تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۸  ، 
کد خبر : ۲۳۹۲۸۲

فرجام آزمون جدید عربستان سعودی در تعامل با ایران


دکتر سیدحسین موسوی
روابط ایران و عربستان سعودی طی بیش از سه دهه شاهد فراز و نشیب‌های فراوان بوده است.
این روابط با این معادله شکل گرفته و ریشه دوانده که هر گاه پایتخت‌های دو کشور به طور مستقل و بدون تأثیرپذیری از متغیرهای بیرونی اقدام به بهبود روابط و ارتقای آن می‌کردند، رابطه دو کشور سمت و سوی مثبت همراه با تأثیرگذاری سازنده در محیط پیرامونی و محیط‌های منطقه‌ای پیدا کرده است.
عکس این معادله نیز صحیح است. از همین رو بسیاری از کشورهای منطقه امیدوارند که روابط ریاض و تهران در سطحی بالا و ثبات پایدار باقی بماند، زیرا این کشورها می‌دانند که ثبات در روابط عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران در میان مدت تأثیر مثبت برجای گذاشته و در درازمدت مصونیت بیشتری به ثبات منطقه می‌بخشد.
اما واقعیت این است که نمودار روابط ایران و عربستان سعودی به استثنای یک دوره کوتاه (تقریباً دهه 1990 میلادی) نشانه‌های مثبتی همراه با امید به ارتقای آن، منعکس نمی‌کند. در نتیجه نمی‌توان معدل قابل قبولی در روابط دو کشور طی سه دهه اخیر رقم زد.
در اینجا بحث بر سر رقابت دو کشور بر سر گسترش قلمرو نفوذ در منطقه و جهان اسلام با توجه به داعیه‌های آرمانی دو کشور نیست، همچنین بحث بر سر حقوق دو طرف در گزینش سیاست‌های منطقه‌ای و حتی فراتر از آن، ورود در اردوبندی‌های آشکار و پنهان در روابط با قدرت‌های بزرگ (نظیر همپیمانی عربستان سعودی با سیاستهای منطقه‌ای ایالات متحده آمریکا) یا تأسیس واحدها و منظومه‌های امنیتی و اقتصادی منطقه‌ای بدون توجه به طرف مقابل، آن هم طرفی که حضور و جایگاه مهمی در منطقه دارد (نظیر شورای همکاری خلیج‌فارس) نیست.
اگر چه زمینه‌های فوق نیز در شکل‌گیری سوء‌ظن و در نتیجه، بی‌اعتمادی یک طرف این معادله یعنی جمهوری اسلامی ایران بی‌تأثیر نبوده و نیست.
به عبارت دیگر طرف ایرانی این معادله با این توجیه که رهبران عربستان سعودی ثبات و امنیت سیاسی حکومت خود را مدیون همگرایی و همپیمانی با ابرقدرتی نظیر ایالات متحده می‌دانند، روابط و حتی رقابت خود را با این کشور تنظیم و مدیریت کرده و می‌کند. ‏
بحث محوری این نوشته، آن بخش از سیاست‌ها و رویکردهایی است که از اختلاف‌نظر، رقابت و حتی کشمکش سیاسی متعارف در روابط دوجانبه فراتر رفته و خصلتی خصمانه و دشمنانه به خود می‌گیرد.
این موضوع زمانی بدبینانه می‌شود که طرف مورد نظر، نه به اراده مستقل خود بلکه به اراده طرف ثالث برای ابراز خصومت و دشمنی با طرف دوم تمکین کرده و پا به پای او برای از میان بردن رقیب منطقه‌ای‌اش گام بردارد:
1. عربستان سعودی از دیرباز با تحولات عمیق در کشورهای منطقه مخالف بوده و تا آنجا که ممکن است در راه حفظ وضع موجود کوشش می‌کند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در نیمه دوم قرن بیستم یکی از تحولات عمیق در منطقه خلیج‌فارس و خاورمیانه بوده است. این انقلاب رسماً پرچم دفاع از اسلام و حمایت از محرومان و ستیز با زیاده‌خواهان جهانی را برافراشت.
انقلاب اسلامی ایران از همپیمانی با آمریکا خارج شد و سیاست مستقلی از اردوبندی‌های وقت (شرق و غرب) آن‌ هم در اوج جنگ سرد در پیش گرفت. عربستان سعودی که خود را پرچمدار اسلام و میزبان حرمین شریفین می‌داند به جای ابراز اشتیاق و استقبال از افزوده شدن قدرت بزرگی نظیر ایران به منظومه جهان اسلام، خود را در نقطه مقابل انقلاب اسلامی ایران قرار داد.
نخستین آزمون عربستان سعودی در مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، جانبداری و حمایت همه‌جانبه از رژیم سکولار صدام حسین در جنگ تحمیلی هشت ساله بود.
صدام حسین با این شعار که دروازه‌بانی مرزهای شرقی جهان عرب را به عهده دارد به پشتیبانی و حمایت بی‌دریغ کشورهای ثروتمند عرب خلیج‌فارس بویژه عربستان سعودی، کویت و امارات متحده عربی چشم دوخته بود. مطابق آمار رسمی اعلام شده، کشورهای نفت‌خیز منطقه به رهبری عربستان سعودی، مبلغی بالغ بر 70 میلیارد دلار در اختیار رژیم صدام حسین قرار دادند.
کمک‌های دیگر از قبیل فروش نفت به نیابت از عراق (به دلیل از کار افتادن بنادر صادرات نفتی عراق) خریدهای تسلیحاتی بی‌حد و مرز برای ارتش عراق و... رقم‌های سرسام‌آوری را ثبت کرده است.
روابط رژیم صدام حسین با کشورهای عرب خلیج‌فارس بویژه هنگامی که پیروزی‌های اولیه ارتش عراق در اشغال بخش‌هایی از استان‌های جنوبی کشورمان به دست آمد، شکل آمرانه و حتی باجگیرانه به خود گرفت، اما دیری نپایید که رویای کشورهای عرب خلیج‌فارس در مورد اشغال ایران و شکست انقلاب اسلامی ایران نقش بر آب شد و صفحه روزگار بر اثر دلیری رزمندگان پاکباخته ایران ورق خورد و رژیم صدام حسین به بهانه تعلل و کوتاهی کشورهای عرب بویژه کویت، این کشور را به اشغال درآورد و به حوزه‌های نفتی عربستان سعودی نزدیک شد.
عربستان سعودی در این آزمون بزرگ برای تضعیف و به حاشیه راندن ایران ناکام شد. از آن پس به جای ایران، رژیم عراق به دشمن شماره یک عربستان سعودی تبدیل شد.
دولت ریاض از زمان عملیات «توفان صحرا» به رهبری ایالات متحده (عملیات آزادسازی کویت) تا مرحله اشغال عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین پا به پای واشنگتن و ائتلاف غرب حرکت کرد. ‏
2. با خروج عراق از معادلات منطقه‌ای،‏ عربستان سعودی امیدوار بود ثمره مشارکت همه جانبه خود را با گسترش نفوذ منطقه‌ای‌اش بویژه در عراق پس از صدام حسین به دست آورد، اما وضعیت و روند اوضاع عراق به گونه‌ای پیش رفت که رخدادهای سیاسی این کشور به سود جمهوری اسلامی ایران رقم خورد.
چنانکه همه می‌دانند و تاریخ نیز آن را ثبت کرده، جمهوری اسلامی ایران علی‌رغم خصومت دیرینه‌اش با رژیم صدام حسین، نه در جنگ آزادی کویت شرکت کرد و نه در جنگ اشغال و سرنگونی رژیم صدام حسین.
همچنین تاریخ به یاد می‌آورد که تانکرها و تفنگداران آمریکایی برای اشغال عراق از دروازه‌های همپیمانان قبلی رژیم صدام حسین بویژه کویت و عربستان سعودی وارد شدند. و نیز این نکته از سوی ایران قابل درک است که دولت عربستان سعودی با تمامی فرصتها و ظرفیتهای منطقه‌ای و مالی‌اش انتظار داشت که سهمی هر چند محدود از اوضاع عراق پس از صدام حسین به دست آورد، زیرا فاکتور جنگ علیه رژیم صدام حسین در عملیات آزادسازی کویت و نیز فاکتورهای جنگ آمریکا در اشغال عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین، از خزانه عربستان سعودی، کویت و دیگر کشورهای عرب خلیج‌فارس پرداخت شده است، اما جمهوری اسلامی ایران با هزینه‌های ناچیز، برنده نتایج تحولات عراق از زمان اشغال کویت تا مرحله سرنگونی رژیم صدام حسین شناخته شد و آشکار است که این موضوع نقش مهمی در برانگیختن خشم عربستان سعودی ایفا کرده است.
این نکته به گونه‌ای آشکار از زبان سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان سعودی در اجلاس بین‌المللی بازسازی عراق در سال 2009 جاری شد.
وی گفت ایالات متحده آمریکا عراق را اشغال ، رژیم آن را سرنگون و این کشور را در طبقی از طلا به ایران واگذار کرد! ‏
3. در مقابل و در ارزیابی سیاست ایران در قبال عربستان سعودی، چند نکته مهم به چشم می‌خورد.
نخست اینکه جمهوری اسلامی ایران هرگز در صدد انتقام از کشورهای عرب خلیج‌فارس بویژه عربستان سعودی و کویت به دلیل مشارکت مالی و لجستیکی همه جانبه آنها در جنگ صدام حسین علیه انقلاب نوپای اسلامی ایران برنیامد.
حتی شهروندان و مقامات کویت می‌دانند که در زمان اشغال کشورشان از سوی ارتش صدام حسین، ایران آغوش خود را به روی آوارگان کویت گشود، از آنها پذیرایی گرمی به عمل آورد و از بازگرداندن جنگنده‌های عراقی که برای در امان ماندن از حملات نظامی نیروهای ائتلاف بین‌المللی به ایران پناه آورده بودند، به دلیل احتمال به کارگیری آنها علیه مردم مسلمان کویت، خودداری کرد.
دوم آنکه جمهوری اسلامی ایران در هیچ برهه‌ای از زمان با هیچ قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی برای مقابله با دولت‌های عرب خلیج‌فارس بویژه عربستان سعودی و کویت متحد نشده و همراهی نکرد.
سوم اینکه جمهوری اسلامی ایران در دوران سازندگی پس از جنگ، روابط خود را با کشورهای عربستان سعودی و کویت تا مرز انعقاد قرارداد همکاری‌های امنیتی بهبود بخشید.
در همین مرحله بود که پاره‌ای از بحران‌های منطقه‌ای نظیر بحران سیاسی لبنان با رایزنی و تشریک مساعی ایران و عربستان سعودی حل و فصل شد.
جمهوری اسلامی ایران حتی از اقدامات یکجانبه عربستان سعودی در برقراری آشتی میان دو گروه فلسطینی فتح و حماس (توافقنامه مکه) حمایت و جانبداری کرد. چهارم آنکه جمهوری اسلامی ایران طی سه دهه اخیر، همواره روی ضرورت برپایی منظومه امنیتی و اقتصادی منطقه‌ای بدون دخالت بیگانگان و نیز ضرورت خروج نیروهای بیگانه از آبهای خلیج‌فارس و برچیده‌شدن پایگاه‌های زمینی و دریایی ایالات متحده و سپردن امور منطقه به دست کشورهای ساحلی آن تأکید کرده و می‌کند.
تنها انتقاد همیشگی جمهوری اسلامی ایران از کشورهای عرب خلیج‌فارس، حول همین موضوع متمرکز بود. ‏
4. یکی دیگر از ایستگاه‌های مهم آزمون سیاست‌های عربستان سعودی در منطقه، در یک سال اخیر و در برخورد با موج بیداری اسلامی در منطقه تجلی پیدا کرده است.
در واقع عربستان سعودی، ثبات و پایداری محور اعتدال و میانه‌روی منطقه را که عمدتاً ساخته و پرداخته سیاست‌های آمریکا در منطقه و در برابر محور مقاومت و بازدارندگی شکل گرفته، بر رویکردها و داعیه‌های اسلامگرایی‌اش ترجیح می‌دهد، زیرا اگر عربستان سعودی خود را پرچمدار جهان اسلام می‌داند، به طور طبیعی باید در کنار موج بیداری اسلامی قرار می‌گرفت.
ناظران از یاد نمی‌برند که عربستان سعودی تا آنجا که ممکن بود از رژیم «زین‌العابدین بن علی» در تونس حمایت کرد و هنگامی که انقلاب مردم مسلمان این کشور به وضعیت غیرقابل برگشت رسید، به زین‌العابدین بن علی پناهندگی داد و در حال حاضر از استرداد وی برای محاکمه به اتهام سرقت و چپاول سرمایه‌های ملی تونس خودداری می‌کند.
ناظران همچنین از یاد نمی‌برند که عربستان سعودی تا آخرین لحظات از رژیم حسنی مبارک حمایت و جانبداری کرد، اما از همه مهمتر، سیاست عربستان سعودی در قبال انقلاب مردم مسلمان یمن است.
عربستان سعودی در مجموع، نزدیک شدن موج انقلاب‌های منطقه‌ای را به قلمرو جزیره‌‌العرب، خط قرمز می‌داند.
گسیل نیروهای سپر جزیره به کشور بحرین و جانبداری همه‌جانبه عربستان سعودی از رژیم آل‌خلیفه نشان می‌دهد که عربستان سعودی نه از موج بیداری اسلامی و نه حتی از صفت بهار عرب بهره نمی‌گیرد، تحولات یمن را تلاش نیروهای القاعده برای تسلط بر جزیره العرب به شمار می‌آورد، تحولات بحرین را تلاش ایران برای توسعه‌طلبی منطقه می‌خواند و ناآرامی‌ها و تظاهرات مناطق شرقی خود را به عناصر وابسته به اجانب نسبت می‌دهد، اما در مقابل، تحولات سوریه را انقلاب مردم علیه دیکتاتوری بشار اسد می‌خواند.
سیاست عربستان سعودی در قبال تحولات خاورمیانه و دوگانگی معیارهای حاکم بر آن، فقط در امتداد سیاست‌های خاورمیانه‌ای ایالات متحده آمریکا قابل رؤیت است. ‏
5. سیاست خارجی عربستان سعودی بویژه در روابط دوجانبه با جمهوری اسلامی ایران، در ماههای اخیر در معرض یک آزمون جدید است.
چنانکه می‌دانیم جمهوری اسلامی ایران از نیمه دوم دهه 90 میلادی تاکنون با یک چالش جدی با منظومه غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا بر سر برنامه اتمی‌اش مواجه است.
در سال‌های اخیر، موج جدیدی از تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران به راه افتاده است.
اصلی‌ترین چالش غرب با ایران در موضوع اتمی، مقوله‌ای به نام امنیت رژیم صهیونیستی است که برای غرب و به طور مشخص ایالات متحده آمریکا خط قرمز به شمار می‌آید. این موج تحریم‌ها تا کنون نتوانسته است نتایج مطلوبی برای ایالات متحده آمریکا به همراه داشته باشد.
از این رو دو اهرم جدید به فهرست اهرمهای فشارآلود غرب علیه جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته شده است.
یکی اهرم تحریم خرید نفت ایران است و دیگری اهرم تهدید به جنگ و حمله نظامی به تأسیسات اتمی و موشکی ایران است که به موازات هم در حال اجراست.
پرسش این است که عربستان سعودی در کدامین نقطه از اهرم‌های جدید ایستاده است؟ آنچه روشن است، ناممکن بودن مشارکت عربستان سعودی در تهدیدهای نظامی مربوط به حمله به ایران است، اما عربستان سعودی به روشنی در سوی دوم اهرم دوگانه، یعنی تحریم نفتی ایستاده و به بازارهای جهانی، وعده افزایش تولید نفت برای جبران کمبود ناشی از تحریم خرید نفت از ایران داده است.
تمامی ناظران بین‌المللی بر این نکته اشتراک‌نظر دارند که تحریم‌های ایران، سیاستی خصمانه علیه ایران برای وادار کردن تهران به پذیرش شرایط غرب در موضوع هسته‌ای است.
به این ترتیب، اگر مشارکت عربستان سعودی در این تحریم‌ها را اقدامی خصمانه به شمار نیاوریم، چه عنوان و چه صفت مناسب دیگری می‌توان برای این اقدام ریاض انتخاب کرد؟ و اگر علت‌العلل مخالفت غرب با برنامه هسته‌ای ایران را مقوله امنیت اسرائیل بدانیم، این همراهی و همرکابی و بلکه این پیشقدمی دولت سعودی در موضوع تحریم نفتی ایران را چه می‌توان نامید؟
نکته جالب توجه اینکه عکس‌العمل فوری ایران در قبال موضوع تحریم نفتی، موجب شد دولت عربستان سعودی به گونه‌ای شبه کودکانه، تلاش خود برای افزایش تولید نفت و جبران کمبود بازارهای مصرف را به انفجار لوله‌های نفت صادراتی عراق در بندر بصره و کاهش میزان صادرات نفت این کشور ارجاع دهد، اما به زودی و در بررسی‌های اولیه دولت عراق آشکار شده است که نیروهای سلفی جهادی تحت نام القاعده شاخه عراق، اقدام به انفجار لوله نفت صادراتی عراق در بصره کرده‌اند تا بهانه عربستان سعودی برای افزایش تولید نفت خود و دور کردن این موضوع از تحریم‌های نفتی غرب علیه ایران فراهم شود.
بر آگاهان روشن است که نیروهای سلفی جهادی عراق که با نام‌های گوناگون از جمله القاعده در عراق فعالیت می‌کنند، فرمان خود را از دولت ریاض دریافت می‌کنند.
با توجه به نکات فوق، اگر این سیاست عربستان سعودی را در سیاق آزمون‌های پیشین این کشور در تعامل یا تقابل با جمهوری اسلامی ایران دسته‌بندی کنیم، فرجام این آزمون از پیش روشن است. آیا عاقلانه است که عربستان سعودی آزمون جدید خود را در تعامل با ایران، به کلکسیون آزمون‌های بدفرجام خود بیفزاید؟!‏

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات