اختصاصی بصیرت/
یکی از مهم ترین ارکان نظام اسلامی که دشمنان انقلاب از مواجهه با آن ناتوان بودهاند، جایگاه رهبری الهی نظام و رکن ولایت فقیه است. در طول سه دهه اخیر، بخش عمده ای از تلاش دشمن بر هجمه به ولایت فقیه و تضعیف آن متمرکز شده است. نقد نظریه ولایت فقیه و غیرعلمی جلوه دادن آن، حمله به شخصیت حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) و زیرسؤال بردن عملکردها، محورهای اصلی است که در این سالها در دستورکار اتاقهای عملیات روانی دشمنان و ایادی داخلی آنها بوده است.
یکی از ابعاد برجسته فتنه 88 نیز حمله همهجانبه به این رکن اساسی و عمود نظام اسلامی بود. بعد از آنکه سناریوی کودتای سبز به شکست انجامید و فتنهگران با حضور و بصیرت ملت در انزوا قرار گرفتند و به لانههای خود خزیدند، سناریوی فتنهگری در قالب حمله به اصول بنیادین و عناصر شکل دهنده هویت دینی نظام اسلامی در دستورکار قرار گرفت که مهم-ترین محور این هجمهها به شرح زیر بود:
1- حمله به جایگاه رهبری نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه؛
2- هجمه به حاکمیت دینی و حکومت اسلامی؛
3- حمله به نظام جمهوری اسلامی و متهم ساختن آن به ناپاکی و ناکارامدی؛
4- هتک حرمت بزرگان نظام اسلامی و تودههای ملت حزباللهی حاضر در صحنه؛
5- زیر سؤال بردن نهادهای قانونی نظام اسلامی از جمله شورای نگهبان, وزارت کشور, قوه قضائیه, نیروی انتظامی, وزارت اطلاعات، سپاه، بسیج و ...
در رأس این هجمه رسانه ای، بار دیگر حمله به ولایت فقیه و شخص ولی فقیه، حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی)، قرار داشت که در دو سال گذشته روشنفکران خودفروخته، این خط را دنبال کردند. در این فهرست، نامهایی چون: عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاءالله مهاجرانی، عبدالعلی بازرگان، محسن سازگارا، محسن مخملباف و... به چشم میخورد که جملگی با فرار از کشور به آغوش بیگانگان پناه برده و برای گذران زندگی به خدمت دستگاههای تبلیغاتی غرب درآمدهاند.
آغاز نگارش نامه های توهینآمیز
آخرین بازیگر صحنه هجمه به ولایت فقیه و حکیم فرزانه انقلاب اسلامی، عنصر بازیخوردهای به نام «محمد نوریزاد» است. وی فردی است که روزگاری نه چندان دور، قلمش را علیه جریان اصلاحات و تفکرات روشنفکران غربگرا به کار می گرفت. وی که روزگاری از چهرههای افراطی جریان ارزشی محسوب میشد، آنچنان تند بر چهرههای منحرف و سکولار دوران خاتمی میتاخت که در این زمینه شاید نتوان مشابه ی برای آن سراغ داشت. یادداشتهای سیاسی او در روزنامه کیهان و دفاع او حتی از دولت احمدینژاد و ایستادگی در برابر برخی مراجع عظام تقلید به بهانه دفاع از دولت اصولگرا، اقداماتی بود که دغدغههایی را برای نگاههای عمیق و تیزبین جامعه ایجاد کرده بود و معلوم نبود که این افراطیگری سرانجام به کجا ختم خواهد شد.اما سرنوشت این افراط خیلی زود مشخص شد و بعد از مدتی وی به صف منتقدان دولت اصولگرا درآمد و تا جدایی از نظام و پیوستن به اردوگاه فتنه گران در سال 1388 پیش رفت.
نوری زاد که در انتخابات دهم ریاست جمهوری از موسوی حمایت کرده بود، بعد از آغاز آشوبها و اردوکشیهای خیابانی، تمامقد به صف حامیان فتنه پیوست و به تکرار ادعاهای اردوگاه فتنه پرداخت. وی در این ایام، شروع به انتشار سلسله نامههایی کرد و طی آنها با زیر سؤال بردن عملکرد نظام اسلامی و مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی، عملاً به خیل ضدانقلاب پیوست. نوری زاد در طول دو سال گذشته بیش از 15 نامه سرگشاده خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی نوشته و در آن، ضمن توهین به معظمله، دستاوردهای جمهوری اسلامی را زیر سؤال برده است. وی با سیاهنمایی در حوزههای مختلف، تلاش میکند تا مردم را نسبت به نظام بدبین کند. این سیاههها مملو است از دروغها و تهمت هایی که ذهن مخاطب را نشانه رفته و بازگویی ادعاهای ناصوابی است که رسانههای غربی و ضدانقلاب فراری در طول سه دهه اخیر تکرار کردهاند و امروز نوریزاد بعد از سی سال همراهی با نظام اسلامی، آنها را تکرار میکند.
دور جدید نامهنگاریها
نوری زاد در آستانه انتخابات بار دیگر فعال شده و در نامه یازدهم (ابتدای آذر ماه 1390) خود به رهبر معظم انقلاب اعلام کرده است که قصد دارد تا انتخابات 12 اسفندماه، هفته ای یک نامه سرگشاده خطاب به ایشان بنویسد تا خط جدیدی را برای سیاهنمایی آغاز کند. وی در نامه پانزدهم خود که در تاریخ 23/9/90 انتشار یافت، از چهرههای سیاسی و مذهبی می-خواهد تا نامههایی را به رهبر بنویسند و ایشان را از آنچه به قول وی وضع اسفناک جامعه و کشور است، مطلع سازند. «آیات عظام وحید خراسانی، مکارم شیرازی، موسوی اردبیلی، جوادی آملی و آقایان یوسف صانعی، بیات زنجانی، علیمحمد دستغیب، سیدمحمد خاتمی، هاشمی رفسنجانی، سیدحسن خمینی، علی مطهری، حسین علایی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور و همسر شهیدان همت و باکری کسانی هستند که در این نامه از آنها درخواست شده تا به رهبری نامه بنویسند.»
نوری زاد در این نامه می نویسد: «من از نمایندگان مجلس، از مدیران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، در هرکجای ایران و جهان تقاضا دارم مرا در این حرکت بزرگ یاری دهند. ما میتوانیم چند به چند، یک به یک، با همین نامههای خود، بارانی از کلمات شایسته بر سر رهبر بباریم و او را به آسیبها و به نادرستیها و به کجیها هشدار دهیم.» نوریزاد که به طور کامل دچار توهم و نخوت شده و از تجلیلهای فتنهگران به وجد آمده، اظهار میدارد: «این نامه ها را برای مردم و ثبت در تاریخ مینویسم تا آیندگان بدانند در دورانی که خفقان بیداد میکرد و فضای امنیتی حاکم بود، کسانی هم با رهبرشان با چنین ادبیاتی حرف زدند و پاسخی نگرفتند.»
البته آنچه عملاً محقق شد، عدم استقبال مخاطبان نامه است، بهنحویکه هیچ نامه ای از سوی افراد شاخص نامبرده در این زمینه صادر نمیشود. تنها این ضدانقلاب و اصحاب فتنه و آنهایی که از نوریزاد به عنوان حر فتنه سبز یاد کرده بودند، به صحنه آمدند و شروع به انتشار نامههای سرگشاده مملو از دروغ و تهمت و توهین کردند.
در همین راستا بود که اردوگاه فتنه برای خارج شدن از کسادی، خط جدید حمله به رهبری معظم را آغاز کرد و عناصر معلومالحالی که دلی پرکینه از حکیم فرزانه انقلاب اسلامی داشتند، با نوریزاد همراهی کرده، وارد صحنه شدند. به گفته خود نوریزاد، اولین فردی که به تقاضای وی پاسخ گفته، خانم امیرانی (همسرشهید باکری) است! وی در تماس با نوری-زاد نامهای را خطاب به وی نوشته و به دفاع از او و انتقاد از نظام اسلامی پرداخته است. البته وی از نوشتن نامه مذکور خطاب به رهبری امتناع کرده و اصرار نوریزاد برای این کار نیز بینتیجه مانده است.شاید مهم ترین نامههای قابل تأمل در این زمینه را بتوان نامه سرگشاده عبدالکریم سروش، یوسفی اشکوری و عبدالعلی بازرگان (اعضای گروهک نهضت آزادی) دانست،آنهم نه به اعتبار محتوا بلکه به اعتبار شهرت نسبی که این افراد داشته و امروز این نام و نشان را نیز در خدمت دشمنان ملت قرار دادهاند.
از دیگر کسانی که در این فضا وارد شدند، میتوان به ابوالفضل قدیانی، عضو زندانی سازمان غیرقانونی مجاهدین انقلاب؛ نوشابه امیری، سردبیر سایت ضدانقلابی روزآنلاین و چهرههای گمنام و مجعول الهویهای چون سالار باقری اصل، محمد شوری، احمد صادقی (مدعی برادر سه شهید) اشاره کرد که معلوم نیست چه کسی خواننده این نامههاست.
نکته قابل تأمل در حاشیه این نامهنگاریها انتشار نامههایی به امضای دو تن از آقازادههایی است که پدرانشان نیز نام نیکویی برای خود به جای نگذاشتهاند. این آقازادهها امروز در صف هتاکان به رهبری درآمدهاند و از رانت پدرانشان برای مشهور شدن بهره میگیرند.
این دوتن، «مصطفی موسوی لاری» فرزند عضو مجمع روحانیون مبارز و وزیرکشور خاتمی در ایام حادثه 18 تیر است و دیگری «روحالله زم» فرزند حجتالاسلام محمدعلی زم، مسئول سابق رئیس حوزه هنری و دلال قاچاق سیگار دیروز! و تهیهکننده فیلم ضدجنگ «دموکراسی تو روز روشن» امروز است که لباس روحانیت از تن درآورده و به شغل رستوران-داری مشغول است. از سویی دیگر، نویسندگانی از جریان فتنه وارد کارشده، تلاش کردند تا با تمجید از اقدام شجاعانه!(بخوانید احمقانه و خائنانه) نوریزاد، برای آن هویتی تعریف و آن را هنرمندانه و دارای سبک معرفی کنند. برای نمونه، حسین نوشآذر، نویسنده سایت ضدانقلابی «رادیو زمانه» مینویسد: «نامههای نوریزاد دقیقاً مبتنی بر سنت نامهنویسی در عصر روشنگری از یک سویه کاملاً روشنگرانه برخوردارند. این سویه روشنگرانه با قلمی نرم و استوار، برخوردار از ادب نفس و در همانحال با صراحت نسبی نویسنده درمیآمیزد و حساب این نامهها را از بیانیههای متعارف و البته خستهکننده سیاسی جدا میکند. به این جهت هم به گمانم در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ما تحولی بهشمار آید. ما نامه سرگشاده زیاد خواندهایم؛ اما نامه سرگشادهای که با اشراف بر زندگی و حریم شخصی و روحیات و باورهای گیرنده نامه نوشته شده باشد، تا آغاز نامهنگاریهای محمد نوریزاد به «رهبری»، به این شکل تداومدار نخوانده بودیم.»
یوسفی اشکوری نیز این جریان نامهنگاری را دارای پیشینه تاریخی میداند و اقدام نوریزاد را تداومدهنده راه اعضای نهضت آزادی میخواند و بهخوبی نشان میدهد که نوریزاد در کدام مسیر انحرافی قدم بر میدارد. اشکوری مینویسد: «گرچه این نوع نامهنگاریها از همان آغاز جمهوری اسلامی رایج بوده و بسیاری از شخصیتهای دینی و سیاسی و فرهنگی و روشنفکری (مانند نامه مهندس بازرگان و برخی دوستانش به آیتالله خمینی در سال 66 درباره جنگ بیفرجام، نامه مهندس سحابی در سال 68 به مجلس شورای اسلامی درباره تغییر ماهوی قانون اساسی و نامه دکتر سحابی به رهبر نظام در سال 78 ) غالباً از سر استیصال به مقام اول و گاه نیز به رئیسجمهور و نخستوزیر وقت نامه نوشته و خواستههایی را برای بهبود امور و انجام تغییرات ریز و درشتی مطرح کردهاند؛ اما در عمل بیتأثیر بوده و به جایی نرسیده و حداقل به تغییر محسوسی منتهی نشده است.»
فتنهگران تلاش کردند برای داغ نگهداشتن تنور نامهنویسی به رهبری، از همه امکانات استفاده کنند؛ اما از آنجا که در میان ملت جایی نداشتند، بار دیگر به فضای مجازی پناه بردند و وبلاگها و سایتهای خود را تماموقت در خدمت این ترفند جدید قرار دادند تا هم بازار کساد فتنهگران رونقی یابد و هم نوریزاد توهمزده و بازیخورده برای ادامه خط تخریب خود تشویق شود!
در همین راستا، صفحهای در فیسبوک ایجاد شده که نامش «کمپین یک میلیون نامه به رهبر ایران» است. البته معلوم است که تعداد نامه های نوشته شده بهدست تمامی فعالان فضای مجازی این جریان هیچگاه سه رقمی نمیشود و گردانندگان آن در آرزو و حسرت رسیدن به عدد 20 هستند. «اکبر گنجی»، دیگر میدان دار صحنه فتنه، بعد از آنکه متوجه شد سناریوی دوست و همراهش، نوری زاد ثمر قابل ملاحظهای برای جریان فتنه ندارد، به میدان آمد و با انتشار مقالهای با عنوان «پیامدهای نامههای اعتراضی به آیتالله خامنهای» تلاش کرد تا با ریشهیابی آن، برای عدم موفقیت وی فلسفه ببافد. وی تلاش کرد تا این اتهام را که نوریزاد عنصر رژیم است، چرا که اگر چنین نبود، نمیتوانست آزادانه به درج این مطالب در وبلاگش مشغول باشد، رفع کند. لذا مینویسد: «اعتراض سیاسی زندانیان شجاع و آزاده و مخالفان داخل کشور نه «برنامه-ریزی» رژیم است و نه مطلوب ولیفقیه. آنان با پرداخت هزینههای گزاف همچنان صدای اعتراض خود را به گوش مردم و جهانیان میرسانند. اما آیا آیتالله خامنهای هیچ راهی برای خاموش کردن این صداها در اختیار ندارد؟ ساختار این رژیم استبدادی بهگونهای است که توان تحمل «صداهای اعتراضی انفرادی» را دارد. اما «اعتراض سیاسی تشکیلاتی» را تحمل نمیکند. تحمل عامدانه صداهای اعتراضی انفرادی چه پیامدهایی دارد؟ یکی از پیامدهای مهم بیان این صداهای اعتراضی این است که انرژی مردم تا حدود زیادی با شنیدن آنها تخلیه گردیده و نمیگذارد جامعه دو قطبی و رادیکال شود.»
ملاحظات:
1- نکته قابل تأمل آنکه این اقدام تنها در فضای مجازی مطلوب فتنه گران و با کاربران مشخص مشتری داشته و از آنجا که با دروغ و فریب و هتاکی همراه است، بر روی مخاطب بیطرف و منصف نهتنها تأثیری ندارد، بلکه با واکنش منفی همراه است و نشان از بیاستدلالی و بیادبی اصحاب فتنه دارد؛ لذا این نامهها مصرف اصلی خود را در میان حامیان فتنه مییابد.
2- سناریوی نامهنویسی خود مؤیدی است بر وجود آزادی در جمهوری اسلامی؛ چرا که باوجود سیاهنماییهایی که در نامه این افراد مبنی بر عدم وجود آزادی بیان در جمهوری اسلامی مطرح شده است، این سؤال همچنان باقی است که اگر حقیقتاً در ایران آزادی بیان نیست پس این نامههای مختلف چگونه منتشر میشود، بهویژه اینکه بخشی از این بیانیهها و نامهها (همچون نامههای تاجزاده، قدیانی و ...) در داخل زندان نوشته شده و به بیرون ارسال میگردد؟!
3- در مواجهه با این اقدام جریان فتنه، برخی اعتقاد دارند که نباید در زمین رقیب بازی کرد؛ لذا عدم موضعگیری و بیتوجهی، بهترین حربهای است که منجر به بیرونقی این اقدام شده و به شکست این ترفند منجر خواهد شد چراکه جریان فتنه بیرغبت نیست که با ورود مدافعان انقلاب و چهرههای برجسته سیاسی و مذهبی در مقام پاسخگویی به این اتهامات و دروغها، بازار این حرمتشکنی را داغ نگه دارد. ضمن آنکه این ترفند با استقبال قابلتوجهی مواجه نشده و همه هتاکان و حرمتشکنان بعد از نوشتن یک نامه از صحنه خارج شدهاند و بیش از چند روزی این اقدامات آن هم در فضای مجازی فتنهگران دوام نخواهد آورد. ضمن آنکه عدم برخورد با برخی از این افراد که در داخل کشور حضور دارند نیز نهتنها نشاندهنده وجود آزادی بیان در کشور است، بلکه از اقتدار نظام اسلامی نیز حکایت دارد.
در مقابل، نظر دیگر آن است که نباید در برابر این اقدامات سکوت کرد و ضمن موضعگیری و پاسخ به افتراها و تهمتها و دروغها باید برای مقابله عملی و برخورد قاطع با هتاکان چارهای اندیشید.
بهنظر میرسد راهی که برای مقابله با این اقدام به صواب نزدیکتر باشد، آن است که بدون مقابله صریح و تبلیغاتی با مخالفان، انتقادات از توهینها جدا شوند و تلاش شود به شبهات مطرح شده در دل این نامهنگاریها که ممکن است اذهان مخاطبان عمومی - بهویژه نسل جوان امروز که از همه ابعاد مسائل انقلاب آگاه نیستند - را تهدید کنند، پاسخی غیرمستقیم و در خور ارائه شود.
4- ضمن آنکه آنچه جای تأسف دارد، عدم احساس مسئولیت نخبگان و بزرگان حوزههای سیاسی و مذهبی از دانشگاهیان تا حوزویها برای دفاع از رکن رکین انقلاب اسلامی و حکیم فرزانه انقلاب اسلامی است. به واقع از بزرگان و نخبگانی که آبرو و اعتبار خود را به برکت اسلام و انقلاب اسلامی بهدست آوردهاند، انتظار میرود تا در مواقع سخت که ورود عوام و تودهها چارهساز نیست، وارد میدان شوند و اعتبار و وجاهت خود را برای دفاع از حق و اسلام و انقلاب اسلامی و رهبر معظم انقلاب اسلامی هزینه کنند؛ معاملهای که موجب افزایش اعتبار و وجاهت این بزرگان خواهد شد.