بصیرت: برخی روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "تاریخ در چند قدمی پیچ بزرگ !"به قلم حسین شریعتمداری آورده است :
1- روز سه شنبه 29 مارس 2011- 9 فروردین ماه 1390- «توماس دانیلون» مشاور امنیت ملی آمریکا طی سخنانی در «بنیاد کارنگی» در واشنگتن که بازتاب گسترده ای داشت با تاکید بر این که جمهوری اسلامی ایران اصلی ترین دشمن و کانون فعال تهدید علیه آمریکا در منطقه و عرصه بین المللی است، می گوید «مقابله با ایران اسلامی از فهرست اولویت های سیاست خارجی آمریکا حذف نمی شود». دانیلون در بخش دیگری از سخنان خود به ترسیم چشم انداز برخورد آمریکا با جمهوری اسلامی ایران پرداخته و درباره چگونگی برنامه ریزی برای رسیدن به این هدف- به گفته او- استراتژیک توضیح می دهد «سیاست آمریکا در برخورد با ایران را تحولات درونی این کشور تعیین می کند. یعنی رخدادها و تحولاتی که در داخل ایران جریان دارد و یا در حال شکل گرفتن است به ما می گویند، چه بگوئیم، روی کدام نقطه تمرکز کنیم و از کدام حرکت و یا جریان سیاسی حمایت کنیم»! مشاور امنیت ملی آمریکا، حمایت از جنبش سبز!!- فتنه آمریکایی اسرائیلی 88- را در همین راستا ارزیابی کرده و از ناکامی این حرکت با تاسف یاد می کند. توماس دانیلون در بخش دیگری از سخنرانی بیش از یکساعت و نیمه خود خطاب به کارشناسان و برنامه ریزان امنیتی آمریکا که در «بنیاد کارنگی» گرد آمده اند به «ضریب حمایت مردم» از رهبری اشاره کرده و آن را اصلی ترین فاکتور در محاسبات آمریکا می داند و پنهان نمی کند که غلظت این فاکتور برای آمریکا چیزی شبیه یک «کابوس» است.
2- توماس دانیلون در همان نشست توجیهی که در گرماگرم انقلاب ها و تحولات اسلامی منطقه تشکیل شده بود و سقوط بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر را به دنبال داشت، تاکید می کند «امروزه برای آمریکا هیچ اولویتی بالاتر و بااهمیت تر از این نمی شناسیم که از تبدیل ایران به یک «الگو» برای ملت های مسلمان منطقه جلوگیری کنیم» و در توضیح این «اولویت» می گوید «به خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه کنید، اندونزی و مالزی و پاکستان و حتی ترکیه را هم نادیده نگیرید. ملت های مسلمان در کشورهای اسلامی بعد از تحولاتی که شاهد آن هستیم در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند و الگوی ایران را به عنوان «نقطه ایده آل» پیش روی خود دارند. و همین نگرانی جدی است که پیشگیری از الگو شدن ایران را به اولویت اصلی ما در خاورمیانه تبدیل کرده است».
3- ساموئل هانتینگتون استراتژیست بلندآوازه آمریکایی و واضع نظریه معروف «جنگ تمدن ها» که چند سال قبل چشم از جهان فرو بست و در دیار باقی به اسلاف توطئه گر خود پیوست، در کتاب «موج سوم دموکراسی» به فرمولی برای ارزیابی میزان مشروعیت- اینجا به معنی مقبولیت- نظام های حکومتی اشاره می کند که صرف نظر از هویت هانتینگتون، یک فرمول علمی و قابل قبول است. او در این باره می نویسد؛ کاهش مشروعیت گروه ها و احزاب سیاسی در یک نظام حکومتی فقط هنگامی نشانه کاهش مشروعیت آن نظام حکومتی در میان مردم است که مردم در این کشورها، اعتماد خود به کانون اصلی مشروعیت نظام را از دست داده باشند و در غیر این صورت یعنی چنانچه ملت ها به کانون اصلی مشروعیت نظام اعتماد و اعتقاد داشته باشند، گروه ها و احزابی که با نظام زاویه گرفته اند، روی قوس نزولی رفته و به پایان مشروعیت خود نزدیک می شوند.
4- ساموئل هانتینگتون در اجلاس «دموگرافی» که اوایل سال 2005 در نیکوزیا، پایتخت قبرس تشکیل شده و کارشناسان و صاحبنظران بسیاری در آن حضور داشتند، از «ولایت فقیه» به عنوان کانون اصلی مشروعیت جمهوری اسلامی ایران یاد کرده و گفته بود، میزان مشروعیت و پایداری جمهوری اسلامی ایران با میزان اعتماد و اعتقاد مردم به ولی فقیه ارتباط مستقیم دارد و با تاسف(!!) یادآوری کرده بود «تمامی داشته ها و برداشت های ما از اعتماد و اعتقاد توده های عظیم مردم ایران به [آیت الله] خامنه ای [حفظه الله تعالی] حکایت می کند و همین رویکرد مردمی است که برنامه های برخورد با رژیم جمهوری اسلامی را دشوار و به مرز «ناممکن» رسانده است. هانتینگتون در اجلاس نیکوزیا با اشاره به همین نکته نتیجه می گیرد که گروهها و احزاب سکولار و آمریکوفیل- طرفدار آمریکا- در ایران برای ادامه فعالیت خود و جذب طرفدار ناچارند که علی رغم میل و خواست درونی خود بر اعتقاد به ولایت فقیه تاکید کنند! هانتینگتون زنده نبود تا ببیند که «بنی فتنه» و «بنی انحراف» چگونه توصیه او را وانهادند و به توصیه مشترک «ریچارد رورتی، جرج سوروس و جین شارپ» هویت واقعی و مشمئزکننده خود را بیرون ریختند و چه زود به آخر خط رسیدند.
5- انبوه متراکم جمعیت در استقبال بی نظیر از رهبرمعظم انقلاب در سفر ایشان به کرمانشاه که پیش از این در سفر حضرت آقا به شهر مقدس قم و سایر نقاط این مرز و بوم نیز تجربه شده بود، برای هیچ ناظر بی طرف و حتی دشمنان نشان دار و بیماردل، کمترین تردیدی باقی نمی گذارد و اجازه کمترین تردیدی نمی دهد که قلب تمامی مردم ایران در پیوند با امام خامنه ای می تپد. تا آنجا که امام خامنه ای آینه تمام نمای همه مردم ایران و همه مردم ایران در امام خامنه ای خلاصه می شوند. شرح این دلدادگی، مثنوی هفتادمن کاغذ است و به درازا می کشد بی آن که نقطه پایانی داشته باشد و کوتاه سخن «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است»؟ چند سال پیش، خبرنگار شبکه تلویزیونی CNN از نگارنده پرسید، نسبت میان آیت الله خامنه ای و امام خمینی را چگونه می بینی؟ و پاسخ این بود که «روح مطهر امام خمینی از کالبد جوان امام خامنه ای طلوع کرده است» و به قول شاعر نکته سنج عرب «روح او، روح من و روح من، روح اوست و عجیب آن که یک روح در دو بدن حلول کرده است». این نوشته اما، موضوع دیگری را پی می گیرد و آن، پیام روشن و خالی از ابهام این دلدادگی متقابل امت و امام است. اشاره ای در چند «بند» که فقط اندکی از بسیارهاست و بسنده کردن به مشتی از خروارها.
6- پیوند یکپارچه و مثال زدنی امت با امام خامنه ای و پیروی برخاسته از شور و شعور و ریشه گرفته از دلدادگی توده های مردم به حضرت آقا، توهم پراکنی چندین و چندساله و مخصوصا چندماهه اخیر آمریکا و متحدانش را نقش بر آب کرد که با بهره گیری از غول های رسانه ای خود در منطقه و گروه ها و احزاب فسقلی و دم دستی خویش در داخل کشور، بر طبل پر سر و صدا و صد البته، توخالی «کمرنگ شدن رابطه مردم با نظام اسلامی می کوبیدند»!مردم کرمانشاه در استقبال بی نظیر و مثال زدنی خود که نمونه ای بارها تکرار شده و بارها تکرار شدنی در جای جای ایران اسلامی است، به دشمنان بیرونی نشان دادند- بخوانید فهماندند- که نه فقط بر پیمان الهی خود با انقلاب اسلامی که وجود مبارک امام خامنه ای جلوه ملکوتی آن است، پابرجا هستند، بلکه با درک شرایط حساس کنونی بارها بیشتر و فراتر از همیشه بر این پیوند و پیمان تاکید می ورزند. بنابراین در پی اظهارنظر مایوسانه «ریچارد هاس» مسئول شورای روابط خارجی آمریکا که بعد از حماسه 9 دی گفته بود «مهندسی معکوس فوکویاما برای جدایی مردم از ولی فقیه نتیجه معکوس داده است» امروزه باید به قیافه دیدنی «توماس دانیلون» مشاور امنیت ملی آمریکا خندید که می بیند آنچه در ایران اسلامی در جریان است، تکرار همان کابوس همیشگی آمریکا و متحدانش است و به «لئون پانتا» رئیس سابق سازمان «سیا» و وزیر دفاع کنونی آمریکا تسلیت گفت که در ملاقات اخیرش با «نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی به وی دلداری داده بود «تضعیف پایگاه مردمی آیت الله خامنه ای می تواند از الگو شدن ایران برای کشورهای در حال تحول منطقه پیشگیری کند»! این بخش از اظهارنظر مشترک «لئون پانتا» و «توماس دانیلون» قابل قبول است که کشورهای اسلامی در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار گرفته اند. رهبر فرزانه ما نیز در کرمانشاه از «پیچ بزرگ تاریخ» خبر دادند. اما بخش دیگر اظهارات آنها- بخوانید آرزوی آنها- نقش بر آب شده است. آنجا که از تلاش برای پیشگیری از الگو شدن ایران اسلامی برای انقلاب های منطقه سخن می گفتند.
7- پیوند به نمایش درآمده مردم و رهبری بار دیگر و برای چندمین بار به اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 نشان داد که نه فقط کمترین پایگاهی در میان مردم ندارند، بلکه فقط از صدقه سر رهبری و به احترام ایشان است که علی رغم آنهمه وطن فروشی و خیانت و جنایت هنوز فرصت حضور
- بخوانید زندگی نباتی- در کشور را دارند. آیا در این حال و هوا که به وضوح شاهد آنند، مسخره و خنده دار نیست که در یک جنگ زرگری و بازی کودکانه برای شرکت در انتخابات شرط و شروط هم می گذارند؟!
8- حماسه بی نظیر کرمانشاه پاسخی دندان شکن به کسانی بود که از کاهش اعتماد مردم به نظام سخن می گفتند و با اظهارات بی پایه خود بر صدر اخبار رسانه های بیگانه می نشستند و به خیال خویش توصیه می کردند که باید اعتماد از دست رفته مردم به نظام بازگردانده شود! و برای بازگرداندن این اعتماد- به قول آنها کاهش یافته!- به نسخه ای اشاره می کردند که فلان تاریخ در نماز جمعه تهران ارائه کرده بودند! اکنون باید به این آقایان گفت؛ بهتر است در فکر نسخه ای برای توبه خود و پذیرش آن از سوی مردمی باشید که زلال اندیشه و بصیرت و استحکام پیمان آنان با ولی امر مسلمین را پاس نداشتید و در بزنگاه آزمون بزرگ فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 از دوستان گسستید و با دشمنان همنوا شدید!
9- حماسه اخیر پیام کوبنده ای برای جریان انحرافی نیز داشت که با بهره گیری انگل گونه از رانت های ثروت- بخوانید بیت المال- و قدرت، هر از چندگاه با حاشیه سازی های سفارشی، به دشمنان امید از دست داده بیرونی و اصحاب از نفس افتاده فتنه 88، تنفس مصنوعی می دادند.
10- و بالاخره باید از پیام هشداردهنده دیگری یاد کرد که حماسه بی نظیر کرمانشاه و قم و... برای برخی از «خودباوران» در پی داشته و دارد. آنان که گاه به غفلت و یا به وسوسه اطرافیان، انگیزه رویکرد مردم به خویش را فراموش می کنند و به خاطر نمی آورند. مردم- به قول ملای رومی- با «ترازوی احدخوی» رهبری به ارزیابی مسئولان در هر جایگاه و رده ای که باشند، می نشینند و هرجا که میان عملکرد و مواضع مسئولان با رهبر و مقتدای خویش زاویه ای ببینند، بدون کمترین تردیدی، راه رهبری را برمی گزینند.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "شاهزادگان سیا"به قلم حشمت الله فلاحت پیشه آورده است:در سال 2001 میلادی گزارش 100 صفحهای پلیس فدرال ایالات متحده آمریکا در مورد حوادث یازدهم سپتامبر منتشر شد. در آن زمان کسانی که به دنبال کشف واقعیات مربوط به انفجار برجهای دو قلوی آمریکا بودند برای دسترسی به گزارش از پایگاه اطلاعرسانی "اف.بی.آی" مشکلی نداشتند، اما نکته جالب این بود که 30 صفحه از گزارش فوق کاملا سفید بود یعنی پلیس فدرال اجازه انتشار این قسمت از گزارش را نداشت.
چند ماهی گذشت و آمریکا به خونخواهی یازده سپتامبر حمله به افغانستان را آغاز کرد. همان زمان طرح موسسه "امریکن اینتر پرایز" مطرح شد که طبق آن آمریکا میبایست با هدف تحدید نفوذ جمهوری اسلامی ایران و مقاومت اسلامی- ضد استکباری منطقه باید ابتدا افغانستان سپس عراق را مورد اشغال قرار دهد و بعد از آن سیاستهای خود را در قبال شکستن دستهای مقاومت در خط مقدم جنگ با اسرائیل تکمیل نماید و...
بعد از اینکه جنگ به حالت برگشت ناپذیر خود رسید، برخی رسانههای نزدیک به مراکز اطلاعاتی آمریکا بخشهایی از 30 صفحه سفید گزارش اف.بی.آی را منتشر ساختند که در حاشیه جنگ افکار تحلیلگران منصف را به خود معطوف ساخت. طبق این بخش از اسناد "شاهزاده بندر" سفیر وقت عربستان در آمریکا و سفارت و اقامتگاه او، کانون اصلی توطئه یازده سپتامبر بود. اسناد نشان میداد که تروریستها قبل از اجرای نقشه با سفیر و اعضای سفارتخانه جلساتی داشتهاند. منابع مالی آنها نیز از طریق سفارت عربستان در واشنگتن دی. سی تامین شده است. خیلی زود این سئوال مطرح شد که یک بار دیگر دوست همیشگی آمریکا در خاورمیانه ، با افسران اطلاعاتی ایالات متحده تبانی تازهای را علیه خاورمیانه اسلامی صورت دادهاند. آیا این امر اجرای آن بخش از تئوری جنگ تمدنهای ساموئل هانتینگتون نیست که گفته بود آمریکا برای غلبه در جنگ اول تمدنها با دنیای اسلام، باید بخشهایی از این قلمرو اسلامی را علیه بخشهای دیگر آن به کار گیرد. جنگ تمدنها علیه ملل اسلامی را آمریکا به همدستی عربستان سعودی آغاز کرد و کانون توطئه و تبانی سفارت عربستان در واشنگتن، و طراح و مجری آن "شاهزاده بندر" سفیر عربستان بود که بعدا به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی عربستان سعودی منصوب شد. اکنون که جنبشهای ضد استبدادی با خواستههای دیرین ضد استکباری جوانان مسلمان همراه شده این شعار و سئوال به طور جدی در کانونهای انقلابی مطرح میشود که اگر آمریکا به خونخواهی یازده سپتامبر به خاورمیانه لشکر کشید، چرا به عربستان حمله نکرد؟ مگر غیر از اطلاعات تأیید شده فوق حتی مجریان انفجارها، نیز عمدتا عربستانی یا آموزش یافته در کانونهای آموزش ترور و جنگ انتحاری آن بازیگر منطقهای نبودند؟ کشوری که در طول چند دهه اخیر وظیفه دارد انرژی سیاسی جوانان مسلمان را در مسیرهای انتحاری، انحرافی، نفرتانگیز و چندشآور منحرف نماید و اکنون که جنبش جوانان اسلامی به سوی ترقی سیاسی سامان مییابد، درگیر توطئهای دیگر شده است؟ درک تحولات فوق در تحلیل طرح و نقش امروز سفارت عربستان در ادعاهای تبلیغاتی تازه آمریکاییها لازم است. باز هم سفارت این کشور به محل توطئهای دیگر علیه دنیای اسلام تبدیل شده است و در حالی که حتی تحلیلگران آمریکایی و غربی نیز معتقدند دلیلی برای دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان وجود ندارد تبلیغات ادامه دارد.
ریاض امروز نیز وظیفه دارد که به همراه جریان سیاسی - تبلیغی غرب چند واقعیت را تحتالشعاع دروغی دیگر قرار دهد. جنبش وال استریت در آمریکا و قیامهای مردمی دیگر در غرب، حرکت آزادیخواهی جوانان مسلمان خاورمیانه و شمال آفریقا و انتقال آن به فازهای ضد صهیونیستی و ضد استکباری و سرانجام جلوگیری از شکلگیری نخستین کانونهای اتحاد اسلامی با روح برائت از مشرکین در موسم حج امسال، در واقع بار دیگر دنیای سیاسی غرب و ارتجاع عرب در سرکوب واقعیات زمانه، با یکدیگر منافع مشترکی پیدا کردهاند.
حرکتهای مردمی اخیر در آمریکا و غرب حداقل از لحاظ شکلی از حرکتهای یک سال اخیر جوانان مسلمان الگو گرفته است. غرب تاکنون حرکتهای اعتراضی را در قالب تئوریهای "سندیکالیستی"- اعتراض محدود صنفی- تحت کنترل داشته است. اعتراض آرام در اعتصاب و عدم تعرض به اصول اساسی نظام سرمایهداری، جنبههای اطمینان بخش حرکتهای اعتراضی غرب برای اصحاب سرمایه بود که با عنایت به آن، زمامداران حتی از اعتصابات و اعتراضات محدود، بهرههای سیاسی لازم را نیز میبردند. اما اکنون مدیریت جنبشهای اعتراضی از دست سندیکاها خارج شده است. ساختارها در روابط ناعادلانه نظام سرمایهداری زیر سئوال رفته است و همزمانی این تحولات با ناکامی جهان سرمایهداری در مدیریت بحرانهای مالی و اقتصادی، خطوط گسل جدیای را بر جای گذاشته است. در خاورمیانه نیز ورود جوانان مسلمان از فاز ضد استکباری به فازهای دوم و سوم یعنی جنبههای ضد صهیونیستی و ضد استکباری قیام، کانونهای کهنه تبانی و توطئه علیه اسلام و ملل اسلامی را با تهدید جدی مواجه ساخته است. با فتح کاخهای استبدادی، هر روز اسناد تازهای از این تبانی آشکار شده و عملا مجموعه همبسته فوق را برای جوانان مسلمان دشوارتر میسازد. و سرانجام اینکه همانطور که پیشبینی شده بود، در حج امسال، دیگر ایران و لبنان و فلسطین تنها منادیان اصول برائت از مشرکین نیستند. مردم در کشورهای انقلاب کرده شواهد و دلایل تازهای برای وحدت و برائت یافتهاند. غرب و عربستان برای گذر از این مقطع حساس، توطئهها، طراحی کردهاند. با افشای واقعیات گذشته و تحلیل اهداف آینده طرفهای تبانی ضد اسلامی، میتوان و باید هم توطئه سفارت مشکوک عربی را خنثی کرد و هم اینکه در تعامل با مردمان مسلمان به گونهای تدبیر کرد که هیچ توطئهای مسیر عادی و برگشتناپذیر تحولات و حرکت جوانان مسلمان را مسدود ننماید. در خاورمیانه امروز غیر از جریانات اصیل و فعال مردمی هر جریان دیگری کاذب، غیر اصیل و انفعالی است و این واقعیتی است که زمانه امروز را با اوضاع و احوال خاموش ابتدای دهه 2000 میلادی متفاوت ساخته است. این جوانان مسلمان از "سیا" و شاهزادگانش هوشیارترند.
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "جلوگیری از چالش های پیش رو"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :در چند ماه گذشته جهان شاهد تحولاتی بود که شاید کسی تصورش را هم نمی کرد. بیداری در کشورهای منطقه سبب تغییر و تحولات بسیاری گردید . اما اتفاق مهم دیگری که در چند روز گذشته به اصلی ترین سوژه خبری رسانه ها و خبرگزاری های مهم دنیا تبدیل شده ، ادعای آمریکا مبنی بر دستگیری عوامل ایرانی در ترور سفیرعربستان در واشنگتن بوده که با حجم عظیمی از تفسیرها و تحلیل ها علیه کشورمان همراه شده است. در همین زمینه ضمن متهم کردن ایران توسط دولت عربستان، دولت آمریکا نیز روز جمعه شکایت نامه ای را علیه ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد. این شکایت نامه به "بان کی مون" دبیر کل سازمان ملل متحد ارائه شد تا از این طریق در اختیار تمامی اعضای دائم و غیردائم شورای امنیت قرار بگیرد. کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا نیز اعلام کرده تا قبل از پایان ماه جاری میلادی اعمال تحریم هایی علیه شخص رئیس جمهور و بانک مرکزی ایران را به رای می گذارد.
هدف اصلی از تحریم بانک مرکزی ایران، تحریم غیر مستقیم صادرات نفت خام ایران است. هرچند با این اقدام بازار نفت دنیا ممکن است با شوک رو به رو شود اما قدر مسلم آمریکا با همراهی آل سعود پیش فرض هایی را برای جبران نفت ایران در بازار جهانی مدنظر قرار داده اند. مسلما هدف نهایی این شانتاژهای سیاسی و تبلیغاتی افزایش تحریم ها وفشارها برای محدود شدن و به انزوا کشیدن ایران در منطقه و جهان می باشد.
اما بهتر است این طرف قضیه را هم نگاه کنیم، از زمان اعلام این خبر توسط آمریکا مسئولان ما به جز اینکه به طور لحنی این داستان سرایی ها را رد کرده اند و آن را بازی سیاسی خوانده اند اقدام خاصی انجام ندادند. و وزارت خارجه تنها به دادن بیانیه ای در رد این قضایا بسنده کرده است. درست است که ما می دانیم این داستان از جانب آمریکایی ها و آل سعود طرح شده است و کذب بودن آن مسلم است اما باید واقع بین بود و قبول کرد که نمی توان از تاثیرگذاری رسانه ها برافکار عمومی جهان چشم پوشید. از همه مهمتراینکه آمریکا با سرعت تمام در پی رسمیت بخشیدن به این قضیه و مطرح کردن آن در مجامع بین المللی می باشد.
این حق ایران است که از حقوق خود در طرح چنین توطئه هایی دفاع کند. شاید امکان دیدار مستقیم با مقامات آمریکایی برای بررسی و اثبات حقانیت کشورمان وجود نداشته باشد اما نمی توان دست روی دست گذاشت و نظاره گر حوادث بود و به هنگام اعمال تحریم های جدید به فکر راه چاره بیفتیم.
از سوی دیگر آمریکا و برخی کشورهای غربی اعلام کرده اند که آژانس بین المللی انرژی اتمی در گزارش جدید خود از فعالیت های هسته ای ایران، در نظر دارد به صراحت جزییاتی از ابعاد برنامه های نظامی – هسته ای ایران را منتشر سازد. با تبلیغات هدف داری که پیش از انتشار این گزارش صورت گرفته فضایی جدید علیه ایران در سطح بین المللی به وجود خواهد آمد و ایالات متحده و متحدان غربی اش با استفاده از این فضا خواهند کوشید قطعنامه تحریمی شدید تری در شورای امنیت ملل متحد به تصویب برسانند.
همچنین زمزمه های آمریکا برای تحریم بانک مرکزی ایران می تواند ضربات مهلکی را به اقتصاد کشورمان وارد نماید. با تحریم بانک مرکزی عملا صادرات نفت کشورمان نیز تحت فشار قرار خواهد گرفت و صادرات نفت با چالش های فراوان رو به رو خواهد شد. مقامات واشنگتن درباره ابعاد و پیامدهای تحریم نفتی ایران چندان مطمئن نیستند و به درستی نمی دانند این تحریم چه تاثیراتی می تواند در آینده بازار نفت و قیمت های آن و توان فروش نفت ایران از طریق واسطه ها داشته باشد. در این فرصت های مناسب لازم است تا مقامات کشورمان چه از طریق گفتگوی مستقیم و چه از طریق مجامع بین المللی در مورد این ابهامات به وجود آمده اقدامات و رایزنی های لازم را انجام دهند ومانع از اعمال فشارهای جدید برکشورمان شویم.
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "پشت خط جنگ "به قلم علی ودایع آورده است:از اواخر هفته گذشته که واشنگتن، تهران را متهم به طراحی ترور عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی در ایالا ت متحده کرد، ایران تبدیل به سرخط خبری رسانه های جهان شد. برخی با دیده تردید به ادعای کاخ سفید نگاه کردند، برخی دیگر از گسترش تحریم های ایران و شکایت به شورای امنیت خبردادند و گروهی احتمال جنگ ایران و عربستان را مطرح کردند. اما فارغ از تمام این فرضیه ها ایالا ت متحده و عربستان سعودی با ولع خاصی بردرستی اتهام ایران سماجت می ورزند. طرح این چنین اتهامی شاید تا چندی پیش برای بسیاری قابل هضم نبود اما پازل سیاست آن را ترسیم کرد. روزهای خوش اوباما به سررسیده است؟ آمریکا درگیر جنبش اعتراضی وال استریت است و وضع اقتصادی چندان مناسبی ندارد; موضوعی که به جنگ برسر قانون مالیات برای ثروتمندان منتهی شده است. کسری بودجه گزاف کاخ سفید، بهانه ای شیرین به دست جمهوریخواهان که کمر همت به ساقط کردن دولت دموکرات ها بسته اند، داد. اوباما در یک سال گذشته اگر چه برگ برنده ای همچون مرگ اسامه بن لادن یا حتی خروج از عراق را مقابل جمهوریخواهان و جنبش تی پارتی رو کرد اما این شوک ها به جامعه آمریکا آنچنان که نیاز است نتوانسته موضع اوباما را در آستانه آغاز رقابت های انتخاباتی مستحکم کند. از اردوگاه جمهوریخواهان خبر می رسد آنها برای تصاحب دوباره کاخ سفید قصد دارند از سیاست ریگان پیروی کنند; سیاستی که میت رامنی یکی از گزینه های جمهوری خواهان از آن پرده برداری کرد. جمهوری خواهان با توجه به وضع بد اقتصادی قصد دارندبا تحریک حس ملی گرایانه آمریکایی ها، اوباما را ناک اوت کنند. آنها از لزوم محدودیت شدید تهران و حتی اعزام دو رزم ناو غول پیکر پشت مرزهای ایران سخن می گویند ترفندی که در همه جای دنیا برای فرار سیاستمداران از انتقادات داخلی به آن متوسل می شوند.یک دشمن خارجی موجی ایجاد می کند که گروه های سیاسی مختلف سوار بر آن، رقیب را از میدان به در می کنند. آشوبی در اطاق فکر دموکرات ها به پا شده است. باید کاری کنند وگرنه برای حداقل 4 سال باید حسرت کاخ سفید را بخورند. دموکرات ها که بر خلا ف جنگ سالا ران جمهوری خواه عادت دارند با پنبه سر ببرند، گویا این بار نسخه جنگ و تجاوز را تصویب کردند و تهران را متهم به طراحی ترور یک سفیر خارجی در خانه کردند تا با یک تیر چندین هدف را نشانه بروند. جمهوری خواهان همیشه اوباما را به کوتاهی در مقابل پیشروی های تهران متهم می کنند که این اتهام می تواند پاسخی باشد به آنها و در ظاهر اقتدار آمریکا را مقابل ایران اسلا می به رخ می کشد. در این بین نباید از یاد برد که در طول تاریخ، آمریکا هرجا که نتوانسته از حیثیت خود و اتباعش دفاع کند دست به هر کاری زده و حتی جنگ و تجاوز را اعمال کرده است. ماجرای 3 کوهنورد و ناتوانی واشنگتن در آزادی سریع آنها نیز می تواند دخیل در طرح اتهام تهران باشد. در این بین، برکسی پوشیده نیست لا بی های اسرائیلی، تاثیری شگرف در امور کاخ سفید و ایالا ت متحده دارند. هرچه به انتخابات نزدیک می شویم دو کاندیدای خرها و فیل ها تمایل بیشتری پیدا می کنند تا وفاداری خود را به اسرائیل و یهودیان آمریکا اثبات کنند. اوباما می خواهد به هر ترتیبی وجهه رابطه خود را مقابل بنیامین نتانیاهو ترمیم کند. چهره ای که به دلیل مشاجره لفظی دوطرف پس از رد تقاضای رئیس جمهوری آمریکا توسط نخست وزیر اسرائیل بر سر توقف شهرک سازی ها لطمه دید. اوباما تمام تلا ش خود را می کند تا از یک اشتباه استراتژیک عبور کندو دل جی استریت (gstreet) و آیپاک (Aipac) را به دست آورد. بهار عربی که در خاورمیانه به پا شد; معادلا ت غرب به هم ریخت اما سیاستمداران هنرمند در طول سالیان سال آموخته اند چگونه از موقعیت های مهلک، موفقیت را شکل دهند. سقوط دیکتاتورهای عرب قدرت ریاض را کاهش داد و بالعکس، نفوذ ایران در منطقه افزایش یافت. گرچه تقابل سیاست های ایران و عربستان همواره دارای فراز و فرود بوده است اما رقابت این دو اغلب اوقات براساس اصول و عرف دیپلماتیک در ظاهر و رعایت قوانین نانوشته جنگ های سرد بود. اما بحرین آتش زیر خاکستر را شعله ور کرد. ریاض برای حمایت از شیخ نشین منامه خود را به زمین و زمان کوبید تا از پیروزی شیعیان و نیروهای اپوزیسیون سنی جلوگیری کند. آمریکا با طرح اتهام ترور نماینده ملک عبدالله شاهزاده های سعودی را تحریک می کند تا پچ پچه های جنگ ایران وعربستان پشت درهای بسته به سوی میز کاخ سفید مطرح شود و در نهایت موضع تند عربستان که هرگز سابقه نداشته است، اتخاذ شود و بوی باروت حمله به منافع ایران درخاورمیانه به مشام برسد.
در کنار اتهام مطروحه، باراک اوباما از بازرسان آژانس بین المللی اتمی درخواست کرده است تا اطلا عات طبقه بندی شده ای که مدعی تسلیحاتی بودن فعالیت های صلح آمیز هسته ای تهران است منتشر شود تا در نهایت گزینه مقابله با ایران اتمی مورد پرسش قرار بگیرد!؟ استفاده مستقیم کاخ سفید از واژه « جنگ»، مخاطرات چند بعدی درخاورمیانه و اطراف ایران را به همراه خواهد داشت. تل آویو که چند روزی است با لبخند نظاره گر مذاکرات پنهانی و آشکار کاخ سفید و دشمنان ایران است، احتمال دارد با استفاده از غبار باروت فرا گرفته، به مواضع اتمی ایران حمله کند، موضوعی که با توجه به قدرت نظامی ایران و نفوذ تهران در خاورمیانه با تردید جدی به آن نگریسته می شود. در باب عربستان سعودی باید در نظر داشت که این کشور مسلمان در عین رقابت جدی می تواند یک دوست باشد. در ریاض گروه هایی هستند که چشم انتظار مواضع تند از سوی تهران هستند و در مقابل گروهی دیگر نگران شعله های جنگی هستند که چشم همه را کور می کند. در این کشاکش بحث جانشینی ملک عبدالله و رقابت شاهزاده های سعودی که احتمال دارد رنگ خشونت بگیرد; احتمالا پرونده تهران را در ریاض تحت الشعاع قرار دهد. حال، هنر دیپلماسی را باید اینجا نشان داد و دل ریاض را به دست آورد و به آنها اثبات کرد، اتهام وارده از سوی واشنگتن چیزی نیست جز یک فیلم هالیوودی برای ادامه ریاست جمهوری باراک اوباما. امروز همه پشت خط جنگ ایستاده اند.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "نظام سرمایه داری، پوسیدگی از درون " به قلم ح.حسنی آورده است:پس از میدان تحریر قاهره، میدان سبز طرابلس، میدان لؤلؤ بحرین، میدان نینتاگها در آتن، اکنون باراک زاکوتی در نیویورک، مرکز هدایت جنبشی شده است که خشم فرو خفته جامعه آمریکا و غرب علیه نظام سرمایهداری و بیعدالتی، تبعیض و محرومیتهای اجتماعی را به فریاد تبدیل کرده است. رویداد جالبی که در این میان رخ داده اینست که مردم لندن به پیروی از مردم قاهره، نام یکی از میدانهای شهر خود را "میدان تحریر" گذاشتهاند و آن را شبیه میدان تحریر قاهره درآورده و به سبک مصریها در آن مستقر شدهاند.
اعتراضاتی که حدود چهار هفته قبل با مشارکت چند صد نفر از یکی از پارکهای منطقه منهتن نیویورک بر ضد نظام اقتصادی آمریکا و با شعار "وال استریت را اشغال کنید" آغاز شد و به سرعت به سایر شهرهای آمریکا، از جمله لسآنجلس، بوستون، شیکاگو، دنور و سیاتل گسترش یافت، اکنون به یک جنبش فراگیر و قدرتمند تبدیل شده و با وجود تهدیدها و سرکوبهای نیروهای امنیتی، دامنه اعتراضات همچنان درحال گسترش است.
دولت آمریکا تلاش میکند اهمیت این رخداد بزرگ را کم جلوه دهد و مطالبات آنرا در حد مبارزه برای گرانی و بیکاری محدود کند ولی واقعیت این است که اعتراضات اخیر، یک حرکت اجتماعی - سیاسی ریشهدار و عمیق است و این موضوع از شعارها، گسترده بودن ابعاد اعتراضات و تداوم آن، کاملاً قابل درک است.
پیرامون جنبش اعتراضی اخیر آمریکا چند نکته دارای اهمیت وجود دارد:
1 - اعتراضات اخیر آمریکا، درحال گسترش به سایر جوامع غربی است و هم اکنون در فرانسه، انگلیس، آلمان، یونان، ایتالیا، ژاپن، اطریش، اسپانیا، پرتقال و... شاهد برگزاری تظاهراتی در همبستگی با جنبش "وال استریت را اشغال کنید" هستیم. این امر، تاکیدی بر این واقعیت است که فریاد معترضین آمریکایی، علیه سرمایه داری، حرف دل سایر جوامع غربی نیز هست.
اعتراضات چهار سال قبل فرانسه که طی آن جوانان خشمگین چندین هفته شهرهای بزرگ آن کشور را صحنه تظاهرات متوالی کرده بودند و در جریان آن، هزاران اتومبیل نیز به آتش کشیده شد، همچنین ناآرامیهای سال گذشته در انگلیس، که در آن حوادث نیز شمار زیادی از اتومبیلها و فروشگاههای زنجیرهای آتش زده شد، در همین چارچوب قرار دارند و بیانگر وجود روح عصیان و نارضایتی عمیق در میان ملتهای غربی است.
2 - نظام سرمایهداری به بن بست رسیده است. مردم غرب اکنون به شدت تحت فشارند، هر بحرانی که در اقتصاد غرب ایجاد میشود، هزینههای کمرشکنی را متوجه قشری میکند که اکثریت مردم را تشکیل میدهند. مردم، تحمل دیدن انباشت ثروت دردست اقلیتی سرمایهدار و شکاف طبقاتی عمیق موجود را ندارند. مردم غرب اکنون مشاهده میکنند که از سوی یک اقلیت استثمار میشوند. همه این مسائل به مفهوم شکست نظام سرمایهداری و به بن بست رسیدن این مکتب است.
3 - غرب، با توجه به اینکه خودش به بن بست رسیده پاسخی برای رفع نیازهای اکثریت مردم و اقناع ملتهای خود ندارد، بدیهی است که نمیتواند برای سایرین الگو باشد. غربیها، بخصوص پس از فروپاشی شوروی و تک قطبی شدن سیاسی جهان، تحرکات گستردهای را آغاز کردند که تفکر خود و نظامهای موجود در کشورهایشان را به عنوان الگو برای سایر کشورها، به ویژه کشورهای درحال توسعه و جهان سوم به آنها تحمیل کنند. این تلاشها، با گذشت زمان و آشکارتر شدن واقعیتهای تلخ موجود در جوامع غربی، روز به روز درحال خنثی شدن است. جوامعی هم که تحت تأثیر القائات و تبلیغات فریبنده غرب قرار گرفته بودند اکنون که مسائل اخیر را میبینند قطعاً در نگرش آنها تجدیدنظر ایجاد شده است و غرب ناچار است در این زمینه نیز شکست خود را بپذیرد.
4 - این یک واقعیت است که جنبه قوی انقلابهای منطقه، ضدیت با غرب و نظام سرمایهداری و سیاست سلطه غرب است. عمده دیکتاتورهای سقوط کرده در منطقه، خود و نظامهای حکومتی شان مظهر و نمادی از نظامهای غربی بوده است. این، خود، موید وجود انزجار در جوامع کشورهای درحال توسعه از نظام سرمایهداری است. هر چند که دولتهای غربی با فرصت طلبی کوشیدهاند خود را همراه انقلابهای منطقه نشان دهند ولی واقعیت تلخ برای آنها، این است که این انقلابها مغایر سیاستها و ارزشهای غربی است.
5 - نکته آخر اینکه اعتراضات جاری در جوامع غربی، آغاز روندی است که به طور روزافزون مکتب سرمایهداری و ارزشهای حاکم بر جوامع غربی را زیر سؤال میبرد و با گسترشی که اکنون یافته، قطعاً در آینده به صورت جدی، سیاستگزاران غربی را با دردسر و مشکل بزرگی مواجه خواهد کرد. گسترش سریع اعتراضات به 900 شهر در کشورهای متعدد، نشان دهنده پوسیدگی نظام سرمایهداری از درون است. تداوم وضع موجود و بروز بحرانهای پی در پی اقتصادی، قطعاً موجب سرعت یافتن این روند و تشدید آن خواهد شد و در آن صورت نظام فعلی در غرب، بسیار زودتر از آنچه پیشبینی میشود مضمحل خواهد گردید.
* شرق
روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "سبقت اقدام از اثبات اتهام"به قلم داوود محمدی آورده است:۱- پرونده اتهام پرابهام آمریکا علیه ایران، بسیار غافلگیرانه گشوده شد و هرچند موضعگیری اوباما، هیلاری کلینتون، وزیر دادگستری، رییس افبیآی و شماری دیگر از مقامات ریز و درشت آمریکایی در همان چند ساعت آغازین گشایش پرونده نشان از آن داشت که اهداف طرح این اتهام متفاوت از دیگر اتهامهاست اما بازهم موج تبلیغی بعدی و گامهای دیپلماتیک بلند و پرتعداد کاخ سفید، فراتر از پیشبینی قاطبه کارشناسان داخلی و خارجی بود و چنین پیگیری آنی و برنامهداری، ناظران را شوکه کرد.
۲- نکته حایز اهمیت در این پرونده اتهامی، سبقت «اقدامات تنبیهی» از «اثبات اتهام» است. واشنگتن در مرحله پس از ایراد اتهامی که حتی با تردید جدی اغلب کارشناسان امنیتی و سیاست خارجی غربی هم مواجه شد، وعده مستندسازی سریع موارد اتهامی علیه ایران را داد، اما سوای رایزنی دیپلماتیک با مقامات چند کشور متحد خود که انتشار خبر قانع شدن آنان را در پی داشت، هنوز، مستندی به افکار عمومی آمریکا و جهانیان ارایه نکرده است تا این اسناد در معرض نقد و قضاوت قرار گیرد. بنابراین، به نظر میرسد طرح اتهام ضد ایرانی از نظر کاخ سفید، سکوی پرتابی است برای فراهم کردن بستر لازم با هدف اعمال «فشار عملی سریع» علیه جمهوری اسلامی. در برنامهریزی آمریکا، سرعت از چنان اهمیتی برخوردار است که تلاش برای مستندسازی اتهام و عبور از گذرگاه اقناع افکار عمومی را از صدر اولویتگذاریها خارج کرده است. چنین فرضی که با دادههای موجود، تایید میشود، چنانچه از سوی مقامات ایرانی نیز پذیرفته شود، آنگاه آنان نیز باید ضمن ادامه و حتی تشدید کوشش برای نمایش نقاط ضعف اتهامآلود آمریکا نزد مردم جهان، همزمان، یافتن راهکارهایی برای پیشگیری یا کاستن از برنامه «فشار عملی سریع» را در ابتدای فهرست اقدامات خویش قرار دهند و از بسندهکردن به «نبرد تبلیغی» و غافل ماندن از «محاصره دیپلماتیک» با هدف انزوای جهانی ایران، اجتناب ورزند.
۳- ناگفته پیداست، حداقل تا مرحله حاضر، معبر یورش آمریکا به ایران از «جبهه دیپلماتیک» بوده است، بنابراین میزان توفیق تهران در خنثیسازی فشار رقیب، با توانمندی دستگاه دیپلماسی ایران ارتباط مستقیمی دارد. بنابراین، خالی از فایده نیست اصول راهنمای کلیدی دیپلماسی ایران و دستاوردهای آن مورد بررسی قرار گیرد. کما اینکه مسوولان دولت نهم و دهم، کارنامه سیاست خارجی دولتهای پیشین را مورد ارزیابی قرار دادند و از آن تحت عنوان «دیپلماسی انفعالی» یاد کردند و با تاکید بر اینکه برآیند«هزینه/فایده» این دیپلماسی تامینکننده منافع ملی نیست، راهکار «دیپلماسی تهاجمی» را جایگزین آن کردند. شاید در شرایط فعلی یکی از اقدامات موثر، بازخوانی دستاوردهای این دیپلماسی جایگزین شده طی سالهای گذشته باشد، زیرا یافتههای جمعبندیهای اینگونه توسط کارشناسان خبره و مسلط بر منافع ملی و ساختار سیاست بینالملل، اجازه خواهد داد تا با شناسایی و تقویت نقاط قوت و ترمیم کاستیها و نقاط ضعف و از کانال کارشناسان و دیپلماتهای آشنا به دنیای پر رمز دیپلماسی، حرکت تاثیرگذاری را در سیاست خارجی به مرحله اجرا در آورد.
۴- این واقعیت هم در زمره الفبای آموزههای دیپلماتهای جهان محسوب میشود که بهرهمندی از دیپلماسی قوی، در گرو داشتن پشتوانه مردمی است. بنابراین در شرایط فعلی نیز از هر راهکاری که وحدت ملی و انسجام داخلی را افزایش دهد باید با آغوش باز استقبال کرد زیرا در تمامی محاسبه «هزینه- فایده» کشورهای رقیب برای اتخاذ سیاستها و گامهای عملی اعمال فشار علیه ایران، پایین و بالا بودن درجه همبستگی ملی، متغیری تعیینکننده و اثرگذار است.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "مبانی دفاعی جمهوری اسلامی "به قلم سجاد نوروزی آورده است:
سخنان دیروز رهبر حکیم انقلاب در پاسخ به تبلیغات ضد ایرانی غرب در واقع ترسیم قاطع خط مشیای بود که از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نمود تام داشته است. در این خط مشی حسن تعامل با کشورهای خارجی تا آنجا رعایت میشود که این امر به اصول عقیدتی اسلامی و ایرانی کشور خدشه وارد نکند. بالاخص در باب آمریکا و تهدیدات آن این امر فراتر از یک موضع دیپلماتیک صرف و در ساحت یک امر عقیدتی جلوهگر میشود. تهدیدات و تبلیغات آمریکا فارغ از اینکه منافع سیاسی خاصی را پیگیری میکند در تقابل با اصول موضوعهای است که هویت اسلامی و ایرانی را شکل و نما میبخشد. از این رو پاسخ به آمریکا نه فقط یک پاسخ صرف سیاسی و دیپلماتیک بلکه پاسخی هویتمدارانه به تقابل و هماوردطلبی یک هویت سیاسی ستیزهگر است. هویتی که میکوشد از راه اغوا و هیاهو ابتدا از طرف مقابل تهورستانی کند و سپس ضربات خود را فرود آورد. در سراسر حیات انقلاب اسلامی اما این «تهورستانی» در نقطه آغازین تکوین خود در نطفه خفه شده است چرا که پاسخهای دیپلماتیک صرف در مقابل خود ندیده است و همواره با ارائه پاسخهای هویت مدارانه مبتنی بر نظم فکری اسلام توانسته فرآیند معادله سیاسی را بالعکس کرده و آن را بر ضد طرف مقابل بازتعریف کند. فارغ از این امور که در حیطه «نظر» اتفاق میافتد در حیطه «عمل» اگر این لفاظی از سوی غرب عینیت یابد قطعا پاسخی دهشتناک را دریافت خواهد کرد. ایران سالهای بعد از انقلاب لاف گزاف نمیزند و آنچه را که میتواند انجام دهد بر زبان نمیآورد. این رویکرد نیز عطف به همان مبانی هویت سیاسی است که حادث میشود و در واقع خرق عادتی است در روندهای دیپلماتیک معمول در جهان سیاست.
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "پیوند خانه ومدرسه ؛ چرا ؟" آورده است:دیروز روز پیوند اولیا ومربیان بود.هر کدام از روزهای سال که بمناسبتی نامگذاری شده است حداقل فایده ای که دارد ، این است که عموم مردم بویژه افرادی که با مناسبت آن روز مرتبط هستند باید بیش از قبل به آن موضوع اندیشیده در جهت رفع موانع موجود وپیشرفت در حوزه مربوطه اقدام کنند. مخاطبین روز 24 مهر، طیف وسیعی از جمعیت کشور را شامل می شوند. اولیا یعنی « والدین» یا سرپرستان همه دانش آموزان والبته همه دانشجویان ، طلاب ، هنر آموزان وهمه افرادی که به نوعی آموزش می بینند. «مربیان «هم هرچند در نگاه اول ممکن است فقط مربیان پرورشی مدارس را به ذهن متبادر کند اما شامل همه معلمان واستادان که به نحوی به آموزش افراد نوجوان وجوان مشغول هستند اطلاق می شود. حال سوال این است که چرا باید والدین ومربیان با هم پیوند داشته باشند ؟ چه ضرورتی دارد ؟ پاسخ این سوال در مباحث دقیق روانشناسی ، جامعه شناسی وحتی آموزه های دینی نهفته است. همه می دانیم که شخصیت هر انسان از سه عامل کلی منشا گرفته وساخته می شود : 1- ذات فرد یا بعبارتی عوامل وراثتی 2- محیط خانواده 3- اجتماع عامل اول تقریبا عاملی است که نمی توان زیاد در آن دخل وتصرف کرد. هرچند با روشهای اکتسابی می توان از اثرات آن کاست یا آنرا افزایش داد. اما دو عامل بعدی بسیار قابل تغییر والبته موثر هستند. عمده شخصیت یک فرد را تاثیرات خانواده واجتماع براو ، شکل می دهد. اگر فرزندی نزد والدینی بزرگ شود که مقید به رعایت مسایل شرعی ، مودب به آداب ، تحصیلکرده ، بافرهنگ ومهربان باشند یقینا این ویژگی ها را بخوبی کسب می کند همانگونه که در پرونده بسیاری از مجرمان می خوانیم که یا پدر ومادر معتاد بوده یا فرزند طلاق وخلاف هستند. از دیگرسو وقتی دنبال خرید یا اجاره خانه ای هستیم اگر محله ای شهره به خلاف باشد آنجا نمی رویم. یا بچه مان را در مدرسه ای ثبت نام می کنیم که معروف باشد همه اینها یعنی اینکه قایل به تاثیر مستقیم اجتماع بر تربیت فرزند خود هستیم. حال اگر این دوعامل مهم با هم پیوند داشته باشند می توان امید وار بود که فرزندانمان تربیتی منطقی تر پیدا کرده وشخصیتی بهتر داشته باشند. هرچه این پیوند هم عمیق تر باشد نتایج مطلوبتری عاید همه می شود.پس هم والدین باید تلاش کنند ارتباط وتعامل خود با مربیان فرزندانشان را بیشتر کنند وهم معلمان ومربیان راههای مختلفی را برای گسترش این ارتباط پیش پای والدین قراردهند.
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "99 درصد و سبدهای مالی"به قلم مرتضی بینا آورده است:آقای جان پالسون یکی از مدیران فعال در شرکت وال استریتی گلدمن بود که در اوج حباب مسکن به دنبال شرطبندی ...روی ورشکستگی وامهای مسکن، در ظرف کمتر از یکسال شخصا بیش از 4 میلیارد دلار سود کرد و حدود 15 میلیارد دلار هم سود برای سبدهای مالی تحت مدیریتش آورد. او امروز مدیر یک موسسه مالی سرمایهگذاری به نام پالسون است و به خاطر پیشبینیهای موفقیت آمیزش در سالهای 2006 تا 2009 سرمایهگذاران زیادی را به سبدهای مالی خود جلب کرد و به عنوان یک نابغه در امور مالی شناخته شد. البته در مورد نابغه بودن او باید کمی تامل کرد؛ چون او اطلاعات خوبی از وضعیت فروش وامهای مسکن که گلدمن آنها را دسته بندی میکرد، داشت. این اطلاعات قاعدتا قابل دسترس عموم بود و از این جهت دولت آمریکا نتوانست آقای پالسون را متهم به سوءاستفاده از اطلاعات داخلی بکند، هر چند شرکت گلدمن پذیرفت که 600 میلیون دلار جریمه به خاطر فعالیتهای مشکوک در ارتباط با فروش وامهای مسکن بپردازد! جالب است بدانید که آقای جان پالسون با آقای هنک پالسون از مدیران سابق گلدمن و وزیر سابق خزانه داری آمریکا خویشاوندی ندارد. هنک پالسون در زمان آقای بوش پذیرفت که وزیر خزانه داری آمریکا بشود و حدود یک سال بعد با مساله بحران بانکی دست و پنجه نرم میکرد. اسم هر دو پالسونها مدتها به خاطر بحران وام مسکن بر سر زبانها بود.
روز شنبه (15 اکتبر) مجددا اسم جان پالسون را در یکی از مقالات نیویورک تایمز دیدم که راجع به حرکت تظاهراتکنندگان جنبش علیه وال استریت به سمت خانه او نوشته شده بود. در چند سال اخیر، جان پالسون به عنوان یک انسان بدطینت که از بدبختی دیگران سود کلان برده مطرح بود و نویسنده نیویورک تایمز هم حق آقای پالسون را کف دستش گذاشته است. اما در لابهلای مقاله و جدا از بحث بدطینتی امثال پالسونها، نکتهای که توجهم را به خود جلب کرد عدم موفقیت و شکستهای اخیر آقای پالسون است. شکستهای اخیر سبدهای مالی آقای پالسون، مرا به یاد بحث تئوری کلاسیک فایننس در مورد عبث بودن سرمایهگذاری درازمدت در انواع سبدهای مالی رنگین و عجیب و غریب و پرداخت هزینههای سنگین برای مدیریت آنها میاندازد. طبق تئوری کلاسیک ارزشگذاری داراییها که آقایان شارپ و مارکویتز، برندگان جایزه نوبل اقتصاد، پیشآهنگان آن هستند، سرمایهگذاران به صورت منطقی عمل میکنند و دنبال بهترین بازدهی نسبت به ریسک سرمایهگذاری هستند. بحث اول این تئوری این است که سبد مالی بازار که از مجموعه همه سهام تشکیل شده باشد، دارای بهترین تناسب بین بازدهی مازاد بر سرمایهگذاری بیخطر و ریسک سرمایهگذاری است. نتیجهگیری بسیار مهم در دنبال این فرضیه این است که با تقسیم سرمایه بین سرمایهگذاری بیخطر و سبد بازار، هر سرمایهداری میتواند بهترین بازدهی نسبت به مقدار ریسکی را که میخواهد دریافت کند. در ایالاتمتحده سبدهای مالی که سعی میکنند بازدهی کل بازار را تقلید کنند وجود دارند و معمولا از 500شرکت بزرگ آمریکایی تشکیل میشوند. این گونه سبدها بسیار پر طرفدار هستند. مدیران آنها در مورد شرکتها تحقیق نمیکنند و سعی نمیکنند بین شرکتها خوب و بد را انتخاب کنند، بنابراین دارای هزینه مدیریتی بسیار ناچیزی هستند.
طبق تئوری کلاسیک، هیچ سبد مالی دیگری نمیتواند در دراز مدت برای هر میزان ریسک، بازدهی بهتری از ترکیب یکی از این سبدهای بازار و سرمایهگذاری بیخطر داشته باشد. البته اگر این تئوری درست باشد و سرمایهداران دارای عقل سلیم باشند و برای دراز مدت سرمایهگذاری کنند، باید شاهد بیکار شدن صدهاهزار نفر فعال در تشکیل سبدهای مالی باشیم؛ چون وجود یک سبد مالی که نیاز به مدیریت فعال نداشته باشد کافی خواهد بود. افراد زیادی همین نکته را دلیل بر درست نبودن تئوری کلاسیک ارزشگذاری داراییها و اهمیت مدیریت فعال سبدهای مالی میدانند. ولی واقعیت این است که در دراز مدت تعداد بسیار کمی از سبدهای مالی مدیریت شده بازدهی بهتری از سبدهای مدیریت نشده بازار دارند و از نظر احتمالی، تعداد آنها بیشتر از شانس تصادفی نیست. در ظرف ده سال حدود 80 درصد و در ظرف 20 سال حدود 90 درصد سبدهای مالی سودی کمتر از سبد بازار داشتهاند. به علاوه غالبا امکان سرمایهگذاری در 20 درصد یا 10درصد که بهتر از بازار کار کردهاند برای سرمایهگذاران جدید وجود ندارد؛ چون این سبدها برای حفظ بازدهی مجبورند حجم سرمایهگذاری را پایین نگه دارند. در صورتی که این معدود سبدهای موفق، خود را به روی سرمایهگذاران باز نگه دارند، با تقاضای زیاد مجبور میشوند حجم زیادی در استراتژی خاص خود سرمایهگذاری کنند. خود حجم زیاد سرمایهگذاری در یک استراتژی باعث تغییر قیمتها و از بین رفتن اختلاف بازدهی با سبد کل بازار میشود. بنابراین حتی با وجود سبدهای مالی موفق تر از بازار (در درازمدت)، تعداد قابل دسترسی برای سرمایهگذاران بسیار محدود است و عملا میتوان گفت که در دراز مدت شانس داشتن سود بیشتر از سبد بازار غیرعملی است. با بیشتر شدن تعداد سبدهای مالی و پیشرفت اطلاعرسانی، روز به روز امکان داشتن سبدهای مالی موفقتر از از سبد بازار کمتر میشود و کار مدیران سبدهای مالی سختتر.
بسیاری از سرمایهداران که دید درازمدت دارند از مدل کلاسیک سرمایهگذاری پیروی میکنند و از سبدهای مدیریت نشده بازار استفاده میکنند. با پر رنگ شدن بحران مالی شاهد هستیم که سبدهای مالی مدیریت نشدهای که کل بازار را تقلید میکنند به خاطر هزینه کمتر و بازدهی بهتر، روز به روز بیشتر مورد اقبال سرمایهگذاران قرار میگیرند. نمونههای زیادی در مورد شکست سرمایهداران برای دریافت سود بیشتر از آنچه که مدل کلاسیک اجازه میدهد و عبث بودن مدیریت انواع سبدهای مالی عجیب و غریب داریم. شاید جالب ترین آنها را نویسنده مقاله نیویورک تایمز، البته به طور نا خواسته و در دفاع از جنبش علیه وال استریت در مقاله 15 اکتبر نوشتهاست. به قول این روزنامهنگار، امروز سبدهای مالی آقای پالسون، این نابغه سابق، در ردیف چهارم از آخر در بین چند هزار سبد مالی قرار گرفته و سرمایهگذارانش متحمل ضررهای هنگفتی شدهاند. صندوق کارمندان ایالت نیومکزیکو یکی از این سرمایهگذاران است که بیش از 25 میلیون دلار ضرر دیدهاست. شاید در میان تظاهراتکنندگان علیه والاستریت، کارمندان ایالت نیومکزیکو هم وجود داشته باشند و شاید این روزنامه نگار بعد از شماتت آقای پالسون بهتر بود که به تظاهراتکنندگان توصیه میکرد نگاهی به نحوه سرمایهگذاریهای خود هر چند کوچک بیندازند.
اکثرا، این سرمایهگذاران خرد هستند که به دنبال گزارشهای سه ماهه با سرعت پولهای خود را از سبدهایی که در سه ماه بازدهی کم داشتهاند به سبدهای با بازدهی بیشتر منتقل میکنند و خواسته یا ناخواسته روز به روز به ریسک سرمایهگذاری خود اضافه میکنند و در نهایت با وقوع هر بحرانی صدمه میبینند. در مقابل سرمایهداران بزرگ سرمایه خود را در ترکیبی از سبد بازار و سرمایهگذاریهای بیخطر نگه میدارند و با وقوع بحرانها نه تنها صدمه نمیبینند، بلکه حبابها و بحرانها فرصتهایی هستند برای تغییر ترکیب سرمایهگذاری که نهایتا منجر به سود بیشتر و اندوختن ثروت بیشتر میشود. در اواخر حبابها، سرمایههای سرمایهداران بزرگ به طور اتوماتیک کم کم از سبد بازار خارج و به سوی اوراق قرضه میرود و در اواخر بحرانها، کم کم سرمایهها از اوراق قرضه خارج و به سمت سبد بازار میروند. معمولا سرمایهداران خرد تحت هیجان، کاملا برعکس عمل میکنند و شاید این عامل مهمی در ایجاد فاصله بین 1درصد و 99 درصد باشد.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "اتحاد جماهیر عدالتخواهی "به قلم فضل الله یاری آورده است:جهان در حال برداشتن سیمهای خارداری است که در نقشه جغرافیا مرز نام دارند و به کمک ابزار اندازهگیری طول و عرض و مساحت برای جداکردن انسانها از همدیگر ترسیم شده بودند. همان خطوطی که با پیچوخمهای خود بر نقشه جغرافیا جهان را به قطعات کوچکتری تقسیم کرده و برای هرکدام، تاریخ، تمدن، فرهنگ، زبان، نژاد و صدها وجه افتراق دیگر تعریف کرده و نام کشور را بر آن نهادهاند. اگرچه نژاد، رنگ پوست، زبان و سبک زندگی، آدمها را در درون این مرزها قرار داده و درحقیقت آنها را از هم مجزا کرده است؛ اما هیچ تردیدی وجود ندارد که اینهمه تنوع یک اشتراک بزرگ دارد و آن «انسانبودن» است. همانکه وجه اشتراک یک بومی جنگلهای آمازون، با همه بدویت زندگیاش، با «استیو جابز» عربتبار امریکایی، با تمام خلاقیت و تواناییهایش برای ساختن یک زندگی مدرن است. همانکه نقطه مشترک گرسنگان سومالی و ثروتمندان اروپایی است. در طول تاریخ، قدرتمندان تلاش بسیار کردند تا این مرزها را پررنگتر کنند. سیمهای خاردار را با تراکم بیشتری دور مردم کشیدند و دیوارها ساختند. فرق هم نمیکرد که در دوران باستان چین باشد یا دوران مدرن برلین. همه توان و استعداد بشر را در تقویت این مرزها و دیوارها بهکار بردند، غافل از آنکه این دیوارها را توان توقف انسان و قطع ارتباطش نیست. انسان پریرویی است که تاب مستوری پشت موانع آهن و سیمان و خطوط فرضی جغرافیایی را ندارد و «در ار بندی ز روزن سر برآرد».
قدرتمندان خیلی زود دریافتند که پروژه دیوارکشی میان انسانها شکست خورده است. اینبار تلاش تازهای را آغاز کردند: پاککردن مرزها و برداشتن سیمهای خاردار برای اتحاد با قدرتمندان آن طرف دیوار. همانکه سبب تشکیل اتحادیههای منطقهای و قارهای شده است. همانکه مدتهاست فکر و ذکر رؤسای کشورهای اتحادیه اروپاست. همانکه به صرف امضاکردن پیمانی با آل خلیفه ، دست حکام آلسعود را برای سرکوب آزادیخواهی در بحرین باز میگذارد. در این دیواربرداری بههیچوجه نزدیکی مردمان مدنظر نیست. اما انسان به حکم انسانبودن است که از مرزهای جغرافیایی و نژادی و زبانی میگذرد و اشتراکات را بهانهای میسازد برای اثبات وجه انسانی خود. یکی از این اشتراکات عدالتخواهی است. موضوعی که از چمران مسلمان و چهگوارای کمونیست چهرهای مشابه میسازد. همانکه از گاندی هندی و ماندلای افریقایی شمایلی واحد به جهان معرفی میکند. همانکه از جنازه لهشده راشل کوری امریکایی در زیر چرخهای بلدوزر اسرائیلی، پرچمی میسازد بر دوش دختران فلسطینی...؛ همان درد مشترکی که این روزها خیابانهای صنعا، منامه، قاهره و دیگر شهرهای عربی را شبیه خیابانهای نیویورک، لندن، برلین، آتن و مادرید اروپایی و توکیو و هنگکنگ آسیایی کرده است. این روزها مردم تلاش گستردهای را آغاز کردهاند تا بیتوجه به منویات سران کشورهای خود، اتحادهای جهانی و منطقهای راه بیندازند. آنها فعلاً «حضور» را انتخاب کردهاند و این حضور است که میدان التحریر قاهره را به خیابانهای مادرید و میدان مروارید منامه را به والاستریت نیویورک شبیه کرده است. عدالت خواهی نخ تسبیحی است که دانههای مردان و زنان سیاه و سفید و زرد را بههم متصل کرده است، چه از تبعیضهای سیاسی آحکام عرب به تنگ آمده باشند، چه از طمع شرکتهای بزرگ نظام سرمایهداری غرب.
***
«جمهور» در زبان عربی معنای توده مردم میدهد و هر حکومتی که نام جمهوری را بر خود نهاده، خواسته است که خود را مردمی بخواند. برخی از حکومتها البته پا را فراتر گذاشتهاند و خود را «جماهیری» خواندهاند. مثل فسیلی به نام اتحاد جماهیر شوروی که این روزها فقط در موزه سیاست جهان دیده میشود یا اتحاد جماهیری سوسیالیستی لیبی که نفسهای آخر خود را میکشد. جمهور واقعی رودی شده است در خیابانهای جهان و عدالت را فریاد میزند؛ رودی که بههم پیوسته و «اتحاد جماهیر عدالتخواهی» را تشکیل میدهد. حتی اگر هیچ حکومتی با این عنوان شکل نگیرد.