صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۳  ، 
کد خبر : ۲۳۵۵۰۶

گزیده سرمقاله برخی از روزنامه های27 بهمن ماه 1390


کیهان:طوفان وزیدن گرفت

 بصیرت:«طوفان وزیدن گرفت»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛دیروز یک روز طوفانی در تاریخ پرونده هسته ای ایران بود. ایران چند ضربه کاری پی در پی به دشمنان غربی خود وارد کرد، ضرباتی که بی گمان هیچ تحلیلگر یا سازمان اطلاعاتی آن را پیش بینی نکرده بود.

در گام اول ایران اعلام کرد که مجتمع های سوخت 20 درصد برای راکتور تهران را به طور کاملا بومی تولید کرده و اولین مجتمع از این نوع را در قلب راکتور تهران جای گذاری کرد.

خبر دوم این بود که ایران نسل جدیدتری از ماشین های سانتریفیوژ را تولید کرده که در قیاس با نسل های قبلی در واقع نسل چهارم محسوب می شود و قدرت تفکیک آن 3 برابر نسل اولی است که اکنون به عنوان ماشین استاندارد در تاسیسات غنی سازی ایران استفاده می شود.

سومین خبر این بود که ایران تعداد ماشین های سانتریفیوژ در تاسیسات غنی سازی خود را به نحو قابل توجهی افزایش داده است.

چهارمین خبر که به نحو کاملا غیر منتظره ای منتشر شد و برای مدتی تمام منابع غربی را در شوک فرو برد این بود که ایران تقریبا به طور ناگهانی اعلام کرد 6 کشور اروپایی وارد کننده نفت از ایران در آستانه قطع دریافت نفت قرار دارند مگر اینکه در رویه خود اصلاحاتی اساسی به عمل بیاورند.

و آخر از همه، سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به کاترین اشتون رئیس تیم مذاکره 1+5 با ایران نامه ای نوشت و اعلام کرد که ایران آماده است مذاکرات با 1+5 را در اولین فرصت ممکن از سر بگیرد.

یک بار دیگر این صحنه را مرور کنید. چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آیا آمریکایی ها و اروپایی ها هرگز تصور می کردند که ایران چنین پاسخ هایی برای آنها تدارک دیده باشد و ایران همه این پاسخ ها را در یک روز اعلام کند؟ ابتدا اجازه بدهید ببینیم چه اتفاقی افتاده است.

اعلام تولید بومی سوخت راکتور تهران یک دستاورد فنی بسیار گرانقیمت است. روزی که مذاکرات وین در اکتبر 2009 میان ایران و گروه وین (فرانسه، آمریکا و روسیه) متوقف شد، گلن دیویس سفیر آمریکا در آژانس بین المللی انرژی اتمی و نماینده این کشور در مذاکرات وین به صراحت اعلام کرد حال که ایران مکانیسم مبادله را برای تامین سوخت راکتور تهران نمی پذیرد، باید مطمئن باشد که خود به تنهایی قادر به تولید سوخت این راکتور نخواهد بود. در واقع کاملا روشن بود که غربی ها امید فراوان دارند که بتوانند با گروگان گرفتن سرنوشت 850 هزار بیمار سرطانی در ایران پس از پایان یافتن سوخت راکتور و توقف تولید رادیو داروها، ایران را وادار به کوتاه آمدن در مقابل درخواست خود برای مبادله مواد هسته ای و نهایتا تعلیق غنی سازی اورانیوم کنند. حتی در مذاکرات استانبول هم که آخرین مذاکرات انجام شده میان ایران و کشورهای غربی است، اعضای گروه وین مجددا با تاکید متکبرانه بر اینکه ایران نمی تواند سوخت راکتور تهران را در داخل تولید کند از ایران خواستند حجم مواد ارسالی به خارج را از 1200 به حدود 1800 کیلوگرم افزایش بدهد. پاسخ ایران در مقابل تمام این سخنان این بود که تن به هیچ درخواست زیاده خواهانه ای نخواهد داد و اگر غربی ها می خواهند یک بار دیگر اراده و تسلیم ناپذیری ایران را امتحان کنند، انتخاب با خودشان است.

نکته جالب تر این است که قیمت تمام شده رادیوداروهایی که ایران در راکتور تهران تولید می کند گاه تا 10 برابر کمتر از نمونه های مشابه خارجی است و بنابراین ایران به زودی خواهد توانست به یک صادر کننده عمده رادیو دارو حداقل در میان کشورهای منطقه تبدیل شود.

تولید نسل جدید ماشین های سانتریفیوژ هم یک خبر راهبردی است. ایران نسل جدید ماشین ها را در حالی تولید کرده است که از حیث تامین قطعات لازم برای تولید سانتریفیوژها در تحریم کامل قرار دارد و این تحریم ها آنچنان سخت گیرانه است که تمامی استانداردهای مندرج در اساسنامه آژانس را درباره ضرورت تسهیل همکاری های صلح آمیز میان کشورها نفی می کند. با این حال، ایران موفق شده یک سانتریفیوژ با طراحی کاملا بومی، و قطعات و ساختاری کاملا متفاوت از آنچه در نمونه های خارجی وجود دارد را به طور انبوه تولید کند. معنای این دستاورد فنی در ساده ترین بیان ممکن آن است که اولا بازدهی و بهره وری تاسیسات غنی سازی ایران به هر میزان که ماشین های قبلی با ماشین های جدید جایگزین شود افزایش خواهد یافت، ثانیا تاسیسات هسته ای ایران می توان حداقل تا یک سوم ابعاد فعلی کوچک شود، ثالثا با افزایش کارایی ماشین ها حجم تولید مواد غنی شده افزایش خواهد یافت و ضایعات و دورریز فرآیند کاهش خواهد یافت بنابراین ایران می توان در زمان کمتر محصولی با کیفیت و حجم بیشتر تولید کند. روشن است که تحقق همزمان همه این تحولات در تاسیسات غنی سازی ایران به معنای یک انقلاب همه جانبه است. تاسیساتی که غربی ها می گفتند روز به روز در حال کاهش کارایی است و با سر هم کردن رمان های علمی تخیلی درباره موضوعاتی مانند استاکس نت از کند شدن کار در آن خبر می دادند اکنون در آستانه یک جهش عظیم است و به زودی در وضعیتی قرار خواهد گرفت، هم از نقطه غیر قابل بازگشت عبور می کند و هم وارد منطقه مصونیت خواهد شد.

اما درباره قطع صادرات نفت به اروپا موضوع بسیار مهم تر است. روز اولی که صهیونیست ها ایده قطع خرید نفت از ایران را در دامن اروپا و آمریکا گذاشتند تحلیلشان این بود که این امر به سرعت ایران را در موقعیتی قرار خواهد داد که مجبور شود میان بقای نظام و تداوم سیاست های هسته ای اش، یکی را انتخاب کند. تصور آمریکایی ها و اروپایی ها در عین حال این هم بود که با قرار دادن یک دوره مهلت 6 ماهه می توانند اولا؛ فشارها و اعتراض های داخلی را در ایران احیا کنند و ثانیا؛ با اعمال تدریجی تحریم اول جلوی وارد شدن شوک به بازار جهانی نفت را بگیرند و ثالثا؛ جایگزین هایی برای تامین نفت خود بیابند. در واقع غرب تصور می کرد اینجا انتهای کار است و ایران هم قادر به یافتن هیچ راه حل یا نشان دادن واکنش متناسبی نخواهد شد. بدون شک چیزی که آمریکایی ها و اروپایی ها حتی به آن فکر هم نمی کردند این بود که ایران تصمیم بگیرد خود درباره قطع صادرات نفت پیش دستی کرده و اروپا را در حالی که پیکر ضعیفش زیر بار بحران اقتصادی در حال له شدن است، سرمای شدید آن را فرا گرفته و هیچ جایگزینی هم برای خرید نفت با شرایط مناسب پیدا نکرده در مخمصه ای تاریخی و بی سابقه قرار بدهد. بدون شک این تصمیم ایران در این مقطع، یک تصمیم تاریخی است. در حالی که غرب سعی می کرد جدول زمانی خود را به ایران تحمیل کرده و چارچوب های فضا را شکل بدهد، اکنون روشن است که ایران به اصلی ترین تعیین کننده مشخصات صحنه بازی مبدل شده است.

و گام آخر یعنی ارسال نامه به کاترین اشتون در مناسب ترین زمان ممکن برداشته شده است. ایران این نامه را پس از یک دور قدرت نمایی کامل به غرب ارسال کرده است. در حالی که آمریکا و اروپا محاسبات ایران را هدف گرفته بودند، ایران هم محاسبات آنها را هدف گرفته است. پیشنهاد آغاز مذاکرات در حالی که ایران سوخت رآکتور تهران را تولید کرده دقیقا به این معناست که مذاکرات دیگر نمی تواند از همان جایی از سر گرفته شود که در استانبول پایان یافته بود. آغاز مذاکرات در شرایطی که نسل جدید ماشین های سانتریفیوژ و تاسیسات فردو در حال بهره برداری است به معنای کاهش اساسی توان غرب برای استفاده از ادبیات تهدید در مقابل ایران است ضمن اینکه به همه کشورهای مخالف تشدید فشارها و تحریم ها این پیام را خواهد داد که باید در مخالفت خود جدی تر باشند چرا که تحریم و فشار نه فقط ایران را متوقف نمی کند بلکه می تواند با افزایش سرعت و عمق برنامه هسته ای ایران آنها را با غافلگیری های بزرگتری هم در آینده مواجه سازد. و مهم تر از همه، رفتن پای میز مذاکره هنگامی که ایران در قطع صادرات نفت به اروپا پیش دستی کرده است مهم ترین اهرم مذاکراتی اشتون را از وی خواهد گرفت. تردیدی نیست که کاترین اشتون و اعضای گروه 1+5 قصد داشتند در مذاکرات آینده ایران را تهدید کنند که یا با درخواست های آنها موافقت می کند یا اینکه تحریم نفتی ایران از سوی اتحادیه اروپا حتما در ماه ژوئن 2012 اعمال خواهد شد. حالا خانم اشتون چه چیزی برای تهدید ایران در اختیار خواهد داشت؟

بن بست راهبردی و در نتیجه فاجعه مذاکراتی که مجموعه تحولات روز 26 بهمن به غرب تحمیل کرد جای بحث هایی بسیار عمیق تر از این دارد اما یک نکته در هر حال جان کلام است: تلاش خصمانه برای تغییر محاسبات ایران جز اینکه به تعدیل ذلیلانه خط قرمزهای غرب ختم شود، هیچ نتیجه دیگری نخواهد داشت.

خراسان:بیداری اسلامی و آینده محور مقاومت

«بیداری اسلامی و آینده محور مقاومت»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می‌خوانید؛با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و گسترش نفوذ منطقه ای این کشور ، خاورمیانه از سه دهه پیش تاکنون شاهد حضور دو جریان و ائتلاف بزرگ منطقه ای بوده است؛ که همواره در تقابل با یکدیگر تعریف شده اند. موفقیت یکی در منطقه به معنی کاهش نفوذ دیگری بوده و برعکس. این دو محور عبارتند از محور سازش به رهبری ریاض و قاهره که حمایت از منافع غرب و حفظ وضعیت کنونی در حمایت از دیکتاتورهای موجود را سرلوحه عمل خویش قرار داده است؛ و محور مقاومت با حضور تهران، دمشق، حزب الله و حماس که دفاع از آرمان فلسطین و مقابله با نظام سلطه را در دستور کار خود داشته اند.

به دنبال خیزش بزرگ ملت های عرب در سال گذشته، توازن قوا میان ائتلاف های منطقه ای دستخوش تغییر شد. ائتلاف سازش با سقوط بن علی و مبارک از یک سو و فرار عبدالله صالح و قیام مردم بحرین از سوی دیگر دچار بحران جدی شد. به گونه ای که شاهزادگان سعودی به صراحت به انتقاد از سیاست های آمریکا به ویژه عدم حمایت این کشور از حسنی مبارک در جریان قیام مردم مصر پرداخته و هشدار دادند که ادامه این رویه باعث جدایی میان غرب و حامیان منطقه ای آن خواهد شد.

تلاش برای ایجاد باشگاهی از دیکتاتورهای سالخورده در قالب توسعه شورای همکاری خلیج فارس و ایجاد ائتلاف های جدید نشانه هایی جدی از آشفتگی محور سازش یا اعتدال عربی در منطقه خاورمیانه می باشد. در همین حال ناآرامی های چند ماهه سوریه که کم کم به نوعی نزاع خونین مسلحانه و جنگ شهری تبدیل شده است، باعث شده این گونه به نظر برسد که بیداری اسلامی در منطقه آینده محور مقاومت را نیز با مشکل مواجه ساخته است.

 اما واقعیت این است که آن چه به عنوان زنجیره اتصال جریان ها و کشورهای وابسته به محور مقاومت همواره مورد تاکید این ائتلاف بوده است حمایت از آرمان فلسطین در منطقه ، تغییر ساختارهای پوسیده دیکتاتوری به حکومت های مردم سالار و حفظ عزت و کرامت مردم مسلمان و مستضعف منطقه بوده است.تقویت جایگاه اخوان المسلمین به عنوان قدیمی ترین جریان اسلام خواه و حامی فلسطین در اردن ، مراکش، کویت و به ویژه در مصر ، در کنار موفقیت جنبش اسلامی النهضه در تونس و جریان های اسلام گرا در لیبی همگی از برتری اهداف و آرمان های محور مقاومت در منطقه حکایت می کند. در سوریه نیز حتی اگر مخالفان مسلح بشار اسد که با تحریک و تسلیح کشورهای خارجی عمل می کنند بتوانند موفق شوند، آن چه تغییر نخواهد کرد سیاست ضد صهیونی مردم سوریه است.

به بیان دیگر آن چه عملا به دنبال بیداری اسلامی در منطقه شاهد آن هستیم اضمحلال ائتلاف سازش و تقویت جایگاه محور مقاومت است، امری که باعث شده تا کشورهای غربی به دنبال ایجاد ائتلافی دیگر در منطقه برای رقابت با جریان مقاومت باشند. ائتلافی که این بار به رهبری دوحه و آنکارا تشکیل خواهد شد و هدف آن ربودن انقلاب های مردمی، ترویج اسلام آمریکایی و واسازی زنجیره محور مقاومت با بهره گیری از شعارهایی همسو با اهداف مقاومت چون حمایت از آرمان فلسطین و حمایت از عزت و کرامت ملت های مسلمان است.

از این رو می توان این گونه استدلال کرد که بیداری اسلامی همانطور که باعث تقویت جایگاه محور مقاومت در منطقه شده است، چالش های نوینی را نیز برای این ائتلاف به همراه خواهد داشت که مواجهه با آن نیازمند وسعت منظر نظر، آمادگی برمبنای سناریوهای مختلف، به کارگیری نسل جوان و پرانرژی در ساختارهای سیاسی، طراحی رویکردهای سیاسی منعطف و هوشیاری بیش از پیش سیاستمداران این ائتلاف می باشد. 

 

رسالت:تردستی دشمن در جنگ نرم!

«تردستی دشمن در جنگ نرم!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی اسا که در آن می‌خوانید؛حرف خوبی را برخی در دولت اصلاحات می‌زدند و آن این بود که، "ما می‌خواهیم معاندین نظام را مخالف،‌مخالفین نظام را منتقد و منتقدین نظام را موافق نظام کنیم."

این حرف تحسین همگان را بر می‌انگیزاند و به همت چنین دولتمردانی برخی در آن روزگار غبطه می‌خوردند. طبیعی است اولین سئوالی که از آنها شد این بود که؛ "شما چگونه می‌خواهید این فرایند صعب و پیچیده را طی کنید؟"

پاسخ می‌دادند؛ "از طریق پروژه توسعه سیاسی و بسط آزادی‌های سیاسی!" از آنها سئوال می‌شد که تعریف شما از توسعه سیاسی چیست؟ آنها پاسخ می‌دادند؛ توسعه سیاسی یعنی دموکراتیزاسیون، دموکراتیزاسیون یعنی مدرنیزاسیون، مدرنیزاسیون یعنی سکولاریزاسیون و سکولاریزاسیون هم یعنی پیش به سوی نظام لائیسیته!!

اولین محصول آن "حرف" و این تعریف از "توسعه سیاسی"، فتنه و آشوب 18 تیر 78 بود که با قیام تاریخی 23 تیر 78 مردم ایران بویژه مردم تهران دفع شد.

آشوب 18 تیر 78 نشان داد که صاحبان آن حرف و تئوری‌پردازان آن، فرمول یاد شده را به طور معکوس عمل کردند به این معنی که خود آنها به عنوان موافقان نظام،‌به صورت منتقد ظاهر شدند و در روزنامه‌های زنجیره‌ای از آرمان‌ها و اعتقادات اسلامی تبری جستند و سپس به صورت مخالف درآمدند. اوج این فتنه و سیر معکوس فرایند یاد شده در تحصن مجلس ششم بار دیگر خود را نشان داد.

مردم وقتی صدق!! این جماعت را در 18 تیر 78 و تحصن مجلس ششم آزمودند به تدریج ریزش رای برای آنها آغاز شد و لذا در انتخابات دوره سوم شوراها و نیز انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی و همچنین انتخابات نهمین و دهمین دوره ریاست جمهوری از آنان روی بر گرداندند.

همین جماعت با اردوکشی خیابانی در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری خود را آماده کردند تا آخرین فاز فرایند دگردیسی سیاسی خود را به نمایش بگذارند لذا آنان که پای در مسیر مخالفت با نظام گذاشته بودند به صورت معاند در آمدند و رسما به اردوگاه دشمن پیوستند آنها نشان دادند که نه تنها در یارگیری از دشمن توفیق نداشتند بلکه در سربازگیری دشمن در صف اول معاندین با مردم و نظام و ساختارهای قانونی آن مبارزه می‌کنند. آنها حتی به این هم اکتفا نکردند و اکثر کادرهای سیاسی خود را به رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا فرستادند و از لندن و واشنگتن معاندت خود را علیه نظام علنی‌تر کردند. تا جایی که وزیر دولت اصلاحات را در ضیافت شاه سعودی برای اخذ کمک

18 میلیون دلاری برای سرنگونی نظام مشاهده می‌کنیم!

این کمک که به منظور دموکراتیزاسیون، مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون رژیم ایران هزینه می‌شد از طرف رژیم ریاض است که نه می‌فهمد رای چیست، و نه می‌فهمد انتخابات کدام است و ...!!

این جماعت در سال 88 عِرض خود را بردند و زحمتی به مردم تحمیل کردند. سرعت پوست‌اندازی آنها طوری بود که در روز قدس، روز 13 آبان و روز 16 آذر و نیز روز عاشورای 88 از همه آرمان‌ها و ارزش‌های الهی و اسلامی و حتی انسانی عبور کردند. مردم در 9 دی 88 پاسخ "نه" خود را به آنان دادند.

روشنگری‌های رهبری معظم انقلاب و نخبگان هم آنها را از چشم مردم انداخت و به صورت یک جماعت مخالف مردم و نظام ضمیمه شدند به ضد انقلاب خونخوار خارج از کشور! آخرین داغی که بر پیشانی آنها نشسته تحریم انتخابات است. آنها پس از راهپیمایی عظیم مردم در یوم الله 22 بهمن قرار شد تستی از نیروهای خودشان در تهران و شهرستان‌ها در روز 25 بهمن داشته باشند لذا به قول خودشان 12 گروه فعال سبز با صدور بیانیه‌ای خواستند که مردم به خیابان‌ها بریزند. از ربع پهلوی گرفته تا منافقین در این فراخوان هرچه زور زدند نتوانستند یک گردهمایی حتی 10- 12 نفری فراهم کنند.

نتایج این فراخوان آن‌قدر مفتضح بود که حتی بی بی سی هم اعتراف کرد که از اصل، کل پروژه خالی‌بندی بوده است.بی بی سی گفت: شمار تجمع‌کنندگان کمتر از تجمع 25 بهمن سال گذشته بود!!

فعلا این جماعت ترجیح می‌دهند در فضای مجازی به سیر و سلوک ضد انقلابی خود ادامه بدهند زیرا در عالم واقع و کف خیابان جز سراب چیز دیگری وجود ندارد.

عده‌ای رندانه در دولت اصلاحات جمعی از رجال موجه سیاسی و مذهبی را با همین حرف‌ها و به بهانه توسعه سیاسی به ناکجا آباد بردند و در بیابان فنای سیاسی رها کردند.

این رجال متوجه تردستی دشمن در جنگ نرم علیه مردم ایران و انقلاب اسلامی نشدند. اصل تردستی این بود که سرمایه اجتماعی یک جریان سیاسی مقبول را به تاراج ببرند و مشروعیت قانونی آن را آسیب بزنند.

صفت کبر، غرور، حرص به قدرت و به حد افراط لجوج بودن، انسان را به وادی کفر، الحاد و نفاق می‌اندازد و طعمه دشمنان اسلام و قرآن می‌کند! حوزه سیاست‌ورزی ما باید از این صفات رذیله پاک باشد.

مقام معظم رهبری در خطبه‌های نورانی نماز جمعه تهران (14/11/90) با اشاره به این سقوط سیاسی فرمودند:

"مسئولان از توطئه‌ دشمن در کار انتخابات غافل نشوند. آن کسانی هم که در انتخابات رای نمی‌آورند، مواظب باشند آن کلاهی که بر سر رای نیاوردگان سال 88 رفت، بر سر آنها نرود؛ فریب نخورند. همه نامزدهای انتخابات و همه هوادارانشان، خودشان را در مقابل توطئه‌ احتمالی دشمن مسئول امنیت بدانند."

دشمن یک کلاه گشاد بر سر برخی که در انتخابات سال 88 سرشان گرم رقابت‌های سیاسی بود گذاشت و آنها را وادار کرد "اقتدار ملی" را به مخاطره بیندازند، اما به فضل الهی آنان موفق نشدند.

ایران پس از فتنه سال 88 که از توطئه‌ دشمنان اسلام پیروزمندانه عبور کرد بسیار مقتدرتر از گذشته است. "اقتدار ملی" را در یوم الله 22 بهمن امسال بار دیگر دیدیم. این اقتدار چیزی نیست که چند فریب خورده بریده از مردم و انقلاب آن را بتوانند مخدوش کنند. به تعبیر مقام معظم رهبری در دیدار دیروز با مردم قهرمان آذربایجان؛ "حتی مغزهای الکلی نیز پس از راهپیمایی 22 بهمن متوجه شدند در ایران چه خبر است!"

دیروز با حضور رئیس جمهور سوخت ایرانی اورانیوم با غنای 20درصد در قلب راکتور تهران قرار گرفت.ملت ایران با این خبر مسرت بخش به روح پر فتوح شهدای هسته ای درود فرستاد.اکنون ملت ما با سرعت در مسیر پیشرفت قرار گرفته است وانقلاب را به جلو می برد.بدبخت عده ای که از قطار پیشرفت کشور پیاده شده اند وکودکانه به سوی آن سنگ می اندازند.

قدس:غرب و دزدیدن انقلابهای عربی!

«غرب و دزدیدن انقلابهای عربی!»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم محمد حسین جعفریان است که ر آن می‌خوانید؛روزهای گذشته در سوریه آشوبها ادامه یافت. درگیریهای متعدد مسلحانه و چندین عملیات انتحاری و... . در اینکه بشاراسد باید از همان آغاز فکری به حال فساد حکومتی و انجام سریع اصلاحات می کرد، تردید نیست.

اما همه ناظران سیاسی منصف اذعان دارند که سوریه تاوان سیاست مستقل و حمایت از مقاومت را می پردازد. اصلاحات بهانه ای است که انجام آن نیز به آشوبها پایان نخواهد داد. روسها و چینی ها بخوبی این نیرنگ غرب را دریافته، بنابراین قطعنامه ضد سوری شورای امنیت را وتو کردند.

حیرت آور است که در ماجرای سوریه، طرفهایی که به ظاهر دشمن یکدیگرند، به گفتمان واحدی رسیده اند، فکرش را بکنید، چه نسبتی میان تل آویو، القاعده، اتحادیه اروپا، شیخ نشینهای خلیج فارس، اتحادیه عرب، آمریکا، اردن، ترکیه و... است؟ چطور اینها همه برای سرنگونی بشاراسد به میدان آمده اند؟ شفاف کردن این آب گل آلود در این برهه حساس بر عهده کشورهایی است که از این اتحاد نامیمون متضرر می شوند. باید جهان بداند که مشکل غرب در مواجهه با دمشق، دموکراسی و اصلاحات نیست.

با شروع بیداری اسلامی، غربی ها غافلگیر شدند. حمله انقلابیون مصری به سفارت رژیم صهیونیستی آنها را وحشت زده کرد. آنها از خط مشی آینده رژیمهای انقلابی عربی نامطمئن بودند، بنابراین سیاست مهار دوگانه و سرشار از تزویری را پیشه کردند.

بدین معنی که در ظاهر خود را همراه ملل انقلابی نشان دادند و در نهان به شورشهای خونین در این ممالک دامن زدند. هدف آن بود تا این کشورها را چون سومالی به اوج ناامنی و کشتار داخلی برسانند و از این راه مردم را از کرده خود پشیمان کنند.

یک مصر قدرتمند قادر خواهد بود کشورهای عربی را به محور مبارزه با رژیم صهیونیستی بازگرداند، پس در گام نخست باید قاهره را گرفتار معضلات داخلی خود کرد تا نتواند در منطقه نقش آفرینی نماید.

آنچه هفته های اخیر در مصر می گذرد، ناظر بر این ماجراست؛ 80 کشته و صدها زخمی در یک ورزشگاه فوتبال!

 

در یمن نیز غرب به دنبال فرسوده کردن توان انقلابیون و بی ثمر نشان دادن ماه ها تظاهرات و تلاش و مجاهدت آنان است. در همین حال آنها اتحادیه عرب را به آشوبهای سوریه مشغول کرده اند تا اعراب و جهان از آنچه در بحرین و یمن و اردن و... می گذرد، غافل بمانند.

بازی خطرناک دیگر غرب با هدایت تل آویو، مشغول کردن توان اعراب به حذف یکدیگر است. آنها انقلابیون تونس، مصر و لیبی را تحریک کرده اند تا به کمک معارضین در سوریه بروند. بدین ترتیب اعراب به جای تمرکز بر مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی و اتحاد بر ضد این غده سرطانی، نیرویشان را صرف مبارزه با دولتی در دمشق می کنند که خط اول مقاومت و حامی مبارزان فلسطینی و لبنانی است.

بدبختانه آنکارا نیز تکمیل کننده این سناریوست و امید دارد، با این خوش خدمتی بتواند عضویت در اتحادیه اروپا را از غرب گدایی کند.

تهران در این میان باید با تمام قوا به شفاف کردن فضای مغشوش موجود کمک نموده و نقش تاریخی خود را ایفا کند. این روزهای سرنوشت ساز در تاریخ منطقه تکرار نخواهد شد.

شرق:دو روی سکه قطع صادرات نفت

«دو روی سکه قطع صادرات نفت»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیدمهدی حسینی است که در آن می‌خوانید؛تصمیم قطع پیش‌دستانه صدور نفت به اتحادیه اروپا، در صورتی که اتخاذ شده باشد تصمیم درستی است. اروپا در چند ماه اخیر به ویژه با تصویب تحریم نفتی ایران از ماه «ژوئن»، قدم در راه نادرستی گذاشته است. از موضع بالا حرف زدن آن هم با چاشنی تهدید، در عالم دیپلماسی، اصلا پسندیده نیست.

حالا ممکن است ایران، در تنظیم روابطش در برخی حوزه‌ها کم‌سلیقگی‌هایی هم داشته باشد اما رفتار غرب با ایران در این مدت شرم‌آور بوده است. غربی‌ها اگر می‌خواهند با ایران مذاکره کنند باید فضا را باز کنند. نه اینکه مدام با زبان تهدید سخن بگویند. عمل اروپا و غرب در قبال ایران با کلام‌شان سازگاری ندارد.

دیوارهای بی‌اعتمادی بین ایران و غرب برای سالیان درازی پابرجا مانده است. بنابراین در این شرایط دو طرف نمی‌توانند حرف یکدیگر را دقیق متوجه شوند. به همین دلیل است که معتقدم استراتژی اروپا در برخورد با ایران صحیح نیست. با هیچ‌یک از افراد ملتی با تاریخ و فرهنگ و احترام ایران نباید این‌طور که غرب سخن می‌گوید حرف زد.

حالا اگر اروپا بخواهد با زبان تهدید، از تیرماه، نفت ایران را نخرد طبیعی است که باید با واکنش ایران روبه‌رو شود. چرا که آنان تا آن موقع می‌خواهند با پر کردن ذخایر نفتی، وارد کردن نفت بیشتر عربستان به بازار و اتخاذ تمهیدات لازم، منافع خودشان را تامین کنند. در این شرایط بهتر است ایران با روش عزتمندانه، چهار ماه از درآمدش کم کند و صادرات نفت به اروپا را زودتر قطع کند.

ذکر یک نکته البته بسیار با اهمیت است. شرکت ملی نفت به لحاظ قراردادی تعهداتی دارد. اگر قطع صادرات نفت به اروپا از جانب دولت ایران اعمال شود موضوع، اضطراری (فورس‌ماژور) تلقی خواهد شد و از نظر حقوقی، شرکت ملی نفت را دچار مشکل نمی‌کند. اما اگر شرکت ملی نفت راسا صادرات نفت را قطع کند ممکن است با مشکلات حقوقی در سطح بین‌المللی مواجه شود.

قطع صادرات نفت به اروپا سکه‌ای با دو روست. اینکه بازاری را از دست بدهیم اتفاق خوبی نیست. چرا که برای گرفتن آن بازار مسیر دشواری را باید طی کرد، بازار نفتی داغی هم برایمان مهیا نیست. ممکن است حتی حدود 20‌درصد از درآمد نفتی‌مان را از دست بدهیم که باید تمهید کرد در این شرایط برای کشور مشکلی ایجاد نشود. این یک روی سکه است. روی دوم سکه اما ارزشش را دارد.

می‌توانیم چهار ماه به خودمان سخت بگیریم و برای بازارهای جایگزین تلاش کنیم و کشورهایی نظیر ژاپن، کره و مشتریان دیگرمان را هم متوجه کنیم که با کسی شوخی نداریم. این کشورها دوست ندارند که نفت ایران را تحریم کنند. چون اقتصادشان وابسته به انرژی وارداتی است. ممکن است آنها بتوانند با عکس‌العمل ایران، آمریکا را برای عدم همراهی در تحریم نفتی، مجاب کنند.

تهران امروز:ضرورت مجلسی کارآمد و معتدل

«ضرورت مجلسی کارآمد و معتدل»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمدرضا باهنر است که در آن می‌خوانید؛حضور گسترده و باشکوه ملت در راهپیمایی یوم‌الله 22 بهمن نوید پویایی سیاسی و بصیرت ملت بود. 22 بهمن، نماد پیروزی ملی در سایه اسلام بر طاغوت باستانی بود و گرامیداشت گسترده و باشکوه هرساله آن به عنوان یوم‌الله و نمادی از غیرات ایرانی در برابر طاغوت قابل تامل است. ملت ایران نشان داده‌اند که با هر سلیقه و اندیشه‌ای بر باورهای انقلاب خود پایبندند و پاسدار آرمان‌های اسلامی و ایرانی خود می‌باشند.

این پویایی سیاسی و بصیرت ملی قطعا انتخاباتی گسترده و دشمن‌شکن را در پی خواهد داشت. ملت ایران نشان داده‌اند که منافع ملی خود را به خوبی می‌شناسند و بر پاسداری از آرمان‌های خود تاکید دارند. هجمه وسیع نظام سلطه علیه ملت ایران می‌طلبد تا با حضوری گسترده در پای صندوق‌های رای، نهم دی بار دیگر تکرار گردد و ملت علاوه بر شرکت در حق تعیین سرنوشت، جهادی عملی را در برابر استکبار جهانی رقم بزنند.

به نظر می‌رسد که برخی تندروی‌ها و گاه برخوردهای عجولانه و کمتر کارشناسی شده در سیستم اجرایی کشور، مشکلات زیادی را برای کشور ایجاد نموده است. معتقدم که دیگر زمان آزمون و خطا در اداره کشور گذشته است و باید نظام مدیریتی کشور به مسیر اعتدال بازگردد و ملت می‌تواند این مهم را با گزینش هوشمندانه خود طراحی نموده و به جد این مطالبه را از برگزیدگان خود مطالبه نماید.

معتقدم همانگونه که مقام معظم رهبری در بخشی از خطبه‌های تاریخی نمازجمعه اخیر خود خطاب به برادران مسلمان در کشورهای عربی به پا خاسته علیه نظام‌های وابسته فرمودند، اسلام منطقی و معتدل باید حاکم شود. معتقدم با درایت ملت، مجلس آینده می‌تواند کشور را به مسیر اعتدال بازگرداند و تمامی ظرفیت‌ها را برای پیشرفت کشور به گونه‌ای هم افزا به کار گیرد و این مهم با حضور گسترده ملت محقق خواهد گردید و مجلسی کارآمد، معتدل و ولایت مدار در کشور حاکم گردد.

فرهیختگان:سمت و سوی آینده خاورمیانه

«سمت و سوی آینده خاورمیانه»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم دکتر سید محمد تقی هاشمیان است که در آن می‌خوانید؛ آینده خاورمیانه صحنه جنگ پنهان و آشکار میان جبهه مقاومت در قالب بیداری اسلامی با ائتلاف غربی، عربی، صهیونیستی است. جنگی پنهان و آشکار که نه تنها بر فضای منطقه بلکه بر عرصه بین الملل تاثیر گذار خواهد بود.

اشاره :طی قرون اخیر اهمیت مناطق بر اساس موقعیت جغرافیایی و استراتژیک و نیز میزان منابع نفت و گاز مورد سنجش قرار می گیرد . خاورمیانه با بهره گیری از دو اصل موقعیت استراتژیک و اکونومیک به یکی از ارکان اصلی ساختار نظام بین الملل مبدل شده است.

این منطقه به عنوان گلوگاه اروپا، آفریقا و آسیا و همچنین دارا بودن منابع عظیم نفت وگاز به این مهم دست یافته است.

 این اهمیت بدان پایه بوده است که کشورهای سلطه گر غربی، رژیم جعلی صهیونیستی را در قلب جهان اسلام ومنطقه ایجاد کردند تا به واسطه آن بتوانند اصولی چون عدم وحدت در منطقه مقابل نظام سلطه ، حضور نظامی به بهانه برقراری امنیت ، انتقال شریان انرژی به غرب، ایجاد شکاف میان جهان اسلام و... را اجرایی سازند.

 این سیاستها به عناوین مختلف از سوی سلطه گران اروپایی و آمریکایی اجرا شده است.

 برخی دگرگونی ها در ساختار منطقه موجب گردیده تا در یک سال اخیر خاورمیانه با چهره‌ای خاص کانون توجهات جهانی قرار گیرد.

 یک سال پیش خود سوزی جوان تونسی در شمال آفریقا توجه جهانی را به این کشور جلب کرد اما کمتر کسی تصور می‌کرد که این حرکت به موجی مبدل گردد که کشورهای منطقه و کل کشورهای عربی حوزه خاورمیانه را فرا گیرد.حرکتی که دومینوی سقوط سران عرب دست نشانده را به همراه داشت.

سقوط بن علی در تونس، مبارک در مصر، قذافی در لیبی ، صالح در یمن از جمله پیامدهای این حرکت بود. دامنه این پیامدها از منطقه استراتژیک خاورمیانه نیز دور نماند و کشورهای عربی نظیر عربستان، اردن، بحرین، کویت، عمان، امارات و...  را نیز فرا گرفت.

 اکنون که یک سال از آغاز این حرکت‌ها می‌گذرد، تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه به یکدیگر گره خورده است.

 بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا را نمی‌توان به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد چرا که هر دگرگونی در هر کدام از این مناطق، سایر مناطق همجوار را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد، موضوعی که بر حساسیت منطقه افزوده است . حال این سوال مطرح است که آینده خاورمیانه به کدام سو حرکت می‌کند و سرنوشت آن چگونه خواهد بود؟

تقابل دو دیدگاه

در ارزیابی ریشه‌ای از تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا ، دو دیدگاه وجود دارد:

الف) نگاه مردمی:

 از ویژ‌گی‌های تحولات یک سال اخیر خاورمیانه آن است که حرکتهای صورت گرفته جنبه مردمی داشته و به جای دولتها مردم ایفای نقش کرده و حتی دولتها به مقابله با آن پرداخته‌اند.

 ارزیابی کارنامه یک سال  منطقه نشان می‌دهد که حرکت اصلی مردم به سوی احیای اندیشه‌های ناب اسلامی بوده که در قالب بیداری اسلامی شکل گرفته است. هر چند که محافل رسانه ای و سیاسی غربی بر آن بوده‌اند تا چنان نشان دهند که مطالبات مردمی صرفا در قالب اقتصاد و سیاست بوده، اما شعارها و نوع مبارزات مردمی نشانگر حرکتی اصیل به نام بیداری اسلامی است که به دنبال آرمانها و اهداف کلان تر می‌باشد.

 تاکید بر وحدت اجتماعی به دور از شیعه و سنی و نیز برگزاری تظاهرات سراسری پس از مراسم‌های مذهبی همچون نماز جمعه نمودی از این واقعیت است .خواستهای مردمی در چند بعد قابل بررسی است:

- حذف حاکمان موروثی و دست نشانده غرب و تشکیل دولتهای اسلامی و مردم سالار.

- احیای شریعت اسلامی و اجرای آن در تمام ارکان جامعه که نتیجه آن را در پیروزی اسلام گرایان در اکثر این کشورها می‌توان مشاهده کرد.

- مقابله با رژیم صهیونیستی به عنوان اصلی ترین دشمن جهان اسلام در قالب حمایت از فلسطین و مقاومت اسلامی.

- پایان دادن به حاکمیت کشورهای غربی بر منطقه و رسیدن به استقلال و ثبات واقعی.

نکته بسیار مهم آنکه ملتهای منطقه برای رسیدن به این اصول تمام چارچوب‌ها و نظریات سیاسی که بر اصل الگوگیری ملتها از غرب در قرون اخیر تاکید دارند را نقض کرده و به سوی بهره گیری از اصول و اندیشه‌های اسلامی روی آورند.

 در این چارچوب آنها تجربیات انقلاب اسلامی ایران را به عنوان الگویی که بدون وابستگی و صرفا با پیوند ملی محقق شده بود و در طول  33 سال حیات خود با حفظ استقلال و اقتدار  به پیشرفتهای بسیاری در عرصه داخلی و جهانی دست یافته ، به ارکان حرکتهای خویش مبدل ساختند. امری که تمام معادلات غرب را به  هم ریخت و کابوس آنان را دو چندان کرده است.

ب) نگاه غرب:

 این حقیقت انکار ناپذیر است که حرکتهای مردمی در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی، شک بزرگی برای غرب بود که تمام معادلات آنها را با شکست همراه ساخته است. با این وجود آنها برای حفظ موقعیت و نجات رژیم صهیونیستی و حاکمان دست نشانده عربی، تاکتیکهای متعددی را در دستور کار قرار دادند.

روند تحولات یک سال اخیر نشان می‌دهد که غرب بر خلاف ادعای خود، دارای استراتژی  مشخصی نبوده  و بیشتر با تاکتیک و چند جانبه گرایی به دنبال مدیریت تحولات است .

 واشنگتن که زمانی  تک نسخه خاورمیانه آمریکایی را می‌پیچید، اکنون به دنبال اجرای سناریوهای متعدد است که در هر کدام از کشورها بخشی از آن را اجرا ‌کند.

در لیبی نسخه جنگ، در تونس و مصر حفظ بقای دولت بن علی و مبارک، در یمن حفظ بازماندگان علی عبدا... صالح ، در بحرین و عربستان سرکوب گسترده مردمی برای حفظ آل خلیفه و آل سعود در دستور کاخ سفید قرار گرفت.

تحرکات غرب در منطقه حول چند محور قابل ارزیابی است:

- حفظ حاکمان بر جای مانده از گذشته نظیر آل خلیفه و آل سعود،  عبدا... دوم و آل ثانی در بحرین و عربستان، اردن، قطر به عنوان ارکان بازی آمریکا در منطقه و جلوگیری از تکرار سرنوشت صالح و مبارک برای آنها.

- به انحراف کشاندن حرکتهای مردمی با اجرای سیاستهای متعدد بویژه ایجاد فضای تفرقه و چند دستگی و ساختن شکل‌های سیاسی وابسته به غرب.

- ایجاد فضای تنفسی برای رژیم صهیونیستی با محوریت مشغول داشتن منطقه به بحرانهای گسترده تا در لوای آن رژیم صهیونیستی در کنار اشغالگری بتواند فضایی برای خروج از انزوای گرفتار آمده در آن ایجاد نماید.

- مقابله با جبهه مقاومت شامل ایران، لبنان، سوریه، فلسطین با ایجاد چالشهای داخلی و بحران‌های خارجی به گونه‌ای که از یک سو مقاومت دیگر الگوی منطقه نباشد و از سوی دیگر با دوری مقاومت از تحولات منطقه تزلزل آن را اجرایی سازد. غرب، مقاومت را مهمترین چالش خود می‌داند و بر آن است تا با ابزارهای گوناگون آن را متزلزل سازد که به دلیل بیداری مقاومت و حرکتهای مردمی منطقه، تا کنون ناتوان بوده است.

- ایجاد فضای جدید در قالب به اصطلاح  خاورمیانه نوین که بر اساس آن مثلث ترکیه، رژیم صهیونیستی و شورای همکاری خلیج فارس و(قطر و عربستان) طرح‌های آمریکا را برای مهار بیداری اسلامی اجرا می‌کنند. ائتلافی که حرکتهای آنها در قبال سوریه را می‌توان مشاهده کرد که هر کدام ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی برای به چالش کشاندن دمشق را اجرا می‌کنند در حالی که در ورای این تحرکات آمریکا بیشترین نقش را دارد.

نتیجه گیری

با توجه به  نکات ذکر شده می‌توان گفت که آینده خاورمیانه صحنه جنگ پنهان و آشکار میان جبهه مقاومت در قالب بیداری اسلامی با ائتلاف غربی، عربی، صهیونیستی است. جنگی پنهان و آشکار که نه تنها بر فضای منطقه بلکه بر عرصه بین الملل تاثیر گذار خواهد بود.

 با این وجود نکته قطعی و مسلم آن خواهد بود که بیداری اسلامی آغاز شده در منطقه هر روز ابعاد گسترده تری به خود خواهد گرفت که سرنگونی سایر حاکمان دست نشانده عربی، تزلزل بیشتر صهیونیستها و کاهش منافع سیاسی و نظامی، اقتصادی غرب از پیامدهای آن خواهد بود.

 در آینده باید منتظر تحولات گسترده تری در حوزه عربی خاورمیانه بود هر چند که غرب و صهیونیستها برای حفظ منافع خویش به هر ابزاری بویژه تفرقه و اختلاف افکنی برای مهار این موج مردمی روی خواهند آورد.

دنیای اقتصاد:حذف بهره از نظام اقتصادی

«حذف بهره از نظام اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می‌خوانید؛طی ماه‌های اخیر به طور موازی، در حال بررسی دو موضوع اقتصادی بودم.

موضوع اول مساله بحران‌های اقتصادی در جهان و موضوع دوم نیز در ارتباط با نرخ بهره و نگاه سیاستگذاران پولی به آن بوده است، اما از آنجا که پس از مداقه و بررسی‌، معلوم شد این دو موضوع کاملا به یکدیگر مرتبط بوده و درواقع یک موضوع هستند، بنابراین در هم ادغام شده و مقاله حاضر پدید آمد.

موضوعات فوق‌الذکر در پاسخ به دو پرسش ذیل، نمود می‌یابند: ا- بحران‌های بزرگ اقتصادی در جهان چرا به‌وجود آمدند؟ 2- صرف‌نظر از اینکه بهره و ربا حرام است، اگر از یک سیاستگذار پولی معتبر در جهان خواسته شود نرخ بهره بانکی را صفر کند، او چه روشی را مبتنی بر «جریان اصلی علم اقتصاد» پیشنهاد می‌کند؟ طرح سوال دوم به این دلیل است که بر مبنای پاسخ آن می‌توان عملکرد سیاستگذاران پولی در ایران را مورد بررسی قرار داد.

در خصوص سوال اول باید گفت طی یک قرن گذشته، جهان دو بحران بزرگ اقتصادی را شاهد بوده است. وجه مشترک هر دو بحران را باید در پولی بودن آنها دانست، البته بحران سال 1929 ناشی از رشد منفی پول بود، ولی برعکس بحران سال 2008 در نتیجه رشد بیش از حد نقدینگی (بعد از حادثه 11 سپتامبر) اتفاق افتاد. بنابراین اگر حد اپتیمم عرضه پول معلوم شود در این صورت می‌توان احتمال وقوع بحران را به حداقل ممکن کاهش داد.

چگونگی تعیین نرخ بهره

هم اکنون نظام بانکداری در کشورهای صنعتی عمدتا بر مبنای کنترل نرخ بهره با کمک «عملیات بازار باز» اداره می‌شود. به این معنا که با خرید و فروش اوراق بهادار خزانه، عرضه پول را کم یا زیاد می‌کنند و از این طریق، نرخ بهره تغییر می‌کند. البته منظور، نرخ بهره کوتاه مدت بین بانکی است زیرا نرخ‌های دیگر نیز معمولا از نرخ فوق تبعیت می‌کنند، اما بانک‌های مرکزی تنها در اعلامیه‌های خود خبر از افزایش یا کاهش نرخ بهره می‌دهند و درباره شیوه اجرای آن صحبتی نمی‌شود. بنابراین وقتی مثلا بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو) اعلام می‌کند نرخ بهره را نیم درصد کاهش داده، در واقع این بانک با خرید اوراق بهادار به اندازه‌ای که موجب کاهش نیم درصدی نرخ بهره شود عرضه پول را افزایش داده است. بانک‌های مرکزی برای تعیین نرخ بهره به دو عامل توجه می‌کنند؛ یکی اینکه اقتصاد کشور چقدر از تولید بالقوه خود فاصله گرفته است و دیگر اینکه چقدر احتمال می‌رود نرخ تورم از سقف تعیین شده (معمولا 2 درصد) بیشتر شود، البته این کاری مشکل‌ است چون که اقتصاد به راحتی قابل پیش‌بینی نیست و معمولا با وقفه، واکنش نشان می‌دهد. بنابراین تنظیم نرخ بهره همانطور که گفته شد مستلزم توجه به پارامترهای ذیل است.

1- چقدر از تولید بالقوه فاصله داریم یا شکاف تولید چقدر است. به عبارت دیگر بیکاری چقدر از نرخ طبیعی خود فاصله دارد؟

2- تورم از حد مجاز چقدر فاصله دارد؟

3- همین طور چشم‌انداز دو متغیر تورم و رشد اقتصادی در آینده چگونه است؟

از دهه 1980 به این سو کشورهای غربی برای سیاستگذاری پولی معمولا از یک دامنه تورمی استفاده می‌کنند. در صورتی که قبل از 1980 در اثر حاکمیت کامل مفاهیم اقتصاد کلان، سیاست‌های پولی کاملا تابع متغیرهای سرمایه‌گذاری و بیکاری بود. ولی در دوره بعد از 1980 و در شرایط مشخصی، تبعیت سیاست‌های پولی از متغیرهای فوق به حالت تعلیق درمی‌آید. این شرایط مشخص را دامنه تورمی تعیین می‌کند. مثلا در انگلستان و در 30 سال گذشته این دامنه تورمی بین 1 تا 2 درصد بوده است.

یعنی زمانی که تورم به حد 2 درصد می‌رسد یا از آن عبور می‌کند با افزایش نرخ بهره به مقابله با آن می‌پردازند و زمانی که تورم در حدود 1 درصد یا کمتر است از افزایش نرخ بهره خودداری یا آن را کاهش می‌دهند. به عبارت دیگر در شرایط تورمی، بانک مرکزی عرضه پول را متوقف می‌کند. از طرف دیگر تنظیم نرخ بهره با توجه به ظرفیت بالقوه اقتصاد نیز انجام می‌شود یعنی در شرایط رکودی یا در شرایط بالا بودن بیکاری، نرخ بهره کاهش داده می‌شود و برعکس همان طور که گفته شد وقتی اقتصاد در رونق است نرخ بهره را افزایش می‌دهند. بنابراین در دو سوی این معادله، دو متغیر تورم و رشد اقتصادی قرار دارد که سیاستگذار پولی با استفاده از ابزار نرخ بهره بین این دو متغیر تعادل ایجاد می‌کند.

معایب سیاست تنظیم نرخ بهره

سیاست تنظیم نرخ بهره معایبی دارد از جمله:

1- سیاست پولی با وقفه‌های طولانی و غیر دقیق همراه است، چون مدتی طول می‌کشد تا قراردادهای وام، دستمزد و قیمت تغییر کند. همه تصمیمات اقتصادی در معرض خطا هستند. تولید بالقوه ناشناخته است، آینده بر پایه حدس و گمان است، با توجه به بازنگری مرتب داده‌ها، تحلیل گذشته نیز آسان نیست. مردم غیرقابل پیش‌بینی هستند: اگر نرخ‌ بهره افزایش یابد، قاعدتا سرمایه‌گذاری کاهش می‌یابد یا حتی ممکن است افزایش یابد اگر سرمایه‌گذاران فکر کنند نرخ‌ها حتی بالاتر از این هم می‌روند. از آنجا که بانک مرکزی هرگز نمی‌تواند هر چیزی را دقیقا تعیین کند، دائما باید بررسی کند که آیا باید به سمت سختگیری یا آسان‌گیری پولی پیش برود.

2- یکی از اشکالات اساسی روش رایج در سیاستگذاری پولی در جهان، عرضه بیش از حد پول است که به نابرابری‌ها دامن می‌زند و در بلندمدت بحران‌زا خواهد بود به طوری که همچون مواد مخدر برای ادامه اثر آن باید دوباره به افزایش بیش از پیش پول مبادرت ورزید. همان طور که در بحران 2008 اینطور شد و خارج از قاعده بالا در خصوص نرخ بهره، مبادرت به عرضه پول کردند. به این صورت که در آمریکا فدرال رزرو نزدیک به 2 تریلیون دلار به حجم پایه پولی افزود.

3- البته مهم‌ترین دلیل نفی روش سیاستگذاری بر مبنای نرخ بهره، حرام بودن بهره در اسلام است.

سیاست عرضه متعادل پول در اینجا همان طور که تبیین شد ما به یک سیاست عرضه متعادل پول نیازمندیم به طوری که نه رشد عرضه پول، منفی باشد و نه آنقدر زیاد که با تورم حتی 2 درصدی مواجه باشیم. به نظر می‌رسد برای نیل به این هدف لازم است که سیاست پولی، کاملا مستقل عمل کند. مقصود از کلمه مستقل، این است که بانک مرکزی مطلقا به متغیرهای سرمایه‌گذاری یا بیکاری نگاه نمی‌کند و از این متغیرها متاثر نمی‌شود. برای این کار، بانک مرکزی تا آنجا عرضه پول را افزایش می‌دهد که منجر به افزایش نرخ تورم نشود.

به عبارت دیگر به محض آنکه نرخ تورم از عدد صفر فاصله گرفته و به عدد 1/0 درصد رسید از میزان عرضه پول کاسته می‌شود تا نرخ تورم از این حد، فراتر نرود. نحوه عمل در این سیاست تقریبا مشابه روش رایج در بانک‌های مرکزی در جهان غرب است با این تفاوت که به جای استفاده از ابزار نرخ بهره، برای تنظیم عرضه پول تنها نرخ تورم مورد توجه قرار می گیرد و چون نرخ هدف تورمی صفر است، عملا نرخ بهره صفر را نیز نتیجه می‌دهد (البته به یک شرط که در ادامه توضیح خواهیم داد). اینجا است که پاسخ سوال دوم مطرح شده در ابتدای مقاله، قابل توجه است. زیرا در روش مرسوم سیاستگذاری پولی در جهان برای کاهش نرخ بهره یک دستورالعمل مشخص وجود دارد و آن این است که باید به افزایش عرضه پول مبادرت ورزید تا نرخ بهره، کاهش یافته و صفر شود. در صورتی که اگر به این روش عمل شود، با یک تاخیر یک ساله، نرخ تورم، افزایشی شده و در این صورت افزایش نرخ بهره در بلند مدت حتمی خواهد بود.

به عبارت دیگر رسیدن به نرخ بهره صفر، غیر ممکن بوده و اصرار بر آن باعث می‌شود امکان نرخ بهره پایین هم که در کشورهای صنعتی وجود دارد از دست برود. بنابراین بر مبنای روش مرسوم در جهان هرگز نمی‌توان نرخ بهره صفر را در بلند مدت حفظ کرد. در اینجا شاید این انتقاد مطرح شود که هم‌اکنون آمریکا نزدیک به 4 سال است که نرخ بهره را تا نزدیک صفر کاهش داده بدون آن که افزایش قابل ذکری در نرخ تورم داشته باشد.

پاسخ این انتقاد واضح و روشن است. اولا فدرال رزرو به ذخایر مازاد بانک‌ها بهره‌ای بیشتر از نرخ بهره رسمی(2درصد) پرداخت می‌کند، بنابراین عملا نرخ بهره، بالاتر از نرخ رسمی است. ثانیا پول ملی آمریکا تبدیل به یک ارز معتبر بین‌المللی شده و بسیاری از کشورها ذخایر ارزی خود را به صورت دلار آمریکا نگهداری می‌کنند و اوراق خزانه‌داری این کشور به راحتی در سطح دنیا به فروش می‌رود. ضمن آن که در مبادلات بین‌المللی، دلار به عنوان ارز مبنا پذیرفته شده است. بنابراین عنصر اعتماد چه داخلی باشد چه بین‌المللی عاملی است که می‌تواند تورم را به تاخیر اندازد.

نکته‌ای که در اینجا باید به آن اشاره شود تصور نادرستی است که در میان برخی کارشناسان وجود دارد مبنی بر آن که آمریکا می‌تواند در صورت لزوم اندوخته‌های پولی دیگر کشورها را بلوکه کرده تا از بحران تورمی پیشگیری کند. در صورتی که بسیار بسیار بعید است که آمریکایی‌ها مبادرت به چنین کاری نمایند. زیرا در این صورت اعتماد به دلار در سطح جهان به کلی از بین می‌رود و این کار، آسیبی فراتر از خروج ذخایر ارزی دیگر کشورها وارد می‌کند. زیرا علاوه بر بی‌ارزش شدن دلار در دنیا، قدرت سیاسی این کشور نیز در اثر افزایش بی‌اعتمادی به میزان قابل‌توجهی کاهش می‌یابد. نکته‌ای که اینجا در پرانتز باید گفت این است که تلاشی که هم اکنون آمریکایی‌ها می‌کنند تا ایران نتواند از دلار برای مبادلات بین‌المللی خود استفاده کند، بیش از آن که به ضرر ایران باشد در نهایت به ضرر آمریکا تمام خواهد شد، زیرا مقدمه‌ای برای کاهش وابستگی به دلار در مبادلات بین‌المللی می‌شود. در این صورت با برنامه‌ریزی می‌توان ارز کشورهایی نظیر چین، هند، روسیه و... را جایگزین دلار کرده و مسافر یا بازرگان ایرانی از این ارزها در مبادلات خود استفاده کنند.

اما سیاستی که در این مقاله برای عرضه متعادل پول مطرح شد نه تنها سیاستی پیشگیری کننده از بحران است، بلکه با این سیاست می‌توان نرخ بهره صفر را نیز به طور مستمر حفظ کرد. شرط اجرای طرح «عرضه متعادل پول» به حداقل رسیدن مداخله دولت‌ها در اقتصاد است. در غیر این صورت به دلیل تقاضای پولی دولت، ممکن است افزایش نرخ بهره یا افزایش تورم اجتناب‌ناپذیر باشد. به عبارت دیگر، دولت تا آنجا می‌تواند از ذخایر پولی کشور استفاده کند که نه باعث تورم و نه باعث افزایش نرخ بهره شود که این حد از دخالت، اولا کوچک است و ثانیا تابع اندازه بخش خصوصی خواهد بود. یعنی مثلا در کشورهایی که اقتصاد دولتی غالب است و در اوایل اجرای طرح، چون بخش خصوصی کوچک می‌باشد، دولت می‌تواند کمی بیشتر از ذخایر پولی کشور استفاده کند. شرکت‌های دولتی نیز بدون استفاده از هرگونه رانت می‌توانند بر اساس قانون عرضه و تقاضا از منابع پولی کشور استفاده کنند. در این صورت بخش خصوصی با اجرای این روش امکان رشد پیدا کرده و به تدریج و بدون خصوصی‌سازی اقتصاد دولتی، کوچک می‌شود.

سیاست عرضه متعادل پول در دو مرحله با توجه به آنچه گفته شد در صورت وجود یک اجماع کشوری، اجرای سیاست جدید پولی برای حذف بهره از اقتصاد، دو مرحله‌ای خواهد بود. در مرحله اول که آسان‌تر است و شاید در 3 سال قابل انجام باشد با کاهش رشد نقدینگی، نرخ تورم حدود 4 درصد کاهش می‌یابد. در مرحله دوم که طولانی خواهد بود با کوچک‌سازی وسیع قوه مجریه انجام می‌شود که این مرحله حداقل 15 سال زمان برای اجرا لازم دارد. اگر کشوری واقعا به دنبال حذف کامل بهره از نظام اقتصادی خود باشد به نظر نمی‌رسد بتوان راه دیگری را برای نیل به آن تصور نمود. شاید مهم‌ترین انتقاد مطرح شده به روش فوق این باشد که اقتصاد را دچار رکود می‌کند. اما بر خلاف تصور اولیه این روش، محرک اقتصاد نیز می‌باشد زیرا رشد فناوری باعث کاهش قیمت‌ها می‌شود (تورم منفی) و همین که با عرضه کم پول، تورم در حد صفر نگه داشته شود نشان‌دهنده کمی تحریک اقتصاد و بنابراین پرهیز از رکود ناشی از کمبود پول است بدون آن که عرضه بیش از حد پول داشته‌باشیم. زیرا باید مطمئن باشیم اساس رونق، ناشی از نوآوری و کار و کوشش صادقانه است نه ناشی از پول پر قدرت بانک مرکزی. در این روش، عرضه پول، ثابت نیست بلکه این متغیر، تابع نرخ تورم خواهد بود.

اگرچه تغییرات نرخ تورم آنقدر ناچیز است که می‌توان آن را صفر در نظر گرفت. البته در بلندمدت و با جلب اعتماد مردم ممکن است افزایش عرضه پول اثر تورمی خود را نشان ندهد. این حالت باعث خواهد شد نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی افزایش یابد که این موضوع در بطن خود ناپایداری را پرورش می‌دهد. و در اثر آن ممکن است روزی فرا رسد که اقتصاد دچار بحران شود. برای اجتناب از این وضعیت راهکار پیشنهادی این است که وقتی در اوایل اجرای سیاست مزبور دامنه نوسان رشد نقدینگی مشخص شد نباید به هیچ وجه اجازه داده شود رشد نقدینگی از حد بالایی دامنه مزبور فراتر رود. زیرا رشد اقتصادی نیز در هر کشوری از یک حد مشخص بیشتر نمی‌شود بنابراین ضرورتی نیست که عرضه پول نیز بدون ضابطه افزایش یابد. به عبارت دیگر باید نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی را ثابت نگه داشت. در این صورت اطمینان حاصل خواهد شد که اقتصاد هرگز به حباب یا رکود دچار نخواهد شد.

 

مزایای اجرای سیاست عرضه متعادل پول اولین حسن این روش در سادگی آن است، زیرا تاثیر حدس و گمان بر تصمیم سیاستگذاران تا حد صفر کاهش می‌یابد. بنابراین عوامل اقتصادی در کشور نیز تکلیف خود را دانسته و به راحتی برای آینده خود برنامه‌ریزی خواهند کرد. حسن دیگر این طرح در آن است که چون قیمت پول به حداقل خود کاهش می‌یابد (که آن هم کارمزد نقل و انتقال پول خواهد بود) بنابراین فعالان اقتصادی در رقابت با تولیدکنندگان خارجی از این مزیت پولی برخوردار خواهند بود. حسن سوم روش فوق به حداقل رسیدن فساد اقتصادی در کشور است. این موضوع نیز محیط اقتصادی را برای تولید، مساعد می‌کند.

حسن چهارم آن است که باعث حذف سفته بازی و دلالی و به طور کلی رانتخواری در کشور شده و بنابراین کسب سود تنها در تولید خواهد بود. حسن پنجم روش فوق افزایش درآمد مالیاتی دولت است، زیرا اخذ مالیات از فعالیت‌های نظیر سفته بازی ناممکن است در صورتی که فعالیت‌های مفید اقتصادی به راحتی قابل شناسایی بوده و مالیات حقه خود را نیز می‌پردازند و بالاخره مهم‌ترین مزیت این روش آن است که هیچ‌گاه اقتصاد دچار حباب یا بحران‌ نخواهد شد. سخن پایانی آن که اجرای روش «عرضه متعادل پول» مستلزم این است که تصمیم‌سازان اقتصادی ذهن خود را از مفاهیم اقتصاد کلانی آزاد کرده باشند، در غیر این صورت تا ابد باید درون یک دور باطل باقی بمانند.

مثلا همانطور که ذکر شد مفاهیم اقتصاد کلان حکم می‌کند برای کاهش نرخ بهره باید عرضه پول افزایش یابد. درصورتی که برعکس در روش «عرضه متعادل پول» نرخ بهره صفر از راه نیل به نرخ تورم صفر به دست می‌آید که در شرایط حاضر جهان اکثر قریب به اتفاق کشورها باید برای حصول آن، هم عرضه پول و هم دخالت دولت در اقتصاد را کاهش دهند و بالاخره یادآوری این حقیقت خالی از فایده نیست که هر کشوری سیاست مقابله با تورم را از راه کاهش عرضه پول در پیش گرفت، قدمی بلند برای ورود به مرحله شکوفایی اقتصاد برداشته است و دو نمونه بارز این واقعیت، کشورهای ترکیه و برزیل هستند.

جهان صنعت:آثار بودجه غیر‌شفاف

«آثار بودجه غیر‌شفاف»عنوان یادداشت روز روزنامه جهان صنعت به قلم غزل امیری است که در آن می‌خوانیم؛ بودجه در اصل برنامه کوتاه‌مدت یکساله‌ای است که باید در راستای برنامه‌های بلند‌مدت پنج ساله باشد تا میزان تحقق اهداف کلان این برنامه‌ها را امکان‌پذیر کند‌ بنابراین ‌برخلاف‌ تصور رایج، بودجه فقط مرتبط با دخل و خرج دولت و موسسات، نهادها و شرکت‌های دولتی نمی‌شود.

تحولاتی که در طرف درآمدها و همین‌طور هزینه‌های بودجه رخ می‌دهد باید در همان مسیری باشد که در برنامه‌های توسعه ترسیم شده است‌ یکی از اجزای مهم برنامه‌های توسعه در هر اقتصادی شفاف‌سازی امور است؛ شفاف‌سازی به معنای ایجاد شرایطی است که در چارچوب آن به راحتی بتوان میزان تناسب اقدامات انجام شده با تعهدات ارایه شده دولت را ارزیابی و بتوان تخلفات احتمالی را به راحتی پیگیری کرد.

پرهیز از کسری بودجه تا جایی که ممکن است هدف دیگر برنامه‌های توسعه است به این منظور به طور مشخص باید منابع درآمدی مصارف هزینه‌ای بودجه‌ فصل به فصل و مورد به مورد مشخص شود، نکته دیگر تناسب منطقی میان هزینه‌های عمرانی، هزینه‌های جاری و لازم‌الاجرا بودن هر دو مورد است؛ تحقق چنین امری مستلزم واقع بینی منطقی به هنگام تدوین بودجه است در غیر این صورت آنچه انتظار می‌رود رخ دهد این است که به هنگام تنگناهای درآمدی درصدی از هزینه‌های عمرانی به هزینه‌های جاری تبدیل شود.

عدم توجه به شفاف‌سازی و تعیین منابع درآمدی می‌تواند به معنای‌ تلاش دولت برای رهایی از پاسخگویی لازم تفسیر شود. همین‌طور می‌تواند به معنای تدوین بودجه‌ای با دقت ضعیف باشد. صدق کم و بیش، هر دو مورد ضمن مخدوش کردن رابطه میان دولت، افکار عمومی و زایل کردن اعتماد اجتماعی به معنای کاهش اثربخشی بودجه در تامین اهداف کلان برنامه‌های توسعه خواهد بود.

بودجه سال آینده ‌از این منظر دارای اشکال است. منابع و مصارف مربوط به یارانه‌های نقدی در آن لحاظ نشده است در حالی که یکی از برنامه‌های مهم اقتصادی دولت در سال گذشته که از آن به عنوان جراحی اقتصاد نام می‌برد تعدیل قیمت حامل‌های انرژی و پرداخت یارانه نقدی به خانوارهاست. ‌‌بدیهی است که منابع درآمدی ناشی از اجرای این سیاست به علاوه مصارف آن باید به دقت شناسایی و اعلام شود تا تسلط خود بر اجرای این برنامه را از جنبه‌های مختلف نظارتی گرفته تا پیش‌بینی‌های کم و بیش موثق نشان دهد.

در غیر این صورت افکار عمومی تلاش دولت برای پرهیز از ورود به این موضوع در بودجه سال آینده را می‌تواند به عنوان باقی گذاشتن دررویی برای تبدیل بخشی از هزینه‌های عمرانی به هزینه‌های جاری مرتبط با یارانه نقدی‌ یا توسل به کسری بودجه و استقراض از بانک مرکزی تعبیر کند؛ در هر دو حالت این پیام اثر منفی بر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی کارگزاران و فعالان اقتصادی خواهد داشت که یکی از آنها تشدید فشارهای تورمی خواهد بود.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات