تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۳۲۹۵۴

طرح ترور فرماندهان سپاه، پایانی جز شکست ندارد


علی شیرازی
مادیگرایان همواره با عینک دنیاگرایی و از زاویه زر و زور و تزویر به پیروان خود نگاه می کنند و دنیای اطراف خویش را تحلیل می نمایند. همانان بر این باورند که جهان را با تحریم و تهدید می توان به تسلیم خود درآورد و یا جلوی بیداری اسلامی و شفاف شدن حقایق را گرفت و همچنان بر گرده انسان های مظلوم و مسلمان سوار شد و به نام دهکده جهانی یکه تازی کرد. سال هاست که این ایده شکست خورده است و آمریکا و اسرائیل و هم پیاله های آنان در گرداب سقوط گرفتار شده اند و جهان در انتظار دنیایی بی استکبار لحظه شماری می کند.
طوفان بیداری اسلامی در سرتاسر جهان، یکایک قدرت های توخالی و پوشالی را درهم نوردیده و امت های الهی با الگوگیری از روحیه صبر و ایثار و شهادت طلبی ملت ایران و شجاعت و ایستادگی حزب الله و حماس و خروش ملت های عراق و افغانستان و مصر و تونس و لیبی و یمن و بحرین، راه آینده را به زیبایی ترسیم کرده اند و در برابر همه تحریم ها و تهدیدها چون کوه ایستاده اند.
با همه این رخدادها و واقعیت ها، باز مادیگرایان قادر به دیدن حقیقت نیستند و تراوش های ذهنی آنان در حوزه مادیگرایی سیر می کند و بر این باورند که دیکتاتوری دیکته شده دیروز، توان شکستن قدرت بیداری اسلامی و ایران اسلامی را دارد. آنان با سه دهه تجربه رسوا و شکست خورده، باز بر طبل هسته ای و حقوق بشر دروغین و تروریسم مدعایی می کوبند و هم زمان ایران اسلامی را تهدید نظامی می کنند و یا پس از رسوایی از طرح اتهام ترور سفیر عربستان در آمریکا به نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نقشه ترور فرماندهان سپاه و نیروی قدس، بالاخص سردار حاج قاسم سلیمانی را به یدک می کشند.
این طرح شکست خورده را که بارها آزموده و بهره ای نیافته اند، با امید ایجاد ترس و یأس در دل فرماندهان سپاه پاسداران و ناامیدی ملت ایران مطرح می کنند که به زعم باطل خویش مانع صدور انقلاب اسلامی ایران و گسترش بیداری اسلامی و اوج گیری جنبش وال استریت گردند.
اگر طراحان جاهل سناریوی جدید، پرونده ترور شهید مطهری و شهید مفتح و شهید قرنی و شهید صیاد شیرازی و انفجارهای حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری را در سال های اولیه انقلاب مرور می کردند و نگاهی بر پرونده جنگ هشت ساله ایران و عراق می انداختند و عزت و عظمت ملت ایران را در جهان امروز مرور می کردند، شاید نسبت به این طرح به ظاهر نوی خود تجدیدنظر می نمودند. گرچه ما بر این باوریم که عینک مادیگرایان هم چنان از زاویه زر و زور می بیند و حقایق را وارونه نظاره می کند. آنان هرگز نمی توانند روحیه شهادت طلبی و عشق به مرگ سرخ را به تفسیر بنشینند و حقیقت ولایت پذیری و ولایت مداری را ببینند.
سران کاخ سفید و سیاستمداران صهیونیستی هرگز نمی فهمند شفاعت قاتل خون خوار توسط شهید راه عشق چه معنا و مفهومی دارد! همین عدم درک واقعیت ها و رخدادها، سال هاست آنان را گرفتار تصمیم های نابخردانه و کارهای احمقانه کرده است.
آن ها چه می فهمند شهید حاج علی محمدی؛ فرمانده گردان 412 لشکر 41 ثارالله در چه افقی سیر می کند. بیچاره ها فقط در محدوده مادیت فکر می کنند. این افق دید نمی تواند این جمله را بفهمد: ای برادر عرب و عراقی بعثی که تو به دنبال منی و من به دنبال تو، اگر مرا پیدا کنی و به قتل برسانی، اولین کسی را که شفاعت می کنم، تو هستی! چون مرا به آرزوی دیرینه ام که شهادت است؛ رسانده ای!!
امثال حاج علی محمدی ها، هزاران نفرند و بر صدها برگه دفتر خاطراتشان از این نمونه ها حک شده که هر کدامش می تواند پیام مهمی برای میلیون ها انسان باشد. افسوس که اوباما و باراک و سارکوزی و امثالهم، بویی از آدمیت نبرده اند تا قادر به فهم پیام آدم ها باشند.
حاج قاسم سلیمانی، فرمانده حاج علی محمدی است. عشق به شهادت در وجود او و همه فرماندهان نیروی قدس و در تمامی وجود سرداران سرافراز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شعله می کشد.
اینان وارث گنج جنگی اند که از درون آن هزاران سلحشور الگویی به آسمان پر کشید و یا زمین را معطر نمود که ما اگر خط به خط خاطراتشان را در کتاب های همپای صاعقه و ضربت متقابل و دا و پایی که جا ماند و اردلان پسر ایران و کوچه نقاش ها مرور کنیم، برای هر خطش یک دنیا درس ترسیم می کنیم و برای هر خاطره اش یک لیوان اشک می ریزیم.
مادیگرایان چه می دانند درس و اشک چیست! معنویت و تقوا کدام است! شجاعت و آرزوی شهادت برای چه هدفی است!
اوباما و باراک و سارکوزی نمی توانند بفهمند که چرا سیدناصر حسینی آزاده و نویسنده کتاب هشتصد صفحه ای پایی که جا ماند؛ کتابش را به گروهبان عراقی (ولید فرحان) و سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت تقدیم می کند. فردی که سیدناصر را سال ها در همسایگی حرم حسین ابن علی(ع) شکنجه کرد!
او با عشق فراوان کتاب خود را به «ولید فرحان» تقدیم می کند و می نگارد: «به خاطر همه زیبایی هایی که با اعمالش آفرید و آن چه بر من گذشت جز زیبایی نبود؛ «و ما رأیت الا جمیلا»
مادیگرایان عرصه استکبار هرگز زینب را نمی شناسند؛ تا درک حقیقت کلام عمه سادات را در نوشتار زیبای سیدناصر به تماشا بگیرند و همه زیبایی را در نقطه نقطه بدن مجروح و شکنجه شده او احساس کنند.
آنان کر و کورانی هستند که فقط ثروت و قدرت و ریاست را می فهمند و معرفت حقیقت ایثار و اخلاص و صبر و گذشت و اتکال و اعتماد به خدای بی همتا در قاموس آن جاهلان محدوداندیش راهی و جایی ندارد.
آن ها خود بنده زر و زورند و تصور می کنند با تهدید و کتک و شکنجه و قتل می توان هر وجودی را در برابر خود تسلیم کرد. از زاویه عینک مادیگرایی چیزی جز تهدید و ترس و تسلیم دیده نمی شود. به همین دلیل درک واقعیت ها و حقیقت برای سران دنیای استکبار مقدور نیست. طبیعی است که آنان با همان تحلیل نابخردانه و احمقانه، وارد عرصه تهدید و ارعاب شوند.
آن ها هرگز ندیده و نشنیده اند کسی در دنیای مادیگرایی فردی فدای دیگری شود و یا افرادی جان فدایی سران دنیای استکبار باشند. در محدوده نگاه مادی، تصور این رخداد را نیز باطل می شمرند. بر همین اساس و با همان نگاه، تحلیل می کنند و تصمیم می گیرند. تهدید می کنند و امید می بندند.
سران استکبار و قلدران نامرد عرصه یکه تازی چه می فهمند شهید «محمد اسلام پناهی» که سینه و صورتش بر اثر اصابت ترکش خمپاره آبکش شده و استخوان های دست راستش از آرنج خرد شده و از تشنگی و ضعف، نای حرف زدن ندارد، چرا می گوید: جان ما فدای یک تار موی امام!
آن ها چه می فهمند که چرا «حسینی راد» در دوران اسارتش و در زیر شکنجه شدید با قنداق اسلحه و پوتین می گوید: اگر بمیریم به امام فحش نمی دهیم!
پس بدانند که «منصور قاسمی» در اردوگاه 16 تکریت و در حالی که افسر بعثی با لگد به جانش افتاده و او را به دیوار می کوبد و دژبان ها با کابل و لگد به جانش افتاده اند و از بینی اش خون سرازیر می شود، دست چپش را زیر بینی خود می گیرد، انگشت راستش را در خون ریخته شده در دست چپ فرو می برد و روی دیوار می نویسد: خمینی!!
اینجا با همه دنیای استکبار متفاوت است. اینجا ایران است و همه فدایی خمینی و خامنه ای اند. همه عاشق مرگ سرخ و نوشیدن شهد شیرین شهادت اند.
سردار شهید حاج احمد کاظمی به امامش می گوید: «دعا کنید که به زودی خبر شهادت مرا به شما بدهند!»
اما اینان تا پای خرد شدن استخوان هایشان هم ایستاده اند و چنان از رهبرشان و انقلابشان دفاع می کنند و در زیر شکنجه با خون خود نام مرادشان را بر دیوار حک می نمایند که اعصاب دشمنان خود را در هم بشکنند و با مردانگی خود، حسرت یک آخ را بر دل هر ستمگری بگذارند.
تصور نشود که فرماندهان سپاه و امثال سردار حاج قاسم سلیمانی از مرگ می هراسند و تهدید به ترور آنان را می ترساند و آن ترس، آن ها را از پهنه دفاع از ارزش ها و ولایت باز می دارد.
اینان عاشق مرگ سرخند! اما مرگ سرخ را در عرصه ذلالت دشمن و شکست آمریکا و اسرائیل به آغوش می کشند. حیف است که امثال سلیمانی ها با مرگ طبیعی بمیرند. اینان نیز در انتظار «ما رأیت الا جمیلا»یند. اینان نیز قاتلان خود را شفاعت می کنند. لیکن همینان صدام و حزب بعث را از اریکه قدرت به زیر می کشانند. ابهت آمریکا را در هم می شکنند و در دنیایی بی اسرائیل، جشن توسعه حقیقت برپا می کنند.
اماممان فرمود: هر چه از این ملت بکشید، زنده تر می شوند. بکشیم یا کشته شویم پیروزیم. ما را از این تهدیدها نترسانید. سی و سه سال تهدید و ترور و کشتن فرماندهان سپاه و مسئولین کشور، ایران را عزیزتر و سربلندتر و پیروزتر کرده است.پیر و جوان و زن و مرد ایرانی عاشق شهادتند. در همین بمب گذاری اخیر در سامرا، در مسیر کاروان زائران ایرانی، یک مرد ایرانی شهید شد. همسرش می گفت: حیف بود که شوهرم با مرگ طبیعی بمیرد! حق او شهادت بود!
زنی که پایش در انفجار قطع شده بود، می گفت: در تاریخ خوانده بودیم که برای زیارت امام حسین(ع) دستشان را قطع می کردند! زوار دست خود را می دادند و به زیارت امامشان می آمدند! توفیق یار شد که من پایم را در راه زیارت حسینم بدهم!!
آمریکا و ایادیش در چه فکری اند؟
دختر 13 ساله شهید سرلشگر پاسدار تهرانی مقدم به مادر بزرگش می گوید: «چرا گریه می کنی؟ افتخار ما این است که پدرمان شهید شده و در نزد خدا آبرو دارد و جایش در بهشت است.»
بلی! درک این واقعیت ها برای مادیگرایان و دنیاطلبان و قلدران و هواپرستان و مستکبرین و جهان خواران ممکن نیست. اما باید به هر طریق ممکن به آن ها قبولاند که این راه و روش، پایانی جز شکست اوباما و باراک و سارکوزی و... ندارد.
فرماندهان سپاه اگر بمانند، استکبار شکنند. اگر شهید هم بشوند، با خون خود ظلمت را محو می کنند.
نابخردان احمق کاخ سفیدنشین مانده اند که چه کنند! گویا چاره ای جز تهدید ندارند. آنقدر هم احمقند که همزمان با اتهام زدن به ایران با عنوان مقوله تروریسم، خود دستور ترور می دهند و گمان می برند که راه نجاتی یافته اند!
بیچاره ها! بیش از این آب در هاون نکوبید که عمر خویش به هدر می دهید و ره به جایی نمی برید.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات