* پیدایش معنویت مدرن در قالب فرقه های مختلف در جهان ناشی از چیست؟ آیا این ها محصول مدیریت مرکزی هستند و یا ناشی از عوامل مختلفی که عقبه فکری خاص و متمرکزی ندارند؟
** بحث درباره این موضوع نیاز به فرصت زیادی دارد. به اختصار عرض کنم که گرایش مردم جهان به معنویت، اربابان قدرت و مدیران جامعه در غرب را بر آن داشت که به مدیریت این گرایش مواج بپردازند.
بیش از 20 سال از زمانی می گذرد که گرایش به معنویت، موج بزرگی را در دنیای غرب پدید آورد که به سمتوسوی معنویت دینی جهت میگرفت. علت هم این بود که باور های معنوی دینی تنها باور های موجود و به روز در جامعه بودند؛ به ویژه که بعد از نهضت های دینی در شرق عالم به خصوص انقلاب اسلامی ایران، گرایش معنوی در جهان جهت اسلامی پیدا کرد و گرایش به اسلام در غرب بالا گرفت و افراد و جوانان زیادی را متأثر کرد. این گرایش اگرچه یک گرایش فطری بود، اما علل و عواملی این موج را در دنیای غرب پدید آوردند. به یکی از آن موارد بروز و ظهور نهضت های دینی اشاره کردم، اما مهمترین عامل گرایش مردم غرب به معنویت، بحران معنوی و بحران عاطفی و روانی بود که دنیای غرب به خاطر گریز 500 ساله خویش از معنویت، باطن و روان و آن چه مربوط به بعد فرامادی میشود، به آن مبتلا شد. بحران های عاطفی آن قدر شدت گرفت که نهایتا با شنیدن زمزمه های معنوی در شرق عالم موجی از گرایش را در مردم غرب پدید آورد. طبیعتا در برابر چنین موجی این امکان وجود نداشت که اقدامی پیش گیرانه یا بازدارنده به کار بست، یعنی مدیران فرهنگی و مدیران قدرت در دنیای غرب به خوبی دریافتند که در برابر این گرایش نمیتوانند رفتار های بازدارنده داشته باشند. بنابراین از همان آغاز به فکر مدیریت این گرایش افتادند. پیدایش معنویت مدرن در قالب فرقه ای و غیرفرقه ای و آن هم فرقه های متعدد، محصول این مدیریت است.
* دنیای غرب، گرایش معنوی مردم جهان و خصوصا غرب را چگونه و از چه طریقی مدیریت میکند؟
** یکی از این اشکال، مدیریت سکولاریزاسیون اسلام است که اکنون نمیخواهم در مورد آن صحبت کنم و وارد این بحث شوم. یکی از شیوه های دیگر، مدیریت ایجاد فرقه های جدید و فرقه های معنویتگرا و باطنگراست؛ البته هرکدام از این شیوه ها ابواب خاصی را در نظر دارد و مخاطبان خاص خودش را داراست. مدیران فرهنگی ابواب گوناگونی را در نظر میگیرند. این گونه نیست که برای یک ذوق و سلیقه برنامهریزی و مدیریت کنند، بلکه برای همه مدیریت و برنامهریزی میکنند و همیشه مخاطبان گوناگون را با ابواب و سلایق خاص مدنظر قرار میدهند. مثلا برای آن ها که گرایش اسلامی دارند، اسلام را سکولاریزه میکنند.
دسته ای از مخاطبان این فرقه ها مسلمان هستند، این فرقه ها اجازه میدهند تا این گروه مسلمان بمانند. معنویت های مدرن با اسلام به صورت مستقیم مقابله نمیکنند تا گروهی از مخالفین به وجود بیایند که بر آرمان ها و باورهای شان محکم، راسخ و پایدار باقی بمانند، بلکه بدون مخالفت صریح و مستقیم، این گرایش را مدیریت میکنند تا با مبانی مدرنیسم در دنیای غرب سازگار شود. طبیعی است که اسلام سکولاریزه با مبانی اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم خواناست و ناسازگاری چندانی با این ها ندارد. این جریان برای طبایع دیگر نیز شیوه های دیگری به کار میبندد تا گرایش های معنوی آن ها را مدیریت کند. از جمله آن ها، تولید فرقه های معنویتگراست؛ این معنویت یک نوع معنویت مدرن است.
* با این وصف، ویژگی های معنویت مدرن چیست؟
** وقتی که مسئله مدرن به میان میآید، یعنی معنویت مدرن بر پایه هایی استوار است که مدرنیته غرب روی آن بنا شده. اگر مدرنیسم غرب را بر اصولی مانند اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم و برخی از پایه های دیگر برقرار بدانیم، معنویت مدرن نیز بر همین پایه ها استوار است، یعنی معنویت مدرن یک معنویت اومانیستی است، یک معنویت سکولاریستی است؛ لذا بعضی ها هم به فرقه های عرفانی، فرقه های سکولار و معنویت لیبرالیستی میگویند؛ البته با تعاریف خاصی که از اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم میشود.
این معنویت ها به جای این که خدامحور باشند، انسانمحور هستند؛ یعنی تولیت و سرپرستی به جای این که به دست خداوند باشد به دست انسان است، در واقع سرپرستی از خداوند گرفته شد. اومانیسم چنین بود که ولایت و سرپرستی در جامعه غرب از کلیسا گرفته شد، با این فرض که مردم خود سرپرست خویش هستند، ولایت با موجودی با نام خداوند نیست درحقیقت خدا از محوریت زندگانی اخراج شد. نیچه کتابی مینویسد و نام آن را «وقتی که خدا مرد» میگذارد؛ یعنی وقتی که خداوند از محوریت زندگانی مردم در دنیای غرب بیرون رانده شد و تولیت به خود انسان داده شد؛ یعنی انسان با میل و سلیقه خویش قانون وضع و اجرا میکند. دیگر ولایت قوانین با خداوند نیست برخلاف معنویت دینی که بر این باور است که ولایت به دست خداست. «انما ولیکم الله.: سرپرستی شما با خداوند است.» لذا خداوند قانون را وضع و باید و نباید را تعیین و معلوم میکند. خداوند مسیر سلوک معنوی را به انسان معرفی میکند، اما ما میبینیم که در معنویت مدرن این انسان است که خودش حتی سیر و سلوک روحی و باطنی را به ذوق، فکر و سلیقه خود ابتکار میکند. فرقه های گوناگون هرکدام سلیقه ای برای رفتار های باطنی خویش دارند؛ یعنی بر این باور نیستند که خداوند باید راه سلوک را به انسان نشان دهد، بلکه میگویند ما خود راه سعادت و معنوی شدن را طراحی میکنیم. این همان معنویت اومانیستی است.
* با این حساب، ویژگی سکولاریستی معنویت مدرن بر چه مقولاتی استوار است؟
** یکی از ویژگی های معنویت مدرن، سکولاریستی بودن آن است؛ یعنی غایت در این معنویت، خداوند و بندگی خداوند و سعادت نیست، بلکه همچون یک سکولاریست، غایت بهتر زندگی کردن، رفاه و التذاذ است، معنویت مدرن هم غایتی به عنوان سعادت معرفی نمیکند؛ نهایت غایاتی که معرفی میکند آرامش، شادی و درمان گری است و با همین غایات به جذب هواداران میپردازد و مدعی است که قدرت درمان گری دارد و میگوید که من به زندگی شما شادی میدهم. در حقیقت، هدف این معنویت شاد زیستن است؛ مثلا دالایی لاما مسئله شاد زیستن را مطرح میکند. این ها به عنوان غایت، هدف و نهایت حرکت معرفی میشود. نهایت سلوک این است که انسان آرام بگیرد و شاد زندگی کند تا بتواند بیماری های خود و دیگران را درمان کند؛ این ها غایات دنیایی است. وقتی که دنیای غرب طی 500 سال گذشته به سمت سکولاریسم حرکت میکرد، آرام آرام دین از عرصه اجتماع عقب رانده شد و جای سعادت را لذت و رفاه به عنوان غایت زندگی گرفت.
معنویت مدرن، معنویت سکولاریستی است، چون غایت این معنویت وصل به خداوند و فنای در خداوند نیست، بلکه غایت این معنویت شادی، آرامش و درمان گری است و نمیخواهم بگویم این امور چیز بد و نادرستی است، ولی این ها غایت این گونه معنویتهاست.
* از ویژگی لیبرالیستی معنویت مدرن هم بگویید.
** همچنین این معنویت لیبرالیستی و اباهیگراست، یعنی باید و نبایدی زندگی انسان را تعیین نمیکند و خط قرمزی در مقابل آن ترسیم نمیشود، این معنویت به انسان میگوید: هرگونه میخواهی زندگی کن.فرقه های نوپدید که از آن به عرفان های کاذب تعبیر میشود، در حقیقت فرقه هایی هستند که معنویت عرضه شده از سوی آن ها معنویت مدرن است؛ معنویتی که مبتنی بر مبانی اومانیستی، سکولاریستی و لیبرالیستی است. مدیران فرهنگی در دنیای غرب کوشیدند گرایش معنوی مردم را مدیریت کنند و به سمتوسوی معنویت مدرن با تولید و اشاعه فرقه های گوناگون بکشند و تا برای شان امکان داشت، بر تعداد این فرقه ها افزودند.
* مکانیسم مدیریت معنویت مدرن چگونه است، یعنی راه های گسترش این گونه معنویت ها در جهان چگونه است؟
** این که مکانیسم معنویت مدرن چگونه گسترش یافته، بحث مفصلی است، اما به هر حال، آن چه که از تعداد این فرقه ها خبر داده میشود، بسیار زیاد است. در آماری که از شش سال پیش به ذهن دارم، در آن زمان نزدیک به 4 هزار فرقه در آمریکا وجود داشت که روزانه بر این تعداد 10 فرقه تازه افزوده میشود، یعنی اکنون بعد از گذشت این مدت چیزی در حدود 50 - 40 هزار فرقه معنوی باید وجود داشته باشد. این تکثیر و اشاعه به شکل های مختلفی ازجمله قالب های هنری انجام میشود که مهمترین آن ها سینماست.
وقتی به سینمای معناگرای غرب نگاه میکنیم، میبینیم 70 درصد از فیلم های تولیدی هالیوود در سه سال گذشته فیلم های معناگرا بودند و شاید امروز این درصد بهصورت قابل توجهی رشد کرده باشد و تقریبا بتوان گفت همه فیلم های هالیوودی فیلم های معناگرا هستند. اثر فوقالعادهای که هنر در جذب مردم به سمت تفکرات معنوی مدرن میگذارد، جای تردیدی در آن نیست. همچنین نگارش رمان های گوناگون در تیراژ های بسیار بالا، موجب اشاعه معنویت مدرن در بین مردم بوده و حالا همین وارد فضای شرق عالم هم شده است.
* آیا استراتژی گسترش معنویت مدرن در شرق یا غرب با هم متفاوت هستند؟
** برای نفوذ معنویت مدرن به جهان شرق استراتژی خاصی طراحی شد، یعنی بعد از مدیریت بر دنیای غرب، نوبت مدیریت معنویت در دنیای شرق رسید، اگرچه مدیریت در دنیای شرق کاری بسیار دشوارتر از مدیریت معنویت در دنیای غرب بوده و علت آن هم روشن است. مردم غرب نسبت به معنویت فقیر بودند و چیزی نداشتند؛ لذا آسان میشد معنویت مدرن را در قالب فرقه های گوناگون به آن ها القاء کرد، اما مردم شرق و کشور های اسلامی به ویژه ایران با سخنان خداوند، اولیای معصوم (علیهم السلام) و گفته های عارفانه و سخنان عارفان شان و با اشعار مولانا و حافظ آشنا بودند. بنابراین به آسانی نمیتوان معنویت شرقی ها را مدیریت کرد. به همین خاطر، استراتژیای برای نفوذ و اشاعه معنویت مدرن در دنیای شرق طراحی شد که برخی از جزییات آن را ما میشناسیم و شاید برخی از آن ها را نمیشناسیم.
یکی از جزییات آن تولیدات هنری است؛ تولیدات هنری در اندازه های بسیار. مثلا میگویند رمان های پائولو کوئیلو در کشور ما آن چنان که در کتاب گزارش شده، در یک چاپ نزدیک به 100 هزار نسخه منتشر میشود. این حکایت از تولید هنری بیاندازه تفکر معنوی مدرن برای نفوذ و باز کردن فضای مناسب دارد. وقتی کتاب های این شخص به 36 زبان زنده دنیا ترجمه میشود، نشان دهنده حمایت مدیران فرهنگی غرب است، در حالیکه مگر این رماننویس چقدر قدرتمند است؛ به پای رماننویسان مشهور جهان که نمیرسد، ولی چرا باید کتاب های او با چنین تیراژی وارد فضای جامعه شود؟ این یکی از علل نفوذ تولیدات هنری است. برای تولیدات هنری باید اهمیت قائل شد. اگر بخواهیم مقابله کنیم نباید از تولیدات هنری در این عرصه غفلت ورزیم. بهرهبرداریای که دنیای غرب از هنر برای انتقال معنویت مدرن میکند، بسیار حیرتانگیز است. تولیدات کمپانی بزرگ تولید فیلم یعنی هالیوود این گونه به ساخت فیلم های معناگرا بها میدهد.
چرا ما برای القای اندیشه های معناگرایی از هنر خیلی کم بهره میگیریم؟ وظیفه ما بهرهگیری قابل توجه از هنر برای اشاعه معنویت دینی، معنویت خدامحور، سعادتگرا و شریعتمحور است. درست در نقطه مقابل معنویت مدرن که انسانمحور، دنیاگرا (سکولار) و اباهیگرا (لیبرال) است، اما معنویت دینی خدامحور در برابر انسانمحور، سعادتگرا در برابر دنیاگرا و شریعتمدار در برابر اباهیگری و رواانگاری معنویت مدرن قرار دارد.
* قدم های دیگر اشاعه معنویت مدرن در دنیای شرق چگونه هستند؟
** قدم دیگر این است که ماهیت این معنویت یک ماهیت تکثرگرا معرفی شود. این معنویت خود را این گونه معرفی کرد که دارای ماهیت تکثرگراست، یعنی مخالفت و تضادی با باور های دینی مخاطبان خود ندارد. مثلا برای مخاطبان مسلمان تبلیغ میکنند که شما میتوانید مسلمان باشید و باور های ما را هم بپذیرید. بهعنوان مثال، فرقه «اکنکار» معتقد است شما میتوانید یک اکیست مسلمان، مسیحی و یا یهودی باشید؛ آموزه اکنکار منافاتی با دین ندارد. دومین قدم این بود که مخاطبان تبلیغ معنویت مدرن، احساس و باور نکنند که این معنویت با دین آن ها سر ستیز دارد یا این عمل دافعه به وجود میآورد؛ آن ها میخواستند این نوع معنویت ها تماما جاذبه باشد.
قدم سوم اشاعه معنویت مدرن این بود که در برابر معترضان و منتقدان که میگویند ما انحصارگرا یا شمولگرا هستیم و میگوییم معنویت دینی و لا غیر، میگویند عرفان دینی هم پلورالیستی است؛ البته این کار را انجام دادند و مولانا، ابن عربی و... را که از بزرگان عرفان اسلامی هستند پلورالیست معرفی کردند و گفتند اصلا ماهیت عرفان دینی تکثرگراست؛ یعنی این که انسان هم میتواند عارف باشد و هم هر دینی داشته باشد و آموزه معنویت مدرن منافاتی با معنویت دیگر ادیان ندارد؛ یعنی یک مسلمان و جوان مسلمان احساس نکند که اسلام به او اجازه نمیدهد که مثلا اکیست باشد. آن ها تبلیغ میکنند که ادیان مثلا اسلام میتواند با اکیست بودن جمع شود و اسلام در این باره مخالفتی نمیکند.
قدم دیگری که مدیران معنویت های مدرن برداشتند، این بود که میان آموزه های معنویت مدرن و معنویت دینی تلفیق کردند تا برای پیروان ادیان آسمانی مختلف جاذبه به وجود بیاورند. از این تلفیق هم زیاد استفاده کردند و در مجالس خود هم آموزه های معنویت مدرن را ارائه میدادند و هم ادعیه مأثوره، اشعار مولانا و حافظ را میخواندند. پس با این تلفیق، یک جوان مسلمان احساس میکرد که این کار ها درست است، البته یک نکته در ذات معنویت های مدرن وجود دارد که به این عرفان ها جاذبه داد که همان ماهیت سکولاریستی و لیبرالیستی داشتن است. به هر حال، وقتی جوانی که قدرت غرایز در او بالاست ببیند و احساس کند یک فرقه و تفکری وجود دارد که مدعی است که او را معنوی میکند و در عین حال در زندگی به او آزادی میدهد و برای او خط قرمز و باید و نبایدی ندارد و به او اجازه میدهد که به هر صورتی که خواست زندگی کند و در عین حال باور های معنوی را به انسان میدهد؛ طبیعی است که انسان به دنبال این ها میرود، چون معنویت های دینی خط قرمز و باید و نباید دارد. این ها مجموعه عوامل مهمی است که اجزای یک استراتژی برای نفوذ معنویت در جهان اسلام و ایران هستند.
* در مقابله با این معنویت های مدرن چه کار هایی باید انجام داد؟
** در برابر هرکدام از این معنویت های مدرن باید موضع گرفت و باید نشان داد که معنویت دینی ماهیت پلورالیستی ندارد، بلکه این شعار نخستین معنویت مدرن است که باعث جذب میشود، اما در ادامه با پیروان مخالفت میکند که دستورات دینی به کار برده شود. مثلا اجازه نمیدهند که نماز خوانده شود و باید به جای آن مدیتیشن انجام داد. این چه ماهیت پلورالیستی است که در آغاز آزادی میدهد و میگوید تو میتوانی مسلمان باشی و به فرقه ما هم بگرایی، ولی در ادامه جز به باور های خودش مُهر صحت نمیزند و انسان را از باور های دینی دور میکند. همچنین این ها معتقدند عرفان دینی ماهیت پلورالیستی دارد و باید با آن مقابله کرد و نشان داد که معنویت دینی اصلا نمیتواند با معنویت مدرن سازگار باشد. همچنین اینها نمیتوانند با هم تلفیق شوند، معنویت دینی نمیتواند بر معنویت مدرن صحه بگذارد، چون معنویت مدرن در مبانی اصلی خود با معنویت دینی منافات دارد. عرض کردم معنویت مدرن انسانمحور است و معنویت دینی خدامحور است. چگونه میشود که انسان دینی و دیندار باور های آن ها را هم قبول داشته باشد. برای این است که عرفان دینی ماهیت پلورالیستی و تکثرگرایی ندارد و این دروغی است که به مولوی، ابن عربی و عارفان شامخ ما بستند.
مدیران فرهنگی در دنیای غرب اصلا مایل نبودند چنین گرایش هایی پدید بیاید. گرایش به معنویت به خاطر همان بحران هایی است که گفتم از فطرت بشر سرچشمه گرفته است، منتها وقتی جلوی این گرایش ها را گرفتند، خودشان آن را مدیریت کردند یعنی معنویتی را طراحی کردند که در طراحی با پایه ها و مبانی غربی منافاتی نداشته باشد؛ لذا تبلیغ و اشاعه این معنویت برای مدیران فرهنگی در دنیای غرب خوشایند است، یعنی دوست دارند این تفکرات در همه جای دنیا اشاعه پیدا کند؛ چون مردم احساس میکنند هم از نظر معنوی اشباع شدند و هم اینکه سر ناسازگاری در برابر دنیای غرب نخواهند داشت، یعنی معنویتی که در برابر حاکمیت غرب خنثی است و مخالفتی نخواهد کرد. هیچ یک از هواداران معنویت مدرن مخالفتی با نحوه مدیریت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... در دنیای غرب نداشتهاند. به همین خاطر این معنویت را دنبال میکنند و سعی میکنند تا بتوانند آن را در جهان اسلام هم اشاعه دهند؛ چون اسلام معنویتی ناسازگار با حاکمیت آن ها را ارائه میکند و این ها برای این که اسلام فضای لازم را به دست نیاورد، ناچارند معنویتی را اشاعه دهند که با مبانی خودشان سازگار است