مقدمه
با ظهور انقلاب اسلامی و نظر به ماهیت فرهنگی آن، حفظ فرهنگ اسلامی – ایرانی، دغدغه رهبران جامعه مطرح میگردید. به بیان دیگر، از دیدگاه فرهنگی، انقلاب اسلامی واکنش به استحاله فرهنگ اسلامی – ایرانی و تلاشی برای حفظ آن در جامعه بوده است. اما به دلیل پویایی فرهنگ همچنان مسئله صیانت از فرهنگ اسلامی – ایرانی و استقرار آن در جامعه پابرجاست و هر بار در واژگانی جدید از انقلاب فرهنگی، مبارزه با هجوم فرهنگی، تحول فرهنگی، مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی گرفته تا هوشیاری در برابر ناتوی فرهنگی و رفع مظلومیت از بخش فرهنگ رخ مینماید.
تلاش حاضر ارائه گفتمان بدیع صیانت از فرهنگ است؛ صیانتی که نه از طریق دستکاری بلکه از طریق بهرهبرداری از سازوکارهای بعد فرهنگی اجتماع حاصل میآید. این گفتمان، در دو طیف نگرش آزادمنشانه و رهایی عرصه فرهنگ از سویی و نگرش اقدام مستقیم همهجانبه و کنترل عرصه فرهنگ از سویی دیگر راهی میانه برمیگزیند؛ چه اینکه هر دو با هویت فرهنگ و مختصات آن در تعارض است: هدف، تبیین نگرشی است خواهان حفظ و صیانت از فرهنگ از طریق سازوکارهایی در فرهنگ؛ سؤال اساسی پژوهش حاضر این است: چه عواملی بر صیانت فرهنگی مؤثرند و میزان تأثیر این عوامل چقدر است. از این رو، ضمن بهرهمندی از تعاریف فرهنگ و اتخاذ دیدگاه متناسب با اهداف این پژوهش، به بررسی چیستی صیانت از فرهنگ میپردازیم؛ سپس با تبیین عوامل مؤثر بر فرهنگ، سعی در شفافسازی سازوکارهای صیانت از آن خواهیم داشت. در نهایت، با مراجعه به خبرگان، اثربخشی هر یک از سازوکارهای ارائه شده را مورد ارزیابی قرار میدهیم.
1- تعریف فرهنگ
فرهنگ در لغت به معنای ادب، عقل و بزرگی است؛ اما در میان دانشمندان، معنای فرهنگ و آنچه با واژه «فرهنگ» مراد میشود، معرکهآرا و صحنه نبرد نظریات گوناگون است. فرهنگ «آن» است که در مقام ادراک، آسان و در مقام تبیین، دشوار است؛ دلیل آسانی و دشواری در هر دو مقام به این موضوع برمیگردد که فرهنگ، معنایی است که مردم به جنبههای گوناگون زندگی خود میدهند و خود از آن هویت مییابند.
تلاش برشمرده دانشمندان برای تبیین فرهنگ به صد و شصت و چهار تعریف میرسد هر کدام از این تعاریف بر دیدگاهی استوار و به بُعدی از ابعاد فرهنگ میپردازد. بازشناسی این دیدگاهها و مروری بر تعاریف میتواند ما را در تبیین آنچه با واژه فرهنگ بدان اشاره میکنیم، یاری نماید.
دیدگاه توصیفی از فرهنگ به تبیین عناصر موجود در آن میپردازد. جامعترین تعریف توصیفی را تایلور1 در کتاب فرهنگ ابتدایی2 ارائه نموده است. فرهنگ، مجموعه پیچیدهای است شامل معارف، اعتقادات، هنر، حقوق، اخلاق، رسوم و تمامی تواناییها و عاداتی که بشر به عنوان عضوی از جامعه اخذ مینماید (Taylor, 1871, pp. 118 – 126)
دیدگاه تاریخی بر وجه میراثی فرهنگ تأکید دارد. به عنوان نمونه سایپر3 فرهنگ را به مجموعهای همبسته از کردارها و باورها که از جامعه به ارث رسیده است و بافت زندگی ما را میسازد، تعریف میکند. مایرس4 آن را به آینده نیز تعمیم میدهد. تأکید دیدگاه هنجاری بر جنبه قواعدی و راه و روشی فرهنگ است. برای مثال بوگاردوس5 فرهنگ را مجموع راه و رسمهای عمل و اندیشه یک گروه اجتماعی در گذشته و حال میداند. در دیدگاه روانشناسیِ فرهنگ به جنبه سازگاری، یادگیری و به عادت درآمدن فرهنگ پرداخته میشود؛ برای مثال، داوسن6 فرهنگ را عامل سازگاری انسان با محیط میداند، هارت7 و پانتر8 آن را الگوهای رفتاری که از راه آموزش و یادگیری – نه ژنتیکی یا زیستی – انتقال مییابد، برمیشمرد و یانگ9 فرهنگ را عادت رفتاری مشترک در یک جامعه میداند.
در دیدگاه ساختاری، بر ماهیت سیستمی و سازمانی فرهنگ تأکید میشود. برای مثال آگبرن10 و نیمکف11 فرهنگ را چنین تعریف میکنند:
شامل نوآوریها و ویژگیهای فرهنگی است که در یک سیستم یکپارچه شدهاند و اجزاء آن کم و بیش با یکدیگر در ارتباط میباشند. فرهنگ شامل ویژگیهایی است هم مادی و هم غیرمادی که بر گِرد آوردن نیازهای اساسی بشری سازمان یافتهاند و نهادهای اجتماعی، را که هسته اصلی فرهنگاند به ما میدهند. نهادهای یک فرهنگ با بستگی درونی خویش الگویی را پدید میآورند که برای هر جامعه یکتاست. در نهایت دیدگاه تکوینی، فرهنگ را یک بر ساخته و محصول تعریف میکند. برای مثال هانتینگتون12 میگوید مراد ما از فرهنگ هر شیء، عادت، نهاد، شیوه اندیشه و عملی است که انسان میآفریند و به نسل بعدی میسپارد (آشوری، 1381، صص 74 – 47).
در یک جمعبندی از دیدگاههای پیشگفته، فرهنگ مجموعهای از باورها، ارزشها و رفتارهاست برآمده از انسان، فعالیتها و روابط او در یک جامعه (دیدگاه تکوینی) که میتوان آن را در عناصر و اجزاء یک نظام پیچیده و منسجم بازشناسی نمود (دیدگاه توصیفی و ساختاری). این مجموعه منسجم در طول تاریخ از یک نسل به نسل دیگر به واسطه یادگیری و جنبههای سازگاری و عادتی آن انتقال مییابد (دیدگاه تاریخی و روانشناسی). بدین سان، چارچوبهای اندیشه و اقدام را در یک اجتماع مشخص میسازد (دیدگاه هنجاری).
در تبیین فرهنگ بایستی تأکید کنیم که آنچه که قبل از هر چیز فرهنگ را میسازد، شیوههای فکر، احساس و عمل مشترک میان افراد متعدد است. تعداد اشخاص اهمیتی ندارد... عمده آن است که «شیوههای بودن» (به وسیله عده نسبتاً کافی از اشخاص) به عنوان آمال یا اموری بهنجار، تلقی شود تا بتوان دریافت که ناشی از قواعد زندگی است که خصوصیت جمعی و بنابراین اجتماعی دارد.
1- 1- جنبه ذهنی فرهنگ
از دیدگاه ساختاری، فرهنگ، عناصری است که در یک سیستم منسجم و هماهنگ به همدیگر متصل هستند و هنگامی که تغییرات در یک بخش از فرهنگ به وجود آید، در بخشهای دیگر نیز تغییراتی حاصل میشود.
نکته مهم این است که اتصال و ارتباط عناصر سیستم فرهنگ یک واقعیت ضروری یا منطقی نیست، بلکه اتصال و ارتباطی است که صرفاً به طور ذهنی توسط اعضای یک جامعه حس میشود. بنابراین انسجام یک فرهنگ (وراء همه چیز) یک واقعیت ذهنی است، یعنی به طور ذهنی به وسیله اعضای یک جمع حس میشود» Taylor,). (1871, pp. 126 – 128 نکته اصلی برای درک این مفهوم همان است که به زبان فلسفی میگوییم: «روابط امور اعتباری، اعتباری است نه حقیقی»
شیوههای تفکر، احساس و عمل در یک جمع (که فرهنگ آن جمع است) قائم بر جمع است و ساخته هیچ شخص معینی نیست و به میل شخص معینی هم نابود نمیشود، بلکه برای فرد الزامآور است. این ویژگی همان است که دورکیم به آن «ویژگی عینی بودن پدیدههای مورد مطالعه جامعه شناس» میگوید. در حقیقت، فرهنگ خود را در چهره پدیدهای مستقل نمایان میسازد؛ این استقلال به گونهای است که انسانها در طول زمان با سازوکارهای درونی فرهنگ خود را با آن منطبق سازند.
اما تحقق این شیوههای زندگی (که ساخته اراده هیچ شخص معینی نیست) در روان اشخاص است و سنخ وجودی آنها «امر روانی» است و این خصوصیت را میتوان «وجه ذهنی یا روانی» فرهنگ نامید.
1- 2- جنبه عینی فرهنگ
فرهنگ اساساً در ذهن افراد استقرار مییابد، در نهادها و تولیدات ملموس جامعه متبلور میشود که آنها نیز الگوهای ذهنی را تقویت میکند (مشبکی، 1381، ص 69)؛ در واقع فرهنگ را میتوان در مقام تبیین در دو ساحت مادی و معنوی نظاره نمود؛ ساحت مادی شامل مصنوعات، رفتارها و نهادها که قابل رؤیت است و ساحت معنوی شامل باورها، مفروضات و ارزشها که نامرئی، ذهنی اما پذیرفته شده است (روسک، 1369، ص 10). کنش متقابل در میان این دو ساحت تغییر در یکی را با تغییر در دیگری توجیهپذیر میسازد. البته برخی به تقدم عرصه معنوی بر مادی باور دارند (قیصیزاده، 1363).
مدل شاین به خوبی از عهده بیان مطلب برمیآید. براساس این مدل، فرهنگ بر روی سه سطح شکل میگیرد: سطح باورها و مفروضات، سطح هنجارها و ارزشها، سطح مصنوعات. باورها و مفروضات، اعتقادات و فرضهای پذیرفته شده مردمان است. از دیدگاه مردمان آن فرهنگ، باورها و مفروضات، حقایق قطعی و غیرقابل بحث است. مردمان نسبت به آنها آگاه یا ناآگاهاند، اما به هر روی، در همه جنبههای زندگی حضور دارد. اگر فرهنگ را به درخت تشبیه کنیم، این سطح همچون خاکی است که درخت در آن میروید.
ارزشها و هنجارها، مبنای شکلگیری قضاوتهاست و بر ضوابط اخلاقی دلالت داشته، مورد حمایت احساس نیز هستند، مردمان مراقب حفظ و رعایت این سطحاند. در تشبیه پیشگفته، این سطح را میتوان در تنه و شاخهها دریافت. باورها و مفروضات، هنجارها و ارزشها به جنبه ذهنی فرهنگ اشاره دارند.
مصنوعات (جنبه عینی فرهنگ)، تجلی ملموس و مرئی و مسموع سطوح زیریناند؛ آنها میوههای درخت فرهنگاند و در سه گروه نمودهای فیزیکی (آرمها، آثار و طراحیهای هنری، معماری، لباس و اشیاء مادی و...)، نمودهای رفتاری (مراسم، الگوهای ارتباط، آداب، پاداشها و...) نمودهای شفاهی (حکایتها، داستانها، اسطورهها ، تاریخ و قهرمانها و...) طبقهمندی میشوند. البته جنبه عینی فرهنگ هیچگاه خالی از جنبه ذهنی آن نمیتواند باشد و این هر دو، دو روی یک سکهاند (هچ، 1385، صص 344 – 353).
براساس مدل فرهنگ هَچ، میان این سطوح اثر متقابل و روابط رفت و برگشتی وجود دارد و هر یک، دیگری را دچار تغییر و تحول میسازد. به طور مثال، تغییر در باورها به تغییر در رفتار یا تغییر در یک محصول یا ایجاد یک مصنوع جدید منجر میشود، به عکس؛ یک مصنوع مثل کتاب، تابلو هنری یا مجسمه میتواند ارزشها یا باورها را تغییر دهد (هچ، 1385، ص 345 و شاین، 1388، ص 4).
1- 3- اقدام هنجاری یا صیانت از فرهنگ
سطحی از فرهنگ که دارای قابلیت سیاستگذاری و برنامهریزی است، سطح مصنوعات است؛ از تغییر و ایجاد تحول یا خلق یک مصنوع و به طور کلی مدیریت این سطح، میتوان سطوح دیگر را مدیریت نمود. همچنان که با تغییر در مصنوعات، مردمان تغییر در باورها و ارزشها را احساس مینمایند؛ چرا که در ذهن جمعی خویش مصنوعات را به باورها و ارزشها متصل ساختهاند. مدیریت سطح باورها و ارزشها از طریق سطح مصنوعات، پایانی بر افسانه «کنترلناپذیری و مدیریتگریزی فرهنگ» است. البته این نبایستی به قیمت باور به افسانهای دیگر با نام «کنترلپذیری و مدیریت مکانیکی فرهنگ» باشد که اگر مصنوع "الف" ایجاد یا تغییر یابد، در ارزش یا باور "ب" تحول روی میدهد. موضوع پیچیدهتر از این است.
از نظرگاه سیستمی و براساس نوعشناسی سیستمها، فرهنگ در قلمرو سیستمهای اجتماعی جای میگیرد که در آن پیوند میان اجزاء ضعیف است و ارتباطات متقابل میان عناصر نسبتاً آزاد است، در حالی که در سیستمهای مکانیکی روابط میان اجزا محدود، مقید و قطعی است. بدین سان پیوند سست13 میان مصنوعات و ارزشها و باورها بر قرار است نه پیوندی محکم14 که در سیستم مکانیکی حاکم است (اسکات، 1387، ص 133). برای مثال، در مکانیک پیوند میان پدال ترمز و سرعت حرکت، محکم است و هر بار و هر میزانی که پدال را فشار دهید، سرعت خودرو کاهش و در نهایت متوقف میشود؛ اما در سیستم اجتماعی، پیوند میان برگزاری نمایشگاه ایثار و شهادت، و فرهنگ ایثار و شهادت سست است؛ تعداد و گستره نمایشگاههای برگزار شده در موضوع ایثار و شهادت به معنای گسترش فرهنگ ایثار و شهادت نیست!
در میان محصولات (کالا یا خدمات) سه گروه شایسته توجه بیشتری میطلبند؛ یک گروه از این دست محصولات، آنهایی هستند که به نماد تبدیل شدهاند. نماد مصنوعی است که مردمان از آنها معنای پیوسته ویژهای را درک میکنند و در انتقال آن معنی خاص، از آن بهره میبرند. این گروه بیشترین اثر را بر سطوح زیرین دارد؛ همچون پرچم یک کشور.
گروه دوم، گروهیاند که ما آنها را به اثرگذاری در سطوح زیرین میشناسیم و براساس مقتضیات زمان متفاوت است. مثلاً دوره پیش از انقلاب محصولات شنیداری همچون سخنرانی مذهبی و دوره نسل اول و دوم انقلاب محصولات دیداری ایستا همچون کتاب یا تلویزیون (گزینههای انتخاب محدود) و در حال حاضر ماهواره و اینترنت و صنعت دیجیتال با پویایی خاص بیشترین اثرات را در لایههای زیرین دارند؛ شاهد مدعا تجلی اثرات آنها در رفتارهاست.
گروه سوم، در حقیقت، محصولاتی است که در طول زمان نام «فرهنگی» به خود گرفتهاند، اما این نام، لزوماً به آن معنا نیست که این گروه بیشترین اثر را بر سطوح زیرین دارد؛ در واقع، این نام بیانگر تصور سیاستگذاران و برنامهریزان فرهنگی از حیطه اقدام خود است. مانند سینما، کتاب و انواع هنرها. ضمن اینکه دوباره متذکر میشویم، اقدام در حوزه گروه سوم، پیوندی سست با نتیجه خود دارد. به بیان واضحتر، فرآیند اثرگذاری بسیار پیچیده دارای عوامل متعدد و متنوع و مبهم است. این یکی از چالشهای اقدام هنجاری در حوزه فرهنگ است.
همچنان که از مجموع تعاریف فرهنگ برمیآید، فرهنگ به خودی خود خالی از مفاهیم ارزشی مانند فرهنگ خوب، فرهنگ بد، فرهنگ مطلوب یا فرهنگ متعالی است.
فرهنگ آنی است که همه مردمان دارند و هر مردمی فرهنگ خاص خود را داراست و فرهنگ آنها تبیینکننده تمامی جنبههای زندگی آنهاست.
دیدگاه هنجاری فرهنگ، در حقیقت، نه به معنای وجود بایدها و نبایدها به سمت فرهنگی غیر از فرهنگ آن جامعه، بلکه به معنای حرکت از ویژگی نامطلوب فردی و گروهی در هر فرهنگ به سمت ویژگیهای مطلوب فردی و گروهی در همان فرهنگ است، به دیگر سخن براساس باورها و ارزشهای موجود در فرهنگ، مردمان مصنوعات را به صفات خوب و بد، زیبا و زشت، درست و غلط، حق و باطل متصف میکنند و گروه اول را در هر زوج «فرهنگی» و گروه دوم را «غیر فرهنگی» یا «ضدفرهنگی» مینامند. در این میان، اقدام هنجاری برای توسعه گروه اول یا اصلاح گروه دوم در هویت فردی «کار فرهنگی» و در هویت جمعی «توسعه فرهنگی» نامیده میشود (سلجوقی، 1380، ص 7).
در حقیقت، اقدام هنجاری به معنی کار یا توسعه فرهنگی به منظور انطباق انسانها با همان هویت مستقل انجام میپذیرد. اما صیانت فرهنگی سازوکاری است که از تغییر در فرهنگ (باورها و ارزشها و در نتیجه مصنوعات) پاسداری میکند. به بیان دیگر، سازوکاری که اجازه نمیدهد جای خوب و بد، زشت و زیبا، درست و غلط و حق و باطل با یکدیگر عوض شود.
چالش اساسی دیگر در اقدام هنجاری (کار یا توسعه فرهنگی) آن است که بیشتر در حوزه گروه سوم مصنوعات مورد توجه قرار میگیرد و حال آنکه، فرهنگ هیچگاه محدود به گروه سوم نبوده است. در حقیقت، عدم تطبیق موضوع سیاستها و برنامههای فرهنگی با آنچه از بیان واژه «فرهنگ» مراد میشود، باعث شده، سیاستها و برنامهها در خصوص فرهنگ زیبا و شعارگونه و غیرعملی باشد و نتواند به مسائل ما پاسخ درستی دهد (سلجوقی، 1380، صص 4 – 3). چرا که بنا به تعریف، هر چه به تصور آید، از ساحت معنوی تا مادی زندگی انسان، فرهنگی است. نه اینکه هر محصول (کالا یا خدمات)، فعالیت دولت، رفتارها و گفتارهای فردی و گروهی در حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و اساساً آنچه از انسان در هویت فردی و جمعی صادر میشود، اثر فرهنگی دارد؛ که در این صورت باز هم فرهنگ را در حوزهای مشخص تصویر کردهایم و اثر دیگر چیزها را بر آن بررسی میکنیم؛ بلکه سخن آن است که هر چیزی، خود، فرهنگی است.
برای مثال، همانطور که کتاب، محصولی فرهنگی است، خودرو و تلفن همراه هم فرهنگی است. اما گروه سوم، تنها، گروه خاصی از مصنوعات را مورد توجه قرار میدهد. این چالشی جدی در اقدام هنجاری در فرهنگ است. صیانت فرهنگی به عنوان سازوکار در فرهنگ، اقدامی همه جانبه را مهیا میسازد. موضوع، حذف اقدام هنجاری در عرصه فرهنگ نیست، بلکه مقصود بیان چالشهای اقدام هنجاری و راههای برونرفت از آن است.
صیانت فرهنگی به مفهومساز و کارهایی در فرهنگ است که جامعه را آگاهانه یا ناآگاهانه با آن هویت مستقل از انسانها (گر چه برآمده از آنهاست، یعنی فرهنگ) سازگار و منطبق میسازد و در نتیجه آن هویت مستقل بدون دگرگونی در طول زمان حرکت میکند. میزان اثربخشی صیانت فرهنگی، تحت تأثیر چند دسته از عوامل قرار دارد: عوامل ذاتی (شامل همخوانی عناصر فرهنگی و قوت آن)؛ عوامل درونی (شامل جامعهپذیری، کنترل اجتماعی و نهادیسازی) و در نهایت، عوامل بیرونی (شامل هجوم و تبادل فرهنگی).(www.stubasij.um.ac.ir)
2- عوامل ذاتی
2- 1- ارتباط متناسب باورها، ارزشها، مصنوعات
فرهنگ را میتوان در سه سطح باورها و مفروضات، ارزشها و هنجارها و مصنوعات باز شناخت. آنچه از عوامل ذاتی مراد میشود، همین سطوح و نسبت آنها با یکدیگر است. به هر میزان تناسب این سطوح با یکدیگر در جامعهای رعایت گردد، اثربخشی صیانت فرهنگی بیشتر خواهد بود و به عکس. در حقیقت همخوانی میان این سطوح، صیانت فرهنگی را اثربخش میسازد. اگر مصنوع فرهنگی برای مثال رفتاری مانند برخاستن از جا در حمل و نقل عمومی برای نشستن فردی مسنتر اتفاق نیفتد و حال آنکه در فرهنگ ما احترام به افراد کهنسال، رفتاری ارزشی است؛ این به معنی عدم تناسب دو سطح ارزشها و مصنوعات است که خود خبر از ناسازگاری در سطح باورها دارد. در این حالت اثربخشی صیانت فرهنگی کاهش یافته و این فرهنگ (احترام به افراد کهنسال) در طول زمان (با نظر به دیدگاه تاریخیِ تعریف فرهنگ) جایگاه هنجاری و ارزشی خود را از دست میدهد.
2- 2- قدرت سطوح فرهنگی
گذشته از همخوانی سطوح فرهنگی، قدرت هر سطح نیز از جمله عوامل ذاتی موثر در صیانت فرهنگی است. قدرت سطح باورها و مفروضات و نیز سطح ارزشها و هنجارها به پشتوانه منطقی و احساسی آن باز میگردد. به هر میزان باوری یا ارزشی از پایههای استدلالی قویتر و نیز پشتوانه احساسی بیشتری برخوردار باشد، سطح صیانت برتری را پوشش میدهد. چه اینکه در مواجهه با اشکالات و شبهات و نیز حملههای روانی، مقاومت بیشتری از خود نشان میدهد. برای مثال، پشتوانه منطقی و احساسیِ باور به یاری مستمندان، این فرهنگ را به خوبی از گزند تغییر و تبدیل مصون داشته است.
قدرت سطح مصنوعات به وجود ابزارهای مناسب پیشرو برای ایجاد آن و نیز کیفیت و فراوانی تکرار آن وابسته است. هر قدر مصنوعی در جامعه دارای زمینهها و ابزارهای تولید و نیز از کثرت باز تولید بیشتری برخوردار باشد، اثربخشی صیانت از آن سهلتر و سازوکار پایندهتری دارد. برای نمونه، رفتاری مانند پوشش بانوان در صورتی از تغییر و تبدیل شدن مصون خواهد ماند که از یک سو، ابزارهای آن (وجود پارچههای مناسب و در دسترس، طرحها و رنگهای مناسب، اندازهای مناسب، قیمت مناسب و...) موجود باشد و از سویی دیگر، فراوانی این رفتار در جامعه مشهود باشد. اگر ابزارهای رفتار بدحجابی مهیا باشد (نبود چادر یا مانتوهای مناسب، طرحها و رنگهای نامناسب و...) یا فراوانی این رفتار در جامعه مشهود باشد، نظام فرهنگ (دیدگاه سیستمی در تعریف فرهنگ) به سمتی میرود که از بدحجابی صیانت نموده و آن را فرهنگ قالب سازد. در حقیقت، در اینجا، قدرت مصنوع بدحجابی، صیانت از آن را بالا میبرد. به بیان دیگر، سازوکار صیانت فرهنگی، سازوکاری در فرهنگ است که قدرت مصنوع (وجود ابزارهای ایجاد و فراوانی آن) بر آن اثرگذار است.
3- عوامل درونی
به منظور تبیین عوامل درونی فرهنگ بایستی گام در کارکردهای فرهنگ بگذاریم فرهنگ دارای سه کارکرد اساسی است: کارکرد اجتماعی، کارکرد روانی و کارکرد سازگاری با محیط. اینکه فرهنگ، تعدادی از افراد را در یک جمع مشخص، گرد آورده و آنان را همبسته میسازد، از کارکرد اجتماعی فرهنگ است و ارتباطات اجتماعی و تشکیل گروه، قشر، طبقه و جامعه نیز اثر آن است.
کارکرد روانی فرهنگ، مبتنی بر «قالبریزی شخصیت» افراد است و به شخصیت شکل و فرم و هیأتی میبخشد که امکان میدهد در بطن یک جامعه معین عمل کند. کارکرد سازگاری با محیط، زمینه کلیتر و اساسیتر کارکردهای اجتماعی و روانی است و برای درک بهتر آن معمولاً «فرهنگ برای انسان» را با «غریزه برای حیوان» مقایسه میکنند.
«حیوان از طریق غریزه به واقعیت محیط پاسخ میدهد و آن را کنترل میکند و انسان از طریق فرهنگ با خود و محیط طبیعی و اجتماعی ارتباط برقرار میکند و خود، احساساتش، احتیاجاتش و درکهایش را کنترل مینماید... بنابراین میتوان گفت که فرهنگ همانند منشوری است که انسان از درون آن واقعیت را میبیند و آن را به کار میگیرد تا خود را با این واقعیت تطبیق داده و آن را کنترل نماید» (آشوری، 1381، ص 116).
به بیان دیگر، همانگونه که حیوان از راه وراثت طبیعی رفتارهایی را تحت عنوان غریزه را به میراث میبرد، در شخصیت انسان، با بار آمدن در یک فضای فرهنگی، نظامی از باورها و مفروضات، از ارزشها و هنجارها شکل میگیرد که رفتار او را پدید میآورد (آشوری، 1381، ص 116).
سه نظام اجتماعی، فرهنگی و روانی (شخصیت) در این امر با یکدیگر مشابهاند که هر سه در تمامی کنش اجتماعی انسان مشترکاند و هر سه برای این کنش اجتماعی، اساسی به شمار میآیند.(1)
در واقع هر شخص به وسیله بخش کم و بیش مهم شخصیت خود در کنش اجتماعی دخالت میکند و به عبارت دیگر عمل اجتماعی از شخص سر میزند و شخص یعنی فردی که شخصیت اجتماعی پیدا کرده است. در عین حال کنش اجتماعی به وسیله «شبکه کنش متقابل و نقشهایی که براساس انتظارات متقابل هم قرار دارند» (یعنی نظام اجتماعی) شکل گرفته و این انتظارات برای هر عامل اجتماعی به برکت «مدلها و ارزشهای فرهنگی و همچنین توصیف نمادهایی که آنها را در بر دارد و تصویر میکند» (یعنی فرهنگ) وجود دارند و دارای معنا میباشند.
بنابراین درباره این سه نظام میتوان گفت که آنها را فقط به طور تحلیلی میتوان از هم جدا کرد، ولی در واقعیت... مرزی بین آنها وجود ندارد، زیرا هر نظام برای تشکیل و برآوردن عملکردهای خود به نظام دیگری احتیاج دارد.
باید تأکید کنیم که فرهنگ، واسطه شخصیت و نظام اجتماعی است و مغز آنها به شمار میآید. سؤالی که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد، این است که فرهنگ چگونه با شخصیت یگانگی مییابد؟ پاسخ جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی به این سؤال، مطلبی است که تحت عنوان «فرآیند جامعهپذیری» مطرح است که به صورت مختصر آن را مطرح میکنیم:
3- 1- جامعهپذیری
جامعهپذیری عبارت است از جریانی که به برکت آن، شخص انسانی در طول حیات خویش تمامی عناصر اجتماعی – فرهنگی محیط خود را فرا گرفته و درونی میسازد و با ساخت شخصیت خود، تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعی معنادار، یگانه میسازد تا خود را با محیط اجتماعی که باید در آن زیست نماید، تطبیق دهد. این تعریف به خصوص سه وجه اساسی جامعهپذیری را مطرح میکند که عبارتاند از:
الف) اخذ فرهنگ: روند اخذ معارف، مدلها، ارزشها و نمادها میباشد؛ برای مثال، انتقال عناصر فرهنگ از طریق خانواده، مدرسه و دانشگاه، رسانهها و نهاد دین با سایر دستگاههای فرهنگی.
ب) یگانگی فرهنگی با شخصیت: به دنبال اخذ فرهنگ، عناصر جامعه و فرهنگ جزو مکمل ساخت شخصیت روانی میگردند تا آنجا که این دو از عناصر اصلی و بخشی از محتوای اساسی ساخت شخصیت میشوند. البته میزان این یگانگی در افراد متفاوت است.
ج) تطابق با محیط اجتماعی: سومین وجه جامعهپذیری عبارت است از تطابق شخص با محیط اجتماعی. فرد اجتماعی شده به محیط تعلق دارد... و این تعلق بدان جهت است که او با دیگر افراد این اجتماعات (اعم از ملت، خانواده، سازمان، مؤسسه تولیدی، گروه و...) وجوه مشترک متعددی دارد تا بتواند با آنان ارتباط برقرار کند... او با آنها شباهت فکری و روانی دارد... همانندی با این «ما» است که امکان میدهد تا حدی هویت خاص روانی و جمعی خود را بیابیم.
تطابق با محیط اجتماعی، ابعاد پنهانی و گستردهتری نیز دارد. از آنجایی که به تعبیری فرهنگ، مجموعه به هم پیوستهای از شیوههای تفکر، احساس و عمل است که بین اعضای یک جمع خاص مشترک است؛ جریان جامعهپذیری، موجب اخذ و درونی کردن فرهنگ میشود و شخص را با محیط اجتماعی تطبیق میدهد. بنابراین، ابعاد تطابق با محیط اجتماعی حیطههای سهگانه وجود انسان یعنی تفکر، احساس و عمل است و به این معنی است که در شیوههای تفکر، احساس و عمل با محیط تطبیق مییابد. شاید کمتر اشخاصی باور کنند که در شیوههای فکر کردن، در شیوههای ابراز عاطفه و به هیجان آمدن و در میزان احساس نیازها و نحوه برآوردن آن، تحت تأثیر فرهنگ و نظام اجتماعی است.
بررسی سازوکارهای جامعهپذیری و محیطهای مؤثر بر آن، به منظور درک فرآیند جامعهپذیری و آثار آن، ضروری و عاملی مهم در صیانت فرهنگی است.
3- 1- 1- سازوکارهای جامعهپذیری
هرگاه شخصی در همنوایی با هنجارها و ارزشهای یک جمع، تابع وجدان اخلاقی خود باشد و براساس نیازی که خودش آن را طبیعی یا بهنجار تلقی میکند، از درون به طور مثبت وادار به عمل شود – در حالی که میدانیم یک چنین انگیزشی در طبیعت زیستی بشر وجود ندارد – میگوییم، این فرمان فرهنگ است که او را وادار به عمل میکند. بخشی از پاسخ به این سؤال که چگونه فرمان فرهنگ بر انسان تحمیل میشود، در سازوکارهای روانی – اجتماعی تکوین شخصیت انسانی، نهفته است. دو سازوکار اساسی برای جامعهپذیری وجود دارد که عبارتاند از: یادگیری و درونی کردن دیگری؛ نکته مهم آن است که این دو بسیار به یکدیگر پیوستهاند.
الف) یادگیری
یادگیری عبارت است از اخذ بازتابها، عادات، طرز رفتار و غیره که در ارگانیسم انسانی و روانی شخص جای میگیرد و رفتار او را راهنمایی میکند. با توجه به مجموعه نظریههای یادگیری، تکرار، تقلید، استفاده از پاداش و تنبیه و آزمایش و خطا چهار «طریقه عمل» اصلی هستند که به کمک آنها یادگیری صورت میگیرد. چه در جریان تربیت و چه در آموزش یا جامعهپذیری، عامل اجتماعیکننده یا اجتماعیشونده همواره از یکی از این چهار طریقه یادگیری استفاده مینماید.
در موضوع یادگیری تأکید بر غریزه در مقابل تأکید بر محیط قرار دارد و ماحصل مباحثات و تحقیقات تجربی همه را به توافق بر دو نکته اساسی رسانده است: نخست آنکه این امر معلوم شده که یک نظریه یادگیری نمیتواند نه داده ارثی و نه تأثیر محیط خارجی را نادیده بگیرد، بلکه برعکس باید هر دو عامل و کنش متقابل مداوم آنها را در نظر بگیرد... دوم آنکه هر جهتگیری که راجع به نقش متقابل وراثت و محیط بشود، این امر مورد قبول است، بیآنکه اهمیت اشخاص متفاوتی که پیرامون فرد هستند و عوامل فعال یادگیری به شمار میآیند، در نظر گرفته نشود و روابطی که فرد با آنها دارد و رفتار خاص او با دیگران مورد توجه قرار نگیرد، از اینجا میتوان گفت که فقط پاداش و تنبیه فینفسه اهمیت ندارد، بلکه این امر که پاداش و تنبیه از جانب کیست و شیوه خاصی که با این شخص مربوط میشود و چه احساساتی در مورد او وجود دارد نیز شایان توجه است.
ب) درونی کردن دیگری
اینجاست که دومین سازوکار جامعهپذیری یعنی «درونی کردن دیگری» وارد عمل میشود و نخستین سازوکار را تکمیل میکند. کودک با بازی کردن نقش دیگران (والدین، همبازیها و قهرمانان) و درونی کردن رفتارشان از نظر فکری رشد مییابد و اجتماعی میشود و بدینسان مقررات بازی را فرا میگیرد و در ضمن میآموزد که خود را به عنوان یکی از اعضاء گروه بپندارد، در حالی که به وسیله نقشی که دارد از دیگران متمایز میشود... خود کودک با همانندسازی با اشخاص دیگر در نقشهایی که ایفا میکند و به خصوص به وسیله درونی کردن «دگرعام» (دیگری تعمیمیافته) یعنی مجموعه نظامیافته و شالودهبندی شده نقشهای دیگری که او بدانها وابسته است، رشد مییابد، همچنین کودک، «خود» خویش را به وسیله تمیز و تشخیصی که نقش خودش، بین شخص خود و دیگری فراهم کند، میسازد.
به طور خلاصه کودک با درونی کردن نقشهای دیگران با مقرراتی که آنها تعیین میکنند و رفتارهایی که آنها دارند و اصولی که آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، آشنا میشود و این همان اساس درونی کردن تدریجی عناصر اجتماعی – فرهنگی محیط است (روشه، 1367، صص 162 – 155).
3- 1- 2- محیطهای جامعهپذیری
از سازوکارهای جامعهپذیری سخن گفتیم، اما تشخیص عوامل اساسی جامعه پذیری کافی نیست؛ بلکه باید تأثیر آنها و محیطهایی که بدان تعلق دارند، و نیز محیطهایی را که از آن تأثیر میپذیرند نیز بشناسیم. در اینجا مفید است که تفکیکی بین محیطهای تعلق و محیطهای مرجع قائل شویم:
محیطهای تعلق، محیطهای متفاوتی هستند که عوامل جامعهپذیری و اجتماعی شده از نظر بومشناسی، اقتصادی و جامعهشناسی با یکدیگر درآمیختهاند و محیطهایی هستند که عوامل جامعهپذیری جزئی از آنها هستند و به طور اخص به آنها تعلق دارند. خانواده مطمئناً بهترین نمونه یک عامل اجتماعی شدن است که در آن جامعهپذیری به طور فشرده صورت میگیرد. اما خانواده به نوبه خود به وسیله اسلاف از خویشاوندی تحت تأثیر قرار میگیرد. برای شناخت اجتماعی شدنی که در بطن خانواده صورت میگیرد، بایستی محیطهای تعلق این خانواده را شناخت.
چند نمونه از محیطهای تعلق خانواده عبارتاند از: محیط روستایی و محیط شهری، گروههای نژادی، قومی، فرهنگی، طبقه اجتماعی و... که خانواده به نسبت اینکه به کدامیک از آنها متعلق باشد ارزشها، هنجارها و عناصر فرهنگی مشخصی را به اجتماعیشوندگان القاء میکند. برای نمونه، محتوای پیام و شیوه اجتماعی کردن خانواده روستایی و شهری تحت تأثیر فرهنگ روستا یا شهر و متفاوت است، هر چند عامل اجتماعی کردن در هر دو مورد، خانواده است.
فقط در نظر گرفتن محیطهای تعلق کافی نیست، بلکه باید محیطهای مرجع را نیز در نظر گرفت و اینها محیطهایی هستند که فرد بیآنکه بدانها تعلق داشته باشد، مدلها و ارزشها را از آنها به عاریت میگیرد و در عمل اجتماعیکننده خود تحت تأثیر آنها قرار میگیرد.
در تحقیقی روشن شده است که تلویزیون انگلیس اساساً هنجارها و ارزشهای طبقه متوسط را مرجع قرار میدهد. در ایالات متحده محققان بسیاری متذکر شدهاند که مدرسه نیز تحت تأثیر هنجارها و ارزشهای طبقه متوسط میباشد. طبق مطالعات ما در ایران نیز دقیقاً این گزارهها صادق است و منشاء بروز مشکلاتی هم شدهاند.
محیطهای مرجع مانند محیطهای تعلق در روند جامعهپذیری مؤثرند، زیرا اغلب در عمل میبینیم که به دلایل مختلفی، عوامل جامعهپذیری کارکرد خود را نه براساس هنجارهای گروه خود و یا محیط تعلق انجام میدهند، بلکه براساس محیطهایی که مایلاند با آنها همانند شوند، شکل میدهند برای مثال، این مورد شامل والدینی میشود که مایلاند پایگاه اجتماعی فرزندانشان برتر از پایگاه اجتماعی خودشان باشد و آنها را برپایه هنجارهای طبقه برتر تربیت میکنند.
3- 1- 3- تطابق، همنوایی و غیرهمنوایی
دو مکانیسم اصلی جامعهپذیری یعنی یادگیری و درونی کردن دیگری، تأثیر عوامل متعدد اجتماعی شدن، فشار محیطهای تعلق و جاذبه محیطهای مرجع در واقع به ایجاد نوعی انطباق شخص با محیط اجتماعیاش منتهی میشوند. انطباق یک شخص با محیط اجتماعیاش... به معنای آن است که این شخص به حد کافی مدلها، ارزشها و نمادهای محیط خود را درونی کرده و در ساخت شخصیت خود یگانگی بخشیده است تا بتواند با اعضاء جمعی که در آن مشارکت دارد به راحتی ارتباط برقرار کند و با آنها و در محیط آنها کار کند، به نحوی که بتوان گفت او به این جماعات تعلق دارد.
بنابراین مفهوم روانشناسانه تطابق به مفهوم جامعهشناسانه همنوایی (یعنی استاندار شدن و یکسان شدن رفتار) میپیوندد.
«تطابق اجتماعی لزوماً به معنای همنوایی اجتماعی نیست... جامعه و فرهنگ همیشه مقداری انتخاب بین ارزشهای مسلط و ارزشهای ثانوی، بین مدلهای ترجیحی و مدلهای پذیرفته شده و یا تحمل شده باقی میگذارد. پیوستگی با هنجارها و ارزشها مستلزم وجود «حاشیهای» از تصمیم برای عملکنندگان اجتماعی است... تطابق با یک محیط معین به معنی استفاده از «حاشیه آزادی» یا «خودمختاری» مورد قبول محیط میباشد. باید اضافه کرد که این حاشیه آزادی در تمامی جوامع یکسان نیست... بعضی جوامع یا جماعات، همنوایی شدید و کاملتری نسبت به دیگر جوامع میطلبند و در آنها تنوع و کجروی کمتر تحمل میشود... یک تفاوت بین روستا و شهر بزرگ آن است که روستا نوعی همنوایی شدید میطلبد، اما در شهرها، درجه کم و بیش زیادی از خودمختاری را در رفتارهای فردی یا جمعی بنا به ضرورت همنوایی میآمیزند. در واقع، اجتماعی شدن جوانان نوعی تعادل کم و بیش بین همنوایی و خودمختاری شخصی را میجوید» (روشه، 1367، صص 174 – 166).
3- 2- نظارت و کنترل اجتماعی
قبل از ورود به تعریف فرآیند نظارت و کنترل اجتماعی، لازم است یادآوری کنیم که فرآیند کنترل اجتماعی و فرآیند اجتماعی شدن (جامعهپذیری) دو روی یک سکه و دو جنبه از یک واقعیت تام هستند. برای دقت بیشتر تعاریف هر دو فرآیند را به ترتیب میآوریم و مقایسه میکنیم:
«جامعهپذیری (اجتماعی شدن) که از اوان طفولیت آغاز میشود، فرآیندی است که توسط آن فرد با فراگیری گرایشها، اندیشهها و انگارههای رفتار مورد پسند جامعه از طریق تماس با دیگران (نقشهایی را که تعیینکننده رفتار اجتماعی اوست) و با پایگاه وی در گروههای مختلف اجتماعی انطباق دارد، به عهده میگیرد. در جریان جامعهپذیری است که شخصیت تکوین میپذیرد.
کنترل اجتماعی، کلیه فرآیندهایی را در برمیگیرد که جامعه و گروههای تشکیلدهنده آن توسط آنها بر رفتار افراد جامعه تأثیر نهاده و آنها را به همنوایی با هنجارهای گروه سوق میدهند... باید تأکید نمود که کنترل اجمالی دال بر تعیین رفتار فرد از تمام جهات نیست، بلکه دلالت بر محدود کردن چنین رفتاری در چارچوب تغییراتی دارد که مورد پسند اجتماع است.
این واژه (اجتماعی شدن) فرآیند تأثیر متقابل بین یک شخص و محیط اجتماعی او را میرساند که نتیجه آن پذیرش مدلهای رفتار اجتماعی در آن محیط و پیدایی نوعی انطباق متقابل بین فرد و جامعه است. در معنای اخیر، جامعهپذیری، فرآیندی است روانی – اجتماعی که برپایه آن شخصیت اساسی، تحت تأثیر محیط و مخصوصاً نهادهای تربیتی، دینی و خانوادگی، شکل مییابد» (بیرو، 1366، صص 363 – 348).
«نظارت و کنترل اجتماعی، مجموع وسایل و شیوههایی است که با استفاده از آنان یک گروه یا یک واحد، اعضای خود را به پذیرش رفتارها، هنجارها، قواعدی در سلوک و حتی آداب و رسومی منطبق با آنچه گروه مطلوب تلقی میکند، سوق میدهد. کنترل اجتماعی یکی از اشکال فشار اجتماعی است و به دو وجه متفاوت صورتپذیر است:
الف) یا از طریق اعمال اجبار اجتماعی؛ مانند اقدامات قضایی و تأمینی، برخورد با افرادی که عناصر هنجارها و ارزشهای جامعه را در قالب رفتارهای ناسازگارانه محترم نشمارند.
ب) یا از طریق اقناع؛ به نوعی میتوان آن را در امربهمعروف و نهیازمنکر، نظارتها و کنترلهای محلی باز شناخت.
تعریفی که برای مفهوم «فرآیند اجتماعی شدن» به کار میبریم عبارت است از:
«جریانی که به برکت آن، شخص انسانی در طول حیات خویش تمامی عناصر اجتماعی – فرهنگی محیط خود را فرا میگیرد و درونی میسازد و با ساخت شخصیت خود، تحت تأثیر تجارب و عوامل اجتماعی معنادار یگانه میسازد تا خود را با محیط اجتماعی که باید در آن زیست نماید، تطبیق دهد» (روشه، 1367، ص 148).
همانطور که در این تعاریف مشاهده میشود، زاویه دید، در این تعاریف مختلف است. در تعریف فرآیند اجتماعی شدن نگاه بر شخص متمرکز است، در حالی که در تعریف فرآیند کنترل اجتماعی نگاه بر جامعه و گروه. نکته دیگر اینکه اصطلاح کنترل اجتماعی عامتر است و به نحوی تعریف میشود که فرآیند اجتماعی شدن (بعد از حذف زاویه دید آن) یکی از انواع کنترل اجتماعی به شمار میرود.
دو سازوکار پیشگفته در عوامل درونی موثر بر صیانت فرهنگی (جامعهپذیری، نظارت و کنترل اجتماعی) سازوکارهای حفظ فرهنگ است. چه اینکه اولی، انتقالدهنده ارزشها و هنجارها به تازه واردین است و دومی بازدارنده تخلف از آنهاست. این هر دو، به تنهایی در قالب حفظ فرهنگ، منجر به صیانت از فرهنگ نمیشود؛ بلکه فرآیندی دیگر در جهت تثبیت فرهنگ ضروری است که از آن با عنوان «نهادی شدن»15 یاد میشود. این فرآیند به ویژه در زمانی که عنصر فرهنگی به تازگی مورد توجه قرار گرفته باشد یا از طریق تبادل فرهنگی به فرهنگ مقصد وارد شده باشد – یعنی عنصر فرهنگی چه منشأ داخلی داشته باشد، چه خارجی – بیشتر مورد تأکید قرار میگیرد.
3- 3- نهادیسازی
در هر فرهنگ از یکسو گرایش به حفظ وجود دارد که موجب شکلگیری و دوام هویت است و از سوی دیگر گرایش به تغییر که موجب پیشرفت یا انحطاط است.
چالمرز جانسون در کتاب «تحول انقلابی» براساس برداشت پارسونز از نظامی اجتماعی (که دارای زیرمجموعههای خردهنظام فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی)، مبدأ تغییر در نظام اجتماعی به دو دسته تقسیم میگردد: تغییر در نظام ارزشی و تغییر در شرایط محیطی یا در نظام تقسیم کار (البته نظام تقسیم کار از نظر او مترادف شرایط محیطی نیست، اما در موارد متعددی از این دو به جای یکدیگر یاد کرده است) جانسون از لحاظ دیگری نیز مبدأ تغییر در نظام اجتماعی را به دو دسته تقسیم کرده است: عامل تغییر داخلی و عامل خارجی آن و سپس این دو نوع تقسیمبندی را تلفیق کرده است: عامل درونی تغییر در نظام ارزشی، عامل بیرونی تغییر در نظام ارزشی، عامل درونی تغییر در شرایط محیطی، عامل بیرونی تغییر در شرایط محیطی؛ ما با الهام از این تقسیمبندی با اندک تغییری میتوانیم برای عوامل تغییر فرهنگی نیز تقسیمبندی مشابهی را در نظر بگیریم:
- تغییر فرهنگ بر اثر تغییر عامل عنصر یا عناصری از نظام فرهنگی؛
- تغییر فرهنگ بر اثر عامل خارجی مؤثر بر عنصر یا عناصری از نظام فرهنگی؛
- تغییر فرهنگ بر اثر تغییر عامل داخلی مؤثر بر شرایط محیط نظام فرهنگی؛
- تغییر فرهنگ بر اثر عوامل خارجی مؤثر بر شرایط محیطی نظام فرهنگی.
طبق تقسیمبندی ارائه شده، گاهی با تغییر عنصر یا عناصری از نظام فرهنگی، به علت سیستمی بودن آن، نظام فرهنگی دچار تغییر میگردد و این امر یا بر اثر تماس با «فرهنگ دیگر» ایجاد میشود (اشاعه فرهنگپذیری) و یا بر اثر تحولات درون فرهنگی (نوآوری و اختراع).
از سوی دیگر، چون فرهنگ هر جامعه، سازوکار حل مشکلات زندگی اشخاص است و بخشی از این امور و مسائل در ارتباط با محیط طبیعی هستند؛ محیط اجتماعی – سیاسی نیز مسائلی را ایجاد میکنند که فرهنگ پاسخگو و تعیینکننده روش برخورد با آنهاست؛ بنابراین، تغییر در شرایط محیطی موجب تغییر فرهنگی میشود.
گاهی تغییرات محیط طبیعی (مثل تغییر آب و هوا، وقوع زلزله، تغییر وضع مراتع و...) یا تغییر در نظام اجتماعی و نحوه سازماندهی روابط اجتماعی و الگوی طبقاتی جامعه یا تغییرات شخصیتی و روانی اشخاص خصوصاً نخبگان جامعه و... منجر به تغییر در عنصر یا عناصری از فرهنگ و پیرو آن در نظام فرهنگی میشود؛ اگر این تغییرات محیطی به وسیله خارجیان انجام گیرد (مثلاً حضور اشغالگر به تغییر طبقات اجتماعی یا تغییر در برخی از وجوه نظام تقسیم کار اجتماعی میانجامد) یا این تغییرات محیطی در جامعههای همجوار یا مرتبط انجام گیرد و بر «شرایط محیط و مرتبط با نظام فرهنگی در جامعه مورد بررسی» اثر بگذارد، تغییر فرهنگ بر اثر عامل غیرفرهنگی به تفکیک داخلی یا خارجی بودن منبع تغییر ایجاد شده است.
برای نمونه، در جنبه داخلی تغییر فرهنگی میتوان گفت، نقصان و ناکارآمدی در فرآیندهای «جامعهپذیری» و «کنترل اجتماعی»، در سطح رفتار اشخاص به «کجروی» منجر میشود و در سطح ارزشها و هنجارها (در صورت تداوم کجروی و تعدد اشخاص عامل یک یا چند کجروی مشخص) به ایجاد «خرده فرهنگ» کجروان میانجامد و پیدایش «خرده فرهنگ»های تازه در درون یک فرهنگ، نوعی تغییر فرهنگی است.
شواهد تاریخی تغییر در نخبگان به عنوان عامل درونی تغییر در نظام فرهنگی نیز نمونهای دیگر است. تاریخ فرهنگ ایران از آغاز صفویه تاکنون بیانگر این است که آنگاه که عاملی برای تحول پیدا شده، سرآمدان و مطلعین دچار تحول شدهاند و آنانی که از اطلاعات کمتری برخوردار بودهاند، ثبات ورزیدهاند؛ ادله روانشناسی – اجتماعی نشان میدهد، این ثبات از توانمندی روحی و قدرت فرهنگی نبوده، بلکه عدم تماس و فقدان عامل تحول، عامل اصلی آن بوده است (آرونسون، 1388، ص 87).
برای نمونه، دفاع علمای شیعه در ردیهنویسی در برابر عالمان مسیحی – در فاصله میان صفویه تا قاجاریه – عامل ناکامی مبلغان مسیحی است. این در حالی است که پیش از آن، در جریان به قدرت رسیدن صفویه و دعوت از علمای شیعه لبنان برای تبلیغ در ایران – که در آن زمان سنی بودند – به سرعت باعث گسترش شیعه در ایران میگردد؛ به گونهای که در طول نزدیک به دو قرن اکثر مردم ایران شیعه شدند.
یا کمی نزدیکتر، با استقرار سلسلهء قاجاریه (آقا محمدخان و فتحعلیشاه)، جنگهای ایران و روس نشان داد که راه صفویه در اخذ فناوری نظامی از غرب باید ادامه یابد و عباسمیرزا به نظر همه مورخین، اولین تجددطلب در این عصر است.(2)
خیلی زود، سران ایرانی فهمیدند سلاح غربی (صنعت)، مهارت غربی (فناوری) را هم میخواهد و کسب مهارت نیاز به آموزش دارد پس ارتباط اشخاص لازم است. آموزش نظامی به شیوه غربی معلوم کرد که آداب غربی هم میخواهد؛ قبای بلند ایرانی با «خیز پنج و سه ثانیه» و «سینهخیز» و... نامتناسب است. تغییر لباس اولین بار در نظامیان عباسمیرزا انجام شد و اگر میبینید لباس تغییر شکل یافته به بلندی پالتوهای امروزی است، چون اروپائیان آن روز لباسی به همین اندازه داشتند و کت، لباس بعدی آنهاست.
بعدها معلوم شد صنعت و فناوری آنها در گرو آموزش است و برای تثبیت اخذ این امور بهتر دیدند فرزندان خود را به فرنگ اعزام کنند تا آموزش کامل ببینند که شرایط سنتی فرماندهی با حضور مربی فرنگی مخدوش نشود و متأسفانه اکثر این دانشجویان بیشتر از علم، ارزشها و هنجارها و باورهای فرنگ را سوغات آوردند؛ اولین متجددین و روشنفکران، به علاوه چند تاجر اقامت گزیده در فرنگ، همینها بودند.
داستان اندیشه آزادی و پیشرفت در پیشینه انقلاب مشروطه نیز در ادامه این روند بوده است و علاوه بر روشنفکران و دولتمردان، علمای دینی که با دلایل ویژه خود به مشروطه توجه کردند، ادعای ما را ثابت میکند که واجدین حرمت، نوآوری را پذیرفتند و با پذیرش آنان، مردم نیز پذیرفتند.
اینکه با کنار رفتن علما از صحنه سیاسی پس از مشروطه، مردم نیز حضوری ندارند و موارد متعددی از این قبیل، همگی دلالت دارد که تغییر را افراد برجسته میپذیرفتهاند و آنگاه که آنها مخالف بودند، تغییری حاصل نمیشد.
این چنین سازوکارهای حفظ فرهنگ بیشتر در سطح تودهها عمل میکرده است و گرایش به تغییر در نخبگان بیشتر بوده است. چرا که نخبگان فرهیختهتر و آگاهترند. بنابراین، آنها پیشقراول تغییرند و تودهها حافظ وضع موجود! تغییر در نخبگان یکی از منابع تغییر در فرهنگ است.
سؤال اینکه چرا گاه تغییرات فرهنگی برای مثال آنچه مطلوب نظر نخبگان است، ماندگار نمیشود. پاسخ را در فرآیند «نهادی شدن» میتوان یافت. حضور و نقش علمای دینی در صدر مشروطه «نهادی» نشد و در نتیجه تثبیت نگردید. برخی ارزشهای حاصل از انقلاب اسلامی نیز ارتقاء یافته در سلسله مراتب ارزشی جامعه، توسط انقلاب اسلامی «نهادی» نشد و در نتیجه تثبیت نگردید و امروزه انقلابیون از عدم تأثیرگذاری آن ارزشها به طور جدی و آشکار بر اعمال اشخاص و سازمانها مینالند. خلاصهترین تعریف از فرآیند «نهادی شدن» یک ارزش یا هنجار این است که ارزش یا هنجاری در ساخت سازمانهای اجتماعی وارد و متجسد گردد (ترنر، 1384، ص 46).
نهادگرایان، نهاد را عادتهای فکری پایداری که بین افراد مشترک هستند، تعریف میکنند قواعد نهادی، مرزهای اقدام افراد برای برای دنبال کردن اهداف خود است. هیوز ماهرانه نهاد را مؤسسهای پایدار و از نوع مشخصاً اجتماعی تعریف میکند و اجزای آن را این گونه شرح میدهد: «مجموعهای از آداب و رسوم یا هر دو که میتواند از طریق افرادی که به طور جمعی، در سمتها یا منصبهای رسمی مکمل فعالیت میکنند، رعایت شود. اولین جزء انسجام و جزء دوم هماهنگی یا سازمانیافتگی را نشان میدهد» (اسکات، 1387، ص 26).
کنش نهادیشده، کنشی برآمده از دغدغههای اخلاقی کنشگر است نه دغدغههای ابزاری. کنشگر به دلیل اعتقاد به یک استاندار ارزشی و نه مصلحتاندیشی یا منفعتطلبی شخصی، با نظام نهادی همخوان میشود. در واقع، نهادی شدن، بیشتر از آنکه وضع قواعد هنجاری باشد، ایجاد نظامهای دانش و اعتقادات مشترک است؛ زبان (نظامی از نمادها) و شناختی که از کنش متقابل اجتماعی برِمیآید، منجر به خلق واقعیت به صورت اجتماعی شده؛ تولید، تکرار و برانگیختن این معانی ثابت، نهادی شدن است و در خود و دیگری ایجاد کنش میکند (اسکات، 1387، صص 34 – 32). ساخت نظامهای معانی مشترک (نهادی شدن) سه مرحله دارد:
برونیسازی – تولید ساختارهای نمادین در کنشهای متقابل اجتماعی که معانیشان بین اعضا مشترک است.
عینیتبخشی – فرآیندی که از طریق آن این تولید، فرد را موجودیتی خارج از خود میبیند. چیزی که وجود دارد و واقعیتی که به طور مشترک با دیگران تجربه میشود.
درونی کردن - فرآیندی که طی آن دنیای عینیشده در جریان جامعهپذیری، آگاهی خود را باز مییابد.
بدین سان، نهادها ساختارهای اجتماعی چند وجهی و پایداریاند که از عناصر نمادین، فعالیتهای اجتماعی و منابع مادی تشکیل شدهاند؛ در برابر تغییر نسبتاً مقاوماند؛ نسل به نسل منتقل شده، حفظ و باز تولید میشوند؛ صور پایدارتر زندگی اجتماعیاند و در طول زمان و مکان به نظامهای اجتماعی استحکام میبخشند. نهاد با تعریف مرزهای قانونی، اخلاقی و فرهنگی، باعث ایجاد محدودیت در کنشگر و در عین حال حامی فعالیتهای در چارچوب است (اسکات، 1387، صص 70 – 61).
گر چه نهادها، مبنای مشروعیت و اعمال محدودیت خود را گاه از قوانین و مقررات و در سطحی عمیقتر از ارزشهای اخلاقی میگیرند؛ اما تأکید ما در اینجا، عمیقترین مبنای مشروعیت نهاد یعنی پذیرفتن یک چارچوب مرجع مشترک یا داشتن تعریف یکسانی از شرایط و سازگاری برآمده از عنصر شناختی است.
4- عوامل بیرونی
4- 1- تبادل فرهنگی
بدون تردید هر فرهنگی بر دیگر فرهنگها اثرگذار بوده و از آنها تأثیر میپذیرد؛ چنین نیست که فرهنگی بتواند خود را در خویش محصور ساخته و در برابر هر گونه ورود و خروجی مقاومت نشان داده و در نهایت مرزهایی نفوذناپذیر داشته باشد. فرهنگها همچنان که عناصری از یکدیگر را قدرت میبخشند، ضعیف نیز میسازند (ستاری، 1370، ص 81). به دیگر سخن، فرهنگها در یکدیگر تغییر ایجاد میکنند. میزان این تأثیر و تأثر بستگی به عوامل متعددی دارد. از این عوامل میتوان به همجواری کشورها، رفتوآمدها، اعزام دانشجو، وجود ظرفیت گردشگری، مهاجرپذیری، مطالعات بین فرهنگی و ابعاد رسانهای مانند آموزش زبان، ترجمه ادبیات (داستانها، رمانها، اشعار)، توزیع کتب و مجلات، پخش فیلمها و سریالها و... اشاره نمود.
این پدیده – که از آن با عنوان تبادل فرهنگی یاد میشود – تا زمانی که یکی از فرهنگها جنبه انفعالی به خود نگیرد، پدیدهای میمون و مبارک است. چه اینکه نظام باز فرهنگی (به معنی امکان تعامل نظام فرهنگی با محیط و دیگر فرهنگها) از یک سو، منجر به طراوت و تازگی فرهنگ میگردد و از سوی دیگر و مهمتر، فرهنگ را در مقابل جهان متغیر و متحول منعطف و به تبع آن پاسخگوی نیازهای متغیر افراد جامعه خویش میسازد. بدینسان، تا جایی که فرهنگ در مقابل ورود عناصر فرهنگی متفاوت و حتی متناقض، منفعل نگردد و بتواند فعالانه با انتخاب آگاهانه، نقاط ضعف خویش را با نقاط قوت سایر فرهنگها پوشش دهد، میتواند به خوبی از خود صیانت نموده و در مقابل هجوم مقاومت نشان دهد.
مقام معظم رهبری نیز با اشاره به اینکه هیچ فرهنگی، بینیاز از آموختن از دیگر فرهنگها نیست، تبادل فرهنگی را یک روند ضروری میدانند (بانکیپورفرد، 1385، ص 105).
4- 2- هجوم فرهنگی
در یک تعریف ساده میتوان هجوم فرهنگی را صورت یکطرفه تبادل فرهنگی دانست. تبادل به نوعی بده - بستان فرهنگی اشاره دارد؛ اما زمانی که یک فرهنگ منفعل و در موضع ضعف قرار گیرد و طرف دیگر سعی در تحمیل باورها، ارزشها و رفتارهای خود به آن دارد، هجوم فرهنگی اتفاق میافتد (مصباحیزدی، 1376، ص 71).
صورت یک طرفه پدیده تبادل فرهنگی از شکل یک پدیده خارج شده و تبدیل به یک فرایند میشود و نیز، تنها زمانی که فرهنگ مورد هجوم در موضع ضعف است، صورت نمیپذیرد. قابل تصور است که فرهنگی قدرتمند، مورد هجوم از پیشدانسته فرهنگی دیگر قرار گیرد. هجوم فرهنگی، تلاشی برنامهریزی شده و سازمانیافته برای تحمیل مفروضات و باورها، ارزشها و اخلاقیات و در نهایت تغییر فرهنگ به نفع و سازگار با یک نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است (مصوبات شورای فرهنگ عمومی 1366 تا 1380).
یادآور میشود هجوم فرهنگی، پدیدهای فرهنگی نیست، بلکه فرآیند استفاده از ابزارهای فرهنگی به منظور تسلط بر یک جامعه از همه جهات (از جمله سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی) است. زمانی که باورها و ارزشهای یک جامعه به نفع نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاصی تغییر یابد، امکان تسلط نظامی نیز بر آن ساده خواهد بود. در واقع، هزینههای بالای لشکرکشی نظامی، تصاحب و استعمار کشورها و نیز ناپایداری این روش در آنها به دلیل رشد فکری و شروع موج بیداری اسلامی، رهبران تمدن غربی را به استفاده از شیوهای نوین واداشته است (روحالامینی، 1372، ص 101).
از آنجا که پایههای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در نظام فرهنگی برآمده از همجوشی اسلام و ایران استوار است؛ هر نوع فعالیتی که به نحوی فرهنگ اسلامی – ایرانی ما را به ضعف کشاند، گونهای از اقدام علیه این نظام است. مهاجمان که دست امید از تقابل نظامی با ارکان جمهوری اسلامی شستهاند، رو به مواجههای از نوع دیگر آوردهاند.
آنان همه ظرفیت خود را برای هجوم فرهنگی به صحنه آوردهاند؛ از ابزارهای هنری (داستان، نقاشی، کاریکاتور، سینما و...) گرفته تا روشنفکران خودباخته، زنان و دختران فریفته، فناوریهای پیشرفته (از قبیل ماهواره، شبکههای رادیویی، اتصال به شبکه جهانی و تلفن همراه)، مواد مخدر و مسکرات و حتی سازمانهای بینالمللی، همگی در یک حرکت مرموزانه و حسابشده با برنامهریزی دقیق بسیج شدهاند تا ارزشها را دگرگون، اندیشهها را منحرف و فرهنگ اسلامی – ایرانی به سمت فرهنگی هم راستا با – یا دستِکم بیتفاوت نسبت به – فرهنگ غربی و نظم نوین جهانی با سرکردگی آمریکا، مبدل سازند.
آنچه از «غرب» در اصطلاحات «فرهنگ غربی» یا «تمدن غربی» مراد میشود، غرب جغرافیایی نیست، بلکه حکایت از نوعی از باورها و ارزشها و در یک کلمه شیوه زندگی دارد (داوری اردکانی، 1379، ص 12). وجه تسمیه آن در محل ظهور این پدیده است. بدین سان، کشوری همانند ژاپن یا مالزی نیز میتواند در این هجمه شرکت کند و به غربی شدن نیز دامن بزند.
راهبردهای آنان در استفاده تمامعیار از این ابزارها، به دقت همان چیزی را نشانه رفته که پایههای نظام اسلامی بر آن استوار است، یعنی فرهنگ اسلامی – ایرانی؛ از این رو، دین و ملیت دو صحنه بازی این راهبردهاست:
صحنه دین
تضعیف باورهای مذهبی (دینزدایی مانند انتشار کتابهای ضددین، شبهافکنی، تقبیح احکام دینی در لباش حمایت از آزادی و حقوق بشر با صحنهگردانی سازمانهای بینالمللی)؛
تحریف گرایش به معنویات (گسترش نوعی معنویت که با هر نوع نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سازگار باشد)؛
رواج افراطیگری دینی برای ایجاد چهرهای ناپسند و منفور از دین (مانند وهابیت یا طالبان)؛
تحقیر متدینین و قداستزدایی (تمسخر پیامبران الهی یا قرآنسوزی)؛
تنگ کردن عرصه بر مسلمین در سطح بینالمللی با موج اسلام هراسی و اسلامستیزی (زدن برچسب تروریسم بر مسلمانان با حوادثی مانند 11 سپتامبر)؛ آزادسازی تقید از احکام دینی (از جمله با استفاده از گستره و عمق تأثیر فناوریهای پیشرفته در جهت ترویج فساد و فحشا)
صحنه ملیت (با دو راهبرد اساسی)
ایجاد نفی هویت ملی (ایجاد روحیه خودباختگی از طریق طرد الگوها تخریب شخصیتهای خودی به عنوان مرحله اول تغییر – جدا شدن از خویش)؛
گسترش روحیه غربگرایی (ایجاد باور به سعادتمندی با اتخاذ شیوه غربی در زندگی به عنوان مرحله دوم تغییر – پیوستن به غیر) (مجموعه مقالات ناتوی فرهنگی، 1387، صص 160 – 142)؛
5- روش پژوهش
با بررسی عوامل مؤثر بر صیانت فرهنگ، این سؤال باقی میماند که در شرایط امروز چه عاملی بیشترین تأثیر را بر صیانت فرهنگ داراست؛ تا از طریق آن راهبردهای پرداختن به این مهم فراهم گردد. برای پاسخ به این سؤال رو به نخبگان عرصه فرهنگ آوردیم؛ بدینسان، با در نظر گرفتن معیارهای سطح تحصیلات و تجربه، حضور در دستگاههای فرهنگی در مقام مدیریت و نیز سابقه فعالیت علمی در عرصه فرهنگ (آموزش / پژوهش) جامعه آماری را شکل داده و به جمعآوری اطلاعات پرداختیم. در ادامه شرحی از شیوه پژوهش حاضر میآید.
با توجه به روشهای دوگانه تبیین فرضیات در تحقیقات مدیریتی شامل استفاده از فنون آماری و استفاده از فنون غیرآماری مانند تحقیق در عملیات (آذر، 1373، ص 34) تحقیق حاضر غیرآزمایشی بوده، در شمار پژوهشهای پیمایشی و در گروه اول قرار میگیرد. از منظر اهداف، پژوهش حاضر در زمره پژوهشهای کاربردی است.
متغیرهای تحقیق از نظر نقشی که در پاسخ دادن به سؤالات یا آزمون فرضیات ایفا میکنند، به پنج تقسیم شدهاند (بازرگان و دیگران، 1377، صص 45 – 43). تحقیق حاضر از نوع دو متغیری است؛ به این شکل که صیانت فرهنگی به عنوان متغیر مستقل و عوامل ذاتی، درونی و بیرونی به عنوان متغیرهای وابسته تعریف شدهاند.
از ابزارهای چهارگانه جمعآوری دادههای مورد نیاز، ابزار اندازهگیری مورد استفاده در تحقیق حاضر پرسشنامه (شامل سؤالهای بسته و باز)، مستند به مرور ادبیات موضوعی پیشگفته است. تحقیق حاوی 38 سؤال با مقیاس پنج گزینهای طیف لیکرت در سه بعد عوامل ذاتی با دو متغیر ارتباط متقابل بین ارزشها، هنجارها و باورها با 5 سؤال و قوت فرهنگ با 8 سؤال، عوامل درونی با دو متغیر جامعپذیری با 6 سؤال و نظارت و کنترل اجتماعی با 7 سؤال و عوامل بیرونی با دو متغیر تبادل فرهنگی با 8 سؤال و تهاجم فرهنگی با 4 سؤال جهت آزمون فرضیات تحقیق تهیه شده است. با توزیع و جمعآوری پرسشنامهها، اطلاعات لازم برای آزمونهای مورد استفاده در پژوهش شامل محاسبه همبستگی و نیز معادلات رگرسیون با استفاده از نرمافزار SPSS به دست آمد.
روشهای مختلفی برای تعیین اعتبار (روایی) ابزار اندازهگیری وجود دارد که یکی از آنها پرسش از متخصصان و خبرگان است (بازرگان و دیگران، 1377، صص 171 - 166). سؤالات پرسشنامه از آن جهت اعتبار دارد که برآمده از ادبیات موضوع بوده و پرداخته و پذیرفته اندیشمندان حوزه فرهنگ است. به منظور تعیین قابلیت اعتماد (پایایی) ابزار اندازهگیری نیز روشهای مختلف و متعددی وجود دارد که یکی از آنها سنجش سازگاری درونی آن است 2004) (Conca&et al,سازگاری درونی ابزار اندازهگیری میتواند با ضریب آلفای کرونباخ اندازهگیری شود (Cronbach, 1951). این روشی است که در اغلب تحقیقات مورد استفاده قرار میگیرد (Peterson, 1994). اگر چه حداقل مقدار قابل قبول برای این ضریب باید 7/0 باشد، اما مقادیر 6/0 و حتی 55/0 نیز قابل قبول و پذیرش است .1979; Nunnally, 1978) (Van ven&Ferry, در تحقیق حاضر، قابلیت اعتماد ابزار اندازهگیری 92/0 بوده است.
6- نتایج پژوهش
جهت بررسی تأثیر عوامل ذاتی، درونی و بیرونی بر صیانت فرهنگی، ابتدا به بررسی همبستگی میان متغیرها پرداخته شد. خروجیهای آزمون همبستگی پیرسون در زیر نشان داده شده است. نتایج آزمون همبستگی پیرسون نیز نشان میدهد که چون سطح معنیداری عامل صیانت فرهنگی با هر یک از عوامل، کوچکتر از 5 درصد میباشد. میان صیانت فرهنگی و عوامل ذاتی، درونی و بیرونی همبستگی وجود دارد.
خروجیهای جدول ANOVA نشان میدهد که F به دست آمده تا هزارم، معنیدار میباشد که نمایانگر آن است که حداقل یکی از متغیرهای مستقل (عوامل ذاتی، درونی و بیرونی) در پیشبینی متغیر وابسته (صیانت فرهنگی) مؤثر میباشند. در جدول زیر، ضرائب رگرسیون آورده شده است.
در این جدول، ضرائب لازم برای نوشتن معادله رگرسیون ارائه شده است. همانگونه که ملاحظه میشود، عوامل ذاتی دارای سطح معنیداری قابل قبولی نمیباشد (sig>0.05)
دو نوع معادله رگرسیون میتوان مطرح کرد: معادله غیراستاندارد که با ضرائب B و Constant نوشته شده و در آن به همبستگی میان متغیرهای مستقل توجه نمیشود. در معادله استاندارد که با ضرائب Beta نوشته شده و مقدار ثابت نیز در آن دیده میشود.
(معادله اول) عوامل بیرونی 157/0 + عوامل درونی 312/0 + عوامل ذاتی 188/0 + 139/1 = صیانت فرهنگی
(معادله دوم) عوامل بیرونی 183/0 + عوامل درونی 393/0 + عوامل ذاتی 204/0 = صیانت فرهنگی
فرجام
برای پرداختن به مفهوم صیانت فرهنگی، ابتدا به تعریف فرهنگ، جنبههای ذهنی و عینی آن پرداختیم. سپس با مقایسه تحلیلی اقدام هنجاری و صیانت از فرهنگ، سعی در مفهومسازی صیانت فرهنگی و تبیین تفاوت آن با اقدام هنجاری نمودیم.
همچنین، موضوع عوامل مؤثر بر صیانت فرهنگ به دقت در سه گروه مورد بررسی قرار گرفت. عوامل ذاتی شامل: ارتباط متناسب باورها، ارزشها، مصنوعات و قدرت سطوح فرهنگی؛ عوامل درونی شامل: جامعهپذیری و نظارت و کنترل اجتماعی؛ در موضوع جامعهپذیری بر سازوکارهای آن (یادگیری و درونی کردن) محیطهای جامعهپذیری، تطابق و تفاوت آن با همنوایی و غیرهمنوایی و در نهایت، موضوع نظارت و کنترل اجتماعی مطرح گردید. نهادی شدن به عنوان فرآیند تکمیلکننده سازوکارهای جامعهپذیری و نظارت و کنترل اجتماعی، در جهت ایجاد ثبات فرهنگی تببین شد. عوامل بیرونی با تشریح تبادل و هجوم فرهنگی تبیین گردید.
براساس نتایج پژوهش حاضر، میان عوامل ذاتی، درونی، بیرونی و صیانت فرهنگی همبستگی وجود داشته و عوامل درونی بیشترین میزان همبستگی را با صیانت فرهنگی داراست. در جدول زیر نتایج آزمون رتبهبندی محورها براساس میانگین و نیز ارزیابی خبرگان عرصه فرهنگ از تأثیر هر یک از شاخصهای موجود در هر محور ارائه میشود. در ادامه پیشنهاداتی با توجه به یافتههای پژوهش به منظور اقدام اثربخشتر در عرصه فرهنگ ارائه میگردد.
پیشنهادات
براساس نتایج آزمون همبستگی به مدیران فرهنگی کشور پیشنهاد میشود با توجه به اینکه میان عوامل درونی و صیانت فرهنگی بیشترین همبستگی دیده میشوند، میتوانند جهت صیانت فرهنگی بیشتر بر متغیرهای این بخش تأکید بیشتری داشته باشند.
براساس معادلات رگرسیون، به مدیران فرهنگی کشور پیشنهاد میشود با توجه به اینکه به ترتیب عوامل درونی، بیرونی و عوامل ذاتی بیشترین تأثیر را بر روی صیانت فرهنگی دارند؛ لذا سرمایهگذاریها در زمینه صیانت فرهنگی براساس تأثیرات آنها انجام گیرد.
با توجه به نتایج آزمون رتبهبندی در محور همخوانی بین ارزشها، هنجارها و باورها، ضروری است تبیین درستی از همخوانی ارزشها، هنجارها و باورها در جامعه پدید آید؛ چرا که بیشترین تأثیر را در این میان داراست. مشخص نمودن هنجارها و ارائه طرحها و برنامهها بر آن اساس با توجه به تأثیر کم آن از اولویت برخوردار نیست.
براساس نتایج آزمون رتبهبندی در محور قوت فرهنگ، با توجه به اینکه بیشترین تأثیر مربوط به سؤال پاسخگویی فرهنگ به نیازهای در حال تغییر افراد جامعه شناخته شده است، به نظر میرسد بازشناسی سازوکارهای انعطافپذیر فرهنگ اسلامی – ایرانی مورد تأکید و محور طرحها و برنامهها قرار گیرد. در این محور، تأثیر جذابیت سمبلها کمتر ارزیابی شده است.
نظر به نتایج آمده در جدول پیشین، در محور جامعهپذیری، بیشترین تأثیر مربوط به انتقال درست عناصر فرهنگی جامعه به افراد از طریق خانواده است و کمترین تأثیر مربوط به انتقال درست عناصر فرهنگی جامعه به افراد از طریق دستگاههای فرهنگی کشور؛ ضروری است باز مهندسی نهاد خانواده و تقویت مسئولیتپذیری خانوادهها در قبال نسل آینده به منظور انتقال درست عناصر ارزشی فرهنگ به آنها در صدر اولویتهای اقدامات قرار گیرد. دستگاههای فرهنگی نیز از طریق همین بنیان اجتماع (خانواده) به باز تعریف تأثیر خود، در فرهنگ بپردازند.
در محور نظارت و کنترل اجتماعی، بیشترین تأثیر برای امربهمعروف و کمترین تأثیر برای اقدامات تأمینی و تربیتی (قضایی) برای افراد ناسازگار با فرهنگ جامعه آمده است. بنابراین، ایجاد زمینه تحقق امربهمعروف همگانی (تذکرلسانی) یکی از مهمترین اقدامات در محور نظارت و کنترل اجتماعی است.
براساس نتایج آزمون در محور تبادل فرهنگی، بیشترین تأثیر مربوط به ظرفیت گردشگری در کشور تشخیص داده شده است. بدین سان، مناسب است با ایجاد این ظرفیت در کشور برای کشورهای اسلامی و فرهنگهای نزدیک به فرهنگ اسلامی – ایرانی عرصه تبادل مثبت را برای کشور فراهم آوریم.
در محور تهاجم فرهنگی، بیشترین تأثیر مربوط به سؤال ساخت و فروش فناوریهای نوین نظیر ماهواره، اتصال به شبکه جهانی و تلفن همراه ارزیابی شده است. ضروری است گزینههای اقدامات فرهنگی پیش از ورود فناوریهای پیشرفته و چگونگی تعامل با آن و نیز فرهنگ استفاده از آن مبتنی بر فرهنگ اسلامی – ایرانی به درستی تبیین و نهادینه شود. این موضوع ضرورت پیشبینی ورود فناوریهای پیشرفته را گوشزد میکند.