تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۳۵۰۷۴

سیاست خارجی ایران از منظر رئالیسم تهاجمی و تدافعی

استادیار روابط بین‌الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی چکیده: این پژوهش در پی تجزیه و تحلیل ریشه‌های افزایش نقش، اهداف و راهبردهای ایران در خاورمیانه، بعد از بحران عراق است. نگاه مسلط در غرب، به خصوص ایالات متحده، اهداف سیاسی خارجی ایران را تهاجمی و در جهت افزایش «قدرت نسبی» در خاورمیانه می‌داند، اما نویسنده پژوهش حاضر بر این نظر است که این اهداف بیشتر تدافعی و در جهت افزایش «امنیت نسبی» کشور است؛ لذا برای آزمون این فرضیه، ضمن به کارگیری نظریه‌های رئالیسم تهاجمی و رئالیسم تدافعی، به تعریف دو رویکرد اصلی سیاست خارجی ایران یعنی سیاست‌های «انطباق و هم‌سویی» و «ائتلاف و اتحاد» در منطقه می‌پردازد و هدف هر دو را افزایش امنیت نسبی و رفع تهدیدات در شرایط ویژه تشدید ناامنی در مرزهای بلافصل ایران بعد از بحران عراق، و جهت‌گیری سیاست خارجی ایران را در منطقه، متأثر از دو عنصر «ژئوپلیتیک» و «ایدئولوژی» می‌داند و نتیجه‌گیری می‌کند که نقطه تأمین منافع و امنیت ملی ایران در برقراری تعادل بین این دو عنصر است. واژه‌های کلیدی: سیاست خارجی ایران، بحران عراق، ژئوپلیتیک، ایدئولوژی، قدرت نسبی، امنیت نسبی، رئالیسم تهاجمی، رئالیسم تدافعی. مقدمه: چرا ایران سعی دارد نقش و نفوذ خود را در فضای سیاسی خاورمیانه بعد از بحران عراق (2003) افزایش دهد؟ ریشه‌های افزایش نقش منطقه‌ای ایران چیست؟ اهداف و راهبردهای ایران در منطقه کدامند؟ نگاه مسلط در غرب به خصوص ایالات متحده، علت اصلی کوشش ایران را برای افزایش نقش خود، افزایش «قدرت نسبی»1 در خاورمیانه می‌داند و نیز سیاست‌های جورج دبلیو بوش را در منطقه، به ویژه در عراق، علت اصلی افزایش نقش منطقه‌ای ایران در نظر می‌گیرد. در نهایت، این نگاه اهداف و راهبردهای ایران را تهاجمی، گسترش خواهانه، فرصت‌طلبانه و گاهی ایدئولوژیک می‌داند. هر چند ایران مانند هر کشور دیگری از فرصت‌های جدید بهره‌برداری می‌کند، تحلیل اهداف سیاست خارجی آن به شکل بالا، در غرب با بزرگنمایی همراه بوده است. سخن من در این مقاله این است که تلاش ایران برای افزایش نقش منطقه‌ای، بیشتر با هدف افزایش «امنیت نسبی»2 صورت می‌گیرد. ریشه‌های افزایش نقش ایران نیز در درجه اول به ویژگی‌های طبیعی ساخت قدرت، سیاست، موقعیت ژئوپلیتیک و جغرافیای فرهنگی ایران برمی‌گردد که در شرایط رخ دادن تغییرات ژئوپلیتیک ناشی از بحران عراق امکان بروز یافته‌اند. همچنین، اهداف و راهبردهای سیاست خارجی ایران بیشتر تدافعی و عملگرایانه است و قبل از هر چیز سعی دارد چالش‌های امنیتی ناشی از بروز تحولات جدید سیاسی- امنیتی در منطقه را از بین ببرد. این تحولات عبارتند از: حضور نیروهای نظامی آمریکا در مرزهای فوری ایران و روند تغییر نظم منطقه به شکل نظم جدید سیاسی- امنیتی حاصل از بروز تغییرات جدید ژئوپلیتیک. جمهوری اسلامی ایران از این راه‌ها سعی دارد با چالش‌های امنیتی گفته شده مقابله کند: نخست، با اتصال امنیت خود به مسائل سیاسی منطقه، تهدیدهای امنیتی آمریکا را از بین ببرد؛ دوم، با ایفای نقشی فعال در منطقه، به خصوص در مرزهای فوری، از چالش‌های امنیتی ناشی از تغییرات جدید ژئوپلیتیک و تحول در ساخت قدرت و سیاست در منطقه، در فضای سیاسی پس از بحران عراق پیشگیری کند. نویسنده در چهارچوب نظریه «رئالیسم تدافعی»3 سعی دارد اهداف و عملکرد سیاست خارجی ایران را در منطقه تجزیه و تحلیل کند. این نظریه، به طور اساسی هدایت سیاست خارجی کشورها را پاسخی به تهدیدهای خارجی می‌داند. در این چهارچوب، از نظر نویسنده، جمهوری اسلامی ایران با سیاست «تدافعی فعال»4 و از راه «حضور مؤثر»5 در منطقه سعی دارد «امنیت نسبی» خود را در شرایط خاص افزایش ناامنی در فضای سیاسی- امنیتی بعد از بحران عراق بالا ببرد. برداشت و شناخت درست از اهداف واقعی حضور بیشتر ایران در مسائل منطقه‌ای، دارای اهمیت بسیاری در حوزه سیاست‌گذاری به خصوص برای آمریکا و بازیگران مهم در جهان عرب است؛ زیرا اگر عملکرد و اهداف ایران در چهارچوب «رئالیسم تهاجمی»6 ارزیابی شود، انتخاب عقلانی برای سایر بازیگران دارای منافع در منطقه، به خصوص ایالات متحده، تلاش برای ایجاد «بازدارندگی»7 در برابر ایران است. در مقابل، اگر رفتار سیاست خارجی ایران براساس «رئالیسم تدافعی» ارزیابی شود، انتخاب عقلانی برای سایر بازیگران درگیر، تلاش برای توسعه «همکاری»8 با ایران و به ویژه حرکت در جهت ادغام این کشور در نظام سیاسی- امنیتی منطقه‌ای خواهد بود. پاسخ به این پرسش که کدام یک از این دو نظریه (رئالیسم تدافعی یا تهاجمی) قابل تسری به اهداف و عملکرد سیاست خارجی ایران در مسائل منطقه‌ای است، از این لحاظ دارای اهمیت است که پیگیری هر کدام از دو فرضیه موجود در چهارچوب رویکردهای سیاست خارجی، به نتایج متفاوتی از جنبه سیاست‌گذاری (بازدارندگی یا همکاری) منجر می‌شود. نداشتن شناخت درست از اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه نیز منجر به افزایش تنش و بروز خطرهای جنگ به خصوص در روابط ایران و آمریکا می‌گردد.

افزایش نقش منطقه‌ای ایران: اصول و اهداف
به طور اساسی، بحث در زمینه ظهور نقش منطقه‌ای ایران برای اولین بار از سوی پژوهشگران و محافل دانشگاهی- اجرایی غربی عنوان گردید و سپس توسط نخبگان سنی جهان عرب و محافل و دولتمردان اسرائیلی پیگیری شد. این نظریه سعی دارد تهدید حضور ایران را در منطقه بزرگ جلوه دهد. بر این اساس، بروز برخی تحولات منطقه‌ای مانند بحران افغانستان، عراق و لبنان (بعد از سال 2006)، تثبیت نقش عنصر شیعی در ساخت قدرت و سیاست منطقه‌ای(1)، و پیگیری برنامه هسته‌ای ایران، توانایی نقش‌سازی و بازیگران ایران را در مسائل سیاسی- امنیتی خاورمیانه افزایش داده و این مسئله، توازن سنتی قوا را در منطقه، به زیان منافع آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن، مانند اعراب محافظه‌کار و اسرائیل به خطر انداخته است. چنین برداشتی، افزایش نقش و پیدایش منطقه‌ای ایران را گسترش طلبانه، فرصت‌طلبانه، و غیر سازنده در نظر می‌گیرد که سعی دارد خلأ قدرت ایجاد شده در منطقه را در پی حوادث 11 سپتامبر و بحران عراق پر کند.(2)
الف- دیدگاه‌های غربی
دیدگاه‌های غربی که گستره وسیعی از تندروها و میانه‌روها را در بر می‌گیرند، مبنای پیدایش افزایش نقش منطقه‌ای را می‌پذیرند، اما راه‌های متفاوتی را در برخورد با آن ارائه می‌دهند. دیدگاه‌های تندرو، افزایش نقش ایران را در منطقه، به زیان منافع و امنیت ملی آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن می‌دانند که از هر راه ممکن، از جمله استفاده از زور و قدرت باید از آن جلوگیری شود. راهبرد اصلی این دیدگاه‌ها همانند سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد براساس «مهار»9 و «تقابل»10 است.(3) بعضی از دیدگاه‌های افراطی‌تر، حتی ایران را «دشمن جنگ سرد جدید» آمریکا در خاورمیانه تعریف می‌کنند.(4)
هرچند با تحولات جدید، از جمله ناتوانی آمریکا در مهار بحران عراق و نیز انتشار گزارش «سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا»11 مبنی بر سعی نکردن ایران برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای(5)، اساس و مشروعیت این دیدگاه‌ها در درون جامعه آمریکا مورد پرسش قرار گرفته است، این دیدگاه همچنان هسته اصلی تقابل نظامی را به منظور مهار نقش منطقه‌ای ایران، در واشنگتن تشکیل می‌دهد.(6) از نمایندگان این دیدگاه می‌توان به دیک چنی، معاون رئیس‌جمهور پیشین و جان بولتون، نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل اشاره کرد. مؤسسات پژوهشی آمریکایی، مانند آمریکن اینترپرایز12 و لابی اسرائیلی- آمریکایی ایپک13 تغذیه فکری و نظری این دیدگاه‌ها را برعهده دارند.
در مقابل، دیدگاه‌های میانه‌رو قرار دارند که افزایش نقش منطقه‌ای ایران را ناشی از یک سری تحولات جدید ژئوپلتیک در منطقه، از جمله بحران افغانستان و عراق و تحولات سیاسی در لبنان (بعد از تابستان 2006) و نیز ویژگی‌های ساخت قدرت و سیاست خود این کشور می‌دانند و بیان می‌کنند که این موضوع به زیان منافع ملی آمریکاست، اما در عین حال برخورد با آن را بیشتر از راه گفت‌وگو، مهار و پذیرش نقش جدید منطقه‌ای ایران میسر می‌دانند.20 ری تکیه14 و ولی نصر15 در مقاله‌ای در فارین افیرز بر این باورند که سیاست واشنگتن در برخورد با ایران از راه افزایش حضور نظامی و فشار مستقیم و نیز ایجاد ائتلاف در سطح منطقه‌ای علیه این کشور راه به جایی نمی‌برد.(8) برعکس، واشنگتن باید با ادغام ایران در نظام سیاسی امنیتی منطقه‌ای و از راه ایجاد رضایت از وضعیت موجود، این کشور را مسئولیت‌پذیر کند.(9) آنها بر این باورند که ایجاد انگیزه‌هایی مانند «گفت‌وگو»، «سازش» و «تجارت» بهترین ابزارها برای پایبندی ایران به برقراری ثبات در منطقه است.(10) فلینت لورت16 یکی دیگر از پیروان پذیرش نقش منطقه‌ای ایران می‌گوید که سیاست‌های واشنگتن به خصوص از سال 1989 غیر واقع‌بینانه، بدون راهبرد، و براساس رد درخواست‌های مشروع امنیتی و منافع منطقه‌ای ایران بوده است. از نظر او، بهترین راه برای مهار ایران، دسترسی به راه‌حلی همه جانبه برای کنار گذاشتن اختلافات و پذیرش نقش این کشور در منطقه است؛ سازش با ایران، راه‌های گفت‌وگو میان واشنگتن و تهران را در مسائلی مانند برنامه هسته‌ای، عراق و صلح اعراب و اسرائیل هموار می‌کند.(11)
گری سیک17 یکی دیگر از طرفداران پذیرش نقش منطقه‌ای و گفت‌وگو با ایران، ضمن پذیرش این کشور در نقش بازیگر و قدرت منطقه‌ای، بر این باور است که سیاست‌های آمریکا در سرنگونی دشمنان ایران در شرق و غرب آن (طالبان و صدام حسین)، انرژی امنیتی سیاسی این کشور را رها کرده و این امر، توازن سنتی قوا را در منطقه، به سود ایران و زیان هم‌پیمانان سنتی آمریکا در جهان عرب و اسرائیل به هم زده است. او از «راهبردی در حال پیدایش» سخن می‌گوید که در آن، اتحادی غیر رسمی در برابر ایران بین ایالات متحده، اسرائیل، دولت‌های سنی عرب منطقه در حال شکل‌گیری است. انگیزه ایجاد این اتحاد نیز جلوگیری از افزایش میزان تأثیرگذاری ایران در مسائل سیاسی امنیتی مربوط به جهان عرب، از جمله عراق و تحولات لبنان بعد از جنگ تابستان 2006، بین حزب‌الله و اسرائیل است. گری سیک بر این باور است که سیاست واشنگتن در این زمینه، بیشتر تلاشی برای توجیه شکست خود در عراق است و پیگیری چنین سیاستی در انزوای ایران راه به جایی نمی‌برد.(12) بسیاری از تحلیل‌گران آمریکایی حتی اجلاس «آناپولیس» را در مورد صلح اعراب و اسرائیل، گردهمایی‌ای ناشی از ترس از ایران در حال ظهور می‌دانند.(13)
سرانجام اینکه تحولات یک سال اخیر در منطقه که به نوعی شکست سیاست‌های آمریکا تلقی می‌شود، منجر به تعدیل دیدگاه‌های تندروها در استفاده از راه‌حل تقابل نظامی به سود دیدگاه‌های میانه‌رو در پذیرش نقش منطقه‌ای ایران و استفاده از راه‌حل گفت‌وگو و دیپلماسی در جامعه دانشگاهی، تحقیقاتی و افکار عمومی آمریکا شده است.
ب- دیدگاه‌های نخبگان سنی در جهان عرب
نگرانی از بیشتر شدن نقش ایران در نزد نخبگان سنی جهان عرب از دو جهت مطرح است: نخست، خلأ قدرت در عراق و به هم خوردن توازن سنتی قوا در منطقه؛ دوم، ظهور «هلال شیعی». در درجه اول، از دیدگاه جهان عرب، رژیم بعثی عراق برای سال‌های طولانی، توازن قوا را با ایران در منطقه حفظ می‌کرد و همین امر از نظر آنها، عامل برقراری امنیت در منطقه تلقی می‌شد. با سقوط صدام حسین، که نماینده حاکمیت اقلیت سنی در عراق بود، ساخت قدرت و سیاست در این کشور به سود شیعیان و کردها تغییر یافته و همین امر منجر به بیشتر شدن نقش ایران در مسائل منطقه شده است. از نظر آنها، حضور روزافزون ایران در مسائلی که به طور سنتی مربوط به جهان عرب می‌شده، بسیار نگران کننده است.(14) از دیدگاه نخبگان سنی جهان عرب، ابزار اصلی ایران در افزایش نقش منطقه‌ای خود، گروه‌های شیعی طرفدار در منطقه، به خصوص در عراق و لبنانند.(15) ولی نصر در این زمینه می‌گوید «از دیدگاه جهان عرب، تصور اینکه تهران، مسائل سیاسی و امنیتی و سیاست‌های نفتی در منطقه را مهار کند، بسیار نگران‌کننده است. همین امر، حاکمان سنی جهان را تشویق می‌کند که واشنگتن را برای مقابله با تهران زیر فشار قرار دهند.»(16)
در درجه دوم، احتمال شکل‌گیری «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه، برای نخبگان سنی جهان عرب بسیار نگران‌کننده است. نگرانی از شکل‌گیری چنین هلالی برای اولین بار از سوی عبدالله دوم، شاه اردن، در سال 2004 مطرح شد و سپس رهبران جهان عرب، مانند حسنی مبارک، سعود الفیصل و سایرین، آن را دنبال کردند. از نظر آنها، این نگرانی سه جنبه دارد: نخست، ماهیت ایدئولوژیک دارد؛(17) دوم، مبتنی بر بسیج توده‌های شیعی جهان عرب و وفاداری آنها به ایران است(18) و سوم، بر پایه بهره‌برداری فرصت‌طلبانه و گسترش خواهانه ایران از ظرفیت‌های جهان عرب، با هدف افزایش نقش خود است.(19) در واقع، نگرانی نخبگان جهان عرب از شکل‌گیری هلال شیعی، بیش از آنکه به تلاش ایران برای ایجاد چنین هلالی مربوط باشد، ناشی از گرایش توده‌های جهان عرب به سوی ایران است. حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مصر در این زمینه می‌گوید «شیعیان کشورهای عربی بیش از آنکه به کشورهای خود وفادار باشند، به ایران وفادارند.»(20) شیعیان جهان عرب، علی‌رغم دارا بودن بخش قابل توجهی از جمعیت کشورهای عربی، هیچ‌وقت بخشی از ساخت قدرت سیاسی و اقتصادی را به منظور نقش سازی در سرنوشت خود نداشته‌اند.(21) تحولات جدید در عراق و تشکیل اولین حکومت شیعی در کشوری عربی، این نگرانی را برای نخبگان سنی ایجاد کرده است که شیعیان منطقه کم کم خواهان نقش بیشتری در نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی کشورهای خود شوند؛ این امر در درازمدت نه تنها می‌تواند منجر به افزایش درخواست آزادی‌های مدنی، سیاسی و اقتصادی شیعیان شود، بلکه به فشار بر نظام‌های حکومتی و در نهایت، کنار رفتن نخبگان سنی حاکم از حکومت‌ها می‌انجامد.
به طور کلی، دیدگاه‌های متفاوتی در جهان عرب و غرب در زمینه طرح مباحث مربوط به هلال شیعی وجود دارند. در جهان عرب به نظر می‌رسد که نخبگان سنی حاکم، با بزرگ‌نمایی بیش از اندازه در مورد شکل‌گیری هلال شیعی و تهاجمی جلوه دادن نقش و رهبری ایران، اهداف خاصی را دنبال می‌کنند. البته تأکید بر وجود تهدید همیشگی ایران از سوی جهان عرب سابقه طولانی دارد؛ برای نمونه، صدام حسین با همین توجیه، یعنی جلوگیری از اندیشه‌های ایدئولوژیک انقلاب اسلامی با گسترش طلبی فارسی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را با توجیه حفظ دروازه‌های شرق جهان عرب آغاز کرد و از این راه، پشتیبانی‌های مالی و سیاسی رژیم‌های سنی و محافظه‌کار جهان عرب را به دست آورد. در شرایط امروز نیز یکی از علل بزرگ جلوه دادن هلال شیعی، تأکید بر نقش ایران و تهدیدهای ناشی از آن در منطقه است. این امر چه بسا منجر به حفظ وحدت و یکدستی بین نخبگان سنی حاکم در داخل کشورها و نیز روابط دولت‌های محافظه‌کار عرب با یکدیگر شود.
دیدگاه‌های مختلف در غرب نیز با مسئله هلال شیعی و نقش ایران در آن به طور متفاوت برخورد می‌کنند. در حالی که بعضی از دیدگاه‌ها، رقابت شیعی و سنی را به نوعی شکل‌دهنده رقابت‌های سیاسی آینده خاورمیانه در نظر می‌گیرند که در آن، ایران نقش اساسی خواهد داشت.(22) بسیاری از دیدگاه‌ها نیز آن را مقطعی و با اهداف خاص ارزیابی و تحلیل می‌کنند. فؤاد عجمی بر این باور است که نخبگان سنی از این راه سعی دارند تا با بزرگ جلوه دادن خطر تهدید شیعیان، خود را نزد واشنگتن عزیز کنند و بدین ترتیب، پشتیبانی‌های مالی و سیاسی امنیتی واشنگتن را از حکومت‌های کنونی به دست آورند.(23) برخی دیگر از تحلیل‌گران نیز بر بزرگ جلوه دادن آن تأکید می‌کنند و بر این نظرند که پس از تشکیل حکومت عراق و آرام شدن اوضاع، شیعیان این کشور از ایران فاصله می‌گیرند.(24)
معمای جدید امنیتی ایران
تحولات جدید سیاسی بعد از بحران عراق و در پی آن، تغییرات جدید ژئوپلیتیک در منطقه، از دو جهت برای ایران «معمای جدید امنیتی» به وجود آورده است: نخست، حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در مرزهای بلافصل ایران، همراه با احتمال ایجاد پایگاه‌های جدید نظامی؛ دوم، تهدیدهای ناشی از تغییرات جدید ژئوپلیتیک در منطقه که به دنبال روند انتقال منطقه به نظم جدید سیاسی امنیتی، به خصوص پس از بحران عراق پدید آمده‌اند.
در درجه اول، حضور نیروهای آمریکایی در اطراف مرزهای ملی ایران با اهداف و راهبردهای خاص، مهم‌ترین عامل تأثیرگذار بر شکل‌گیری معمای جدید امنیتی این کشور است. بحث مسلط در غرب این است که سرنگونی طالبان و رژیم بعثی عراق آسودگی خاطری را از لحاظ رفع تهدیدهای امنیت ملی برای ایران به وجود آورده،(25) اما از دیدگاه امنیت و منافع ملی این کشور، حس جدید ناامنی و شاید تهدیدی بزرگ‌تر، جانشین آنها شده که همانا حضور پررنگ و گسترده نیروهای آمریکایی و سیاست‌های دولت بوش برای زیر فشار قرار دادن ایران در محیط بلافصل امنیتی خود است. به عبارت دیگر، در شرایط جدید، ایالات متحده- با پیگیری سیاست‌های حضور درازمدت در منطقه- خود «متعادل‌کننده» راهبردی قدرت و نقش ایران در منطقه و نیز جانشین تهدیدهای امنیتی قبلی تبدیل شده است.(26) از زمان رخداد حوادث 11 سپتامبر، سیاست‌های منطقه‌ای دولت بوش بیشتر بر انزوای ایران در حوزه ژئوپلیتیک خود، ایجاد و تقویت ائتلاف‌های منطقه‌ای غیر دوست ضد ایران، و پیگیری سیاست «تغییر رژیم» متمرکز بوده است.(27) پیگیری چنین سیاست‌هایی سبب شده است تا جمهوری اسلامی ایران در واکنشی تدافعی، به مقابله با اهداف تقابلی آمریکا در منطقه بپردازد.
در درجه دوم، معمای جدید امنیتی ایران به روند انتقال سیاسی منطقه و چالش‌های ناشی از شکل‌گیری نظم جدید سیاسی امنیتی برمی‌گردد. از این لحاظ نیز سیاست‌ها و تلاش‌های دولت جورج بوش در ایجاد نظم مذکور براساس منافع ملی آمریکا در منطقه، از راه روی کار آوردن نخبگان وابسته یا همفکر و یا تبدیل عراق به مدلی «به اصطلاح» سیاسی و بالقوه برای مهار ایران، با منافع ملی ایران در تضاد است؛ زیرا در عمل سبب حضور و نفوذ بیشتر آمریکا در منطقه می‌شود. چنین سیاست‌هایی نه تنها امنیت ملی ایران را به خطر می‌اندازد، بلکه منجر به کاهش نقش و نفوذ ایران در محیط امنیتی خود به خصوص در منطقه خلیج‌فارس می‌شود. بنابراین، معمای جدید امنیتی این است: سیاست‌هایی که از نظر ایالات متحده «افزایش امنیت منطقه‌ای» تعبیر می‌شود، همزمان برای ایران «کاهش امنیت منطقه‌ای» تلقی می‌گردد. به عبارت دیگر، هرچند تحولات جدید سیاسی در عراق جدید و شکل‌گیری ساخت جدیدی از قدرت و سیاست در این کشور، به سود منافع و امنیت ملی ایران است و این کشور نیز به طور طبیعی خواهان عراقی امن، با ثبات، دوست و توسعه‌یافته است، حضور نیروهای آمریکایی و اهداف درازمدت این کشور در راه‌اندازی پایگاه‌های نظامی در عراق از سویی، و چالش‌های مشروع امنیتی ناشی از روند انتقال عراق به نظم جدید سیاسی امنیتی و آثار آن بر منطقه از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران را ناگزیر از همکاری نکردن با آمریکا در منطقه می‌کند.
از طرفی، هرچند تغییر و تحولات جدید ژئوپلیتیک ناشی از بروز بحران‌های افغانستان و عراق، ایران را در مرکز سیاست منطقه قرار داده و از این لحاظ، زمینه‌های فرصت‌سازی زیادی را فراهم کرده، چالش‌های جدید و جدی امنیتی را نیز برای منافع ملی این کشور در پی داشته است. با آنکه جابه‌جایی در ساختار نقش و قدرت عراق و به قدرت رسیدن گروه‌های شیعی و کردی در این کشور منجر به افزایش نقش ایران در منطقه گردیده، هم زمان با این تحول، چالش‌های جدیدی مانند رقابت‌های ژئوپلیتیک قومی، تقویت افراط‌گرایی سنی، جنگ داخلی و مذهبی و احتمال تجزیه عراق، و به طور کلی، گسترش بی‌ثباتی و ناامنی در سرتاسر منطقه ایجاد شده است. هم زمان با بروز بحران عراق در سال 2003، چالش‌های ناشی از حساسیت‌های سیاسی و رقابت‌ها در میان بازیگران منطقه‌ای به سرعت در پیرامون مرزهای ملی ایران پدید آمده است. این امر، بیش از هر چیز، به تغییر و تحولات جدید ژئوپلیتیک ناشی از بحران عراق و تغییر در نقش و حضور بازیگران در مسائل منطقه‌ای وابسته است؛ برای مثال، ترس از کم‌رنگ شدن هویت سنی و عربی عراق، عربستان سعودی را مجبور کرده تا جدی‌تر مسائل مربوط به شیعیان و کردها را دنبال کند. اکنون، ترکیه درخصوص موضوع فدرالیسم و خطرهای تجزیه عراق بیشتر به مسائل شیعیان و سنی‌ها حساسیت نشان می‌دهد. اردن و مصر در چهارچوب حفظ منافع جهان عرب سنی، از خطرهای شکل‌گیری «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه سخن می‌گویند. مسائل عراق از راه ارتباط حزب‌الله با گروه‌های شیعی عراقی، به مسائل داخلی لبنان پیوند خورده است. رژیم اسرائیل که بر پایه نظریه «گسترش روابط و اتحاد با اتحاد با دولت‌های غیر عرب» در منطقه، خود را به کردستان عراق نزدیک کرده است، پیوسته از خطرهای ناشی از حضور ایران در مناطق شیعی، مرزهای جنوبی عراق و کل منطقه خلیج‌فارس صحبت می‌کند.(28) سرانجام، بر مبنای گسترش همکاری‌ها و فعالیت‌های عملیاتی اعضای القاعده در عراق و افغانستان، مسائل این دو کشور به نوعی با یکدیگر ارتباط یافته‌اند.
به هم پیوسته شدن مسائل نوظهور ژئوپلیتیکی و امنیتی جدید در منطقه، چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی را برای ایران به همراه داشته است. دفع چالش‌های امنیتی جدید و بهره‌گیری از فرصت‌های فراهم شده، نیازمند درجه‌ای از حضور مؤثر ایران در مسائل سیاسی امنیتی منطقه‌ای است. در سال‌های گذشته، حضور بحران‌ها، جنگ‌ها و تنش‌ها در منطقه، برای ایران پرهزینه و منبع بی‌ثباتی بوده است. سیاست‌های تقابل‌گرایانه دولت جورج بوش در مقابل ایران، مسئله حضور فعال‌تر ایران را در مسائل منطقه‌ای پیچیده‌تر کرده است. نگاه مسلط در غرب و جهان عرب این است که افزایش حضور ایران در منطقه، دارای ماهیت گسترش‌گرایانه و تهاجمی است و تهدیدی برای ساختار قدرت منطقه‌ای محسوب می‌شود. در مقابل، نگاه ایرانی به چنین افزایش حضوری بیشتر در چهارچوب سیاست‌های تدافعی و با هدف بهره‌گیری از فرصت‌ها، در جهت پیشگیری از چالش‌ها و تهدیدهای جدید امنیتی در حال ظهور در منطقه است. به عبارت دیگر، آنچه در غرب «افزایش قدرت منطقه‌ای» ایران با ماهیتی تهاجمی در نظر گرفته می‌شود، در ایران «سیاست دفاع فعال» با هدف حفظ منافع و امنیت ملی از راه «حضور مؤثر» در منطقه تعبیر می‌شود. تجزیه و تحلیل این دو فرضیه در قالب «سیاست خارجی تهاجمی» و «سیاست خارجی تدافعی» از لحاظ سیاست‌گذاری دارای اهمیت زیادی است.
سیاست خارجی ایران؛ تهاجمی یا تدافعی؟
نگاهی به اهداف و عملکرد جمهوری اسلامی ایران در منطقه بعد از بحران عراق نشان می‌دهد که ایران از سیاست خارجی واقع‌گرا پیروی می‌کند، اما آیا چنین سیاستی در ماهیت سیاست «تهاجمی» است یا «تدافعی»؟ بر مبنای نظریه‌های واقع‌گرایانه، «سیاست خارجی تهاجمی واقع‌گرا»18 در پی افزایش «قدرت نسبی» دولت‌ها در صحنه نظام بین‌الملل است.(29) بر این اساس، ماهیت هرج و مرج گونه نظام بین‌الملل به شکلی است که دولت‌ها همواره در پی افزایش قدرت نسبی خودند و در این روند سعی می‌کنند تا قدرت رقبایشاند را کاهش دهند. در مقابل، «سیاست خارجی تدافعی واقع‌گرا» فقط خواهان افزایش «امنیت نسبی» دولت‌ها در صحنه نظام بین‌الملل است.(30) بر این اساس، دولت‌ها فقط افزایش امنیت را می‌خواهند و تنها زمانی در جهت گسترش نفوذ و قدرت خود تلاش می‌کنند که احساس ناامنی کنند. از این لحاظ، حضور دولت‌ها در خارج از مرزهای ملی فقط در شرایط تصور ناامنی صورت می‌گیرد.(31) تمرکز اصلی بحث واقع‌گرایی تهاجمی و واقع‌گرایی تدافعی بر عملکرد «معمای امنیتی»19 دولت‌ها استوار است.(32)
در این چهارچوب، بررسی دو جنبه از سیاست خارجی تهاجمی و تدافعی دارای اهمیت بسیاری است: در درجه اول، در سیاست خارجی تهاجمی، دولت‌ها خواهان افزایش امنیت خود از راه کاهش «عامدانه» امنیت سایر دولت‌ها هستند. در حالی که، در سیاست خارجی تدافعی، دولت‌ها خواهان دستیابی به امنیت به بهای کاهش امنیت دیگران نیستند. رابرت جرویس20، یکی از نظریه‌پردازان اصلی رئالیسم تدافعی می‌گوید:
دولت‌ها می‌توانند بدون کاهش امنیت دیگران، امنیت خود را حفظ کنند... و حتی در پیش گرفتن سیاست تدافعی، بر اتخاذ سیاست تهاجمی آنها ترجیح یابد؛ حتی افزایش زیاد در امنیت دولت‌ها فقط به مقدار اندکی از امنیت سایر دولت‌ها می‌کاهد و در این شرایط، همه قدرت‌های خواهان حفظ وضع موجود21 می‌توانند از درجه بالای امنیت برخوردار شوند... بنابراین دولت‌ها با رضایت از فرصت فراهم شده، از توسعه نفوذ خود در خارج از مرزهای ملی در قبال دستیابی به تضمین‌هایی برای امنیت خود چشم‌پوشی می‌کنند.(33)
در درجه دوم، سیاست خارجی تهاجمی واقع‌گرا بر این نظر است که نه تنها ماهیت سیاست بین‌الملل براساس وجود «درگیری»22 تعریف می‌شود، بلکه به طور اساسی وجود درگیری، عنصری ضروری برای هدایت سیاست بین‌الملل است. در مقابل، دولت‌ها در سیاست خارجی تدافعی واقع‌گرا، داوطلبانه از تهدید دولت‌های دیگر خودداری می‌کنند. همچنین اگرچه رئالیسم تدافعی، ماهیت سیاست بین‌الملل را بر مبنای درگیری استوار می‌داند، بر این نظر نیست که وجود تضاد منافع به یقین به درگیری عملی بین دولت‌ها ختم می‌شود. در این چهارچوب، «همکاری»23 راه‌حلی جدی- البته نه بهترین راه‌حل- برای حل درگیری بین دولت‌ها در نظر گرفته می‌شود.(34)
با توجه به بحث نظری بالا، اینکه عملکرد و اهداف سیاست خارجی ایران بعد از بحران عراق بر مبنای کدام یک از سیاست‌های تهاجمی یا تدافعی قرار دارد، از لحاظ سیاست‌گذاری دارای اهمیت بسیاری برای قدرت‌های غربی و کشورهای منطقه است. اگر عملکرد ایران در چهارچوب سیاست خارجی تهاجمی در نظر گرفته شود، یعنی ایران عامدانه سعی در تهدید امنیت دولت‌های دیگر داشته باشد، پس انتخاب عقلانی برای سایر قدرت‌های درگیر در سیاست منطقه، تلاش در جهت «بازدارندگی»24 نقش و نفوذ ایران است. در مقابل، اگر ایران از سیاست خارجی تدافعی پیروی کند، یعنی عامدانه امنیت سایر دولت‌ها را تهدید نکند و افزایش نقش خود را در منطقه فقط برای افزایش نسبی امنیت ملی خود در نظر بگیرد، آن وقت انتخاب عقلانی برای سایر بازیگران دارای منافع در منطقه، تلاش برای گسترش «همکاری» با ایران و کمک به پذیرش نقش و ادغام آن در نظام جهانی و به خصوص نظام سیاسی امنیتی منطقه است. از نظر نویسنده، نقطه اصلی تعارض آمریکا با ایران در شرایط کنونی، که مانع از ایجاد همکاری بین دو کشور می‌شود، همین برداشت غیرواقع‌بینانه و نادرست آمریکا از ماهیت واقعی اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه است.
معمای جدید امنیتی ایران در منطقه، بیشتر در نتیجه اهداف و راهبردهای منطقه‌ای آمریکا پدید آمده است که هم‌زمان منجر به ایجاد شرایط ناامنی برای ایران می‌شود. جمهوری اسلامی ایران به شدت به سیاست‌های آمریکا در منطقه که حاصل استراتژی نومحافظه‌کاران و دولت جورج بوش در منطقه می‌باشد، بدبین است.(35) نه تنها دولت بوش بر سیاست‌های تقابلی خود همچون سیاست «تغییر رژیم»25 و استفاده از نیروی نظامی بر ضد ایران ادامه داد، بلکه با پیگیری اهدافی همچون ایجاد پایگاه‌های نظامی و امضای قراردادهای چند جانبه نظامی با سایر کشورهای منطقه، بر ضد مناف ملی ایران عمل می‌کرد.
با نگاهی راهبردی، به کارگیری چنین سیاست‌هایی با هدف بازتعریف نظام سیاسی- امنیتی منطقه، به زیان ایران و تصور کمترین نقش برای ایران در حوزه‌های فوری امنیتی خود است. در چنین شرایطی، ایران با در پیش گرفتن سیاست «دفاع فعال» و از راه «حضور مؤثر» در مسائل سیاسی امنیتی منطقه تلاش می‌کند تا امنیت نسبی خود را در شرایط خاص ناامنی پس از بحران عراق افزایش دهد. به عبارت دیگر، ایران با «عملکردی واکنشی»26 سعی دارد از یک سو تهدیدهای امنیتی ناشی از حضور مستقیم آمریکا در منطقه را رفع کند و از سوی دیگر، از تهدیدهای ناشی از تغییرات جدید ژئوپلیتیک پیشگیری کند.
اما چگونه می‌توان به تدافعی و واقع‌گرا بودن ماهیت و اهداف سیاست خارجی ایران پی برد؟ معیارهای متفاوتی برای تشخیص این نوع از سیاست خارجی واقع‌گرا وجود دارد. بعضی از نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل بر معیارهایی همچون عملکرد ایدئولوژیک دولت‌ها، نوع سیاست اقتصادی، نوع تنظیم روابط با همسایگان، به کارگیری سیاست‌های اتحاد و ائتلاف، نوع روابط با قدرت‌های بزرگ و غیره تأکید می‌کنند.(36) نویسنده برای آزمون این فرضیه، سه معیار اصلی را برای فهم اینکه سیاست خارجی ایران بعد از بحران عراق بر مبنای رئالیسم تدافعی قرار دارد، تجزیه و تحلیل می‌کند:
1. پیروی از سیاست خارجی ایدئولوژیک و عملگرایانه؛
2. به کارگیری راهبرد امنیت به هم پیوسته؛
3. به کارگیری سیاست خارجی انطباقی و سیاست مبتنی بر اتحاد و ائتلاف.
سیاست خارجی ایدئولوژیک و عملگرایانه
نخستین معیار برای درک اینکه سیاست خارجی ایران تهاجمی یا تدافعی است اینکه آیا ایران در سیاست‌های منطقه‌ای خود پس از بحران عراق ایدئولوژیک رفتار می‌کند یا عملگرایانه؟ اگر ایران از ایدئولوژی شیعی و پویای خود به منظور دستیابی به اهداف صرف ایدئولوژیکی در حوزه سیاست خارجی استفاده کند، پس سیاست خارجی آن ایدئولوژیک است. برعکس، اگر از ابزار ایدئولوژی به عنوان وسیله‌ای برای ایجاد روابط راهبردی دوستانه با دولت‌های ملی در سطح همسایگان یا گروه‌های سیاسی استفاده کند، چنین سیاستی بیشتر عملگرایانه و در چهارچوب حفظ امنیت و منافع ملی ایران است. با توجه به ویژگی‌های سیاسی امنیتی و فرهنگی منابع قدرت ایران، سیاست‌های منطقه‌ای این کشور همواره از دو عامل مهم اثر پذیرفته است: نخست، واقعیات ژئوپلتیک؛ دوم، جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک.(37) این دو عامل در اجرای سیاست خارجی ایران در قالب دو رویکرد عملگرایانه و ایدئولوژیک ظاهر شده و همواره سعی کرده‌اند تا یکدیگر را به نوعی متعادل کنند.(38) در طول سال‌های گذشته، هرچند درجه تأثیرگذاری این دو عنصر با توجه به درجه تهدید و نوع چالش‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف متفاوت بوده، عنصر ژئوپلیتیک همواره عنصر ایدئولوژیک را در جهت‌دهی سیاست خارجی ایران در منطقه تحت تأثیر قرار داده است. علت این امر به ماهیت مسائل در محیط سیاسی امنیتی ایران در منطقه، به خصوص در حوزه عراق و خلیج‌فارس برمی‌گردد که ایران را مجبور به در پیش گرفتن سیاست‌های واقع‌گرا می‌کند.
سیاست خارجی ایران در عراق جدید نمونه خوبی است. بعضی از صاحب‌نظران مسائل عراق این بحث را قبول دارند که سیاست خارجی ایران در عراق بیشتر تابع عنصر ایدئولوژی است.(39) چنین تجزیه و تحلیل‌هایی در پشتیبانی از بحث خود، بر روابط نزدیک جمهوری اسلامی ایران با گروه‌های شیعی عراقی به خصوص گروه مقتدای صدر تأکید می‌کنند. آنها از تلاش‌های گسترده ایران در ایجاد روابط نزدیک با گروه‌های سیاسی شیعی در سرتاسر منطقه نیز یاد می‌کنند؛ امری که از آن به عنوان تلاش ایران برای ایجاد «هلال شیعی» با ماهیت ایدئولوژیک یاد می‌شود.(40) در نقد دیدگاه‌های بالا، نویسنده بر این نظر است که روابط فصلی ایران با گروه مقتدی صدر بیشتر تاکتیکی و بر مبنای دسترسی به اهداف کوتاه‌مدت و در شرایط افزایش نسبی تهدید و ناامنی برای ایران است تا برنامه‌ریزی برای دستیابی به اهداف راهبردی و بلندمدت. به عبارت دیگر، چنین روابطی بیشتر در جهت تضعیف سیاست‌های انحصارگرایانه آمریکا برای به حداقل رساندن نقش ایران در حوزه‌های مختلف سیاست و قدرت در عراق،(41) و در نهایت، به ضرر امنیت و منافع ملی ایران است. در این چهارچوب، جمهوری اسلامی ایران همواره از دولت قانونی نوری مالکی و گروه‌های میانه‌روی شیعی، همچون حزب الدعوه و مجلس اعلای انقلاب اسلامی در مسائل سیاسی عراق حمایت کرده است؛ زیرا این گروه‌ها خواهان توسعه روابط راهبردی با ایران در درازمدتند.(42) برعکس، گروه مقتدی صدر نه تنها هیچ‌گاه از برقراری روابط راهبردی با ایران سخن نگفته، بلکه احساسات شدید ملی‌گرایانه عربی خود را نیز پنهان نمی‌کند.(43) بی‌تردید منافع گروه صدر در حفظ روابط ایران، در چهارچوب حفظ و بقای خود و نیز متعادل کردن جایگاه سیاسی این گروه در ساختار قدرت عراق قرار دارد. بنابراین، هم برای ایران و هم برای گروه صدر، حفظ روابط مقطعی و مبتنی بر دسترسی به اهداف زودگذر و فقط در شرایط گسترش ناامنی برای دو طرف است(44) و منطق راهبردی ندارد.
در زمینه برقراری روابط نزدیک با گروه‌های شیعی عراق از سوی ایران، این موضوع قابل قبول است که به علت وجود مشترکات فرهنگی مذهبی و هویتی در سطح مردم عادی و نخبگان اجرایی، چنین ارتباطاتی وجود دارد، اما اینکه این ارتباطات در چهارچوب ایجاد ائتلاف ایدئولوژیک شیعی بین دو طرف است، جای بحث دارد؛ زیرا چشم‌انداز چنین ائتلافی به نهادینه شدن هم در جامعه ایران و هم در جوامع عربی شامل جامعه عراق نیاز دارد. بنابراین، وزن کمی در تنظیم سیاست خارجی ایران در عراق و منطقه دارد. اگرچه ایدئولوژی بخش مهمی از جهان‌بینی جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد، در مقابل، واقعیت‌هایی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد عملکرد ایران تحت‌تأثیر ملاحظات عملگرایانه و با توجه به نیازهای مربوط به ژئوپلیتیک و ویژگی‌های سیاسی امنیتی مربوط به منافع ملی کشور قرار دارد. در این چهارچوب، ابزار ایدئولوژی فقط به عنوان یکی از عوامل قدرت ملی در خدمت دستیابی به اهداف و منافع ملی عمل می‌کند. این نکته نمایانگر این واقعیت است که سیاست خارجی ایران بیشتر واکنشی به تهدیدهای امنیتی پدید آمده در منطقه بعد از بحران عراق در سال 2003 است.
به علاوه، واقعیت‌هایی وجود دارد که تأیید می‌کند سیاست خارجی ایران در عراق بیشتر تابع عملگرایی و مبتنی بر مسائل راهبردی موجود بین دو دولت است. امروزه، روابط تهران بغداد صرف‌نظر از اینکه چه نوع حکومتی در بغداد مستقر باشد، تابع عوامل پایداری چون ویژگی‌های ژئوپلیتیک قومی عراق، رقابت منطقه‌ای و نیز برخی مسائل راهبردی به جا مانده بین دو دولت است که حتی به قبل از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 برمی‌گردد. در درجه اول، امنیت ملی ایران همواره تحت تأثیر چالش‌های ناشی از شکاف‌های قومی مذهبی قرار داشته که ویژگی اصلی جامعه عراق است. عراق کشوری متشکل از اقوام کرد و عرب، و جوامع مذهبی شیعی و سنی است. حفظ اتحاد بین جوامع عراقی و در پی آن، حفظ تمامیت سرزمینی و اتحاد ملی در عراق یکی از اهداف اصلی سیاست خارجی ایران در این کشور است. در درجه دوم و در زمینه وجود رقابت منطقه‌ای، دو کشور ایران و عراق در نقش دو دولت مهم منطقه‌ای، از سرمایه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی زیادی برخوردارند. با توجه به تحولات جدید سیاسی در عراق، مسئله مهم برای ایران این است که چگونه دو کشور می‌توانند از زمینه‌های رقابت‌آمیز و دشمنی‌های گذشته که همچنان بالقوه بین آنها وجود دارد، خارج شوند و ائتلافی دوستانه بین خود پدید آورند. دو دولت ایران و عراق باید هوشیار باشند که سیاست‌های فعلی دولت بوش مبنی‌بر تعریف دوباره عراق به عنوان اهرم متعادل‌کننده نقش ایران در منطقه، یا به عبارت درست‌تر، ایجاد «توازن قوای جدید» بین دو کشور، زمینه‌های بالقوه ایجاد دور جدیدی از رقابت بین دو کشور را در خود دارد، و در درجه سوم، روابط دو دولت، پیرو برخی مسائل حل نشده از قبل و مربوط به جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، همچون مسئله غرامات جنگی(45) و عهدنامه 1975 الجزایر است.(46)
امروزه، علی‌رغم روابط خوب بین دو دولت، این موضوعات به خصوص عهدنامه 1975، همچنان زمینه‌های بالقوه بروز تنش‌های جدید بین دو کشور را دارا هستند؛ برای مثال، سخن جلال طالبانی، رئیس‌جمهور عراق، در اواخر سال 2007 مبنی‌بر اینکه عراق عهدنامه 1975 را به رسمیت نمی‌شناسد، موجی از انزجار و مخالفت‌های شدید را در ایران به همراه داشت.(47) اخیراً نیز هوشیار زیباری، وزیر امور خارجه عراق در مصاحبه‌ای با یک شبکه تلویزیونی بعثی پذیرش کامل قرارداد 1975 از سوی عراق را رد کرد. بنابراین، این موضوع که چگونه دولت آینده عراق خواهان برخورد با مسائل مهم مذکور است که بیشتر به روابط بین دولت‌ها مربوطند، اهمیت زیادی برای ایران دارد.
پرسش دوم در زمینه تشخیص سیاست خارجی تهاجمی یا تدافعی این است که آیا ایران از رویکردی امنیتی محور در سیاست منطقه‌ای خود پیروی می‌کند یا اینکه سیاست خارجی آن بیشتر پیرو رویکردی توسعه‌ای و همکاری‌طلبانه است؟ اگر سیاست ایران پیرو رویکرد اخیر باشد، پس عملکرد آن بیشتر تدافعی است. شواهد متعددی وجود دارد که ثابت می‌کند ایران به طور اساسی خواهان رویکرد توسعه‌ای و همکاری‌جویانه در سطح مطنقه‌ای است، اما در شرایط افزایش ناامنی، رویکرد سیاست خارجی خود را تغییر می‌دهد. این امر به اهداف راهبردی ایران در قالب «سند چشم‌انداز بیست‌ساله» (2005- 2025) برمی‌گردد که تأکید می‌کند در پایان این دوره «ایران از لحاظ توسعه اقتصادی، علمی و تکنولوژیک، مقام اول را در منطقه داراست.»(48) برای تحقق اهداف چشم‌انداز بیست‌ساله، ایران دو هدف سیاست خارجی را دنبال می‌کند: ایجاد امنیت و توسعه از راه فراهم کردن فرصت‌های اقتصادی. سند چشم‌انداز بیست‌ساله به نوعی برگرفته از ماهیت طبیعی قدرت و سیاست در ایران است. طی قرن گذشته، مهم‌ترین وظایف دولتمردان ایرانی در درجه اول، رفع تهدیدات امنیتی در محیط اطراف و توسعه همه جانبه اقتصادی و سیاسی بوده است. دستیابی به اهداف بالا نیازمند محیطی امن، آرام و باثبات در حلقه‌های فوری امنیتی کشور در سطح همسایگان است تا انرژی، منابع و ثروت کشور صرف اهداف توسعه گردد. اکنون ایران به سبب برخورداری از ظرفیت‌های بالای اقتصادی، در بهترین شرایط برای پرکردن تقاضاهای مصرفی بازارهای منطقه و از این راه، فراهم کردن فرصت‌های اقتصادی برای صنایع نوپای تولیدی و شرکت‌های تجاری خود قرار دارد. ترانزیت منابع انرژی و بهره‌برداری از ژئوپلیتیک خود، پر کردن بازارهای مصرفی منطقه، از جمله در افغانستان، عراق، سوریه و منطقه خلیج‌فارس، همگی بخش مهمی از تقاضای ایران برای نقش بیشتر و حضور منطقه‌ای پررنگ‌تر است. در واقع، فعالیت‌های گسترده‌تر اقتصادی نیازمند پیروی از سیاست خارجی عملگرایانه برای توسعه روابط سیاسی- راهبردی با دولت‌های همسایه است.
استراتژی امنیت به هم پیوسته
معیار دیگری که در فهم سیاست خارجی تهاجمی یا تدافعی، ما را یاری می‌رساند این است که آیا عملکرد و اهداف سیاسی خارجی ایران مبتنی بر دستیابی به هژمونی منطقه است یا اینکه بر مبنایی تدافعی، سعی در رفع تهدیدات امنیتی در شرایط تشدی ناامنی دارد؟ اگر معیار دوم را بپذیریم، سیاست خارجی ایران می‌باید بر مبنای واکنشی به تهدیدات پدید آمده از سوی ایالات متحده و نیز تحولات جدید سیاسی امنیتی در منطقه پس از بحران عراق تفسیر گردد. در این چهارچوب، اگر هدف اصلی ایران کاهش قدرت سایر بازیگران دارای منافع و مرتبط با بحران در منطقه است، پس سیاست خارجی تهاجمی را دنبال می‌کند. در مقابل، اگر ایران بیشتر برای ایجاد ثبات و امنیت در منطقه هم‌زمان با در نظر گرفتن نگرانی‌های مشروع امنیتی خود سعی کند، پس، از سیاست خارجی تدافعی‌ای از راه «دفاع فعال» پیروی می‌کند. معیار اصلی در اینجا این است که آیا ایران وجود «معمای امنیتی» در منطقه را به رسمیت می‌شناسد و سعی در رفع آن دارد؟ شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد جمهوری اسلامی ایران چالش‌های امنیتی موجود یا حداقل برخی از تأثیرهای آن بر کل منطقه را پذیرفته و به نوعی سعی در رفع آنها دارد. اکنون، ایران امنیت در منطقه را در قالب بازی «حاصل جمع غیر صفر»27 در نظر می‌گیرد که در آن، بهترین سیاست برای حفظ منافع و امنیت ملی ایران، حرکت در جهت بازی «برد- برد»28 است. در این چهارچوب، همکاری قبلی ایران با ایالات متحده و سایر بازیگران منطقه‌ای در حل و فصل بحران افغانستان در سال 2001 نمونه‌ای آشکار است.(49)
همچنین، توسعه همکاری‌ها با ایالات متحده و سایر بازیگران درگیر منطقه‌ای در حل و فصل ناامنی در عراق نمونه دیگری در رویکرد سیاست خارجی ایران است. در همین چهارچوب، تمایل جدی ایران به ادامه گفتگوهای مستقیم با ایالات متحده در مسائل ناامنی در عراق نشان می‌دهد که ایران به صورت راهبردی نقش ایالات متحده را در عراق پذیرفته است و تلاش می‌کند که تهدیدهای ناشی از حضور نیروهای آمریکایی در منطقه را از راه همکاری و انجام گفت‌وگو به حداقل ممکن برساند. تصمیم ایران، همانگونه که مقامات ایرانی تأکید کرده‌اند، بر مبنای بازی «برد- برد» است که در آن، منافع طرفین درگیر حفظ شود. همچنین، ایران بسیار مراقب و حساس بوده تا وارد هیچ‌گونه رویارویی مستقیم با ایالات متحده در عراق و منطقه خلیج‌فارس نشود.(50) در خصوص روابط ایران با سایر بازیگران اصلی درگیر در منطقه، همچون عربستان سعودی و مصر نیز سعی در حفظ و توسعه روابط دوستانه بیشتر از راه گسترش همکاری و تضمین‌های امنیتی داشته است؛ برای نمونه، ایران همواره بر آن بوده است تا همکاری‌های سیاسی امنیتی را در سطح دولت‌های منطقه‌ای افزایش دهد و در همین چهارچوب، در بسیاری از کنفرانس‌های منطقه‌ای با هدف حل و فصل بحران‌های منطقه‌ای، همانند عراق و لبنان مشارکت فعال داشته است؛ از جمله می‌توان به کنفرانس‌های شرم‌الشیخ، استانبول و امان در مورد عراق و کنفرانس دوحه در مورد لبنان اشاره کرد.(51)
از نگاه راهبردی، موقعیت ژئوپلیتیک ایران، منابع قدرت، و ویژگی‌های خاص سیاسی فرهنگی آن به گونه‌ای است که همواره آن را نیازمند درجه‌ای از حضور در مسائل منطقه‌ای می‌کند. منطق حضور ایران در منطقه مبتنی‌بر چند مفروض رئالیسم تدافعی است:
1. محیط ناامن و بی‌ثبات
زندگی در محیطی ناامن و بی‌ثبات مبنای تحمیل هزینه‌های امنیتی زیادی برای ایران در طول دهه‌های گذشته بوده است. تداوم بی‌ثباتی و درگیری‌های قومی در طول مرزهای غربی (در عراق جدید)، حکومت‌های شکست خورده و بی‌ثبات در مناطق شرقی (افغانستان و پاکستان)، حکومت‌های در حال انتقال در شمال (آسیای مرکزی و قفقاز) و سرانجام در مناطق جنوبی، حکومت‌هایی که از لحاظ امنیتی وابسته و آبستن تغییر و تحولات سیاسی در آینده‌اند (خلیج‌فارس)، همگی به نوعی محیط فوری ایران را ناامن می‌کنند. چنین محیط ناامنی همواره زمینه‌های بالقوه شیوع رقابت‌های منطقه‌ای، درگیری‌های نظامی و بحران‌ها، و به دنبال آن، حضور قدرت‌های خارجی را در خود دارد. بخش زیادی از انرژی سیاسی و امنیتی ایران مصروف چنین چالش‌های امنیتی در منطقه می‌شود. در واقع، نیاز مداوم به ارتشی قوی و کارآمد برای محافظت از مرزهای ملی ایران، ریشه در این بُعد از تقاضاهای امنیت ملی کشور دارد.(52)
2. امنیت به هم پیوسته
به منظور رفع تهدیدات نوظهور امنیتی در طول مرزهای فوری ایران، راهبرد دفاعی آن در طول سال‌های پس از بحران عراق به طور گسترده بر مفهوم «دفاع تهاجمی»29 یا دفاع از راه «حضور نظامی فعال»30 متمرکز بوده است.(53) از دیدگاه دولتمردان ایرانی، ناامنی در منطقه به معنای ناامنی برای ایران و برعکس، ناامنی برای ایران به معنای ناامنی برای منطقه تفسیر می‌شود. در طول سال‌های گذشته، ایران هزینه‌های بسیاری برای حفظ امنیت در مرزهای فوری خود پرداخته است، بدون اینکه فرصت‌های سیاسی اقتصادی متناسبی دریافت کند. تحولات سیاسی- امنیتی در افغانستان و عراق دو مثال آشکار در این زمینه‌اند. بنابراین، اگر امنیت منطقه برای ایالات متحده و کشورهای منطقه مهم است، به همان اندازه نیز باید به نقش و نگرانی‌های مشروع امنیتی ایران به عنوان بخشی مهم از نظام امنیتی منطقه توجه شود. به عبارت دیگر، تضمین امنیت در منطقه نمی‌تواند به بهای ایجاد ناامنی برای خود ایران صورت پذیرد. از این لحاظ، ایران سعی کرده تا با گره‌زدن منافع خود به مسائل امنیتی منطقه به نوعی از تهدیدهای نوظهور امنیتی، همچون حضور نیروهای آمریکایی در منطقه جلوگیری کند. جمهوری اسلامی ایران با به کارگیری چنین راهبردی فعال و تدافعی نیز سعی دارد به کشورهای منطقه هشدار دهد که هزینه‌های کمک به ایالات متحده در شرایط حمله نظامی به ایران، بروز ناامنی گسترده‌تر در سرتاسر منطقه خواهد بود. از این لحاظ، مفهوم «امنیت به هم وابسته»31 بخشی از راهبرد سیاست خارجی ایران در منطقه، به منظور پیشگیری از تهدیدهای سیاسی امنیتی فعلی و آینده است. در مرکز این راهبرد، امنیت صدور انرژی از منطقه قرار دارد که بارها مقامات جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید کرده‌اند.(54) بر این اساس، اگر ایران مورد حمله قرار گیرد، منافع آمریکا و متحدان آن در منطقه را به خطر خواهد انداخت و صدور نفت از تنگه هرمز را مسدود خواهد کرد.(55)
3. پیشگیری از تهدیدات امنیتی در آینده
پیشگیری از تهدیدهای امنیتی در آینده نیازمند درجه‌ای از حضور فعال ایران در مسائل سیاسی- امنیتی منطقه است. واقعیت‌های ژئوپلیتیک و ویژگی‌های قومی، فرهنگی و مذهبی ایران به گونه‌ای است که امنیت ملی آن را به مسائل منطقه‌ای و به خصوص مرزهای فوری متصل می‌کند. چالش‌های نوظهور امنیتی ناشی از بحران افغانستان و عراق بر وابستگی متقابل امنیتی ایران با کشورهای همسایه افزوده است. برای پیشگیری از تهدیدهای آینده، ایران خواهان افزایش نقش و حضور فعال در نظام سیاسی امنیتی و نیز فعالیت‌های اقتصادی- فرهنگی در سطح منطقه است. با دستیابی به نقش منطقه‌ای بیشتر و حضور در مسئولیت‌های مشترک و تضمین‌های امنیتی، ایران می‌تواند با آسودگی خاطر بیشتری به پیشگیری از تهدیدهای آینده بپردازد و انرژی سیاسی- امنیتی خود را بر دستیابی به اهداف توسعه سیاسی و اقتصادی متمرکز کند. این امر می‌تواند از راه ایجاد قراردادهای همکاری دوجانبه و چندجانبه سیاسی امنیتی و اقتصادی در جهت ایجاد ثبات در منطقه صورت پذیرد؛(56) برای مثال، ایران با حضور سیاسی فعال در دوران انتقالی شکل‌گیری نظم جدید در عراق تلاش می‌کند تا ضمن حمایت از گروه‌های سیاسی دوست که برخلاف گذشته، حس دشمنی با ایران ندارند و حاضر به شرکت در ائتلاف‌های ضدایرانی در منطقه نیستند، از تهدیدات امنیتی آینده جلوگیری کند. از این لحاظ، راهبرد سیاست خارجی فعال در ایجاد ائتلافی راهبردی با عراق جدید می‌تواند در جهت تأمین منافع و امنیت ملی ایران باشد. چنین راهبردی باید در مورد افغانستان نیز به کار گرفته شود.
حلقه‌های امنیتی ایران در منطقه
در چهارچوب سیاست خارجی واقع‌گرا و تدافعی، ایران دارای دو حلقه امنیتی فوری و غیرفوری در منطقه است. در درون این حلقه‌های امنیتی، درجه تأثیرگذاری و استفاده از عناصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک در جهت‌دهی سیاست خارجی ایران متفاوت است. حضور فعال ایران در این حلقه‌های امنیتی، به درجه و شدت وجود تهدیدات خارجی بستگی دارد؛ یعنی به همان اندازه که تهدید خارجی (به خصوص تهدیدهای ناشی از حضور آمریکا) بیشتر می‌شود، حضور ایران نیز در مسائل منطقه با استفاده از عناصر نفوذ خود، از جمله بهره‌برداری از پیوستگی‌های ژئوپلیتیک و پیوندهای سیاسی و ایدئولوژیک به منظور رفع تهدیدهای امنیتی بیشتر می‌شود؛(57) برای نمونه، بعد از بحران عراق و شدت حضور آمریکا در منطقه (سال 2003) و به دنبال آن، افزایش درجه تهدید ایران، حضور فعال ایران در مسائل سیاسی امنیتی منطقه افزایش یافته است. نتیجه پیروی از این سیاست، پذیرش این دیدگاه در نزد نخبگان سیاسی امنیتی ایرانی است که رفع تهدید آمریکا در خارج از مرزهای ایران راحت‌تر صورت می‌گیرد. منطق نظری این بحث به ماهیت ساخت قدرت و سیاست در ایران و منطقه برمی‌گردد که ایران همواره سعی کرده تا از اهرم‌های نفوذ خود در منطقه برای رفع تهدیدهای امنیتی استفاده کند. بعضی از دیدگاه‌ها برآنند که رژیم گذشته ایران نیز در مقاطعی با حضور فعال و مؤثر در مسائل منطقه‌ای و ترسیم حاشیه‌ای گسترده‌تر امنیتی ایران سعی کرد تا با بهره‌گیری از ابزار شیعی، به رفع تهدیدهای امنیتی ناشی از سیاست‌های دولت‌های غیر دوست در جهان عرب (لبنان و عراق در دهه 1970) بپردازد.(58)
1. حلقه فوری امنیتی: این حلقه شامل محیط فوری امنیتی ایران در سطوح همسایگان می‌شود. مناطق مختلف در این حلقه امنیتی، با درجه تهدید و حضور خارجی، نوع و ماهیت مسائل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی موجود و به طور کلی، وجود چالش‌ها و فرصت‌ها متفاوت است. خلیج‌فارس و عراق، حیاتی‌ترین مناطق در حلقه اول امنیتی ایرانند. البته در درون حلقه اول، مناطق مهم دیگری همچون افغانستان، پاکستان، ترکیه، قفقاز و ترکمنستان وجود دارند که هرکدام با درجات متفاوتی دارای اهمیت راهبردی‌اند، اما ماهیت مسائل آنها به گونه‌ای است که درجه تهدیدهای فوری امنیتی را با شدت کمتری وارد سیاست خارجی ایران می‌کنند.
در درون حلقه اول، خلیج‌فارس به عنوان منطقه «خارج نزدیک»32 در خط اول راهبرد دفاعی ایران قرار دارد.(59)ویژگی‌های این منطقه به گونه‌ای است که هم زمان فرصت‌ها و چالش‌های زیادی را برای منافع و امنیت ملی ایران به همراه می‌آورد. خلیج‌فارس، منبع اصلی درآمد ارزی ایران حاصل از صدور منابع انرژی (نفت و گاز)(60)، نقطه اصلی تجارت و راه‌های ارتباطی با جهان آزاد، و به طور سنتی نقطه شروع روابط منطقه‌ای و بین‌المللی ایران بوده است؛(61) به همین اندازه نیز نقطه اصلی آسیب‌پذیری دفاعی، سیاسی و اقتصادی ایران به شمار می‌رود. بنابراین، حفظ امنیت خلیج‌فارس در چهارچوب سیاست‌های راهبردی ایران حیاتی است.
عراق نیز بخش مهم دیگری از حلقه فوری امنیتی ایران است. همان‌طور که مقامات شورای امنیت ملی ایران بارها اشاره کرده‌اند، عراق جایگاه راهبردی در منافع و امنیت ملی کشور دارد و تحولات سیاسی امنیتی آن دارای اهمیت حیاتی است.(62) همان‌گونه که بحث شد، این امر به علت ماهیت مسائل موجود در روابط دو کشور، از جمله مسائل سیاسی امنیتی، فرهنگی و ایدئولوژیک حال حاضر است که عراق را بخشی تفکیک‌ناپذیر از امنیت ملی ایران می‌سازد. همچنین مسائل مربوط به اختلاف‌های حل نشده از گذشته، مانند عهدنامه مرزی 1975 الجزایر و مسائل به جامانده از دوران جنگ همچون غرامات جنگی، از جمله مسائل راهبردی شکل‌دهنده در روابط آینده دو کشورند.(63) حضور آمریکا در عراق و اهداف راهبردی نظیر ایجاد پایگاه‌های نظامی و حضور بلندمدت نیز بر پیچیدگی موضوع می‌افزاید.
در چهارچوب تنظیم سیاست خارجی و راهبرد دفاعی ایران، عنصر ژئوپلیتیک نقش مسلط در جهت‌گیری سیاست خارجی در حلقه اول امنیتی دارد. ماهیت و ویژگی‌های تهدیدها در این حلقه همچون خطرهای ناشی از گسترش جنگ داخلی، رقابت‌های قومی مذهبی، مسائل مربوط به جابه‌جایی جمعیت و پناهندگان، بی‌ثباتی بر اثر خلأ قدرت، فعالیت‌های تروریستی القاعده و غیره به گونه‌ای است که دولتمردان ایرانی ناگزیرند از سیاست خارجی عملگرایانه در این حلقه امنیتی با هدف برقراری روابط خوب و متعادل با دولت‌های همسایه پیروی کنند؛ زیرا ایران برای برقراری امنیت و بهره‌برداری از فرصت‌های اقتصادی در منطقه، نیازمند وجود محیطی امن و باثبات است.
اصل مهم در حلقه اول امنیتی ایران، برقراری تعادل بین دو عنصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک در تنظیم رویکردهای سیاست خارجی است. منطق ساخت قدرت و سیاست در ایران، رویکرد سیاست خارجی را بر مبنای ژئوپلیتیک استوار می‌سازد.
هرچند بهره‌گیری از عنصر ایدئولوژیک نیز زمینه‌های افزایش نقش و چانه‌زنی ایران را در رفع تهدیدهای امنیتی در کوتاه‌مدت فراهم می‌کند، در درازمدت منجر به تنش در روابط با همسایگان و ائتلاف‌سازی آنها بر ضد ایران می‌شود. نمونه بارز در این زمینه، روابط پرتنش ایران با کشورهای همسایه در حوزه خلیج‌فارس در سال‌های اولیه بعد از انقلاب اسلامی است.(64) حضور فعال ایران در مسائل عراق نیز هرچند از زاویه منافع و امنیت ملی ایران عملگرایانه است، از سوی کشورهای عرب منطقه، به نوعی ایدئولوژیک و بهره‌گیری فرصت‌طلبانه این کشور از نقش عنصر شیعی تلقی می‌شود.(65) لذا برقراری تعادل در بهره‌گیری از دو عنصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژی در تنظیم سیاست خارجی، بهترین تأمین کننده منافع ملی ایران در حلقه اول امنیتی است.
2. حلقه غیر فوری امنیت: این حلقه با درجه‌ای دورتر از سرزمین ایران، شامل محیط غیر فوری امنیتی ایران در خاور نزدیک می‌شود که سوریه، لبنان، اردن و فلسطین را در برمی‌گیرد. در چهارچوب مسائل سیاسی امنیتی، روابط با این مناطق بیشتر در جهت تقویت و افزایش قدرت چانه‌زنی ایران برای حفظ منافع و امنیت ملی در حلقه اول مورد توجه قرار می‌گیرد. واقعیت‌های ژئوپلیتیک و نوع و ماهیت مسائل در این حلقه، با حلقه فوری متفاوت است. در واقع، نبود مرزهای مشترک سبب می‌شود که اهداف و جهت‌گیری‌های سیاست خارجی ایران در منطقه، با توجه به تحولات سیاسی منطقه متغیر باشد. از این لحاظ، اتحاد راهبردی کنونی میان ایران و سوریه، از زاویه امنیت و منافع ملی ایران بیشتر برای رفع تهدید مشترک آمریکا و اسرائیل است.(66) با رفع این تهدید در آینده از راه دستیابی به نوعی سازش میان سوریه و اسرائیل و یا بهبود روابط ایران و آمریکا، ممکن است نیازی به آن در این حد گسترده نباشد؛ برای نمونه در عراق، روابط ایران و سوریه در درجه اول براساس منافع و امنیت ملی آنها شکل می‌گیرد. نتیجه آنکه، ایران از گروه‌های شیعی، و سوریه از گروه‌های سنی حمایت می‌کند. علی‌رغم اختلاف سیاست در این حوزه، روابط راهبردی دو کشور در حوزه‌های دیگر منطقه همچنان ادامه دارد.(67) البته در این چارچوب، روابط با حزب‌الله فراتر از حمایت‌های دوجانبه راهبردی، بر روابط نزدیک فرهنگی ایدئولوژیک نیز مبتنی است که به نوبه خود یک استثناست. حمایت از حماس نیز بیشتر باید در چهارچوب اهداف راهبردی ارزیابی شود، ضمن اینکه هیچ‌وقت نباید واقعیت وجود تقاضاهای محلی را نادیده گرفت که خواستار نقش فعال ایران در مسائل منطقه‌ای‌اند. از این لحاظ، عناصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژی به طور هم‌زمان در خدمت اهداف عملگرایانه سیاست خارجی ایران قرار می‌گیرند. به عبارت دیگر، حتی از عنصر ایدئولوژی در این حلقه، به عنوان ابزاری تأثیرگذار در خدمت اهداف واقع‌گرایانه و رفع تهدیدات امنیتی در حلقه اول استفاده می‌شود.
رویکردهای سیاست خارجی ایران در منطقه
دیدگاه‌های مختلف در داخل ایران، براساس ماهیت مسائل سیاسی امنیتی و راهبردی در محیط پیرامون آن و درجه ارتباط آنها با منافع ملی کشور، حضور گسترده یا اندک ایران را در حلقه‌های اول و دوم امنیتی، به طور متفاوت ارزیابی می‌کنند.
1. سیاست انطباق و همسویی33
این رویکرد سیاست خارجی که به نوعی می‌توان پیروان آن را «منطقه‌گرایان سنتی»34 نامید، با تکیه بر واقعیت‌های ژئوپلیتیک ایران، معتقد به درگیر نشدن در آن دسته از مسائل سیاسی امنیتی است که فقط مربوط به جهان عربند و از لحاظ راهبردی و واقعیات ژئوپلیتیک، ارتباط مستقیمی با منافع و امنیت ملی ایران ندارند. از این لحاظ، حضور پررنگ ایران در مسائلی که فقط با جهان عرب ارتباط دارد هزینه‌ساز است و انرژی و ثروت آن را به هدر می‌دهد. رژیم پهلوی، نقش کشور را در مسائل جهان عرب، به خصوص مسائل ایدئولوژیک و سیاسی، نقشی حاشیه‌ای در نظر گرفت که ایران علاقه‌مند به درگیر شدن در آنها نبود. به عبارت دیگر، منافع و امنیت ملی ایران را از مسائل جهان عرب جدا می‌کرد. در این چهارچوب، برقراری و گسترش روابط دو طرف از راه بازیگران اصلی جهان عرب، یعنی عربستان سعودی و مصر صورت می‌گرفت. شرکت نکردن ایران در تحریم نفتی ابتکاری از سوی اعراب، پس از بحران نفتی 1973، نمونه پیروی از چنین سیاستی است؛ یا در حل مسئله جزایر ایرانی خلیج‌فارس، ایران تلاش گسترده دیپلماتیکی برای نزدیکی به عربستان سعودی و مصر و جلب رضایت آنها انجام داد.(68)
عمده‌ترین علل این دیدگاه برای حضور نداشتن گسترده ایران در مسائل جهان عرب را می‌توان به صورت زیر برشمرد:
1. اعتقاد نداشتن به بهره‌برداری گسترده از عنصر ایدئولوژی (ابزار شیعی) به عنوان اهرمی فرصت‌ساز در صحنه سیاست خارجی؛
2. ویژگی‌های متفاوت ساخت قدرت و سیاست و تمایزهای فرهنگی اجتماعی ایران با جهان عرب؛
3. واقعیت‌های ژئوپلیتیک ایران، که هم‌زمان فرصت‌ها و چالش‌هایی را از ناحیه مسائل جهان عرب وارد سیاست خارجی ایران می‌کند؛
4. نوع نگاه رژیم گذشته به نقش ایران در منطقه و صحنه نظام بین‌المللی که اغلب در چهارچوب سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی تعریف می‌شد.
نگاه از زاویه بالا به جایگاه منطقه و در صحنه نظام بین‌المللی که بیشتر بر واقعیت‌های صرف ژئوپلیتیک مبتنی است، امروزه نیز در جامعه ایرانی- البته با شکلی کاملاً متفاوت و مستقل‌تر- از ریشه‌های قوی نظری نزد نخبگان اجرایی و دانشگاهی و به خصوص روشنفکران برخوردار است.(69) بر این اساس، حضور ایران در حلقه اول امنیتی و در سطح همسایگان به ویژه در خلیج‌فارس و عراق، امری ضروری و مبتنی‌بر تأمین منافع ملی کشور است، اما حضور گسترده آن در مسائل سوریه، لبنان و فلسطین با واقعیات ژئوپلیتیک و اهداف راهبردی کشور هماهنگ نیست؛ بدین معنی که هرچند این حضور ممکن است در کوتاه‌مدت منجر به رفع تهدیدهای فوری امنیتی شود، در بلندمدت با تحمیل هزینه‌های سیاسی، به تضادهای راهبردی در روابط ایران با همسایگان مهم منطقه‌ای، همچون عربستان سعودی، مصر، بازیگران اصلی بین‌المللی از جمله آمریکا می‌انجامد. از این دیدگاه، منافع ملی ایران ایجاب می‌کند که مسائل مربوط به جهان عرب، از جمله مسائل فلسطین و لبنان را به وسیله بازیگران اصلی جهان عرب، یعنی عربستان سعودی و مصر دنبال کند.(70)
2. سیاست اتحاد و ائتلاف35
دیدگاه مسلط در نظریه‌های روابط بین‌الملل، علت اصلی ایجاد اتحاد و ائتلاف بین دولت‌ها را مبارزه با تهدید مشترک خارجی می‌داند.(71) به گفته استفان والت، یکی از نظریه‌پردازان اصلی این حوزه، «دولت‌ها با یکدیگر متحد می‌شوند تا تهدیدهای خارجی را رفع کنند، نه فقط قدرت خود را افزایش دهند.»(72) در این چهارچوب، ورود به اتحادی از سوی دولت‌ها یا برای ایجاد تعامل قدرت در جهت رفع منبع تهدید در محیط امنیتی و یا تهدید عمده خارجی است.(73) از این زاویه، بهره‌گیری از سیاست ائتلاف و اتحاد در سیاست خارجی ایران در منطقه، واکنشی تدافعی برای رفع تهدیدات امنیتی است، نه فقط تلاشی برای افزایش قدرت در سطح منطقه. این سیاست دو جنبه دارد: نخست، ایجاد اتحاد و ائتلاف با دولت‌های منطقه یا گروه‌های سیاسی دوست در سطح منطقه برای تضعیف منابع مشترک تهدیدهای امنیتی؛ دوم، رفع این تهدیدات از راه حضور مؤثر و فعال در مسائل سیاسی امنیتی منطقه.
در این چهارچوب، دیدگاه دوم در سیاست خارجی ایران، که به نوعی می‌توان طرفداران آن را «منطقه‌گرایان جدید»36 نامید، به کاربرد هم‌زمان عناصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژی در اجرای سیاست خارجی ایران در منطقه معتقد است. از این لحاظ، ایجاد اتحاد و ائتلاف با سوریه و حزب‌الله در لبنان، و حضور بیشتر در حلقه دوم امنیتی برای متعادل کردن تهدیدهای امنیتی (اسرائیل) در منطقه، و چانه‌زنی برای رفع تهدید عمده و مشترک خارجی (آمریکا) است.(74) لذا بهره‌برداری هم‌زمان از نقش و همه ابزارهای فرصت‌ساز در صحنه سیاست خارجی مدنظر است. از این دیدگاه، واقعیت‌های ژئوپلیتیک، فرهنگی و ایدئولوژیکی (عنصر شیعی) ایران به گونه‌ای است که آن را به مسائل جهان عرب متصل می‌سازد. با بروز انقلاب اسلامی، نقش ایران در منطقه از حالت حاشیه‌ای خارج شده و جنبه اصلی پیدا کرده است. از نگاهی واقع‌گرایانه، مسائل جهان عرب فرصت‌ها و تهدیدهای زیادی را وارد حوزه سیاست خارجی ایران می‌کند. از آنجا که ایران اهرم‌های کمی برای تأثیرگذاری در مسائل جهان عرب دارد، بهره‌گیری از عنصر شیعی به عنوان ابزاری فرصت‌ساز در جهت حفظ امنیت و تأمین منافع ملی این کشور دارای اهمیت است؛ برای نمونه، با ایجاد ائتلاف با گروه‌های شیعی و دوست در عراق، ایران می‌تواند تهدیدهای سنتی عراق را رفع کند. افزایش دامنه این ائتلاف با گروه‌های دوست در سوریه و لبنان (حزب‌الله)، می‌تواند به افزایش قدرت چانه‌زنی ایران در سطح منطقه برای تأمین منافع راهبردی‌اش منجر شود. بنابراین، از این زاویه نیز حضور گسترده ایران در مسائل جهان عرب در چهارچوب اهداف واقع‌گرایانه، اما با روش‌های متفاوتی تعریف می‌شود.
هدف اصلی افزایش حضور ایران در مسائل سیاسی امنیتی منطقه، به نوعی تعریف گسترده‌تر از حلقه‌های امنیتی خود، پیوندزدن امنیت خود به امنیت منطقه، افزایش قدرت چانه‌زنی و سرانجام، رفع تهدیدهای امنیتی در محیط فوری امنیتی این کشور است. به عبارت دیگر، تعریف از امنیت ایران در این قالب، «امنیت به هم وابسته» با رویکرد تدافعی مرتبط با منطقه است؛ یعنی، امنیت ایران مساوی با امنیت منطقه و ناامنی ایران مساوی با ناامنی برای منطقه است. در این چهارچوب نیز اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه راهبردی و عملگرایانه تعریف می‌شود؛ برای مثال، نظریه ائتلاف یا اتحاد حکومت‌های دوست شیعی در منطقه، از جمله عراق، سوریه و لبنان (حزب‌الله) بیش از آنکه بر پایه ایدئولوژیک و عنصر شیعی استوار باشد، ائتلافی راهبردی با هدف رفع تهدیدهای امنیتی مشترک و مبتنی‌بر رویکرد واقع‌گرایانه و تدافعی است. همان‌گونه که بحث شد، این نظریه آگاهانه یا ناآگاهانه از سوی پژوهشگران غربی و جهان عرب، بر مبنای اتحاد توده‌ها تعبیر شده است و خطرهای شکل‌گیری هلال شیعی ایدئولوژیک را گوشزد می‌کند.
در مجموع، هر دو رویکرد «تطابق و همسویی» و «اتحاد و ائتلاف» با نگاهی تدافعی و عملگرایانه، البته با روش‌های متفاوت، سعی دارند که امنیت ملی ایران را تأمین کنند. در طی سال‌های گذشته، اختلاف اصلی مربوط به درجه حضور در منطقه و چگونگی برقراری تعادل در بهره‌گیری از عناصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژی در جهت‌گیری سیاست خارجی ایران بوده و این امر، به کاهش یا افزایش درجه تهدید خارجی بستگی داشته است. قبل از بحران عراق (2003)، درجه تهدید خارجی کمتر، در نتیجه، بهره‌گیری از نگاه ژئوپلیتیک و رویکرد توسعه‌ای در سیاست خارجی بیشتر بود. با افزایش تهدید خارجی (حضور مستقیم آمریکا در منطقه)، بهره‌گیری از عنصر ایدئولوژی و تمرکز بر رویکرد امنیتی، با حضور بیشتر در منطقه افزایش یافته است. در شرایط کنونی، سیاست خارجی ایران هم‌زمان از هر دو روش بهره می‌برد؛ یعنی با تقویت اتحاد و ائتلاف با سوریه و حزب‌الله، از جهتی سعی دارد تهدیدهای فوری امنیتی از سوی آمریکا و اسرائیل را رفع کند و از سوی دیگر، تلاش می‌کند تا روابط نزدیکی با عربستان سعودی و مصر در جهت افزایش چانه‌زنی در روند تثبیت نقش‌های جدید سیاسی امنیتی در منطقه برقرار سازد.(75)
نتیجه‌گیری
اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه، بعد از بحران عراق، بیشتر دارای ماهیت تدافعی و عملگرایانه بوده است. این اهداف در چارچوب «دفاع فعال» و از راه «حضور موثر در مسائل منطقه‌ای» واکنشی به رفع تهدیدهای جدید امنیتی ناشی از حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در محیط فوری امنیتی ایران و سیاست‌های تقابلی بوش از یک‌سو، و پیشگیری از تهدیدهای امنیتی ناشی از روند انتقال منطقه در تثبیت نظم‌ها و نقش‌های جدید از سوی دیگر قرار دارد. در چهارچوب سیاست خارجی واقع‌گرا و تدافعی، عملکرد منطقه‌ای ایران از دو جهت قابل تحلیل است: در درجه اول، برای رفع تهدید آمریکا، ایران با به کارگیری راهبرد «امنیت به هم پیوسته» سعی دارد تا امنیت خود را به امنیت منطقه گره بزند. حفظ ثبات و امنیت، یکی از اهداف راهبردی آمریکا در خاورمیانه است. در راهبرد ایران، تهدید امنیتی برای این کشور، به نوعی تهدید امنیتی و بروز بی‌ثباتی در منطقه در نظر گرفته می‌شود. از این لحاظ، بین شدت تهدید خارجی و حضور ایران در مسائل منطقه‌ای، و حلقه‌های فوری و غیرفوری امنیتی ایران ارتباط مستقیمی وجود دارد؛ بدین معنی که افزایش یا کاهش تهدید امنیتی منجر به افزایش یا کاهش حضور ایران در حلقه‌های امنیتی فوری و غیر فوری آن می‌گردد. چنین وضعیتی با درجه تأثیرگذاری دو عنصر ژئوپلیتیک و ایدئولوژی در سیاست خارجی ایران در منطقه نیز ارتباط می‌یابد؛
یعنی، هرچقدر درجه تهدید خارجی بیشتر باشد، بهره‌گیری بیشتر از عنصر ایدئولوژی (ابزار شیعی) و رویکرد امنیتی در سیاست خارجی ایران بیشتر می‌شود. در مقابل، هرچقدر تهدید خارجی کمتر باشد، بهره‌گیری از عامل ژئوپلیتیک و تمرکز بر رویکرد توسعه اقتصادی افزایش می‌یابد.
در درجه دوم و در چهارچوب پیشگیری از تهدیدهای امنیتی آینده در روند انتقال نظم‌های جدید سیاسی امنیتی، سیاست خارجی ایران سعی دارد تا با حضور فعال و مشارکت جدی در مسائل منطقه‌ای، به نوعی با سیاست پیشگیرانه‌ای، از شکل‌گیری حکومت‌ها و ائتلاف‌های غیر دوست در مرزهای فوری خود جلوگیری کند. از این لحاظ، حضور گسترده ایران در منطقه و گاهی در حلقه غیر فوری امنیتی، در قالب سیاست‌های «بازدارندگی» و چانه‌زنی برای حفظ امنیت در حلقه فوری و یا به عبارت دیگر در چهارچوب رئالیست تدافعی در نظر گرفته می‌شود.
ماهیت رقابتی و پرتحول مسائل خاورمیانه پس از بحران عراق به گونه‌ای است که همه بازیگران اصلی منطقه سعی دارند نظم جدید را براساس منافع و امنیت ملی خود تقویت کنند. ایران نیز در نقش یکی از دولت‌های مهم منطقه‌ای و دارای نگرانی‌های مشورع امنیتی، از این امر مستثنی نیست. تلاش‌های ایران برای حمایت از گروه‌ها و احزاب سیاسی دوست در سطح منطقه، به خصوص در عراق، باید مدافع نسل جدیدی از نخبگان در ساخت قدرت این کشور باشد که دیدگاه‌های غیردوستانه درباره ایران نداشته باشند و به راحتی وارد ائتلاف‌های ضدامنیت و منافع ملی کشور نشوند. با بروز تحولات سیاسی جدید در منطقه، بعد از بحران عراق، درجه‌ای از حضور فعال ایران در منطقه و مشارکت در روند تثبیت نقش‌ها و نظم‌های جدید اجتناب‌ناپذیر شده است؛ اما اصل مهم در تأمین منافع و امنیت ملی ایران، ایجاد تعادل بین درجه حضور ایران در محیط فوری و غیرفوری امنیتی و بهره‌گیری از فرصت‌ها در شرایط انتقالی منطقه است. ایران باید از نقش و نفوذ خود در حوزه‌های غیرفوری امنیتی، در جهت چانه‌زنی با قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و دستیابی به ثبات و امنیت پایدار در محیط فوری امنیتی خود استفاده کند. نقطه تأمین منافع و امنیت ملی ایران در شرایط انتقالی خاورمیانه، برقراری تعادل بین دو رویکرد جاری در سیاست خارجی ایران، یعنی منطقه‌گرایی سنتی و منطقه‌گرایی جدید است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات