تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۰ - ۰۷:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۲۹۹۳۷

آقای هاشمی نگران بی‌اعتمادی مردم آمریکا به اوباما باشد


حسین قدیانی
دلش شکسته. از چهره‌اش غم دارد می‌بارد. غم عالم. عروسکش را گذاشته روی پایش. فقط 5 سال دارد، اما معنای جمله روی سربند سرخ پیشانی‌اش را خوب می‌داند. پدرش به او یاد داده و گفته؛ «لبیک یا خامنه ای» یعنی ایستاده می‌میریم برای «آقا»، حتی اگر جانباز ویلچری باشیم. حتی اگر فقط 5 ساله باشیم. معصومه عاشق باباست و از شیشه پنجره دارد بیرون را نگاه می‌کند. زل زده به آسمان. با کسی حرف نمی زند. توی خودش است. بغض دارد. بعد از 9 روز رهبر دارد می‌رود از شهرش. انگار که دارد جان می‌دهد. توی دلش می‌گوید؛ چه کار کرده‌ای با دلم، خامنه‌ای؟ کاش می‌شد نروی. کاش بیت رهبری در شهر ما بود. بروی، هیچ نمی‌گویی که آواره می‌کنی دل ما را؟! ...‌های های می‌زند زیر گریه. چشم معصومه، حالا شده بخش کوچکی از اشک هایش. خیس خیس. ناز ناز. پدر دختر کوچک قصه ما چرخ ویلچرش را می‌چرخاند طرف پنجره و به معصومه می‌گوید: چی شده دخترم؟ معصومه جواب می‌دهد: خودت که می‌دانی بابا، و بعد می‌گوید: دلم گرفته. امروز «آقا» از شهر ما می‌رود. کاش می‌شد با دستان کوچکم نگه می‌داشتم هواپیما را و به خامنه‌ای می‌گفتم: دوستت دارم. دوباره که می‌خواهد حرف بزند، گریه امانش نمی دهد. اشک، زبان عشق است، وقتی که هوای دل بهاری است. پدر که اینک خودش هم دارد گریه می‌کند، ناز می‌کند دخترش را و می‌گوید؛ دخترم! نگهدار خامنه‌ای کیست؟ اگر گفتی؟! معصومه جواب می‌دهد: اباالفضل علمدار. بعد پدر به معصومه می‌گوید؛ حالا وقت خواندن چیست؟
می‌خندد و می‌گرید و می‌گوید: همان‌که دیشب یادم دادی؟ پدر می‌گوید: همان. دخترک می‌خواند: «تو طبیب دل بیمار منی، سید و سرور و سالار منی؛ تن من شعله‌ور از آتش عشق، تو شفای تن تبدار منی؛ مهر سوزان، نظری کن به قمر، که به راه تو ز جان کرده گذر؛ مادرم گفته غلامت باشم، خادم درگه مامت باشم؛ گفت در بستر اندوه، پدر، که فدایی قیامت باشم؛ هان! که اندر حرمت یاری نیست، از چه هنگام وفاداری نیست؛ کودکان از عطش افروخته‌اند، چشم امید به من دوخته‌اند؛ بس که گفتند عمو تشنه لبیم، به خدا قلب مرا سوخته‌اند؛ آه‌شان تاب و توانم برده، دل سقای تو را آزرده؛ عاشقم، عاشق دیوانه منم، گرد طفلان تو پروانه منم؛ آنکه صبرش ز جفاهای عدو، شده لبریز ز پیمانه منم؛ بر سر عشق تو پیمان بستم، که نهم بر سر راهت دستم». این را که می‌خواند، به پدرش می‌گوید: تو برای چه داری گریه می‌کنی بابا؟! تو که در جنگ، جانبازی کرده‌ای چرا؟! پدر زمزمه می‌کند؛ «چو میوه داد فراوان، درخت بشکند از بار، ثمر چو داد نهالم، چه غم اگر که شکستم؛ دو دست من ثمرم بود و پیش پای تو افتاد، خجل ز هدیه ناقابلم به پیش تو هستم» و بعد قطرات اشک را از گوشه چشمانش پاک می‌کند و می‌گوید: در راه خمینی، جانباز شدم، اما در راه خامنه ای، دوست دارم شهید شوم. دخترم! برو عکس‌های جبهه را بیاور، مگر شهدا آرام‌مان کنند؛ با خودش برد دل ما را «آقا». صفایی داده بود به کرمانشاه ما. برو دخترم!
11 سپتامبر، فیلم بود، اما اسکار را باید ابتکار کرد و به مردم آمریکا داد. ستاره‌های پرچم آمریکا این روزها به جای هالیوود دارد در خیابان‌های واشنگتن می‌درخشد. هیچ جلوه ای، ویژه‌تر از سکانس چادرنشینان معترض نیست. سینمای مستند، گند‌زده به هالیوود. این روزها در خیابان‌های آمریکا، جلوی چشم جمهوری اسلامی، این پرچم اسرائیل است که به آتش کشیده می‌شود. بگذار بشود! با فتوشاپ هم نمی‌توان چنین تصاویری درآورد. کامپیوترهای پنتاگون، بدتر از سرهنگ سبز، هنگ کرده‌اند. جنبش «تسخیر وال استریت» عنوان قلمبه سلمبه‌ای است. خودمانی‌اش می‌شود «مرگ بر آمریکا». دنیا پیوسته به شعار ما. شعار اول انقلاب ما. شعار 30 سال پیش ما. ناراحت‌‌باش، جناب اوباما! آمریکا امروز باید از دست ملت خودش هم عصبانی باشد و از این عصبانیت بمیرد.
انقلاب اسلامی استاد یارگیری نامحسوس است، ولی ما مگر به مردم چند کشور دنیا می‌توانیم ساندیس بدهیم؟! سپاه قدس چند نفر نیرو دارد؟! اعضای فعال بسیج چند نفرند؟! لباس شخصی‌ها در قلب وال استریت چه کار می‌کنند؟! این دیگر چه گروه فشاری است؟! مردم تهران به کرمانشاه رفته‌اند یا آمریکا؟! اوباما کیست؟! آمریکا کجاست؟! مردم کرمانشاه نشان دادند 2000 سال بعد از فتنه 88 هم آرم مقدس «الله» از پرچم 3 رنگ و قشنگ جمهوری اسلامی نمی‌افتد، اما با آل علی هر که درافتد، چرا! نتانیاهو دشمن خامنه‌ای است، پوزه‌اش را به خاک می‌مالیم. چرخ ویلچر بابای معصومه هنوز می‌چرخد. «الی‌بیت المقدس» همچنان ادامه دارد. معصومه عضو فعال سپاه قدس است و گریه‌های مقدسش عضو فعال بسیج. سپاه قدس خامنه‌ای، تمام ملت ایران نیست، بلکه تمام آن جغرافیایی است که «امام خامنه‌ای» می‌خوانندش. معصومه 5 ساله هم عضو سپاه قدس خامنه‌ای است، اما هر کجای جهان اسلام، مسلمان آزاده‌ای باشد، خامنه‌ای آنجا هم بسیجی دارد. جوانانی که در مصر، سفارت رژیم اشغالگر را فتح کردند، موشک‌های وظیفه‌شناس جمهوری اسلامی اند. هر کلمه از ابیات آیات، موشک وظیفه‌شناس جمهوری اسلامی است که مثل نی ساندیس، دقیقا در چشم اوباما فرو می‌رود. این روزها پرچم خیلی از کشورها باید عوض شود. برلوسکونی باید برود. پرچم روباه پیر باید عوض شود. سرود ملی یونان را ملت ارسطو باید بسرایند. این پرچم عوض کردن را هم ما به دنیا یاد داده‌ایم. پرچم لیبی هم عوض شد و مثل پرچم ما 3 رنگ شد و سرهنگ سبز به درک واصل شد. مرگ قذافی کار ناتو نبود. ناتو خودش در شرف تعویض است و هنوز با نظام فروپاشیده قذافی، قرارداد نفتی دارد. تونی بلر، سگ دست آموز بوش با دیوانگی‌های قذافی عکس یادگاری دارد. چادر قذافی بوی نفت می‌دهد. بوی سران نظام سرمایه داری. بوی گند جوراب سارکوزی. بوی ادوکلن خانم رایس. کروکی قتل قذافی را درست باید کشید. بگذار بگویند ناتو قذافی را سرنگون کرد.
اصلا آن پشه‌ای هم که رفت در دماغ نمرود سرمایه‌دار، سرباز ناتو بود! شاه را هم ناتو سرنگون کرد! 22 بهمن کار ناتو بود! پوزه صدام را در «الی بیت‌المقدس» ناتو به خاک مالید! کربلای 5 کار ناتو بود! 9 دی هم مثل 23 تیر کار ناتو بود!! سمفونی کرمانشاه کار ناتو بود!!! حالا باید به نظام سرمایه داری قاه قاه بخندیم! ناتو اگر عرضه داشت، صدای شهروندان اروپایی را خفه می‌کرد. ستاره‌های روی دوش ژنرال پترائوس، قلابی است. «پیتر مقدس» نجس از آب درآمد. اوباما باید دوباره عوض کند رئیس سیا را. وزیر دفاعش را. وزیر خارجه‌اش را. حتی خودش را. آمریکا دیر بجنبد، مجسمه آزادی هم به جنبش تسخیر وال‌استریت می‌پیوندد. آمریکا باید سربازانش را از عراق و افغانستان فرابخواند پشت در اتاق بیضی. کار از دست بادی گاردها در رفته. از «نیل تا فرات» را نخواستیم؛ صندلی خودتان را بچسبید! الان مساله امنیت ملی آمریکا را کلمات شعر آیات القرمزی تعیین می‌کند! بخوان خواهرم! بخوان! سرود ملی بحرین، سروده‌های توست، اما در سرود ملی اتاق بیضی، جایی برای صدای اعتراض شهروندان آمریکایی نیست. این روزها جهان شده یک دهکده کوچک، اما نه آن طور که آقای مک لوهان می‌خواست. آقای فوکویاما! این تازه آغاز تاریخ است! چرا حاضر نمی‌شوی با نوجوانان 14 ساله بحرینی در فیس‌بوک مناظره کنی؟! در گوگل پلاس؟! در توئیتر؟! در اتاق چت روم؟! اصلا هر کجا که تو بگویی! می‌دانی! فضای سایبر هم از دست تان در رفته! مثل فضای خیابان‌های ایالات سابق بر این متحده! اصلا پدر و مادر تو نباید با هم وصلت می‌کردند! من به جای آقای دوربینی بودم، برای دیده شدن به جنبش تسخیر وال استریت می‌پیوستم. ما در 13 آبان بخشی از خاک آمریکا را اشغال کردیم که هنوز هم پس نداده‌ایم به کاخ سفید. سفیر آل سعود، خر کیست؟! ما خود خود خود ابلیس را نشانه گرفته‌‌ایم.
فرمانده کل قوا خبره آرایش نظامی است. دشمن‌شکنی را از «عموعباس» یاد گرفته. از عبد صالح خدا. ملک عبدالله اشکالش این است که عبدالله نیست. عبد شیطان سابق بر این بزرگ است! بنده سرهنگ اوباما! زور آمریکا به جمهوری اسلامی نمی‌رسد. به ما پیوسته جنبش تسخیر وال استریت. اوباما باید سپر ضد موشکی را بالای سر چادرهای چادرنشینان آمریکایی نصب کند، اما برادر ارتشی! چرا برادرکشی؟! خطر در بیخ گوش اتاق بیضی احساس می‌شود. پشه رفته در دماغ هیلاری کلینتون! حالا از اردوگاه دشمن، صدای دوست می‌آید و مردم آمریکا، حتی خیابان‌های منتهی به منهتن را میدان التحریر می‌خوانند، اما «التحریر» یعنی «آزادی». یعنی لوازم التحریر مشق شب سال‌های اول انقلاب اسلامی که می‌سرودیم؛ «این بانگ آزادی، کز خاوران خیزد». آقای هاشمی باید نگران بی‌اعتمادی مردم آمریکا به اوباما باشد. اوباما هم مثل بعضی‌ها «بحران محبوبیت» دارد. لندن و دوبی و حتی کویت که دیگر خیلی هم کویت نیست، برای دکتر شدن «م- ه» جای امنی نیست! «م- ه» باید از سرنوشت آقازاده‌های قذافی درس عبرت بگیرد. آقای هاشمی باید نگران جنگ تمام دنیا حتی بچه کانگوروهای استرالیا با نظام اشرافیت باشد. بین‌المللی شده عدالت طلبی، جناب عالیجناب! ببین چه کرده‌ای که وقتی حرف می‌زنی حتی این خاتمی هم می‌گوید: مردم، حرف‌های فلانی را قبول ندارند؛ بهتر است ایشان چیزی نگوید!! آقای هاشمی! مردم به نظام اعتماد دارند، به شما ندارند. اگر تبلور اعتماد مردم به جمهوری اسلامی در «سمفونی کرمانشاه» مشاهده شد، پس مدعی‌العموم باید شکایت کند از آقای هاشمی.
مدعی‌العموم باید طرفدار عموم ملت ایران باشد. آقای هاشمی دارد در روز روشن توهین می‌کند به این ملت، تا باز هم کلید بزند پروژه تشکیک در انتخابات را. کجایی مدعی‌العموم؟! هر فرد که در جمهوری اسلامی پروژه تشکیک در انتخابات را کلید بزند، سمفونی کرمانشاه نشان داد که مجرم فتنه‌گر است. کجایی مدعی العموم؟! آقای خاتمی باید متاسف باشد که علی عبدالله صالح در فتنه 88 از سران فتنه حمایت کرد. همان پول آل سعود که امروز به کار کشتن شیعیان بحرین می‌آید، دیروز رفت در جیب آقای خاتمی. ما تسلیت عرض می‌کنیم اوضاع امروز کاخ سفید را به سران فتنه. ما جنگ دنیا با نظام سرمایه‌داری را به پدر معنوی حزب کارگزاران تسلیت عرض می‌کنیم، اما شریک غم اشراف نیستیم. ما شریک عدالت‌طلبی جهانیم. کدخدای دهکده جهانی، آمریکا نیست. آمریکا سرش شلوغ است. وقت نمی‌کند جهان را اداره کند. «پایان آمریکا» پایان تاریخ نیست؛ آغاز تاریخ است. در این تاریخ هم «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند». ملت ایران از این شعار خوشش می‌آید. ما از سران فتنه عبور کرده‌ایم؛ این را اوبامایی باید بداند که همین طور اگر جلو برود، عن قریب است از جرج دبلیو بوش، در منفور بودن پیشی بگیرد. مردم در هیچ کجای جهان به سرمایه‌داری و اشرافیت اعتماد ندارند. آقای هاشمی! شما که قصد ندارید علیه رای همه دنیا، نامه سرگشاده بنویسید؟!
راستی! معصومه هنوز هم دارد گریه می‌کند در فراق «آقا». نسبت این ملت به انقلاب اسلامی و سیدعلی حسینی خامنه‌ای، اصلا در مقوله اعتماد و اعتقاد نمی‌گنجد. آمریکا و اسرائیل و سران کفر و فتنه و نفاق خوب می‌دانند که یک تار، از تار و پود چفیه رهبر ما، سرخ‌ترین خط قرمز ماست. ما از موشک‌های جمهوری اسلامی هم وظیفه‌شناس تریم. انتخابات از سمفونی کرمانشاه، آزادتر هم می‌شود؟! گیرم که معصومه‌های نوجوان رای نمی‌توانند بدهند، جان که برای رهبر می‌توانند. ما در حسینی بودن، به رهبرمان رفته‌ایم. وقتی خامنه‌ای، بر قلب این ملت حکومت می‌کند، ما مهم‌تر از آزادانه رای دادن، آزادانه جان می‌دهیم برای «آقا». رهبر ما سیدی از تبار حسین است. خاک کربلا موضوعیت دارد برای ما. ام القرای جهان اسلام، دقیقا همان جایی است که قلب نازنین علمدار علوی‌تبار انقلاب اسلامی می‌تپد. معصومه جان! گریه کن، حق داری. این فقط اشک است که می‌تواند عشق را تسلی دهد. تو آیه شعر آیاتی.
معلم شعر آیاتی. تو مفهوم مقدس «امام خامنه‌ای» را جا انداخته‌ای در زبان جهان اسلام. «آقا» به تو افتخار می‌کند. دل خامنه‌ای هم برای تو تنگ می‌شود. برای کرمانشاه، گیلان غرب، پاوه، کنگاور. آن مادر شهید جانباز 70 درصد. حتی برای لبخند احمد عزیزی. تو با اشک‌های آزادانه ات و نازنازانه ات، داری خط می‌دهی و خط و نشان می‌کشی. اوباما حریف عشق تو به «آقا» نمی‌شود. حالا من می‌خواهم به تو یک شعر یاد بدهم. یک شعر ناب عاشورایی. این را بخوان و زمزمه کن و حفظ کن، خطاب به رهبر انقلاب. بخوان معصومه. می‌شنود صدایت را خامنه‌ای... «بسوزان سینه و جان و دل من، فدا گردد به عشقت حاصل من؛ به من ده راه آزادی‌ام از هجر، اگر نه هجر گردد قاتل من؛ برانی گر مرا از درگه لطف، بماند تا قیامت مشکل من؛ از این وادی جدا هرگز نگردم، که جز اینجا نباشد منزل من؛ دلم خندان شود چون غنچه گل، اگر لطف تو گردد شامل من؛ فدای خاک کویت ‌ای مَه حُسن، وجود کوچک و ناقابل من؛ ترحم کن به من ای ‌ماه مجلس، نگاهی بر دل چون بسمل من».

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات