بسماللهالرحمنالرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر واجعلنا من خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه
خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالم و خدای بزرگ را سپاسگزارم که این توفیق را عنایت کرد تا لحظاتی را در خدمت شما عزیزان، منادیان فرهنگ و مدافعان عزت انسان و جامعه انسانی باشم.
بحثهای خوبی مطرح شد. پنج شش نفر از دوستان صحبت کردند. ما محروم شدیم. اگر فرصت بود همه دوستان صحبت میکردند، حتماً مطالب شنیدنی و ارزشمند فراوانی داشتند. امیدوارم حالا خلاصۀ این هماندیشی را آقای دکتر به من برسانند و من هم از نظرات عزیزان استفاده کنم.
من هم میخواهم چند نکته را خدمتتان عرض کنم که در واقع درس پس دادن است.
شکی نیست که مأموریت شما مأموریت اصلی است. تقسیمبندیهای رایج فرهنگ، اقتصاد و سیاست، اعتباری هستند. فرهنگ روح حاکم بر همه فعالیتهاست. اگر اقتصاد واجد و پیامآور فرهنگ نباشد، چه چیزی پیامآور فرهنگ است؟ سیاست هم همینطور. هر اقدامی تحت یک نظام فرهنگی انجام میشود و یک پیام فرهنگی دارد. اما به طور مشخص اسم ترویج اندیشه، مبانی فکری، ویژگیهای اخلاقی و ارزشی را فرهنگ گذاشتهایم. با این نگاه اصلاً ما در عرصه بینالملل کار سیاسی نمیکنیم، بلکه کار فرهنگی میکنیم و در عرصۀ اقتصاد هم همینطور. هر اقدامی اگر در خدمت تعالی، رشد و کمال انسان باشد، کار فرهنگی است که حالا عرض میکنم که چه موقع یک کالای اقتصادی هم پیام فرهنگی خواهد داشت. اما موضوع اصلی فرهنگ است.
حالا باز برای تقویت این بحث به خود انسان برگردیم. مهمترین موضوع هستی انسان است و مهمترین موضوع دربارۀ انسان فرهنگ است. انسان بدون فرهنگ معنا ندارد. پس فرهنگ اصل است. این یک نکته.
نکتۀ دوم دربارۀ جنگ فرهنگهاست. من اعتقاد ندارم جنگ فرهنگی است، بلکه جنگِ فرهنگ با بیفرهنگی و نبرد تعالی با سقوط است. والا اگر دو نظام فکری و ارزشی هر دو در خدمت کمال انسان باشند، جنگی معنا ندارد. آیا ما فرهنگ و اندیشۀ منحط مادی را واجد ارزش میدانیم؟ خیر. چون انسان را ساقط میکند و به همین دلیل نباید بگوییم این کار فرهنگی است. چون در واژۀ فرهنگ نوعی ارزش انسانی هم مستتر است. ما جنگ نداریم. اتفاقاً انسانهای فرهنگی با کسی جنگ ندارند. پیامبران با چه کسانی جنگ دارند؟ وجود پیامبران رحمت است؟ عدهای مانع درست میکنند و پیامبران مانع را از مسیر کمال انسانها برمیدارند، والا جنگی وجود ندارد. اصلاً به فرهنگ نباید رنگ و بوی نظامی داد. ذات فرهنگ ریشهکن کردن برخورد نظامی از مناسبات انسانی است. فرهنگ میخواهد بگوید رابطۀ انسانها نباید براساس زور و قدرت تنظیم شود، بلکه باید براساس انسانیت تنظیم شود. نه اینکه در مقابل طراحیهای دشمن ما صفآرایی نکنیم، من اصلاً نمیخواهم این را بگویم. یک موقع برداشت اشتباه نشود.
حالا این را کنار بگذاریم و به نکتۀ اصلی برگردیم. شما میخواهید در دنیا کار فرهنگی کنید. کار فرهنگی یعنی چه؟ دوستی اینجا خبر خوبی دادند و گفتند در طول ماه مبارک رمضان در یک کشور 35 میلیون نفری، هشت نفر مسلمان شدند. این خیلی خوب است و تبریک میگوییم، اما در طول ماه مبارک رمضان چند نفر در این کشور به دنیا آمدند؟ گمانم بیش از 25 هزارنفر. سالی 30 هزار نفر در آنجا به دنیا میآیند. سی هزار انسان اضافه شده و هشت نفر مسلمان شدهاند. فکر میکنید چه موقع جهان اصلاح میشود؟ از نظر زمانی پیشبینی کنیم. فرض کنیم یک رشد ده درصدی یا بیست درصدی یا صددرصدی هم روی این هشت نفر بگذاریم . میشود حساب کرد ولی چه موقع؟ نمیخواهم بگویم این کار بدی است، اما کار اصلی این نیست. اصلاً مگر خدا غیر از اسلام دینی قرارداده است؟ خیر. حضرت ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبران غیرمسلم بودهاند؟ اصلاً خدا دینی به نام یهودیت و مسیحیت فرستاده است؟ مگر میشود؟ یک دین بیشتر نفرستاده است و آن دین اسلام است. فرقه یهودی و مسیحی داریم و اینها دکان است. دینی به نام یهودیت نیست.
ما میخواهیم اسلام را معرفی کنیم. فرق است بین اینکه مردم را به اسلام دعوت کنیم تا اینکه به خودمان دعوت کنیم و این نکته بسیار مهم است. خیلی جاها وقتی میبینید کار جلو نمیرود، باید تجدید نظری در خودمان هم داشته باشیم. معلوم است که امروز یک صفبندی در دنیا شروع شده است. مسیحیها برای خودشان یک گروه درست کردهاند و عدهای به نام مسیحیت دکان درست کردهاند. یهودیها همینطور. در بین مسلمانها هم هست. نمیخواهم اسم ببرم. بعضی از این گروههایی که به نام اسلامهای خیلی انقلابی و تند درست شدهاند، مال اسلام بودهاند؟ ما میخواهیم بشریت را به چه چیزی دعوت کنیم؟ ای مردم مسلمان شوید! بسیار خب حالا مسلمان شدیم، بعد از آن چه کار کنیم؟ اصلاً فرض کنیم ما در حال یک مواجهه و نبرد فرهنگی، فکری و اندیشه هستیم. کی میتوانیم موفق باشیم؟ آن موقع که بر فضای فکری و فرهنگی عالم غلبه کنیم. کار فرهنگی یک طیف است. از برگزاری نماز جماعت هست تا درس اخلاق. اینها لازم و ارزشمند است، ولی با اینها اتفاقی در دنیا نمیافتد.
رمز ماندگاری ما که اهل ولایت هستیم، چه بوده است؟ الان شما خودتان را با دیگرانی که مسلمان هستند مقایسه کنید. ببینید چقدر در نوع دریافت از محیط، تحلیل وضع جهان، تصمیمگیری، حرفزدن، عملکردن و حتی در اخلاق، رفتار و معاشرت چقدر فاصله هست. از کجاست؟ به نظرم در دو عنصر است که دو عنصر یک حقیقتاند. اول اینکه ما همیشه مخالف وضع موجود بودهایم و به وضع موجود قانع نبودهایم. همیشه حق را ترجیح دادهایم و نه حزب، گروه، طایفه و دسته را. دوم اینکه ما یک نقطۀ نورانی، هدف و آرمانی متعالی را در ذهنمان داریم و به دنبال آن هستیم و در هر مقطعی وضع موجود را با آن مقایسه میکنیم، وضع موجود را باید نفی کنیم.
امروز نظمی در دنیا برقرار است و مدیریت و مبانی اندیشهای بر دنیا حاکم است و تمام فرهنگها را شکل میدهد. شما هشت نفر مسلمان را بکنی، او 30 هزار مسیحی جایش میگذارد؛ مسیحی به معنای فرقه. شما دو جلسه میگذاری او دو رسانه درست می کند که به تمام خانهها میرود. چطور میخواهی با این مواجه شوی و این را زمین بزنی؟ دو کار باید انجام بشود. اول اینکه باید این وضع را نقد و نفی کنیم. حتماً یکی از محورهای اصلی کار فرهنگی ما نقد و نفی وضع موجود دنیاست. اما آیا هر نفی، نقد و تخریب و به هم زدنی برای ما مطلوب است؟ حتماً این طور نیست. نظام جایگزین مهم است. چه چیزی میخواهیم جای آن بیاوریم. امواج انقلابی که میخواهد وضع موجود را به هم بزند، زمانی کامل، موفق و در مسیر است که نظام جایگزین متعالی را دنبال و معرفی کند.
ما میخواهیم وضع دنیا را به هم بزنیم، بعدش چه؟ شاید بدتر از آن آمد. چه چیزی میخواهی جای آن بگذاری؟ همه حرف ما در طول 1400 سال آن چیزی بوده که میخواهیم جای آن بگذاریم. امروز هم عزیزان! برگ برنده و سخن برتر ما و آن حرفی که دنیا را به سمت ما میآورد، مرزها و تعصبات را برمیدارد و انسانها را بیدار می کند، نظام جایگزین نظام موجود عالم است که آن را باید معرفی کنیم. والا 500 سال ما وضع موجود و اندیشۀ مادی را نقد کنیم. البته نقد باید عالمانه، منطقی، درست و منصفانه باشد. با سر وصدا و شعار و... اتفاقی در دنیا نمیافتد، اما حتماً و حتماً ما باید نظام جایگزین را معرفی کنیم. آن نظام جایگزین است که به حرکتهای انقلابی، انگیزههای فردی و نیروی تغییر دهندۀ دنیا جهت میدهد. جز آن نظم جایگزین ما حرفی برای دنیا نداریم. امروز شما میخواهید بروید کار فرهنگی کنید و مردم را میخواهید به چه زندگیای دعوت کنید؟ نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جایگزین وضع موجودی که معرفی میکنید کدام است؟ میخواهید به دنیا بگوییم بیایید مثل ایران شوید؟ این قدر تعصبات نژادی، قومی، قبیلهای، تبلیغی، رسوبات و غبارها هست که اصلاً اجازه نمیدهد که این طرف بیایند. پس مردم را باید به کجا دعوت کنیم؟ آن باغ سبزی که باید نشان دهیم، کدام است؟
پاسخ روشن است. در مقابل این نظم ضد انسانی و مادی ما باید نظم جهانی مطلوب خودمان را معرفی کنیم که در فرهنگ ما معرفی شده است و این فصل مشترک همه پیامبران است و هیچ کس مقاومت نمیکند. شما اگر بگویید بیایید مثل ایران شوید یا حتی مسلمان شوید، مقاومت هست. بگویید بیایید به آن سمتی که خدا برای همه گذاشته و همه پیامبران گفتهاند تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم. تنها جایگزین مطلوب قابل عرضه به بشریت و قابل پذیرش توسط اکثریت بشریت نظم و جامعه مهدوی است. جز این ما چیزی نداریم که به دنیا بگوییم. بالاخره شما میروید با مردم صحبت میکنید و بخش عمده حرفتان این است که وضع موجود به درد نمیخورد. میگویم خوب چه چیزی میخواهید جای آن بگذارید. میخواهید این را بگذارید که خودتان رئیس ما شوید. بلافاصله باید جایگزین را بگوییم. اصلاً برای نفی وضع موجود هم بهترین وسیله و ابزار معرفی نظم جایگزین و بعد مقایسه کردن است. امروز در عرصه اندیشه و فرهنگ ما کالایی ارزشمندتر از این برای عرضه نداریم. چیزی وجود ندارد. دنیا را گرفتهاند و دارند تولید فکری، اندیشه و هنری میکنند و دنیا را اداره میکنند. درست است که زحمت زیاد کشیده میشود ولی عقبیم. اگر هم میبینید در افکارعمومی و ارادههای دنیا و نگاه بشریت دارد تغییراتی اتفاق میافتد، ناشی از آن پیام انقلاب اسلامی و معرفی نظام جایگزین است و اتفاقاً این محور وحدت است.
صحبت از امام در واقع برافراشتن پرچم وحدت همه بشریت است، به شرطی که خودمان را پشت نام امام معرفی نکنیم و خودمان را توجیه نکنیم، بلکه حقیقت امام و حکومت مهدوی جهانی را معرفی کنیم. من شک ندارم که اگر حقیقت آن معرفی شود، از هفت میلیارد جمعیت جهان شاید تعداد انگشت شماری بمانند که مقاومت کنند. برای چه باید مقاومت کنند؟ شما خودشان را دارید به خودشان هدیه میدهید. آینه میگذارید جلوی آنها و نقطۀ کمالشان را میخواهید به آنها عرضه کنید. همه حقیقت را میخواهید یک جا عرضه کنید. ما در این زمینه کوتاهی کردهایم.
برویم در بازار اندیشه یک کتاب بنویسیم که جواب آنها را بدهیم. این تا کی و چقدر؟ شما یک کتاب مینویسید آنها ده هزار جلد کتاب منتشر میکنند. به لحاظ جمعیت و عددی فاصله مرتباً زیاد میشود. الان در اروپا رشد گرایش به اسلام خیلی زیاد است و سرعت آن شتاب دارد. اما چند نفر مسلمان میشوند چند غیرمسلمان به دنیا میآیند؟ فاصله آن در همه جای دنیا مرتباً زیاد میشود. اگر رفتیم روی فطرت و حقیقت انسانها همه با شما هستند. فرهنگ مسلمانها فقط برای مسلمانها نیست. اصلاً پیام اسلام و پیامبر و امیرالمومنین فقط برای مسلمانها نیست.
ما سیزده رجب در یک مجلسی بودیم آقایی مفصل راجع به امیرالمومنین سخنرانی کرد. گفت امیرالمومنین فخر شیعه است. این حرف درستی است. من به او گفتم حضرت آقا عذر میخواهم امیرالمؤمنین فخر بشریت و عالم هستی نیست؟ اصلاً امیرالمومنین مال ماست؟ همین اندیشه غلط است. همان لحظه که فکر کردیم همه خوبیها، امام و پیامبر برای ماست. پیامبر مال همه است. هر کس در هر نقطه عالم اگر این را فهمید که پیامبر اسلام ما او هم هست، اصلاً نگاه و تحلیل او عوض میشود. الان گارد گرفتهاند. هر کس در هر نقطۀ عالم اگر بفهمد خدا یک حقیقت، امام و انسان کاملی را خلق کرده که تجسم و عینیت رحمت، علم، حکمت و همه خوبیها و زیباییهاست و به همه بشریت هدیه کرده است، چه کسی مقاومت میکند؟ اما در این 32 سال هم واقعاً روی این مفهوم کم کارکردهایم. تا میگوییم امام زمان دو تا مارک روی پیشانیات میچسبانند. بین خود و خدا غیر از اینکه امام زمان را به عنوان انسان کامل، الگو، راه و دستگیر و واسطۀ بین انسان و خدا و حکومت او را به عنوان نظام جایگزین معرفی کنید، حرف دیگری دارید بزنید. چه میگویید که جاذبه دارد؟ معلوم است وقتی میگویید عدالت مردم خوششان میآید، چون از عدالت مطلق خوششان میآید. امروز عزیزان، به خصوص سازمان فرهنگ و ارتباطات این را تئوریزه، بستهبندی و آماده کند و به همۀ سؤالاتش پاسخ بدهد. وارد این فرقههای انحرافی و جزئی نشویم که کجا امام به دنیا آمد و کجا رفت. اینها ملاک نیست، بلکه حقیقت و ضرورت ویژگیهای امام هم نقلی و هم عقلی قابل اثبات است و این فصل مشترک است.
شاید برایتان گفتهام. ما با رهبران مسیحی امریکا جلسهای داشتیم. از اروپا هم دعوت کرده بودند. اینها تحت تأثیر همین حرفها شروع کردند که چرا گفتی هولوکاست؟ ما توضیحات را دادیم و تمام شد. نوبت ما شد که سؤال کنیم. من به آنها گفتم خب شما از وضع موجود دنیا راضی هستید؟ معلوم است پاسخ منفی بود. گفتم این همه کشتار، جنگ، جنایت، ظلم و چپاولهای سیستماتیک وجود دارد. یک بازی در بورس امریکا میکنند، صدها میلیارد دلار از جیب یک عده در میآید و به جیب یک عده دیگر میریزند. یک بازی در خزانهداری امریکا میکنند دهها هزار میلیارد دلارهای تقلبی تزریق میکنند. نه تقلبی به لحاط اسکناس بلکه به لحاظ هویت و ماهیت پول بودن، بیارزش بودن و بدون پشتوانه بودن آن. در طول تاریخ غارت به این گستردگی و نظم وجود نداشته است. تمام کسری بودجههایشان را از جیب سایر ملتها درمیآورند. گفتم شما راضی هستید؟ گفتند خیر. گفتم میخواهید چه کار کنید؟ اگر حضرت عیسی الان بودند چه کار میکردند؟ اینکه راه بیفتید، از این ثروتمندها پول بگیرید و در افریقا و این طرف و آن طرف چهار تا آدم پیدا کنید و آنها را شستشوی مغزی بدهید و مسیحی کنید، این مأموریت شماست؟ با این کارها دنیا درست میشود؟ گفتند نه قبول داریم. گفتم پس چه چیزی باید جای آن بیاید؟ گفتند باید عدالت و... بیایید. گفتم پس کسی میآید؟ گفتند حضرت مسیح باید بیاید. گفتم خوب ما قبول داریم که حضرت مسیح باید بیاید. ما میگوییم کسی خواهد آمد و حضرت مسیح هم با او خواهد آمد. در اینکه کسی میآید، شک و اختلاف نداریم. سؤال بعدی من از آنها این بود که ما باید چه کار کنیم بنشینیم تا بیاید؟ مسئولیتی نداریم؟ اگر مسئولیتی نداشته باشیم، پس آن بیهوده است یا ما بیهوده هستیم. بالاخره خودشان اقرار کردند و گفتم بیایید با هم برای او کار کنیم. محور وحدت قشنگتر از این؟ جلو ظلم بایستیم و عدالت و یگانه پرستی و پاکی را تبلیغ کنیم.
عزیزان من! باید روی این کار کنیم و معرفی کنیم. اصلاً اگر فرض کنیم جنگ فرهنگی و اندیشهها هست اینجاست، والا اگر درگیر موارد جزئی شویم که باختهایم. باید بایستیم بگوییم این نفی و این هم جایگزینش است. اثبات کنیم.
اما نکتۀ آخر، کار فرهنگی نیازمند روح است. با کار مکانیکی و کارخانه کنسروسازی و حتی با مرغداری متفاوت است. گرچه مرغداری هم این را که من میگویم نیاز دارد. روح اصلی آن توجه به امام، حکومت جهانی و انسان کامل است و اما مایهای که به کلام و عمل شما اثر میدهد، از عشق و محبت به انسانهاست. اگر شما مخاطبان خود را دوست نداشته باشید، کار شما فایده، اثر و روحی ندارد و احیا کننده نیست. خمیرمایۀ کار فرهنگی عشق به مردم است. پیامبر عزیز ما تجلی اعلای عشق به مردم بودند. رحمه للعالمین، حتی برای دشمنانش هم رحمت بود. این نکته کلیدی است. خیلی از ما راه را گم کردهایم. در بعضی از رفتارها میبینیم. اگر عشق نباشد کار فرهنگی بیمایه است و بیمایه هم فطیر است.
شما را به کتاب آداب الصلاه امام ارجاع میدهم. فکر میکنم انتشارات جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم آن را چاپ کرده است. صفحه 260تا 265 را حتماً بخوانید، چون شما سفیر فرهنگی هستید. آنجا امام به وجه تسمیه رحمان و رحیم در سورۀ حمد میرسد و میگوید چرا خدا خودش را رحمان و رحیم صدا میکند؟ چقدر این صفت رحیمیت و رحمانیت خدا مهم است؟ چرا عشق و محبت این قدر مهم است؟ شرحی که امام راحل میدهد، خیلی زیباست. ایشان میگوید اصلاً تجلی انسانیت انسان متناسب با پرشدن قلب از عشق و رحمت به انسانهاست. بعد ایشان میگوید اگر شما میخواهید تبلیغ بکنید، باید دلت از عشق به مخاطب پر باشد والا اثر ندارد. ایشان مثال میزند و میگوید فرعون که کار خیلی زشتی کرد و گفت: انا ربکم الاعلی و خودش را جای خدا گذاشت و ادعای عجیبی کرد. یعنی به جنگ خدا رفت. خداوند میتوانست با یک اراده او را محو و معدوم کند. نه اینکه آن را بکشد، بلکه کاری کند که دیگر کأنه از اول وجود نداشته است. خدا که میتواند این کار را بکند. اما خدا این کار را نکرد. خدا فرعون را خلق کرده و دوستش دارد و میخواهد او را هدایت کند. برای اینکه خدا برای هدایت فرعون که آن طغیان عظیم را کرد، یکی از بهترین بندگان خودش حضرت موسی را انتخاب کرد. همان اول کار او را سراغ فرعون نفرستاد، بلکه او را آزمایش و تربیت کرد و صیقلش داد تا دلش را از رحیمیت پر کرد. او را خالص کرد و به عشق تبدیل شد. بعد تازه او را تنها نفرستاد، بلکه برادرش را کنارش گذاشت. حالا امام سختیها را شرح میدهد. حضرت موسی چه کشید، چه سختیهایی و به کجا رفت، روحش لطیف و لطیف شد و آخر در نقطۀ اوج، خدا گفت خب الان آماده شدهای اذهب الی فرعون. تازه سراغ فرعون میروی، قولوا له قولا لینا. هل لک الی أن تزکی، دوست داری پاک شوی؟ واهدیک الی ربک فتخشی، میخواهی تو را هدایت کنم؟ بعد امام نتیجهگیری میکنند و میگویند چه بسیار منکراتی که از امر به معروف قلب غیر رحمانی ایجاد میشود. ظاهرش هدایت، اما باطنش نابود کننده است. اگر رحمت در آن نباشد، شما بهترین حرفها را بزن. زیباترین کلام را در دنیا به کار ببر، اثری ندارد، آن کسی که به کلام شما روح و اثر میدهد عشق به انسانهاست.
عزیزان من! رایزن فرهنگی باید واقعاً عاشق مردم باشد و اصلاً نگاه نکند این بر چه دین و مذهبی است، عاشقش باشد. بعد حرفش اثر دارد.
عرضم را خلاصه کنم. ما دنبال آرمانها هستیم. آرمانها یک لحظه از جلوی چشم ما دور نمیشود. مثل کوهنوردی هستیم که میخواهد به قله دماوند برود. یک چشمش به قله و یک چشمش جلوی پایش است. قله را نگاه میکند و قدم برمیدارد. ولی ما در متن آرمان داریم قدم برمیداریم و با واقعیت حرکت میکنیم.
کار فرهنگی کار اصلی است و دستگاه دیپلماسی ما هم پشتیبان شماست. اگر شما این فضا را برای حکومت جهانی و کمال و حقیقت انسان ترسیم کردی، آن وقت هر اتفاقی در ایران بیفتد و هر کالایی از ایران برود، رنگ و بوی فرهنگی دارد. ما ماهواره به فضا میفرستیم، همه دنیا خوشحال میشود؛ همه مستضعفان و عدالتطلبان خوشحال میشوند. آثار فرهنگی دارد. آثار فرهنگی آن کجاست؟ دیدگاهها و اندیشههای جمهوری اسلامی در ذهن آنها نهادینه میشود و اصالت پیدا میکند. آقا ماهواره به هوا فرستادهایم و این یک کار فناوری است، چطور میگویید اثر فرهنگی دارد؟ اثر فرهنگی دارد، زیرا در مناسبات بین ملتها، باورها را در دنیا تغییر میدهد.
کار نانو تکنولوژی و بیوتکنولوژی میکنی، خودرو و دستگاههای گوناگون میسازی، اثر فرهنگی دارد. زمانی که شما آن بستر را پهن کرده و آن فضا را درست کرده باشید، بعد هر اقدامی یک نقش و تأثیر فرهنگی دارد. ما برای معرفی به دنیا یک حقیقت بیشتر نداریم و آن حکومت جهانی است که جایگزین وضع موجود خواهد شد و خلاصۀ حرف ما این است و اصلاً جمهوری اسلامی برای این درست شده است.
بگذارید این را هم بگویم. دیدم بعضی آدمهای کوتهبین و جاهل گفتند آقا اینها که میگویند حکومت جهانی پس ولایت فقیه چه معنایی دارد؟ چون میگوییم حکومت جهانی، ولایت فقیه لازم است. چون امام زمان هست، ولایت فقیه معنا دارد. اگر حکومت امام زمان نباشد، ولایت فقیه معنا ندارد. ولایت فقیه راه، مسیر و سلسله مراتب است. او پشتوانه این است. اگر او را برداری پشتوانه ندارد. اصلاً نظام ولایت فقیه در جمهوری اسلامی بر پا شده تا حاکمیت جهانی اسلام را فریاد بزند نه اینکه به خودمان دعوت کنیم. ما هزار عیب داریم. ما باید به نقطه کمال دعوت کنیم تا همه بیایند. اگر فارغ از همه پیرایهها و قالبها به نقطه کمال دعوت کنیم، بدانید که فوج فوج خواهند آمد.
والسلام علیکم و رحمة الله