبینند. جنگهای 1948 تا 1982 میلادی نیز که تا 50 سال جنگ را به بخشی از زندگی مهاجران تبدیل کرده بود مانع شکلگیری دیگر تقاضاها میان مردم شد.
اکنون بنیامین نتانیاهو وارث آن دسته از سیاستمداران صهیونیست است که تلاش کردهاند با طرح شعارها و دغدغههای نظامی و امنیتی مانع فعال شدن خطوط گسل اجتماعی داخل شوند. در دهه 1990 میلادی او با طرح جنگ علیه ایران و سرکوب فلسطینیها یک دهه بحران امنیت را به سرزمینهای اشغالی تحمیل کرد و در دهه جاری نیز بیشترین شعارهای مربوط به جنگ از جناح راست افراطی متعلق به او به گوش میرسد.
اما اکنون شرایط برای تسویه حسابهای داخلی یهودیها فراهم شده است. آن دسته از مهاجرین یهودی که از آسیا و خاصه آفریقا به سرزمینهای اشغالی رفتهاند، طبقات پایین جامعه را تشکیل میدهند. تبعیض و ضعفهای اقتصادی و خاصه معضلات اجتماعی منجر به نارضایتی آنها شده است و در این میان ثروتمندان صهیونیست حاضر نشدهاند امکانات و نقاط استقرار خود در اروپا و آمریکا را ترک کنند.
دغدغههای امنیتی و تردید نسبت به آینده سیاسی و حتی بحران موجودیت اسرائیل موجب نگرانی کسانی شده است که معمولا برای ماندن از حمایتهای تشویقی برخوردار میشدند اما با بحرانهای اقتصادی اخیر رژیم نتوانسته است به وعدههای خود در این رابطه نیز عمل نماید.
به طور معمول عوامل اقتصادی و اجتماعی ریشه حرکتهای مردمی است اما در سرزمینهای اشغالی شرایط قدری متفاوت است. معترضین در اوج نومیدی ها به اعتراض پرداختهاند. آنها اگر قدری عمیقتر بیندیشند، قربانی یک دروغ بزرگ شدهاند. خیانت نتانیاهو و دوستانش تنها در وعدههای اقتصادی- اجتماعی عمل نشده نیست بلکه در شکل دهی به آینده وی است که به رغم بریدن یهودیان از گذشته خود هر روز موهومتر و دست نیافتنیتر میشود.
آنچه میتوان به معترضین اسرائیلی گفت این است که با تداوم شرایط کنونی مشکلات آنها در آینده بیشتر خواهد شد. روز به روز مردم جایگزین سران تبانیگر عرب میشوند. بدون احقاق حقوق فلسطینیهای اصیل امکان همجواری مسالمت آمیز و توسعه ناشی از آن وجود ندارد. اگر آنها سران رژیم صهیونیستی را وادار نمایند تا در قالب رفراندوم اختلاف میان جمعیت مسلمان ، یهودی و مسیحی را حل کنند مشکلات گذشته و تردیدهای آینده از میان خواهد رفت. آن دسته از قدرتها و مراکز سیاسی - خبری دنیا نیز که ادعای دموکراسی دارند،اکنون این ادعا را در مورد سرزمینهای اشغالی نیز مطرح نمایند.