صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۳ دی ۱۳۹۰ - ۱۴:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۳۲۶۵۲
نگاهی به فیلم پرتقال خونی (سیروس الوند)

میوه مسمومی که جعبه سینمای ایران را آلوده کرد/امین رفتارشناس

پرتقال خونی داستان مهندسی میانسال به نام «والا» را روایت می کند که در آستانه جدایی از همسرش قرار دارد. مهندس والا که به دنبال جذب یک دکوراتیو است با دختری به نام ترمه که متخصص طراحی دکور است .در دفتر کارش برخورد می کند. این ملاقات فرصتی است تا...

اختصاصی بصیرت/
 پرتقال خونی داستان مهندسی میانسال به نام «والا» را روایت می کند که در آستانه جدایی از همسرش قرار دارد. مهندس والا که به دنبال جذب یک دکوراتیو است با دختری به نام ترمه که متخصص طراحی دکور است .در دفتر کارش برخورد می کند. این ملاقات فرصتی است تاو میان این دو رابطه ای پنهانی شکل بگیرد. از سویی یک عکاس به نام سیاوش با ترفندهای مهندس والا وارد زندگی ترمه شده و با شکل گیری کشمکش هایی میان آنان سیاوش عاشق ترمه می شود. مثلث عشقی به وجود آمده در فیلم پرتقال خونی محوری ترین موضوع آن است، اگرچه فیلم در قصه های فرعی هم با سوژه عشق و خیانت و بسط آن تا همه جامعه پیش می رود.
نقد و تحلیل فیلم
«سیروس الوند» از مطبوعات خودش را به سینما کشید و در همان قبل از انقلاب، فیلم «فریاد زیر آب» را ساخت، اما شهرت و جایگاه تثبیت شده او به سینمای پس از انقلاب بر می گردد. به جز فیلم های «الوند»، «یک بار برای همیشه» و تا حدودی «هتل کارتن»، بقیه عموماً در سطح گذشته اند، اما «پرتقال خونی» حکایت دیگری است. فیلمی که اوج سقوط یک کارگردان متوسط را رقم زده است. فیلمی که از منظری دیگر متأسفانه واقعیت سینمای فاقد اندیشه ایران را فریاد می زند؛ سینمایی که گام به گام از اواسط دهه هفتاد با طی طریق سطحی گرایی و ابتذال به پرتقال خونی ختم می شود. در واقع این فیلم را باید سمبل و نماد سینمایی ارزیابی کرد که از حداقل های فرهنگ عمومی مردم ایران فاصله گرفته و آشکارا به تقلید و گرته برداری از نازل ترین تولیدات تلویزیونی ماهواره ها، بسنده کرده است. تا کنون مشکل سینمای ایران در وام داری آن به هالیوود و بالیوود بود، اما اکنون سیروس الوند با ساختن پرتقال خونی، باب کپی برداری از سریال های نازل ماهواره ای را آن هم برای قالب سینمایی باز کرده است، رویکردی که چنانچه فکری برای آن نشود، بیش از پیش، سینمای اخلاقی : انسانی و پاک و منزه را آلوده به سموم وارداتی مدیریت شده می کند.
یک بار خلاصه داستان این فیلم را مرور کنید. واقعاً این قصه و اجرای آن قرار است چه معضلی از مسائل پیش روی جامعه ایران را گوشزد یا رهنمود و حل کند. حتی از منظر تفریح و سرگرمی هم اگر قرار باشد به پرتقال خونی امتیاز بدهیم، باز هم این اثر قعر جدول را به خود اختصاص نمی دهد. اثر مفرح هم بالاخره باید دارای ویژگی هایی باشد. حال آن که فیلم الوند از این حیث هم مخاطب خود را راضی نمی کند، بنابراین آنچه باقی می ماند، انبوهی از تصاویر و دیالوگ هایی است که آموزش های غیرسالمی را روانه مغز و دل تماشاگر می کند. فیلم حتی از داشتن تصاویر زیبا و ایجاد لذت بصری هم محروم است. پرتقال خونی قدرت تکنیکی و قواعد سینمایی هم در خود ندارد تا عاملی برای ایجاد انگیزه تحلیل و دفاع از آن باقی بگذارد. یک اثر خنثی، بی نظم در دکوپاژ و فاقد محتوای مرتبط با حتی اقلیتی از جامعه ایران است و اگر هم مطابق سلیقه و پایگاه و خاستگاه اجتماعی کارگردانش - که متعلق به اقشار متوسط جامعه ایران است - بخواهیم در فیلم تأملی داشته باشیم، باز هم بعید است که این لایه های جامعه تا این حد درگیر مناسبات غیر سالم باشند.
آیا قشرهای متوسط به بالای جامعه تا این حد درگیر خیانت و بی بند و باری هستند؟! شاید گفته شود که بخشی از سینما با اغراق همراه است و آگراندیسمان مسائل مبتلا به، می تواند هشداری به این اقشار باشد، ولی این که اثری اساساً فاقد وجوه واقع گرایانه باشد، جز ایجاد تخریب و فاصله اندازی میان این اقشار کارکرد دیگری ندارد. واقعیت قضیه این است که طبقات مرفه و پایین تر از آن، مسائل خاص خود را دارند که چنانچه سینماگری متعهدانه و آگاهانه رویکردی به افشا و آسیب شناسی این مشکلات داشته باشد، حتماً جایگاه برجسته و شاخصی کسب می کند، اما این که به جای کمک و اندرز هنرمندانه، چالش های غیرواقعی و تهدیدکننده مقابل این لایه های اجتماع بگستراند، راه به دشمنی با آنان پیموده است.
شخصیت اصلی فیلم پرتقال خونی مهندس والا (با بازی فریبرز عرب نیا) در حالی می خواهد از همسرش (با نقش آفرینی ویشگا آسایش) جدا شود که او با داشتن یک دختر، متهم به ارتباط نامشروع با وکیل این خانواده است. ترمه (نیوشا ضیغمی) در شرایطی که با والا نرد عشق می بازد، در عین حال دل در گرو سیاوش (حامد بهداد) می گذارد و سیاوش که به ظاهر برای خدمت به والا مأموریت دارد، به او خیانت عشقی می کند و بدتر از همه این که حتی مادر فیلم (آهو خردمند) زخم خیانت بر دل دارد و اکنون دخترش را در آینه خیانت ورزی مردان پیش بینی می کند و ... خلاصه همه یا خیانت جنسی کرده اند و یا در حال خیانت عشقی و جنسی به یکدیگر هستند!پرتقال مسموم سیروس الوند، چنان بی محابا در این زمینه ها پیش می رود که گرایش غالب اثرش جز خروجی اروتیک و اباحه گرا چیزی به دنبال ندارد.
اساساً عمل «بدمن» و ضدقهرمان فیلم پرتقال خونی خیانت است و بقیه همه قربانی خیانت هایی هستند که عامل آن دوری آنان از دین و مذهب و سنت های بالنده و حسنه ای است که یا در آنها وجود ندارد و یا در فیلم بازگو نمی شود. چرا این آدم ها به این ورطه افتاده اند؟ از نگاه الوند، همین است که هست و یا باید باشد! حداقل اگر به سیاق آثار غربی که چنین رویکردی دارند، عامل چنین پدیده ای آسیب شناسی می شد و در کنار آن رهنمودی مبنی بر بازگشت آدم ها به دامن پاک گرایی و پاک اندیشی متأثر از باورها و اعتقادات اسلامی- ایرانی داده می شد، شاید وظیفه حمایت از الوند و فیلمش شکل می گرفت، اما وقتی شاهدیم که در فیلم حتی برای برون رفت کاراکترها از بحران خیانت آلود، توصیه رفتن به جزیره کیش و ... می شود، آه از نهاد مخاطب ایرانی بر می آید، که ای دل غافل، این کارگردان در کجای جامعه ایران زندگی می کند که نمی داند، حتی آسیب دیدگان دنیای واقعی وقتی به مرز چنین مشکلاتی می رسند، سر از دنیای معنوی و آرمیدن در کنار نمادها و سمبل های دینی- مذهبی در می آورند. یعنی مادیات و دنیای کاپیتالیسم تا این حد شیرین و جذاب است که در صورت اسپانسر بودن کیش، باید تمام اعتقادات و رسم و رسوم مردمی ایران به چالش کشیده شود؟ کیش پاره تن ایران اسلامی است و قاعدتاً متولیان و مدیران این منطقه سرمایه گذاری به منظور زیر سوال بردن محتوای ارزشی مردم را نداشته اند، اما آنچه در فیلم به منصه ظهور رسیده، بالا بردن کیش به ورای آثار در خور توجه دینی مردم مسلمان است، رویکردی که سهواً یا عمداً منجر به تبلیغات مثبت برای این جزیره نشده و اتفاقاً باعث خنده مخاطب و وهن چنین اسپانسرینگ هایی شده است.
همچنان که در بالا اشاره شد، سینمای غرب آکنده از چنین فیلم هایی : صد البته در ساختارهای قرص و محکم : است، اما در همان دنیا هم به دلیل رویکرد اندرزگونه آثار به سلامت زیستن، کاراکترها در یک پروسه داستانی به تحول و پشیمانی از گناه دست می یابند، حال آن که کاراکترهای پرتقال خونی مسیری را طی می کنند که از نگاه خود پشیمان نیستند، مثلاً سکانس حضور ترمه در کیش و ویلای مذکور به همراه سیاوش را به یاد بیاورید وقتی او آشکارا ابراز می دارد که اگر تاکنون از این رابطه احساس گناه می کرده، ولی حالا دیگر احساس گناه نمی کند! (نقل به مضمون)، حتی پایان بندی باسمه ای فیلم که به اصطلاح با ندامت دختر و بازگشتش به خانه مادری توأم است، نوع چیدمان و دکوپاژ دوربین طوری است که اساساً مخاطب با پشیمانی دختر همذات پنداری که نمی کند هیچ و چه بسا کارکردی بر عکس دارد، حتی اگر بپذیریم که فینال اثر دال بر تأثیر مطلوب بر تماشاگر است، اصلاً توجیه درستی نیست که در تایم 89 دقیقه ای فیلم همه جوره مخاطب بمباران بدآموزی و القای فرهنگ لیبرالی و سکولاریسم شود، آن وقت توقع داشته باشیم که یک دقیقه اختتامیه پادزهر، سمومی باشد که طی 89 دقیقه به فکر و ذهن و احساس تماشاگر تزریق شده است!
نکته شگفت انگیز کار جایی است که کارگردان خود در نشست نقد و بررسی اثرش، پرتقال خونی را فیلم خوب کارنامه اش ندانسته، اما در عین حال ساخت آن را در راستای شغلش که بالاخره باید نان بخورد، معرفی کرده است! واقعاً این نان، خوردن دارد؟اما واقعیت تأسف انگیز دیگر فیلم، شرکت چند بازیگر شاخص در آن است. بازیگرانی که به شدت مورد سوءاستفاده ابزاری قرار گرفته اند و نقطه تاریکی در کارنامه سینمایی خود رقم زده اند.
فریبرز عرب نیا، پس از دوره فترت سینمایی اش - به دلیل حضور در سریال جذاب مختارنامه - یک پسرفت و اقدامی زیانبار برای مقبولیت نقش مختار به وجود آورده است. نقش مهندس والا برای عرب نیا از دو سو آسیب محسوب می شود. نخست این که خود کاراکتر از یک تیپ در حد و اندازه مردان زنباره سریال های نازل ماهواره ای فراتر نمی رود و در درجه دوم که خود عرب نیا همین نقش بد را نتوانسته خوب از کار درآورد. در واقع این طبیعی است که وقتی بازیگری به مدت چهار سال در قالب یک شخصیت تاریخی مثبت و معنوی فعالیت داشته است، حالا یک باره خود را در قامت مردی دیده که باید پر از ویژگی های نامطلوب مناسباتی با زنان باشد، خصوصاً که نقش به همین اندازه بسنده نکرده و به طور کلی حضور بازیگر در فضایی رقم خورده که در تمام شئون آن با فرهنگ و هنر و باورها و اعتقادات مردم مسلمان ایران بیگانه است.حامد بهداد نیز در پرتقال خونی خود را قربانی انتخاب بد کرده است. بهداد که در جایگاه جوان باانگیزه و مستعد سینمای ایران می تواند حالا حالاها نقش های به فراخور توانایی و مورد پذیرش قاطبه سینمایی ها و مردم و خانواده ها گزینش کند، با حضورش در پرتقال خونی، یک شیب تند را برای سقوط خود برگزیده است.دیگر بازیگران فیلم نیز در همین دام گرفتار شده اند. از جمله «ویشگا آسایش» که همواره به عنوان بازیگری گزیده کار شناخته می شود؟ معلوم نیست چه عاملی او را به فضای فیلم پرتقال خونی کشیده است؟ آهو خردمند و بقیه نیز سودایی را از سر گذرانده اند که تا خیلی بعدها در آسیب آن گرفتار خواهند بود.
خلاصه کنیم، پرتقال خونی نه تنها لکه پاک نشدنی در کارنامه سازنده اش شناخته می شود، بلکه باید آن را میوه مسمومی ارزیابی کرد که همجواری اش با نمونه های سالم، جز گندیدن بقیه و رسوخ کرم های آن به بدنه جعبه سینمای ایران چیزی به ارمغان ندارد. سینمایی که الوند و برخی های دیگر از آن تحت عنوان سینمای بدنه یاد می کنند، بی تردید نیازمند آثار سرگرم کننده سالم و موثر است، اما آیا هر مجموعه تصاویر مبتذل را می توان سینمای بدنه قلمداد کرد و افتخار جمع آوری این عکس ها را بر دوش کشید؟


 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات