کلیدواژهها: ایران، رسانه، فرهنگ و هنر، جمهوری آذربایجان.
مقدمه:
کشوری که اینک به نام «جمهوری آذربایجان» در همسایگی شمالی ایران واقع است و در گذشتهای نه چندان دور و پس از انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شده بود و به اشغال روسیه درآمد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 به عنوان واحد سیاسی مستقل در عرصۀ بینالمللی رسمیت یافت.
آذربایجان از نظر غلبۀ آماری ساکنان شیعه دومین کشور جهان پس از ایران است و از این منظر عمیقترین ارتباط مذهبی، تاریخی و فرهنگی را در بین کشورهای حوزۀ قفقاز با ایران دارد و از گذشتۀ دور - و امروزه نیز - سفر به شهرهایی چون مشهد، قم و تبریز، آرزویی برای هر آذربایجانی بوده و هست که این امر نمودار عمق پیوند عاطفی مردمان جمهوری آذربایجان با ایران است.
در طول سالهای پس از 1991 تاکنون سفرهای متعددی از سوی نیروهای فرهنگی، هنرمندان، نخبگان و دانشگاهیان دو کشور انجام شده و تداوم این ارتباطها و تبادل دیدگاهها، ضمن تعمیق شناخت فرهیختگان هر دو کشور از واقعیتهای فرهنگی و تاریخی همدیگر، در برخی مقاطع به انجام کارهای مشترک از سوی این نیروها نیز منجر شده است.
اما آنچه از سوی «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» در طول این سالها بر آن اصرار ورزیده میشود، تداوم مشیای است که از حدود هفتاد سال پیش و از سالهای 1940 به بعد و بر محور دیگرگونه جلوه دادن و نادیده انگاشتن علاقۀ تاریخی - فرهنگی دو کشور و تعمیق ضدیت با ایران آغاز شده است.
منظور از «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» آن بخش از بدنۀ رسانه و فرهنگ و هنر این کشور است که در تعمیق دیدگاه مذکور، نهاد حاکمیت را یاری میرساند و با تألیف کتاب، به ویژه کتب مربوط به درس تاریخ نظام آموزشی، تولید فیلمهای سینمایی و تولید آثار ادبی و سرودن منظومهها، ایرانی را به عنوان دشمنی برای آذربایجان و آذربایجانیها معرفی میکنند که در طول تاریخ و در تبانی با روسیۀ تزاری به تجزیۀ آذربایجان واحد مورد ادعایشان اقدام کردهاند.
این دیدگاه، علاوه بر کارکرد داخلی آن، پس از سالهای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کارکردی فرامرزی نیز یافته است و «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» در تلاش است تا با صدور این دیدگاه به مناطق آذرینشین ایران، دستگاه دیپلماسی کشور متبوع خود را در بهره جستن از کارکردهای دیپلماتیک آن یاری رساند. سازمان مذکور در کنار توفیقات داخلی در ساماندهی گفتمان موردنظر خویش به عنوان گفتمان غالب تودۀ مردم در جمهوری آذربایجان، در عرصۀ فرامرزی نیز بینصیب از توفیق و چالش نبوده است.
در این مقاله تلاش میشود ضمن بررسی و «تحلیل کیفی» نمونههایی از آثار همسو با جریان موردنظر «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» در کتب درس تاریخ مدارس، مطبوعات، منظومههای ادبی و آثار سینمایی، تصویری از جایگاه فرهنگ، تاریخ و مدنیت ایرانی در آثار یاد شده ارائه و کارکردهای درونمرزی و فرامرزی آن بررسی شود و از این رهگذر پیشینۀ طولانی و عملکرد نظاممند فعالیتهای ضدایرانی در عرصههای فرهنگ، هنر و تاریخ، در جمهوری آذربایجان مورد بررسی قرار گیرد.
جمهوری آذربایجان محمدامین رسولزاده؛ آغاز مشی ایرانگریزی
محمدامین رسولزاده در سالهای 1918 تا 1920 جمهوری آذربایجان را به عنوان نخستین جمهوری در دنیای اسلام تأسیس میکند و کتابی نیز بعدها با همین نام مینویسد که در سال 1380 در ایران چاپ میشود. نگاهی به این کتاب جهت ورود به بحث مفید به نظر میرسد.
رسولزاده در مقدمۀ کتابش مینویسد:
جمهوری آذربایجان اولین حکومت جمهوری است که در جهان اسلام تشکیل شده است. این جمهوری در عین حال یک حکومت ترک است؛ به عبارت دیگر، ترکیهای کوچک است (رسولزاده، 1380: 5 و 6)
وی در ادامه در باب ویژگیهای جغرافیایی جمهوری آذربایجان مینویسد:
بنا به جغرافیای رسمی قبل از جنگ جهانی، آذربایجان به تبریز و حوالی آن که در ایران شمالی واقع است اطلاق میشد. آذربایجانی که نام آن پس از جنگ و انقلاب کبیر روسیه بر سر زبانهاست عبارت از منطقهای است واقع در شمال آذربایجان سلفالذکر که جنوب شرقی قفقاز را دربرمیگیرد و مرکز آن باکوست (رسولزاده، 1380: 9).
این اظهار صریح و مکتوب محمدامین رسولزاده در عین حالی که ادعای وجود آذربایجانی باستانی را در آن سوی ارس دچار خدشه میکند، بر اخذ نام تاریخی بخشی از اراضی داخلی ایران در حوالی تبریز برای جمهوریای نوبنیاد در آن سوی ارس نیز تأکید میکند؛ اگرچه خود این جمهوری نوبنیاد نیز بخشی از اراضی جدا شده از ایران بوده است.
رسولزاده در ادامه ضمن بیان این دغدغهاش که «خاننشینهای آذربایجان هنوز هویت خویش را آنچنان که باید و شاید درک نکرده بودند» و با اشاره به این نکته که «این خاننشینها کاملاً تحت سلطۀ فرهنگی و نفوذ معنوی ایران به سر میبردند» بیان میکند:
آری! خواص این قوم خود را ایرانی میشمردند اما دیوان فضولی که همیشه بر روی رحلهاست، عاشیقهایی که برای کوراوغلو و یانیق کرم مویه میکنند و ساز دلگداز آنها، ماهنیهای چوپانان که تا اعماق روح انسان نفوذ میکند، بایاتیهایی که کودکان از دل و جان میخوانند و لایلاهایی که مادران برای دلداری دادن کودکانشان سر میدهند، همه و همه دال بر ضلالت سهمناکی است که این مردم گرفتار آن هستند و این پیام را سر میدهند: نه، این واقعیت ندارد، شما ترک هستید!» (رسولزاده، 1380: 11 و 12).
رسولزاده ضمن اشاره به ملامحمد فضولی، شاعر پرآوازهای که به سه زبان دنیای اسلام یعنی فارسی، عربی و ترکی شعر سروده و نخستین مقتل عاشورایی را به نثر در باب واقعۀ کربلا و به زبان ترکی نوشته است، با بیان این نکته که «دیوان فضولی بیشتر از هر جای دیگر در تبریز چاپ شده است» (رسولزاده، 1380: 15) به حقیقتی اشاره میکند که در کتب درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان نادیده انگاشته میشود:
فضولی که با شعر
اول سببدن فارسی لفظیله چوقدور نظم کیم
نظم نازک تورک لفظیله ایگن دشوار اولور
منده توفیق اولسا بو دشواری آسان ایلرم
نوبهار اولغاج دیکندن برگ گل اظهار اولور
[ترجمه: از آن سبب اشعار فارسی بسیار است که / سرودن نظم نازک با لفظ ترکی دشوار است / اگر توفیقی داشته باشم این دشوار را آسان میکنم / که در نوبهاران خارها برگ گل میشکفند.]
آغاز به ترکی سرایی میکرد، حقیقتاً کاری را که در زمان وی دشوار به نظر میرسید آسان نمود. شرایط زمان که چنین عزمی را در فضولی ایجاد کرد، حتی شاه ایران را نیز به نوشتن اشعار ترکی ترغیب کرد (رسولزاده، 1380: 15).
منظور رسولزاده در این مقام از شاه ایران، شاه اسماعیل صفوی، بنیانگذار سلسلۀ صفویه است که در اشعارش «خطایی» تخلص میکرد و درصدد بود مرزهای ایران را تا سرحدات تاریخی ساسانیان گسترش دهد.
واکنش محافل ایرانی به نامگذاری جمهوری محمدامین رسولزاده به نام «جمهوری آذربایجان» نشانگر نگرانی محافل و اندیشمندان ایرانی از بروز دسیسهای تاریخی است که هدف آن ایران است و نه قفقاز. از آنجا که در این مقاله قصدی برای پرداخت مستقل به این موضعگیریها نیست، تنها به بازخوانی دو موضعگیری و یک گزارش اکتفا میشود.
هنگامی که محمدامین رسولزاده در برابر حساسیت محافل ایرانی به نامگذاری جمهوری تازهمولود خود در قفقاز به نام آذربایجان مینویسد «ما وقتی آذربایجان میگوییم، مقصود ما آذربایجان است که در قلمرو دولت روسیه است نه دولت ایران به مقدرات آذربایجان ایران حق و حد دخالت نداریم» و همین اظهار او در روزنامۀ رعد مورخ 29 ربیعالاول 1336 چاپ میشود، ملکالشعرای بهار در معروضهای با عنوان «حزب مساوات چیست و چه میگوید؟» چنین موضع میگیرد:
ملا مکتبی بزرگ سکته کرد، درب مکتبخانه شکست با برای بیرون بردن تابوت آن را کندند. یک دفعه بچهها، شاگردها به طرفی دویدند، دیگر آزاد شده بودند، میبایستی بدوند... (بیات، 1380: 47).
روزنامۀ جنگل نیز در تاریخ 23 ربیعالثانی 1336 مینویسد:
بدیهی است استقلال قفقاز و استخلاص آنها غایت آمال و نهایت آرزوی فرد فرد مسلمان ایرانی است... ولی تسمیۀ این اسم و عنوان آذربایجان به خود دادن، بالاجبار خیال ما را متوجه به یک سری اسرار مهمّۀ سیاسی که مدتهاست مطلعیم مینماید که انصافاً نمیتوان در قبال این نکته لاقید ماند.
اگر مقصود برادران قفقازی ما از اتخاذ این اسم، ضمیمه کردن قفقاز به ایران است دیگر شترسواری دولّا ندارد، یک دفعه بگویید قفقاز یکی از ممالک ایران، چنانی که بود، به همان اسامی که داشت. اگر ریگی در کفش نیست دیگر این روال جدید... چه صیغهای است... (بیات، 1380: 49).
ساعدالوزاره در گزارشی که در اواخر ربیعالثانی 1336 برابر با 12 فوریه 1918 از کنسولگری ایران در باکو با نمرۀ 185 به ایران ارسال میکند، ضمن بیان خبر انتشار روزنامهای با عنوان «آذربایجان جزء لاینفک ایران» مینویسد:
دو روز است روزنامۀ مزبور منتشر و در مطبعۀ «نوروز» که متعلق به خود ایرانیهاست طبع میشود. عجالتاً هفتهای دو مرتبه طبع و توزیع و مؤسس آن فرقۀ دموکرات ایران است که میخواهد توسط این روزنامه خیال و افکار خودشان را راجع به ایران انتشار داده، جلوگیری از تهاجمات مطبوعات ترکی قفقاز بکنند. اگرچه اساس روزنامه به زبان فارسی است ولی برای این که بتوانند خیالات خودشان را به اذهان اهالی برسانند مقالات به زبان ترکی هم درج میشود (بیات، 1380: 52).
هفتاد سال ایرانگریزی، ایرانستیزی و اسلامزدایی تا سال 1991
در سالهای پس از رسولزاده و در دوران اتحاد جماهیر شوروی، با توجه به علقههای عمیق معنوی و فرهنگی که مردم ولایات مختلف قفقاز و به ویژه آذربایجان با ایران داشتند، تلاشی سازماندهی شده برای کمرنگ کردن جایگاه ایران آغاز میشود. ایران برای آذریهای جدا شده از ایران در آن سوی ارس کانون تشیع بوده، مسلمانان و شیعیان ساکن در این سرزمینها بر مبنای فتاوای مراجع خود در ایران و نجف عمل میکردند.
بر همین اساس، از یکسو قتلعام گسترده و تبعید علمای دینی جهت تضعیف دینداری آغاز میشود و از دیگر سوی، ایران به عنوان دشمنی برای آذربایجان و آذربایجانی معرفی میشود که دستاویز این معرفی نیز برافراشتن جنگ ترک و فارس و معرفی «فارس» و «فارسزبان» به جای «ایران» است به عنوان دشمن آذربایجان.
با تغییر الفبا در ولایات قفقاز و نیز «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی»، ارتباط نسلهای جدید با متون تاریخی و ادبی پیشین قطع میگردد و زمینه برای روایت هدفمند تاریخ فراهم میشود. همزمان ترجمۀ هدفمند دواوین شاعرانی چون نظامیگنجوی و خاقانیشروانی، بدل از متن اصلی این آثار، در اختیار مردم قرار میگیرد.
منظومهها سروده میشوند و ادبیات حسرتی شکل میگیرد که اوتوپیای آن «تبریز اسیر در چنگال شوونیزم فارس» است که زمانی پایتخت آذربایجان واحد مستقل به زعامت شاهاسماعیل خطایی بوده است. این تلاش به عرصۀ تاریخ و ادبیات محدود نمیشود و در تولید آثار سینمایی نیز تبلور مییابد.
دکتر قابیل جمالوف (جمالزاده) در این باره میگوید:
توضیحاً بگویم که آن موقع نمیگفتند «تاریخ ادبیات ایران»، از مسکو اینطور دستور رسیده بود که باید میگفتند «تاریخ ادبیات فارس» و «تاریخ ادبیات تاجیک» و نه «ادبیات ایران»! این هم سیاستی بود تا بگویند که بین ادبیات ایران و تاجیکستان و ما ارتباطی نیست! یک سیاست جداافکنی (جمالوف، 1386: 25 و 26).
او در بخش دیگری از همین گفتوگو میگوید:
بله، شاعران بزرگی مانند نظامیگنجوی و خاقانیشروانی به زبان فارسی شعر گفتهاند و قلههای ادبیات و شعر ما و ایران هستند. ترجمۀ اشعار این بزرگان به زبان آذری در باکو منتشر شده است و متأسفانه مردم ما نمیتوانند اشعاری را که این بزرگان سرودهاند، بخوانند و ترجمهها را میخوانند (جمالوف، 1386: 27).
وجه دیگر این مقابله تلاش در تعطیلی مراکز دینی و به انزوا کشاندن و از میان برداشتن عالمان دینی بود:
در دوران سیاه استبداد و اختناق استالین، حوزههای علمیه، مراکز مذهبی، مدارس دینی و مساجد مؤثر را برچیدند و به موزه، اداره، انبار و... تبدیل کردند و عالمان آزاده و فقیهان بزرگ و مبارز را اعدام نمودند و از بین بردند. سال 1937 اوج این قتلعامها و اعدام و تصفیهحسابهای سیاسی بود. از این نظر «سال 37» در ادبیات سیاسی ما به عنوان نماد استبداد و قتل و غارت حکومتی و پایمال شدن مظلومان درآمده است. (شهیدی، 1385: 44).
اینک با بررسی و تحلیل محتوایی برخی آثار ادبی و سینمایی و نیز نمونههایی از مندرجات کتب درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان، ضمن واکاوی تلاشهای سازماندهی شدۀ مورد ادعا در این مقاله، جایگاه ایران را در تولیدات «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» بررسی میکنیم.
سیمای ایران در شعر موردنظر سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان
آذربایجان سرزمین شعر و موسیقی است و این دو هنر نزد مردم «جمهوری آذربایجان» ارجمندتر از سایر هنرهاست. مسیری که موسیقی و شعر در آن سوی ارس و در خطهای موسوم به نام «جمهوری آذربایجان» پیموده است، در جای خود قابل بررسی و تأمل است و از حوصلۀ این مقاله خارج، لیکن واضح است که موسیقی در آذربایجان در سده اخیر رشد و بالندگی داشته است و اساتیدی چون هابیل علیاف و رامیز قلیاف را در عرصههای کمانچه و تار به دنیا معرفی نموده است.
استادان این رشته به قرابت موسیقی ایرانی و آذربایجانی افتخار میکنند؛ چنان که استاد هابیل علیاف در سفری که برای خداحافظی با کمانچه در سال 1384 به تبریز داشت، در گفتوگو با رادیو آذری برونمرزی تبریز (که نوار گفتوگو نیز موجود است) میگوید:
از اساتید موسیقی ایران خاطرات خوشی به یاد دارم. اساتیدی مثل شجریان، یاحقی، تجویدی، افتخاری و دیگران که هر کدام آوازهای جهانی برای خود دارند... ما همه چیزمان یکی است، حتی نام مقامات موسیقاییمان؛ سهگاه، دوگاه، چهارگاه، راستپنجگاه... جایی که من کمانچه نواختهام و محمدرضا شجریان خوانده است، بهترین شاهد بر ارتباط هنری میان ماست. ما به واسطۀ هنر با همدیگر دوست و فامیل شدهایم. من به خاطر ارتباط هنریام با اساتید موسیقی ایران یک بار افتخار میکنم و به خاطر دوستیام با آنان دو بار!
بیشک بخشی از رشد و اعتلای موسیقی در آذربایجان مرهون دواوین شاعران سلفی چون ملامحمد فضولیبغدادی، ابوالقاسم نباتی، عمادالدین نسیمی، صراف تبریزی، راجی تبریزی، علیآقا واحد و دیگران، و غزلهای آبدار و عروضی آنان است.
اما شعر در آذربایجان به دلیل تغییر الفبا و قطع ارتباط شاعران نسلهای بعد با عروض و قالبهای عروضی مسیری تنگتر را پیموده و برخی ظرافات مقدور و ممکن در قالبهای عروضی را از کف داده است. همچنین، به دلیل دوری از معارف قرآنی و نکات عرفانی، در زمینۀ محتوا نیز دچار فقر مضمون و تکرار شده است که در بخشی دیگر از این وجیزه به برخی از این نمونهها که شاعران آذریزبان ایران را در مقام پاسخ برانگیخته است، اشارهای خواهد شد(1).
سیمای ایران در منظومۀ گلستان
یکی از منظومههایی که به طور مستقیم به موضوع ایران و آذربایجان میپردازد منظومۀ «گولوستان» است که در سال 1959 میلادی، برابر با 1338 شمسی، توسط «بختیار وهابزاده» سروده شده است(2).
محتوای منظومه، همانگونه که از نامش پیداست، به عهدنامۀ گلستان مربوط است. داستان منظومه دو شخصیت محوری دارد که عبارتاند از: عینکلی جناب (جناب عینکی) و توپساققال آغا (آقای ریشبلند) که اوّلی راتیشف، نمایندۀ امپراتوری روسیه است و دومی عبدالحسنخان شیرادی، نمایندۀ ایران و یا به احتمال قویتر، عباسمیرزا، سردار ایرانی در جنگهای ایران و روس.
منظومه اینگونه آغاز میشود:
ایپک یایلیغییلا او، آستا - آستا
سیلیب عئینگینی گؤزونه تاخدی
اَییلیب یاواشجا ماسانین اوسته
بیر مؤهوره باخدی، بیر قولا باخدی
کاغیذا هوسله او دا قول آتدی
ترجمه
با شال ابریشمیاش آرام آرام عینکش را / پاک کرد و عینک را به چشمش زد / خم شد و به آرامی بر روی میز / نگاهی به مهر و نگاهی به امضا انداخت / و با شوق او نیز امضایی بر کاغذ انداخت.
میبینیم که تا اینجای منظومه طرف آغازگر و نخستین امضاکنندۀ معاهده ایران است. بختیار در بخش دیگری از منظومه چنین میسراید:
دلدی سینه سینی آذربایجانین
باشینی قالدیردی،
آنجاق دم به دم
کسدیلر سسینی آذربایجانین
او گولدو کاغیذا قول چَکن زامان،
قییدی اورکلرین هیجران سسینه
او گولدو حاق اوچون دایم چارپیشان
بیر خالقین تاریخی فاجیعه سینه
اَیلشیب کناردا توپساققال آغا،
هردن موترجیمه سواللار وئریر
چئوریلیر گاه سولا، باخیر گاه ساغا،
باشینی یئلله دیب تسبئح چئویریر
ترجمه
سرش را بلند کرد / لیکن دم به دم / خفه کردند صدای آذربایجان را / او به هنگام زدن امضا بر پای کاغذ خندید / اغماض کرد بر صدای هجران سینهها / او خندید بر فاجعۀ تاریخی خلقی / که دائم برای حق تلاش کرده است / به کناری نشسته است آقای توپریش (ریشبلند) / هر از گاهی سؤالی از مترجم میکند / گاهی به چپ برمیگردد و گاهی نگاهی به راست میکند / سرش را میجنباند و تسبیحش را میچرخاند.
بختیار وهابزاده در معرفی دو طرف امضاکنندۀ معاهده میگوید:
طرفلر قول چکدی موعاهیده یه...
طرفلر کیم ایدی؟ هر ایکیسی یاد!
یادلارمی ائده جک بو خالقا ایمداد؟!
ترجمه
دو طرف، معاهده را امضا کردند / که بودند دو طرف؟ هر دو بیگانه! / آیا بیگانگان به امداد این خلق خواهند آمد؟!
منظومه در ادامه روایتی از اسطورهها میدهد و دوباره به گلستان برمیگردد:
طرفلر ساکیتدیر، غضبلی دئییل،
محو اولان قوی اولسون، اونلارا نه وار
ایمضالار آتیلیر بیر - بیر، ائله بیل،
سئوگی مکتوبونا قول چکیر اونلار
آتیب ایمضاسینی هر کس واراغا،
اَیلشیر ساکیتجه کئچیب یئرینه
عئینکلی جنابلا، تسبئحلی آغا،
قالخیب اَل ده وئریر بیری - بیرینه
اونلارین بیرلشن بو اللریله
اَیریلیر ایکییه بیر ائل، بیر وطن
اَخیدیب گؤزوندن یاش گیله - گیله،
بو دهشتلی حالا نه دئییر وطن؟
بیر دئین اولمادی، دورون آغالار!
اَخی، بو اؤلکه نین اؤز صاحیبی وار
سیز نه یازیرسینیز بایاقدان بری، -
بس هانی بو یوردون اؤز صاحیبلری؟
بس هانی حقیقت، بس هانی قانون؟
قوجادیر بو یوردون تاریخی، یاشی
بس هانی کؤکسونه سرحد قویدوغون،
بیر واحید اؤلکه نین ایکی قارداشی؟
ترجمه
دو طرف ساکتاند، غضبناک نیستند / بگذار هر که محو شدنی است محو شود، آنان را چه؟! / امضاها یکی یکی زده میشوند، تو گویی / امضایی بر نامهای عاشقانه میزنند / هر کس امضایش را بر ورق میزند، بر جای خود به آرامی مینشیند / جناب عینکی و آقای تسبیح به دست / برمیخیزند و دستی نیز با هم میدهند / با یکی شدن دو دست آنان / یک ایل، یک وطن به دو تکه میشود / از دیدگانش چشمه چشمه اشک جاری میکند / و وطن بر این حال دهشتناک مویه میکند / کسی نگفت: برخیزید آقایان! / آخر این کشور صاحبی دارد / شما از آن زمان چه طالعی را مینویسید؟ / پس کجایند صاحبان اصلی این کشور؟ / پس کو حقیقت؟ کو قانون؟ / این کشور تاریخی پیر دارد / پس کو دو برادر کشور واحدی که / بر سینهاش مرز و سرحد کشیدید؟
در سراسر منظومه تصویری از دو طرف امضاکنندۀ ارائه میشود که پیشتر آغاز شده است و آن اینکه دو بیگانه برای خاتمۀ نزاع خویش، کشوری دیگر را به دو نیم میکنند:
اَخی، کیم بو حاقی وئرمیشدیر سیزه،
سیزی کیم چاغیرمیش وطنیمیزه؟
نئچه واخت سنگرده هئی اولاشدیلار،
گولوستان کندینده سؤودالاشدیلار
ترجمه
آخر این حق را چه کسی به شما داده است؟ / شما را چه کسی به وطنمان فراخوانده است؟ / مدتی در سنگر زوزه کشیدند / و در روستای گلستان سودا نمودند.
و بالاخره بختیار وهابزاده منظومهاش را با وام گرفتن ابیاتی از منظومۀ «حیدر بابایه سلام» استاد شهریار به پایان میبرد تا شهریار ملک سخن را نیز وارد معرکهای کند که آراسته است. نگاهی که وهابزاده در این منظومه دارد، چه پیش از او در سالهای پس از محمدامین رسولزاده و چه پس از او، به شیوههای گوناگون بیان میشود. در سالهای پس از 1991 همین نگاه وارد کتابهای درس تاریخ نظام آموزشی جمهوری آذربایجان میشود و تاریخی را برای نسل نو این جمهوری روایت میکند که در بخشی دیگر از این نوشتار به صورت گذرا مرور خواهد شد.
مکاتباتی شبهمناظره با استاد شهریار
در دیوان ترکی استاد شهریار شاهد پاسخهایی از سوی استاد شهریار هستیم که هر کدام شعری است در پاسخ شعری که از باکو رسیده است. مکتوبهایی از سوی «سلیمان رستم» و «راحیم علیاف» که نگاهی به این مکاتبات، خود سندی بر تیزبینی و ژرفاندیشی استاد شهریار و در عین حال طبع سلیم و حلم ویژۀ استاد در این دریافتها و ارائۀ پاسخهاست.
ناگفته نماند که سه عنصر «بیداری اسلامی، بایستگی و تحقق آن»، «ایرانیت» و «همراهی با انقلاب اسلامی» در اشعار ترکی استاد شهریار به دفعات بیان و بر آن تأکید میشود که بهترین شاهد بر این مدعا خود اشعار ترکی استاد است. علاوه بر این، شهریار در جای جای اشعار ترکی خود، به ویژه در منظومۀ بلند «سهندیه» به خلفای شعر فارسی ادای احترام میکند که بررسی آن مجالی دیگر میطلبد (علیمحمدی، 1382: 125).
این نکته را نیز یادآور شوم که خود استاد شهریار رمز توفیق خود را مؤانست با «قرآن» و «دیوان حافظ» میداند که این نظر ایشان در گفتوگوی استاد با رادیو تبریز، در حاشیۀ مراسم تجلیل ایشان در دانشگاه تبریز، با صدای خود ایشان موجود است و زهی تأسف که این بخش از حیات ایشان در مجموعۀ شهریار، ساختۀ کمال تبریزی به فراموشی سپرده شد. و اینک نگاهی به مکاتبات استاد با شاعران آن سوی ارس.
محمد راحیم نامۀ منظومش را به استاد شهریار اینگونه آغاز میکند:
یئنه جوشدی طبعیم منه ساز وئرین
قیشلا یوخدور ایشیم منه یاز وئرین
اَیاغی اَلتینا شهریار یمین
سالماق اوچون قالی، پای انداز وئرین (شهریار، 1383: 242)
ترجمه
باز جوشید طبع من، سازم بدهید / مرا با زمستان کاری نیست، بهارم بدهید / برای انداختن به زیر پای شهریارم / قالی و پایاندازم بدهید.
و این نامه اینگونه به پایان میرسد:
اومیدله هر زمان یاشادین اؤزون
یوللاردا حسرتله قالماسین گؤزون
گؤندر بو شعرینی قوجا تبریزه
شهریار بیلیرکی حکمی وار سؤزون (شهریار، 1383: 248)
ترجمه
تو هر زمان با امید زیستی / نشاید که دیدهات با حسرت به راه بماند / بفرست این شعرت را به تبریز پیر / شهریار میداند که سخن را حکم و حکمتی هست.
پاسخ استاد به این شعر بسیار ظریف است و نشان از نگاه ژرف استاد دارد. بنگرید:
ایگیت لر یوردی قفقازیم سنه مندن سلام اولسون
سنین عشقوندن ایراندا هنوز صبری تالان واردیر
آنام تیریز منه گهواره ده سؤیلردی: یاورون بیل
سنین قالمیش او تایدا خاللی - تئللی بیر خالان واردیر (شهریار، 1383: 99)
ترجمه
ای دیار جوانمردان، ای قفقاز! تو را از من سلام / از عشق تو در ایران هنوز صبر به تاراج رفتهها هست / مادرم به گهواره مدام میگفت: بدان یاورم / تو را خالهای صاحب گیسو و خال در آن سوی ارس هست.
و ابیات پایانی این جواب:
...بیزی کفر اهلی ایسترسه یوکون چاتماق اوچون ایستر
بیزه بونلاردان آرتیق قالسا بیر ییرتیخ پالان واردیر
...اورک قانیله من ده یازدیم اَی نازلی آنام قفقاز
سنین ده «شهریار» ین تک بو تایدا بیر بالان واردیر (شهریار، 1383: 100)
ترجمه
اهل کفر اگر طالب مایند برای افراشتن بارشان است بر گردهمان / از اینان اگر ما را میراثی باشد، تنها دریده پالانی است / ...با خون دل، من نیز نوشتم ای نازنین مادرم قفقاز! / تو را نیز چون شهریار فرزندی در این سوی است.
استاد شهریار در این مکاتبات نه تنها باکو را، که قفقاز را میبیند و سخن از قفقاز میراند. او در یکی دیگر از مکاتباتش با محمد راحیم میسراید:
گاه عربی گاه عجمی کیشله سین
هی بو اونی هی او بونی دیشله سین
اربابلارین کرخاناسی ایشله سین
ایندی داخی ملت لرده اَییلیب
اَعیزلارین دیشلری ده ساییلیب (شهریار، 1383: 97)
ترجمه
گاه عرب و گاه عجم را کیش کند / مدام این آن را، و آن این را نهیب زند (گاز بگیرد) / و کارخانۀ اربابها به کار افتد / اینک دیگر ملتها نیز بیدار شدهاند / و در دهانها دندانها نیز شمرده شدهاند.
و اما سلیمان رستم که مدتی نیز در تبریز بوده است نامههایی برای استاد مینویسد و پاسخهایی دریافت میکند. شهریار شعر «یتیم مالی» را در جواب یکی از نامههای سلیمان رستم میسراید و از تکهتکه شدن وطن مینالد. استاد در جواب یکی دیگر از نامههای سلیمان رستم و در حالی که انتظار امام خمینی را میکشد، شعر «آیریلیق» را باز در پاسخ سلیمان رستم میسراید. استاد در جواب یکی از نامههای سلیمان رستم اوضاع ایران را در روزهای انقلاب به تصویر کشیده میگوید:
بیز بیر دریا قان وئرمیشیک
زندانلاردا جان وئرمیشیک
قیرخ نسلی قوربان وئرمیشیک
«شریعتی» تک انسانلار
«تختی» کیمی پهلوانلار
بیز اعتصاب ائتدیک تمام
الی یالین ائتدیک قیام
قویون گلیر «نایب امام»
جهاد دئسه دارتیلاریق
قیریلساق دا قورتولاریق (شهریار، 1383: 211 و 212)
ترجمه
ما دریایی از خون دادهایم / به زندانها جان دادهایم / چهل نسل قربان دادهایم / انسانهایی چون شریعتی / پهلوانانی چون تختی / ما همگی اعتصاب کردیم / دست خالی قیام کردیم / راه بگشایید میآید «نایب امام» / اگر حکم جهاد دهد، به سان گندم به این آسیاب، آرد میشویم / و اگر نیز کشته شویم راحت میشویم.
سلیمان رستم که مجموعۀ شعر جنوب حسرتی(3) او معروف است و در سال 1982 یعنی 1361 در باکو و با الفبای فارسی چاپ شده است، مصراعی دارد که میگوید «شعر یمین بیر بیتینه قرآنی وئرسن وئرمه رم» یعنی که «اگر قرآن را بدهند یک بیت از شعرم را نمیدهم». استاد «عزیز دولتآبادی» که «درویش» تخلص میکند(4)، غزلی با همان ردیف «وئرمه رم» میسراید و در دو بیت پایانی غزل پاسخ سلیمان را به صراحت چنین میدهد:
واردی سؤز «درویش» سؤزونده دوغروسو بیر بیتینه
جانی سرمست ائیلیه ن صهبانی وئرسن وئرمه رم
کئچ «سلیمان» ین سؤزوندن، قرآنین بیر حرفینه
مین مذهَب دفتر و دیوانی وئرسن وئرمه رم (وطن، 1385: 166)
ترجمه
حرفهاست در سخن درویش، به راستی که به یک بیت او / صهبای سرمستکنندۀ جان را بدهی، سخن درویش را - در قبالش - نمیدهم / بهل سخن سلیمان را که به یک حرف قرآن / هزار دفتر و دیوان مذهّب را نمیدهم.
در این باب سخن بسیار است و مجال این مقاله اندک. و اما حُسن مقطع این بخش یک بیت از شعر «اؤز دیلیمین دوعاسی» استاد شهریار است:
دینه قارشی بابکی - افشینی بیر دکّان ائدیب
بار الها دینه بو بابکدن - افشیندن نجات (شهریار، 1383: 173)
ترجمه
بابک و افشین را بهر مقابله با دین دکانی آراستند / بار الها دین را از این بابک و افشین نجاتی ده!
سیمای ایران در تاریخ موردنظر سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان
تأکید این مقاله در بخش تاریخ بر دو کتاب از کتب درسی نظام آموزشی جمهوری آذربایجان است و دلیل گزینش این دو اثر در بین آثار مشابه بسیار، از سویی کتاب درسی بودن این دو و تصریح بر تأیید آنها از سوی نظام آموزشی رسمی جمهوری آذربایجان است و از سوی دیگر صراحت و آشکارگی تحریفات موجود در آنهاست.
کتاب نخست، کتاب «تاریخ آذربایجان» برای سال هفتم نظام آموزشی است و توسط یعقوب محمودلو، یوسف یوسفاف، رحیم علیاف، و اکبر قوجایف تألیف و از سوی «وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان» تصدیق شده است. مقدمۀ کتاب اینگونه آغاز میشود:
آذربایجان در قرن سوم بعد از میلاد توسط امپراتوری ایرانی ساسانی و در قرن هفتم توسط اعراب اشغال شده است. اشغالگران، اهالی ایرانی و عربتبار بسیاری را از داخل ایران و عربستان به کشورمان کوچ دادهاند. کوچدادهشدگان در مناطق مهم نظامی و استراتژیک و نیز نقاط حاصلخیز اسکان داده شدند. بیگانگان سیاست ذوب کردن و از بین بردن اهالی بومی آذربایجان را در پیش گرفتند، لکن ظلم مستمر همراه با ناآرامی ایرانیان و اعراب در طول ششصد سال، نتوانست روند متشکل شدن مردم آذربایجان را متوقف کند.
علیرغم سیاست آسیمیلاسیون و دگرگونسازی اشغالگران در حق بومیان آذربایجان، با توجه به اینکه آذربایجان در ترکیب همین امپراتوریها بود، در یک دورۀ تاریخی طولانی، ارتباطات داخلی تمامی نقاط کشور و روابط تجاری در درجۀ اول گسترش یافت.
پیشرفتهای مهمی در بین مناطق شمالی و جنوبی و نیز شرق و غرب آذربایجان در راستای یکپارچگی سیاسی و اقتصادی و نیز فرهنگی روی داد. مبارزۀ یکپارچۀ آزادیخواهانه بر علیه اشغالگران ایرانی و عرب، باعث انسجام هرچه بیشتر اهالی ترک و غیرترک کشور آذربایجان شد و در مسیر یکپارچه شدن آنان تأثیرات مثبتی بر جای گذاشت. پروژۀ ایجاد ملت واحد سرعت بیشتری گرفت (محمودلو و دیگران، 2001: 3).
از این کتاب به همین مقدار بسنده میشود، چرا که همین مقدمه گویای بسیاری نکات است.
و اما کتاب دوم، کتاب «آتا یوردو» یا «سرزمین پدری» است که توسط یعقوب محمودلو، رافیق خلیلاف، و صابر آغایف تألیف و از سوی «وزارت تحصیل جمهوری آذربایجان» تصدیق شده است. لحن این کتاب نیز مانند کتاب پیشین حماسی و عاطفی است و در بخشهای مختلف کتاب، تاریخ و اسطوره در هم تنیده شده است که بررسی این ویژگی در این کتاب و سایر کتب مشابه منتشر شده در جمهوری آذربایجان، مجالی فراختر میطلبد. مرور بخشهایی از این کتاب به عنوان فصلی از این مقاله مناسب حال خواهد بود.
نظامیگنجوی و خواجهنصیرالدین طوسی
نظامیگنجوی یکی از شاعرانی است که به تناسب زادگاهش گنجه، در این کتاب به زندگی او اشارهای رفته است. اگر همگان نظامی را با بیت مشهور «بسماللهالرحمنالرحیم / هست کلید در گنج حکیم» میشناسند، در این کتاب او در کسوت یک شیفتۀ آتشپرستی معرفی شده است: «در آن زمانها در آذربایجان معابد آتشپرستی بسیاری بود. نظامی دربارۀ یکی از این آتشکدهها معلوماتی به ما میدهد» (محمودلو و دیگران، 2003: 86).
در طول صحبت از نظامی اشارهای به این که نظامی خمسهاش را به زبان فارسی سروده نشده است.
یکی دیگر از شخصیتهایی که در کتاب آتا یوردو به عنوان یکی از مشاهیر آذربایجان معرفی شده، خواجه نصیرالدین طوسی، وزیر هولاکوخان مغول و بانی رصدخانۀ مراغه است. مؤلفان در ذکر زادگاه و محل تولد اغلب مشاهیر، یک تاریخ دقیق میلادی و نام یک شهر را بیان داشتهاند که مثلاً برای نظامیگنجوی «نظامی در سال 1141 در گنجه متولد شده است» (ص 85) ذکر شده است، اما در مورد خواجه نصیرالدین طوسی این عبارت چنین است: «نصیرالدین طوسی در 18 فوریۀ 1201 متولد شده است» (ص 89).
شاه اسماعیل صفوی
شاه اسماعیل صفوی، بنیانگذار سلسلۀ صفویه، در این کتاب درسی به سبکی ویژه معرفی میشود. عنوان فصل مربوط به شاه اسماعیل صفوی «دولت مقتدر آذربایجان» است و پیش از ورود به بحث اصلی این پاراگراف با قلم سیاه به چشم میخورد:
وطن، امانتی است برای ما از یکپارچهکنندۀ تمامی اراضی وطن و ایجادکنندۀ دولت واحد متمرکز مقتدر آذربایجان، تبدیلکنندۀ زبان مادریمان به زبان رسمی دولت امپراتوری صفوی در سرزمینی به وسعت دربند تا خلیج ایران، شاه خطایی! (محمودلو و دیگران، 2003: 113).
اگرچه تشیع شناسنامۀ صفویه است و جنگهای متعدد بین پادشاهان ترک صفوی و دربار ترک عثمانی بیشتر بر سر همین شیعهگری صفویه بوده است و دربار صفویه مأمن علمای شیعه، در کتاب آتا یوردو به این اصل به عنوان حربهای برای ایجاد آذربایجان واحد مقتدر و در عین حال یکی از اشتباهات شاه خطایی نگاه میشود:
در شاماخی ثروت بسیاری به دست صفویان افتاد. در این زمان آنان برای گسترش تشیع به زور شمشیر در بین اهالی شیروان کوشیدند (محمودلو و دیگران، 2003: 114).
شکی نیز به عنوان یک ولایت به دولت صفویه پیوست. بدینگونه ایجاد دولت مقتدر آذربایجان واحد به سرانجام رسید. بنیان این دولت را شاه اسماعیل خطایی گذاشته بود (محمودلو و دیگران، 2003: 115).
اما اعلان کردن تشیع از سوی صفویان به عنوان دین رسمی در تمامیت کشور و نیز اراضی به دست آمده، در سیر تاریخی آتی آذربایجان و نیز سیر تاریخی عموم ترکها تأثیر بسیار منفی گذاشت و در بین ملل هم ریشۀ ترک - مسلمان شکاف انداخت. این امر ضربۀ مهلکی به یکپارچگی ترکی - اسلامی وارد کرد (محمودلو و دیگران، 2003: 115 و 116)
شاه اسماعیل خطایی در زمان حیات خود به این اشتباه خود که منجر به از هم گسیختگی ملت ما و نیز یکپارچگی ترکی - اسلامی گردید، پی برده بود (محمودلو و دیگران، 2003: 116).
جالب توجه اینجاست که بحث در مورد سلسلۀ صفویه در همین جای کتاب تمام میشود و اشارهای به باقی پادشاهان این سلسلۀ مقتدر پادشاهان ایران نمیشود.
عهدنامههای گلستان و ترکمانچای
این فصل کتاب با این شعر یعقوب محمودلو (یکی از مؤلفان کتاب) آغاز میشود:
شاققالاندی، پارچالاندی آذربایجان
اؤز ایچیندن پارچالانمیش آذربایجان
ترجمه
دو شقه شد، شکافته شد آذربایجان / از درون، دو تکه شد آذربایجان
و پس از آن:
سال 1804 بود. جنگ بین روسیه و ایران آغاز شده بود. هر کدام از آن دو درصدد به چنگ آوردن اراضی آذربایجان بودند (محمودلو و دیگران، 2003: 141).
و پس از ذکر چگونگی قتل سیسیانوف میرسد به اینجا:
جنگ روس - ایران بر سر تقسیم آذربایجان در سالهای 1804 - 1813 با پیروزی امپراتوری روسیه به پایان رسید. در 12 اکتبر سال 1813 در روستای گلستان قرهباغ، دو کشور اشغالگر برای تقسیم سرزمین ما بین خودشان به تفاهم رسیدند (محمودلو و دیگران، 2003: 145).
بخش مربوط به عهدنامۀ ترکمانچای نیز با این جمله آغاز میشود:
به موجودیت سلطنت مقتدر آذربایجان در گلستان و سپس در ترکمانچای خاتمه داده شد. تکه به تکه، خیمه به خیمه، ایل به ایل تقسیم کردند و بریدند آذربایجان را! (محمودلو و دیگران، 2003: 145).
و در ادامه جملاتی شبیه آنچه در مورد عهدنامۀ گلستان بیان شده بود میآید تا اینجا که:
بدینگونه تمامی اراضی آذربایجان که در شمال رود ارس بود به اشغال روسیه درآمد. روسیه ادارۀ این اراضی را آغاز کرد. آن قسمت از اراضی آذربایجان نیز که در جنوب رود ارس بود به دست ایران افتاد. دولت مستقلی در آذربایجان باقی نماند. خاک آذربایجان و ملت آذربایجان به زور به دو نیم شد. یکی از دو برادر در این سوی ارس ماند و یکی در آن سوی ارس (محمودلو و دیگران، 2003: 148).
در این کتاب به شخصیتهای مختلفی از تاریخ ایران پرداخته میشود و دربارۀ آنها به شیوهای که تاکنون ذکر آن رفت پرداخته میشود؛ شخصیتهایی چون ستارخان، باقرخان، شیخ محمد خیابانی، میرزا علیاکبر صابر، میرزا فتحعلی آخوندزاده و استاد شهریار. در مورد تمامی این اشخاص اطلاعاتی ارائه میشود که از آنان چهرهای مدافع ایجاد آذربایجان واحد مستقل و حتی ضدایرانی در اذهان بسازد که پرداختن به همۀ آنها مجالی به فراخی کتابی مستقل میطلبد.
در کتاب آتا یوردو پرداخت ویژهای به «نخستین کنگرۀ آذربایجانیهای جهان» میشود که در سال 2001 در باکو برگزار شد و حیدر علیاف، رئیسجمهور سابق آذربایجان، در آن سخنرانی کرد(5).
جملۀ پایانی کتاب نیز قابل تأمل است:
جوانان آذربایجان، امیدهای آیندۀ وطن مقدسمان!
همۀ ما ترانۀ ملت بر لب،
آذربایجان با غیرت، یکی شده، و دموکراتیکگویان،
برای نیل به «آذربایجان نوین - آذربایجان بزرگ» که احاطهکنندۀ تمامی اراضی سرزمین پدریمان باشد، هجوم پیروزی را آغاز کردهایم (محمودلو و دیگران، 2003: 141).
سیمای ایران در رسانههای رسمی جمهوری آذربایجان
در میان رسانههای مکتوب و نیز رسانههای دیداری و شنیداری جمهوری آذربایجان کم نیستند رسانههایی که بر طبل ضدّیت با ایران میکوبند. این رسانهها اگرچه همۀ رسانههای این جمهوری نیستند، سردمداران رسانهای این جمهوریاند که بررسی شیوههای پرداخت به موضوعی به نام ایران در این رسانهها مجالی بسیار فراخ میطلبد.
در این مقاله تنها به ذکر چند نمونه - به صورت تصادفی - که در نوع خود قابل توجهاند بسنده میشود؛ با ذکر این نکته که اغلب رسانههای جمهوری آذربایجان در نقل خبرهای مربوط به ایران از سیاستی واحد پیروی میکنند که همان سیاست موردنظر «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان» است.
در رسانههای جمهوری آذربایجان آن بخش از خبرها که به مناطق آذرینشین ایران مربوط است پررنگتر است و جزئیترین خبرها که گاه به شایعه بیشتر میمانند تا خبر، بخشی از اخبار اولویتدار این رسانهها را تشکیل میدهند. روزآمد و روزمرّه بودن این خبرها باعث میشود نتوان در بررسی این مقاله آنها را به تفصیل و با جزئیات بیشتر بیان داشت، ولی جهت نمونه و به فراخور اهمیت به برخی از آنها اشاره میشود.
مبارز احمد اوغلو در تاریخ 11 شهریور 1387 در مصاحبه با شبکۀ تلویزیونی لیدر (LIDER) در باب سفر عبدالله گل، رئیسجمهور ترکیه، به ارمنستان میگوید:
الان سفر رئیسجمهور ترکیه به ایروان، با کمک ایران به ارمنستان در سال 92 قابل مقایسه است. اگر ایران تنها سه روز دیرتر به ارمنستان کمک میکرد حالا دیگر ارمنستانی در کار نبود. ایران در حال حاضر با ارمنستان مشکل دارد.
در تاریخ 13 شهریور 1387 همین شبکه خبر دستگیری عدهای قاچاقچی مواد مخدر در آذربایجان را که یکی از آنان ایرانی است روی آنتن میفرستد و بر ایرانی بودن او تأکید میکند. همین خبر از سوی شبکههای آینس (ANS) و دیگر شبکهها نیز با همین کیفیت منتشر میشود.
شبکۀ آیتیوی (اجتماعی تیوی یا ITV) در 31 شهریور 1387 سفر منوچهر متکی را به قفقاز تلاش ایران برای خروج از انزوا و بهره گرفتن از این برگ برنده که روسیه به دلیل حضور ترکیه در ناتو تمایلی به حضور ترکیه در قفقاز ندارد معرفی میکند. در این برنامه وفا قلیزاده چنین موضع میگیرد که «ترکیه نمایندۀ آمریکاست و به همین دلیل ایران در قفقاز فعالتر شده است. روسیه در این مسیر حامی ایران است، ولی آیا ایران در خروج از این انزوا موفق خواهد بود؟»
در تاریخ 20 نوامبر 2008 روزنامۀ زمان (ZAMAN) با درج خبری با عنوان «تهران در هراس از حملۀ احتمالی واشنگتن به ایران برای جلوگیری از این امر دست به تحرک میزند» از خلیجفارس با نام «بصره کؤرفزی» یعنی «خلیج بصره» یاد میکند.
در تاریخ سوم دسامبر 2008 خبر سفر دکتر احمدینژاد به تبریز در مطبوعات آذربایجان منتشر میشود. آذرسایت (AZERSAYT) این خبر را اینگونه نقل میکند:
در راه طولانی فرودگاه تا استادیوم تختی شهر تبریز، اعضای خانوادههای شهیدان جنگ ایران و عراق، روحانیان رسمی، دانشآموزان دبیرستانی، و اعضای بسیج (نیروهای داوطلب طرفدار حاکمیت) از احمدینژاد استقبال کردند. در این زمان بعضی از اشخاصی که پرچم ایران را در دست داشتند شعار «آذربایجان اویاقدیر، انقلابا دایاقدیر» سر دادهاند. در استادیوم تختی، پرزیدنت احمدینژاد چند بیت شعر در وصف آذربایجان خوانده است.
اما خبر دیگری که در همین روز در صفحات این سایت جای گرفته بود قابل توجهتر است. عنوان خبر چنین است: «در سوم دسامبر سفیر آذربایجان در جمهوری اسلامی ایران، در دفتر آژانس خبری مهر ایران، 35 میلیون هموطن جنوبی ما را تحقیر کرد». متن خبر به مصاحبۀ سفیر آذربایجان با خبرگزاری مهر مربوط است و دلیل این تیتر به این بخش از خبر مربوط است:
عباسعلی حسناف گفته است که برخی ناملایمات در روابط ایران و آذربایجان مولود ناکارآمدی برخی رهبران گذشتۀ آذربایجان و هرجومرجهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است: «متأسفم که تأثیرات منفی برخی رفتارها و حرکات آن روز تا امروز ادامه دارد. همین امر مانع گسترش روابط دوطرفه میشود. ما موظف به عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها هستیم، اما حکومت بیتدبیر الچیبیگ، در حالی که شعارهای بیاساس اتحاد آذربایجانهای شمالی و جنوبی را سر داد، باعث تیرگی روابط باکو با کشورهای همسایه شد.
عباسعلی حسناف در پاسخ سؤالی مبنی بر روابط آذربایجان و اسرائیل گفت:
روابط آذربایجان با اسرائیل از زمان الچیبیگ آغاز شد، اما در 17 سال اخیر و پس از برقراری مناصبات اصیل آذربایجان تاکنون هیچ یک از مقامات رسمی آذربایجان به اسرائیل سفر نکردهاند.
روزنامۀ آینا (AYNA) در تاریخ 25 آبان 1387 مطلبی با عنوان «معاهدههای گلستان و ترکمنچای اعتبار قانونی خود را از دست داده است» منتشر کرد که در آن به برگزاری کنفرانسی با همین عنوان از سوی «سازمان جوانان کنگرۀ آذربایجانیهای جهان» اشاره و سخنان صابر رستمخانلی مبنی بر تقسیم آذربایجان توسط این معاهدهها درج شده بود که:
اراضی آذربایجان در سال 1813 با امضای معاهدۀ گلستان و در سال 1828 نیز با انعقاد معاهدۀ ترکمنچای بین رژیم تزاری روسیه و دولت ترک قاجار تقسیم شده و بدینترتیب تجزیۀ آذربایجان واحد بنیان گذاشته شده است. در قرنهای بعدی روسیه دربند را به خود الحاق کرده، منطقۀ بورچالی به گرجیها، ایروان، زنگهزور، درهلیز و سایر مناطق و بخشهای آذربایجان نیز به ارامنه واگذار شده است. در نتیجه، به حساب سرزمینهای آذربایجانی دولت ارمنستان تأسیس شده است.
فارسها نیز پس از اینکه با سرنگونی دولت ترک قاجار در ایران به قدرت دست یافتند، آذربایجان جنوبی به مساحت 280 هزار کیلومتر مربع را به قسمتهای مختلف تقسیم و تجزیه کردهاند. وی افزود: استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان تأسیس گردید. برخی از شهرها، قصبهها و روستاهای ما در اراضی استانهای مختلف قرار گرفت و روند فارسیسازی سریع اسامی این مناطق آغاز گردید.
در تاریخ 4 آذر 1387 نیز برنامهای از شبکۀ اجتماعی (ITV) با عنوان «معاهدۀ گلستان سرآغاز تقسیم آذربایجان به دو بخش بود» پخش شد که ضمن پرداخت به کنگرۀ «ملت تجزیه شده» از زبان رامیل حسیناف (کارشناس تاریخ) چنین بیان شد:
کشمکشهای ایران و روسیه بر سر قفقاز در نهایت به عقد معاهدۀ ترکمنچای در سال 1828 منجر شد. طبق این قرارداد آذربایجان به محوریت رود ارس میان دو کشور تقسیم شد. روسیۀ تزاری، از همان زمان، انتقال ارامنه به قرهباغ را آغاز کرد. ریشۀ مناقشۀ قرهباغ نیز به سیاستهایی که از همان سالها آغاز شد بازمیگردد.
آنچه در این بخش ارائه شد، تنها نمونههایی اندک است که به فراخور ضرورت مقاله به آنها اشارهای شد و مشتی است نمونۀ خروار. رسانههای طرفدار «سازمان رسانه، فرهنگ و هنر رسمی جمهوری آذربایجان»، در کنار بهره گرفتن از شیوههای تولید خبر، تلاشهایی نیز در زمینۀ تولید آثار مستند تلویزیونی میکنند که تلاش شبکۀ دولتی «آذر تی وی» برای تولید مستند «شاه اسماعیل صفوی» و معرفی سلسلۀ صفویه به عنوان «دولت مقتدر آذربایجان» از آن جمله است.
علاوه بر این، چاپ اطلس جغرافیایی با عنوان «اطلس آذربایجان» نیز از حرکات همسو با جریان یاد شده است. در اطلس مذکور، تمام اراضی آذربایجان ایران و بخشهایی از محدودۀ کشورهای حاشیۀ جمهوری آذربایجان (به ویژه ارمنستان) به عنوان خاک آذربایجان واحد اعلام شد. در واکنش به چاپ این اطلس، علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هفتم، چاپ این اطلس جعلی را یک اقدام تحریکآمیز دانست.
نتیجهگیری
با نگاهی کلی به تمامی تلاشهایی که فهرست و نمونههایی از آن در این مقاله ذکر شد، میتوان نتیجه گرفت که نوک پیکان تمامی این تلاشها متوجه ایران و مناطق آذرینشین ایران است. اگرچه در این مقاله سعی بر پرهیز از هرگونه پیشداوری و موضعگیری بوده است و تلاش شده قضاوت نهایی به عهدۀ خوانندۀ این سطور باشد، ذکر این نکته بیفایده نخواهد بود که یکی از دلایل عمدۀ همۀ این تلاشها «غنای فرهنگ ایرانی - اسلامی» است.
همۀ این تلاشها، از تغییر الفبا در جمهوری آذربایجان - از الفبای قرآنی به الفبای لاتین و سپس سیریلیک و سپس لاتین - گرفته تا تمامی تلاشهای رسانهای اخیر، وقوف کامل سردمداران حرکت مذکور را به این نکته میرساند که «جمهوری آذربایجان» به عنوان دومین کشور شیعۀ جهان، پیوند فرهنگی - تاریخی - دینی بسیار عمیقی با ایران و فرهنگ و تمدن ایرانی دارد و مردم این جمهوری، معارف دینی خود را از ایران - چه از مبلغان دینی تحصیل کرده در ایران و چه از رسانههایی مثل رادیو آذری برونمرزی تبریز - دریافت میکنند.
به هر روی، آنچه عرضه شد تنها از سر تذکر و تتبع و تحقیق بود و نه از سر هراس، که معتقدم فرهنگ و تمدنی ایران مستحکم و قویتر از آن است که با اینگونه تحرکات آسیب ببیند. لیکن آگاهی از آنچه در پیرامون ما میگذرد بیشک صاحبان تدبیر را متوجه بایستههایی خواهد کرد که گاه نخستین درس و حتی الفبا را خود مسأله به ما میآموزد.