تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۷:۲۱  ، 
کد خبر : ۲۳۴۹۷۲

از امل تا حزب‎الله

محمدرضا ابوالحسنی اشاره: بنای این نوشته مروری بر عملکرد امام موسی صدر در تشکیل شاخه نظامی «حرکه المحرومین»، امل است. مرور شرایطی که باعث شکل‌گیری امل شده، لاجرم کار را به مقایسه شرایط دیروز و امروز لبنان می‌کشاند. در سایه همین مقایسه است که می‌توان فهمید حزب‌ا... امروز وجودش را تا چه حد مرهون تلاش‌‎‎های امام موسی صدر است و راهبرد‎‎های آن تا چه اندازه با آن‎چه وی با تشکیل «امل» مدنظر داشت، تطبیق می‌کند. البته به برکت این مقایسه، انحرافاتی که در طول سال‌‎‎ها فعالیت، در دو تشکیلات امل و حزب‌ا... روی داده نیز روشن‌تر خواهد شد که چندان وارد آن نخواهیم شد.

امام موسی صدر، امل را در سال 1974 تأسیس کرد؛ زمانی‎که درگیری‌‎‎های داخلی در لبنان به نقطه اوج خود نزدیک می‌شد و در غفلت همه‌جانبه از خطر دشمن خارجی، فضا از همه نظر برای تهاجم اسراییل به جنوب لبنان آماده می‌شد. گرچه اسراییل برای تجاوز به خاک لبنان نیازی به بهانه نداشت، اما حتی در این صورت هم حملات گاه و بی‌گاه چریک‌‎‎های فلسطینی سازمان آزادی‌بخش فلسطین، از داخل خاک لبنان به مناطق اشغالی شمال فلسطین این بهانه را به اسراییل می‌داد. چریک‌‎‎های فلسطینی در غیاب یک دولت مقتدر که سرنوشت کشور به‌خصوص در جنوب لبنان، برایش مهم باشد، عرصه بازی یافته بودند که بدون مزاحم، علیه اسراییل عملیات کنند. اما دردسر‎‎های پاسخ متقابل اسراییل، متوجه شیعیان بی‌دفاع جنوب بود. اسراییل برای مهار چریک‌‎‎های فلسطینی که نظامیانی کارکشته بودند، به مناطق مختلف جنوب لبنان حمله می‌کرد، چریک‌‎‎ها بلافاصله از منطقه می‌گریختند و مردم که جایی برای فرار نداشتند، زیر آتش باقی می‌ماندند. این زد و خورد‎‎ها رفته‌رفته چریک‌‎‎های فلسطینی را نزد شیعیان جنوب منفور کرد. آن‎‎‎ها از فلسطین و فلسطینی، چریک‌‎‎هایی را می‌شناختند که از قدرت اسلحه‌شان سوءاستفاده می‌کردند، به‎دلیل این‎که خود سال‌‎‎ها بود آواره بودند و شأنی برای آداب شهر و شهرنشینی قائل نبودند، بنزین احتکار می‌کردند، برای کشته‎‎‎های خود حقوق قائل بودند و برای کشته‎‎‎های بی‌دفاع شیعه جنوب لبنان نه، و این‎همه باعث شده بود همه در لبنان به چریک‌‎‎های فلسطینی و مقاومت فلسطینی، به چشم مزاحمانی شرور بنگرند که جز ایجاد دردسر چیزی برای لبنان ندارند؛ بنابراین قدرت دوراندیشی و درک این معنا را هم نداشتند که تمام این مصیبت‌‎‎ها از مشکل بزرگ‌تری به نام اسراییل ناشی می‌شود.
اولین محک جدی‌ که نشان داد دفاع از آرمان فلسطین و مقاومت آن تا چه حد برای امام صدر مهم است، زمانی روی داد که افکار عمومی داخلی لبنان به‌شدت علیه مقاومت فلسطینی بسیج شده بود. طی یک درگیری در سال 1973که ماجرای آن مفصل است، ارتش لبنان علیه اردوگاه فلسطینی‌نشین صبرا، وارد عمل شد و 400 فلسطینی را کشت. قرار بود ارتش، مخیمات فلسطینی را با هر که در آن بود بمباران کند و سپتامبر سیاه دیگری، این‎بار در لبنان به‎وجود بیاورد. اما این امام صدر بود که در ماجرا دخالت و اعلام کرد، ارتش حق این کار را ندارد و بعد هم از رهبران مذهبی خواست برای دفاع از مقاومت فلسطین تلاش کنند.
یک سال بعد، امام صدر با تأسیس امل، به‎دنبال نیروی مقاومی رفت که در مقابل حمله احتمالی اسراییل به جنوب لبنان، بتواند از شیعیان و اهالی این منطقه دفاع کند. در شرایط ملتهب آن روز‎‎های لبنان، لازم بود این کار تا زمانی‎که امل بنیه دفاعی کافی برای دفاع از خود را داشته باشد، مخفی بماند. اما شرایط لبنان، یک سال بعد، تفاوت‌‎‎های اساسی کرد: با شروع سال 1975درگیری‌‎‎های داخلی لبنان آغاز شد و خیلی زود لبنان به عرصه جنگ داخلی میان گروه‎‎‎ها و احزاب مختلف چپ و چریک‌‎‎های فلسطینی تبدیل شد.
ماجرا زمانی اتفاق افتاد که همزمان با آغاز مذاکرات مصر و اسراییل، وزیر خارجه وقت آمریکا، هنری کیسینجر، راه‎حلی برای بحران خاورمیانه ارائه کرد که به روش «گام به گام» مشهور شد. اساس این طرح، نزدیکی اعراب به اسراییل بود و سادات، رییس‎جمهور مصر، مقتدرترین کشور عربی آن روزگار، اولین گزینه آمریکا و اسراییل برای پیشبرد این راه‎حل بود. اما عرفات با این راه‎حل مخالفت کرد و همزمان منفور مصر، اسراییل و آمریکا شد. از این مرحله به بعد، همه دست‌‎‎ها در داخل و خارج لبنان برای تضعیف یا از میان برداشتن مقاومت فلسطین بسیج شدند. در واقع، جنگ داخلی لبنان در نتیجه همین تحریک‌‎‎ها و برای تضعیف مقاومت فلسطین شروع شد، اما بعد، ابعاد آن گسترش یافت؛ کتائب یا همان فالانژ‎‎های لبنان، فلسطینی‌‎‎ها را بی‌وطن می‌نامیدند و مسلمانان جنوب را هم به‎خاطر روابط دوستانه با آن‎‎‎ها خائن و بی‌وطن می‌خواندند.
با وقوع حادثه عین‌الرمانه و شروع جنگ داخلی در لبنان، امام صدر سعی کرد در این میان نقش میانجی را به عهده بگیرد و هرطور شده، فتنه را بخواباند. اما درست در اوج این میانجی‌گری‌‎‎ها انفجار یک مین در یکی از اردوگاه‎‎‎های آموزشی امل در بعلبک به نام عین‌البنیه، امام را ناچار کرد پرده از تشکیل شاخه نظامی حرکه المحرومین یا همان امل بردارد. ظاهرا این مین بد وقتی منفجر شده بود، اما امام در بیانیه‎ای که به مناسبت شهادت تعدادی از اعضای امل در انفجار مین در اردوگاه آموزشی امل منتشر کرد، چنین گفت: «هدف آن جوانان سربلند این بود که ثابت کنند ملی‎گرایی، یک شعار یا یک ابزار سودجویی و منفعت‎طلبی، یا کالایی قابل مبادله و سوداگری نیست... آن‎‎‎ها رفتند تا ثابت کنند که محل به‎کارگیری سلاح؛ جنوب است، نه بیروت و حومه آن، آنان با پیکار خاموش و بی‎سر و صدای خود، راه فداکاری و ایثار ملی را بازگشودند و روند امور را به مسیر صحیح آن بازگرداندند. آنان بر این نکته تأکید کردند که سلاح‌‎‎ها باید به‎سوی دشمن نشانه رود و تنها راه ر‎‎هایی از فتنه داخلی و جنگ طایفه‎ای آن است که افراد مسلح، عازم جنوب شوند و سنگر‎‎ها و گشت‌‎‎های نظامی و سلاح‌‎‎های سبک و سنگین، در مرز‎‎ها مستقر شود... اینک وقت آن فرا رسیده که ولادت این جنبش ملی و متعهد را اعلام کنیم؛ حرکتی که اعضای آن آمادگی دارند تا همه چیز خود را در راه پاسداری از کرامت میهن و جلوگیری از تجاوزات بی‎محابای دشمن تقدیم کنند. آنان مایل بودند اعلام تشکیل این جنبش به تأخیر افتد تا با رسیدن به رشد و بالندگی، توان خود را در عمل آشکار سازد، ولی حادثه دردناکی که به‎وقوع پیوست و اضطراب و نگرانی‌‎‎هایی که در پی آن در افکار عمومی پدید آمد، آنان را برآن داشت که از من بخواهند تا واقعیات را به‎طور کامل برای شهروندان بازگو کنم.»
علنی شدن تشکیل امل، انواع و اقسام تهمت‌‎‎ها و سرزنش‌‎‎ها را متوجه امام صدر کرد. هنوز چیزی از شروع جنگ داخلی نگذشته بود و سران احزاب سیاسی که اغلب از کشور‎‎های دیگری نظیر عراق و لیبی و عربستان و فرانسه و... دستور می‌گرفتند و دل خوشی از نفوذ معنوی امام در دل لبنانی‌‎‎ها و میانجی‌گری او در جنگ نداشتند، بدشان نمی‌آمد با متهم کردن امام صدر، آتش تسویه‌حساب‌‎‎های سیاسی را داغ و وجهه ایشان را بین سیاسیون و مردم مخدوش کنند. آن‎‎‎ها وانمود کردند هدف امام صدر از تشکیل شاخه نظامی، قبضه قدرت سیاسی بوده است. واکنش‌‎‎ها نسبت به این خبر تا آن‎جا شدت گرفت که برخی از جناح‌‎‎ها تا متهم کردن جنبش محرومین به «طایفه‌گرایی» هم پیش رفتند. روزنامه «العمل» وابسته به کتائب، در بیانیه‌ای مطبوعاتی به امل حمله کرد و امام صدر را متهم کرد که این حرکت را برای ضربه زدن به وحدت لبنانی‌‎‎ها آغاز کرده است.
در همان حال که امام صدر در سفر به چندین کشور خارجی، از جمله الجزایر، فرانسه و لیبی، سرگرم دیدار با شخصیت‌های عالی‎رتبه این کشور‎‎ها از جمله هواری بومدین (رییس‎جمهوری الجزایر) و ژاک شیراک (نخست‎وزیر فرانسه) بود، موج گسترده انتقادات از ایشان به‎خاطر تشکیل افواج مقاومت لبنان (امل) همچنان ادامه داشت. اما ایشان در مقابل در توضیح پیرامون جنبش امل، خاطرنشان می‌کرد: «با شدت یافتن «تب» سلاح و زمانی‎که اسلحه در اختیار عده‎ای قرار می‌گرفت و دیگران آن را در اختیار نداشتند، تمامی محرومان با اصرار سعی در خرید اسلحه و مسلح شدن داشتند و من از این کار ممانعت می‌کردم، اما هنگامی که سازمان امل تشکیل شد، من از تشکیل آن برای دفاع از جنوب استقبال کردم.» امام صدر تصریح می‌کرد به‎کارگیری سلاح توسط اعضاء و مبازران امل، تنها با سه هدف صورت می‌گیرد: دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین و جلوگیری از تجزیه لبنان. «هنگامی‎که با وجود تمامی پیام‌ها، تأکید‎‎ها و فشار‎‎ها مسئولین از شنیدن گلایه‎‎‎های ما امتناع کردند و جنوب و اهالی آن را تنها و بی‌دفاع در برابر تجاوزات اسراییل به حال خود ر‎‎ها کردند... و به چشم خود دیدیم که اهالی جنوب در معرض قتل و کشتار و کوچ اجباری و تحقیر قرار گرفته‌اند، آن‎گاه جوانان مؤمن به خداوند و میهن را به آموزش نظامی فراخواندم و دولتمردان و فرماندهان نیرو‎‎های مسلح نیز با روش‌‎‎های خاص خود از این امر آگاه شدند. ابتدا تصمیم داشتم جز در برخی موضع‌گیری‌‎‎های عملی - مانند آن‎چه در الطیبه و کفرکلا اتفاق افتاد - در این مرحله، خبر دیگری از تشکیل مقاومت لبنان منتشر نشود، اما پس از فاجعه عین‌البنیه، چاره‎ای جز اعلام رسمی خبر تشکیل مقاومت ندیدیم... اکنون آیا از نظر عده‌ای، اشکالی وجود دارد که لبنان نیز فداییان جان بر کف داشته باشد که برای کشته شدن در راه دفاع از آن آماده باشند؟ مگر نه این‎که دفاع از بوته تنباکو در بلندی‌‎‎های جبل عامل، هم‎ارز دفاع از تاک و درخت سیب در المتن و الشوف و جونیه است؟» تقدیر این بود که در مراحل مختلف تطور سیاسی لبنان، مراحلی پیش بیاید که گفته‎‎‎های امام صدر در زمان حضورش در لبنان محک بخورد و سیره عملی امام صدر در این‌باره مشاهده شود و جای عذر و بهانه‎ای باقی نماند. یک سال بعد، در سال 1976، زمانی‎که خودسری گروه‎‎‎های وابسته به جنبش فتح و حمله به‎کاروان نظامیان سوری که برای کمک به لبنان وارد صیدا شده بودند، کار را به سنگربندی قوای سوریه و آماده شدن برای یک جنگ تمام‌عیار جهت از بین بردن فلسطینی‌‎‎ها رسانده بود، این امام صدر بود که با اعلامیه معروفش جلوی سوریه را گرفت و از آن‎‎‎ها خواست به کشورشان برگردند: «مقاومت فلسطین شعله‎ای است مقدس که ما با قلب خودمان، با روح و وجود خود، و به‎دست خود آن را حفظ خواهیم کرد.» تلخ‌تر از این متصور نبود که امام صدر برای نشان دادن عزمش در دفاع از آرمان فلسطین، جوانان امل را رودرروی دوست و حامی امل، رییس‌جمهوری سوریه، یعنی حافظ اسد، بسیج کند؛ اما کرد. نتیجه این شد که اسد از قوای سوریه درخواست عقب‌نشینی کرد، در حالی‎که گروه‎‎‎های خودسر فلسطینی بازهم این عقب‌نشینی را به‎حساب ضعف سوریه گذاشتند و با تعقیب قوای سوری سعی در ضربه زدن به آن‎‎‎ها داشتند. سوریه با درک موقعیت، بدون دادن پاسخی به این حرکات، جنوب لبنان را ترک کرد و به بقاع و مرز این کشور با لبنان رفت. اسد می‌دانست تمام این ماجرا توطئه‎ای بیشتر نیست تا با رودررو کردن مقاومت فلسطینی با احزاب و گروه‎‎‎های داخلی لبنان و سوریه، آن را حذف کنند.
دو سال بعد امام صدر را ربودند و مقاومت فلسطینی در غیاب او پشتوانه‎ای بی‌نظیر را از دست داد. اما این‎بار توطئه قبلی، بسیار بی‌نقص طراحی شده بود: اسراییل برای محو چریک‌‎‎های فلسطینی به لبنان حمله کرد، لبنانی‌‎‎ها و حتی شیعیان جنوب از ارتش اسراییل که چنین هدف نیکویی داشت با ریختن برنج بر سر نظامیان ارتش اسراییل استقبال کردند، اسراییل لبنان را از حضور چریک‌‎‎های فلسطینی تصفیه کرد و بعد قدرت را به یک دولت مسیحی هوادار اسراییل یعنی بشیر جمیل تسلیم کرد. به‎راستی با سوابقی که از امام صدر سراغ داریم، اگر ایشان در لبنان حاضر بود چه می‌کرد؟
کاری جز بسیج امل برای مبارزه با قوای اشغالگر اسراییل و حمایت از فلسطینی‌ها؟ اما رهبری امل ترجیح داد با نمایندگان آمریکا و اسراییل و دولت مسیحی سر میز مذاکره بنشیند؛ یک اشتباه تلخ سیاسی که نقطه بروز انشعاب در امل شد.
جوانان وفادار به آرمان امام صدر که می‌دانستند با وجود همه فشار‎‎هایی که از جانب گروه‎‎‎های خودسر چپ در بدنه جنبش فتح علیه آن‎‎‎ها وجود دارد، مماشات بر سر تصفیه فلسطینی‌‎‎ها، خیانتی بزرگ به آرمان فلسطین است؛ با الهام از امام صدر و با پشت‌گرمی‌ای که از برکت نفس امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران مایه می‌گرفت، علیه قوای ارتش اسراییل صف‌آرایی کردند. این گروه از جوانان امل از بدنه آن جدا شدند و به‎طور خودجوش مبارزه با قوای اسراییل را در خلده و نزدیک بیروت شروع کردند. مبارزه ادامه یافت، تا این‎که چهار سال بعد،‌ زمانی‎که آن‎‎‎ها ارتش اسراییل را وادار کردند بیروت را تخلیه کند و تا نوار امنیتی در جنوب لبنان عقب برود، همین عده به‎همراه گروهی دیگر از کادر‎‎های بریده امل، چند نفری از جنبش فتح و تعدادی از اعضای شاخه حزب‌الدعوه در لبنان، حزب‌ا... را به‎وجود آوردند، تشکیلاتی با همان استراتژی که امام صدر برای امل ترسیم کرده بود: «دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین، و جلوگیری از تجزیه لبنان.»
دومین اشتباه امل در جنگ اردوگاه‎‎‎ها نمود یافت. امل در این ماجرا تمام قوایش را برای نابودی فلسطینی‌‎‎های ساکن مخیمات فلسطینی لبنان بسیج کرد و محاصره اردوگاه‎‎‎های فلسطینی کار را به‎جایی رساند که آن‎‎‎ها ناچار شدند از گوشت گربه‎‎‎ها هم نگذرند و با این اتفاق، نقطه تاریکی در روابط شیعیان لبنان با فلسطینی‌‎‎ها در کارنامه روابط این دو گروه رقم خورد. اما اشتباه سوم که از قضا اشتباهی از جانب هر دو طرف بود، در ماجرای جنگ، دوساله میان امل و حزب‌ا...، یعنی دو گروه مقاوم شیعه حاضر در لبنان خود را نشان داد.
جنگ دو سال تمام بضاعت این دو گروه را صرف خود کرد و از توجه به اشغالگری‌‎‎های اسراییل باز داشت و انبوهی کشته و مجروح روی دست دو طرف گذاشت. تنها تفاوت میان حزب‌ا... و امل در این ماجرا این بود که حزب‌ا... بلافاصله رهبری خود، صبحی طفیلی را به‎خاطر عملکرد اشتباهش در دور شدن از آرمان حزب تصفیه کرد و سیدعباس موسوی را جایگزین او ساخت، در حالی‎که امل همچنان به رویه سابق ادامه داد.
خوشبختانه بعد از سال 1990 امل و حزب‌ا... درگیری دیگری را میان خود شاهد نبوده‌اند، گرچه زدودن کدورت ناشی از دو سال جنگ بی‌امان میان این دو که کشته‎‎‎های بسیار با خود داشت، شاید هنوز به سال‌‎‎ها مرور زمان نیاز داشته باشد. اما شرارت‌‎‎های اسراییل طی تجاوزاتش در این سال‌ها، به‎خصوص در جنگ سال 2006، علی‎رغم تمام ویرانی‌‎‎هایی که به بار آورده، این حسن بزرگ را هم داشته که بار دیگر بعد از 16 سال این دو گروه شیعه را به متحدانی متفق بر سر یک آرمان مقدس تبدیل کرده است؛ نه‎تنها این دو گروه را که حتی مسیحیانی را که زمانی دشمن خونی مسلمانان بودند و امروز در قالب «گروه ملی آزاد» با شیعیان ائتلاف کرده‌اند. این همان اتفاق مبارکی است که امام صدر سال‌‎‎ها به‎دنبال تحقق آن در لبنان بود و فتنه‎‎‎های داخلی، اجازه آن را نمی‌داد.
اگر در کلیسای کبوشین سخنرانی می‌کرد، اگر در اوج جنگ‌‎‎های داخلی بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شد و با قرائت آیات قرآن و فراز‎‎هایی از نهج‌البلاغه و کتاب مقدس مسلمانان و مسیحیان را به خویشتنداری و احتراز از کشت و کشتار دعوت می‌کرد، همه و همه به همین دلیل بود.
حالا دیگر شاید اگر او بار دیگر قدم به لبنان بگذارد، به‎جای خونریزی و کشتار، سرزمینی را ببیند که در آن مسیحی و مسلمان، شیعه و سنی در یکی از کم‌نظیرترین اتفاقات تاریخ لبنان به‎جای کشتار بر اساس هویت (قتل علی الهویه) که به رفتار بربر‎‎ها و مغول‌‎‎ها پهلو می‌زد، سال‌هاست کنار هم می‌زیند، می‌گویند و می‌شنوند، نزاع می‌کنند و به اتفاق نظر می‌رسند، اما خونی ریخته نمی‌شود.
لبنانی که در آن حقوق شیعیان مثل گذشته پایمال نمی‌شود، لبنانی که در آن مقاومان شیعه بر سر سه‎چیز با هم اتفاق نظر دارند: دفاع از جنوب در برابر تجاوز اسراییل، دفاع از انقلاب فلسطین، و جلوگیری از تجزیه لبنان. همان که او سال‌‎‎ها به‎دنبال تحقق آن بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات