عظمت شب بیستوسوم
آیتالله مهدویکنی در ابتدا با بیان فضیلت شبهای قدر، به تأکیدات روایی شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان بعنوان شب قدر اشاره کردند و با اظهار این نکته که از روایاتی که در زمینه شبهای قدر وارد شده است میتوان چنین استنباط کرد که احتمال این مطالب که شب بیست و سوم شب قدر باشد از شبهای دیگر بیشتر است به معنی و مفهوم احیاء شب قدر پرداختند و گفتند: احیاء شب قدر به معنی شبزندهداری در این شب و به ذکر و یاد خدا و طلب استغفار از درگاه الهی و تلاوت قرآن مشغول بودن است.
که الحمدلله با جاری شدن باران امید است دعاهای ما مستجاب گردد چرا که در روایات از باران به عنوان نزول رحمت الهی یاد شده است که نزول رحمت الهی و آنهم در چنین شب عظیمی که افضل از هزار ماه است موجب امیدواری در استجابت دعاهای خواهران و برادران حاضر در مجلس است هرچند که ممکن است برادران و خواهرانی که بعلت ازدحام جمعیت در بیرون هستند به زحمت بیافتند.
دبیر جامعۀ روحانیت مبارز تهران آنگاه با بیان تشکر از حضور امت حزبالله در این جلسه ادامه دادند: البته در همه جای شهر تهران جلسات کوچکی هست که باید هم باشد لیکن توجه به چنین مجالس بزرگی که برپا میشود بعنوان تعظیم شعائر اسلامی است که امری لازم و ضروری میباشد چرا که دشمنان وقتی چنین اجتماع بزرگی را آنهم در زیر باران از طرف شما مردم میبینند، مردمی که از طرفی در جبههها در مقابل دشمن ایستادهاند و از طرف دیگر در این مراسم باشکوه برای تقرب به خدا حاضر شدهاند، این تیری است بر چشم دشمنان اسلام و مسلمین.
ایشان آنگاه ضمن تشکر از برادران و خواهرانی که در برگزاری این مراسم در شبهای ماه رمضان زحمت کشیدند، خواستار حضور هرچه گستردهتر امت حزبالله در برپایی روز جهانی قدس گردیدند.
نکتۀ دیگری که در این چند شب تردید داشتم که بگویم یا نگویم و بالاخره با خدا استخاره کردم که از باب نصیحت آن را بیان کنم و برای ثبت در تاریخ انقلاب اسلامی باقی بماند (چون گاهی از اوقات نگفتن بعضی از چیزها کتمان شهادت است از این نظر که ممکن است خلاف باشد) و با اینکه وقت هم نیست ولی ناگزیرم خیلی مختصر این نکته را عرض کنم تا مبادا یک روزی آنچه که در تاریخ انقلاب اسلامی واقع شده است، از آنچه که بوده مسخ و منقلب بود و خدای ناکرده سوءاستفاده از آن بشود. (دقت بفرمائید که چه میخواهم عرض کنم)
در سه سال یا چهار سال قبل کتابی به نام اقتصاد اسلامی از مرحوم شهید بزرگوارمان شهید متفکّر و عالم فیلسوف ما و شاگرد خاص امام و پارۀ تن امام مرحوم آیتالله مطهری، البته به طور تقریباً نیمهمخفی، قسمتی از آن منتشر شد. بعد از این قضیه یکی از آقایان علماء تهران نامهای خدمت امام نوشتند و در آن نامه خدمت ایشان عرض کردند که این کتاب مجموعهای از نوشتهها و یادداشتهایی از مرحوم شهید مطهری است که بعضیهایش نظرات ایشان میباشد و بعضیهایشان به عنوان یادداشتهایی است برای بررسی مجدّد و دقت و لذا ایشان خودش این را به صورت کتاب درنیاورده بودند.
و بعضیها هم از نوارهایی که ظاهراً از قسمتهایی از نوارها و درسها و منبرهای ایشان بوده اینها جمع شده بود و با یک حواشی هم که به آن اضافه شده یک کتاب شده است. و در آن نامه عرض کرده بود که در این کتاب مطالبی هست که با فقه اسلام و شیعه بعضی جاهایش نمیخواند. و اگر مرحوم شهید مطهری این مطالب را به عنوان یک اظهارنظری در محافل علمی بیان کردند اینها کاشف از اعتقادات ایشان نیست. و بهرحال اینها اشکال دارد.
حضرت امام بعد از اینکه این نامه را قرائت کرده بودند، این کتاب را خواسته بودند. بعد هم چون خودشان وقت نداشتند که کاملاً تمام کتاب را از اول تا آخر بخوانند، بوسیلۀ آقازادهشان دستور دادند که بنده این کتاب را بخوانم. (اینکه من دارم عرض میکنم چونکه مربوط به خودم است عرض کردم) فرمودند: «این کتاب را شما بخوانید. جاهایی که به نظرتان میآید که آنجا اشکالی و شبههای دارد آنها را برای من یادداشت کنید که من آنجاها را خودم نگاه کنم، بعد اظهارنظر کنم».
بنده این کتاب را با دقت از اول تا آخر خواندم. کتاب، بسیار کتاب خوبی است و مطالب خوب در آن زیاد است و بخصوص بدرد علماء و اهل تحقیق میخورد و بدرد افراد معمولی نمیخورد. این کتابی که برای تحقیق نوشته شده باید اهل تحقیق آن را مطالعه کند. کتاب روزنامهای نیست که این را بکشند تو روزنامهها، کتابی نیست که ما این را بدهیم بدست عامۀ مردم که نمیتوانند در مسائل علمی اظهارنظر کنند.
خوب یک کتاب علمی است باید اهل نظر، اهل علم و آنها که اهل مطالعه هستند باید آن را مطالعه کنند و هیچوقت در علم بسته نشده ولی باید آن را به دست اهلش داد و مطلب روزنامهای نیست، مطالب روزنامه یک مسائل عمومی است و یک مسائل علمی باید در محافل علمی بحث بشود. خلاصه بنده عرض کردم: «چهار مورد یا پنج مورد این کتاب اشکال دارد و بقیّهاش بسیار خوب است، خیلی هم عالی است نظراتِ خوب، دقیق و عمیق شهید مطهرّی است که باید استفاده کنیم». اینها خودتان مطالعه بفرمائید.
یکی از آنها (چهار یا پنج موضوع) همین مسئله ماشین بود یعنی ابزار تولید و کارخانه در این کتاب اینجور اظهارنظر کرده بود که کارخانه مثل ابزار تولید، «کارد»و «چکش» سابق نیست که یک کسی، دستش بگیرد میخ میکوبد و «در» درست میکند. کارخانه یک چیزی است عظیم که مولود هزارها سال حرکت علم، تاریخ است. هزارها دانشمند روی آن کار کرده، فکرها آمده دانشمندها آمدند کارها کردند و خلاصه علمی درست شده و از آن علم هم، صنعت و تکنیک، و بعد این کارخانه درست شده و اینجور نیست که یک کسی که مخترع و مبتکر است بگوید آقا این را من درست کردم.
این مولود هزارها مغز است، هزارها سال آدمها زحمت کشیدهاند بنابراین این کارخانه که ساخته شده حتی برای آنکه ساخته، برای آن کسی که مبتکر و مخترع آن است مال او نیست، این مال جامعه است. چون این آقا به تنهایی این کارخانه را درست نکرده است و ادعای بیخود میکند. خوب البته این مقدمّات زیادی دارد که ایشان (شهید مطهری) فرمودند که در برابر مارکسیستها ما حرف بالاتر از آنها داریم، آنها میگویند در کارخانه استثمار است ما میگوئیم که عدالت اقتضا میکند که اصلاً این کارخانه ملک کسی نباشد.
بنده خدمت امام عرض کردم که این با فقه ما جور نیست. با روش خود مرحوم شهید مطهری هم جور نیست، مرحوم شهید مطهری کتابهایی که نوشتند بعضی کتابها را چاپ کردند و پولش را هم گرفتند و بعد از اینکه ایشان هم شهید شدند آن شورای نظارت بر آثار ایشان بعضی کتابها را چاپ کردند و پولهایش را به ما ندادند و پولش را هم گرفتند. خوب یک سؤالی ممکن است اینجا بشود که اگر مرحوم مطهری میفرماید چیزی که مولود هزارها مغز و ملک شخصی نیست، علم مرحوم مطهری هم مال خودش تنها نبوده است.
البته ایشان استعداد داشته ولی اگر از زحمات علمی اساتیدی چون میردامادها، ارسطوها، فقها، علماء که هزارها سال بالا آمدند، پایین رفتند و استادی چون مرحوم علامۀ طباطبائی استفاده نکرده بود، مطهری نمیشد. خوب حالا این مسائلی که اینجا نوشته شده به نام مرحوم مطهری، پس این کتابها مال ایشان نیست، و این کتابها را هم که چاپ میکنند، نباید پولهایش را به ایشان بدهند.
خود مرحوم مطهری یادم هست که در زمانی که زنده بودند یک کتاب ایشان را یکی از ناشرین گرفته بود و چاپ کرده بود و ایشان رفتند و با آن ناشر دعوی کردند و حق امتیازشان را گرفتند و گفتند آقا تو داری تجاوز میکنی. پس معلوم میشود که ایشان خودشان عملاً به این نظریه اعتقاد نداشتند و یک نظریهای بوده که ایشان گفتند.
نظر امام در مورد کتاب اقتصاد اسلامی
علیایحال من خدمت امام عرض کردم که حداقل سه جا یا حداکثر پنج جا اشکال دارد که خودتان مطالعه بفرمائید خوب امام هم دیدند که اشکال دارد اینها، فرمودند: «نباید چیزی از مرحوم مطهری منتشر بشود که اعتبار نوشتههای ایشان را از بین ببرد و دستور دادند که این کتاب نباید منتشر بشود بخاطر این دلیل» البته بعضیها گفتند اینها از کتاب حذف شود بقیۀ کتاب چاپ شود، در جواب حضرت امام گفته بودند که میگویند کتاب سانسور شده و کتاب چی شده بالاخره بعضیها نظرشان این بود که با یک مقدمهای و یا پاورقی نوشته شود که علیایحال ایشان نظرشان این بود که نوشته نشود.
من واقعه جریان را دارم عرض میکنم نظر شخص امام را، حالا بعضیها میگویند آقا سانسور کردند. هرچه کردند، نظر شخص امام اینست و من بعنوان کسی که خودش از طرف حضرت امام مسئول بررسی این کتاب بوده، دارم تاریخ را نقل میکنم و قضاوتش با خود شما مردم بعد هم امام دستور دادند که این کتاب منتشر نشود بعد یکی از روزنامهها در همان زمان (قبلاً) همین مقالۀ «ماشین» را چاپ کرده بود که امام آنروز فرمودند: «چرا این روزنامه این کار را کرده و خلاف کرده و عصبانی و ناراحت شدند» بعد دوباره امسال یکی از روزنامههای دیگر همان مقاله را که امام منع کرده بودند و بیشتر روی آن حساسیت بود، همان را دوباره منتشر کردند و این جریان برخلاف نظر حضرت امام بود.
ما دیگر حالا صحبت نمیکنیم که آن روزنامه بد کرده یا خوب کرده و بحثهایی که بعداً شد اینها خوب بود و یا بد بود. چون بنده از اختلافانگیزی بدم میآید و امام ناراحتند از اینکه ما بنشینیم علیه هم حرف بزنیم. چه دو تا روحانی، چه روزنامهمان، چه غیرروزنامهمان، ولی بحث اینست که با اینکه امام صریحاً فرمودند که این کتاب و این مقاله نباید چاپ بشود آقایان در روزنامه مینویسند نه امام نگفته.
فقط من خواستم این واقعیت را بعنوان بیان یک تاریخ در انقلاب عرض بکنم که امام فرمودند: «نباید این منتشر بشود» بقیۀ قضاوتها با خود مردم، با روحانیت و با جامعۀ ما. اگر امام فرمودند «نه» خوب سمعاً و طاعه، حالا بهر مصلحتی. دیگر این بحثها چیست که حالا بنده سلیقهام اینست؟ البته بنده اعتقادم اینست که این مسائل در این کتاب برای اهل علم خوبست که بخوانند. آنها که اهل تحقیقند مطالعه کنند و کسی در علم را نمیبندد.
متن این کتاب را اگر بدست یک عابد بدهند فلان دانشجو بعنوان وحی مُنزل میگیرد و میگوید «مرحوم مطهری گفته، تو دیگر چه میگوئی؟» (لاالهالاالله) هر چه حرف بزنیم که بابا مرحوم مطهری هم یک نظریهای دارند و نظر علمی قابل اشکال است و بعد هم امام بخاطر همین فرمودند که منتشر نشود. چون ایشان قبلاً فرموده بودند که نوشتههای مرحوم مطهری همهاش خوبست، آنهم نوشتههای ایشان و نه نوارهایشان.
آنچه امام فرمودند، نوشتهها بود و، نوشته یک کتابی است که آدم دقت میکند و میداند که بعداً اهل علم و اهل تحقیق میخوانند یکبار، دو بار 5 بار زیرورو میکند و عبارتهایش را عوض میکند تا یک کتاب درمیآید. ولی منبر اینطور نیست و گاهی در وسط منبر انسان یک چیزی یادش میآید، یک حرفی میزند منبر آن اعتبار نوشته دقیق را ندارد.
چون در گفتار جنبۀ خطایی زیاد است و جنبههای چیزهایی که آدم خلقالساعه میگوید زیاد است، بعد فردا شب ممکنست حرفی که دیشب زده، یک مقداری توضیح دهد و رد کند، اما نوشته را آدم خیلی رویش فکر میکند و امام هم فرمودند «نوشتههای ایشان و «نفرمودند» هر منبری، هر نواری» و آن کبرای کلی را نباید ما بگیریم و من خدمت آقازاده ایشان هم عرض کردم و گفتم که شماها از کلام امام باید حُسن استفاده کنید و زیر سایۀ آنکه فرمودند هر چه ایشان نوشتند، آن کتابها بوده است و در هر حال امام فرمودند همان چیزیکه آقای مطهری نوشتند، خوبست و منبرهایشان هم خوبست که ما هم این را قبول داریم،.
ولی خوب خودشان در اینجا فرمودند: «این منتشر نشود» این بیان خود امام است. حالا اگر خود امام فرمودند «منتشر نشود» باز دوباره ما میخواهیم چکار کنیم؟ در برابر امام که نمیخواهیم بایستیم. دستور امام است و ما هم باید تابع باشیم.
آیا آقای امامی کاشانی طرفدار محتکرهاست؟!
علیایحال من فقط تاریخچه را ذکر کردم و انشاءالله امیدوارم که این بحثها دیگر در روزنامهها و این طرف و آنطرف، هی مصاحبه و این چیزها راه نیفتد. و به مناسبت سالگرد شهادت ایشان هم مطلبی در مدرسه شهید مطهری جناب آقای امامی فرمودند. بعد صحبت میشود که آقا فلان روحانی طرفدار ثروتمندهاست. شما را به خدا، آخر اینها بد است که تهمت بزند.
واقعاً شما فکر میکنید یک روحانی مثل جناب آقای امامی پیدا میشود که ایشان طرفدار محتکرها باشد! ما خوب است بنشینیم به هم تهمت بزنیم بگوئیم او طرفدار محتکر است، آن طرفدار سرمایهدار است، آن طرفدار چه است؟ آخر اینها چیست که آدم بگوید؟ چرا ما بیخود، خودمان را به دست دشمنان بدهیم و این حرفها را بزنیم من میدانم آن برادرانی که این حرفها را میزنند خودشان یک روزی به اشتباهاتشان پی میبرند. یک خط آخر است.
من یک وقت برای آن خط قهدریجان در کازرون گفتم و در تاریخ ماند که امام باید این خط و این خاکریز را فتح بکند و دیدید امام خاکریز قهدریجان را فتح کرد. و یک خط دیگر هم باقیمانده است که این را هم امام باید فتح بکند و این خط هم فتح میشود. بگذارید اینهائی که این حرفها را میزنند، خوب دستشان را باز کنند. ببینید اینها واقعاً طرفدار امام هستند؟ واقعاً طرفدار روحانیت هستند؟ بعضیها در این مملکت در ده خودشان به آنها رای نمیدادند، روحانیت آمد اینها را معرفی کرد و حال آنها در برابر روحانیت ایستادهاند.
آخر حیا هم در دنیا خوب است که بعضیها واقعاً در دهِ 15 هزار نفریشان مردم به آنها رای نمیدهند و نمیشناختند آنها را و روحانیت آمده اینها را به حُسننیت معرفی کرده، به عنوان این که اینها برادران خوبی هستند، حالا یک دفعه، خوب نیست آدم این جوری باشد. شب توبه است باید توبه کرد، واقعاً توبه کنیم و برگردیم به سوی خدا، چه روزنامه، چه غیرروزنامه، ما ابزار دستخط و خطوط مخالف نظر امام نشویم و من این را امشب گفتم به عنوان یک تاریخ، یک خط دیگر باقیمانده انشاءالله امام آن را هم فتح میکنند، بگذارید اینها ماهیت خودشان را در این جامعه بروز بدهند جلویش را نباید گرفت، بگذارید بروز بدهند و ببینیم کی، چه میگوید؟
ما حرف خیلی داریم بزنیم و حرف هم خیلی میتوانیم بزنیم و احساسات شما را هم خیلی میتوانیم تحریک کنیم و از دیگران بهتر و بیشتر شدیم و قبل از انقلاب هم احساسات شما را، تحریک کردیم، خیلیها هم آن وقت نبودند اصلاً بچه بودند ولی آنچه که مانع از حرف زدن ما است، فقط دستورات امام است. ما هم دستور امام را اجرا میکنیم انشاءالله امیدواریم که شاگردان خوبی برای امام باشیم و انشاءالله امیدواریم که ما دنبال اختلافانگیزی نباشیم. واقعاً آن چیزی که ضربه به این انقلاب میزند اختلافات است و دوئیت و جدائی است. توبۀ کنیم و حرفی را نزنیم که برخلاف نظر امام باشد.
آفات لسان:
آیتالله مهدویکنی آنگاه با قرائت این حدیث یعذب الله السان بعذاب لایعذب به شی من الجوارح» از اصول کافی، به ترجمه و تفسیر آن پرداختند و گفتند: امام صادق از قول پیغمبر میفرمایند که «خدا زبان را عذابی میکند که هیچ یک از جوارح را آنطور عذاب نمیکند» خدا به داد ما برسد با این زبانمان، به خصوص ما که صحبت میکنیم برای مردم خیلی کار ما مشکل است. البته مشکل برای شماها هم هست ولی برای ما مشکلتر است.
پریشب یک مؤمنی بعد از احیاء به من نامه نوشته بود فلانی من غیبت شما را زیاد کردم و تهمت هم به شما زیاد زدم البته ما غیبت را میبخشیم، چرا تهمت را مشکل است آدم ببخشد. چرا تهمت به یک کسی بزند، آخه به من بیچاره چرا تهمت میزنی؟ و من چه کردم که تهمت زدی به من؟ خوب باز هم ما بخشیدیم و میبخشیم، شاید خدا هم گناهان ما را ببخشد. شما هم هر که غیبتتان را کرده و یا تهمتی به شما زده است شما هم امشب ببخشید و همه همدیگر را ببخشید که دلها پاک به سوی خدا برود.
خلاصه، زبان عذاب خیلی عجیبی دارد بعد روز قیامت که میشود «فیقول ای رب عذبتنی بعذاب لَم یعذب به شی» خدایا چرا اینطور عذاب کردی که هیچیک از اعضاء و جوارح عذاب نکشد؟ به این نکته توجه کنید که حدیث خیلی مهم است (به خصوص ما روحانیون و ما کسانی که مینویسیم و یا با مردم صحبت میکنیم این حدیث بیشتر شامل حال ما است) «فیقال له خرجت منک کلمة» گفته میشود که از زبان تو یک کلمهای خارج شده و حرفی زدهای «فبلغت مشارق الارض و مغاربها» این حرف یک موجی ایجاد کرده به مشرق و مغرب رسیده و اینطور نبوده که فقط بالای این منبر گفتی یا در آن روزنامه نوشتی و یا در مجلس گفتی و یا در جای دیگری گفتی، خیال کردی یک حرفی زدی تمام شد.
یک موجی ایجاد کرد، مشرق و مغرب را گرفت، نتیجهاش چه شد؟ «خون بیگناهی به واسطه حرف تو ریخته شد» جو درست کردی. خوب خیلی از اوقات با یک جوی ممکن است خون بیگناهی ریخته بشود. حتی یک قاضی ممکن است به خاطر جوسازی یک دفعه، حکم اعدام بدهد. تحتتأثیر «جو» قرار بگیرد و یک کسی را اعدام بکند. یا مردم بریزند یک کسی را بکشند بگویند این بد است.
مگر «جو» درست نکردند و علی(ع) را کشتند با «قصد قربت» ابنمُلجم ذکر میگفت حضرت علی(ع) را کشت. جو ممکن است درست کنند و انسانهای پاکی را هم بکشند. «مال مردم غارت رفت به واسطه حرفی که تو زدی» همین جوری یک حرفی زدی یک دفعه مال کسی را گرفتند. مالی که حلال بوده گرفتند، حالا تا من این حرف را زدم بعد میگویند آقا طرفداری از سرمایهدار کردی. این مال پیغمبر و امام صادق است طرفداری از سرمایه نیست و حرف من نیست.
اگر این حدیث هم دروغ است حدیث پیغمبر است که در کتاب اصول کافی است. «ناموس مردم به واسطه حرفی که زدی هتک و دریده شده خدا قسم یاد میکند «قسم به عزت و جلالم هیچیک از جوارح را مثل تو عذاب نخواهم کرد» یک وقتی برایتان گفتم که امیرالمؤمنین یک روز به یکی از اصحابشان فرمودند که برو در قبرستان بخواب، هر چه خواب دیدی بیا بگو، رفت روی یک قبری خوابید دید صاحب این قبر در یک باغی و در یک قصری است و خیلی وضعش خوب است، از حال او پرسید، گفت حالم خیلی خوب است، امّا صبر کن الآن یک جریان واقع میشود.
یک وقت میگفت همینطور که نشسته بودم دیدم یک مار سیاهی از در این قصر وارد شد و این بدنش شروع کرد به لرزیدن، مار آمد از پلههای قصر رفت بالا و... دهانش را شروع کرد گزیدن گزید و این سیاه شد و بیهوش شد و تا مدتی بیهوش بود و میلرزید. وقتی بهوش آمد پرسیدم جریان چیه؟ گفت جریان من اینست من در سن جوانی دختری را نامزد کردم و بعد نمیخواستم او را و بدم آمد از این دختر، قبل از اینکه ازدواج بکنیم برای اینکه خودم را راحت کنم و یک بهانهای داشته باشم، تهمت زدم به این دختر و گفتم این پاکدامن نیست.
تا در قوم و خویشها بتوانم بگویم این دختر را من نمیخواهم. این دختر در جامعه متهم و بدبخت شد و دیگر الآن هم پیر شده و کسی هم او را بعنوان یک دختری ناپاک نگرفته است و منهم بعد ازدواج کردم و مردم. حالا هر موقعی که در همان ساعت از روز که از دهان من این تهمت درآمد، این مار میآید و من را میزند و این جزای من است و هر روز این تکرار میشود. حالا شما بروید به امیرالمؤمنین بگوئید اولاً این دختر را تبرئه کند و به مردم بگویند که این تهمت بوده و نشانهاش هم اینست که در خانه من یک صندوقی دارم که ورثهام نفهمیدهاند و پولها در آنجا هست.
آنها را بیآورید اولاً بدهید به آن زن که از من راضی بشود و بعد هم به مردم اعلام کنند که من دروغ گفته بودم و تهمت بوده، شاید آن زن از من راضی بشود و خدا عذاب را از من بردارد. برادرها و خواهرها صحبت خیلی عجیب است. ما خیلی حرف میزنیم و خیلی کارها میکنیم و خیال میکنیم تمام شد و رفت. ولی اینها باقی میماند. در عالم وجود همه چیز (ثبت) است و گم نمیشود ولو، هزار حرف زدیم و تهمت زدیم و لذا امشب که شب توبه است، بیائید توبه کنیم.
[این مراسم با برگزاری مراسم احیا و قرآن سر گرفتن توسط آیتالله مهدویکنی به پایان رسید.]