امام موسی صدر، امل را در سال 1974 تأسیس کرد؛ زمانیکه درگیریهای داخلی در لبنان به نقطه اوج خود نزدیک میشد و در غفلت همهجانبه از خطر دشمن خارجی، فضا از همه نظر برای تهاجم اسراییل به جنوب لبنان آماده میشد. گرچه اسراییل برای تجاوز به خاک لبنان نیازی به بهانه نداشت، اما حتی در این صورت هم حملات گاه و بیگاه چریکهای فلسطینی سازمان آزادیبخش فلسطین، از داخل خاک لبنان به مناطق اشغالی شمال فلسطین این بهانه را به اسراییل میداد. چریکهای فلسطینی در غیاب یک دولت مقتدر که سرنوشت کشور بهخصوص در جنوب لبنان، برایش مهم باشد، عرصه بازی یافته بودند که بدون مزاحم، علیه اسراییل عملیات کنند. اما دردسرهای پاسخ متقابل اسراییل، متوجه شیعیان بیدفاع جنوب بود. اسراییل برای مهار چریکهای فلسطینی که نظامیانی کارکشته بودند، به مناطق مختلف جنوب لبنان حمله میکرد، چریکها بلافاصله از منطقه میگریختند و مردم که جایی برای فرار نداشتند، زیر آتش باقی میماندند. این زد و خوردها رفتهرفته چریکهای فلسطینی را نزد شیعیان جنوب منفور کرد. آنها از فلسطین و فلسطینی، چریکهایی را میشناختند که از قدرت اسلحهشان سوءاستفاده میکردند، بهدلیل اینکه خود سالها بود آواره بودند و شأنی برای آداب شهر و شهرنشینی قائل نبودند، بنزین احتکار میکردند، برای کشتههای خود حقوق قائل بودند و برای کشتههای بیدفاع شیعه جنوب لبنان نه، و اینهمه باعث شده بود همه در لبنان به چریکهای فلسطینی و مقاومت فلسطینی، به چشم مزاحمانی شرور بنگرند که جز ایجاد دردسر چیزی برای لبنان ندارند؛ بنابراین قدرت دوراندیشی و درک این معنا را هم نداشتند که تمام این مصیبتها از مشکل بزرگتری به نام اسراییل ناشی میشود.
اولین محک جدی که نشان داد دفاع از آرمان فلسطین و مقاومت آن تا چه حد برای امام صدر مهم است، زمانی روی داد که افکار عمومی داخلی لبنان بهشدت علیه مقاومت فلسطینی بسیج شده بود. طی یک درگیری در سال 1973که ماجرای آن مفصل است، ارتش لبنان علیه اردوگاه فلسطینینشین صبرا، وارد عمل شد و 400 فلسطینی را کشت. قرار بود ارتش، مخیمات فلسطینی را با هر که در آن بود بمباران کند و سپتامبر سیاه دیگری، اینبار در لبنان بهوجود بیاورد. اما این امام صدر بود که در ماجرا دخالت و اعلام کرد، ارتش حق این کار را ندارد و بعد هم از رهبران مذهبی خواست برای دفاع از مقاومت فلسطین تلاش کنند.
یک سال بعد، امام صدر با تأسیس امل، بهدنبال نیروی مقاومی رفت که در مقابل حمله احتمالی اسراییل به جنوب لبنان، بتواند از شیعیان و اهالی این منطقه دفاع کند. در شرایط ملتهب آن روزهای لبنان، لازم بود این کار تا زمانیکه امل بنیه دفاعی کافی برای دفاع از خود را داشته باشد، مخفی بماند. اما شرایط لبنان، یک سال بعد، تفاوتهای اساسی کرد: با شروع سال 1975درگیریهای داخلی لبنان آغاز شد و خیلی زود لبنان به عرصه جنگ داخلی میان گروهها و احزاب مختلف چپ و چریکهای فلسطینی تبدیل شد.
ماجرا زمانی اتفاق افتاد که همزمان با آغاز مذاکرات مصر و اسراییل، وزیر خارجه وقت آمریکا، هنری کیسینجر، راهحلی برای بحران خاورمیانه ارائه کرد که به روش «گام به گام» مشهور شد. اساس این طرح، نزدیکی اعراب به اسراییل بود و سادات، رییسجمهور مصر، مقتدرترین کشور عربی آن روزگار، اولین گزینه آمریکا و اسراییل برای پیشبرد این راهحل بود. اما عرفات با این راهحل مخالفت کرد و همزمان منفور مصر، اسراییل و آمریکا شد. از این مرحله به بعد، همه دستها در داخل و خارج لبنان برای تضعیف یا از میان برداشتن مقاومت فلسطین بسیج شدند. در واقع، جنگ داخلی لبنان در نتیجه همین تحریکها و برای تضعیف مقاومت فلسطین شروع شد، اما بعد، ابعاد آن گسترش یافت؛ کتائب یا همان فالانژهای لبنان، فلسطینیها را بیوطن مینامیدند و مسلمانان جنوب را هم بهخاطر روابط دوستانه با آنها خائن و بیوطن میخواندند.
با وقوع حادثه عینالرمانه و شروع جنگ داخلی در لبنان، امام صدر سعی کرد در این میان نقش میانجی را به عهده بگیرد و هرطور شده، فتنه را بخواباند. اما درست در اوج این میانجیگریها انفجار یک مین در یکی از اردوگاههای آموزشی امل در بعلبک به نام عینالبنیه، امام را ناچار کرد پرده از تشکیل شاخه نظامی حرکه المحرومین یا همان امل بردارد. ظاهرا این مین بد وقتی منفجر شده بود، اما امام در بیانیهای که به مناسبت شهادت تعدادی از اعضای امل در انفجار مین در اردوگاه آموزشی امل منتشر کرد، چنین گفت: «هدف آن جوانان سربلند این بود که ثابت کنند ملیگرایی، یک شعار یا یک ابزار سودجویی و منفعتطلبی، یا کالایی قابل مبادله و سوداگری نیست... آنها رفتند تا ثابت کنند که محل بهکارگیری سلاح؛ جنوب است، نه بیروت و حومه آن، آنان با پیکار خاموش و بیسر و صدای خود، راه فداکاری و ایثار ملی را بازگشودند و روند امور را به مسیر صحیح آن بازگرداندند. آنان بر این نکته تأکید کردند که سلاحها باید بهسوی دشمن نشانه رود و تنها راه رهایی از فتنه داخلی و جنگ طایفهای آن است که افراد مسلح، عازم جنوب شوند و سنگرها و گشتهای نظامی و سلاحهای سبک و سنگین، در مرزها مستقر شود... اینک وقت آن فرا رسیده که ولادت این جنبش ملی و متعهد را اعلام کنیم؛ حرکتی که اعضای آن آمادگی دارند تا همه چیز خود را در راه پاسداری از کرامت میهن و جلوگیری از تجاوزات بیمحابای دشمن تقدیم کنند. آنان مایل بودند اعلام تشکیل این جنبش به تأخیر افتد تا با رسیدن به رشد و بالندگی، توان خود را در عمل آشکار سازد، ولی حادثه دردناکی که بهوقوع پیوست و اضطراب و نگرانیهایی که در پی آن در افکار عمومی پدید آمد، آنان را برآن داشت که از من بخواهند تا واقعیات را بهطور کامل برای شهروندان بازگو کنم.»
علنی شدن تشکیل امل، انواع و اقسام تهمتها و سرزنشها را متوجه امام صدر کرد. هنوز چیزی از شروع جنگ داخلی نگذشته بود و سران احزاب سیاسی که اغلب از کشورهای دیگری نظیر عراق و لیبی و عربستان و فرانسه و... دستور میگرفتند و دل خوشی از نفوذ معنوی امام در دل لبنانیها و میانجیگری او در جنگ نداشتند، بدشان نمیآمد با متهم کردن امام صدر، آتش تسویهحسابهای سیاسی را داغ و وجهه ایشان را بین سیاسیون و مردم مخدوش کنند. آنها وانمود کردند هدف امام صدر از تشکیل شاخه نظامی، قبضه قدرت سیاسی بوده است. واکنشها نسبت به این خبر تا آنجا شدت گرفت که برخی از جناحها تا متهم کردن جنبش محرومین به «طایفهگرایی» هم پیش رفتند. روزنامه «العمل» وابسته به کتائب، در بیانیهای مطبوعاتی به امل حمله کرد و امام صدر را متهم کرد که این حرکت را برای ضربه زدن به وحدت لبنانیها آغاز کرده است.
در همان حال که امام صدر در سفر به چندین کشور خارجی، از جمله الجزایر، فرانسه و لیبی، سرگرم دیدار با شخصیتهای عالیرتبه این کشورها از جمله هواری بومدین (رییسجمهوری الجزایر) و ژاک شیراک (نخستوزیر فرانسه) بود، موج گسترده انتقادات از ایشان بهخاطر تشکیل افواج مقاومت لبنان (امل) همچنان ادامه داشت. اما ایشان در مقابل در توضیح پیرامون جنبش امل، خاطرنشان میکرد: «با شدت یافتن «تب» سلاح و زمانیکه اسلحه در اختیار عدهای قرار میگرفت و دیگران آن را در اختیار نداشتند، تمامی محرومان با اصرار سعی در خرید اسلحه و مسلح شدن داشتند و من از این کار ممانعت میکردم، اما هنگامی که سازمان امل تشکیل شد، من از تشکیل آن برای دفاع از جنوب استقبال کردم.» امام صدر تصریح میکرد بهکارگیری سلاح توسط اعضاء و مبازران امل، تنها با سه هدف صورت میگیرد: دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین و جلوگیری از تجزیه لبنان. «هنگامیکه با وجود تمامی پیامها، تأکیدها و فشارها مسئولین از شنیدن گلایههای ما امتناع کردند و جنوب و اهالی آن را تنها و بیدفاع در برابر تجاوزات اسراییل به حال خود رها کردند... و به چشم خود دیدیم که اهالی جنوب در معرض قتل و کشتار و کوچ اجباری و تحقیر قرار گرفتهاند، آنگاه جوانان مؤمن به خداوند و میهن را به آموزش نظامی فراخواندم و دولتمردان و فرماندهان نیروهای مسلح نیز با روشهای خاص خود از این امر آگاه شدند. ابتدا تصمیم داشتم جز در برخی موضعگیریهای عملی - مانند آنچه در الطیبه و کفرکلا اتفاق افتاد - در این مرحله، خبر دیگری از تشکیل مقاومت لبنان منتشر نشود، اما پس از فاجعه عینالبنیه، چارهای جز اعلام رسمی خبر تشکیل مقاومت ندیدیم... اکنون آیا از نظر عدهای، اشکالی وجود دارد که لبنان نیز فداییان جان بر کف داشته باشد که برای کشته شدن در راه دفاع از آن آماده باشند؟ مگر نه اینکه دفاع از بوته تنباکو در بلندیهای جبل عامل، همارز دفاع از تاک و درخت سیب در المتن و الشوف و جونیه است؟» تقدیر این بود که در مراحل مختلف تطور سیاسی لبنان، مراحلی پیش بیاید که گفتههای امام صدر در زمان حضورش در لبنان محک بخورد و سیره عملی امام صدر در اینباره مشاهده شود و جای عذر و بهانهای باقی نماند. یک سال بعد، در سال 1976، زمانیکه خودسری گروههای وابسته به جنبش فتح و حمله بهکاروان نظامیان سوری که برای کمک به لبنان وارد صیدا شده بودند، کار را به سنگربندی قوای سوریه و آماده شدن برای یک جنگ تمامعیار جهت از بین بردن فلسطینیها رسانده بود، این امام صدر بود که با اعلامیه معروفش جلوی سوریه را گرفت و از آنها خواست به کشورشان برگردند: «مقاومت فلسطین شعلهای است مقدس که ما با قلب خودمان، با روح و وجود خود، و بهدست خود آن را حفظ خواهیم کرد.» تلختر از این متصور نبود که امام صدر برای نشان دادن عزمش در دفاع از آرمان فلسطین، جوانان امل را رودرروی دوست و حامی امل، رییسجمهوری سوریه، یعنی حافظ اسد، بسیج کند؛ اما کرد. نتیجه این شد که اسد از قوای سوریه درخواست عقبنشینی کرد، در حالیکه گروههای خودسر فلسطینی بازهم این عقبنشینی را بهحساب ضعف سوریه گذاشتند و با تعقیب قوای سوری سعی در ضربه زدن به آنها داشتند. سوریه با درک موقعیت، بدون دادن پاسخی به این حرکات، جنوب لبنان را ترک کرد و به بقاع و مرز این کشور با لبنان رفت. اسد میدانست تمام این ماجرا توطئهای بیشتر نیست تا با رودررو کردن مقاومت فلسطینی با احزاب و گروههای داخلی لبنان و سوریه، آن را حذف کنند.
دو سال بعد امام صدر را ربودند و مقاومت فلسطینی در غیاب او پشتوانهای بینظیر را از دست داد. اما اینبار توطئه قبلی، بسیار بینقص طراحی شده بود: اسراییل برای محو چریکهای فلسطینی به لبنان حمله کرد، لبنانیها و حتی شیعیان جنوب از ارتش اسراییل که چنین هدف نیکویی داشت با ریختن برنج بر سر نظامیان ارتش اسراییل استقبال کردند، اسراییل لبنان را از حضور چریکهای فلسطینی تصفیه کرد و بعد قدرت را به یک دولت مسیحی هوادار اسراییل یعنی بشیر جمیل تسلیم کرد. بهراستی با سوابقی که از امام صدر سراغ داریم، اگر ایشان در لبنان حاضر بود چه میکرد؟
کاری جز بسیج امل برای مبارزه با قوای اشغالگر اسراییل و حمایت از فلسطینیها؟ اما رهبری امل ترجیح داد با نمایندگان آمریکا و اسراییل و دولت مسیحی سر میز مذاکره بنشیند؛ یک اشتباه تلخ سیاسی که نقطه بروز انشعاب در امل شد.
جوانان وفادار به آرمان امام صدر که میدانستند با وجود همه فشارهایی که از جانب گروههای خودسر چپ در بدنه جنبش فتح علیه آنها وجود دارد، مماشات بر سر تصفیه فلسطینیها، خیانتی بزرگ به آرمان فلسطین است؛ با الهام از امام صدر و با پشتگرمیای که از برکت نفس امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران مایه میگرفت، علیه قوای ارتش اسراییل صفآرایی کردند. این گروه از جوانان امل از بدنه آن جدا شدند و بهطور خودجوش مبارزه با قوای اسراییل را در خلده و نزدیک بیروت شروع کردند. مبارزه ادامه یافت، تا اینکه چهار سال بعد، زمانیکه آنها ارتش اسراییل را وادار کردند بیروت را تخلیه کند و تا نوار امنیتی در جنوب لبنان عقب برود، همین عده بههمراه گروهی دیگر از کادرهای بریده امل، چند نفری از جنبش فتح و تعدادی از اعضای شاخه حزبالدعوه در لبنان، حزبا... را بهوجود آوردند، تشکیلاتی با همان استراتژی که امام صدر برای امل ترسیم کرده بود: «دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین، و جلوگیری از تجزیه لبنان.»
دومین اشتباه امل در جنگ اردوگاهها نمود یافت. امل در این ماجرا تمام قوایش را برای نابودی فلسطینیهای ساکن مخیمات فلسطینی لبنان بسیج کرد و محاصره اردوگاههای فلسطینی کار را بهجایی رساند که آنها ناچار شدند از گوشت گربهها هم نگذرند و با این اتفاق، نقطه تاریکی در روابط شیعیان لبنان با فلسطینیها در کارنامه روابط این دو گروه رقم خورد. اما اشتباه سوم که از قضا اشتباهی از جانب هر دو طرف بود، در ماجرای جنگ، دوساله میان امل و حزبا...، یعنی دو گروه مقاوم شیعه حاضر در لبنان خود را نشان داد.
جنگ دو سال تمام بضاعت این دو گروه را صرف خود کرد و از توجه به اشغالگریهای اسراییل باز داشت و انبوهی کشته و مجروح روی دست دو طرف گذاشت. تنها تفاوت میان حزبا... و امل در این ماجرا این بود که حزبا... بلافاصله رهبری خود، صبحی طفیلی را بهخاطر عملکرد اشتباهش در دور شدن از آرمان حزب تصفیه کرد و سیدعباس موسوی را جایگزین او ساخت، در حالیکه امل همچنان به رویه سابق ادامه داد.
خوشبختانه بعد از سال 1990 امل و حزبا... درگیری دیگری را میان خود شاهد نبودهاند، گرچه زدودن کدورت ناشی از دو سال جنگ بیامان میان این دو که کشتههای بسیار با خود داشت، شاید هنوز به سالها مرور زمان نیاز داشته باشد. اما شرارتهای اسراییل طی تجاوزاتش در این سالها، بهخصوص در جنگ سال 2006، علیرغم تمام ویرانیهایی که به بار آورده، این حسن بزرگ را هم داشته که بار دیگر بعد از 16 سال این دو گروه شیعه را به متحدانی متفق بر سر یک آرمان مقدس تبدیل کرده است؛ نهتنها این دو گروه را که حتی مسیحیانی را که زمانی دشمن خونی مسلمانان بودند و امروز در قالب «گروه ملی آزاد» با شیعیان ائتلاف کردهاند. این همان اتفاق مبارکی است که امام صدر سالها بهدنبال تحقق آن در لبنان بود و فتنههای داخلی، اجازه آن را نمیداد.
اگر در کلیسای کبوشین سخنرانی میکرد، اگر در اوج جنگهای داخلی بر صفحه تلویزیون ظاهر میشد و با قرائت آیات قرآن و فرازهایی از نهجالبلاغه و کتاب مقدس مسلمانان و مسیحیان را به خویشتنداری و احتراز از کشت و کشتار دعوت میکرد، همه و همه به همین دلیل بود.
حالا دیگر شاید اگر او بار دیگر قدم به لبنان بگذارد، بهجای خونریزی و کشتار، سرزمینی را ببیند که در آن مسیحی و مسلمان، شیعه و سنی در یکی از کمنظیرترین اتفاقات تاریخ لبنان بهجای کشتار بر اساس هویت (قتل علی الهویه) که به رفتار بربرها و مغولها پهلو میزد، سالهاست کنار هم میزیند، میگویند و میشنوند، نزاع میکنند و به اتفاق نظر میرسند، اما خونی ریخته نمیشود.
لبنانی که در آن حقوق شیعیان مثل گذشته پایمال نمیشود، لبنانی که در آن مقاومان شیعه بر سر سهچیز با هم اتفاق نظر دارند: دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین، و جلوگیری از تجزیه لبنان. همان که او سالها بهدنبال تحقق آن بود.