تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۳۱۳۸۳
دکتر حقانی رییس موسسه مطالعات تاریخ معاصر در گفتگو با 9 دی

وجه مشترک تفکرات منحرف و التقاطی مقابله با اسلام فقاهتی است

محسن زیرک مقدمه: دکتر موسی حقانی رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر و پژوهشگر مسائل تاریخی و سیاسی است. او معتقد است که باید برای ریشه یابی برخی معضلات و انحرافات به خصوص در حوزه سیاسی به سراغ مبدأ تشکیل و ایجاد آن نحله های سیاسی و فکری رفت.دکتر حقانی محور حرکت جریان های منحرف سیاسی را مبارزه با اسلام فقاهتی، مکتب تشیع و روحانیت اصیل اسلام می داند. وی همچنین انحراف برخی جریانات و احزاب اصلاح طلب را که با انقلاب اسلامی زاویه پیدا کردند ناشی از همین تفکر می داند.

* آقای حقانی جنابعالی به عنوان یک جریان شناس و پژوهشگر تاریخ معاصر، جریان روشنفکری دینی در مفهوم عام و خاص آن را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟
** روشنفکری در ایران از زمانی مطرح شد که ما با غرب مواجهه پیدا کردیم و برخی افراد با این عنوان که ما برای پیدا کردن راه‌حلی برای حل مشکلات ایران هستیم، آمدند و استفاده از تجربیات دیگران را و یا بررسی ضعف خودمان را و علل قوت بیگانه را مورد بحث و بررسی قرار دادند. در بحث علل ضعف و واکاوی ریشه‌های آن برخی راه افراط و بی‌انصافی را پیمودند و تمام دلایل ضعف ما را به سنت‌های رایج در کشورمان از جمله رویکردهای دینی با روحیات و اخلاقیات ایرانی‌ها دلالت دادند. در این موضوع اینها عمدتا به سمت برجسته‌نمایی تکنولوژی و پیشرفت علوم تجربی غرب رفتند و آن را دلیل مسلم برتری غربی‌ها دانستند. برخی نیز البته تفکیکی در آن قرار دارند و معتقد بودند که ابتدا دلیل تفوق فکری غربی‌ها را بررسی کنیم و بعد از تفوق تکنولوژیک آنها هم بهره‌برداری کنیم. در این راه توصیه‌هایی که می‌‌کنند بسیار عجیب و غریب است.
* مثلا چه توصیه‌هایی و از سوی چه کسانی؟
** از جمله آنها توصیه‌های میرزا ملکم خان و عملکرد تیم او و میرزا حسین خان سپهسالار و تقی‌زاده است. آنها معتقد بودند که ما برای جلب توجه غربی‌ها و راضی کردن آنها برای حضور در ایران باید امتیازات متعدد بدهیم و در همین راستا میرزا ملکم خان به صراحت از کسانی که دادن امتیاز را سبب وابستگی و مستعمره شدن کشورمان می دانند انتقاد می‌کند و به شدت از حضور غربی‌ها دفاع می‌کند و علاوه بر آن می گوید باید برای حضور غربی‌ها انگیزه ایجاد کنیم تا بیایند و کشور ما را آباد کنند.
در هر صورت هر دو این نگاه‌ها، از منظر مدرنیته و مبانی مدرنیته به سنت نگاه می‌کنند و جامعه ما را از آن منظر مورد نقد قرار می‌دهند. بنابراین نقد آنها یک نقد درونی نیست و خیلی نمی‌تواند با مردم و جامعه ایرانی ارتباط درستی برقرار کند، بخشی از این تفکرات نیز با مسائلی که آخوندزاده ارائه می‌دهد، در حقیقت ستیز با روحانیت، دین و مبانی اسلامی است به همین جهت مشغول ترویج غرب‌گرایی در ایران می‌شود و بنا دارد که الفبای فارسی را نابود کند و اقدام به براندازی اسلام، تشیع و روحانیت می‌کند.
این قبیل امور با مبانی فکری، اندیشه‌ای و فرهنگ مردم ایران ناسازگار است. به همین دلیل گفته می‌شود نطفه روشنفکری در ایران ناقص‌الخلقه به دنیا آمده است. چرا که نطفه آن در جا و محیط دیگری بسته شده بود و شاید متناسب با آنجا بود. ولی آمدند در جای دیگر مثل کشور ما با تحمیل و زور خواستند آن را به دنیا بیاورند. بنابراین این در ایران توفیق چندانی پیدا نکرد.
* این طیف‌های روشنفکری چه اهدافی و خطوطی را دنبال می کردند؟
** اهداف این طیف‌های به اصطلاح روشنفکری یکی است. همه آنها یک نتیجه را دنبال می‌کنند. آنها یک هدف را دنبال می کنند ولی در شکل رسیدن به هدف کمی متفاوت هستند. برخلاف آن دشمنی آشکار آخوندزاده و میرزاملکم‌خان، ملکم‌خان با نوعی نفاق می‌گوید با روحانیت و علما باید ارتباط برقرار کرد و بدون اینکه نشان دهیم در پی براندازی دستگاه روحانیت، فقاهت و تشیع اسلام در ایران هستیم، اصول مدرنیته را به نام اسلام به آنها بقبولانیم و بعد این جریان روحانیت را که می‌تواند در کشور بسیج مردمی را سامان دهد را با خودمان همراه کنیم.
از همین جا یک جریانی رفته رفته شکل می‌گیرد که در ادامه آن به «روشنفکری دینی»‌ ملقب می‌شود. البته همه جریان روشنفکری دینی برخاسته از این جریان نیست، ولی به خصوص در جریان مشروطه، عده‌ای را به این نتیجه رساند که می‌شود با بخشی از گفتمان مدرن و غرب کنار آمد. غیر از این جریان که با پرچم روشنفکری دینی جلو می‌آید ما شاهد حضور اعضاء فرقه ضاله بابیه و ازلیه هم هستیم. که در قالب روشنفکری لیبرال فعالیت خود را ادامه می‌دهند و در ادامه با پرچم روشنفکری دینی به صحنه می‌آیند و مسائل خود را دنبال می‌کنند. با این توضیحات مختصری که عرض کردم، به نظر می‌رسد که ما هم می‌بایستی جریان روشنفکری را به عنوان یک جریان یکپارچه نبینیم زیرا میان افراد و اشخاص آن برخی تفاوت دیدگاه وجود دارد.
جریان روشنفکری دینی در میان برخی چهره‌های متدین ما شاهد تکاپویی بوده است که سعی داشت عقب ماندگی‌ها را جبران کند که سید جمال‌الدین اسدآبادی از جمله آنها است. این جریان واقعا برای عقب‌ماندگی مسلمین دغدغه داشت و عقب‌ماندگی جریان اسلامی را می‌دید و نقش استعمار را مشاهده می‌کرد و لذا سعی داشت راه حلی ارائه دهد که به این وضع خاتمه دهد. حال اینکه این راه حل موفق بود یا نه و موانعی برسد راه آن بود، یک بحث دیگری است.
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که هم جریان لیبرال لائیک و هم جریان لیبرال سکولار که خیلی شعارهای لائیسته را نمی‌دهد ولی قائل به سکولاریسم است و هم این جریان روشنفکر دینی یک جور زاویه با اسلام فقاهتی، فقها و فقه پیدا می‌کند که هر جریان انگیزه خود را دارد.
* چرا هریک به طوری با فقه زاویه پیدا می کنند؟
** هرکدام از این جریان‌ها با دلایل و اهداف خاص خودشان در مقابل اسلام فقاهتی و فقها ایستادگی می‌کنند و سعی می‌کنند با آن مقابله کنند.
ما با مروری به جریان روشنفکری دینی این مسئله را به خوبی می‌بینیم که رفته رفته این جریان با روحانیت اسلام فاصله می‌گیرد.
بی‌دلیل نیست که اینها همه در تشکل فراماسونری که تشکلی جهان وطن، نهان روشن و طرفدار ایجاد نظام‌های سکولار در جوامعی دین‌مدار است دور هم جمع می‌شوند. علمایی که از آنها اسم بردم، موافق ایجاد تشکیلات فراماسونری بودند و یا عضو و مؤثر در آن هستند. لذا هرچه به دوره رضاخان نزدیک می‌شویم ستیز این جریانات با روحانیت شدت پیدا می‌کند، آنها حتی حاضر به کشتن علما می‌شوند تا بتوانند اهداف خود را پیش ببرند.
کاری را که این جریان با شخصیتی مانند آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری کرد باعث شد تا سال‌ها کسی نتواند نامی هم از او ببرد. لذا رفته رفته عرصه برای جریان دینی تنگ‌تر می‌شود و جریانی که آشکار شعار نابودی اسلام و فقاهت را می‌دهد در کشور حاکم می‌شود.
جریان سکولار در دوره رضاخان فعالیت خود را ادامه می‌دهد و در پوشش نوعی روشنفکری اهداف فرقه‌ای خود را پی می‌گیرند. اینها حتی در موضوع کشف حجاب زنان وارد می‌شوند. آنها هم آشکارا در پی این بودند که ریشه فقه و فقاهت و روحانیت را به عنوان پاسدار اسلام فقاهتی بزنند و آن را در ایران نابود کنند. رضاخان در دوره فرصت عرض اندام به یک جریان دیگر را هم می‌دهد که این جریان نیز اتفاقا علی‌رغم اینکه ظاهر دینی دارد درصد اسلام فقاهتی و مکتب تشیع است و آن جریان وهابی‌گری است. این جریان با شعار عقل‌گرایی و مبارزه با خرافه از یک طرف و اعتلای کلمه توحید و احیای قرآن از سوی دیگر به صحنه می‌آید، اما اهداف خاص خود را دنبال می‌کند. اینکه بخواهیم به جریان منحط وهابیت عنوان عقل‌گرایی بدهیم بسیار سنگین است ولی آنها این ادعا را برای خود یدک می‌کشند و در برخی دایره‌المعارف‌ها عنوان وهابی‌گری را مترادف جنبش‌های عقل‌گرایانه تعریف کرده‌اند.
ولی چون اینها مبارزه با خرافه و نفی شفاعت توسل را دنبال می‌کنند، ژست عقل‌گرایی می‌گیرند و این در حالیست که تنها چیزی که در این فرقه یافت نمی‌شود عقل انسانی و اسلامی است.متاسفانه باید بگویم اکثر افرادی که در این دوره دچار لغزش و بعد انحطاط و انحراف شوند و با اسلام فقاهتی و اساسا با اسلام در افتادند، طوری با آموزه‌های شریعت سنگلجی و تیمی که آنها در شهرهای مختلف راه انداخته بودند در ارتباط بودند.
مجموع این جریان‌ها، یکی با عنوان وهابی و یک جریان هم از متدینین که اطلاعات زیادی از مدرنیته ندارند و با سنت‌ها هم خیلی آشنا نیستند در جامعه یک هدف را دنبال می‌کنند. بعد از آن در دوره محمدرضا پهلوی هم شاهد هستیم که این جریانات با اشکال و عناوین مختلف به فعالیت خود ادامه می‌دهند.
* وجه مشترک اینها در کل، چیست؟
** وجه مشترک اینها و محور حرکت آنها مبارزه با تشیع، اسلام، علما، روحانیت اصیل اسلام، اسلام فقاهتی و فقه پویای اسلام شیعی است. البته در ادامه جریانات صوفیه و برخی جریانات شبه عرفانی نیز وارد عرصه می‌شوند. هرچند عرفان حقیقی به هیچ عنوان با اسلام فقاهتی مخالفتی ندارد. کما اینکه می‌بینیم علمای برجسته و بزرگی که در عین داشتن عرفان و تفکر توحیدی، ذره‌ای از شریعت کم نمی‌گذارند.
ناگفته نماند، برخی جریان‌ها هم نیز با طرح غیرعادی موضوع مهدویت و موعودگرایی غیر موثق سعی در زیر سؤال بردن فقها داشتند که این جریان در اصل از شیخیه شروع می‌شد که با ترفندهای ظریفی زمینه مبارزه با روحانیت را فراهم می‌کند و بعد هم انحراف دیگری با عنوان بابیت خود را نشان می‌دهد.
ما طبق آموخته‌ها و مبانی تشیع، موظف شده‌ایم که در عصر غیبت کبری حضرت حجت (عج) به روات احادیث اهل بیت(ع) مراجعه کنیم. لذا در شیخیه موضوعی تحت عنوان رکن رابع مطرح می‌شود که بعد در بابیه تبدیل به باب می‌شود و از آن این مسئله را برداشت می‌کنند که در هر دوره یک انسان کاملی وجود دارد که آن انسان کامل با امام معصوم در ارتباط است. روش شیخیه هم برگرفته از روش اخباری‌هاست و استفاده از عقل رو مشروع نمی‌دانند و باب اجتهاد را کلا می‌بندند. لذا از آنجا که برای پاسخ به مسائل به فرد و جایی باید مراجعه شود؛ راه روشن تشیع رجوع به فقهاست و راه گمراه‌کننده شیخیه رجوع به رکن رابع و بعد هم باب‌ است. لذا در این فرقه درس خواندن و داشتن علوم شرط نیست، آنها معتقدند رسیدن به امام معصوم(ع) هیچ احتیاجی به فقه و فقاهت و علم ندارد. لذا شخص اگر مورد عنایت قرار بگیرد می‌توان به عنوان رکن رابع یا باب انتخاب شود.
این مسیر واقعا مسیری بدون ضابطه است که فقط فرد مدعی، دلیل صدق گفته‌های خودش است. جالب است بدانیم که در همان زمان ۱۸ نفر ادعای ارتباط با امام زمان می‌کنند که معلوم نیست تکلیف مردم مسلمان در آن مقطع چه بود که این گرگ‌‌ها هرکدام جامعه مسلمان شیعی را به سمت دریده شدن سوق می‌دادند.در اینجا لازم است توضیحی را عرص کنم. ببینید در کنار جریان روشنفکری ایران باید دو جریان دیگر را هم اضافه کنیم، یک جریان لیبرال داریم که از صدر قاجار با آن مواجه هستیم ولی رفته رفته در کنار آن یک گرایش سوسیالیستی هم پیدا می‌شود. در دوره مشروطه این گرایش در قالب احزاب بروز و ظهور پیدا می‌کند و بعد این تفکر به دو شکل به حیات خود ادامه دهد.
یک شکل آن متدینین با تفکرات سوسیالیستی بوده و دیگری غیر متدینین سوسیالیست هستند که سعی در گسترش تفکرات سوسیالیستی در کشور هستند.
* جریان دیگر کدام است؟
** جریان دیگر، جریان مارکسیستی است که بعد از انقلاب روسیه ما شاهد بروز این جریان به اصطلاح روشنفکری در کشور بودیم و ما از آن به عنوان گرایشی مارکسیستی یاد می‌کنیم. هر دو این جریانات نیز با اسلام، فقاهت و روحانیت سازگاری ندارد، برای همین می‌بینیم که در کودتای رضاخان و سلطنت رضاخان سوسیالیست‌ها، لیبرالیست‌ها کاملا با رضاخان همراه هستند. جریان مارکسیستی متصل به شوروی سابق هم از روی کار آمدن اینها چندان ناراحت نیست، بلکه آن را گامی به جلو می‌دانند.
همانطور که در صدر مشروطه شاهد تأثیرپذیری برخی از متدینین و جریانات دینی از گرایشات لیبرال هستیم در این دوره هم شاهد برخی تحت تاثیر گرایشات سوسیالیستی قرار می‌گیرند و برخی تحت تاثیر گرایشات مارکسیستی قرار می گیرند. بنابراین در این دوره‌ها غیر از جریان اصیل روحانیت مکتب تشیع می‌بینیم، برخی متدینین که خط مبارزه با استکبار دنبال می‌کنند به سه گرایش تقسیم می‌شوند. یک گرایش آن لیبرالیستی است که نمود آن را در نهضت آزادی می‌بینیم. اینها نیز با روحانیت زاویه دارند و گوئی که مبانی فکری خود را از روحانیت نمی‌گیرند. اینها در برخی مبانی و مسلمات دین ان‌قلت‌هایی وارد می‌کنند که این جریان تا بعد از انقلاب اسلامی ادامه پیدا می‌کند.
اینها به نوعی از همان تفکرات وهابی‌گری و شبهه وهابی‌گری استفاده می‌کند؛ از جمله در مباحث امامت و ولایت فقیه ایراداتی وارد می‌کنند.
علاوه بر آن در بحث نظام حکومتی، اینها تحت تاثیر نظام‌های لیبرال هستند و به نظام سکولار گرایش دارند و علناً هم آن را اعلام می‌کنند. اینها در مواجهه با ولایت فقیه از موضع نفی وارد می‌شوند.
* از چه موضعی ولایت فقیه را نفی می‌کنند؟
** بیشتر اینها از موضع سیاسی سعی می‌کنند اصل ولایت فقیه را زیر سؤال ببرند. درحالیکه ولایت فقیه از ابتدا در اسلام و مکتب تشیع وجود داشت و امام(ره) آنرا احیا کرد. علت مخالفت اینها ناشی از انحرافات ریشه‌ای اینهاست. یعنی آنها حتی به ولایت امام علی (ع) به معنی سرپرستی امیرالمؤمنین(ع) معتقد نیستند. برخی از این پیروان جدید این تفکر مانند شخصی مثل یوسفی اشکوری می‌گوید حتی خداوند هم ولایت بر بندگان ندارد و در این صورت پیامبر(ص) هم ولایت ندارد و در ادامه ائمه(ع) نیز ولایت نخواهد نداشت. لذا این حرف‌های عجیب و غریب و گزافه از زبان اینها خارج شده است.
* آیا جریان دیگری هم هست؟
** گرایش دیگر در میان روشنفکری دینی، سوسیالیستی است که سوسیالیست‌های خداپرست از آن جمله است. اینها بیشتر از آنکه در مرامنانه نشان توحید و خداپرستی مطرح باشد، بحث سوسیالیزم را مدنظر قرار می‌دهند که دکتر شریعتی در همین جریان جای می‌گیرند. حتی شخصی مثل میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز در این جریان جای می‌گیرند. اینها کسانی هستند که از منظر سوسیالیزم به اسلام نگاه می‌کنند و سوسیالیزم را یک روش می‌دانند برخلاف مارکسیسم که یک مکتب است.
حتی روش دولت میرحسین موسوی در دوران نخست‌وزیری‌اش هم، مبتنی بر نگاه سوسیالیستی بود. در این گرایش می‌بینیم که اینها نیز خیلی به اسلام فقاهتی پایبند نیستند و مثلا در برخی تفکرات شریعتی اسلام منهای روحانیت و حمله به فقه و فقها را مشاهده می‌کنیم.
اینها مبتنی بر یک پیش زمینه فکری و بر اساس مثلا نارضایتی از رفتار یک فقیه نیست، اساساً‌ این جریان با اسلام فقاهتی و روحانیت زاویه دارد که این را در قالب‌های مختلفی از جمله اسلام منهای روحانیت و یا پروتستانیسم اسلامی و واژه‌‌هایی از این دست مطرح می‌کنند.
برای همین می‌بینیم این جریانات و افراد برخاسته از این تفکر نمی‌توانند با اسلام فقاهتی و ولایت فقیه که حضرت امام خمینی(قدس سره ‌ الشریف) آن‌را احیا و در نظام جمهوری اسلامی ایران بنا نهادند، کنار بیایند و به هر طریقی سعی در نفی آن دارند.
* رویکرد جریان دیگر کدام است؟
** دسته بعد تحت تاثیر مارکسیسم و آموزه‌های آن هستند. اینها هم تفکراتی التقاطی دارند و در چارچوب مارکسیسم به تحلیل اسلام می‌پردازند و در حقیقت اسلام را درون مارکسیسم تعریف می‌‌کنند که نماد آن را در مجاهدین خلق یا جریان منافقین به عینه دیدیم. همه این گروه‌ها در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه برخورد پیدا کرده و به تخاصم با آن می‌پردازند. در اصل این تفکرات از همان سال ۴۸ مخالفت خود را آغاز کرده و تا به امروز نیز ادامه داده‌اند. حتی بخش‌هایی از این تفکرات را در حزب منحله جبهه مشارکت دوره اصلاحات، سازمان منحله مجاهدین انقلاب و یا حزب کارگزاران سازندگی می‌بینیم.
* آقای حقانی اینجا این سؤال پیش می‌آید که آیا این جریانات با همان نام و تابلو به مرحله بعد از انقلاب اسلامی وارد ‌شدند؟
** بخشی از اینها با همان نام و برخی دیگر نیز تحت تاثیر سیطره انقلاب بزرگ ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) قرار گرفته و بدون اینکه از شعارها و دیدگاه‌های خود دست بردارند به هر نحو وارد بدنه نظام می‌شوند و حتی بخش‌هایی از نظام را هم تصدی‌گری می‌کنند. لذا حضور این افراد و جریان‌ها را در کانون‌های مختلف انقلاب اسلامی را شاهد هستیم ولی در فضای انقلاب جرأت عرض اندام نداشتند. مثلا نهضت آزادی با همان رویکرد قبلش وارد بدنه نظام می‌شود، سازمان مجاهدین (منافقین) کم‌کم به سمت مقابله مسلحانه با نظام اسلامی و ولایت فقیه می‌رود ولی گروه‌های سوسیالیست مبارزه مسلحانه را نمی‌پذیرند حتی در جاهایی مواضع ضد آمریکایی ضد امپریالیستی امام(ره) را تایید می‌کنند. ولی مشکل اصلی اینها جای دیگر است.
* آقای حقانی مشکل آنها کجاست؟
** مشکل اصلی آنها تأثیرپذیری از تفکر سوسیالیستی و تأثیرپذیری از تفکر شبه وهابی است اینها در اصل سوسیالیست نیستند بلکه متاثر از این تفکرات هستند. بخشی از این‌ها جوانانی هستند که در بحبوحه تحولات انقلاب اسلامی قرار دارند و شاید با هیچکدام از گروه‌ها ارتباط خاصی نداشته باشند و فقط ممکن است تحت تاثیر تفکرات دکتر شریعتی که اغلب فضای احساسی بود قرار داشته باشند، وارد انقلاب می‌شوند و به تدریج به دلایلی جذب این تفکر می‌شوند و از همان زمان انشقاق و دسته‌بندی در کشور تحت عنوان چپ و راست و بعد اصلاح طلب و محافظه کار را شاهد هستیم. حتی بخشی از این جریان از تفکرات شریعتی هم عبور می‌کنند که ما آنها را گروه افراطی و تندرو چپ می‌شناسیم. و امروز در قالب دفاع از لیبرال دموکراسی و مقابله با نظام ولایی نقش ایفا می‌کنند.
* آیا این افراد با افرادی که قبلاً از آنها در دوره‌های اولیه صحبت کردیم، متفاوت هستند؟
** بله، یک تفاوتی که اینها را قبلی‌ها دارند اینست که آنها مدعی بودند که ما می‌خواهیم مدرنیته را اسلامی می‌کنیم،‌ بنابراین سعی داشتند لعابی از اسلام‌گرایی را روی مباحث مدرن بکشند. اما گروه جدید که بخش‌هایی از حزب مشارکت و اعضا سازمان مجاهدین و بخش‌هایی از کارگزاران را شامل می‌شود به اصطلاح رویکرد مدرن کردن اسلام را پیش گرفتند. اینها برعکس آنها می‌گویند این اسلام است که باید مدرن شود و در حقیقت دنبال استقرار نظام سکولار هستند.
باید بگویم در نقد اینها تفکرات تشیع رویکرد شبه وهابی دارند که این تفکرات را در سخنرانی‌های امثال سروش و سایرین در این طیف مشاهده می‌کنیم و حتی از همان ادبیات استفاده می‌کنند. نفی امامت، تشکیک در مبانی امامت و ولایت و تنزیل ائمه اطهار(ع) به عنوان علمای ابرار از این دست است. البته ممکن است رگه‌های دیگری نیز از تفکرات انحرافی و التقاطی در این جریان دید که بحث مفصلی را می‌طلبد. بنابراین به همین دلیل است که این جریان نمی‌تواند اساساً با نظام مبتنی بر ولایت و روحانیت اصیل اسلام همکاری کنند. در کنار این جریانات که عرض کردم ما یک جریان شبه عرفانی را شاهد هستیم. با واکاوی رفتارهای این جریان به ریشه‌های اومانیستی و لیبرالیستی در برخی از حوزه‌ها می‌رسیم.منتهی شعار، شعار عرفان گرایی و رسیدن به باطن اسلام و اسیر نشدن در ظواهر دینی و فقاهت است که متاسفانه این قبیل مسائل را اخیرا در کشور شاهد هستیم. البته برخی معتقدند این جریان موسوم به انحرافی به صورت تاکتیکی اقدام به اینکار می‌کند تا به اصطلاح قالب بزرگتر و وسیع‌تر از فقه را عرضه کند تا بتواند همه را جذب کند اما به نظرم انحراف در این جریان وجود دارد و آنها هم به نوعی بااسلام فقاهتی مشکل دارند و متاسفانه این مسائل در قالب شعارهای مهدوی و آغاز عصر ظهور صغری مطرح می‌شود.
* آقای حقانی شما به عنوان یک پژوهشگر برجسته در حوزه تاریخ معاصر وجه مشترک همه این جریانات را چه می‌دانید؟
** همه اینها یک نقطه ضعف بزرگ و آشکار به نام "دوری از اسلام فقاهتی" دارند؛ لذا طبیعی است به دنبال آن، دوری از روحانیت هم ایجاد می شود، یعنی وقتی شعار اسلام منهای روحانیت مطرح می‌شود به این معنی است که می‌توانیم اسلام داشته باشیم ولی بدون روحانیت و بدون اینکه گروهی باشند که تخصص و فهم درست از دین را برای راهنمایی مردم داشته باشد. این همان انحراف اصلی در این جریانات است.
* آقای حقانی با این اوصاف نقش وظیفه حوزه علمیه و مکتب تشیّع بسیار سنگین می‌شود آیا این طور نیست؟
** لزوم پرداختن به موضوع فقه سیاسی امروز کاملا احساس می‌شود، چرا که به دلیل نبودن حاکمیت نظام اسلامی در دوره‌های قرن‌های گذشته این موضوع کمی مغفول مانده است. لذا باید با تبیین و احیا این مبانی زمینه حکومت جهانی اسلامی را مهیا کند، چرا که اسلام این ظرفیت‌ها را کاملا دارد.
حضرت امام(ره) در طول عمر مبارکشان رعایت حریم مرجعیت تشیع اسلام و حفظ فقه جواهری را مورد تأکید قرار دادند، هر چند خود حضرت امام(ره) بسیار به نوآوری معتقد بودند ولی اصل و اساس را همین فقه جواهری می‌دانستند و بر آن تأکید می‌کردند.امام (ره) ضد قشری‌گری و تحجر و از سویی دیگر ضد بدعت بودند. جریان روحانیت امروز این افتخار را داردکه متصل به دریای زلال اهل بیت(ع) است. بزرگان و رهبران این جریان همواره انسان‌های قدسی، پاک و مهذب بودند و در یک مدت 1200 ساله امتحانات خود را به خوبی پس داده‌اند و سربلند بودند.
امروز جایی در تاریخ نداریم که روحانیت اصیل در جایی دچار انحراف شده باشد، حال ممکن است در این جریان بزرگ عده‌ای نیز افراد منحرف و فاسد بوده باشند که این هم طبیعی است؛ چرا که هر جا جنس اصیل باشد بدل آن راهم می‌توان پیدا کرد.لذا موضوع بحث ما اصل روحانیت اسلام است که همواره به دنبال عظمت مسلمین بوده‌اند. اگر هر جریان ما را از این جایگاه مطمئن دور کند سرانجام دچار انحراف خواهیم شد.
علاوه بر آن، روشنگری از جمله مواردی که باید همواره مدنظر ما قرار گیرد و با هوشیاری همه مسائل را مدنظر قرار دهیم و اگر خطا و انحراف از راه درست را مشاهده کردیم روشنگری صورت گیرد در این صورت است که نسل جوان ما راه خود را به سلامت ادامه خواهیم داد البته جریان انحراف در آینده فقط مختص به گذشته و حال نیست و در آینده نیز خطر در کمین است و ما باید هوشیار باشیم.
* آقای دکتر خیلی متشکریم که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
** من هم متشکرم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات