صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۲  ، 
کد خبر : ۲۳۱۵۹۴

تصویری که عباس رسم کرد؟!


رضا گرمابدری
یکی از زیباترین صحنه های کربلای حسینی زمانی به تصویر کشیده می شود که شمر ملعون از ابن زیاد ملعون تر از خودش برای فرزندان ام البنین(س) امان نامه می گیرد. شمر ملعون امان نامه را گرفت و آمد در برابر سپاه امام حسین(ع) ایستاد و فریاد کرد: «این بنو اختنا العباس و اخوه» خواهرزاده های ما عباس و برادرانش کجایند؟ قاعدتاً آمدن شمر ملعون به عنوان یکی از فرماندهان سپاه دشمن و یا حداقل به عنوان یکی از سربازان سپاه دشمن و فریاد زدن در مقابل سپاه حسین(ع) و مهم تر از همه سراغ گرفتن از پسران ام البنین و به ویژه نام بردن از حضرت عباس(ع) همه نگاه ها را به خود جلب می کند و چه بسا در ذهن همه سپاه و دیگران این سوال نقش می بندد که شمر ملعون با پسران دلاور ام البنین(س) چه کار دارد؟ ذهن های کنجکاو و گوش های تیز شده در انتظارند. با حرکت حضرت عباس(ع) و برادرانش(علیهم السلام) به سمت شمر ملعون چشم ها به حرکت در می آیند و به دهان حضرت عباس(ع) خیره می شوند. حضرت عباس(ع) پرسید از ما چه می خواهی؟ عطش شنیدن پاسخ و بی تابی سپاه، از چشمان شان معلوم بود. کلام شمر ملعون سکوت سنگین فضا را شکست که گفت: «برا ی تان امان نامه آورده ام.» احتمالاً با طنین انداز شدن این صدای شوم و نحس، دل ها فرو ریخت و اگر این صدا به گوش اهل خیام امام حسین(ع) هم رسیده باشد، آنها هم احساس کردند، امید و پناه شان را از دست داده اند. از این اقدام خدعه آمیز شمر ملعون می شود فهمید نقش حضرت اباالفضل (ع) در عاشورا و در سپاه عاشورایی امام حسین(ع) بسیار برجسته و تعیین کننده بوده و حضرت عباس(ع) بارسنگینی بر دوش داشت و حضورش در سپاه امام حسین(ع) با سمت هایی که حضرت به ایشان داده بودند که مهم ترین آنها علمداری سپاه بود، کار را بر دشمن سیاه دل و پست بسیار مشکل می کرد و باز از این حرکت شمر ملعون، معلوم می شود حضور حضرت عباس (ع) در سپاه حماسه آفرینان کربلا، مانع بزرگی بر سر راه دشمن بود و آنها می دانستند چنانچه بتوانند حضرت عباس(ع) را از امام حسین(ع) جدا کنند، غلبه شان بر سپاه حضرت(ع) آسان تر خواهد بود. حالا شمر ملعون هم مانند سایرین بی تاب شده بود، او به این می اندیشید که آیا خدعه اش کارگر می افتد و او با جدا کردن شیر مردان ام البنین(س) از دردانه حضرت زهرا(س) و افزودن بر غربت وی، می تواند در نزد عبیدالله ملعون، مقرب تر شود یا خیر؟
معلوم بود، شمر ملعون حضرت عباس(ع) را نشناخته بود و اگر هم شناخته بود، فقط شجاعت و جنگاوری اش را شناخته بود و از اینکه عباس فقیه و دانشمند و دلاور و با وفا، فدایی برادر و مولایش امام حسین(ع) است و برای فدا شدن در راه ایشان لحظه شماری می کند، کاملاً بی خبر بود و یا اینکه از همه اینها اطلاع داشت، اما گمان نمی کرد که عباس(ع) در لحظه حساس و ناشناخته بین مرگ و زندگی که بزرگان فراوانی در آن ترسیده و زندگی را بر مرگ ترجیح داده اند، عاشقانه، امامی را انتخاب کند که پرنده مرگ برسرش در پرواز است. در این لحظه ای که خالق زیبایی و بی بدیل بودنش عباس است و گویا هستی هم کارش را واگذاشته تا عاقبت این گفت وگو را مشاهده و ثبت کند، عباس کلامی را بر زبان جاری کرد که به واسطه آن فاتح عرش الهی شد. عباس گفت: «خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما در امانیم و برای حسین پسر پیغمبر(ص) امان نیست. دشمن خدا می خواهی که برادر و سید و سرورمان را رها کنیم و به اطاعت لعین فرزند لعین در آییم؟»
چه کسی می داند اگر این سخنان سرشار از وفاداری و جوانمردی عباس(ع) به گوش اهل خیام رسیده باشد، با دل آنها چه کرده است. اگر رسیده باشد، اولین نشانه آن زدوده شدن آثار نگرانی و ترس از چهره کودکان معصوم خیام و نیز آرام گرفتن اضطراب آنهاست و پس از آن افتخار و مباهات امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) است که چنین برادری دارند.
این تصویر سال ها در تاریخ غنی شیعه است، اما گویا آنگونه که می بایست دیده نمی شد تا اینکه امام خمینی(ره) از آن رونمایی کرد تا مردم ایران بی پرده و واضح تر آن را ببینند، از آن درس بگیرند، آن را الگو قرار دهند و به عباس(ع) اقتدا کنند. این ملت عاشق اهل بیت (علیهم السلام) هم، از عباس(ع) خوب درس گرفتند و بارها سلحشوری و حماسه آفرینی کردند و به اسلام، عاشورا، انقلاب، ایران و رهبر وفادار مانند و در این وفاداری و حمایت از رهبر آنچنان ثابت قدم ماندند که اعجاب و ستایش دشمنان را نیز برانگیختند. مردم ایران چون پشتوانه معرفتی به نام عباس دارند، هیچ دسیسه و خدعه ای نتوانسته آنها را از رهبرشان جدا کند. شمران زمان هرگاه برای ملت ایران امان نامه آورده اند تا ملت عباس نشان این مرز و بوم را بفریبند تا رهبرشان را رها کنند، تو دهنی خوردند و سرافکنده بازگشتند. مرام عباس بن علی(ع) با گوشت و پوست و خون این ملت عجین شده است. عباس با شمر ملعون نرفت، از او روی برگرداند تا اینکه روز عاشورا به خواست حسین با حسین رفت تا آب بیاورد. حسین مجروح با تیری در گلو بازگشت، اما عباس هیچ گاه بازنگشت. این بار سکوت عباس رنگ را از رخسار اهل خیام گرفت و بردل شان هول و هراس افکند. تا آنجا که سردی غل و زنجیر را بر دست و پای شان حس کردند.
بابی انت و امی یا حسین

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات