تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۰ - ۰۹:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۲۷۷۲۷
در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری‌سیف مطرح شد

جریان‌شناسی معنویت‌های نوظهور

محمد خوش‌صحبتان مقدمه: بحثی که از آن با عنوان عرفان های جدید یا معنویت های نوظهور یاد می شود در چند سال اخیر مباحث بسیاری را پیرامون خود به وجود آورده به طوری که رفته رفته این موضوع به مسئله فکری دارای پایگاه اجتماعی تبدیل شده است. در همین راستا با حجه الاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری سیف نویسنده کتاب «جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور» به گفتگو نشستیم تا ابعاد و گستره فکری این نوع عرفان های نوظهور را مورد بررسی و واکاوی بیشتری قرار دهیم. اینک متن گفت وگو از نظرتان می گذرد.

* باتوجه به بحث های مطرح شده درباره معنویت های نوظهور و تبعات مربوط به آن به نظر می رسد در وهله اول نیاز به تعریفی از این پدیده ضروری باشد. در این رابطه آیا می توان تعریفی از این پدیده ارائه کرد یا خیر؟
** تعریف عرفان های نوظهور کار ساده ای نیست اگر بخواهیم تعریفش کنیم خیلی به زحمت می افتیم و یک بحث طولانی به وجود می آید ولی اگر بخواهیم به طور خلاصه نتیجه تأملات انجام شده و تحقیق و پژوهش های بررسی شده را که خلاصه کنیم و آن جریان ها، ایده ها و افکاری که به منظور پاسخگویی به نیازهای معنوی انسان می آیند اما متکی به منابع درست دینی نیستند. منابع معتبر معرفتی، معنوی ندارند. حالا یا اساساً منبع ندارند مثل بعضی از جریان های عرفانی سرخپوستی و یا عرفان های بودایی اینها منبع وحیانی ندارند. یا این که این منبعشان مغشوش است، مثل جنبش های معنوی و عرفانی که از دل مسیحیت و یهودیت بیرون آمده است.
یا این که اگر هم به منبع درستی می خواهند تکیه کنند شیوه استفاده و بهره برداریشان خراب است یعنی روش و ابزار استفاده از منابع فاسد است. یک سری جریانات عرفانی که فکر می کنند از قرآن استفاده می کنند ولی در عمل شیوه بهره برداری به گونه ای است که قرآن را تحریف معنوی می کنند و بسیاری از عرفان ها و جنبش های معنوی که در فضای تفکر اسلامی الآن به وجود آمده و در جامعه ما شکل می گیرد با این مشکل مواجه اند یعنی منبع را دارند، اما نمی توانند به آن تکیه کرده، و از آن درست استفاده کنند روششان اشکال دارد این به طور خلاصه چارچوبی است در مورد عرفان های نوظهور.
*  بحثی که فرمودید درباره منبع بود حال در این منبع روش برداشت از آن چه تاثیری در رویکردهای عرفانی خواهد داشت؟
** اگر منبع درست باشد ، بحث روش مطرح می شود.
روش اجزاء مختلفی دارد. در روش استفاده از منابع دینی عناصر متعددی هست که در بعضی از این جریان ها تعدادی از این عناصر اشکال دارد و در بعضی همه شان اشکال دارد. روش شامل عناصری است. اول این که خود باید زبان منبع را بلد باشد و بتواند ارتباط برقرار کند. این خیلی طبیعی است. من اگر بخواهم بروم سراغ یک منبع انگلیسی بدون این که انگلیسی بلد باشم قاعدتاً نمی توانم درست استفاده کنم. دوم این که با روح و محتوای منبع انس داشته باشد. ممکن است شما یک جمله ای از اینها بشنوید بعد بگویید این مظاهری که من می شناسم این را نمی گوید . حتماً یک جای دیگر یک حرف دیگر زده است شما آن را نمی بینید هر دو در کنار هم این معنی را می دهد. یا قبلا یک چیز دیگری گفته بوده است این در کنار آن معنی اش کامل می شود. این که ما هویت منابع دینی، قرآن و احادیث را بشناسیم و بتوانیم ارتباط درست و صحیح برقرار کنیم بعد از آشنایی با زبان منبع مطرح می شود مثلا علامه طباطبایی(ره) می فرمودند که مثلا 16 هزار حدیث با حذف تکراری ها این 16 هزار حدیث را اگر کسی همه اش را ندیده باشد نمی تواند درست تفسیر کند، باید همه آنها را دیده باشد و یک نگاه کلی داشته باشد در چنین شرایطی می تواند بفهمد که مثلا در مورد زکات که چه احادیثی داریم، و به چه نحوی باید برداشت شود، تا به نتیجه مطلوب رسید.
لذا این آشنایی با کل آن منبع و هویت آن منبع هم موضوعیت دارد. الان ما می بینیم بعضی ها از قرآن تفسیر ارائه می دهند و حتی می بینیم برخی مدعی رمزگشایی از آیات قرآن هستند در حالی که آیه را بلد نیستند بخوانند، زیر و زبر آیه، تلفظ آیه و کلمه را غلط می خوانند یک کلمه را کلا به آن اضافه می کنند یا از آن کم می کنند، این حالا می آید مدعی می شود که عرفان را دارد از قرآن در می آورد و رمزگشایی می کند. اسرار مربوط به متون قرآن را می خواهد به ما آموزش دهد. در گام بعدی ما به بعضی از افراد دیگر برمی خوریم که می آیند آیات را تقطیع می کنند. ما چند هزار آیه در قرآن داریم. اینها سر و ته آیات قرآن را می زنند می گذارند کنار هم و بعد شروع می کنند از آنها نتیجه گیری کردن. و نتایجی می گیرند که اصلا قابل اعتماد نیست. بیشتر به شعر می ماند. انگار که تخیلی است. یک چیزهایی را به هم ربط می دهند که در فضای شعر و تخیلات شاعرانه خیلی زیباست ولی اگر این بخواهد به عنوان معرفت دینی عرضه شود، گمراه کننده و فاسد است.
بنابراین شیوه استفاده از این منبع هم برای خودش به عنوان مرحله مهم است. یعنی بعد از اینکه کسی که زبان قرآن را بلد بود. با روح و پیام و منبع هم آشنا بود و مبانی اش را می شناخت در مرحله بعدی بحث شیوه عملی استفاده از قرآن است. در اینجا علم اصول و روش های تفسیر و... در این زمینه به ما کمک می کندکه چگونه می توان از یک آیه ای ظهورش را فهمید، احتمالاتش را چگونه می تواند وارد کرد. در واقع اینها همه روش مند است. یعنی یک ویژگی ای که اسلام دارد این است. به خاطر وجود یک منبع وحیانی به دور از تحریف، در طول زمان به روش بسیار متکاملی برای بهره برداری از این منبع دست پیدا کرد ه ایم. این موضوعی است که متأسفانه افرادی که از راه می رسند و علاقه مندند با هر قصدی می آیند شروع می کنند بدون تسلط بر روش های فهم دین. شروع می کنند به تفسیر دین و برداشت های متعددی ارائه می دهند. بعضا که با آنها صحبت می کنیم ممکن است خودشان را خیلی هم متدین نشان دهند با این تئوری های تکثرگرایی و پلورالیزم دینی مخالف اند، اما در عمل دارند طبق همان مبانی حرکت می کنند.
* وجه تمایز این عرفانی که ما الان به عنوان عرفان های کاذب یا عرفان های نوظهور از آن نام می بریم با عرفان حقیقی که منبعث از آیات قرآن در روایات است چیست؟
** اهل بیت دو ویژگی داشتند. یکی ولایت سیاسی و اجتماعی شان بود که زمام امور مسلمین بعد از رحلت پیامبر به اینها سپرده شد. دومی ولایت علمی و معنویشان بود که هر کس با اینها مواجه می شد در جذبه علم و معنویت این بزرگواران قرار می گرفت. بنابراین یک مقام قدرت علمی و پاسخ گویی و احتجاجات بود که برخاسته از آن افق بلند معنوی آنها به شمار می رفت و با همین روح معنوی بود که مردم را جذب می کردند. جریان مقابل اهل بیت به هر دوی این ولایت ها و مقام ها طمع کردند. اول آن ولایت سیاسی اجتماعی را خواستند غصب کنند که کردند، بعد دیدند این طور که مشکل حل نمی شود، زیرا آنها هنوز در قلب ها جا دارند و هنوز مردم به اینها توجه دارند. برای آن هم نقشه کشیدند که اگر نمی توانند به یک چنین سطحی دست پیدا کنند حداقل بتوانند رقیبی برای این جذابیت معنوی ایجاد کنند. از همان جا افرادی مثل سفیان ثوری و دیگران پدید آمدند و یک جریان، عرفان کاذب در فضای تفکر اسلامی به وجود آوردند. از طرف دیگر اهل بیت با آن جذابیت معنوی شان افرادی را فرامی خواندند و به سمت خودشان جذب می کردند و آنها اصحاب سرّ اهل بیت می شدند، رازهای معنوی به آنها سپرده می شد و سینه به سینه به آنها منتقل می شد.
آن جریان درست معنوی هم سینه به سینه برای کسانی که صلاحیتش را داشتند و آمادگی دریافت آن را داشتند ارائه می شد. اما آن جریان انحرافی معرکه گیرانه و با بازارگرمی و ریاکاری به حیات خود ادامه می داد. مصداق بارز آن سفیان ثوری است که آن مواجهه را با امام صادق(ع) داشت که معروف است. این دو جریان با همدیگر پیش آمدند و تا امروز هم هستند یعنی ما یک عرفان حقیقی داریم که از طریق اهل بیت و در سینه اولیاءالله است و به اهلش منتقل می شود یک جریان ریاکارانه عرفان هم داریم که زهدفروشی و عبادت نمایی و از این جور داستان ها در آن دیده می شود. الان در عرفان های جدید یک تفاوتی به وجود آمده است که اتفاقا آن تصوف سنتی ما هم دارد با این تفاوت کم کم همراه می شود. آن هم این است که به جای عبادت و ریاضت و زهد و اینها فقط روی شعارها و یک سری اصول اخلاقی دارند تکیه می کنند. همه همدیگر را دوست داشته باشند، همه به هم احترام بگذارند ، همه ادیان حق اند و... کامل می شود اینها را فهرست کرد. 8-7 محور است که اینها رویش تاکید دارند. طبیعت را دوست داشته باشیم و احترام به محیط زیست و... این مطلب الان دارد به وجود می آید و ما می بینیم بعضی از این جریانات صوفی سنتی هم دارند آرام آرام تغییر هویت می دهند. یعنی شما می بینید آدم درویش مسلکی با ظاهری که مثلا ریشی می گذاشت و کشکولی و عبایی و...، اینها را گذاشته کنار و سبیل ها را هم تراشیده دارد حرف از پلورالیزم و روح جهانی و بیایید همه جهانی شویم و یک دنیای متفاوتی بسازیم و همدیگر را دوست داشته باشیم و صلح جهانی و از این حرف ها دارند می زنند. این ویژگی این عرفان جدید است، که عمدتا اخلاقی است و قابل تحلیل است. این شعارها کارکردهایی دارد برای نظام سرمایه داری و در شرایط امروز جهانی قابل بررسی است که چه فایده ای دارد.
* یک بحثی که امروزه در باره عرفان های نوظهور و حقانیت آنها مطرح است رابطه بین تاثیرات غیرمادی مانند انرژی درمانی و علاج بیماری ها و یا رسیدن به مقامات بالای معنوی و... با حقانیت این جریان ها است که تا چه اندازه می تواند این آثار عملی، ملاک حقانیت این جریان ها باشد؟
** ببینید برای اثرگذاری راههای مختلفی وجود دارد. الان یک نفر می رود ورزش می کند تا قوی بشود و وزنه ی 200کیلویی بالای سرش ببرد. خب این آیا آدم خوبی است؟ آیا پیغمبر است؟ آیا قدیس است؟ آیا عارف است؟
خیر هیچ کدام از اینها نیست. او وزنه برداری رفته و قدرتش را پیدا کرده است. یک نفر دیگر می تواند برود علم پیدا کند بعد یک دستگاهی بسازد که یک حرکت خارق العاده ای دیگری با آن بکند. آسمان ها را می تواند رصد کند و جو بالا را بسنجد و بگوید یک هفته ی دیگر باران می آید. خب آیا این قدیس است؟ آیا به او الهام شده؟ نه! این یک راهی را رفته به یک نتیجه ای رسیده است. یکی می آید دیگری را با روش تلقین درمان می کند. آیا این مسیح است؟ چنین شخصی بخواهد خودش را تشبیه کند به مسیح(ع) اشتباه می کند. چرا که حضرت مسیح(ع) با تلقین درمان نمی کرد. او معجزه می کرد لذا قدرت فوق العاده و این که یک اتفاقی می افتد که یک کسی کاری می کند که ما نمی فهمیم چه کار کرد، دلیل بر حقانیت نیست معیارهای انسان کامل انسانی است که معنوی و رشد یافته است و از دیدگاه قرآن و روایات مشخص است و قابل دفاع هم هست. اگر کسی به آن معیارها نزدیک شود این حق است حالا حتی اگر هیچ کار خارق العاده ای هم انجام ندهد. شما مگر از برخی اولیای خدا کار خارق العاده ای شنیده اید که انجام دهند؟ آن مهم نیست. مهم این است که شما اوصافی از او شنیده اید که فهمیدید او انسان کاملی است. خصلت ها و ویژگی هایی از او نقل شده است که هر کس این ویژگی را داشته باشد، آدم متعالی و فوق العاده ای است.
* یک سری قوای غیرطبیعی مربوط به قوت نفس وجود دارد و فرق نمی کند طرف مسلمان باشد، مسیحی باشد، هندی باشد یا ... یعنی یک انسان با ریاضت به نوعی قدرت فوق العاده در نفس خود دست می یابد. این امور را چگونه می توان توجیه کرد؟
** خیلی از اینها کاملا طبیعی است. بسیاری از امور برای ما ناشناخته مانده است تا الان. حالا یکی به آن رسیده است. یا عده ای به آن رسیده اند و دارند از آن استفاده می کنند، بعضی هایش ممکن است مشهود باشد. از همین نیروهای طبیعی خیلی هایشان دارند استفاده می کنند. یعنی طرف دارد می آید انرژی منتقل می کند. خب این کار کاملا طبیعی است.
خیلی هایشان اصلا قوای نفسانی قوی هم ندارند. ممکن است بعضی هایشان هم یک همچنین شکلی باشند اما اکثرا در چارچوب قواعد طبیعی اند.
* حالا اگر قوه نفسانی بعضی از اینها قوی باشد آیا این دلیل بر حقانیت نمی تواند باشد؟
** بله. ما الان داریم آدم ها را می بینیم اینها اصلا خیلی هایشان اهل قوای نفسانی نیستند یعنی کاملا دارند از نیروهای طبیعی استفاده می کنند. و گاهی اوقات هم از نیروهای شیطانی استفاده می شود. مثل همین عرفان حلقه اینها کلا در این فازند. یعنی اهل این که بخواهند از قوای نفسانی استفاده کنند نیستند.
* به طور کلی آیا می توان از این جریانات تقسیم بندی و سنخ شناسی مشخصی ارائه کرد و اینکه برای این جریانات چه شاخصه های مشترکی می توان متصور بود و مهم ترین جریان مربوط به آن در ایران چیست؟
** ارتباط اینها با هم یک مقدار محتوایی است. محتواها خیلی دارد به هم شبیه می شود. این موارد و تشابه بسیاری از آنها در «کابالای» مدرن است. عرفان یهود یک دوره کلاسیک داشت با یک اصولی یک بخش از آن اصول الان تغییر کرده است و این کابالای جدید راه افتاده است و مبانی جدیدی مطرح کرده که کابالا کاملا فضایش عوض شده است. این فضای جدیدی که در عرفان یهود به وجود آمده است الان عملا در بسیاری از عرفان های نوظهور قابل مشاهده است چه داخلی هایش چه خارجی هایش. یعنی شما این شاخصه های مشترک را در همه این عرفان ها از جنس گروه رام ا... و پیمان فتاحی تا افکار پائولوکوئیلو و اشو می بینید.
همه اینهامشترکاتی را با هم دارند. این قابل توجه است. بعضا می بینیم شکل کار تشکیلاتی اینها خیلی شبیه هم است. حلقه سبزی ایجاد می کنند، و شیوه های تبلیغاتی خیلی مشابه هم دارند.
* غیراز بحث محتوایی در بحث کارکردی شان هم آیا با هم مشترکاتی دارند؟ مثلا فرض کنید یکی از وجوه اشتراکشان نگاه سکولاریستی آنها به معنویت و کنارگذاشتن شریعت است.این آیا باعث می شود که یک کارکرد واحد پیدا کنند؟
** بله وقتی محتواها به هم نزدیک شود نتایج هم مشابه می شود. مثلا فرض کنید در جریانی که می آید به جای معرفت به خدا عشق به طبیعت وجهان هستی و اینها را مطرح می کند. این به طور طبیعی در انسان یک حس آرامش به وجود می آورد. آن هماهنگی با طبیعت و این که من درخت و زمین و آسمان ها را و اینها را بخشی از وجود خودم بدانم و به آنها عشق بورزم. یک سطحی از آرامش در من به وجود می آید یا انواعی از مدیتیشن (روش های آرامش بخشی) را در همه اینها می بینیم. که این هم می تواند سطح اضطراب های ذهنی را کاهش و آرامش و شادمانی را به دنبال بیاورد. لذا محتواهاست که مشابه می شود. نتایج هم به طور طبیعی به هم شبیه می شوند. در کارکردها و دست آوردهایی که دارد.
* مهم ترین این جریانات درحال حاضر کدامند؟
** در کشور ما درحال حاضر عرفان حلقه یا عرفان کیهانی است که متأسفانه به صورت هرمی خیلی گسترش پیدا کرده است. عرفان حلقه رسما اصول کابالای مدرن را گرفته و در مباحث فکری خود مطرح کرده است. آن شاخص اصلی که کابالای مدرن را معرفی می کند در کابالای سنتی اصول آن مطرح بود که کسانی می توانند دراین مسیر عرفان حرکت کنند که اولا یهودی باشند، ثانیا مرد باشند، 40 سال به بالا داشته باشند، عالم یهودی باشند، یعنی باید متون یهودی و آثار آنها را بلد باشند و یک سری از این دست اصول. بعد در کابالای مدرن با این شروع کردند که سن، جنسیت، سواد و معلومات، دین و مذهب برای رفتن به سمت عرفان اصلا مهم نیست که این دقیقا یکی از اصول عرفان حلقه همین است. در کتاب عرفان کیهانی عین همین مطلب آمده است. یا این که در عرفان یهود بحث درمان گری خیلی تاکید می شود.
یعنی همین الان اگر شما در اینترنت جست وجو کنید آب کابالا می آید و قیمت های گرانی هم دارد و مثلا یک آبی را می فروشند برای درمان گری. حالا این با پزشکی کنونی ارتباط دارد یا نه قابل بررسی است. ولی موضوع درمان گری یک موضوع اساسی بوده است در عرفان از قدیم تا حال که جزو مشترکات بین کابالای کلاسیک و کابالای مدرن است و الان در عرفان حلقه هم این را می بینیم لذا من می توانم بگویم در عرفان حلقه خیلی از عرفان یهود استفاده شده با این که ما می بینیم یک التقاطی از همه عرفان هاست. مثلا حرف هایی از عرفان بودایی هم در آن هست و از عرفان اسلامی هم یک چیزهایی اقتباس کرده و آنها را تحریف شده به کار برده اند که از عرفان یهود خیلی بیشتر به چشم می آید. اما در مورد عرفان یهود صریحا عین عبارت های کابالای مدرن را در کتب و منابع خود مطرح می کنند.
* دلیل رشد بیش از حد عرفان حلقه نسبت به سایر عرفان های نوظهور چیست و دلایل موجه شدن این عرفان در میان مخاطبان خود چه بوده است؟
** چند تا محور مهم که باید مورد بحث قرار گیرد، یکی اینکه اینها روی دردهای مردم دست گذاشتند و در بحث درمان گری، خب مردم جذب می شوند. همه بالاخره در دوروبرشان مشکلاتی را دارند. دوم این که اینها دوره ها را خیلی خلاصه و کوتاه کردند و هرکس می رود 8 ترم می گذراند هر ترم 6 جلسه می شود استاد عرفان. با مدت کوتاهی در چند ماه به قله های عرفان می رسد! سوم این که خیلی ساده کردند. مثلا این که شما نه می خواهید تزکیه نفس کنید نه می خواهید تقوا داشته باشید نه می خواهی کارهای بد را کنار بگذاری هرجا هستی می توانی عارف شوی، فقط کافی است متصل شوی به انرژی کیهانی عالم. چهارم استفاده گسترده از رسانه هاست. به نام آقای طاهری در روزنامه ها و مجلات متعددی مقالاتی منتشر می شود در رادیو بارها و بارها با ایشان مصاحبه کردند. به عنوان استاد عرفان و کارشناس ادبی از ایشان دعوت شد و صحبت کردند.در تلویزیون چندین بار اسم ایشان مطرح شده است. عرفان کیهانی مطرح شده است به مناسبت های مختلف.
مثلا در برنامه هایی مثل به خانه برمی گردیم کارشناسی می آورند که ایشان از مریدان آقای طاهری بوده است و شروع می کند از آقای طاهری تعریف کردن. فیلم هایش هست الان.نشسته است دارد تعریف می کند. خود آقای طاهری چندین بار مطرح شد حتی عکس او را نشان دادند به عنوان کسی که مدرک دکترای افتخاری گرفته است. از همه مهم تر آقای [...] به عنوان بنیانگذار این جریان کسی که در تدوین اساسنامه دخالت داشته است. و همچنین در نامگذاری فرقه که متأسفانه رسما تلویزیون در قبضه ایشان است. در شبکه 4 و سایر شبکه ها به عنوان کارشناس مذهبی می آید و خیلی اعتماد به وجود می آورد این موضوع یعنی حضور بالای اینها در رسانه ها که دائم حضور دارند و این حضور پررنگ اعتماد به وجود می آورد. ممکن است یک نفر بررسی و تحقیق هم نکند ولی می گوید خب من که [...] را همیشه در تلویزیون می بینم. آقای طاهری هم که گاهی اوقات می آید و صحبتش را می کند، در روزنامه های مختلف هم می بینیم مطالبی از او می نویسند، حتما این آدم راستگوست و آدم خوبی است و دارد حرف حساب می زند. در رادیو هم گاهی صدایش را می شنوند و اینها خودش تأثیر خیلی زیادی روی مخاطبان گذاشته است.
* رابطه عرفان با شریعت و مناسک شرعی که هم در عرفان سنتی مورد بحث قرار می گیرد و هم معنویت های جدید، این بحث را چگونه تحلیل می فرمایید؟
** یک دروغ بزرگی که شاید این بزرگ ترین نوع در دنیای تصوف اتفاق افتاده است و الان عرفان های جدید این دروغ بزرگ را تکرار می کنند این مطلب است که «دنیای عرفان ماورای دنیای تکلیف است» کسی که به عرفان برسد تکالیف شریعت از او ساقط می شود و... این بزرگ ترین دروغی است که در عرفان های کاذب گفته شده است. من فکر نمی کنم از این بزرگ تر خطا و دروغی وجود داشته باشد. چرا که فضای عرفان واقعی فضای تکلیف است.به بیان دیگر کسی که وارد فضای عرفانی می شود آن معرفت اصیل توحیدی را درباره خدا تجربه می کند و در واقع وارد فضای تکلیف می شود. اصلا همه زندگی اش می شود تکلیفی که نسبت به معبودش دارد. چنین شخصی اصلا حاضر نیست کاری غیر از آن تکالیفش انجام دهد. چنین افرادی حتی آب هم که می خورند یک جوری به رضای خدا ربطش می دهند.
نمی توانند برای غیر خدا عمل کنند و کاری انجام دهند. بنابراین فضای عرفان فضای تکلیف است، تجربه عشق ورود به عالم وظیفه و تکلیف شرعی است لذا شما می بینید افراد وقتی سیر و سلوک می کنند هرچه می روند جلوتر ، تقیدشان به انجام مستحبات و ترک محرمات بیشتر و بیشتر می شود. به حرکات و اذکار و به ساعات اعمال، دقیق می شوند و کار به جایی می رسد که در قله عرفان که رسول اکرم(ص) است می بینید اساسا دایره واجبات و تکالیف شرعی ایشان بزرگ تر از دایره واجبات ماست. مصداق بارز آن در نماز شب است. نماز شب بر هیچ مسلمانی واجب نیست غیر از رسول الله(ص). به خاطر این که او عشقی را تجربه کرده است و به افقی از معرفت دست پیدا کرده است که آن جا 17 رکعت نماز او را آرام نمی کند. او باید 11 رکعت هم بیشتر بخواند و همان واجبش هم باید بیشتر شود لذا دنیای عرفان دنیای تکلیف است یعنی کسی که واقعا مقامات عرفانی را چشیده باشد و در آنها قدم گذاشته باشد و این عشق به کام دلش ریخته شده باشد متوجه می شود که وظیفه و عشق و عرفان به هم گره خورده، و از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.
* در این بحثی که فرمودید چقدر ادبیات عرفانی ما دخیل بوده است؟ مثلا ما ادبیات عرفانی بزرگانی مثل عطار، مولوی و... را داریم که رگه های زیادی از این نگاه در آنها دیده می شود اینها چقدر دخیل اند در این امر و این که چرا درحال حاضر هم که ما حرف از مباحث عرفان می زنیم باز هم مستند می کنیم به یک چنین پشتوانه هایی؟
** یک نکته ای وجود دارد و آن هم این که فضای شعر، فضای تخیل، فضای تشبیه و استعاره و اغراق و استفاده از متضادها و اینها است. که نمی تواند مبنای فکری ما باشد. ببینید ادبیات شاعران، ادبیات استعاره ای است. که من قسم خوردم ترک می کنم دیگر ولی قسمم را خواهم شکست. که اینها با معنای ظاهری اش متفاوت است البته اشکالات زیادی هم ممکن است در آنها وجود داشته باشد و اینها نباید مبنای فکری در معرفت قرار گیرد.
* بحث مهدویت یا عام تر منجی در عرفان های نوظهور غیراسلامی هم مطرح است. این مهدویت چه جایگاهی دارد در اینها. دلیل استفاده از آن چیست؟ آیا استفاده ابزاری از آنها شده است؟
** یکی از مسائلی که در اینجا وجود دارد این است که همیشه افراد در شرایط بسیار سخت به سمت عرفان می روند همان طور که در شرایط بسیار سخت به سمت منجی می روند. و در جست وجوی نجات دهنده هستند. لذا همیشه این دو تا به هم پیوند خورده اند. ما این را به خصوص در تاریخ عرفان یهود می بینیم. یعنی عرفان یهود نقاط اوجش دوران هایی است که بنی اسرائیل و یهودیان در شرایط سختی قرار گرفته اند یعنی در قرن 16 و در دوره های دیگر همان موقع ها بوده که عرفانشان اوج گرفته است، دوران درخشان و پر اثر عرفان یهود. الآن هم در جامعه ما همین اتفاق دارد می افتد، در دنیا هم همین اتفاق دارد می افتد. بحران های اخلاقی، اجتماعی، محیط زیستی، انواع و اقسام فشارهای روانی و اجتماعی که الآن دارد برای مردم به وجود می آید. حتی شدت بیماری ها و... اینها باعث شده است که مردم به یک اضطرار نزدیک شوند، یک رنجی را دارند احساس می کنند که آرزوی این را دارند که یک منجی از راه برسد و آنها را از رنج نجات داده و خارج کند.
لذا در این شرایط است که متوجه مسائل معنوی می شوند. همین رنج و همین فضای غیرقابل تحملی که در آن هستند باعث می شود که به منجی فکر کنند. من می خواهم بگویم که روی آوری به منجی و انتظار منجی و از آن طرف رفتن به سمت معنویت و عرفان خیلی با هم گره خورده اند.
از الآن در دنیا ما می بینیم عمده مدعیانی که وجود دارند یا می گویند ما مسیح هستیم که آمده ایم دنیا را نجات دهیم یا می گویند ما بودا هستیم که آمده ایم دنیا را نجات دهیم یا می گویند من امام زمان هستم که آمده ام دنیا را نجات دهم و همه همین طورند. شما اگر بروید به کشورهای چین و هند و کشورهای شرق آسیا و جنوب شرقی ما بوداهای بسیاری در آنجا داریم. الآن لی هنگجی می گوید من بودا هستم و آمده ام دنیا را نجات دهم. چنان که اوشو هم می گفت من بودا هستم و دیگران هم می گویند ما بوداییم آمده ایم دنیا را نجات دهیم. خیلی این موضوع تکرار می شود. در کشورهای غربی کلی مسیح داریم. این جا هم که کلی امام زمان داریم. بنابراین این دو مقوله را نمی توان از هم جدا کرد.
* نگاه های آخرالزمانی را چگونه و بر کدام مبانی می توان تقسیم بندی کرد؟
** اگر بخواهیم عرفان ها را از زاویه دید رویکرد منجی گرایانه تقسیم بندی کنیم من تا حالا تأملی نداشته ام اما با نگاه گذرا می توان گفت افرادی را داریم که کلا در چارچوب دین دارند دعوت را انجام می دهند و تغییراتی را در دین به وجود می آورند. نماز را عوض می کنند ،می گویند دیگر نمی خواهد شما روزه بگیرید شب قدر مثلا شب دهم محرم است اصلا همه چیز را دارند زیر و رو می کنند. این عده دارند در چارچوب دین حرکت می کنند و فقط یک ادعاهایی دارند. بعضی ها هم هستند که اصلا ادعا را خودش مطرح نمی کند یک جوری حرف می زند که ادعا را طرف مقابل اگر عاقل است می فهمد که مثلا این فرد امام زمان است. مثلا آقای علی یعقوبی می گوید عالم 8 طبقه است دیگر اولیاءالله تا طبقه دوم سوم بیشتر نرفته اند و من هم هرچه می بینم می گویم و بلافاصله شروع می کند از طبقه هشتم صحبت کردن. بعد می گوید آن جا هم فقط امام زمان و اهل بیت هستند و من هم هرچه می بینم دارم می گویم و از طبقه هفتم، هشتم توصیف ارائه می دهد. خب اگر طرف عاقل باشد می گوید این نایب برحق امام زمان است و خلاصه یک چیزی هست.
بعضی هم اصلاً ادعا نمی کنند یعنی باز یک دسته بندی دیگر می شود. بعضی ها خودشان ادعا نمی کنند فضا و گفتارشان به صورتی است که قرائنی به دست مخاطب می دهد که آنها حدس بزنند این آقا یا خانم ، امام زمان است. بعضی ها هستند که کاملاً در چارچوب دین اند این یک دسته بندی دیگر است. برخی هم شروع می کنند به تغییر و تحول در دین ایجاد کردن.
یعنی امام زمان با اختیارات حداکثری بعضی ها محدودتر است اختیاراتشان. حالا یک دسته بندی سیاسی و فرهنگی هم می تواند مطرح باشد.
* آیا می توان جریانات تبشیری مسیحیت را در معنویت های نوظهور دسته بندی کرد و اینکه این جریان ها در حال حاضر در چه جایگاه و موقعیتی قرار دارند؟
** بله بسیاری از این تحرکات جدید مسیحی حرکت های جدید معنویت گرایانه هستند. به نظر می رسد حتی به آن اصول مسیحیت سنتی هم پایبند نیستند. حالا این پایبند نبودنشان گاهی خوب است مثلاً فرقه شاهدان یهوه که مثلاً مسیح را خدا نمی داند.
ولی خب بعضی وقتها این پایبند نبودنشان هم خوب نیست مثلاً این فرقه فرزندان خدا رابطه جنسی را حتی در فضای خانوادگی و محارم توصیه نمی کنند و این فرقه ابتدا اسمشان لشگریان خدا بود سپس اسمشان را گذاشتند فرزندان خدا. خب این هم عدم پایبندی به آن توصیه ها و آن اصول مسیحیت سنتی است.
لذا اینها واقعاً جنبش های جدیدی هستند که دارند غیرمسیحیان را همان طور که مسیحیان را مخاطب قرار می دهند مخاطب خودشان تصور می کنند و آنها را هم دعوت می کنند.
گاهی اوقات هم اصرار ندارند کسی مسیحی شود می گویند همین تعالیم را بیایید شما عمل کنید. مثل این که بگویند تو بودایی نشو ولی بیا بنشین مدیتیشن کن. به این چهارحقیقت بودایی هم اعتقاد داشته باش. می خواهی هم اعتقاد نداشته باش ولی اینها وجود دارد توضیح می دهند برای شما. شما قبول می کنی این 4تا هست. جهان بینی ات را بودایی می کنند اعمالت را هم بودایی می کنند بعد می گویند تو مسلمانی هر دینی می خواهی داشته باش. این معنویت های غیر ایدئولوژیک وجود دارد. البته این می تواند راه ورودی برای افراد به یک دین باشد که اول غیر ایدئولوژیک دین را می پذیرد بعد ایدئولوژیک هم به طور کامل می پذیرد و می گوید من بودایی یا مسیحی ام.
الآن در ترکیه هم مسلمانان یک دوره ای را برگزار می کنند با عنوان مسلمان یک ماهه. البته یک هفته، 10روز بیشتر نیست ولی عملاً کسی که مسلمان نیست می آید نماز می خواند، روزه می گیرد، مسجد می رود و... و همه این کارها را انجام می دهد و سعی می کند حس مسلمانی را تجربه کند.
* قدرت و گستردگی نفوذ مسیحیت در داخل کشور چقدر است؟
** در داخل کشور درحال حاضر خیلی فعالیت دارند. به خصوص در استان های شمالی خیلی زیادتر از جاهای دیگر دارند فعالیت می کنند.
* چند فرقه از آنها در ایران مطرح است و بیشتر فعالیت دارند؟
** فرقه هایشان خیلی زیاد است. آنهایی که الآن مطرح هستند به سبک کلیسای خانگی دارند خیلی فعالیت می کنند یک فرقه شان هست که در استان گیلان می دانم که زیاد فعالیت می کنند فرقه «شاهدان یهوه» که عملاً در تهران می روند در خانه ها را می زنند جلوی جوانان را می گیرند با آنها صحبت می کنند. انجیل به آنها هدیه می دهند. اینها را می دانم فعالیت شان زیاد است.
* آیا این فرقه مسیحی با جریانات کابالیستی ارتباط دارند؟
** ببینید این ارتباط شاخص مشترک در همه اینهاست. حال اگر بخواهیم این بحث را باز کنیم طولانی می شود ولی این جنبش های مسیحی و این جنبش هایی که در فضای اسلام دارد اتفاق می افتد همه با رویکرد عرفانی و معنوی حتی تحرکات بودایی ها، تحرکات جدیدی که دارند و هندوها اینها عمدتاً تحت تأثیر آموزه های کابالاست و قابل توضیح هم هست هم از لحاظ محتوایی و هم از جهت کارکردی.
* با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
** من هم متشکرم موفق باشید.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات