تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۳۰۵۰۱
تحلیل یک استراتژیست نظامی از حذف مفهوم جبهه در جنگ‌های مدرن

جنگ‌های نسل هفتم

ترجمه: کورش فخرطاولی مقدمه: ژنرال ژان رانو، 59 ساله، رئیس ستاد نیروی هوایی فرانسه در فاصله سال‌های 1995 تا 2000 بوده است. او در این سمت به طور مستقیم در جنگ کوزوو حضور داشته است. این خلبان جنگی سابق اکنون نیز به عنوان خلبان هواپیماهای غیر نظامی به فعالیت ادامه می‌دهد. او در مصاحبه با روزنامه لیبراسیون تحلیل خودش را درباره جنگ افغانستان و استراتژی جنگ هوایی ارائه می‌دهد. او درباره ماهیت جنگ مدرن می‌گوید و این که چنین نبردی قبل از هر چیز نبردی تکنولوژیک و بدون جبهه است.

* ایالات متحده چند هفته‌ای است که افغانستان را بمباران می‌کند. این استراتژی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** در مقابل تروریسم، بمباران فقط یک بخش کوچک مبارزه است. استراتژی اول در این زمینه باید جمع‌آوری اطلاعات و تسلط بر اخبار باشد. دقت هدف‌گیری‌ها هرچقدر هم که باشد، بمباران فقط بخش کوچکی از استراتژی جهانی مبارزه با تروریسم است.
* چگونه؟
** نیروی هوایی می‌تواند کماندوها را به محل نبرد ببرد و دوباره آنها را بازگرداند که این دومی خیلی سخت است. همچنین نیروی هوایی می‌تواند از بالا حامی حملات زمینی باشد و نیروها را در زمین هدایت نماید. این کار با هلیکوپترها و هواپیماهایی مثل 130 ـ AC گان شیپ یا جنگنده‌هایی که می‌توانند اهداف را دقیق مورد حمله قرار دهند، ممکن است.
* در این هنگام وظیفه نیروی زمینی چیست؟
** نیروهای روی زمین اهداف را مشخص می‌کنند: آنها کافی است بالای سرشان خلبانان آماده‌ای را داشته باشند که به سرعت اهداف تعیین شده را هدف قرار دهند. عملیات کماندویی بر روی زمین فقط بخشی از یک مجموعه عملیات است. حتی کماندوها قبل از حضور در عملیات اصلی تمرینات سختی را پشت سر می‌گذراند. آنها با اطلاعات دقیقی که از محل حمله در اختیار دارند، به کمک تجهیزات جدید به شبیه‌سازی موقعیت پرداخته و به تمرین‌های ذهنی و عملی مشغول می‌شوند. به این ترتیب آنها حین تمرین می‌توانند نقاط ضعف و نقطه‌های کور عملیات را که در ابتدا از چشم‌شان دور مانده است، کشف نمایند.
* شرایطی که شما توضیح می‌دهید، در جنگ فعلی چقدر قابل اجراست و چقدر انجام می‌شود؟
** آنچه ما از تلویزیون می‌بینیم یا از رادیو می‌شنویم و در روزنامه‌ها می‌خوانیم با آنچه واقعاً در محل نبرد رخ می‌دهد تفاوت اساسی دارد. در جنگ مدرن که هنوز در اذهان عامه مردم جایی ندارد، مسأله اصلی تسلط بر زمان است. جنگی که امروز در افغانستان جریان دارد یا می‌تواند جریان داشته باشد، با آنچه در قرن‌های گذشته اتفاق افتاد فرق دارد. عملیات ویژه زمینی که در جنگ‌های امروز، در واقع به همان استراتژی جنگ هوایی شبیه است، بدین معنا که نه اشغال سرزمینی در کار است و نه جبهه و سنگری وجود دارد.
* یک جنگ بدون جبهه که در آن سربازان، زمینی را اشغال نمی‌کنند. آیا این جنگ مدرن است؟
** از دوره باستان به این طرف همواره رویارویی‌های نظامی همچون رویارویی‌ بین افراد نگریسته شده است. در این حالت «قهرمانان» دو طرف درگیر به مقابله با هم می‌رفتند و بر روی زمینی خاص و معلوم با هم می‌جنگیدند. از همان زمان «جبهه» وجود داشته است که به قسمت خاصی از یک سرزمین گفته می‌شد. با حضور نیروی هوایی در جنگ‌ها، مفهوم جبهه از میان رفت، زیرا هواپیما از بالای سر ما عبور می‌کند و می‌تواند دور شود و هر جایی را که بخواهیم هدف بگیرد. مثل جنگنده‌های 2 ـ B که از آمریکا بلند می‌شوند، افغانستان را بمباران می‌کنند و بلافاصله به خاک آمریکا بازمی‌گردند. می‌خواهم بگویم مفهوم رویارویی مستقیم از بین رفته است. این روزها حتی تلاش می‌شود به هر قیمت ممکن از این نوع رویارویی اجتناب شود. من اکنون می‌خواهم بگویم مفهوم جبهه به دلیل دیگری نیز از بین رفته است، به دلیل وزن سنگین تکنولوژیک ایالات متحده در قبال باقی جهان. واقعیت این است که امروزه از نظر تکنولوژیک هیچ کشور و نیرویی نمی‌تواند با آمریکا مقابله کند. اما تکنولوژی همه چیز نیست. هنوز هم نیروی انسانی در جنگ‌ها به ویژه وقتی روی زمین یا در کوهستان می‌جنگیم، نقش اصلی را ایفا می‌کند.
* تغییری که از آن صحبت کردید از زمان جنگ خلیج فارس رخ نموده است. آیا آن جنگ را هم می‌توان جنگی مدرن نامید؟
** بله. جنگ خلیج فارس یک نقطه عطف مهم در تاریخ نظامی بوده است. ما ماه‌ها سرگرم آماده‌سازی خودمان برای انجام جنگی شدیم که عملاً آن را به انجام نرساندیم. حدود پانصد هزار نیروی تا بن دندان مسلح در برابر عراقی‌هایی که به شیوه استراتژی دفاعی شوروی سابق در برابرمان موضع گرفته بودند. اما ما پیشاپیش به لطف عملیات گسترده هوایی، مانع از رویارویی مستقیم شدیم. البته باید بگویم که در جنگ افغانستان مشکلات دیگری اعم از کوهستانی بودن این کشور وجود دارد که جنگ زمینی را مشکل می‌سازد.
* شرایطی که توصیف کردید تا چه حد به واسطه استفاده از تسلیحات جدید ممکن شده است؟ به عبارت دیگر آیا اجتناب از رویارویی مستقیم بدون پیشرفت‌های تکنولوژیک در ساخت سلاح‌ها ممکن می‌شد؟
** واقعیت این است که تکنولوژی‌های جدید امروز به ما اجازه می‌دهند کارهایی را انجام دهیم که در گذشته قادر به انجام آن نبوده‌ایم. تسلیحات و جنگنده‌های امروز دقیق‌تر و تواناتر از گذشته هستند و از همه مهم‌تر این که در تمام شرایط آب و هوایی و همچنین در طول شبانه‌روز یکسان عمل می‌کنند. امروزه تکنولوژی کاری کرده است که به کمک تسلیحات جدید هر هدفی را می‌توان در دسترس قرار داد و با موشک یا جنگنده ـ شکاری‌های دارای سقف پروازی بسیار بالا، به آنها حمله برد.
* تکنیک‌های جدید کدام است؟
** از سیستم‌ هدایت لیزری خیلی صحبت شده است؛ اما ابزار دیگری نیز وجود دارد، که از جمله آنها می‌توان به GPS رادار یا سیستم‌های نوری اشاره کرد. هم‌اکنون تکنولوژی آنقدر پیشرفت کرده است که حتی دریافت‌کننده‌های کوچک GPS را بر روی ساعت‌های مچی هم می‌توان کار گذاشت و با استفاده از هدایت ماهواره‌ای فاصله زمانی و مکانی را تا مقصد تعیین کرد. حال تصور کنید اگر همین GPS بر روی موشک‌های جدید تعبیه شود و اطلاعات لازم در مورد موقعیت هدف در اختیار آن قرار داده شود، موشک حتماً به هدف اصابت می‌کند. این همان استراتژی جمع‌آوری اطلاعات است که در آغاز گفتیم، آمریکایی‌ها از این استراتژی در جنگ افغانستان به نحو احسن استفاده می‌کنند. آنها به کمک ماهواره‌ها از متر متر زمین محل استقرار هدف عکسبرداری می‌کنند و با ارسال اطلاعات لازم به موشک‌های هوشمند و هدایت‌شونده، اهداف را مورد اصابت قرار می‌دهند، فرانسه نیز ماهواره‌ای تحت عنوان هلیوس (Helios) در اختیار دارد که همین توانایی را به اجرا می‌گذارد. البته هر سیستم و تکنیکی ضعف‌هایی نیز دارد. در مورد موشک‌های هدایت‌شونده این امکان وجود دارد که با دام‌افکنی برای ماهواره‌های عکسبرداری و دادن اطلاعات غلط به آنها، در نهایت موشک‌ها را با خیال راحت به سوی اهداف دروغین هدایت کرد. اینجا وظیفه کارشناسان نظامی و تحلیل‌گران ماهواره‌ای ـ کامپیوتری در زمینه جداسازی اطلاعات صحیح از ناصحیح سنگین است.
بجز سلاح‌های هدایت‌شونده، امروزه سلاح‌های غیر هدایت‌شونده نیز از دقت هدف‌گیری قابل توجهی بهره می‌برند. در این حالت کافی است محل تقریبی هدف مورد نظر را با ضریب اشتباه چند متر بدانیم. جنگنده‌هایی مثل میراژ 2000 فرانسه این توانایی را دارند که از ارتفاع خیلی بالا هم هدف را با دقت بمباران کنند. این اتفاقی است که در سال 1999 در صربستان رخ داد.
در این حالت تنها مشکل باد است که می‌تواند مسیر سقوط بمب هواپیما را منحرف نماید. آمریکایی‌ها در این زمینه نیز یک گام جلوتر از ما هستند.
آنها موفق شده‌اند سیستم‌هایی را بر روی بمب‌هایشان نصب کنند که تأثیر باد را خنثی می‌سازد. با این حال من متعجبم که چگونه جنگنده‌های آمریکایی مثلاً ساختمان سازمان ملل در افغانستان یا فلان روستای بی‌دفاع را بمباران می‌کنند... من در اینجا می‌خواهم این نکته را هم اضافه کنم که یکی از ویژگی‌های مثبت حاصله از پیشرفت‌های فنی این است که وقتی می‌توان هدف را با دقت بالا مورد اصابت قرار داد، دیگر به جای مثلاً هزار کیلومتر مواد منفجره، صد کیلو نیز کفایت می‌کند.
* آیا می‌توان آنچه امروز در افغانستان می‌گذرد را با جنگ کوزوو مقایسه کرد؟ زیرا این انتقاد به ناوگان هوایی وارد است که به آن اندازه که ادعا می‌شد، کارایی نداشته است.
** وقتی از استراتژی صحبت می‌کنیم، همیشه چنین مشکلی مطرح می‌شود؛ خواه استراتژی حمله هوایی باشد خواه زمینی؛ اما در آنچه به افغانستان مربوط می‌شود این پرسش را باید مطرح کرد که در این سرزمین چه اهدافی را می‌خواهیم مورد اصابت قرار دهیم؟ در پاسخ باید بگویم که معلوم نیست در کوزوو چنین وضعیتی نداشتیم. در آنجا دقیقاً معلوم بود که چه اهدافی باید مورد اصابت بمب‌ها قرار گیرد... ما از جنگ کوزوو صحبت می‌کنیم. اما در آن زمان بیش از دو سوم حملات و بمباران‌های ما علیه صربستان صورت می‌گرفت. انتقاداتی که شما مطرح می‌کنید نیز به همان بخشی از جنگ کوزوو مربوط می‌شود که در کوزوو جریان داشت و بخش کوچک‌تر یک جنگ بزرگ بود. در آن جنگ در آغاز ما فقط اهدافی را در صربستان مدنظر داشتیم.
هدف نهایی ما هم این بود که میلوشوویچ را به پذیرش خواسته‌هایمان وادار کنیم؛ ما قصد نداشتیم ارتش و کشور صربستان را نابود سازیم. دقیقاً دو هفته بعد از آغاز عملیات، استراتژی ناتو عوض شد. دستور رسید که باید تانک‌های صرب‌ها در کوزوو را مورد اصابت قرار دهیم. از نظر نظامی منهدم کردن تانک‌هایی که جنگ نمی‌کنند، ارزشی ندارد، اما از نظر سیاسی و رسانه‌ای چرا. این استراتژی خطای بزرگی بود، زیرا ناتو احتمال حمله زمینی را در نظر نگرفته بود، در حالی که خطر یک حمله زمینی از جانب ما می‌توانست ارتش صربستان را به سوی متمرکز کردن نیروها سوق دهد. اما این اتفاق نیفتاد. نظامیان صرب پا به فرار گذاشتند و در جنگل و پناهگاه‌های زیرزمینی پنهان شدند.
در افغانستان وضع تا اندازه‌ای متفاوت است. اینجا اهداف مشخص نیستند. اصلاً معلوم نیست منهدم کردن کدامین هدف‌ها. مثلاً طالبان را به تسلیم شدن راضی می‌کند؛ اینجا وضعیت پیچیده‌ای برقرار است. وضع بن لادن و یارانش هم که معلوم است. آنها احتمالاً در بهترین پناهگاه‌های زیرزمینی‌، خودشان را از چشمان ماهواره‌ها یا هواپیماهای شناسایی دور نگه داشته‌اند. در هر صورت مهم‌ترین استراتژی این جنگ نیز همین جمع‌آوری اطلاعات صحیح است. مسأله‌ای که در افغانستان تقریباً مثل یک کابوس می‌ماند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات