تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۱۳:۴۴  ، 
کد خبر : ۲۳۹۸۶۸

مناسبات اتحادیه اروپا و آمریکا و تأثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران

مولف: مصطفی قاسمی / کارشناس ارشد روابط بین‌المللی چکیده: پیشرفت همگرایی منطقه‌ای اروپا که تقریبا با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد همزمان شد، این اجازه را به اروپا داد تا سیاست‌های جدیدی را برای خود در جهان تعریف کند. این امر باعث شد تا سیاست‌های اروپا در برخی موارد با سیاست بین‌المللی آمریکا همخوانی نداشته باشد و در برخی موارد باعث بروز اختلافاتی بین دو سوی آتلانتیک گردد. این مسئله که بعد از پایان جنگ سرد شروع شده بود با مخالفت اروپا به حمله یکجانبه آمریکا به عراق در سال 2003 چهره آشکارتری به خود گرفت. اما مسائلی از قبیل مشکلات اروپا در اجرای سیاست خارجی مشترک، همچنین ارزش‌ها و منافع مشترکی که بین دنیای غرب وجود دارد مانع از اوج‌گیری این اختلافات گردید. به دلایل فوق اروپا و آمریکا بعد از جنگ عراق در پی آن برآمدند که شکاف بوجود آمده بین دو سوی آتلانتیک را ترمیم نمایند. در این پژوهش سعی شده است تحولات روابط اتحادیه اروپا و آمریکا بویژه بعد از حوادث 11 سپتامبر بررسی شود و آثار این تحولات بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران مورد ارزیابی قرار گیرد.

مقدمه:
قدرت‌های اروپایی تا شروع جنگ سرد بازیگران درجه اول بین‌المللی به شمار می‌رفتند اما با فروپاشی نظام به ظاهر همگون اروپایی بعد از جنگ‌های اول و دوم جهانی، نفوذ و سلطه خود را از دست دادند، بدنبال افول قدرت‌های اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا جایگزین آنها در نظام بین‌الملل گردید و حاکم بودن فضای جنگ سرد اروپا را زیر چتر حمایتی این کشور قرار داد. سیاست‌های اروپا در جهان در این دوران تابعی از سیاست‌های آمریکا بود لیکن فروپاشی شوروی امکان بروز مخالفت در مقابل این سیاست‌های آمریکا را فراهم آورد.
همگرایی منطقه‌ای اروپا که تقریباً با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد همزمان شد، این اجازه را به اروپا داد تا سیاست‌های جدیدی را برای خود در جهان تعریف کند.
هدف از پژوهش حاضر بیان دو مطلب اساسی می‌باشد: بررسی تحولات روابط اتحادیه اروپا و آمریکا بویژه بعد از حوادث 11 سپتامبر و نشان دادن آثار این تحولات بر جمهوری اسلامی ایران.
فرضیه اصلی تحقیق نیز این است که «علیرغم افزایش اختلافات اروپا و آمریکا بعد از جنگ سرد، هنوز اروپا پیرو سیاست‌های آمریکا است». روش تحقیق مورد استفاده در پژوهش روش - توصیفی تحلیلی خواهد بود. در این راستا در تحقیق حاضر مناسبات فراآتلانتیکی در سه سطح تحلیل بین‌المللی، منطقه‌ای، و ملی (ایران) کالبد شکافی خواهد شد و در ادامه تأثیر این مناسبات بر جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پیشینه آتلانتیک‌گرایی
آتلانتیک‌گرایی یا همبستگی عمومی اروپای غربی و آمریکا که از سنت‌های تاریخی، میراث سیاسی - فرهنگی مشترک و الزامات اقتصادی و راهبردی الهام پذیرفته است، حاصل افول موقعیت اروپا در سیاست بین‌الملل دوره پس از جنگ جهانی دوم و حاکمیت هژمونی آمریکا بر بخش غربی قاره کهن بوده است.
در این دوره آمریکا با گسترش اقتدار سیاسی، نظامی و اقتصادی بر اروپای غربی و تلقی این حوزه به عنوان بستر بخشی از سیاست خارجی جهان شمول خود درصدد برآمد تا با شکل‌دهی به همگرایی دو سوی اقیانوس اطلس رهبری جهان غرب را برعهده گیرد. اروپاییان نیز برای بازسازی اقتصادی، رویارویی با خطر شوروی و فایق آمدن بر گرایش‌های ناسیونالیستی دولت – ملت‌های اروپایی به این پیوند راهبردی نیاز مبرم داشتند (مولایی، 1380: 1041).
ائتلاف آتلانتیکی، همبستگی نابرابر و نامتوازن بود. به این معنا که آمریکا حوزه ژئوپلیتیک را به خود اختصاص داده و عرصه مانور و تکاپوی اروپاییان را به عنوان متحدان منطقه‌ای خود به حوزه اقتصاد و تجارت فرو کاسته بود. با وجود این، با قدرت‌گیری تدریجی اقتصادهای اروپایی در روند همگرایی اروپای غربی از دهه 60 بدین‌سو و تبدیل اتحادیه اروپا به قطب قدرتمند اقتصاد جهانی، اروپای غربی تلاش‌های تازه‌ای را برای دستیابی به جایگاهی متناسب با مقام و موقعیت نو ظهور خود و پیشبرد سیاست برابری‌جویانه با آمریکا آغاز نمود که کم و بیش روابط آتلانتیکی را با نوعی بحران هویت رویارو گرداند. اروپا که پس از جنگ جهانی دوم، برای در امان بودن از شر شوروی زیر چتر حمایتی آمریکا قرار گرفته بود با فروپاشی شوروی اولین امکانات بروز مقاومت در مقابل این تحقیرهای تاریخی را بدست آورد و آن را فرصتی برای بازگشت به هویت خود یافت (خالوزاده، 1383 15.(:
پس از جنگ سرد و تغییر ساختار نظام دو قطبی، جامعه اروپا نیز شاهد تغییرات ساختاری به واسطه تغییر ساختار نظام بین‌الملل در خود گردید. به دنبال پیمان ماستریخت 1(، جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تغییر نام یافت در حالیکه دیگر تنها رکن اقتصادی را یدک نمی‌کشید، بلکه بدنبال همگرایی پولی، دفاعی امنیتی و یک سیاست خارجی مشترک بود (فلاحی، 1383: 7) هر چند که هویت اروپایی امنیت و دفاع که در ماستریخت بروز کرد بیشتر مبتنی بر اتحادیه اروپای غربی بود ولی می‌توان آن را عنصر دفاعی اتحادیه اروپا و ستون اروپایی ناتو در نظر گرفت (حیدر علی بلوچی، 1386: ص 125)
آتلانتیک‌گرایی در بوته آزمایش
پایان جنگ سرد و زوال نظام دو قطبی، فلسفه وجودی آتلانتیک‌گرایی و الزامات راهبردی گذشته را با تردید مواجه ساخت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، خروج نیروهای روسی از شرق اروپا، وحدت آلمان و تکمیل روند همگرایی در داخل اتحادیه این فرصت را به تدریج در اختیار اتحادیه اروپایی قرار داد تا از آمریکا انتقاد کنند. اروپاییان در این دوره تلاش کردند تا فرمول «غول اقتصادی، کوتوله سیاسی» در مورد اروپا را تغییر دهند و به این دلیل نیز فراآتلانتیسم با مشکلاتی مواجه شد (قهرمانپور [الف]، 1382: 12).
اروپا که دوره کوتاه مدت بین‌الملل‌گرایی آمریکا در فردای بحران یازده سپتامبر را فرصتی برای افزایش حوزه مانور و اثرگذاری خود بر مناسبات بین‌المللی قلمداد می‌نمود شاهد آن بود که پیامدهای این بحران موجبات نهادینه شدن یک جانبه‌گرایی آمریکا را فراهم ساخته است. نومحافظه‌کاران آمریکا مایلند اروپا را پیرو واشنگتن دیده و از تبدیل آن به بازیگر و رقیب جدید ممانعت به عمل آورند. حادثه یازده سپتامبر تکاپوی استقلال‌طلبانه اتحادیه اروپایی را تحت‌الشعاع قرار داده و موجب شد تا آینده‌ای قابل پیش‌بینی، رقابت اقتصادی، هم سویی سیاسی و همبستگی دفاعی به شاخصه همکاری توام با رقابت دو طرف تبدیل شود.
با وجود این آمریکا نیز که از آثار بلند مدت تحرکات استقلال‌خواهانه اتحادیه اروپایی بر نقش و جایگاه خود در سیاست و امنیت جهان بیمناک است، تاکنون تمایلی به همراهی با اراده معطوف به برابری‌جویی متحدان اروپایی خود نشان نداده است (مولایی، 1380: 1042).
برای پی بردن به استمرار سیاست واشنگتن در قبال اروپا در دو دهه اخیر، کافی است مروری کوتاه بر پاره‌ای اسناد داشته باشیم. در سندی که در سال 1992 با عنوان «راهنمای سیاست دفاعی 1994 – 1992» از سوی پنتاگون انتشار یافت بی‌هیچ ملاحظه‌ای گفته شده است که آمریکا «کشورهای صنعتی پیشرفته را از دست زدن به هرگونه تلاش برای به چالش خواندن رهبری ما» باز خواهد داشت و «ظهور رقیب جهانی را در آینده» تحمل نخواهد کرد (از خلال این عبارات می‌توان اشاره به اتحادیه اروپا و دیگر قدرت‌ها را تشخیص داد) (کاسن، 1382 :6).
پایان جنگ سرد، وقایع یازدهم سپتامبر و توسعه اتحادیه اروپا به معنای پایان روابط ماورای آتلانتیک تلقی نمی‌شود. آنها صرفا به یک موازنه جدید نیاز دارند. با از بین رفتن دیوار برلین در سال 1989 میلادی و پایان جنگ سرد، چیزی که دو سوی آتلانتیک را به یکدیگر نزدیک می‌کند، ارائه ظرفیت‌های لازم و مرتبط با چالش‌های معاصر است (سولانا، 1382‌: 8).
با توجه به ناتوانی اتحادیه اروپایی در ایفای نقش مناسب نسبت به بحران بوسنی و هرزگوین و ضعف‌های کارکردی و ساختاری سیاست خارجی و امنیتی مشترک که ناشی از فقدان یک سیاست خارجی جمعی و کار آمد برای اروپا بود (بلوچی، 1386 :125) و عدم تبعیت از یک تفکر راهبردی جهان شمول، (اروپاییان هنوز در این زمینه با چالش‌ها و تنگناهای متعددی مواجه هستند.) شکنندگی نظم سیاسی جهان، و ابهام‌های موجود در دورنمای تحولات قاره اروپا در دوران انتقالی روابط بین‌المللل، اروپاییان را به سمت ادامه مناسبات سنتی با واشنگتن سوق داد.
رهیافت‌های نظری شکل‌دهنده سیاست خارجی آمریکا در قبال اتحادیه اروپا
دو رهیافت نظری کلی در سیاست خارجی آمریکا وجود دارد. نخستین رهیافت نهادگرایی لیبرال است. نهادگرایی لیبرال دنیا را متشکل از دولت‌های ملی می‌داند که در تعقیب منافع ملی با استفاه از برتری قدرت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، در چارچوب همکاری‌های نهادهای چندجانبه و قوانین بین‌المللی فعالیت می‌کنند. این نظریه تأثیر بازیگران غیردولتی را نیز در نظر می‌گیرد و اتحادیه اروپا را به عنوان یک بازیگر جهانی تصور می‌کند. این دیدگاه عقیده دارد که اتحادیه اروپا به خاطر آنچه هست (ابر قدرتی اقتصادی و مدنی برای تلفیق و اتحاد کشورها)، آنچه انجام می‌دهد (تأثیر فعال در اقتصاد سیاسی جهان و افزایش تأثیر در سیاست‌های جهانی) و آنچه احتمالا به آن تبدیل خواهد شد، دارای نفوذ سیاسی است. این نظریه بر صلح دمکراتیک با هدف گسترش تعداد دولت‌های لیبرال دمکراسی در جهان تأکید دارد (امینی، 1383 : 106) و بر آن است که حکومتهای دموکرات به جنگ علیه یکدیگر نمی‌روند و در عوض اختلافات خود را با استفاده از شیوه‌های مسالمت‌آمیز و در چارچوب ساز و کارهای قانونی حل و فصل می‌کنند. (بلوچی، 1386 :134)
رهیافت دیگر نئورئالیسم این است که جهان را عرصه رقابت قدرت‌های بزرگ تصور می‌کند که به خاطر ناکارایی قوانین و سازمان‌های بین‌المللی بر به کارگیری قدرت سخت‌افزاری تأکید می‌شود. دولت – ملت‌ها بازیگران اصلی عرصه سیاست بین‌المللی هستند و بازیگران دیگر اهمیت کمتری دارند پس طبیعی است که اتحادیه اروپا به عنوان بازیگر تاثیرگذار بر سیاست بین‌الملل محسوب نمی‌شود؛ فقط دولت‌ها هستند که می‌توانند دارای سیاست خارجی و امنیتی باشند.
نئورئالیست‌ها تقویت سلسله مراتب قدرت را در سیستم بین‌الملل دنبال می‌کنند. آمریکا در غیاب قدرتی معادل و برابر، در جایگاه برترین قدرت در سیستم فعالیت کند. اما با وجود این نمی‌تواند نقش اتحادیه اروپا را در امور دنیا نادیده بگیرد (امینی، 1383 :107).
سیاست خارجی دولت آمریکا همیشه تلفیقی از دو نظریه بوده است. این دو جریان فکری در سیاست خارجی آمریکا در قبال اتحادیه اروپا به هم وابسته‌اند و هیچ دولت آمریکایی نتوانسته است فقط در چارچوب یکی از این دو نظریه، سیاست خارجی این کشور را شکل دهد.
همسویی و ناهمسویی در مناسبات اروپا و آمریکا
الف. در سطح تحلیل بین‌المللی

به نظر می‌رسد روابط فراآتلانتیکی در عرصه بین‌المللی با دو چالش عمده روبه‌روست: نخست یک جانبه‌گرایی گسترش یافته واشنگتن و دیگری خود مختاری لجام گسیخته اروپا. مسئله این است که آیا تمایل نیرومند تکروی و یک جانبه‌گرایی آمریکا سبب خواهد شد تا روابط اروپا و آمریکا در مسیر پر فراز و نشیب رقابت قرار گیرد یا آنکه روابط فراآتلانتیکی به سوی تحکیم همکاری بین اروپا و آمریکا براساس تعامل بین یک جانبه‌گرایی و همکاری بین‌المللی سوق خواهد یافت (دهشیری، 1383 : 67).
واقعیت آن است که پیوندهای ارتباط‌دهنده دو سوی اقیانوس اطلس بسیار مستحکم است. آمریکا و اروپا نظام سیاسی مشترکی دارند که بر مبنای ارزش دمکراسی؛ آزادی شخصی و حاکمیت قانون بنا نهاده شده است. مجموعه‌ای از پیوندهای اقتصادی و فرهنگی نیز، این تعهد به همکاری را در هر دو سو تقویت می‌کند این منافع اقتصادی و ارزش‌های مشترک شاید برای حفظ رابطه پایدار در رویارویی با برخی اختلاف‌ها کفایت کند (کندی، 1381: 5).
افزون بر این، اقتصاد اروپا و آمریکا هسته اصلی نظام اقتصادی جهان است. این کشورها همراه با و ژاپن، موتورهای اصلی تجارت و سرمایه‌گذاری بین‌المللی محسوب می‌شوند و از این رو، به نفع دوجانبه آنهاست که برای تداوم کار این نظام همکاری کنند (دهشیری، 1383: 68).
رابطه اقتصادی آمریکا و اروپا بیشترین حجم مبادلات اقتصادی را در جهان به خود اختصاص می‌دهد. با احتساب مجموع کالاها و خدمات، اتحادیه اروپا بزرگ‌ترین شریک تجاری آمریکاست. اعضای اتحادیه اروپا بیش از 800 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری مستقیم در آمریکا دارند. آمریکا 573 میلیارد دلار در کشورهای اتحادیه اروپا سرمایه‌گذاری کرده است. اتحادیه اروپا و آمریکا روی هم رفته بیش از 30 درصد تجارت جهان را در اختیار دارند و 60 درصد تولید ناخالص داخلی کشورهای صنعتی را به خود اختصاص داده‌اند، این ارقام و نسبت‌ها همچنان در حال افزایش است. آمریکا و اروپا در انواع مسائل تجاری درگیر بوده‌اند اما این اختلافات بنیان رابطه را نلرزانده است زیرا با اینکه این نظام رقابت بر می‌انگیزد و آن را تشویق می‌کند، در صورتی که منافع متضاد حل و فصل نشود از کار آمدی باز می‌ماند. به رغم تداوم اختلافات اقتصادی، آمریکا و اتحادیه اروپا همچنان پایبند حل و فصل اختلافات تجاری و مالی خود به گونه هستند که در طول زمان بین‌ هزینه و فایده تعادل برقرار گردد.
حال با توجه به واقعیت‌های گفته شده، موارد اختلاف و ناهم سویی و نیز جنبه اشتراک و هم‌سویی مواضع اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال مسائل بین‌المللی به شرح زیر بیان می‌گردد:
1. موارد هم‌سویی:
اتحادیه اروپایی و آمریکا در زمینه‌های سیاسی، امنیتی و ارزشی و به طور کلی در عرصه سیاست‌های علیا با یکدیگر اشتراک نظر راهبردی دارند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1-1. اشاعه دمکراسی و حقوق بشر در جهت پیشبرد ارزش‌های مشترک
1-2. مبارزه با تروریسم
1-3. مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی
1-4. اتفاق‌نظر درباره مباحث راهبردی
2. موارد اختلاف‌نظر
به رغم اشتراک نظر اروپا و آمریکا درباره مسائل راهبردی بین‌المللی، دو طرف در زمینه روش‌های اعمال سیاست‌ها و تاکتیک‌های وصول به اهداف راهبردی اختلاف‌نظر دارند که به برخی از آنها در زیر اشاره می‌شود:
2-1. اختلاف‌نظر درباره سیاست دفاعی و امنیتی اروپا و نقش ناتو:
اتحادیه اروپایی خواهان گسترش و تعمیق همکاری‌های امنیتی اروپایی و استقلال عمل در برابر ناتو از رهگذر تحکیم هویت دفاعی و امنیتی اروپایی است. آمریکا با پروژه دفاع مشترک اروپایی مخالف است و بر آن است که اروپا باید در تعامل و همکاری بیشتری با ناتو باشد. در واقع، اروپا با تأکید بر اهمیت منطقه‌گرایی و تشکیل نظام منطقه‌ای کارآمد، خواهان مدیریت بحران‌های منطقه‌ای و جلوگیری از یک جانبه‌گرایی آمریکایی در تحولات اروپاست (دهشیری، 1383: 71).
2-2. اختلافات تجاری و اختلاف بر سر نرخ‌های مبادله و سیاستهای تجاری
2-3. یک جانبه‌گرایی در برابر چند جانبه‌گرایی:
اروپا معتقد است آمریکا با سیاست انحصاری کردن قدرت و با استفاده یک‌جانبه از زور عملا قوانین بین‌المللی را زیر پا گذاشته است حال آنکه اروپا معتقد به نقش برتر نهادهای چندجانبه از جمله سازمان ملل متحد در تحولات جهانی است (سیف،1381: 87).
به علاوه اقدامات آمریکا در زمینه «نظام دفاع ملی موشکی»، انحلال «معاهده موشک‌های ضدبالستیک» موسوم به ""ABM و سیاست‌های میلیتاریستی این قدرت در صحنه بین‌المللی از رهگذر مسابقه تسلیحاتی و تهاجمات نظامی پیش دستانه و نیز حذف نقش اروپا در مدیریت معادلات جهانی مخالفت اروپا را برانگیخته است (کراز، 1383: 352).
ب. در سطح تحلیل منطقه‌ای
اتحادیه اروپایی و آمریکا درباره مسائل خاورمیانه با یکدیگر برخی اشتراکات و افتراق نظرهایی دارند. در این زمینه سه موضوع حمله به عراق، خاورمیانه بزرگ و صلح اعراب و رژیم صهیونیستی حائز اهمیت است.
1.موارد هم‌سویی:
اتحادیه اروپا و آمریکا در زمینه ضرورت از میان برداشتن رژیم بعثی عراق و کنار زدن صدام از اریکه قدرت و استقرار نظام سیاسی باثبات در این کشور با یکدیگر از هم‌سویی برخوردار بودند لیکن در مورد نحوۀ تحقق این هدف با یکدیگر اختلاف‌نظر داشتند.
مورد دیگر همسویی اروپا و آمریکا در زمینه خاورمیانه بزرگ است. طرح خاورمیانه بزرگ که اولین بار به طور رسمی توسط دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، مطرح شد، یک برنامه‌ریزی از سوی این کشور برای ایجاد تغییرات بنیادین، فراگیر و درازمدت در منطقه خاورمیانه در چارچوب استانداردها و معیارهای آمریکایی است (درافشانی، ‌1383: 3). در این راستا دو بازیگر مزبور بر ضرورت گسترش دمکراسی در منطقه خاورمیانه بزرگ براساس سه مولفه گسترش ارزش‌های دمکراتیک، حقوق بشر و جامعه مدنی تأکید دارند، گرچه اروپا بر این باور است که پذیرش دمکراسی باید داوطلبانه، درون‌زاد و مسالمت‌آمیز و نه با توسل به زور و اشغال نظامی باشد. به علاوه، دو بازیگر بر ضرورت انتقال آزاد انرژی از این منطقه برای بهره‌گیری جهان صنعتی تأکید دارند.
در مورد منازعه اعراب و رژیم صهیونیستی، آمریکا و اروپا بر ضرورت پیگیری اصول صلح پایدار به منظور عملیاتی شدن روند صلح خاورمیانه میان فلسطینی‌‌ها و رژیم صهیونیستی تأکید دارند و از تشکیل دولت مستقل فلسطینی به شرط تأمین امنیت برای رژیم صهیونیستی استقبال می‌کنند. در این زمینه باید گفت: هم آمریکا و هم اروپا، هر دو، بر تامین امنیت رژیم صهیونیستی تأکید دارند (ریاحی ، 1383 :7). هر دو طرف ضمن اشتراک نظر درباره موجودیت رژیم صهیونیستی، معتقدند که رژیم صهیونیستی مجبور به پذیرش مرزهای پیش از 1967 نیست.
2. موارد اختلاف‌نظر:
اتحادیه اروپا و آمریکا در مورد بحران عراق با یکدیگر اختلاف‌نظر داشتند. در حالی که اروپا معتقد به ضرورت انجام عملیات تحت نظارت سازمان ملل متحد و نیز استقرار حکومت دمکراتیک زیر نظر این سازمان بود، آمریکا به اقدامات نظامی یک‌جانبه‌ روی آورد و بر آن بود که نقش سازمان ملل متحد در تحولات عراق را کمرنگ کند. مخالفت اروپا با تهاجم نظامی بوش به عراق در واقع، ناشی از مخالفت اروپا با استفاده یک‌جانبه از زور و نیروی نظامی برای حل بحران‌های بین‌المللی بود.
اختلاف‌نظر دیگر اروپا و آمریکا درباره طرح خاورمیانه بزرگ است. اتحادیه اروپا معتقد است اقدام به وسیع‌تر کردن خاورمیانه باید از تمایلات کشورهای این منطقه سرچشمه‌ گیرد در حالی که آمریکا معتقد به اجرای این طرح به منظور مبارزه همه‌جانبه با مراکز خیزش (به اصطلاح) تروریسم است و اجرای آن را به صورت تحمیلی و سخت‌افزاری بر خود مجاز می‌داند. در ارتباط با محدوده جغرافیایی طرح، آن طور که در پیش‌نویس ‌آمده است، مجموعه 24 کشور عربی به علاوه 4 کشور ایران، ترکیه، رژیم صهیونیستی و افغانستان محدوده‌ای است که آمریکا برای اجرای این طرح در نظر گرفته است (عسگریان ، 1384: 56) اما مقام‌های اروپایی معتقدند افغانستان بخشی از آسیای مرکزی است و نباید آن را در زمرۀ کشورهای خاورمیانه‌ای‌ تلقی کرد. به علاوه، اروپا خواهان خاورمیانه بزرگ در چارچوب تقویت مشارکت اروپایی – مدیترانه‌ای است از این رو، برای تامین امنیت در خاورمیانه بزرگ معتقد به نقش‌آفرینی سازمان امنیت و همکاری اروپاست در حالی که آمریکا خواهان ایجاد ناتوی عربی در خاورمیانه بزرگ است. انتقاد مخالفان اروپایی این است که این طرح بیشتر منافع آمریکا را دنبال می‌کند تا دموکراسی واقعی را (احمدی، 1384: 114).
اروپا معتقد به نقش نیروهای بومی در خاورمیانه بزرگ است تا از این رهگذر حاکمیت قانون، جامعه مدنی، تصمیم‌سازی علمی دانشگاهی، استقلال دستگاه قضایی، پاسخگویی و کارآمدی حکومت‌ها و تقویت ارکان نظارتی غیرحکومتی مستقل تحقق یابد حال آنکه آمریکا به جای جنبه منطقه‌ای استراتژی دمکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه بیشتر خواهان تحمیل با استفاده از زور است (پولاک، 1381: 7).
بنابراین، دو قدرت درباره ابزارها و شیوه‌های گسترش دمکراسی در خاورمیانه بزرگ با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند.
جنبه دیکر اختلاف‌نظر اروپا به صلح خاورمیانه باز می‌گردد. در حالی که، آمریکار معتقد به حمایت از رژیم صهیونیستی و اولویت بخشی به این رژیم در مذاکرات صلح است، اروپا بر ضرورت تعادل و توازن بین دو دولت فلسطینی و رژیم صهیونیستی تأکید دارد. از این رو، اروپا با انزوای فلسطینی‌ها و ایجاد شهرک‌های رژیم صهیونیستی در اراضی فلسطینی و جداسازی یک‌جانبه از طریق ساخت دیوار حائل به مخالفت برخاسته. به علاوه اروپا بر حق بازگشت آوارگان فلسطینی تأکید دارد و هرگونه تغییر مرزهای 1967 بدون موافقت فلسطینیان را مردود می‌شمارد در حالی که آمریکا بازگشت آوارگان فلسطینی را مخل فرانید صلح می‌داند. اتحادیه اروپا حل و فصل مناقشه اعراب - رژیم صهیونیستی را در راهبرد امنیت اروپا یک «اولویت راهبردی» توصیف کرده است. این سند تصریح می‌کند بدون فیصله این مناقشه «امکان چندانی برای پرداختن به سایر مشکلات در خاورمیانه وجود ندارد» اما برای آمریکا و اسراییل از سرگیری گفت‌وگو، مرحله بعدی حل و فصل بحران است (دو دیدگاه در دو سوی آتلانتیک: بحران خاورمیانه از نگاه اروپا و آمریکا، 1380).
همچنین در حالیکه آمریکا بر حمایت از دولت جنگ‌طلب، اشغالگر و ستیزه‌جوی رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی اهتمام دارد، اروپا رویکرد منطقی‌تری دارد و خواستار رعایت حداقلی از عدالت برای فلسطینیان می‌باشد (حامد، 1381: 7).
ج – سطح تحلیل ملی
همانطور که اشاره شد فروپاشی شوروی از یک سو به معنای حذف سرپوشی بود که به مدت 45 سال اختلاف منافع اروپا و آمریکا را پنهان نگه می‌داشت و از سوی دیگر به معنای از بین رفتن بهانه‌ای بود که آمریکا برپایه آن اروپا را به تبعیت از خود واداشت.
آمریکا بدنبال آن بود که پس از جنگ سرد نیز اروپا را در کنار خود داشته باشد. در این راستا آمریکا پس از جنگ سرد، نقش جدیدی در جهان و بویژه در خاورمیانه برای خود قائل شده زیرا سلطه بر خاورمیانه به معنای تضمین سلطه دست کم پنجاه ساله بر جهان خواهد بود. اروپا هم سعی دارد در قالب جدیدی ظاهر شود و نقش از دست رفته اساسی خود در جهان بویژه این بخش مهم از جهان را به نحوی دوباره به دست آورد. نفت عنصر اساسی روابط آمریکا و اروپا در خاورمیانه را تشکیل می‌دهد. نیاز جدی کشورهای اروپایی به نفت آنها را ناچار ساخته که سیاست‌های بالنسبه هماهنگی در مورد خاورمیانه در پیش گیرند که از آن جمله دیپلماسی اقتصادی، امنیت منطقه‌ای و فروش سلاح بوده است. لذا تأکید اروپا برای گفت‌وگو با کشورهای منطقه، نشأت گرفته از یک سلسله منافع حیاتی آن قاره در این منطقه می‌باشد.
از این جهت، فرانسه تلاش می‌کند که خود و اروپا را از تسلط آمریکا برهاند. عده‌ای رقابت فرانسه و آمریکا را به عنوان نمونه مبارزه بین چند قطبی بودن و تک قطبی بودن و همچنین تفویق بر اروپا می‌بینند (نایان، 1381: 143). از این جهت، آمریکا و اروپا بر سر یک مسئله حیاتی یعنی نفوذ بر خاورمیانه با یکدیگر درگیر هستند.
کشورهای اروپایی برای توفیق در این زمینه به گسترش روابط دو‌جانبه با کشورهای خاورمیانه نیاز دارند اما آمریکا با نفوذی که در رژیم‌های منطقه دارد به راحتی می‌تواند این راه را نیز مسدود سازد.
به نظر می‌رسد تنها کشور مستقلی که اروپایی‌ها می‌توانند روی آن حساب کنند، ایران است. با توجه به دشمنی که آمریکا و ایران با یکدیگر دارند، اروپا در پی استفاده از این فرصت برای نفوذ در منطقه می‌باشد.
با توجه به آنچه گفته شد اروپا در راستای نفوذ هر چه بیشتر در منطقه خاورمیانه و تبدیل شدن به یک قدرت با نفوذ بین‌المللی، برخی مواقع سیاست‌هایی متفاوت با سیاست‌های آمریکا در این منطقه و به طور کلی در مواجهه با کشورهای مهم منطقه بویژه ایران در پیش گرفته است. در واقع سیاستهای نسبتاً مستقل اروپا در قبال سیاست‌های آمریکا درباره خاورمیانه باعث اختلاف‌نظر در مورد نحوه برخورد با بحران‌های این منطقه بویژه مسائل ایران گردیده است.
قبل از اینکه به بیان موارد همسویی مواضع اروپا و آمریکا درباره مسائل ایران بپردازیم، ابتدا به برخی اختلاف‌نظر اروپا و آمریکا در قبال مسائل سیاسی – امنیتی مهم ایران اشاره می‌گردد:
1.موارد اختلاف‌نظر
1-1 اختلاف‌نظر در زمینه انرژی نفت و گاز

به رغم تحریمهای اقتصادی آمریکا براساس قانون داماتو در زمینه منابع نفت و گاز ایران، انعقاد قرارداد توسعه میدان گازی پارس جنوبی با شرکت نفتی توتال به ارزش یک میلیارد و یکصد میلیون دلار از سوی شرکت ملی نفت ایران حکایت از اختلاف مواضع اروپا و آمریکا در زمینه سرمایه‌گذاری در منابع انرژی و منابع نفت و گاز ایران و نیز گسترش فناوری نفتی این کشور دارد. در حالی که آمریکا از فعالیت شرکت آمریکایی در صنایع نفت و گاز ایران جلوگیری می‌کند اروپا مشوق فعالیت شرکت‌های اروپایی در صنایع نفت و گاز ایران است که پروژه پترو پارس دلیلی بر این مدعا است. در این پروژه نوعی اختلاف‌نظر و حتی رقابت بین شرکت‌های نفتی آمریکایی و اروپایی درباره برنامه‌های نفتی ایران دیده می‌شود زیرا با توجه به ارزش نفت برای کشورهای صنعتی، امروزه نیازهای نفتی یکی از عوامل تاثیرگذار در روابط بین‌الملل به شمار رود. به عبارت دیگر مکانیسم‌های روابط بین‌الملل را نفت جهت می‌دهد (رضایی، 1378 :588). از این رو، نظر اروپا گسترش مناسبات و همکاری‌ها در زمینه انرژی و نیز خطوط انتقال نفت و نیز سرمایه‌گذاری و گفت‌وگو با ایران به عنوان یکی از تولید‌کنندگان عمده نفت و گاز در جهان است. اروپا در زمینه انتقال گاز ایران به اروپا خواهان همکاری و تعامل با ایران است. ایجاد خط لوله صادرات گاز ایران به اروپا از طریق ترکیه و یونان آغاز همکاری‌های ایران و اروپا در بخش گاز تلقی می‌شود که تسریع‌کننده فرایند توسعه روابط راهبردی دو طرف در تمامی بخش‌ها خواهد بود. همچنین الحاق ایران به منشور انرژی در چارچوب لزوم چندجانبه‌گرایی حکایت از حمایت اروپا از صادرات گاز ایران به اروپا از طریق روسیه و ترکیه است که با سیاست‌های آمریکا در زمینه تحریم اقتصادی ایران و مخالفت با صادرات گاز ایران به اروپا منافات دارد. البته با توجه به اینکه 60 درصد نفت مورد نیاز اروپا از خلیج‌فارس تامین می‌شود طبیعی است که اروپایی روابط معتدل‌تری نسبت به آمریکا با ایران در پیش گیرند و تلاش کنند در خلا آمریکا پایه‌های معادلات صنعتی و به خصوص تجاری خود با تهران را نسبتا مستحکم سازند (دهشیری، 1383: 83).
1-2 اختلاف‌نظر درباره قراردادهای تجاری
اتحادیه اروپا برخلاف آمریکا خواهان گفت‌و‌گو و تعامل سازنده با ایران در قالب مناسبات دوجانبه و چندجانبه سیاسی و تجاری می‌باشد. از این رو، در چارچوب گفت‌و‌گوهای فراگیر بین جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اروپایی خواهان نهادینه‌سازی مناسبات تجاری از طریق انعقاد قرارداد همکاری و تجارت و گسترش همکاریهای اقتصادی و مذاکرات تجاری با ایران است. اروپا معتقد به باز نگه داشتن باب گفت‌وگوهای تجاری با تهران می‌باشد و به دلیل مراودات گسترده تجاری با ایران تا حدودی جانب احتیاط را رعایت می‌کند. حال آنکه آمریکا درصدد منزوی کردن ایران و ممانعت از سرمایه‌گذاری و تجارت اروپا با تهران است. از این رو، به رغم مخالفت‌های آمریکا، مبادلات تجاری ایران و اتحایه اروپا ادامه داشته است. حتی حجم مبادلات تجاری بین‌ ایران و اروپا به عنوان بزرگترین گروه تجاری جهان از سال 1998 تا کنون دو برابر شده است. در این میان، نقش محور فرانسه – آلمان که بیشترین سهم را در بین کشورهای اتحادیه اروپا در زمینه افزایش صادرات به ایران داشته‌اند، حائز اهمیت است. به طوری که صادرات آنها 500 میلیون یورو افزایش داشته اشت، در این راستا در سال 1383 در چارچوب گسترش همکاری‌های اقتصادی ایران و اروپا، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران با شرکت رنو فرانسه قرارداد تولید 700 هزار تا یک میلیون دستگاه خودروی ال 90 را به امضاء رسانده است و حتی قول صدور فناوری دو منظوره به ایران داده شده است که حکایت از گسترش همکاری تهران با سومین بلوک جمعیتی جهان یعنی اتحادیه اروپا دارد. ذکر این نکته ضروری است که تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران بیش از همه به سود اروپا بوده است. غیبت شرکت‌های آمریکایی در ایران، زمینه را برای فعالیت گسترده‌تر شرکت‌های اروپایی فراهم ساخته است به گونه‌ای که در سال‌های اخیر، شاهد فعالیت‌های گسترده شرکت‌های مختلف فرانسوی و آلمانی در بخش‌های مختلف اقتصادی ایران بوده‌ایم. (دهشیری، 1383: 85) در این رابطه تفاهم‌نامه شرکت ملی نفت ایران و شرکت OMW اطریش برای صادرات گاز ایران به اروپا قابل توجه است. مضافاً این که تضمین‌ بدهی شرکت‌ها و بانکهای اروپایی طرف قرارداد با ایران در سال 2005 بیش از 18 میلیارد دلار بوده است. حداقل پنج شعبه از بانکهای ایران در لندن، فرانکفورت، رم و پاریس فعالیت دارند و آمریکا خواهان آن است که اروپایی‌ها حداقل همکاری با دو فقره از این بانکها یعنی بانک صادرات و سپه را متوقف نمایند چرا که به رغم آمریکا و منابع اطلاعاتی آن، این دو بانک در حمایت از تروریسم و موشکهای بالستیک ایران دست دارند. (بولتن ماهانه تحولات بازارهای نفت و گاز، 1386: 4)
1-3. اختلاف‌نظر در زمینه نحوه اجری سیاست‌های حقوق بشری
در ارتباط با اختلاف‌نظر آمریکا و اروپا در زمینه نحوه اجرای سیاست‌های حقوق بشری در ایران، اگر چه پیش شرط اروپا و آمریکا در زمینه رعایت حقوق بشر از سوی ایران یکسان است ولی اروپا معتقد است می‌توان به تدریج و با برگزاری جلسات، به بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران کمک کرد. بنابراین اروپا راه‌حل سیاسی و دیپلماتیک را در مورد وضعیت حقوق بشر ایران ترجیح می‌دهد. از این رو بود که اروپایی‌ها در کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد از طرح قطعنامه‌ای علیه ایران خودداری کردند و پرونده ایران را از دور مذاکرات و از دستور کار خارج نمودند، در حالی که آمریکا با دخالت و فتنه‌انگیزی به بهانه حقوق بشر و حقوق زنان در ایران به تحریک افکار عمومی بین‌المللی علیه ایران پرداخته است (توانا، 1383: 6).
نکته آخر اینکه اتحادیه اروپایی معتقد است شرایط شهروندی در ایران به مراتب بهتر از بسیاری از کشورهای دوست آمریکا در منطقه خاورمیانه است (دهشیری، 1383:86). از این رو، نوعی اختلاف‌نظر دیپلماتیک میان دو بازیگر در عرصه سیاست‌های حقوق بشری وجود دارد.
1-4 اختلاف اروپا و آمریکا بر سر پرونده هسته‌ای ایران
در ارتباط با مواضع اروپا و آمریکا درباره برنامه هسته‌ای ایران باید گفت، آمریکا هرگونه بهره‌مندی ایران از انرژی هسته‌ای را تهدید و خطر علیه صلح و امنیت بین‌المللی و منطقه‌ای قلمداد می‌کند، در حالی که اروپا ضمن پذیرش حق ایران برای استفاده صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای، معتقد بود می‌توان رفتار ایران را از طریق مسالمت‌آمیز تغییر داد و نیازی به استفاده از زور برای تغییر رفتار تهران وجود ندارد. آمریکا خواهان برخورد با برنامه‌های هسته‌ای ایران از طریق ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد است، در حالی که اروپا ابتدا مخالف ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت بود. به عبارتی اروپایی‌ها رفتن به شورای امنیت و تحریم‌ها را در سیاست‌هایشان منظور کرده بودند ولی عنوان می‌کردند اگر در نهایت ایران نپذیرد، سرانجام مسئله به شورای امنیت ارجاع خواهد شد، که با فشارهای آمریکا بر اروپا این امر تاکنون محقق شده است (زهرانی، 1383، 505)
اتحادیه اروپا در زمینه فعالیت‌ها و برنامه‌های هسته‌ای ایران هدف‌هایی را پیگیری می‌کند که آفریننده فرصت‌ها و نیز محدودیت‌هایی برای جمهوری اسلامی در این عرصه است.
در واقع اروپا بیشتر روش تدریجی و مرحله‌ای را در نظر دارد به نظر آنها آمریکا می‌بایست وارد قضیه شود، چون «پلیس خوب» و «پلیس بد» هر یک محدودیت‌های خاص خود را دارد. تنها راه‌حل برای تغییر سیاست‌های ایران این است که آمریکا کمی امتیاز برای ایران در نظر بگیرد و اروپا فشار بیشتری وارد کند؛ آمیزه‌ای از فشار اروپا و امتیاز آمریکا می‌تواند تغییردهنده رفتار ایران باشد» (زهرانی، 1383، 505). در واقع اروپا هنوز سیاست چماق و هویج را در قبال ایران دنبال می‌کند. با بی‌نتیجه ماندن گفتگو‌ها، اروپا بدنبال آن است تا با اعمال تحریم‌ها علیه ایران در راستای سیاست فشار بر ایران، مسئولین نظام را وادار به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم نماید.
2. موارد همسویی
2-1. مسائل حقوق بشر

اتحادیه اروپا و آمریکا بر ضرورت اعمال فشار بر ایران برای تحقق مردم‌سالاری و رعایت حقوق بشر تأکید دارند.
روز بیستم ژوئن 2004، اتحادیه اروپا از ایران به خاطر ادامه نقض حقوق بشر [الف]، 1383: 6).
دو بازیگر در مورد اعمال فشار بر ایران برای گردن نهادن به اصول دمکراتیک در انتخابات آزاد و عادلانه، مخالفت با نحوه برگزاری انتخابات مجلس،‌ اصلاح قوانین موجود ایرانی زنان در زمینه شهادت زنان، سنگسار، همچنین دادن حق طلاق به زنان، مسئله دیه و واگذاری مسئولیت اجتماعی به زنان، آزادی مطبوعات، حاکمیت قانون، رعایت حقوق اقلیت‌ها، لغو مجازات اعدام، منع شکنجه آزادی بیان اتفاق‌نظر داشته‌اند (دهشیری، 1383: 81).
2-2. پرونده هسته‌ای ایران
مورد دیگر، همسویی مواضع اروپا و آمریکا در مخالفت با برنامه هسته‌ای ایران به منظور جلوگیری از دستیابی ایران به توان هسته‌ای می‌باشد. دو قدرت بر ضرورت اعمال فشار بر ایران برای توقف برنامه‌های هسته‌ای، پایان دادن به هرگونه غنی‌سازی یا پردازش مجدد اورانیم، رعایت مفاد توافقنامه تهران و نیز مفاد معاهده منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای (NPT) به عنوان اقدامی به سود جامعه بین‌المللی و شفاف‌سازی سیاست‌های هسته‌ای ایران به ویژه ضرورت تجدید‌نظر در رآکتورهای تحقیقاتی، پروژه آب سنگین اراک و رفع ابهام در مورد قطعات دستگاه سانتریفیوژ P-2 تأکید دارند. از این رو در زمینه اعمال فشار علیه ایران در شورای امنیت و تصویب برخی قطعنامه‌های ضدایرانی برای تحریم ایران و مخالفت با عملکرد هسته‌ای ایران که آن را غیر شفاف تلقی می‌کنند، بین مواضع اروپا و آمریکا همسویی وجود دارد. (دهشیری. 1383: 82).
دلایل همسویی یا ناهمسویی در مواضع اتحادیه اروپا و آمریکا
در عرصه بین‌المللی، بازیگران مختلفی وجود دارند که کشورها مهمترین آنها هستند. کشورها جزیره‌هایی منزوی نیستند بلکه با یکدیگر در تعامل و ارتباط هستند. کنش و واکنش کشورها نسبت به هم متفاوت است. گاه همسو و مشترک و گاه ناهمسو و متعارض‌اند. سئوال این است که چه عامل یا عواملی باعث می‌شود کشورها مواضعی همسو و یا ناهمسو اتخاذ کنند؟ پی بردن به دلایل همسویی یا ناهمسویی مواضع کشورها به دستگاه سیاست خارجی هر کشوری کمک می‌کند تا در خصوص محیط بین‌المللی تصمیمی خردمندانه‌تر اتخاذ کنند. به عنوان مثال اگر کشوری دریابد که اتخاذ فلان تصمیم ممکن است به واکنش منفی سایر کشورها بینجامد، به احتمال زیاد از اتخاذ آن تصمیم منصرف خواهد شد.
سالهاست که بسیاری از پژوهشگران، تحلیلگران و دستگاه سیاست خارجی بعضی از کشورها و از جمله ایران، در پی پاسخ به این سئوال بوده‌اند که آیا اتحادیه اروپا و آمریکا در قبال مسائل بین‌المللی از خط‌مشی واحدی پیروی می‌کنند؟ طرح این پرسش و پاسخ به آن برای بعضی کشورها از جمله ایران یک مساله حیاتی است.
چرا که جمهوری اسلامی ایران و آمریکا در یک تقابل سیاسی – ایدئولوژیک قرار دارند و هر یک از این دو در تلاشند برای اعمال فشار بر دیگری و یا کاهش فشار یکی بر دیگری به اتحادیه اروپا متوسل شوند. روسیه، چین و هر کشوری که یا با اتحادیه اروپا و یا با آمریکا دچار «مساله» باشند سعی دارند برای پرسش فوق،‌پاسخ منطقی بیابند. پاسخ‌های مختلفی به سئوال یاد شده داده شده است که حول دیدگاه‌های زیر دور زند.
1. نگاه فرهنگ‌محور: این دیدگاه معتقد است زیرساخت‌های فرهنگی و تمدنی مشترک، آمریکا و اروپا را به سوی اتخاذ مواضع یکسان و هماهنگ در قبال مسائل بین‌المللی هدایت می‌کند. از این دیدگاه، اروپا و آمریکا به رغم مواضع بعضاً ناهمسو در قبال بعضی از رویدادها، همگی در محور «غرب» قرار دارند. واژه «غرب» در اینجا یک بار ارزشی – فرهنگی دارد که «مسیحیت» جوهره اصلی آن را تشکیل می‌دهد. بنابراین، درباره هر آنچه با ارزش‌های مسیحی مغایرت داشته باشد و یا تهدیدی علیه دنیای مسیحی باشد، اروپا و آمریکا موضعی یکسان و مشترک خواهند داشت (شفیعی، 1383: 8).
2. نگاه سیاست‌محور: این دیدگاه معتقد است اروپا و آمریکا، کشورهایی دمکراتیک محسوب می‌شوند که لیبرالیسم جوهره آن را تشکیل می‌دهد. از دید اندیشمندان بزرگ لیبرالیسم (مثل کانت) دموکراسی‌ها با یکدیگر وارد جنگ نمی‌شوند بلکه ممکن است آنها علیه رژیم‌های غیردموکراتیک و اقتدارگرا با هم متحد شوند. در این طرز تفکر، صلح لیبرالی میان کشورهای لیبرال و جنگ علیه رژیم‌های اقتدارگرا تلویحاً یک ارزش محسوب می‌شود، چرا که رژیم‌های اقتدارگرا خشونت‌طلبند و خشونت نیز پدیده نامشروعی است و بر هر دولت لیبرالی است که بر ضد خشونت وارد عمل شود. بدین ترتیب اگر در دیدگاه اول، بنیادهای فرهنگی – تمدنی باعث رفتارهای یکسان و مواضع هماهنگ میان اروپا و آمریکا می‌شود در دیدگاه دوم بنیادهای سیاسی – ارزشی موجب این هماهنگی می‌شود و رژیم‌های لیبرال را در مقابل رژیم‌های اقتدارگرا قرار می‌دهد.
3.نگاه قدرت‌محور: طرفداران این رویکرد بیشتر در میان رئالیست‌ها یافت شوند. طبق این دیدگاه منافع ملی جوهره اصلی سیاست بین‌الملل و قدرت نیز ابزار اصلی در نیل به اهداف محسوب می‌شود. در این دیدگاه، ارزش‌ها و اخلاقیات جایگاه پائینی دارد و لذا هر کشوری صرف‌نظر از ماهیت نظام سیاسی‌اش از طریق اعمال قدرت در پی منافع ملی خود است. این دیدگاه، اتحادیه اروپا و آمریکا را به رغم بنیادهای ارزشی و فرهنگی مشترک، واحدهایی قلمداد می‌کند که دارای منافع ملی مستقل هستند از این رو، اتحادیه اروپا و آمریکا فقط در حوزه‌هایی موضع مشترک و یکسان دارند که منافع ملی آنها اقتضا می‌کند (شفیعی، 1383: 9).
سئوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که روابط اروپا و آمریکا و رویکردهای کلی این دو نسبت به مسائل بین‌المللی در قالب کدامیک از دیدگاه‌های فوق‌الذکر قابل تحلیل است؟ کلید پاسخ را باید در تعریف مسائل بین‌المللی و «نقشی» تعریف کرد که اتحادیه اروپا و آمریکا برای خود قائل هستند.
از یک منظر، مسائل بین‌المللی به دو حوزه اساسی تعلق می‌گیرند: حوزه سیاسی – امنیتی که حوزه‌ای حساس و بسیار مهم در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها است و حوزه اقتصادی – فرهنگی که در مقایسه با حوزه اول از حساسیت و اهمیت کمتری برخوردار است. از منظر نقش، می‌توان جایگاه‌های مختلفی متناسب با قدرت کشورها برای آنها تعریف کرد. با این حال برای کشورها چهار نقش قابل تصور است: نقش ملی، نقش منطقه‌ای، نقش بین‌المللی،‌ نقش جهانی. همه کشورها، بدون اشتثناء دارای درجه‌ای از نقش ملی هستند. بعضی از کشورها که قدرت منطقه‌ای محسوب می‌شوند، علاوه بر نقش ملی، دارای نقش منطقه‌ای نیز می‌باشند. (مثل ایران در خلیج‌فارس و خاورمیانه، هند در جنوب آسیا، چین در شرق آسیا، آلمان، فرانسه، انگلیس در اروپا و ...)، بعضی دیگر علاوه بر نقش ملی و منطقه‌ای دارای نقش بین‌المللی نیز می‌باشند. مثل اتحادیه اروپا، روسیه و چین و ... و بالاخره بعضی از کشورها علاوه بر سه نقش یاد شده، دارای نقش جهانی نیز می‌باشند مثل آمریکا در شرایط کنونی و آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد. آنچه تعیین‌کننده نقش کشورهاست قدرت ملی آنهاست.
به نظر می‌رسد اگر نقش کشورها را در کنار مسائل بین‌المللی قرار دهیم، می‌توان گفت سیاست اروپا و آمریکا براساس دو نقش تعریف می‌شود: نقش ملی و نقش بین‌المللی – جهانی. سیاست اروپا و آمریکا در قبال مسائل اقتصادی – فرهنگی براساس نقش ملی و سیاست این دو در قبال مسائل سیاسی – امنیتی براساس نقش بین‌المللی – جهانی تعریف می‌شود. اروپا و آمریکا در ایفای نقش بین‌المللی – جهانی خود مسئولیت مشترک دارند (و این روندی است که به تدیج شکل گرفته و به نوعی به اداره امور بین‌الملل مربوط می‌شود) و لذا مسئولیت مشترک،‌ آنها را به سوی اتخاذ مواضع مشترک سوق می‌دهد (هر چند که ممکن است راجع به ابزارها و شیوه‌ها اختلاف‌نظر وجود داشته باشد)، این در حالی است که این دو در ایفای نقش ملی خود مسئولیتی متفاوت دارند و لذا ممکن است مواضع آنها نیز ناهمسو باشد. دقت در این تقاوت‌ها است که به ما نشان خواهد داد مخالفت اروپا با آمریکا در قضیه حمله آمریکا به عراق تا چه حد سطحی و برعکس رقابت آنها برای سلطه بر چاه‌های نفت عراق تا چه حد جدی بوده است (طباطبایی، 1381: 8).
در اینجا حمله به عراق جزو مسائل سیاسی – امنیتی و رقابت بر سر نفت عراق جزو مسائل اقتصادی – فرهنگی است. علاوه بر این با شناخت همین تفاوت در حوزه‌ها، نقش‌ها و مسئولیت‌ها است که نشان می‌دهد اتحادیه اروپا و آمریکا در خصوص مسائل هسته‌ای ایران (جزو مسائل سیاسی – امنیتی) تا چه اندازه متحد و برای رخنه و نفوذ در بازار ایران تا چه حد رقیب محسوب می‌شوند (شفیعی، 1383: 9).
افق‌های آینده روابط اتحادیه اروپا و آمریکا
در ارتباط با مسائلی که آمریکا و اروپا در آینده با آن مواجه‌اند باید گفت که نخست شاید آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها درک یکسانی از تهدیدهای جهانی داشته باشند، ‌اما در مورد شدت این تهدیدها با هم توافق ندارند. دوم این که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها هنوز در مورد دستور‌العملی برای تقسیم رهبری جهانی به توافق نرسیده‌اند. سوم این که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها دیدگاه‌های ناهمگونی نسبت به مسائل خاورمیانه دارند. هر یک از این موارد نقش بنیادی در شکل‌گیری، کارکرد و چگونگی تمرکز اتحاد موثری میان دو سوی آتلانتیک خواهد داشت. عدم توافق در مورد هر یک از این سه مورد اهمیتی برجسته دارد.
خودداری آمریکا از تقسیم رهبری با اروپا، همچنین بی‌میلی اروپا به ایفای نقشی وابسته به آمریکا می‌تواند مانع اتحادی دیرپا علیه تروریسم در خاورمیانه و سایر نقاط جهان گردد (فرسایی، 1380: 775).
با نگاهی به هزینه‌ها و توانایی‌های نظامی، ناتوانی اروپایی‌ها در برابر آمریکا مشخص می‌شود. حکومت‌های اروپایی، با این استدلال که در دنیای پس از جنگ سرد، تهدیدهای کوچک‌تری وجود خواهد داشت، سال‌های سال بودجه‌های نظامی را یا کاهش داده‌اند یا از افزایش بودجه نظامی خودداری کرده‌اند. از سوی دیگر، آمریکایی‌ها استدلال کرده‌اند که اروپایی‌ها تصمیمی یکجانبه اتخاذ می‌کنند تا از همکاری نظامی گسترده با آمریکا شانه خالی کنند. شواهد نشان می‌دهد که این تنش، به این زودی‌ها، از میان نخواهد رفت.
در این مورد می‌توان به مسائل بنیادی دیگری اشاره کرد که اتحاد دو سوی آتلانتیک را در بسیاری از زمینه‌های دیگر تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. آمریکایی‌ها غیرتمندانه، به مسائل نگاه می‌کنند و احساس تندی نسبت به تهدیدهای که وضعیت‌های پدید آمده اعمال می‌‌کنند، اما اروپایی‌ها با فوریت کمتری به مسائل نگاه می‌کنند و متعهد به این هستند که همه راه‌های غیرنظامی را برای حل مسائل بیازمایند. این دیدگاه متعارض هر سرچشمه‌ای که داشته باشند، به هر حال، تأثیر مستقیمی بر سیاست‌گذاری‌های آینده و روابط دو سوی آتلانتیک خواهد داشت.
در عین حال اختلاف‌های چشمگیر در خود اروپا، همکاری دو سوی آتلانتیک را تحت تأثیر قرار خواهد داد. گسترش اتحادیه اروپا برای در برگیری بسیاری از دمکراسی‌های جدید اروپای مرکزی و غربی باعث خواهد شد تا اتخاذ موضع ضد آمریکایی در سالهای آینده عملا غیرممکن شود (اسلون، 1383: 8).
این تنگناها، الزاما به انحلال تدریجی اتحاد دو سوی آتلانتیک نخواهد انجامید، زیرا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها می‌خواهند با هم کار کنند. آمریکایی‌ها اروپا را از آسیا مهم‌تر و متحدی بالقوه برای رویارویی با چالش‌های گوناگون می‌دانند. اروپایی‌ها نیز، به سهم خود، نشانه‌ها ضدآمریکایی چندانی از خود بروز نمی‌دهند. مجموعه‌ای از پیوند‌های اقتصادی و فرهنگی نیز، این تعهد به همکاری را در هر دو سو تقویت می‌کند. ظهور همکاری ایالات متحده و اروپا که از ادغام شرکت‌هایی چون دایملر [بنز] و کرایسلر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها اهالی سیاره‌هایی متفاوت نیستند جهان‌بینی آنان از جهات پراهمیتی تفاوت دارد، اما از سوی دیگر در بسیاری زمینه‌ها اشتراک نظر دارند (کندی، 1383: 7).
به طور کلی هر چند اروپایی‌ها به گونه‌ای روزافزون استراتژی‌های آمریکا را زیر سوال می‌برند، اما این پرسش‌ها نتیجه «تمایل به رابطه‌ای است که بیشتر مبتنی بر برابری باشد، نه تمایل به پایان همکاری».
با توجه به توضیحات بالا بعید است نه آمریکا و نه متحدان اروپایی بگذارند بحران بوجود آمده بعد از جنگ عراق در روابط فراآتلانتیک، ارزشها و علایق مشترک آنها را تضعیف کند.
اروپا به رغم ضعف داخلی در مقایسه با دیگر مناطق جهان چشم‌انداز بهتری را برای آمریکا جهت فائق آمدن بر چالش‌ها و استفاده از فرصت‌ها ترسیم می‌کند. اروپا ترکیبی از قدرت اقتصادی بالفعل با توانایی نظامی و دیپلماتیک بالقوه، شریک راهبردی آمریکا اگر نه امروز ولی در آینده محسوب می‌شود. آمریکا نیز به رغم تحولات مهم در نقاط دیگر دنیا توانایی نادیده گرفتن اروپا را ندارد و این کشور برخلاف لفاظی در خصوص تقسیم کار جدید این مهم را مورد توجه قرار داده است. لذا در سال‌های آتی احتمالا آمریکا به سمت سیاست‌های چندجانبه‌گرایی باز خواهد گشت در حالیکه اروپا به صورت قاطعانه‌تری بر نشانه‌های مثبت چندجانبه‌گرایی در سطح جهانی تأکید خواهد کرد.
آثار مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا بر موقعیت جمهوری اسلامی ایران
هرگونه روابط اتحادیه اروپا با آمریکا می‌تواند به طور بالقوه بر جمهوری اسلامی ایران اثرات تعیین‌کننده و پایداری داشته باشد، زیرا از گذشته‌های نسبتا دور هر دو قدرت غربی با ایران مناسبات گسترده سیاسی، اجتماعی، و راهبردی داشته و برای تحکیم آن در تلاش بوده‌اند.
چنانچه مناسبات اتحادیه اروپا با آمریکا در وجه غالب مبتنی بر کشمکش باشد؛ برای مثال میان این دو قدرت رقابت «با حاصل جمع صفر» یا درگیری واقعی وجود داشته باشد میزان تهدید‌ها از سوی هر کدام از قدرتهای بالا علیه کشور سوم، مثل جمهوری اسلامی ایران، کمتر از زمانی است که مناسبات میان این دو قدرت مبتنی بر اجماع باشد. این بدان خاطر است که در صورت وجود مناسبات مبتنی بر کشمکش میان اتحادیه اروپا با آمریکا، کشور سومی مانند جمهوری اسلامی ایران می‌تواند یکی از طرف‌های کشمکش را به مثابه سپری استفاده کند و برخی مواضع و خطرات طرف دیگر علیه خود را دفع نماید به بیان دیگر، از یکی از طرف‌ها به صورت «بلاگردان» استفاده کند و توانایی چانه‌زنی خود را در برابر طرف دیگر افزایش دهد.
اما وقتی مناسبات دو قدرت فوق در وجه غالب در اجماع یا یکدیگر باشند (بین آنها همکاری باشد، یا رقابت مجموع غیرصفر یا رقابت خانوادگی و یا حتی سلطه) دیگر جمهوری اسلامی ایران یا هر کشور سوم در موقعیت ایران نمی‌تواند از آن مناسبات بهره‌برداری قابل توجهی کند. در چنین شرایط، مواضع نامطلوب یکی از این قدرت‌ها علیه کشور سوم در بر گیرنده تهدید بیشتری می‌شود. برای نمونه، در وضعیت اجماع میان آمریکا و اتحادیه اروپا، تهدید واشنگتن نسبت به جمهوری اسلامی ایران ابعاد و دامنه گسترده‌تر و عمیق‌تری پیدا می‌کند. این تهدید‌ها از هر نوع می‌توانند باشند، اعم از تهدید‌های اقتصادی چون تحریم‌ها علیه صادرات انواع کالاها و خدمات ایرانی و یا واردات انواع کالا – سرمایه و خدمات به ایران، یا تهدید‌های امنیتی – سیاسی همچون تحت فشار قرار دادن ایران از سوی برخی کشورهای همسایه و نزدیک. در مورد همکاری و اجماع میان آمریکا و اتحادیه اروپا و تأثیر آن بر یک کشور سوم، مانند جمهوری اسلامی ایران، در سالهای پس از جنگ سرد نیز می‌توان از دو سناریوی عمده محتمل نام برد. هر دو تهدید ممکن است در سالهای آینده به صورتی بسیار جدی مطرح باشند:
سناریوی اول: تهدید‌های آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران بسیارند، اما میزان تهدیدهای اتحادیه اروپا علیه این کشور نسبتا کم است.
سناریوی دوم: میزان تهدیدها هم از ناحیه آمریکا، هم از ناحیه اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران بسیار زیاد است (امامزاده فرد، 1384: 93).
ولی در هر دو سناریو، ابعاد و دامنه تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران گسترش و عمق زیادی پیدا می‌کند، زیرا اروپا در نهایت حاضر نیست روابط دراز مدت، تضمین‌کننده امنیت نظامی و تا اندازه‌ای امنیت اقتصادی خود با آمریکا را با مناسباتی دیگر معاوضه کند. البته، در کوتاه مدت ممکن است اروپاییان نشان داده باشند که بر سر اموری با آمریکا اختلافات زیادی پیدا کرده‌اند، اما این اختلاف‌ها بیشتر برای چانه‌زنی در جهت کسب امکانات بیشتر از آمریکا است از نظر تاریخی، می‌توان مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا را در دهه پس از جنگ سرد به دوره‌های واگرایی – همگرایی زیر، طبقه‌‌بندی کرد:
مناسبات واگرایی فزاینده (از سال 1991 تا سپتامبر 2001)
در این سال‌ها، مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا از وضعیت «اجماع دو سوی آتلانتیک» دور می‌شد و به سوی واگرایی کشمکش میل می‌کرد. شاخص‌های این وضعیت، رقابت‌های «مجموع صفر» در امور تجاری، اقتصادی، امنیتی در سطح منطقه‌ای و جهانی و به ویژه در مناطق راهبردی و ژئوپلیتیک؛ از جمله خلیج‌فارس، آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه عربی بودند. در این سال‌ها، که به «دهه پس از جنگ سرد» معروف شده، مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی ایران روی هم رفته مبتنی بر کشمکش بود و برعکس مناسبات اتحادیه اروپا با جمهوری اسلامی ایران در مسیر همکاری و سازندگی قرار داشت (امامزاد فرد، 1384 : 94).
در پرتو بهبود مناسبات اتحادیه اروپا با جمهوری اسلامی ایران، تهدید‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه این کشور اثر بخشی چندانی نداشت. به بیان دیگر، مناسبات اتحادیه اروپا برای جمهوری اسلامی ایران در سال‌های بین فروپاشی شوروی تا وقوع حوادث 11 سپتامبر 2001، در برگیرنده فرصت‌هایی بود. این فرصت‌ها پادزهر تهدیدهای آمریکا بودند و جمهوری اسلامی می‌توانست از این فرصت‌ها برای گشترش امکانات، دسترسی‌ها و توانایی‌های دیپلماتیک، اقتصادی،‌ فرهنگی و سیاسی و نه امکانات نظامی، راهبردی و امنیتی علیه خود استفاده کند.
مناسبات واگرایی همگرانما (از 11 سپتامبر 2001 تا حمله به عراق در 2003)
مناسبات روبه واگرایی و رقابت مجموع صفر اروپا و آمریکا در این دوره به شدت تحت‌الشعاع وقایع 11 سپتامبر قرار گرفت و به سوی همگرایی بیشتر میل کرد. دلایل قرار گرفتن مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا در مسیر همگرایی در این دوره،‌ گوناگون بود که از میان آنها می‌توان نمونه‌های زیر را نام برد:
1) بیم از تکرار رخدادهای فوق در اروپا و نگرانی دولتمردان اروپایی از گسترش فعالیت‌های تروریستی در گوشه و کنار جهان.
2) بیم اروپا از محروم شدن از کمک‌های اقتصادی، فناوری صنعتی و مالی آمریکا در نتیجه روی آوردن واشنگتن به سیاست یکجانبه‌گرایی
3) نگرانی اروپاییان از طرح خواسته‌های افراطی در دولت آمریکا اعم از اینکه این خواسته‌ها در راستای افزایش مداخله‌جویی‌های واشگتن در امور کشورهای دیگر پیش می‌رفت و یا در راستای گسترش تمایلات انزوا‌طلبی و جدا شدن آمریکا از اروپا.
تهدید‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران در این دوره از ناحیه آمریکا و رژیم صهیونیستی شدید‌تر شد. اما به رغم این تحولات در موضع اروپاییان نسبت به جمهوری اسلامی ایران، به ویژه در پیوند با مناسبات پر تنش واشگتن – تهران تغییری جدی صورت نگرفت.
حوادث یازده سپتامبر و تحولات بعد از آن زمینه‌های مناسبی را فراهم آورد تا جمهوری اسلامی به نزدیکی و یا دست کم به تنش‌زدایی با شماری از کشورهایی که با آنها اختلافات غیرساختاری داشت، مانند کشورهای عربی، مبادرت کند مناسبات با این کشورها فرصت‌هایی برای گسترش مناسبات جمهوری اسلامی ایران با سایر کشورها و از جمله کشورهای اروپایی و آمریکایی را فراهم می‌آورد (امامزاده فرد، 1384: 96).
مناسبات همگرایی فزاینده (از زمان حمله آمریکا به عراق تا کنون)
جنگ عراق، در واقع، پرده از روی یک تغییر و تحول ساختاری در اروپا برداشت و آن به بن‌بست رسیدن فرایند همگرایی اتحادیه اروپا در نتیجه خط‌مش‌های اعلامی و سیاسی گوناگون کشورهای عضو آن در قبال جنگ مزبور بود. حمله آمریکا به عراق و حمایت فعال انگلستان از آمریکا در عملیات نظامی از یک سو و حمایت‌های دیپلماتیک و لجستیکی قابل توجه ایتالیا، اسپانیا، مجارستان، ‌رومانی، لهستان شماری دیگر از کشورهای اروپایی در مقابل مخالفت آلمان، فرانسه، بلژیک، لوکزامبورگ از جنگ مزبور، وحدت سیاست خارجی را در اتحادیه اروپا به شدت به مخاطره انداخت. اما هر چه روند جنگ پیش‌تر می‌رفت، اختلاف میان آمریکا و اروپا که در دهه پس از جنگ سرد اهمیت زیادی پیدا کرده بود، کمرنگ‌تر می‌شد؛ زیرا در حالی که میان خود کشورهای اروپایی اختلاف وجود داشت، اختلاف آنها با آمریکا امری عادی و طبیعی جلوه می‌کرد. در واقع، اروپا به دو مجموعه از کشورها تقسیم شده بود.
از یک سو، کشورهایی وجود داشتند که از اقدامات آمریکا در عراق حمایت می‌کردند و پیشاهنگ همگرایی مجدد اروپا و آمریکا شدند و از سوی دیگر، کشورهایی وجود داشتند که با آن اقدامات به مخالفت برخاسته بودند. کشورهای گروه اول، در توصیف دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، ‌«اروپای جدید» و کشورهای گروه دوم «اروپای قدیم» نامیده شدند.
با توجه به وضعیت کنونی عراق، آمریکاییان دریافته‌‌اند که برای اداره موثر و امن امور عراق نیاز به همیاری اورپاییان دارند. اروپاییها نیز دریافته‌اند که در محاسبات پیرامون عراق، بلکه همه منطقه خاورمیانه با عمل انجام شده روبه‌رو شده‌اند. آنها دریافته‌اند که با سازش و همکاری با آمریکا در امور منطقه‌ای و بین‌المللی بیشتر می‌توانند در بازسازی عراق که منافع اقتصادی بالایی دارد شرکت داشته باشند.
جدی‌تر شدن فعالیت‌های تروریسم بین‌الملل و این احتمال که کشورهای اروپایی ممکن است اهداف بعدی عملیات تروریستی واقع شوند، دولت‌های اروپایی را بر آن داشته که در ادعاهای خود درباره عراق در برابر آمریکا اغماض بیشتری کرده، با پذیرش ضمنی مواضع واشنگتن شکافهای عمیق میان خود و آن کشور را پر و یا دست کم ترمیم کنند (امازاده فرد، 1384: 98).
پس از پایان عملیات آمریکا در عراق موضوع سلاح‌های هسته‌ای و پروژه انرژی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران مطرح شد و اتحادیه اروپا و فدراسیون روسیه با توجه به پیشینه‌های تاریخی خود در ایران و نیز نزدیکی جغرافیایی، خود را در معرض تهدید و خطر تلقی کردند.
از سوی دیگر، مواضع آمریکا در قبال عراق هم پس از براندازی رژیم این کشور دچار تحولاتی شده است. اکنون آمریکا بیش از گذشته از اندیشه هکاری با اروپاییان در اداره امور عراق در قالب سازمان ملل یا خارج از آن حمایت می‌کند. آمریکا همچنین خواهد قدرت و نفوذ خود را در عراق مشروعیت بخشد.
این امور زمینه مناسبی را فراهم آورد که فرایند نزدیکی دوباره اروپا و آمریکا، البته براساس اصول جدید دوباره شکل گیرد. مجموعه تحولات و محاسبات بالا در نهایت موجب شدند که اتحادیه اروپا برای فراموش کردن اختلافات در مواضع خود با آمریکا آمادگی بیشتری پیدا کند. در واقع پس از شکاف بین اروپا و آمریکا در جریان اشغال عراق توسط آمریکا، دو سوی آتلانتیک در صدد برآمده‌اند تا به نحوی این شکاف را ترمیم کنند و پرونده هسته‌ای ایران برای آمریکا و اروپا فرصتی برای این ترمیم به شمار می‌آید (موسوی، 1384: 7).
فرصتها و تهدیدهای ناشی از همگرایی آمریکا و اتحادیه اروپا برای جمهوری اسلامی ایران
الف- فرصتها

همگرایی دوباره اروپا و آمریکا پس از جنگ آمریکا علیه عراق، روی هم رفته فرصت‌ها و تهدیدهایی را در برابر جمهوری اسلامی ایران قرار داده است.
همکاری آمریکا و اتحادیه اروپا در حالت کلی و در پیوند با عراق به مفهوم آن است که وضعیت پس از براندازی صدام حسین و رژیم بعثی در عراق تثبیت شود. این موضوع فرصت‌های خوبی را برای جمهوری اسلامی ایران بوجود می‌آورد. رژیم بعثی عراق عامل عمده تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رفت. برافتادن آن، به طور طبیعی، نویدی برای جمهوری اسلامی ایران بود.
همکاری اروپا در عراق و در منطقه به مفهوم این است که در نتیجه نفوذ آرام کننده دولت‌های اروپایی در واشنگتن و پدیده تقسیم وظایف، اختیارات و علائق به خاطر همکاری دو قدرت، از شدت میزان اثرات منفی حضور و نفوذ آمریکا در عراق برای جمهوری اسلامی ایران به قدر زیادی کاسته شود. اتحادیه اروپا و جمهوری اسلامی ایران در عراق پس از صدام حسین علائق و منافع مشترک دارند. هر دو طرف علاقه‌مند تثبیت اوضاع و روی کار آمدن یک دولت ملی و مستقل در آن کشورند، اروپا تشکیل دولت مستقل را بیشتر به نفع خود می‌داند تا یک حکومت وابسته به آمریکا (فتحی، 1382: 8).
ایران و اتحادیه اروپا هر دو خواهان بازگشت عراق مستقل و آزاد به جامعه جهانی‌اند. جمهوری اسلامی ایران به خاطر نداشتن مناسبات با آمریکا تأثیر زیادی روی خط‌مشی‌های واشنگتن در برابر عراق ندارد. اما اتحادیه اروپا با آمریکا مناسبات زیادی دارد. این مناسبات می‌توانند به تامین منافع جمهوری اسلامی ایران در عراق در پیوند با حضور و نفوذ آمریکا در این کشور کمک کند.
همگرایی و همکاری اتحادیه اروپا و آمریکا، موجب می‌شود تهدید آمریکا از نگاه یک‌سویه به عراق چشم بپوشد و تهدیدی را که از این ناحیه ممکن بود جانشین تهدید رژیم بعثی علیه جمهوری اسلامی ایران شود؛ از بین برود زیرا از یک سو، اتحادیه اروپا مناسبات نزدیک و خوب تجاری، اقتصادی و فرهنگی با ایران دارد و می‌خواهد آن مناسبات را هر چه بیشتر گشترش دهد و از سوی دیگر، آمریکا هم نمی‌خواهد با فشار وارد آوردن بیش از اندازه بر جمهوری اسلامی ایران مناسبات بهبود یافته کنونی خود را با اروپا دچار رکود و کندی کند (امامزاده فرد، 1384: 130)
بنابراین، براندازی رژیم صدام حسین در عمل، میزان و دامنه تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران را کاهش داد که این را باید به مثابه یک فرصت در نظر گرفت. البته همان طور که اشاره شد براندازی رژیم عراق در پرتو همگرایی اتحاد اروپا و آمریکا تبدیل به فرصت برای جمهوری اسلامی ایران می‌شود، در غیر این صورت براندازی رژیم عراق در قالب رقابت مجموع صفر اروپا و آمریکا و یا درگیری اروپا و آمریکا به صورت تهدیدی علیه جمهوری اسلامی ایران در می‌آمد که جانشین تهدید عراق (در دوران صدام حسین) علیه این کشور می‌شد (خلیلی، 1383: 90).
ب- تهدیدها
شماری از تهدیدهایی که از بابت همگرایی اتحادیه اروپا و آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران به وجود می‌آیند را به صورت زیر می‌توان برشمرد:
از آنجا که آمریکا جمهوری اسلامی ایران را در غرب، شمال غرب، شمال، ‌شمال شرق، شرق، جنوب شرق و سراسر جنوب در محاصره خود دارد، همکاری و همگرایی جامعه اروپا با آمریکا به منزله پشتیبانی بیشتر از آمریکا برای محاصره جمهوری اسلامی ایران است. در واقع، جمهوری اسلامی ایران در محاصره غرب (و حتی شرق) است، نه تنها در محاصره آمریکا.
از آنجا که دولت‌های جامعه اروپا عملگرا و واقعیت‌نگر هستند، همگرایی آنان با آمریکا به مفهوم آن نیست که روی واشنگتن در ارتباط با سیاست‌های ضدایرانی آن کشور نفوذ می‌کنند یا بازدارنده هستند؛ بلکه همگرایی آنها با آمریکا به مفهوم آن است که آنها از تهدید آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران بهره‌برداری می‌کنند. (زهرانی، 1383: 503).
همگرایی در مناسبات آمریکا و اتحادیه اروپا علائق و منافع هر دو قدرت را در مناطق مختلف جهان، از جمله در آسیای مرکزی و قفقاز، خاورمیانه و خلیج‌فارس به سوی اجماع بیشتر سوق می‌دهد. این تحول می‌تواند محدودکننده حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران باشد.
برای مقابله با آثار سوء خط‌مشی وجه‌المصالحه قرار دادن قدرت‌های بزرگ، بیشتر کارشناسان حداقل دو راه حل عمده را پیشنهاد می‌کنند:
الف. استفاده از قابلیت‌های همکاری‌های منطقه‌ای
ب. تسریع روندهای مشارکت‌گرا در جامعه مورد تهدید قرار گرفته.
باید اذعان کرد که متاسفانه عوامل همکاری منطقه‌ای برای مقابله با تهدید‌های ناشی از همگرایی قدرت‌های بزرگ در منطقه خلیج‌فارس از قابلیت‌های لازم برخوردار نیستند. این عوامل زمانی دارای توانایی می‌شوند که در خدمت منافع و اهداف قدرت‌های بزرگ به کار روند. بنابراین در نطقه خلیج‌فارس، که نگاه امنیتی بیشتر بازیگر آن معطوف به خارج و به سوی قدرت‌های بزرگ است، نمی‌توان روی ائتلاف منطقه حساب کرد (امامزاده فرد، 1384: 171).
نتیجه:
بعد از پایان جنگ سرد اروپا با تلاش در جهت همگرایی منطقه‌ای بدنبال بازیابی نفوذ گذشته خود در نظام بین‌الملل می‌باشد. به همین دلیل شاهد بروز برخی مخالفت‌ها از سوی اتحادیه اروپا با سیاست‌های آمریکا در جهان بودیم. این مسئله که پس از جنگ سرد شروع شده بود بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 روند سریع‌تری به خود گرفت. تحولات پس از 11 سپتامبر با توجه به قدرت یافتن «محافظه‌کاران جدید» و تقویت یک جانبه‌گرایی واشنگتن در عرصه بین‌المللی، موجب گردید اتحادیه اروپا در صدد ابزار مخالف‌هایی با سیاست‌های آمریکا در جهان بویژه منطقه خاورمیانه برآید تا در عرصه سیاسی – اقتصادی و نظامی، اهداف خود را پیگیری و بر این اساس به تعمیق نفوذ خود در جهان بپردازد. در این رهگذر، جمهوری اسلامی ایران سیاست خود را بر بهره‌گیری از تضاد دو قدرت اروپا و آمریکا استوار ساخت. هدف آن بود که با توجه به اختلاف مواضع اروپا و آمریکا درباره مسائل مهم بین‌المللی ایران ضمن تلاش برای گسترش روابط سیاسی و اقتصادی،‌ قدرت چانه‌زنی کشور ارتقا یابد فارغ از اینکه اختلاف مواضع اروپا و آمریکا درباره مسائل ایران، اختلاف در تاکتیک و نحوه برخورد با این مسائل می‌باشد، نه اختلاف در ماهیت این مسائل. زیرا به رغم اختلاف‌نظر اروپایی‌ها در زمینه سلطه‌جویی و یکجانبه‌گرایی آمریکا، دو قدرت خواهان گسترش وسیع ارزش‌ها و علایق مشترکند و بعید است که به خاطر ایران در مقابل هم بایستند.
در ایران دو دیدگاه نسبت به امکان بهره‌گیری از روابط اروپا و آمریکا وجود دارد. برخی از مسئولین ج.ا.ا معتقدند که امکان بهره‌گیری از تضاد و رقابت دو قدرت اروپا و آمریکا براساس دیپلماسی «بده – بستان» وجود دارد و برخی دیگر بر این باورند که آمریکا و اتحادیه اروپایی یا اردوگاه غرب، هیچ‌گاه حاضر نخواهند شد به خاطر ایران، روابط پسر عموهای لیبرال دموکراسی مسیحی را خدشه‌دار سازند.
واقعیت آن است که بهره‌گیری از تضاد آمریکا و اروپا نیاز به هوشمندی و هوشیاری در نحوه کاربرد این سیاست دارد. در این راستا نخست، باید میان بهره‌برداری از برگه اروپا و اعتماد به آن تفکیک قائل شد. بهره‌برداری از برگه اتحادیه اروپایی به مثابه یک فرصت در مقابل جریانات مخالف است، حال آنکه اعتماد به معنای گذاشتن تمامی تخم‌مرغ‌ها در سبد اروپاست. ایران شایسته است به جای اعتماد به اروپا و دیگر بازیگران از این برگه در راستای مقاصد خود بهره‌برداری کند. اگر ایران به اروپا و دیگر بازیگران درگیر، اعتماد تام کند، در آن صورت مجبور به امتیازدهی و سازش‌های اجباری در برابر این قدرت‌ها خواهد شد. البته توسعه روابط با بازیگران مهمی مثل چین، هند، روسیه و غیرمتعهدها در این مسیر دیپلماسی قدرت مانور و چانه‌زنی ایران را بیشتر می‌کند. بنابراین در شرایط کنونی توسعه مناسبات با همه قدرت‌ها و اعتمادسازی جهانی باید سرلوحه سیاست خارجس کشور قرار گیرد.
برای چیره شدن بر تهدیدهای نظامی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از همکاری همگرایی آمریکا و اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران در سالهای پس از حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان و گسترش حضور و نفوذ این کشور در شمال، جنوب، شرق و غرب جمهوری اسلامی ایران باید بدانیم که این قدرت‌ها دیر زمانی است که نه تنها رقیبت یکدیگر نیستند بلکه برای بهره‌برداری‌های مختلف از جمهوری اسلامی ایران با یکدیگر رفیق و به اصطلاح هم سفره‌اند. پنج کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، چین و روسیه با دارابودن بالاترین حجم تسلیحات هسته‌ای به «کلوپ 5 کشور» شهرت یافته‌اند. این پنج کشور تلاش روشنی برای حفظ موقعیت برتر خود دارند (عبدالکریم، 1384: 1).
اتحادیه اروپا و آمریکا به رغم رقابت‌هایی که میان این کشورها وجود دارد، آنها در عمل و در مقابله با کشورهای جهان سوم متحد و همگرا هستند. این کشورها در سیاست‌های اعمالی خود برای حفظ حکومت حزبشان، به همکاری با یکدیگر روی می‌آورند. آنچه مشخص است پس از شکاف بین اروپا و آمریکا در جریان اشغال عراق توسط آمریکا، دو سوی آتلانتیک درصدد برآمده‌اند تا به نحوی این شکاف را ترمیم کنند و پرونده هسته‌ای ایران برای آمریکا و اروپا فرصتی برای ترمیم به شمار می‌آید. اروپا نیز به دنبال آن است که شکاف با آمریکا را ترمیم کند، لذا نه تنها به دنبال اختلاف با آمریکا نیست بلکه در تلاش است خاطره اختلاف عراق را هم از ذهن آمریکا بزداید (موسوی، 1384: 3).
یکی از مسائل مهم این است که اروپا و آمریکا در قبال ایران با یکدیگر اختلاف‌نظر ندارند بلکه نوع نگرش آنان متفاوت بوده است، بدین معنا که آمریکا معتقد است تنها از طریق اعمال فشار شدید و ایجاد محدودیت می‌توان دولت ایران را وادار به تغییر رفتار کرد اما اروپاییان معتقدند از طریق گفتگو با ایران می‌توان تهران را ترغیب به تغییر رفتار، به ویژه در سیاست خارجی نمود (خلیلی، 1383، 90). قبول این واقعیت مستلزم آن است که در گفتمان‌های سیاسی به جای دعوت از اروپا برای جدایی از آمریکا و داشتن استقلال عمل اروپایی، از اروپا دعوت شود به شیوه‌ای آمریکا را ترغیب کند تا راه حل مذاکره را برای مسئله هسته‌ای ایران بپذیرد.
اروپا برای آینده همگرایی خود و روابط فراآتلانتیکی نیاز به آن دارد تا به شیوه‌ای مسائل هسته‌ای ایران را حل و فصل کند که اولا در صحنه بین‌المللی واقعیتی به نام «سیاست خارجی اروپایی» به رسمیت شناخته شود و ثانیا وجه مشخصه این سیاست خارجی مستقل اروپایی تقابل با سیاست خارجی آمریکا نباشد و بخش مکمل از آن محسوب شود.
به طور کلی، در دوره کوتاهی که از سقوط صدام حسین در عراق آغاز می‌شود تا به امروز، اروپا و آمریکا به سرعت اختلافات خود در قبال مسائل ایران را کنار گذاشته و سیاست‌های واحدی اتخاذ کرده‌اند. اتحادیه اروپا نیز، اینک گسترش مناسبات خود با ایران را به رعایت حقوق بشر، تعلیق غنی‌سازی اورانیوم، امضای قراداد الحاقی مربوط به بازرسی‌های سرزده از تاسیسات اتمی، عدم حمایت از تروریسم و همکاری در تلاش‌های مربوط به صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطین مشروط کرده‌اند (خالوزاده، 1383، 2)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات