تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۰۹:۵۶  ، 
کد خبر : ۲۲۴۸۳۴
ارزیابی مناسبات اقتصاد با روابط بین‌الملل در گفت‌وگو با محمدباقر نوبخت:

دیپلماسی باید جاده‌صاف‌کن نیازهای اقتصادی باشد

سیده‌آمنه موسوی مقدمه: ماجرای دیپلماسی و اقتصاد یا به تعبیر دیگر سناریو دیپلماسی اقتصادی از آن پدیده‌هایی است که همواره مورد نظر کارشناسان و فعالان اقتصادی بوده است. البته نگاه به سناریو دیپلماسی اقتصادی در چند سال گذشته با شتاب بیشتری در میان اندیشمندان توسعه دست به دست می‌شود. یعنی از زمانی که جهان اقتصادی مرزهای خود را تا حد بسیار زیادی کوچک کرده است و همه اهالی اقتصاد، شهروند این دنیای کوچک‌شده هستند، نبض فعالیت‌های اقتصادی را مولفه‌ای به نام دیپلماسی مشخص می‌کند. برای همین ما هم سعی کردیم یک‌بار دیگر به ارتباط دیپلماسی و روابط بین‌الملل با اقتصاد نگاه کنیم. اما صاحب‌نظران اقتصادی در ایران با جدیت می‌گویند که هیچ رابطه‌ای در ظرف توسعه ایرانی میان اقتصاد و جریان دیپلماسی وجود ندارد. این موضوع را تا حدی محمدباقر نوبخت نیز تایید می‌کند. برای دیدن او آخرین پیچ خیابان نیاوران را که طی می‌کنی به ساختمانی می‌رسی که عنوان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را با خود یدک می‌کشد، اما بیش از آنکه یک مرکز تحقیقاتی باشد، مکانی است برای گرد آمدن اندیشه‌ها و افکار برآمده از تجارب مردان و زنانی که سال‌های متمادی دستی بر آتش اقتصاد و سیاست ایران داشته‌اند که البته قاطبه آنها را وزرا و نمایندگان مجلس تشکیل می‌دهند. محمدباقر نوبخت یکی از این افراد است که با سابقه دو دوره نمایندگی مجلس در ادوار پنجم و ششم، هم‌اکنون در سمت معاون اقتصادی مرکز تحقیقات استراتژیک عهده‌دار فعالیت‌های پژوهشی این مرکز در حوزه اقتصاد است. وی با اشاره به درهم‌تنیدگی حوزه‌های اقتصاد و روابط بین‌الملل، به رویکرد کشورهای جهان در ارتباطات جدیدشان اشاره می‌کند و می‌گوید: پس از جنگ جهانی دوم تلاش شد تا کشورها به جای آنکه با هم مبارزه کنند و بازارهای کشورها را به دست آورند، دکترین جدیدی حاکم کنند تا بازارها براساس مزیت‌های نسبی تقسیم شوند. این استاد دانشگاه همچنین به تلاش غرب برای تضییع حقوق اقتصادی ایران پس از طرح پرونده هسته‌ای کشور در شورای امنیت سازمان ملل اشاره می‌کند و می‌گوید: فراموش نکنیم تلاش قدرت‌های بزرگ در این بخش موفقیت‌آمیز بوده است، چون بحث خودشان را با ما به بحث دنیا با ما تبدیل کردند. چقدر تلاش شد تا پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل نرود، چرا که اگر قطعنامه‌ای در آنجا صادر شود، این قطعنامه دیگر تنها مختص به آمریکایی‌ها نیست و کاربرد جهانی دارد. ممکن است پیش‌نویس آن را آمریکا نوشته باشد، اما یک حکم جهانی علیه ماست و همه کشورها موظف به اجرای مفاد آن هستند. علت این همه تلاش برای عدم ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت نیز به این دلیل بود تا آمریکا خود را پشت سر کشورهای دیگر مخفی نکند و صحنه‌گردان این غائله نباشد. مشروح این گفت‌وگو در ذیل می‌آید:

* روابط بین‌الملل در حوزه اقتصاد حضور چشمگیری دارد که در همین رابطه می‌توان به نقش‌آفرینی امتیازات اقتصادی در مناقشات پرونده هسته‌ای کشور اشاره کرد. کشورهای غربی در بازی‌ای که علیه پرونده هسته‌ای ایران به راه انداختند با ارایه امتیازات اقتصادی توانستند چین و روسیه را نیز با خود همراه کنند. دیدگاه جناب‌عالی در رابطه با این موضوع چیست؟ روابط بین‌الملل چه نقشی می‌تواند در مراودات اقتصادی ایفا کند؟
** اگر بخواهم نقطه آغازی برای این درهم‌آمیختگی موضوعات اقتصادی و سیاسی و به نوعی تعامل میان این دو موضوع مطرح کنم، باید بگویم این موضوع یک رزونانس است که از مقطع زمانی پس از جنگ جهانی دوم که یک نوع دکترین و روش جدیدی از روابط بین‌الملل به وجود آمد، آغاز شد. شاید اگر بخواهیم نگاه ریشه‌ای‌تری به این موضوع داشته باشیم، باید گفت این موضوع بر می‌گردد به بعد از انقلاب صنعتی و موضوع تولید انبوه و زمانی که قطب‌های صنعتی موضوع تولید انبوه را مطرح کردند. آن زمان قطب‌های صنعتی به وجود آمدند و موضوع تولید انبوه مطرح شد و ما می‌دانیم که تولید انبوه، مصرف انبوه را طلب می‌کند و نیازمند بازارهای گسترده‌تری است. این بازارهای گسترده در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بیشتر با سلطه‌های سیاسی بر هیات‌های حاکمه کشورها به وجود می‌آمد و تلاش می‌شد تا بازارهای کشورهای دیگر نیز قبضه شوند. بنابراین هر کشوری که تحت استیلای کشوری دیگر قرار می‌گرفت بیشتر از این جهت بود که از بازار آن کشور به وسیله کشورهای سلطه‌گر (قطب‌های صنعتی) استفاده شود. البته پس از دوره‌ای، تعداد لشکرکشی‌ها کاهش پیدا کرد و ابرقدرت‌ها بیشتر با کودتاهایی که صورت می‌گرفت، به خواست خود دست پیدا می‌کردند.
این نوع نگرش استعمارهای جدید، عمرشان به جنگ جهانی دوم محدود بود. پس از جنگ جهانی دوم تلاش شد تا کشورها به جای آنکه با هم مبارزه کنند و بازارهای کشورها را به دست آورند دکترین جدیدی حاکم کنند تا بازارها براساس مزیت‌های نسبی تقسیم شوند.
هر کشوری که مزیت نسبی داشته باشد، بازار خودش را دارد، بدون اینکه کل بازاری را بگیرد که خود توانایی اداره آن را ندارد. قرار شد همه کشورها با هم در بازار مورد نظر حضور داشته باشند، مشروط بر آنکه مزیت‌ نسبی داشته باشند.
این نوع تفکر، تحت عنوان پیمان گات مطرح شد و کشورها با همکاری هم، مقدمات اجرای آن را آغاز کردند. قرار شد قانون تعرفه و تجارت نوشته شود و این تفاهم‌نامه تعرفه و تجارت میان کشورها مبنای عمل باشد. در چند دور مذاکره که تحت عنوان مذاکرات اوروگوئه معروف است، این مهم محقق شد تا نهایتا در دهه 1990میلادی فرآیند جدیدی به وجود آمد و عنوان سازمان تجارت جهانی را به خود گرفت. طراحان این ایده معتقد بودند که در این نوع نگاه نیازی به لشکرکشی و زد و خورد نیست و کشور سلطه‌گر نیز آسیبی نمی‌بیند.
قرار بر این بود که بازارها براساس مزیت نسبی تقسیم شوند. اگر کشورها می‌خواستند مقاومت کنند سعی می‌کردند یک دیوار بلندی از تعرفه‌ها ایجاد و گمرک را سنگین کنند، اما ما مشاهده می‌کنیم که تمامی این دیوارها فرو می‌ریزد و کشورها براساس مزیت نسبی و مزیت رقابتی با هم کنار آمدند.
براساس نوع تفکری که تحت عنوان نظریه هکشر - اوهلین (Heckscher Ohlin Theory) معروف است، صادرات از کشوری به کشور دیگر تنها به جهت مزیت و قیمت نسبی صورت می‌گیرد، بنابراین براساس این نظریه، نوعی روابط جدیدی میان کشورها شکل گرفت.
در واقع دیپلماسی و روابط بین‌الملل به نوعی جهت پاسخگویی به نیازهای اقتصادی شکل گرفت و ابزار کاری برای صاف کردن جاده آن شد.
بنابراین برخی از کشورها بر پایه این تفکر توانستند روابط خودشان را شکل دهند و از آن برای ورود اقتصاد به سیاست و دیپلماسی استفاده کنند. روابط بین‌الملل در اختیار تجارت بین‌الملل قرار گرفت. در حال حاضر گروه‌هایی چون G20 و G7 که با ورود روسیه G8 نامیده شد، ضمن بحث‌های اقتصادی، در حوزه مسایل سیاسی نیز ورود پیدا می‌کنند؛ یعنی تنها یک رویکرد سیاسی ندارند. رویکردهای اقتصادیشان هم‌ردیف رویکرد سیاسی‌شان است و این یعنی درهم‌تنیدگی. پس در واقع از دیپلماسی و روابط بین‌الملل با یک نگاه پوزیتیوی برای به دست آوردن این بازارها استفاده شد.
براساس تقسیم‌بندی حوزه روابط بین‌الملل، کشورها به دو دسته پوزیتیویستی و نرماتیویستی تقسیم می‌شوند. کشورهای پوزیتیو بیشتر به منافع‌شان فکر می‌کنند، اما کشورهای نرماتیو، نرم و هنجار دارند و کشورهایی هستند که حتی اگر منافع اقتصادیشان ضرر بکند؛ چون یک هنجار و ارزش دینی یا مکتبی دارند، نمی‌توانند از هنجارشان برای منافع اقتصادی چشم‌پوشی کنند.
پس از سال 1990 که بلوک شرق متلاشی شد، به نوعی کشورها از حالت نرماتیویستی خارج شدند و بیشتر به حالت پوزیتیویستی درآمدند؛ یعنی برای این کشورها منافع‌شان زمینه برقراری روابط را فراهم می‌کرد.
در حال حاضر نیز مشاهده می‌کنیم که چین و آمریکا به راحتی می‌توانند بنشینند و با یکدیگر بحث کنند، حال آنکه در آن مقطع امکان چنین امری وجود نداشت.
دیوار بلند دوران جنگ سرد بین این کشورها فاصله‌ انداخته بود اما در حال حاضر این دیوار فرو ریخته و میان این کشورها ارتباطات جدیدی حاکم شده است.
الان دیگر روسیه مانند شوروی سابق یک نگاه نرماتیویستی ندارد. از نگاه ارزشی کمونیستی به کشورها نمی‌نگرد که بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند یا نه. دوران جدیدی بر کار حاکم شده است و چون اقتصاد از اشل‌های ملی خارج و به شکل فراملی و اقتصاد بین‌الملل مطرح شده است، بنابراین روابط کشورها نیز باید در سطح روابط بین‌الملل تعریف شود و آن نظارت‌هایی که کشورها در گذشته برای تامین منافع و کنترل فعالیت‌هایشان تحت بسته‌های نظارتی ملی داشتند، به بسته‌های نظارتی بین‌المللی تبدیل شد.
سال گذشته و پس از بحران مالی جهان، اجلاسی در لندن برگزار شد و در آن مطرح شد که سازمان‌های جهانی چون IMF و بانک جهانی دیگر برای پیشبرد اهداف اقتصادی کشورها کافی نیستند و باید بسته‌های نظارتی جدیدی تعیین شود و قوانینی مقرر شود تا کشورهای خاطی مجازات شوند، چرا که به دلیل جهانی بودن اقتصاد، مشکلات یک کشور بر دیگر کشورها نیز تاثیرگذار است. بر همین اساس، زمانی‌که در یونان مشکلی به وجود می‌آید آلمانی‌ها به کمک‌شان می‌شتابند یا اتحادیه اروپا خواهان کمک به اقتصاد ایرلند می‌شود. اینها به دلیل خیرخواهی نیست، بلکه به جهت خودخواهی این کشورهاست که نفع خودشان را در کمک به دیگر کشورها می‌دانند و آگاهند که اگر اقتصاد این کشورها زمین بخورد، آنها نیز دچار مشکل می‌شوند.
کمک کشورها به یکدیگر به این جهت است که اگر در جهان موجی ایجاد شود، به کشورهای دیگر هم سرایت می‌کند. بر همین اساس می‌توانیم بگوییم که در بحث‌های اقتصادی دقیقا روابط بین‌الملل یک ابزار است. کشورها می‌دانند که اقتصاد، دیگر اقتصاد ملی یا منحصر به فرد نیست و متاثر از رخدادهای جهانی است.
* به‌رغم خفقانی که در گذشته در چین وجود داشت، این کشور توانست در بیشتر عرصه‌های اقتصادی به رتبه نخست دست پیدا کند. چین چه الگویی را دنبال می‌کند؟
** چین یک الگوی دوآلیستی دارد؛ یعنی الگویی دوگانه. ضمن اینکه در بخش‌هایی، نظام سوسیالیستی خودش را حفظ کرده و آن را در بسیاری از شوون این کشور حاکم کرده است اما به نظام سرمایه‌داری نیز توجه دارد. شاید شانگهای را بتوان پایتخت سرمایه‌داری و اقتصاد آزاد چین تلقی کرد و پکن را به عنوان مرکز سیاسی و سوسیالیستی این کشور شناخت. به این ترتیب رمز موفقیت چین علاوه بر عوامل متعددی که در آن نقش دارد، به الگوی استفاده از دو سیستم متفاوت و همزمان برمی‌گردد.
فرق این کشور با روسیه این است که روسیه نظام کمونیستی را کاملا از دور خارج کرد و نظام سرمایه‌داری را مبنای فعالیت‌های خود قرار داد اما چین به دلیل آنکه نظام مائویستی را برگزیده بود، همچنان به سنت‌های خود وفادار ماند.
مارکسیسم - مائویسم در چین و مارکسیسم - لنینیسم در روسیه هر دو تفاوت‌هایی با هم داشتند، امروز روسیه با یک سیستم حکومتی اداره می‌شود اما در چین این‌طور نیست. در چین هنوز یک کارگر برای ازدواج باید از کارفرمای خود اجازه بگیرد و این نشان می‌دهد که هنوز آن نظام‌های مارکسیستی حکمفرما هستند، ضمن اینکه نوع نژاد زرد و فرهنگی که این کشور دارد، در کنار پشتکار و قناعت مردمش مزید بر علت بوده است. مردم چین مصرف محدودی داشته و دارند و بیشتر عزم خود را بر صادرات متمرکز کرده‌اند و از فضای باز صادراتی هم استفاده می‌کنند. این نوع روش زندگی و فرهنگ، با سیستم دوگانه حکومت‌داری که به آن اشاره شد، موجب شده است که چین به این نقطه در تجارت جهانی برسد.
آنها با هرگونه فساد برخورد می‌کنند و تلاش می‌کنند بر یک‌سری ایده‌ها پافشاری کنند. علاوه بر این چین می‌تواند در بخش‌های مختلف و براساس بازارهای متفاوت جهانی، کالاهایی تولید کند. کالای چینی تنها آن کالایی نیست که ما می‌بینیم. کالای درجه E که به ایران وارد می‌شود، در دیگر کشورها جایی ندارد. برخی از کشورها اجازه نمی‌دهند کالایی با کیفیت کمتر از A وارد کشورشان شود.
* در رابطه با ارتباط توسعه و دیپلماسی نیز خوشحال می‌شوم دیدگاه جناب‌عالی را جویا شوم. هم‌اکنون نیز مشاهده می‌کنیم که کشورهای توسعه‌یافته در بحث دیپلماسی اقتصادی حضور چشمگیرتری نسبت به دیگر کشورها دارند؟
** مفهوم تکامل‌یافته توسعه این بحث را تداعی می‌کند. توسعه تنها به معنای رشد اقتصادی بالا نیست. حتی توسعه به معنای رشد اقتصادی بالا با بحث باز توزیع عادلانه ثروت نیز نیست. امروز توسعه بیشتر به معنای توسعه انسانی است که پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. در آن مقطع زمانی، کشورهایی که از تاثیر جنگ خلاصی یافته بودند یا تازه استقلال پیدا کرده بودند از واژه و کیفیتی که با عنوان توسعه یاد می‌شد، به سمت این واقعیت رفتند.
در ابتدا گمان می‌شد توسعه تنها همان رشد پنج‌ تا هفت‌درصدی اقتصاد کشورهاست. از سال 1950 تا 1970 همین دیدگاه حاکم بود اما توسعه به دست نیامد. از 1970 تا 1990 تز بازتولید عادلانه ثروت مطرح شد، اما آن هم کاربردی نداشت.
در ادامه تمامی نظریه‌پردازان شرقی به سمت توسعه انسانی رفتند و گفتند که انسان محور توسعه است. انسان می‌تواند ثروتمند باشد اما خوشبخت نباشد. خوشبختی آن است که از واژه‌های متفاوتی استفاده کنیم و گزینه‌های متفاوتی مطرح کنیم تا انسان بتواند با استفاده از توانایی‌های خود به آن نقطه مطلوب دست پیدا کند. هرچه گزینه‌ها متنوع‌تر باشد، امکان شکوفایی استعدادها بیشتر می‌شود. در کنفرانس هزاره، سران کشورها با هم توافق کردند تا در توسعه جهانی به ریشه‌کنی فقر در کشورهای محروم بپردازند و بهداشت برای همه، آزادی برای همه را سرلوحه امور خود قرار دهند. از همین رو است که هم‌اکنون اقتصاد پای ثابت تمامی مفاهیم توسعه است که به تجارت بین‌الملل و روابط بین‌الملل نیازمند است.
* چگونه می‌توانیم در بحث توسعه انسانی از توان رایزنی‌های اقتصادی کشور در شکوفایی دیپلماسی اقتصادی استفاده کنیم. ما چرا از تخصص افرادی که در اتاق‌های بازرگانی و سایر نهادهای صنفی کشور مشغول فعالیت هستند، در رابطه با بحث دیپلماسی اقتصادی استفاده نمی‌کنیم؟
** زمانی‌که بپذیریم تجارت بین‌الملل نیازمند روابط بین‌الملل است، راحت‌تر با این موضوع برخورد می‌کنیم.
نمایندگی‌های خارجی هر کشور وظیفه‌شان این است که روابط بین‌الملل را در خدمت تجارت بین‌الملل قرار دهند. فعالیت آنها بیش از آنکه جنبه سیاسی داشته باشد، جنبه اقتصادی دارد. می‌توانند بازاریابی‌های مختلفی داشته باشند یا به لحاظ حقوقی بسترهای مورد نیاز را فراهم کنند اما در یک اقتصاد دولتی نمی‌توان به حضور بخش خصوصی در کشورهای هدف امیدی داشت و معمولا دولت‌ها بسترسازی می‌کنند تا فرصتی را برای حضور تجار خود در دیگر کشورها فراهم کنند. مسوولان کشور ترکیه هر زمانی که به ایران می‌آیند تعدادی از تجار ترک را با خود همراه کرده‌اند.
البته همه مشکلات به این موضوع ختم نمی‌شود. ما مقداری هم مشکلات فرهنگی داریم. باید بپذیریم به دلیل القائات مختلف، سرمایه برای ما شرم‌آور عنوان شده است. در این صورت کدام وزیری جرات می‌کند برای سفرهای خارجی خود از توان بخش خصوصی استفاده کند؟
در کشورهای رشدیافته اقتصادی، رییس‌جمهور در هر سفر خارجی صدها نفر از بازرگانان را با خود همراه می‌کند. بازرگانان با بازرگانان تماس می‌گیرند و ارتباطات برقرار می‌شود. این ارتباط تنها با همان سفر انجام می‌شود و پس از آن نیز ادامه می‌یابد.
* کارشناسان معتقدند به دلیل برخی از سیاست‌های نادرست اقتصادی، ما بازار کشورهای حوزه آسیای میانه را از دست داده‌ایم و در بحث تجارت خارجی چندان موفق نبوده‌ایم. شما نیز این موضوع را قبول دارید؟
** البته بنده در این رابطه آمارهای ویژه‌ای ندارم، اما آنچه مسوولان محترم دولتی بر آن پافشاری می‌کنند، اعداد و ارقام نجومی در بحث جذب سرمایه‌گذاری خارجی است.
* برآورد شما نیز از این موضوع بر همین اساس است؟
** من برآوردی ندارم، اما در هر صورت باید به این آمار مراجعه کرد.
* به اعتقاد شما در بحث جذب سرمایه‌گذاری خارجی مهم‌ترین مولفه چه می‌تواند باشد؟
** بسترسازی برای افزایش روابط بین‌الملل اساسی‌ترین موضوع است.
* و از میان کشورهای همسایه یا در سطح جهان، کدام کشورها دارای پتانسیل خوبی برای این موضوع هستند؟ کشورهای حوزه آسیا، اروپا، آفریقا یا تنها حضور در بازار کشورهای حوزه آمریکای لاتین برای ما کفایت می‌کند؟
** آمریکای لاتین به دلیل مسافت طولانی قطعا بازار هدف مطلوبی نیست و کشورهای همسایه و بازارهای موجود در اطراف برای ما اولویت دارند.
* اما تاریخ گواه این موضوع است که کشورهای حوزه خلیج‌فارس هیچ‌گاه با ما رابطه حسنه‌ای نداشته‌اند؟
** بله و این موضوع بازمی‌گردد به این بحث که برای ارتباط خوب اقتصادی باید در زمینه روابط بین‌الملل گام‌های جدی برداشت. بحث مزیت نسبی و بحث مزیت‌های رقابتی حرف اول را می‌زند.
* عدم حضور ایران در خط لوله باکو- تفلیس- جیحان نیز در همین رابطه قابل تفسیر است؟ بازی ندادن ایران در خط لوله ناباکو نیز به همین صورت است؟ ما به چه صورت می‌توانیم برای تحقق این موارد بسترسازی کنیم؟
** معمولا در این‌گونه موارد دست‌هایی از قدرت‌های برتر می‌آیند و جلو فعالیت ما را می‌گیرند.
* گفته می‌شود خط لوله باکو- تفلیس- جیحان دارای صرفه اقتصادی برای کشورهای متبوع‌شان نیست. چرا این کشورها این میزان بر اجرایی شدن آن اصرار می‌ورزند؟
** اگر برای این کشورها درآمد - هزینه ندارد، اما منافع - هزینه دارد. در بحث منافع همین که بتوانند ما را به انزوا هدایت کنند، برای آنها مفید و کافی است. در رابطه با خط لوله‌ای که به هند می‌رفت نیز همین مطلب تکرار شد. تمامی این موارد در یک پارادایم کلی قابل تعبیر است. زمانی که روابط بین‌الملل ما به هر دلیلی مناسب نیست، اقتصاد ما و مطالبات آن نیز محدود می‌شود.
* برآوردی از مشکلاتی اینچنینی در نظام بودجه‌ریزی کشور دارید؟
** با این‌گونه اقدامات صادرات محدود و واردات افزایش پیدا می‌کند. اگر مقدار صادرات و واردات کشور را بررسی کنیم، مشاهده می‌کنیم که هیچ توازنی میان آنها وجود ندارد.
* افزایش تعرفه می‌تواند از واردات جلوگیری کند؟
** ما به دنبال آن نیستیم بلکه به دنبال افزایش واردات هستیم. ما سالانه 60 تا70میلیارددلار واردات کالاهای مصرفی به‌ویژه از کالاهایی چون برنج و میوه داریم. تعرفه باید صفر شود تا کالا ارزان شود، اما این امر نیز متضمن رشد و خودکفایی تولید داخل است؛ به گونه‌ای که افزایش واردات هیچ اثر سویی بر آن نداشته باشد.
* کشورهای دیگر به ما پیشنهاد کرده‌اند در قبال چشم‌پوشی از ادامه چرخه سوخت هسته‌ای، عضویت در سازمان تجارت جهانی و استفاده از هواپیماهای جدید در ناوگان هوایی کشور را به ما خواهند داد. حال ما چگونه می‌توانیم این مشوق‌های اقتصادی را کسب کنیم، اما از حقوق هسته‌ای نیز کوتاه نیاییم؟
** اینکه با چه روشی و چگونه می‌توان از حقوق ملی برخوردار بود و به این منافع اقتصادی دست یافت، هنر دولت‌هاست. اگر از طریق اعتمادسازی قابل دستیابی باشد باید از آن استفاده کرد. فکر می‌کنم اختلاف میان دو نگاه در کشور نیز از این موضوع منتج شده باشد. اما هیچ دولتی نمی‌تواند قبول کند که برای رسیدن به یک‌سری امتیازات اقتصادی از حقوق خود بگذرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات