تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۰  ، 
کد خبر : ۲۳۸۷۷۲
دکتر محمدباقر قالیباف تبیین کرد

انقلاب اسلامی ایران و جنبش‌های خاورمیانه

اشاره: دکتر محمدباقر قالیباف، شهردار تهران با حضور در همایش اسلام و تحولات ژئوپولیتیکی خاورمیانه وشمال آفریقا، به ارائه مقاله‌ای علمی در خصوص موضوع این همایش پرداخت. محمدباقر قالیباف یادآور شد: در مقاله‌ای که چندی پیش با عنوان خاورمیانه معاصر و بیداری اسلامی ارائه کردم، دو سؤال اساسی مطرح شد؛ یکی از سؤالات این بود که آیا حرکت‌های رخ داده در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام با انگیزه و بنیاد اسلامی است؟ سؤال دوم که آن مقاله نیز بر این مبنا بود، این است که آینده این تحولات بزرگ به چه سمتی حرکت کرده و چه سامان تازه‌ای بر کشور‌ها پس از این بیداری حاکم خواهد شد؟ وی افزود: در این مقاله سعی کردم تا از یک روش مقایسه‌ای میان انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی که در خیزش‌های منطقه در حال اتفاق است، بهره بگیرم. البته در این گفتار باید به این نکته توجه کرد؛ بر این باورم که فرقی میان انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی نیست؛ اما یک واقعیت وجود دارد که نباید به آن در عرصه مسائل علمی بی‌توجهی کرد و آن این است که همه آن باورها و خواسته‌هایی که در انقلاب اسلامی به صورت نظری در قبل و حین انقلاب معرفی کرده و به روش استدلالی نشان دادیم، در جمهوری اسلامی که در قالب یک دولت و نظام شکل گرفت، جامه عمل پیدا نکرد. به تعبیری در روش اثباتی خود که استدلال‌های انقلاب اسلامی بود، با روش ثبوتی به معنای آن چیزی که امروز عینیت پیدا کرده است، تفاوت‌هایی را مشاهده می‌کنیم. لذا در این روش مقایسه، از انقلاب اسلامی ایران نام می‌برم و این به عنوان یک تبصره در این مقاله تاکید شده است. متن مقاله دکتر قالیباف در پی از نظر خوانندگان گرامی روزنامه اطلاعات می‌گذرد.

تحلیل تاریخی به ما نشان می‌دهد که خاورمیانه طی شش دهه گذشته عمیقاً درگیر و دار اقتدارگرایی، معضلات اقتصادی و اجتماعی، سلطه‌طلبی آمریکا و شکست‌های تحقیرکننده جامعه عرب در دو جنگ از دشمن صهیونیستی بوده است. در عین حال الگوهای چپ و راست که برای مدت‌های مدیدی مدعی حل این معضلات و بحران‌ها بودند به واسطه ناتوانی درونی و ایجاد دامنه‌های جدیدی از مشکلات، اعتبار خود را از دست داده‌اند. در این 60 سال که از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 2010 را شامل می‌شود، مجموعه حوادث، این معضلات را به دنبال داشتند. در انقلاب اسلامی ایران نیز اگر یک همسان‌سازی زمانی، از انتهای قاجار و مشروطه تا طلوع انقلاب اسلامی داشته باشیم نیز با اغماض می‌توان گفت شش دهه را در این برهه پشت سر گذاشتیم.
بر این اساس، ماهیت این جنبش‌ها را می‌توان با بررسی آن‌چه در این تحولات طرد می‌شود و آن‌چه به عنوان خواسته از سوی فعالان و حاضران مطرح می‌شود دریافت. در واقع معتقدیم آن‌چه در این خیزش‌ها از سوی مردم مطالبه می‌شود با آن‌چه در سه دهه پیش از سوی ملت ایران مطالبه می‌شد، مشابه است.
طبق نظر کارشناسان، علل اصلی شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران را در عوامل زیر می‌توان خلاصه کرد:
سرکوب سازمان یافته هویت این مردم، عدم کارایی و مدیریتی حکومت، سوءاستفاده از قدرت، وابستگی شدید به قدرت و تصمیمات خارجی در اداره حکومت، فساد اداری و اجتماعی ویرانگر، فقر گسترده و شکاف طبقاتی و سرانجام تحرک بخش‌های مهمی از جامعه شامل روحانیت، بازار و اقشار تحصیل کرده شهری.
از منظر دیگر، تشابهاتی میان خواسته‌های انقلاب اسلامی و خواسته‌های خیزش اسلامی وجود دارد که در تحلیل تشابهات فعلی، آن را به دو بخش تقسیم کردیم؛ تشابهات سلبی و تشابهات ایجابی. در تشابهات سلبی در انقلاب اسلامی، نفی سکولاریسم را داشته‌ایم؛ به نحوی که انقلاب ما کاملا یک انقلاب دینی و مذهبی بوده و این موضوع را به وضوح در خاورمیانه مشاهده می‌کنیم که در مقاله نخست به وضوح به این مساله پرداخته شده و مصداق‌های روشنی نیز برای آن بیان شد. از دیگر تشابهات، نفی اقتدارگرایی، نفی غرب‌گرایی، نفی ایده سازش با غرب و اسرائیل، اعتراض به وضعیت اسف‌بار اقتصادی و اجتماعی است.
از دیگر سو، هنگامی که بیداری اسلامی را با انقلاب اسلامی ایران در بخش ایجابی قیاس کنیم، شاهد هستیم که تمامی این کشورها اجرای اسلام را مطالبه می‌کنند و این موضوع را در تمامی شعارها می‌بینیم. حتی در روزی که مقاله نخست ارائه شد، هنوز انتخابات در تونس و مصر اتفاق نیفتاده بود و با دخالت آمریکا، انتخابات مصر مکررا به تعویق می‌افتاد، اما هنگامی که انتخابات برگزار شد، شاهد بودیم خواسته اسلامی کاملاً در این کشورها برقرار است. تحقق آزادی، تحقق استقلال ملی و بازیابی کرامت جمعی، ایستادگی در مقابل سلطه‌طلبی و نهایتاً شکل دادن به الگویی اسلامی از یک مدیریت کارآمد، از دیگر تشابهات است. در مقاله نخست نیز اشاره شد که برخی با نگاه سوسیالیستی، لیبرالیستی و ناسیونالیستی به موضوع نگاه کردند و با هیچ کدام از این نگاه‌ها نتیجه مثبتی در کشورها ندیدند؛ بنابراین در این بخش نیز مشاهده می‌کنیم که بیداری اسلامی با انقلاب اسلامی در موضوعات سلبی و ایجابی با یکدیگر همراه هستند.
همچنین در نکته دیگری باید گفت که شباهت‌های زیادی میان انقلاب اسلامی و جنبش‌های اسلامی در منطقه، در شکل گیری انقلاب وجود دارد.
در حرکت ایران پیش از انقلاب، گروه‌های مسلح نیز وجود داشتند که سیاست و استراتژی آنها برخورد نظامی با رژیم گذشته بود و گروه‌های چپ و مارکسیستی، فعالیت خود را با ترور و انفجار دنبال می‌کردند؛ حتی مجاهدین خلق (گروهک منافقین) پیش از انقلاب با رویکرد مسلحانه به موضوع نگاه می‌کردند، اما شاهد بودیم که انقلاب اسلامی به‌طور مبنایی تمامی این برخوردهای خشونت‌آمیز را حذف کرد و کاملاً با یک حرکت مردمی و مدنی، به سمت این موضوع پیش رفت.
امروز دقیقاً در کشورهایی که بیداری اتفاق افتاده و پیش می‌رود نیز کاملاً حرکت مردمی و مدنی مشاهده می‌شود. البته باید به این نکته اشاره کرد که استثناء در مواردی که خلاف حرکت‌های مدنی اتفاق افتاده، دو نکته قابل مشاهده است و شاید یکی از عللی که این حرکت‌ها نیز به موفقیت نمی‌رسد، به همین نکات باز می‌گردد. به عنوان مثال در مورد کشور سوریه باید گفت هم اکنون اتفاقاتی که در سوریه رخ می‌دهد و رفتارهایی که بعضاً در برخورد با برخی خواسته‌های به حق مردم اتفاق می‌افتد، حتماً مورد تایید نمی‌دانیم؛ اما باید گفت ماهیت حرکتی که در سوریه اتفاق افتاده و جنس این حرکت، از جنس بیداری اسلامی نبوده و متفاوت است. به نحوی که آن حرکت‌ها، حرکت‌های عمده مردمی نبوده و گروه‌های مسلحی هستند که خود تحت تأثیر سلطه دیگری رفتار می‌کنند؛ لذا جنس این حرکت کاملاً سازماندهی شده است.
حتی اگر اخبار «بی.‌بی.‌سی» را مشاهده کنیم، حتماً در ابتدا بخشی از جمع‌ها و سازمان‌های مسلح سازماندهی شده و دارای فرماندهی را نشان می‌دهد و در بخشی نیز اعتراضات مردمی در بخش‌هایی از نقاط جغرافیایی سوریه را به تصویر می‌کشد که البته بخشی از نقاط جغرافیایی نیز قابل توجه است. لذا حرکتی که در سوریه اتفاق می‌افتد، با حرکتی که در مصر، تونس، بحرین و لیبی اتفاق افتاد، متفاوت است.
در لیبی نیز مقاومت‌هایی صورت گرفت و درگیری نظامی رخ داد، اما آن حرکت، یعنی مقابله جغرافیایی، به دلیل بافت‌های قومی قبیله‌ای و کاملاً مردمی اتفاق افتاد. ولی امروز در سوریه این بحث کاملاً سازماندهی شده است. به علاوه این‌که طبیعتاً حرکتی که در سوریه اتفاق می‌افتد از نظر ماهیت با حرکت تمامی کشورها متفاوت است؛ به نحوی که در کشورهای اسلامی، متفقاً علیه اسرائیل در موضع‌گیری هستند اما اسرائیل از حرکت‌های داخلی سوریه حمایت می‌کند؛ بر این اساس جنس کار و نوع نگاه متفاوت است.
از دیگر سو عده‌ای در تفسیرهای خود ماهیت جنبش‌های منطقه را دموکراسی‌خواهانه می‌دانند، حال آن‌که توجه نمی‌شود که دموکراسی‌خواهی جزئی از کلیتی است که اسلام و هویت انکار شده شش دهه گذشته خاورمیانه مبنای آن است. به این بیان، اسلام و تحرک بر مدار آن را می‌توان به مانند کلیت و ظرفی در نظر گرفت که جنبش در متن آن شکل گرفته و نارضایتی‌های شکل گرفته از اقتدارگرایی، ناکارآمدی اقتصادی و اجتماعی و نهایتاً عقب‌نشینی دائمی در برابر غرب و اسرائیل را در متن خود قرار داده و به صورت یک مجموعه منجسم به جهان ارائه می‌دهد. ما جنبش‌های اخیر را به این دلیل بیداری اسلامی می‌نامیم که اسلام شکل‌دهنده به زبان و هویت جنبش‌ها، و نیروهای اسلامی کنشگران اصلی این جنبش‌ها هستند.
از این جهت این تحول بزرگ با نهضت بزرگ مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) هم خانواده و دارای جهت مشترک است. بر این اساس، رویش انقلاب اسلامی و الگوی جدیدی که به عنوان الگوی مبارزه و پیگیری خواست‌های جمعی از درون آن به جهان اسلام ارائه شد، ریشه‌ای عمیق در هویت مردم مسلمان خاورمیانه و تلاش‌های فکری نخبگان مسلمان معاصر دارد. انقلاب اسلامی از یک سو برایند تحرکات و تحولات فکری و اجتماعی ماقبل خود در مجموعه جهان اسلام بود و از سوی دیگر به عنوان الگویی جدید از سازماندهی اجتماعی و سیاسی کشورهای مسلمان در مقابل سه الگوی ملی‌گرا، سوسیالیستی و لیبرالی غرب‌گرا مطرح شد. با از میان رفتن اعتبار الگوهای سوسیالیستی و پس از آن الگوهای ملی‌گرایانه، دو دهه اخیر خاورمیانه را می‌توان عرصه منازعه دو رویکرد اسلامی و لیبرال آمریکایی برای سازماندهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاورمیانه دانست.
در این میان، الگوی لیبرال در قالب دو طرح نظم نوین جهانی و خاورمیانه بزرگ، کوشید تا فضایی برای سازماندهی مجدد سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه ارائه کند که خیزش‌های اخیر و درون مایه آنها را می‌توان در نفی و انکار آن دانست. وقتی از بیداری اسلامی سخن می‌گوییم، منظور چرخشی است که در ایدئولوژی مبارزه و شیوه بیان خواسته‌های عمومی به وجود آمده است. چرخشی از الگوهای قبلی مدعی تحقق مطالبات، به زبانی که عمیقاً در تاریخ منطقه ریشه‌دار است و تبلور عینی خود را در انقلاب اسلامی ایران یافته است و به شیوه و بیانی دیگر، در سایر کشورهای خاورمیانه بازتاب یافته است و محرک و ظرف بیان اعتراض‌ها و خواسته‌هایی است که الگوها و ایدئولوژی‌های دیگر از پاسخ به آن‌ها ناتوان بوده‌اند.
‏هدف اصلی ما در این مقاله که به ادامه بحث گذشته درباره تحولات اخیر خاورمیانه مرتبط است، تبیین شاخص‌های یادشده در جهت واکاوی تشابهات بین انقلاب‌های اخیر با انقلاب ایران در سال 7531 است. در واقع مقایسه پدیده‌های مشابه می‌تواند در شناخت هرچه بیشتر آنها مفید واقع شود. همان‌طور همه می‌دانیم، بین انقلاب ایران با انقلاب‌های روسیه و فرانسه تفاوت‌های زیادی وجود داشت. مهمترین وجه تمایز بین انقلاب ایران و انقلاب‌های روسیه و فرانسه، ریشه مذهبی آن بود که هیچگونه شباهتی به دو انقلاب دیگر نداشت.
در ایران، مذهب قوه محرکه اصلی انقلاب به شمار می‌رفت و آتش انقلاب از درون مساجد زبانه کشید و سرانجام منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی و ضداستکباری بود که تنها به واژگونی کامل استبداد اکتفا نکرد و در واقع، انقلابی در فرهنگ انقلاب‌های جهان به وجود آورد. انقلاب اسلامی رژیم شاهنشاهی را سرنگون و حکومت اسلامی را برقرار کرد و به‌خاطر ماهیت ضداستکباری خود از همان ابتدا با دشمنی تمامی ابرقدرت‌ها روبرو بوده است. ولی انقلاب فرانسه یک انقلاب لیبرال بورژوازی و از نتایج آن، واژگونی نظام سلطنتی و برقراری یک جمهوری پارلمانی بود و انقلاب روسیه یک انقلاب سوسیالیستی و از نتایج آن، سرنگونی حکومت تزاری و نهایتاً تسلط نظام سوسیالیسم بود.
‏یکی دیگر از تفاوت‌های انقلاب ایران با انقلاب‌های روسیه و فرانسه، شرکت وسیع مردم در حمایت از انقلاب بود. پروفسور «حامد الگار» در این زمینه می‌گوید: یکی از ممیزات انقلاب اسلامی ایران، شرکت وسیع توده‌های مردم بود. در انقلاب‌های فرانسه، روسیه و چین، انقلاب همیشه با جنگ داخلی همراه بود.
‏برخلاف تفاوت‌های بسیار بین انقلاب ایران با انقلاب فرانسه و روسیه، به زعم بسیاری از اندیشمندان، بین انقلاب ایران و جنبش‌های اخیر خاورمیانه شباهت‌های زیادی وجود دارد که ریشه اصلی آن را می‌توان در اسلام‌خواهی جنبش‌ها خلاصه کرد. در واقع انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی و ضداستکباری بود که صرفاً به واژگونی استبداد اکتفا نکرد، بلکه خیزشی برای احیای هویت سرکوب شده دینی و سازماندهی نظام سیاسی و اجتماعی بر اساس این هویت نوخاسته بود. از این منظر است که انقلاب اسلامی ایران را به عنوان پیش درآمد و نیروی الهام‌بخش خیزش‌های اخیر می‌دانیم. به عبارت دیگر، محرک و بنیان اصلی جنبش‌های کنونی خاورمیانه در نوعی بیداری سیاسی و اجتماعی نهفته است که اسلام و اسلام‌گرایی هویت و مبنای آن است و همین امر، وجه مشترک اصلی بین انقلاب ایران و سایر خیزش‌های منطقه است. در واقع ریشه تحولاتی که با انقلاب اسلامی آغاز شد در دهه 08 میلادی قرن پیش، مبنای مجموعه جنبش‌های مبتنی بر گفتمان اسلامی شد که نمونه برجسته آن را می‌توان در لبنان و فلسطین و در مرحله بعد، در الجزایر و تونس دید.
‏مسلماً انقلاب اسلامی ایران مهمترین نقطه عطف در روند تحولات سه دهه گذشته است که به خوبی ظرفیت تحول و تغییر در نظم حاکم بر جهان را طی چند دهه گذشته از خود به نمایش گذاشته است. در یک مرور اجمالی، می‌توان از این امر ادعا دفاع کرد که از لحاظ تاریخی، انقلاب اسلامی ایران و روند تحولاتش، هم برای ملت‌های منطقه بسیار مهم بوده است و هم شباهت زیادی بین روند شکل‌گیری آن با جنبش‌های اخیر خاورمیانه می‌توان مشاهده کرد.
‏ اختصاراً به سه مورد از مهمترین آنها در قالب سه مرحله اشاره می‌کنم:
مرحله اول: مشابهت برکناری دیکتاتورها
‏شباهتی که بین خواست مردم ایران در زمینه خروج و برکناری و محاکمه شاه ایران، با دیکتاتورهای مصر و تونس و یمن و بحرین و لیبی می‌توان مشاهده کرد. در واقع، شخصی شدن قدرت در رژیم گذشته ایران، عملاً به معنای قرار گرفتن همه چیز ذیل شخصیت پادشاهی بود که هر روز به قدرت و جاه‌طلبی خود می‌افزود و این مسأله‌ای است که در جهان سوم، بسیار اتفاق افتاده است که همین مساله را در مورد کشورهای مصر، یمن، لیبی، تونس و بحرین شاهد بودیم.
‏در این زمینه، مردم مصر مانند ایران، دیکتاتور خود را از قدرت برکنار کردند. مردم تونس نیز دیکتاتور خود را از کشور اخراج کرده‌اند. مردم لیبی دیکتاتور خود را از بین برده و مردم یمن نیز به تازگی و با وجود حمایت‌های برخی کشورها، موفق به اخراج دیکتاتور از کشور خود شده‌اند. مردم بحرین نیز علی‌رغم فشارهای خارجی، تمامی تلاش خود را برای فروپاشی رژیم آل‌خلیفه انجام می‌دهند.
مرحله دوم: حاکمیت خدا و اجرای قوانین اسلام
‏در واقع بعد از برکناری دیکتاتورها، خواسته اصلی قریب به اتفاق جنبش‌های منطقه، پیاده شدن و اجرای کامل قوانین اسلام بود که شباهت زیادی با خواست مردم ایران در این زمینه داشت. به عبارت دیگر، انقلاب اسلامی ایران توسط کسانی شروع شد و به ثمر نشست که معتقد بودند حاکمیت تنها از آن خدا و پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) بوده و هرکس از غیر طریق آنان بـه حکومت برسد، طاغوت وغیرقانونی خواهد بود و به همین دلیل، حاکمیت پادشاهان را در طول تاریخ غیرقانونی و نامشروع می‌دانستند.
در این زمینه تمامی تلاش مردم مصر، قرار گرفتن حاکمیت خدا و اجرای قوانین اسلام در کشور خود بود، به طوری که بعد از یکسال توانستند مجلسی اسلامی با اکثریت نیروهای اسلامی که برای سال‌ها خارج از دایره سیاست و حکومت بودند، برپا کنند. مردم تونس نیز مجلس قانون‌گذاری خود را بر مبنای اسلام تشکیل دادند و مردم لیبی نیز مجلسی بر مبنای قوانین اسلامی شکل دادند و در برابر کتاب قرآن سوگند یاد کردند.
‏البته ذکر این نکته ضروری است که در خاورمیانه و کشورهای اسلامی، فارغ از بحث شیعه و سنی، تمامی کشورها به اسلامی توأم با مبارزه بدون خشونت اعتقاد دارند که این موضوع در تمامی کشورها مستتر است؛ همان‌طور که در انقلاب اسلامی این اتفاق افتاد.
مرحله سوم: تحقق آزادی و اجرای عدالت
‏آزادی و عدالت در انقلاب‌های لیبرالیستی غربی، آزادی افراد به قیمت فدا کردن عدالت اجتماعی مطرح می‌شود و در انقلاب‌های مارکسیستی، عدالت اجتماعی را با اعمال خشونت و دیکتاتوری و به قیمت از دست دادن آزادی‌های فردی نوید می‌دهند، ولی در سیستم سیاسی اسلامی، عدالت اجتماعی همراه آزادی فردی به طور متوازن و تا آنجا که ممکن است، به طور هماهنگ مطرح می‌شوند. اسلام، آزادی لیبرالیستی را که به بی‌عدالتی‌ها و فاصله‌های زیاد طبقاتی منتهی می‌شود، نفی می‌کند، چنان‌که مساوات و برابری بدون توجه به خصوصیات و استعدادهای فردی را نیز که حالت تحمیلی دارد و همراه با زور و دیکتاتوری است، نمی‌پذیرد.
روح برادری را ترویج و امتیازات بی‌جا و تبعیض طبقاتی را تکذیب می‌کند و از این رو، مورد توجه بسیاری از مردم محروم دنیا قرار گرفته است. با توجه به عمر کوتاهی که از انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد و علی‌رغم تهدیدها و فشارهای خارجی بر جمهوری اسلامی ایران، می‌توان گفت این کشور نمونه موفقی از برقراری آزادی و اجرای عدالت اسلامی در منطقه بوده است. البته برای اجرای این مرحله در کشورهایی که با خیزش‌های انقلابی مواجه بوده‌اند، زمان زیادی لازم است و کشورهای انقلابی هنوز در ابتدای راه هستند، ولی می‌توانند از تجربیات انقلاب ایران در این زمینه استفاده کنند.
‏اگر بخواهیم وجه تمایزی نیز بین انقلاب‌های کنونی با انقلاب ایران داشته باشیم، می‌توان گفت نقطه قوت انقلاب ایران، رهبری اندیشمندانه حضرت امام خمینی(ره) بود. در واقع رهبری انقلاب اسلامی در لباس مرجعیت و نـمایندگی از ناحیه امام زمان(عج)ظهور کرده بود که رد حکم او، رد حکم امام زمان(عج) بود و رد حکم امام زمان(عج)، رد حکم خدا است و آن هم موجب کفر و خروج از اسلام است؛ لذا عـمل بـه بـیانیه‌ها و دستورات رهبری در طول انقلاب به عنوان عمل به دستورات اسلام تلقی می‌شد. اینجاست که رهبری انقلاب اسلامی ایران از بقیه رهـبران انقلاب دنیا جدا می‌شود و حکم او از نفوذ بیشتری برخوردار می‌شود، که البته خیزش‌ها و جنبش‌های اخیر، فاقد چنین رهبری کاریزماتیکی در بین خود هستند که همین مسأله امکان انحراف و اختلاف و چنددستگی را می‌تواند دامن بزند.
‏در مجموع معتقدیم اسلام انقلابی که از ایران ریشه گرفته است در دو دهه گذشته، بستر خیزش مجموعه‌ای از مهمترین مقاومت‌های موفق در مقابل غرب و رژیم صهیونیستی بوده است. پیروزی حزب الله لبنان و موفقیت‌های حماس و جهاد اسلامی در صحنه مبارزه با رژیم اسرائیل، به اتکای حمایت وسیع مردمی در منطقه از آنها تحقق یافته و از سوی دیگر، مشوق سایر گروه‌ها برای پیگیری این الگوهای موفق بوده است.
منظور از الگوگیری از ایران آن نیست که بگوییم آنها دقیقاً به راه ایران می‌روند، بلکه الگوگیری از ایران به معنای قرار دادن اسلام در مدار حرکت و راهنمای ایجاد نظم جدید و تدوین خواسته‌هاست، وگرنه هر کشوری بنا به شرایط و مقتضیات خود، طراحی نظم جدیدی را انجام خواهد داد.
‏در پایان باز هم تاکید می‌کنیم که خیزش اخیر در خاورمیانه با هویت اسلامی، نظم ژئوپلیتیکی نوینی خلق خواهد کرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات