تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۳۹۰ - ۰۸:۴۱  ، 
کد خبر : ۲۳۱۵۷۰

همه چیز درباره «نیویورکی‌ها» در وزارت امور خارجه ایران


محمد رحمانی- در روزهای گذشته شایعاتی مبنی بر حضور دوباره برخی عناصر باند معروف به نیویورکی ها در وزارت امورخارجه به گوش می رسد، آنچه در ادامه می خوانید روایتی از فعالیت‌ها و واقعیت‌های یک لابی سیاسی در وزارت امورخارجه است که به باند نیویورکی‌ها معروف شدند. این گزارش در ویژه نامه میوه ممنوعه هفته نامه 9 دی منتشر شد.
اواسط دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، روزنامه های منتقد او از وجود یک باند در وزارت خارجه خبر می دادند که می کوشد تا رابطه دیپلماتیک نابود شده ایران و امریکا را دوباره جوش بدهد.
استفاده از عنوان نیویورکی ها سبب می‌شد تا نگاه ها به سمت نمایندگی ایران در سازمان ملل که در نیویورک مستقر بود، بچرخد؛ رئیس این نمایندگی نیز کسی نبود جز محمد جواد ظریف. محمد جواد ظریف متولد تهران، پیش از دوران دانشگاهش به امریکا سفر کرده بود و در دانشگاه سانفرانسیسکو و دنور تا مدرک دکترا تحصیل کرده بود. او از 22 سالگی و در سال 1982 به نمایندگی ایران در سازمان ملل رفته بود و سربازی اش را به عنوان کارمند محلی دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل گذراند.
در سال 1988 همزمان با دریافت مدرک دکترای حقوق بین الملل به تهران فراخوانده شد و با کناره گیری جواد لاریجانی از معاونت بین الملل وزارت امور خارجه، مشاور وزیر در امور بین الملل شد و یک سال بعد به نیویورک بازگشت تا معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل شود. او در آخرین دور وزارت علی اکبر ولایتی به معاونت بین الملل وزارت امورخارجه رفت و 10 سال این معاونت را برعهده داشت. او سپس دوباره به نیویورک بازگشت و این بار ظریف نماینده و سفیر ایران در سازمان ملل بود.
اما منتقدان باند نیویورکی ها ظریف را نفر اول این باند در وزارت خارجه نمی دانستند. یکی از دیپلمات های باسابقه که نمی خواهد نامش فاش شود، معتقد است: حرکت این باند از مقطع صدور قطعنامه 598 آغاز شده است.
در واقع این دیپلمات به تلاش تعدادی از هیأت دیپلماتیک کشور در نیویورک در سال 1366 اشاره می کند که در حین مذاکرات مربوط به قطعنامه 598 کوشیدند تا با از کار انداختن حسگرها و منابع ورودی وزارت امورخارجه اجماعی جهانی علیه ایران به وجود آورند. مقدمه تصویب قطعنامه 598 و تصویب آن هنگامی صورت گرفت که احتمال پیروزی نهایی ایران در جبهه ها دور از ذهن نبود و این قطعنامه با هدف حفظ صدام به تصویب رسید.
در این بین دیپلمات یادشده معتقد است: «از همان ایام هنگامی که متوجه این موضوع شدم به صورت پی در پی برای تهران تلکس می فرستادم تا شاید کوچک‌ترین تحریکی در این بین صورت گیرد اما مسئولین وقت حاضر به شنیدن مطالب به هیچ وجه نشدند. نکته قابل توجه آن است که این اجماع جهانی بر سر قطعنامه 598 در فضای دوقطبی آن روز رخ می داد و دو ابرقدرت جهانی دارای تضادهای بسیاری بودند و از این فرصت امکان استفاده مناسب متصور بود.
حتی اگر دیپلمات های کشور درصدد انجام مذاکرات صلح می بودند قطعاً حضور فعال آنها در این بین می توانست موجب تقویت موضع ایران در این گفت‌وگوها و تحمیل بیشتر شرایط کشور شود نه آنکه با سکوت خود تسلیم هویج‌های نظام بین الملل شوند. در واقع بخش بین الملل وزارت امور خارجه گویا به این امر حساسیتی را نداشته است. این قسمت به صورت مستقیم با سازمان‌های بین المللی در ارتباط بود و افراد اصلی تشکیل دهنده این بخش بعدها به باند نیویورکی ها معروف شدند.
این بی توجهی ها ادامه می یابد تا اینکه یک روز مانده به تصویب قطعنامه 598 جواد لاریجانی به سرعت جهت جلب نظر بلوک شرق خود را به مسکو می رساند اما پاسخ روس‌ها در این بین ناامید کننده است. شوارد نادزه وزیر وقت امور خارجه شوروی به لاریجانی می گوید: «قطار رفت، آقای محترم ما این قطعنامه را پاراف کردیم و نماینده ما زیر آن را امضا کرده است و تنها فردا این قطعنامه اعلام می‌شود، دیر آمدید.»
دکتر ولایتی هم در گفت‌وگویی که اخیراً منتشر شد، از فشارهای داخلی برای پذیرش سریع‌تر قطعنامه در حین مذاکرات بعد از تصویب آن اشاره می کند؛ به نحوی که ولایتی در برابر فشارهای داخلی صریحاً می گوید: «من وثوق الدوله نیستم.» به کار بردن کلمه وثوق الدوله از سوی ولایتی معنادار است، چرا که این فرد طی قرارداد 1919 ایران را تحت الحمایه انگلیس قرار داد، هرچند که بعدها به واسطه ایستادگی علما این قرارداد ملغی شد.
اما مدیر وقت امور بین‌الملل وزارت خارجه کیست؟
محمد جعفر محلاتی چند سال پیش به امریکا پناهنده شد و هم اکنون جزو مشاوران دستگاه سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه و ایران به حساب می آید. او پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل شد و در مذاکرات حساس قطعنامه 598 حضور داشت. او پس از بازگشت به ایران در فرودگاه توسط دستگاه‌های امنیتی بازداشت شد و پس از آزادی مدتی به شیراز رفت و اکنون سال‌هاست که مقیم امریکاست.
دیپلمات یاد شده تأکید می کند: «تلکس‌های من درباره اجماع جهانی علیه ایران توسط محلاتی آرشیو می‌شد و هیچ کدام از آنها به دست آقای لاریجانی نمی رسید.»
بنابراین، اولین حرکت مؤثر این باند را می توان در بی تفاوت کردن مسئولین و در نهایت تصویب اجماع جهانی علیه ایران دانست. محلاتی دو سال بعد از پایان مأموریتش به عنوان سفیر ایران در سازمان ملل، در سال 91 به دانشگاه کلمبیا نزد گری سیک رفت و تا سال 1997 یعنی تا ریاست جمهوری خاتمی استاد این دانشگاه بوده است.
وی در سال 2000 به مؤسسه خاورمیانه Middle East Institute رفت، محمد جعفر محلاتی همزمان بنیاد فرهنگی ILEX را به همراه یک زن امریکایی دیگر تأسیس کرد تا بیشتر از بودجه هایی که دولت امریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی مصوب می کند، استفاده کند. جالب توجه آن است که این خانم یکی از همکاران شورای ایرانی - امریکایی به مدیریت هوشنگ امیر احمدی نیز هست. همچنین در مؤسسه ILEX یکی دیگر از اعضای باند نیویورکی ها به نام فرهاد عطایی که وی نیز روزگاری مدیرکل بخش روابط اقتصادی با آفریقا و آسیا بود نیز محلاتی را همراهی می کند. در شهریور 1385 محمد خاتمی در حین سفر به امریکا سری نیز به مؤسسه جعفر محلاتی زد.
سفر به آمریکا
زمانی که محمد خاتمی یک سال بعد از ریاست جمهوریاش قصد سفر به امریکا کرد، به نظر می‌رسید که این جنجالی ترین سفر محمد خاتمی باشد. انتشار یادداشتی از خانم فاطمه رجبی در نقد این سفر سبب یکپارچگی اصولگرایان و اصلاح طلبان در دفاع از خاتمی شد. اما اظهارات جرج بوش، رئیس جمهور امریکا که گفته بود شخصاً روادید خاتمی را صادر کرده و مایل است صدایی غیر از صدای احمدی نژاد را از ایران بشنود سبب ناامیدی اصولگرایان از این سفر شد.
طراح سفر خاتمی به نیویورک صادق خرازی امین خاتمی در امور خارجی بود. خرازی نیز چند سال ریاست نمایندگی ایران در سازمان ملل را برعهده داشت و از این حیث او را از اعضای باند نیویورکی ها می دانند.
اما جنجالی ترین اتفاق سفر خاتمی به نیویورک دیدار او با جرج سوروس بود. کیان تاجبخش از جمله افرادی است که در این دیدار حضور داشته است. کنت تیمرمن مدیر اجرایی بنیاد دموکراسی در یادداشتی در سایت نیوز مکس با اشاره به موضوع هسته‎ای ایران و بررسی پیشنهادهایی برای چگونگی توقف ایران هسته ای از دیدار محرمانه سوروس و خاتمی در یک ضیافت شام خبر داده بود.
تیمرمن در این زمینه نوشته بود: همزمان و کمتر از یک مایل دورتر از محل گفتوگوی پهلوی با سانتوروم و مارتینز در سنای امریکا، جرج سوروس و سایر مخالفان دولت بوش در هتل هایت گردهم آمده بودند تا تعامل دولت با تهران را خواستار شوند. سوروس خطاب به شرکت کنندگان در این نشست که به همت بنیاد امریکای نوین برگزار شده بود، درباره یک معامله بزرگ با تهران سخن گفت که به رسمیت شناخته شدن ایران از سوی امریکا، پایان رویارویی هسته ای از طریق مذاکرات و ازسرگیری مناسبات عادی میان دو کشور را در بر خواهد داشت.
برخی مقامات روز پنجشنبه به نیوزمکس گفتند که سوروس در همین هفته و در یک مراسم خصوصی صرف شام در بوستون، درباره این معامله بزرگ با محمد خاتمی رئیس جمهوری سابق ایران گفت وگو کرد. یک ایرانی که در آن مراسم شام حضور داشت، گفت: خاتمی به ما گفت که امریکا باید مذاکره با ایران را آغاز کند. او افزود که ایران مسلماً خواهان تعلیق غنی سازی اورانیوم، اما نه به عنوان یک پیش شرط برای مذاکرات است.
با این حال، فرد یاد شده به نقل از خاتمی گفت که ایران غنی سازی سوخت هسته ای را کنار نمیگذارد، زیرا وعدههای غرب را مبنی بر عرضه سوخت مورد نیاز نیروگاه بوشهر باور ندارد. نیروگاه بوشهر با وجود 11 سال فعالیت پیمانکاران روسی، هنوز عملیاتی نشده است.
این مقام ایرانی همچنین گفت: از این رو، یک برنامه R&D (تحقیق و توسعه) اجرا می شود و اگر حاضر به پذیرش آن نباشید، هیچ معامله بزرگی در کار نخواهد بود. استیون کلمنز مدیر برنامه راهبرد امریکا در بنیاد امریکای نوین نیز در مراسم صرف شام خاتمی با سوروس شرکت داشت و سخنان مقام ایرانی را تصدیق کرد.
هومن مجد روزنامه نگار آزاد که در طول اقامت خاتمی در امریکا، مشاور و مترجم او بود، گفت، سفر خاتمی به امریکا از ماهها قبل برنامه ریزی شده بود. این سفر با شروع ضرب الاجل سازمان ملل برای تعلیق غنی سازی، دقیقاً همزمان شد. کلمنز انجام یک معامله بزرگ بر سر برنامه هسته ای با ایران را کار سخت و دشواری خواند که به نتیجه رساندن آن، راحت و آسان نیست. یک ایرانی که در میهمانی شام خاتمی با سوروس، او را همراهی می کرد گفت، رئیس جمهوری سابق ایران در توضیح رد مکرر پیشنهادهای امریکا - از جمله تلاش چند ساله بیل کلینتون - درباره یک معامله بزرگ از سوی تشکیلات رهبری ایران، کلینتون را مسئول این بن بست دانست.
ضیافت شام الکس
بنیاد الکس به همراه سازمانی به نام در جستوجوی زمینه مشترک در سال 2004 ضیافت شامی را ترتیب داد که نماینده آن روز کشورمان در سازمان ملل و مرد در سایه باند نیویورکی ها در آن شرکت کرده بود. البته به فاصله چند سال این نهاد در سال 2007 نیز سخنرانی را برای کمال خرازی تدارک میبیند. جالب توجه آن است که سخنران بعدی شیرین هانتر از گردانندگان اصلی شورای هوشنگ امیراحمدی بوده است.
تسخیر وزارت خارجه
با روی کار آمدن دولت سازندگی و چرخش در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بسیاری از دیپلمات های اصولگرا مانند جوادمنصوری و حسین شیخ الاسلام به حاشیه رفتند و فضا برای حضور افرادی همچون کاظم پور اردبیلی، کاظم سجادپور و ظریف فراهم شد. ظریف که زمان انقلاب و جنگ را در ایران حاضر نبود، رابطه بسیار خوبی با محافل سیاسی و رسانه ای امریکایی داشت، به گونه‌ای که روزنامه هرالد تریبیون در مقاله ای با خداحافظی محمدجواد ظریف از نیویورک نوشت: «جواد ظریف چنان زیاد در دانشگاه‌ها، مجامع سیاسی و اجتماعی و باشگاه‌های سیاسی برای سخنرانی حضور پیدا می کند که اندرسون رئیس مؤسسه امور عمومی و بین المللی دانشگاه کلمبیا اخیراً به‌طور کنایه آمیزی از او پرسید که آیا قرار است در رقابت‌های انتخاباتی در امریکا شرکت کند!»
در ادامه این مقاله به قلم وارن هوگ آمده است: «موقعیت و منصب وی به عنوان رئیس نمایندگی کشورش در ایالات متحده امری اتفاقی بوده است و او آن را به مقامات امریکایی ربط می‌دهد. ظریف در خانواده‌ای ثروتمند در امور نساجی و تجارت در تهران به دنیا آمد و خانواده همسرش دارای املاک وسیعی بودند که بخشی از آنها در جریان انقلاب 1979 از دست رفت، اما وی می گوید که هیچ‌یک از دو خانواده درگیر مسائل سیاسی نبودند و لذا هیچ پیامد دیگری برای آنها نداشت.»
اما شاید در این مقاله نکته تأمل آمیزی هم یافت شد، این روزنامه امریکایی تأکید می کند: «منتقدان ایران نظیر جان بولتون، سفیر سابق امریکا در سازمان ملل، می گوید که جذابیت ظریف یک ابزار سنجش مناسب و دقیق برای اندازه گیری نیات واقعی تهران نیست.»
اما عملکرد ظریف در معاونت بین الملل وزارت خارجه چگونه بود، براساس روایت های دیپلمات های وزارت امور خارجه معاونت بین الملل از ورود هر فرد غریبه ای به درون مجموعه خود جلوگیری می کرد حتی یک بار که ولایتی به پیشنهاد یکی از مشاوران خود قصد انتقال یک دیپلمات اصولگرا را به این مجموعه داشت، با جواب عجیب ظریف مواجه شد؛ ظریف تأکید می کند: «ما در بخش بین الملل همه با هم رفیق هستیم و یکدیگر را با اسم کوچک صدا میکنیم و ورود فرد جدید گعده ما را به هم می ریزد.» از همین رو به واسطه فعالیت و مشاورت های گعده مذکور، NPT در کشور دائمی می شود. رژیم شاهنشاهی در سال 1968 معاهده NPT را 25 ساله به امضا رسانده بود؛ با پایان این 25 سال با طرح دائمی کردن این موضوع در آژانس به یکباره سیروس ناصری با یک دست بلند کردن ساده تمامی منافع را به سخره می گیرد.
با رجوع به اسناد وزارت خارجه خواهیم یافت که رژیم پهلوی به عنوان یک نظام سرسپرده اعلام می کند که ایران هنگامی NPT را به صورت دائم امضا می کند که جامعه جهانی برای عاری ماندن خاورمیانه از سلاح اتمی تضمین بدهد.از همین رو است که رژیم صهیونیستی هرگز حاضر به پاسخگویی نبوده است چرا که اعتقاد دارد که این رژیم از ابتدا با عدم قبول NPT هیچ تعهدی را به جامعه جهانی نداده است.
در واقع ایران با پیوستن دائمی به NPT برای خود ضمن به همراه آوردن مسئولیت پاسخگویی هیچگونه امتیازی را نیز دریافت نکرد.جالب‌تر آن است که برای دائمی کردن NPT هیچگونه مجوزی از مجلس شورای اسلامی دریافت نشده بود و امضای سیروس ناصری آغازی برای چالش هسته ای کشور به حساب می آید. حتی برای دائمی کردن NPT هیچ مصوبه ای از هیأت دولت و شورای عالی امنیت ملی کسب نشد. البته از همین رو بود که نمایندگان جهانی سرمست از پیروزی بی تلفات خود کف مرتبی را برای سیروس ناصری نواختند.
سیروس ناصری که بعدها مشکلات مالی‌اش در پرونده نفتی کیش اورینتال به مدیریت دیک چنی نیز آشکار شد بعد از به روی کار آمدن دولت احمدی نژاد از کشور خارج شده است. از همین رو مهدی سلطانی از دیپلمات های باسابقه وزارت خارجه و معاون سابق نمایندگی ایران در سازمان‌های بین المللی در وین تأکید می کند: بعد از انقلاب و تا زمانی که امام خمینی(ره) زنده بودند، هیچ کس جرأت کوتاه آمدن در مسائل بین المللی را نداشت. همین افراد در دولت هاشمی موجب تمدید NPT و امضای CTBT شدند، آنها می گفتند اگر CTBT را امضا نکنیم به دنیا اعلان جنگ داده ایم درحالی که به هیچ وجه این گونه نیست.
مهدی سلطانی در پاسخ به این که چرا ما در سال 1998 و بعد از آزمایشات هسته ای هند و پاکستان براساس بند 10 معاهده NPT از آن خارج نشدیم، گفت: یکی از اشتباهات سیاست خارجی ما همین بود که از این معاهده خارج نشدیم زیرا براساس بند 10، امنیت ملی ما تهدید شده بود. این کارشناس ارشد مسائل هسته ای کشور خاطرنشان کرد: اما دولت هاشمی با ارسال تبریک برای دولت پاکستان از بمب اتمی این کشور به نام بمب اتمی اسلامی یاد کرد.
نیویورکی‌ها حاکم می‌شوند
با پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 باند نیویورکی ها قدرت را در وزارت خارجه قبضه می کند؛ جالب آن است که با روی کار آمدن خاتمی که از ابتدا به علت انتقاد از دولت قبلی حائز رأی بالایی شده بود ظریف در جایگاه خود هیچ گونه لرزشی را حس نمی کند، در دولت خاتمی به واسطه برنامه ریزی باند نیویورکی ها استراتژی خلع سلاحی مطرح می شود.
در این دوره با شتاب عجیبی منع تولید و انبار بمب های خوشه‌ای، مین گذاری، شیمیایی و میکروبی به تصویب می رسد و جالب آن است که برای هریک از آنها امکان دریافت د‌هها امتیاز از طرف غربی متصور بود اما تصویب یک طرفه این قراردادها تنها باعث تحمیل بیشتر نظارت جهانی برکشور شد. اما استراتژی ظریف هم چیزی نبود مگر اعتمادسازی. خلاصه این استراتژی هم همراهی با غرب جهت کسب اعتماد جهانی بود.
ناصر نوبری رئیس وقت مرکز بررسی راهبردی وزارت خارجه در رابطه با این استراتژی در این باره می گوید: هنگامی که استراتژی ضعیف ظریف که نشان واضحی از وادادگی سیاسی داشت به ما رسید ما آن را رسماً رد کردیم. در آن ایام ما معتقد بودیم که با انجام این امر توسط ایران تمام امتیازها یا برگ‌های برنده از دست ایران خارج شده و باز هم غرب از میزان کم امتیازات ناراضی و خواهان امتیازات بیشتری می شود.
وی خاطرنشان می کند: به علت مخالفت ما این استراتژی به شورای استراتژیک رفت، خرازی در آن جلسه به اهمیت اعتمادسازی و انجام تمام بازرسی‌ها تأکید می کرد اما من در پاسخ گفتم آقای خرازی شما تخصص تربیتی دارید و لذا من مثال مدرسه ای می زنم، مدیر امریکا است و ما بچه بد مدرسه، حالا حتی اگر به امریکا تعظیم هم کنیم، جزو بچه بدها هستیم و لذا با انجام این استراتژی تنها امتیاز از دست داده ایم و این استراتژی تنها خالی کردن کشور از امکانات است.
استراتژی مطروحه از سوی ما استراتژی عمل متقابل بود به این معنی که با کسب هر امتیاز یک امتیاز بدهیم نه آن که تمامی امتیازهای خود را در جا بدهیم و منتظر بذل محبت طرف مقابل باشیم. خرازی بعد از بیان نقطه نظرات گفت این امر تخصصی بین المللی است و آنان یعنی باند نیویورکی ها بهتر می دانند که با جامعه جهانی چگونه برخورد کنند و حتماً سازمان بین المللی امتیازهای ما را پس خواهند داد.
وی در ادامه با اشاره به اتفاقات جلسه مذکور می گوید: با اصرار خرازی بر تأیید نظر ظریف من به خطرات ناشی از تصویب این استراتژی بر منافع ملی و امنیت کشور اشاره کردم اما با اصرار خرازی من اعلام کردم که به عنوان اعتراض جلسه را ترک می کنم. خرازی با عصبانیت اخراج و ممنوع الورود من از وزارت خارجه را اعلام کرد. من نیز در همان جا تأکید کردم که روزی فرا خواهد رسید که شما به موجب تصویب این استراتژی باید به ملت پاسخگو باشید.
تکیه‌گاه اصلی باند نیویورکی‌ها
اما یکی از اصلی ترین مراکزی که تحت تأثیر تحلیلهای باند نیویورک واقع شده بود جایی نبود مگر شورای عالی امنیت ملی؛ حسن روحانی دبیر سابق شورای امنیت علت تعلیق و امضای بیانیه سعدآباد را این گونه توجیه می کند: جمهوری اسلامی در هر مرحله موردی را تعلیق کرد اما هیچ وقت زیر بار تعلیق کامل نرفت. سیاست کلی ما نیز این بود که هر بخشی را که کامل بود مدتی تعلیق می کردیم تا بتوانیم بخشهای ناقص را تکمیل کنیم.
البته حسن روحانی که قبل از انتخابات دهم جهت تخریب احمدی نژاد، با رسانه ها سخن می‌گفت با افتخار تأکید کرد تیم مذاکرات هسته ای هیچ تعهدی را بر دوش کشور نگذاشت، حتی درباره همین تعلیق و پروتکل الحاقی هم که خواسته رسمی جامعه جهانی و شورای حکام بود؛ ما توانستیم کشورهای اروپایی و شورای حکام را وادار به اذعان این مسئله کنیم که هم تعلیق و هم اجرای پروتکل به صورت "داوطلبانه" و "غیرالزام آور" اجرا خواهد شد.
وی امتیازهای کسب شده توسط کشور را این گونه ردیف می کند: در مقابل هم امتیازات بسیاری را گرفتیم که جلوگیری از ارسال پرونده به شورای امنیت، جلوگیری از تحریم ایران، آغاز مذاکرات پیوستن به سازمان تجارت جهانی و حضور در کمیته MNAبخشی از این امتیازات است.
روحانی در تمام طول دوران مدیریت خود با استراتژی موسوم به اعتمادسازی به دنبال کسب اعتماد غرب بود، از همین رو توافقنامه سعدآباد در اکتبر سال 2003 به امضای طرفین رسید. در واقع این توافقنامه همان قطعنامه سپتامبر 2003 است یعنی ما در سعدآباد تعلیق غنی سازی اورانیوم،اجرای سریع پروتکل الحاقی و ارائه یک اظهارنامه کامل درباره تاریخچه فعالیت های هسته ای در ایران را پذیرفتیم. البته در آن توافقنامه اروپایی ها در مقابل سه تعهد داشتند نخست کمک به توسعه فعالیت صلح آمیز هسته ای ایران و در ادامه اقدام به عاری شدن منطقه از سلاح‌های هسته ای و محدود کردن برنامه هسته ای اسرائیل و در نهایت بسته شدن پرونده هسته ای ایران درآژانس بین المللی انرژی اتمی؛ تعهداتی که به اعتقاد یک کارشناس ارشد مسائل هسته ای هرگز محقق نشد.
البته این پایان ماجرا نبود چندی بعد اروپائیان چند قدمی پیش آمدند و اعلام کردند که بیانیه سعدآباد و تعلیق در نطنز تمامی خواسته های ما را تأمین نمی کند و نیاز به اقدامات بیشتری هست لذا در نهایت ایران در فوریه 2004 طی توافقنامه بروکسل ساخت قطعات و مونتاژ ماشینهای سانتریفیوژ را هم به تعلیق درآورد، اصلاح طلبان البته از اینکه اروپاییه ا تعهد کرده بودند که پرونده هسته ای ایران از دستور کار اجلاس ژوئن2004 (خرداد83) خارج می شود، شادمان بودند. البته همانطور که انتظار می رفت غربی ها به این تعهد ساده خود هم عمل نکردند.
باند نیویورکی ها البته هنوز به موفقیت کامل دست نیافته بود لذا در نهایت طی توافقنامه پاریس در نوامبر 2004 (آبان83) ایران نه فقط قطعه سازی و مونتاژ ماشینها را بلکه کلیه فعالیتهای مربوط به ساخت سوخت هسته ای را به حالت تعلیق درآورد. مهدی محمدی کارشناس مسائل هسته ای معتقد است تنها امتیازی که کشور عمداً در مقابل دادن این امتیازها گرفت چیزی جز انجام مذاکره نبود.
چنانچه سخنان حسن روحانی و دیگر اعضای باند سازش را مبنی بر تأکید جامعه جهانی بر عدم الزام آوری و داوطلبانه بودن آن پذیرفت پس چگونه می توان هجمه غرب در برابر خروج از تعلیق و ارجاع پرونده به شورای امنیت را توجیه کرد.
از همین رو مقام معظم رهبری خاطرنشان می کنند که در مقابل افکار جهانی و نگاه‌های جهانی، ملت ایران در هیچ مسئله ای باید اظهار ضعف و عقب‌نشینی نکند. اینکه در باب مسئله هسته ای شما می بینید مسئولین دولتی اصرار می ورزند به خاطر این است که اولاً این یک ضرورت است... این یک نیاز ملی است که اگر امروز شروع نکردیم 10 سال بعد، 15 سال بعد، ضربه اش را ملت و کشور خواهد دید... هرگونه انفعال در مقابل دشمن، دشمن را تشجیع می کند به اینکه توقع بیشتری را مطرح کند.
یک نیویورکی دیگر
بعدها مشخص شد که یکی دیگر از اعضای باند نیویورکی ها و البته معاون آقای روحانی با اتهامات امنیتی مبنی بر نشت اطلاعات روبه رو است. حسین موسویان معاون سابق مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت به در اختیار گذاشتن اطلاعات مهمی به غرب محکوم شد.
البته اعتراضات دوستان نیویورکی وی موجب آن شد که وزارت اطلاعات رسماً اقدامات موسویان را جزو مصادیق روشن جاسوسی بداند. وزارت اطلاعات صریحاً معتقد است که موسویان در پوشش مسئولین نظام دست به جمع آوری اطلاعات زده است و آنان را در اختیار بیگانگان قرار داده است.
با بررسی سوابق موسویان به نکته جالبی برخواهیم خورد؛ موسویان نیز تحصیلاتش را در امریکا سپری کرده است. موسویان که در سال1355 برای ادامه تحصیل به امریکا راهی شده بود بعد از پیروزی انقلاب به کشور بازمی گردد. بعد از اتهام امنیتی وی و بازداشت هشت روزه، وی با وثیقه 200 میلیون تومانی آزاد می‌شود. موسویان اکنون در امریکا اقامت دارد و خبرها حاکی از اقامت دائم وی در امریکا دارد.
پاتوق نیویورکی‌ها
یکی دیگر از اعضای وزارت امور خارجه با کسب اعتماد از عدم انتشار نام خود گفت: اصولاً امریکای شمالی پاتوق اصلی باند نیویورک است و انتخاب و اعزام دیپلمات ها به این منطقه توسط اعضای این باند تأیید و تصویب می شود اما هنگامی که به علت پافشاری مسئولین و عدم توجه به مشاورت های این تیم خارج از اعضای باند نیویورک فردی انتخاب شود، این بار امریکا یا کانادا رأساً وارد ماجرا شده و با رد ویزای فرد مذکور از ورود وی جلوگیری می کنند.
وی با اشاره به نمایندگان کشورمان در سال‌های گذشته در قاره امریکای شمالی تأکید کرد: باید معترف بود که تا به امروز امریکای شمالی توسط نیروهای مؤمن و اصولگرای وزارت خارجه فتح نشده است. بررسی سوابق و کارنامه نمایندگان کشورمان در امریکای شمالی تأیید کننده این امر است.
وی با اشاره به پرونده آقای نوبری خاطرنشان کرد: در سال 1384 به پیشنهاد آقای سعید جلیلی قرار شد که ایشان به عنوان سفیر کشورمان به کانادا اعزام شوند، اما با مخالفت جدی دیگر معاونین وقت خصوصاً در بخش بین الملل مواجه شدند اما با اصرار جلیلی ایشان به کانادا معرفی شدند اما چند وقتی نگذشت که با بهانه دروغین کانادا مبنی بر اینکه نوبری از دانشجویان پیرو خط امام و از تسخیرکنندگان سفارت امریکا بوده است به وی مجوز داده نشد.
این کارشناس مسائل سیاست خارجی خاطرنشان کرد: به عنوان مثال یکی از نمایندگان کشورمان در امریکای شمالی سال‌ها در این کشور اقامت داشته است و حتی قبلاً نماینده کشور در یک نهاد مالی بوده است. چنانچه از وی به عنوان عامل درجه چندم ظریف یاد می‌شد اما با خروج ظریف وی عهده دار مسئولیت مهمی شد.
گفتنی است نگارنده طی تماس با دفتر آقای ظریف خواهان مصاحبه با ایشان شد لذا در همان ابتدا با پاسخ منفی دفتر ایشان مواجه شد. با بررسی‌های بیشتر مشخص شد که ایشان مدتی است که گفت وگو با رسانه ها را تحریم کرده اند، این موضوع را با کارشناس مذکور درمیان گذاشتیم، پاسخ وی اینچنین بود: باید چنین کاری را بکند. ظریف در بین وزارت امور خارجه‌ای‌ها به اصطلاح تابلو شده است و هرگونه تحرک وی باعث حساسیت بدنه اصولگرا دسته سیاست خارجی به تحرکات باند نیویورکی ها خواهد شد و بنا بر استراتژی جدید این باند حرکت با چراغ خاموش است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات