تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۰۹  ، 
کد خبر : ۲۴۱۷۸۷

دلایل حضور آمریکا در خاورمیانه پس از 11 سپتامبر

تألیف: دکتر سیدجواد امام‌جمعه‌زاده (استادیار گروه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه اصفهان) رئوف رحیمی (کارشناس ارشد روابط بین‌الملل دانشگاه اصفهان) چکیده: راهبرد اصلی آمریکا در شرایط نوین جهانی چیست؟ شاید این دشوارترین سؤالی باشد که از دهه‌ی نود میلادی و بعد از فروپاشی نظام دو قطبی جهان تاکنون ذهن بسیاری از دولت‌ها، سیاسیون، حقوق‌دانان و روشنفکران را در سطح جهانی به خود مشغول کرده است. پاسخ‌هایی که به این پرسش دشوار داده می‌شود؛ متضاد پراکنده و شخصی است. با این حال اشتراکات زیادی نیز در پاسخ‌ها وجود دارد. بررسی وجوه مشترک مذکور تا حدی می‌تواند کمک کند تا تصویر روشن‌تری از اهداف آمریکا به دست داده شود. در این راستا راهبرد آمریکا در دو سطح جهانی و منطقه‌ای قابل بررسی است. کتاب «تنها قدرت جهانی؛ راهبرد سلطه برتر آمریکا» قبل از حادثه‌ی 11 سپتامبر 2001 و حمله‌ی آمریکا به افغانستان و حذف طالبان از قدرت، منتشر شده است؛ با توجه به نتایج کتاب موصوف می‌توان به صحت پیش‌بینی‌های برژنسکی بهتر پی برد وی معتقد است آمریکا در افغانستان و آسیای مرکزی باقی خواهد ماند و قصد ندارد به این زودی‌ها از این منطقه‌ی حساس جهان خارج شود. در این خصوص که یکی از هدف اصلی آمریکا و انگلیس و متحدان اروپایی آن‌ها از طرح مبارزه با تروریسم، حمله به افغانستان و حتی عراق تسلط بر ذخایر غنی نفت و گاز منطقه‌ی خاورمیانه، آسیای مرکزی و حوزه‌ی دریای خزر است؛ بسیاری از صاحب‌نظران اتفاق‌نظر دارند. گفته می‌شود راهبرد انرژی آمریکا قرار است در آینده به جای خاورمیانه (در صورت اتمام انرژی خاورمیانه یا روبه‌رو شدن با مشکل) بر ذخایر نفت و گاز منطقه‌ی آسیای مرکزی و حوزه‌ی دریای خزر متمرکز شود بنابراین هم تسلط بر این ذخایر و هم مسیر انتقال آن در راهبرد آمریکا جایگاه خاصی پیدا خواهد کرد. با توجه به مطالب فوق این مقاله درصدد است با روشن ساختن راهبرد آمریکا ضمن تأیید این‌ که هر کشوری اولین قاضی در تعیین منافع خود می‌باشد راه‌کارهای موضوعی برای تأمین منافع کشورها از جمله آمریکا ارائه نماید.

زمینه‌های طرح مسئله
حادثه‌ی 11 سپتامبر 2001 نقطه‌ی عطفی تلقی می‌شود، چون دو رشته‌ی علمی، روابط بین‌الملل و حقوق بین‌الملل را با تحولات مهمی مواجه ساخت و دوره‌ی جدیدی از سیاست بین‌الملل و راهبردهای امنیت ملی شروع شد. این تحولات نظم جدیدی را به وجود آورد و برخی معتقدند قرن 21 با حادثه‌ی 11 سپتامبر شروع می‌شود و نظم آینده بر این اساس شکل می‌گیرد. هر حادثه‌ی مهم، به ویژه با ابعاد جهانی، حقوق بین‌الملل را به چالش می‌کشد وقایع 20 شهریور 1380 آمریکا وجدان بیدار جهانیان را در مورد نقش حقوق بین‌الملل به تأمل واداشت.
توصیف حقوقی اعزام نیروهای مسلح به افغانستان و برکناری رژیم طالبان و سرانجام تهدید سایر دولت‌ها از سوی آمریکا همگی با ادعای پاسخ به حملات تروریستی مورد بررسی قرار می‌گیرد. رویکرد میلیتاریستی دولت‌های آمریکا، انگلیس و افزون بر آن توسل دولت هند به مفهوم دفاع در برابر تروریسم برای تحمیل نظرات خود به دولت پاکستان در جهت حل مناقشه در دولت هم‌اکنون شکل‌گیری رویه‌ای بین‌المللی را به منصه‌ی ظهور می‌رساند که براساس آن ممکن است دولت‌ها بتوانند خودسرانه با اتکا بر مفهوم «دفاع مشروع» ممنوعیت تهدید با توسل به زور را نادیده انگارند و مسائل داخلی یا تعارضات بین‌المللی خود را به شیوه‌ای قهرآمیز حل کنند.
کسانی که حادثه‌ی 11 سپتامبر را به وجود آوردند، بدون تردید نمی‌دانستند چه پی‌آمدهای ناخواسته‌ای را می‌آفرینند. آن‌ها ساختمان پنتاگون و برج‌های دوقلوی سازمان تجارت جهانی را نشانه گرفتند، اما تصور نمی‌کردند که افزون بر در اختیار گذاشتن فرصتی استثنایی برای جنگ‌سالاران آمریکایی، بی‌عدالتی و بی‌نظمی را در نظام بین‌الملل افزایش می‌دهند. سؤال اصلی آیا هدف آمریکا مبارزه با تروریسم برای امنیت و صلح جهانی و در راستای اهداف ملت‌ها و دولت‌های جهانی‌ست؟ سؤال فرعی منافع آمریکا در منطقه چیست؟ فرضیه‌ی اصلی تروریسم بهانه‌ی حمله‌ی ایالات متحده به رژیم طالبان و ابزار تهدید سایر کشورهای دیگر است.
واقعیت این است که تعریف مشخصی از تروریسم ارائه نشده و عناصر و ارکان آن مشخص نشده است و تاکنون هیچ‌گونه معاهده‌ی جامعی در مورد مبارزه با آن شکل نگرفته است. مجازات جرائم تروریستی اغلب براساس حقوق داخلی در دادگاه‌های ملی انجام می‌پذیرد. اولین تلاش جهانی برای مبارزه با تروریسم، کنوانسیون 1937 ژنو در مورد پیش‌گیری و مجازات تروریسم بود که از سوی جامعه‌ی ملل در پی ترورهای پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ارائه شده بود.
تاکنون سازمان ملل معاهداتی را طرح و به تصویب دولت‌ها رسانده است که بدون اشاره‌ی مستقیم به تروریسم، به تعدادی از فعالیت‌های تروریستی توجه کرده‌اند. این کنوانسیون‌ها تروریسم را از رهگذر اقدامات خاص تعریف کرده‌اند تا از طریق توصیف و تبیین کلی این پدیده، یک چارچوب حقوقی بین‌المللی را برای مبارزه با جرائم تروریستی مانند هواپیماربایی، گروه‌انگیزی و... فراهم ساخته‌اند.(1)
فقدان کنوانسیون مستقل در مورد مبارزه با تروریسم و انجام این اقدام توسط نهاد خاص، باعث شد ایالات متحده از فرصت استفاده کند و با نقشی که در شورای امنیت دارد و هم‌چنین با عنایت به قدرت تبلیغاتی بالا، توانست بدون واکنش مؤثر جهانی به رژیم طالبان و سپس عراق حمله کند. فرضیه‌ی فرعی حادثه‌ی 11 سپتامبر زمینه را برای سلطه و شناختن جهان تک‌قطبی تحت هژمونی آمریکا را فراهم ساخته است. زیرا بعد از کمونیسم نیاز به جایگزین برای تحقق خواسته‌هایش دارد و تروریسم این نقش را برای آمریکا بازی می‌کند. حضور تروریست‌ها در مناطق مختلف جهان گویای این است که آمریکا هدف اصلی‌اش مبارزه با تروریسم نبوده بلکه هدفش استفاده ابزاری از تروریسم برای برخورد با مخالفان‌شان در سراسر جهان به منظور نهادینه کردن نظام تک‌قطبی به رهبری خود است.
حل ریشه و اساس اقدامات تروریستی نیازمند رفع سلطه، تبعیض، زیاده‌خواهی، نفی زور و خشونت و رفع شکاف‌های شمال و جنوب و توجه به عدالت و حقوق بشر است. به هر حال، در این مقاله سعی خواهد شد با بررسی مختصر ره‌نامه‌ی امنیت ملی، نقش شورای امنیت در حادثه‌ی 11 سپتامبر، حق دفاع مشروع، معادل‌های فارسی راهبرد و تعریف راهبرد هم‌چنین راهبرد آمریکا در دو سطح منطقه‌ای و جهانی و امکانات و محدودیت‌های آمریکا برای دست‌یابی به اهداف، مورد ارزیابی قرار گیرد. چارچوب نظری در این مقاله واقع‌گرایی کلاسیک (سطح تحلیل ملی) و واقع‌گرایی ساختاری (سطح تحلیل نظام بین‌الملل) به طور مشترک و به طبع با تأکید بر عنصر قدرت بهره گرفته‌ایم.
ره‌نامه‌ی امنیت ملی
بعد از حادثه‌ی 11 سپتامبر 2001 ره‌نامه‌ی امنیت ملی آمریکا تدوین شد. این ره‌نامه‌ بیان می‌دارد به منظور خنثی کردن بنیادگرایی اسلامی بایستی به سمت دموکراسی روی آوریم. هم‌چنین در این ره‌نامه مطرح شده چنان‌چه آمریکا احساس کند امنیت‌اش از جانب کشوری به خطر افتاده در صورت لزوم دست به اقدام نظامی پیش‌گیرانه می‌زند. براساس این ره‌نامه به منظور پیاده کردن دموکراسی (مورد پسند خود) به کشور افغانستان و سپس عراق حمله‌ی نظامی کرد.(2)
ایالات متحده‌ی آمریکا معتقد است در رژیم‌های غیردموکراتیک به دلیل فقدان آزادی، سرکوب، خشونت و فقر پتانسیل ظهور گروه‌های تروریستی را دارند و چون مردم کشورهای غیردموکراتیک همواره سرکوب شده‌اند دست به فعالیت‌های تروریستی می‌زنند و اقدام چنین کشورهایی متوجه کشورهای دموکراتیک می‌شود چون حکومت‌های غیردموکراتیک علت ضعف و ناتوانی خود را در تأمین خواسته‌های مردم به گردن حکومت‌های دموکراتیک قدرتمند می‌اندازند و استدلال می‌کنند مبادله‌ی نابرابر و سلطه‌ی شرکت‌های چندملیتی آن‌ها مانع موفقیت ما می‌شود.
اما باید توجه توجه داشت که بین دموکراسی و تروریسم رابطه‌ی مستقیمی که آن‌ها مطرح می‌کنند وجود ندارد و در کشورهای دموکراتیک هم امکان فعالیت تروریستی وجود دارد. حال بعد از مطرح کردن ره‌نامه‌ی امنیت ملی آمریکا به عملکرد شورای امنیت در قبال حادثه‌ی 11 سپتامبر می‌پردازیم.
شورای امنیت: شورای امنیت بعد از حادثه‌ی 11 سپتامبر در روزهای 12 و 28 سپتامبر 2001 دو قطع‌نامه صادر نمود که یکی قطع‌نامه‌ی 1368 و دیگری 1373 بود. اما برخلاف میل آمریکا قطع‌نامه‌ها اجازه‌ی حمله‌ی نظامی به آمریکا علیه طالبان افغانستان را ندادند و فقط مطرح نمودند تروریسم پدیده‌ی خطرناکی است و همه‌ی کشورها وظیفه دارند با هم‌کاری دسته‌جمعی درصدد ریشه‌کن کردن این پدیده برآیند و در سطح ملی و بین‌المللی محدودیت‌های زیادی برای گروه‌های تروریستی ایجاد کنند.(3) با توجه به آن‌چه گفته شد، مشخص می‌شود که راهبرد آمریکا در سال 2006، در حقیقت گامی کوتاه و یک‌ساله در راستای تحقق این راهبرد است که با عنوان «دفاع از آرمان‌های آمریکا و شأن و منزلت انسانی» تدوین شده است.
در قسمتی از این راهبرد با نام «پایان دادن به استبداد» در خصوص دخالت در امور برخی از کشورها آمده است: «استبداد ترکیبی از ظلم، فقر، بی‌ثباتی، فساد و رنج است که تحت حکومت مستبدان و نظام‌های خودکامه شکل می‌گیرد.(4) ایالات متحده همچون هر دولت دیگری برای تحقق اهداف و تأمین منافع خود در سیاست خارجی از ابزارهای گوناگون استفاده می‌کند اما آمریکا با هم‌کاری انگلستان و سایر کشورهای دیگر دست به اقدام زد و به ماده‌ی 51 منشور در مورد حق دفاع مشروع استناد کرد و اقدام خود را موجه و قانونی جلوه داد. اکنون حق دفاع مشروع که مورد استناد آمریکا در حمله به رژیم طالبان بود مورد بررسی قرار می‌دهیم.
حق دفاع مشروع
حق دفاع از خود یک اصل اساسی است که مورد تأیید دین و عقل است لذا منشور ملل متحد هم که مبتنی بر عقل و دانش بشریت است برای تحقق اهداف بشری حق دفاع مشروع را در ماده‌ی 51 مطرح کرده است. دفاع مشروع زمانی صورت می‌گیرد که، فوریت و فقدان گزینه‌ی دیگر وجود داشته باشد.(5) اقدام متقابل نباید غیر معقول و زیاده از حد باشد چون اصل تناسب جرم و مجازات اصل مورد پذیرش در نظام‌های حقوقی دنیا هست. اما اقدام آمریکا برای به رخ کشاندن قدرت نظامی خود و ایجاد رعب و وحشت در میان مخالفان خود به منظور بسترسازی برای اهداف بلندمدت بوده است.
اگر این رویه‌ی آمریکا پذیرفته شود آن‌گاه هر کشوری قاضی و معیار تشخیص مصلحت و منافع خود می‌شود و به بهانه‌ی دفاع از خود و منافع ملی خود درصدد اقدامات نظامی بر می‌آید. بعضی‌ها تفسیر کرده‌اند که آمریکا قربانی یک حمله قرار گرفته و حق دفاع مشروع از خود را دارد اما آن‌چه مطرح است این است که حق توسل به زور منع شده و دفاع مشروع تنها در شرایط استثنایی و در مواقعی که فوریت دارد و گزینه‌ی دیگری نیست و هم‌چنین شورای امنیت وارد عمل نشده است مجاز است اما آمریکا به این مسائل توجه نمی‌کند و درصدد اقدام بر می‌آید.
اما آن‌چه شورای امنیت را هم با مشکل مواجه ساخته بود عدم تعریف مشخص از تروریسم و عدم پیش‌بینی اقدامات لازم و چه‌گونگی این اقدامات در قبال تروریسم در منشور است. لذا آمریکا از این فرصت استفاده می‌کند و در چارچوب تعهدات الزام‌آور کشورها در مقابله با تروریسم و ریشه‌کن کردن آن، که توسط شورای امنیت صادر می‌شود درصدد تحمیل آن به کشورها بر می‌آید و اقدام می‌کند. لذا حقوق‌دانان اقدام آمریکا را غیرقانونی می‌دانند.(6)
استقبال عمومی از سرنگونی رژیم طالبان، به دلیل محق دانستن دولت آمریکا از نظر حقوقی برای دفاع در قبال خطر نبود بلکه به خاطر وضعیت خاص افغانستان، وضعیت توأم با جنگ داخلی چند ده ساله، ایجاد معضلات امنیتی در منطقه، چهره‌ی ناموجه بین‌المللی رژیم طالبان و تنفر عمومی داخلی از حکومت بوده است. دفاع مشروع زمانی است که شخصی یا حکومتی مورد تجاوز قرار گیرند و ضرورت و فوریت داشته باشد و با ابزارهای دیگر نتوان خطر را رفع نمود. در مورد حمله‌ی آمریکا به رژیم طالبان این ویژگی‌ها وجود نداشت اما باید اذعان نمود فلسطینیان و لبنانی‌ها هم تا زمانی که توسط اسرائیل مورد حمله قرار نگیرند عملیات آن‌ها علیه اسرائیل در چارچوب حق دفاع مشروع نمی‌گنجد.
درست است که به عنوان یک ملت حق تعیین سرنوشت دارند اما با توجه به این‌که حدود 60 سال از مستقر شدن یهودیان در سرزمین فلسطین می‌گذرد، ناچارند با اسرائیلی‌ها مذاکره کنند و سرزمین فلسطین را به کمک نیروهای حافظ صلح، جامعه‌ی بین‌الملل و نهادهای بین‌المللی به صورت عادلانه و منطقی تقسیم کنند چرا که لزوم بازگشت به عقبه‌ی تاریخی (برای اثبات اکثریت عددی مسلمانا ساکن این سرزمین) تیغ دولبه‌ای است که یهودیان نیز به آن استناد می‌کنند و می‌گویند: «این سرزمین، قبل از پدید آمدن شریعت اسلامی، تعلق به اکثریت قریب به اتفاق یهودیان ساکن این سرزمین داشته است».
برخی استناد به قبله می‌کنند و می‌گویند بیت‌المقدس قبله‌ی مسلمانان بوده است و این باعث مالکیت مسلمانان می‌شود، حال باید پرسید اگر تعلق خاطر مسلمانان به قبله‌ی اول خود سبب مالکیت آنان بر سرزمین آن قبله می‌شود، آیا تعلق خاطر یهودیان به قبلۀ دائمی و اولی و آخری خویش سبب مالکیت آنان بر سرزمین آن قبله نمی‌شود. در دنیای امروز، که بسیاری از یهودیان ساکن فلسطین، در این سرزمین متولد شده‌اند و در حقیقت با عزم و اراده‌ی خود به این سرزمین نیامده‌اند و جای دیگری را به عنوان وطن خویش نمی‌شناسند. (چه بسا با سیاست‌های حکومت خود موافق نیستند) هرگونه تعرض به جان و مال غیر نظامیان یهودی ساکن در فلسطین، جنایتی مشابه جنایات غاصبان صهیونیست است که از نظر شرعی، حرام مؤکد است. بعد از بررسی حق دفاع مشروع به بحث راهبرد می‌پردازیم.
"استراتژی" واژه‌ای یونانی است که به معنای فرماندهی لشکر است. در مورد معادل آن در فارسی وحدت نظر وجود ندارد. برخی از معادل‌های فارسی آن شامل: راهبرد، رزم‌آرایی، روش، شیوه، سیاست، طرح و نقشه، هدف، خط مشی، علم اداره کردن یا فن لشکرکشی، فن اداره‌ی جنگ، علم سوق‌الجیشی، فن فرماندهی، طرح و نقشه برای نقل و انتقالات جنگی ترجمه شده است.(7)
راهبرد نظامی: علم و فن فرماندهی ارتش برای مواجه شدن با دشمن در جنگ در بهترین حالت و طرح‌ریزی و توجیه عملیات نظامی به طور تفصیلی پیش از روبه‌رو شدن با دشمن و در مفهوم عام‌تر علم به کار‌گیری نیروهای مسلح برای دست‌یابی به اهداف نظامی می‌باشد، یا علم ایجاد هم‌آهنگی و هم‌کاری بین طرح‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی در سطح دولت و یا بین چند دولت و به کار گرفتن کلیه‌ی امکانات برای دست‌یابی به اهداف نظامی می‌باشد.
در زبان انگلیسی، راهبرد به معنای آینده‌آفرینی است که این واژه معادل مناسب‌تری برای راهبرد است. هنری منیزبرگ راهبرد را طرح و نقشه یا موقعیت‌یابی معنی می‌کند.(8)
راهبرد آمریکا
هدف‌های سیاست خارجی در ایالات متحده را همچون هر دولت دیگری می‌توان در سه مورد خلاصه کرد که عبارتند از:
تأمین امنیت و حفظ بقا، تأمین منافع اقتصادی و رفاه شهروندان خود، حفظ پرستیژ این هدف‌ها در همه‌ی کشورها قابل مشاهده است و با یک‌دیگر پیوند ماهوی دارند یعنی امنیت هر کشور به تأمین منافع ملی آن بستگی دارد و منافع اقتصادی آن هم جز با تأمین امنیت همگانی فراهم نمی‌شود و چنان‌چه حیثیت و اعتبار این کشور در صحنه‌ی بین‌المللی خدشه‌دار شود، این کشور ناگزیر از جبران آن با هر وسیله‌ی ممکن خواهد بود.
این هدف‌ها در کنار هم می‌توانند توازن قدرتی را که ایالات متحده در صحنه‌ی بین‌المللی جستجو می‌کند برقرار نماید اهداف سیاست خارجی ایالات متحده را می‌توان به روش‌های مختلفی شناسایی کرد علاوه بر روش مراجعه به قانون اساسی، روش مراجعه به ره‌نامه‌های رؤسای جمهور این کشور نیز می‌تواند اهداف مختلفی را که این کشور در هر دوره سرلوحه‌ی سیاست خارجی خود قرار داده است معرفی کند اهدافی که از این دو روش مطالعه به دست می‌آیند اهداف رسمی و اعلام شده‌اند. این اهداف اعلامی ممکن است با اهدافی که یک کشور در واقع امر دنبال می‌کنند یا اهداف پنهانی آن متفاوت باشد.
از آن‌جا که ایالات متحده بعد از جنگ دوم جهانی و در جریان جنگ سرد به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهانی و سردمدار جهان غرب مطرح شدن و پس از فروپاشی شوروی به طور رسمی به دنبال اجرای سیاست نظم نوین جهانی می‌باشد. می‌توان مطمئن شد که این کشور در این مدت همواره از یک سیاست جهانی برخوردار بوده است به همین خاطر، اهداف این کشور می‌توان به دو دسته تقسیم نمود: اهداف کلی که در مقیاس بالاتری در سراسر جهان دنبال می‌شود و اهداف منطقه‌ای که در قاره‌ها و مناطق مختلف با تغییرات کم و بیش قابل توجهی پی‌گیری می‌شود تقسیم کرد.
در هیچ‌یک از مواد قانون اساسی ایالات متحده نمی‌توان اشاره صریحی را به اهداف سیاست خارجی یافت. فقط در سرآغاز مواد قانون اساسی پیش از شروع ماده‌ی یک این‌چنین نوشته شده:
«ما مردم ایالات متحده به منظور ایجاد اتحاد کامل‌تر برقراری عدالت، تأمین آرامش داخلی، تدارک برای دفاع مشترک، گسترش رفاه همگانی و حفظ نعمت آزادی برای خود و آیندگان، قانون اساسی حاضر را برای ایالات متحده‌ی آمریکا مقرر می‌داریم».(9) از آن‌جا که سیاست داخلی با سیاست خارجی درهم آمیخته است، می‌توان چنین استنباط کرد که این اهداف در زمینه‌ی خارجی هم تسری داشته و حفظ امنیت کشور و اتباع و هم‌چنین رفاه مردم این کشور را نیز در سرلوحه‌ی اهداف سیاست خارجی خود قرار داده باشد.
با این حال، مراجعه به ره‌نامه‌های رؤسای جمهور ایالات متحده، کمک بیش‌تر و بهتری به درک اهداف سیاست خارجی این کشور خواهد کرد چرا که شیوه‌ی حکومتی این کشور بر پایه‌ی مدل ریاست جمهوری است و کاندیداهای ریاست جمهوری در ایالات متحده چه در زمان مبارزه‌ی انتخاباتی و چه بعد از آنکه یکی به پیروزی رسد برنامه، اهداف و خط مشی خود را در سیاست خارجی اعلام می‌کند. کاندیدای منتخب برای مدت چهار سال یا حداکثر 8 سال زمام عالی‌ترین منصب اجرایی و تصمیم‌گیری کشور را بر عهده می‌گیرد و حتی از قدرت قانون‌گذاری و قضایی لازم برخوردار است. به عنوان مثال، ره‌نامه‌ی جرج دبلیو بوش در زیر مطرح می‌شود:
بوش که در زمان او دیگر بحث فروپاشی و مقابله با تهدید شوروی دیگر مطرح نیست، هم‌چنان اهداف امنیتی ایالات متحده را مهم‌ترین بخش برنامه‌ی خود می‌داند و با پررنگ کردن خطری به نام تروریسم آن را جدی اعلام کرده و طرح جنگ ستارگان ریگان را که نیمه‌کاره رها شده بود احیا کرد و با حضور در کنگره، ره‌نامه‌ی خود را به عنوان جنگ جهانی با تروریسم به رهبری آمریکا اعلام کرد. از دید بوش و نومحافظه‌کاران، امنیت ایالات متحده به امنیت جهانی گره خورده است و اختلال در هر گوشه‌ی جهان در واقع حمله به منافع آمریکا تلقی می‌شود و به این ترتیب تروریسم در هر جای دنیا و تحت حمایت هر دولت و سازمانی که باشد باید مورد حمله‌ی پیش‌گیرانه قرار گیرد.
راهبرد آمریکا به طور کلی در دو سطح مطرح است در سطح منطقه‌ای و در سطح جهانی. در سطح منطقه‌ای، آمریکا درصدد تسلط بر منابع انرژی (نفت و گاز و غیره) و بازار مصرف و در سطح جهانی درصدد حذف قدرت رقیب است. لذا به منظور دست‌یابی به اهداف خود به مناطق خاصی از جهان آسیای مرکزی و جنوب آسیا با مرکزیت افغانستان توجه خاصی دارد.
افغانستان به دلیل این‌که آسان‌ترین و ارزان‌ترین مسیر صدور نفت و گاز کشورهای آسیای میانه و حتی دریای خزر می‌باشد؛ و هم‌چنین به دلیل این‌که همسایه قدرت‌های بزرگی چون چین، هند، ایران و روسیه و آسیای میانه هست و مرکز مناسبی برای کنترل این قدرت‌ها و هم‌چنین قدرت‌های رقیب آمریکا است، بنابراین این کشور در راهبرد آمریکا از جایگاه بالایی برخوردار است. بعد از 11 سپتامبر، مقامات آمریکایی به این نتیجه رسیدند که منافعی در گوشه و کنار جهان دارند و برای دست‌یابی به آن‌ها بایستی حضور نظامی مؤثری داشته باشند. این حضور در مناطق نفت‌خیر از اهمیت بیش‌تری برخوردار است.
در آمریکا این باور جدی وجود دارد که بقای قدرت، حفظ برتری قدرت آمریکا در جهان در گروه تسلط این کشور بر مناطق راهبردی جهان است، به همین دلیل، است که گفته می‌شود خاورمیانه‌ی بزرگ در مرکز سیاست‌های آمریکا قرار دارد. هدف آمریکا در حمله به افغانستان و عراق تسلط بر منابع انرژی و بازارهای مصرف این کشورها بوده است. هر تولید‌کننده‌ای به مواد خام و مصرف‌کننده نیاز دارد و با به دست آوردن این دو عامل به طور خودکار سود و منفعت به دست می‌آورد و رقیبان را کنار می‌زند.
لذا آمریکا درصدد است برتری خود را با تولید ثروت و انباشت سرمایه حفظ کند چون برای اجرای برنامه‌های خود به بودجه‌ی هنگفتی نیاز دارد. ابزاری که آمریکا را در دست‌یابی به اهدافش در مواقع بحرانی یاری می‌کند ابزاری نظامی است چون ابزارهای دیگر گاهی اوقات کارآیی لازم را ندارند. آمریکا طرح وزارت دفاع را در مورد حذف قدرت رقیب به شدت مورد توجه قرار داده است و درصدد تک‌قطبی کردن جهان است و برای دست‌یابی به این هدف مداخلات نظامی خود را افزایش داده است.(10)
اهداف آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه براساس ره‌نامه‌های اعلام شده عبارتند از:
1. مقابله با نفوذ شوروی که پس از فروپاشی هم‌چنان به قوت خود باقی مانده است و نوک پیکان به سمت روسیه نشانه رفته است.
2. حمایت از اسرائیل که این کشور را به عنوان هم‌پیمان ابدی خود تلقی می‌کند از زمان کارتر که به تشویق آمریکا، اسرائیل شبه‌جزیره‌ی سینا را به مصر بازگرداند رفتار اسرائیل از سوی ایالات متحده به عنوان رفتار نیک تلقی شد و در ازای آن آمریکا متعهد شد امنیت اسرائیل و مسیر تدارکات این کشور را در هر جای جهان تأمین کند. این نزدیکی در زمان ریگان شدت یافت تا این‌که در یادداشت تفاهمی که در سال 1981 امضا شد، از روابط دو کشور به عنوان «راهبردی» یاد شد و تاکنون در زمینه‌های بسیاری از جمله سلاح‌های پیش‌رفته گسترش یافته است.
3. حمایت از متحدان آمریکا از جمله ترکیه و حمایت از دوستان آمریکا که از میان این‌ها مصر، عربستان و اردن از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند.
4. جلوگیری از برهم خوردن وضع موجود.
5. تأمین نفت چه از نظر امنیتی و چه از نظر آزادی خرید و فروش و چه از نظر قیمت ارزان، به طوری که اقتصاد کشورهای صنعتی را به مخاطره نیاندازد.
6. مبارزه با انقلاب اسلامی و تهدیداتی که صدور انقلاب اسلامی برای دیگر کشورها و منافع آمریکا ایجاد کرده است.
بنابراین هدف آمریکا محدود به مورد خاصی نمی‌باشد و تسلط بر منابع طبیعی خاورمیانه یکی از اهداف این کشور و یکی از عوامل حضورش در منطقه است. مقاومت عامل مهم جلوگیری از سیاست‌های آمریکا در منطقه است. سیاست مقاومت جمهوری اسلامی سیاستی درست و منتج به نتایج مثبت برای مردم منطقه است. براساس نظر بعضی از نظریه‌پردازان مانند فوکو سیاست آمریکا در جهان بر سه پایه استوار است که عبارتند از:
1. مذاکره (روش و ابزار)
2. دموکراسی (هدف)
3. بازار آزاد (روش زندگی)
این مثلث در منطقه‌ی خاورمیانه به شکل عکس است. زیرا برخی از کشورهای غربی با همه‌ی کشورهای منطقه مذاکره نمی‌کنند نمونه آن اسرائیل با فلسطین و آمریکا با ایران است. در مورد دموکراسی که مورد نظر آمریکا است هنگامی که مردم منطقه می‌گویند دموکراسی به هر نفر یک رأی غربی‌ها برنمی‌تابند؛ زیرا معتقدند اگر دموکراسی واقعی در منطقه برقرار شود مخالفان منافع آمریکا بیش‌تر از حال حاضر خواهند بود. در مورد بازار آزاد هم می‌گویند به خاطر جریان آزاد نفت در منطقه حضور دارند در حالی که این‌گونه نیست؛ زیرا مردم منطقه که خود به دنبال رفاه هستند جریان آزاد نفت را تضمین می‌کنند، آن‌ها به خاطر کاهش قیمت نفت و جلوگیری از قیمت‌گذاری نفت در مسیر طبیعی خود در منطقه حضور دارند.
منافع ایالات متحده در منطقه دارای دو بعد اقتصادی و ژئوراهبرد است. در بعد اقتصادی هم‌اکنون نام آمریکا در صدر مهم‌ترین شرکای بازرگانی ترکیه، قزاقستان و ترکمنستان قرار دارد و روابط بازرگانی این کشور با سایر اعضای اکو به استثنای ایران در شرایط بسیار خوبی قرار دارد. لذا تلاش دارد با حضور فعال در منطقه‌ای آسیای مرکزی و قفقاز علاوه بر تأمین منافع اقتصادی خود مانع پیوند مستحکم این کشورهای تازه استقلال یافته با روسیه شوروی شود و هم‌چنین ایران را تحت فشار قرار دهد و مانع از آن شود که ایران از نفوذ خود در این منطقه به دلیل مجموعه‌ای از پیوندهای تاریخی، فرهنگی و زبانی به منافع‌اش دست یابد. نمونه‌ی آن ایجاد مانع در انتقال خط لوله از ایران و محروم کردن ایران از حق ترانزیت و هم‌چنین نادیده گرفتن حق ایران در دریای خزر ناشی از نفوذ آمریکا در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز بود.
هم‌چنین ایالات متحده تلاش دارد با حضور در منطقه مانع از تقویت اکو شود چون بیش‌تر کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز عضو اکو هستند و از بلوک اسلامی که در اکو شکل گرفته و احتمال دارد تقویت شود می‌هراسد لذا به تقویت اکو علاقه‌ای نشان نمی‌دهد. آمریکا روابط راهبردی و گسترده‌ای را در زمینه‌ی نفت و گاز با کشورهای تازه استقلال یافته‌ی آسیای میانه که دارای این منابع هستند برقرار نموده است. نگاهی به دامنه‌ی فعالیت‌های شرکت‌های نفتی آمریکایی در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و چه‌گونگی رشد و گسترش آن در سال‌های اخیر نشان می‌دهد حضور آمریکا در حوزه‌ی نفت و گاز منطقه درازمدت و راهبردی است.
هدف دیگر آمریکا در منطقه ایجاد و استقرار اقتصاد آزاد در کشورهای تازه استقلال یافته‌ی شوروی سابق است. آمریکا می‌کوشد ساختار اقتصادی جمهوری‌های آسیایی مرکزی را به سوی اقتصاد بازار سوق دهد و در گذار از دوران کنونی و بازسازی اقتصادی با آنان مشارکت کند. هدف آمریکا از اعمال سیاست «مهار جدید» تشویق استقلال کشورهای آسیای مرکزی از روسیه، ممانعت از پیدایش گرایش‌های هم‌گرایانه در کشورهای آسیای مرکزی نسبت به روسیه و تمدید هرچه بیش‌تر نفوذ سنتی روسیه در منطقه می‌باشد.
عامل دیگری که موجب توجه آمریکا به منطقه می‌شود حضور و محوریت ایران در منطقه است. چون تنش با ایران هنوز حل و فصل نشده و ادامه دارد آمریکا درصدد تضعیف رابطه‌ی ایران با کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز است. آمریکا به شدت می‌کوشد از نفوذ اسلام‌ سیاسی و الگوهای افراطی‌تر اسلامی در منطقه‌ی آسیای مرکزی جلوگیری کند با اتخاذ سیاست‌های اطمینان‌بخش و اعتمادسازی، رفع اختلاف‌ها و سوءتفاهم‌های موجود ایران با کشورهای منطقه و نهادینه کردن و گفتگو و اتخاذ سازوکارهای مناسب برای آن می‌توان انتظار داشت که موقعیت ایران را در منطقه بهبود ببخشد.
راهبرد آمریکا از دیدگاه اشلی تلیس مشاور سفیر آمریکا در هند عبارتند از:
1ـ تروریسم، امنیت همه‌ی کشورهای دموکراتیک را تهدید می‌کند.
2ـ چانه‌زنی سیاسی در برخورد با تروریسم کارآمد نمی‌باشد.
3ـ تروریسم ابعاد جهانی دارد و آمریکا قادر به مقابله با آن نیست و نیازمند ائتلاف جهانی است.
4ـ تروریسم با سلاح کشتار جمعی گره خورده و هم‌اکنون در دسترسی افراد قرار گرفته بنابراین آمریکا با کشورهای تولیدکننده‌ی این سلاح‌ها برخورد می‌کند.
5ـ در مبارزه با تروریسم بی‌طرفی بی‌معنا است و اصل بازدارندگی جای خود را به اصل اقدامات پیش‌گیرانه داده است. بنابراین تروریسم در قرن حاضر در دیدگاه آمریکایی‌ها جایگاه کمونیسم را در دوره‌ی جنگ سرد اشغال کرده است. تروریسم در نگاه کلان آمریکایی‌ها جهان اسلام است. اکنون آمریکا مداخله‌های نظامی خود را با شعار مبارزه با تروریسم توجیه می‌کند. اما روشن است که تروریسم یک بهانه است و هدف آمریکا تسلط بر جهان است.(11)
آمریکا زیرکانه اهداف نامشروع خود را در چارچوب مسائل کلان منطقه‌ای دنبال می‌کند. که در منطقه‌ی خاورمیانه مسئله‌ی فلسطین، عراق، سوریه، موضوع هسته‌ای ایران، دامن زدن به ترس از ایران و ایجاد جبهه‌ی معتدل در منطقه است. آن‌ها در نظر دارند جبهه‌ی متحد شکل دهند و علیه ایران تجهیز نمایند. البته آمریکا برای دست‌یابی به اهداف خود از ابزارهای متعددی استفاده می‌نماید که یکی از آن‌ها قطع‌نامه‌ی شورای امنیت است. ایران در این راستا نیازمند دیپلماسی کارآمد و مهارت در هدف‌گذاری است که البته متأثر از شرایط داخلی می‌باشد.
طراحان راهبرد 2006 آمریکا بیان داشته‌اند تروریسم در نهایت به جاذبه‌ی یک ایدئولوژی وابسته است که کشتار عمومی بی‌گناهان را توجیه یا حتی ستایش می‌کند طراحان راهبرد برای مقابله با این عامل توصیه کرده‌اند که به جای یک ایدئولوژی که توجیه‌کننده‌ی کشتار است، می‌بایست دموکراسی، احترام به شأن و منزلت انسانی را جای‌گزین کرد که هدف قرار دادن غیر نظامیان بی‌گناه را مورد انزجار قرار میدهد. طراحان راهبردی 2006 آمریکا به منظور ایجاد فضا و زمان مناسب برای ریشه‌کن کردن تروریسم چهار مرحله را توصیه می‌کنند:
1ـ پیش‌گیری از حملات شبکه‌های تروریستی
2ـ جلوگیری از دست‌یابی دولت‌های یاغی متّحدان تروریستی به تسلیحات کشتار جمعی
3ـ جلوگیری از دست‌یابی گروه‌های تروریستی به حمایت و پناه دولت‌های یاغی
4ـ جلوگیری از کنترل تروریست‌ها بر هر کشوری که بخواهند از آن به عنوان پایگاه و سکوی اقدامات تروریستی استفاده کنند.
طراحان راهبرد 2006 آمریکا در بند پنجم با عنوان «بازداشتن دشمنان از تهدید ما، متحدان و دوستان‌مان تسلیحات کشتار جمعی» به نقل از راهبرد سال 2002 آورده‌اند:
«ایالات متحده در صورتی که ضروری بداند برای پیش‌دستی یا جلوگیری از اقدامات خصمانه‌ی دشمنان‌اش و در اجرای حق ذاتی دفاع از خود به اقدام پیش‌گیرانه مبادرت خواهد ورزید». در این راهبرد (2002) مسئله‌ی هسته‌ای مورد توجه راهبردپردازان بوده و آن را تهدید جدی برای امنیت ملی تلقی می‌کنند. دو راه‌کار مورد توجه راهبردپردازان در برخورد با این مشکل عبارتند از:
نخست دور نگه داشتن دولت‌ها از کسب توانایی برای تولید مواد شکاف‌پذیر مناسب برای ساخت تسلیحات هسته‌ای و دوم، بازداشتن، جلوگیری از هر نوع انتقال مواد هسته‌ای از دولت‌های دارای این نوع توانایی به دولت‌های یاغی یا تروریستی می‌باشد.
محدودیت‌ها و امکانات آمریکا در زمینه‌ی اعمال قدرت
امکانات آمریکا
هر کشوری برای رسیدن به اهداف خود شامل امنیت ملی، منافع ملی و جایگاه بین‌المللی خود از ابزارهایی استفاده می‌کند که در شرایط مختلف ممکن است به تنهایی یا با هم به کار گرفته شوند. این ابزار عبارتند از: دیپلماسی، جنگ، اقتصاد و تبلیغات. اما این‌که کدام ابزار بیش‌تر مورد توجه قرار می‌گیرد به عوامل درونی و بیرونی بستگی دارد.
اگر نظام بین‌الملل براساس دو قطبی باشد ابزار نظامی، اقتصادی و فرهنگی کاربرد بیش‌تر دارند و زمانی که دولت‌ها در وضعیت برابر قدرت بسر ببرند، ابزار دیپلماسی رونق بیش‌تری دارد. این عامل، بیرونی است. علاوه بر این خط مشی هر واحد سیاسی با یک‌دیگر متفاوت است و این ناشی از افرادی است که سمت‌های مربوط به سیاست خارجی را در دست گرفته‌اند به عنوان مثال، اگر نظامیان بر سیاست خارجی مسلط شوند از ابزار نظامی و اگر فرهنگیان حاکم باشند از ابزار فرهنگی و تبلیغاتی استفاده‌ی بیش‌تری می‌شود، که این تفاوت ناشی از عوامل درونی است.
امکانات آمریکا در عرصه‌های مختلف عبارتند از:
1. قدرت نظامی: آمریکا عظیم‌ترین قدرت نظامی و پیش‌رفته‌ترین تسلیحات نظامی را در اختیار دارد. ایالات متحده همچون هر دولت دیگر برای تحقق اهداف و تأمین منافع خود در سیاست خارجی از این ابزار در شرایط مختلف بهره می‌گیرد. شدت بهره‌گیری از ابزار نظامی وقتی صورت می‌گیرد که جمهوری‌خواهان قدرت را در دست گیرند.
اتخاذ سیاست‌های جنگی از جمله واکنش سریع، جنگ ستارگان، تحریم برخی از کشورها، کمک به کشورهایی که در راستای منافع‌شان حرکت می‌کنند، جنگ جهانی علیه تروریسم و حمله‌ی پیش‌گیرانه؛ نمونه‌ای از این کاربرد گسترده‌ی ابزار نظامی در سیاست خارجی ایالات متحده است و هم‌چنان بودجه‌ی زیادی را به خود اختصاص می‌دهد که بعضی اوقات با واکنش افکار عمومی مواجه می‌شود تا جایی که حکومت را وادار به چرخش در سیاست خارجی می‌کند که نمونه‌ی آن چرخش در سیاست نیکسون در جریان جنگ ویتنام بود.
2. قدرت اقتصادی: اقتصاد آمریکا هم به لحاظ تولید ثروت و هم به لحاظ انباشت سرمایه در شرایط کنونی بی‌نظیر است. ایالات متحده‌ی آمریکا از این ابزار به طور گسترده‌ استفاده می‌کند و برخی دولت‌ها را مورد تحریم قرار می‌دهد و به کمک برخی دیگر می‌پردازد. و با اعمال این سیاست‌ها درصدد جهت‌دهی به رفتار دیگر کشورها می‌باشد. ایالات متحده از طریق تحریم تجاری علیه کشورهای دیگر، ورود کالاهای خاص یا همه‌ی آن‌ها را ممنوع می‌سازد و یا صادرات کالاهای خود را به کشورهای تحریم‌شونده غیر قانونی اعلام می‌کند. هرچند در آمریکا تجارت غیر دولتی است اما صادرکنندگان و واردکنندگان بخش خصوصی نیازمند مجوز خرید و صدور کالا هستند و همین امر باعث می‌شود همه‌ی فعالیت‌ها تحت کنترل دولت باقی بماند.
3. قدرت تبلیغاتی: آمریکا گسترده‌ترین رسانه‌ها را به خدمت گرفته و فن‌آوری مخابراتی و ارتباطی او بی‌همتا است. آمریکایی‌ها مسائل خود را روی میز مذاکره به بحث می‌گذارند و در این مسیر از پیشنهاد به پاداش و تهدید و مجازات هم غفلت نمی‌کنند. آمریکا درصدد آن است در جهان متحدین و طرفداران زیادی داشته باشد و مخالفان خود را منزوی و به حاشیه براند. قدرت تبلیغاتی آمریکا سبب شده رهبری فرهنگی جهان را در راستای اهداف خود حفظ کند و ارزش‌های خود را به کشورهای دیگر منتقل نماید.
محدودیت‌های آمریکا
ایالات متحده‌ی آمریکا بعد از حمله به عراق تلاش دارد نفوذ خود را در خاورمیانه به طور عام و در خلیج فارس به طور خاص تثبیت کند اما تحقق این هدف با موانعی روبرو است:
نخست نیازمند ایجاد موازنه بین ایران، عراق و شورای هم‌کاری خلیج‌فارس است؛ دوم استقرار نظام‌های مردمی با زمامداری مطلوب که مبتنی بر نهادی‌سازی، حاکمیت قانون و دموکراسی باشد؛ سوم سیستم امنیتی نباید تنها افراد نظامی را در رأس قرار دهد بلکه باید فراتر از آن بیاندیشد تا ریشه‌های نارضایتی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و افراط‌گرایی را از بین ببرد؛ چهارم باید استقرار امنیت با هم‌کاری بلوک‌های قدرت باشد؛ پنجم، تلاش آمریکا در استخراج و فروش نفت عراق و مداخله‌ی آمریکا در امور داخلی کشورها و از بین بردن زیرساختارهای اقتصادی برخی از کشورهای جهان سوم، واکنش‌هایی به شکل‌های مختلف از جمله تروریسم به وجود می‌آورد که کنترل و شناسایی و ریشه‌کن کردن آن هزینه‌های مادی و معنوی زیادی برای آمریکا به بار می‌آورد. از طرف دیگر موجب غفلت و عقب افتادن آمریکا از رقیبان و نارضایتی داخلی می‌گردد.(12)
برای نظام جهانی جستجو می‌کند که با سیستم تک‌قطبی مورد پسند آمریکا در تضاد است.
ایالات متحده به خوبی دریافته است که برای ایجاد صلح و امنیت در منطقه به هم‌کاری کشورهای منطقه و بلوک‌های قدرت از جمله روسیه و اروپا نیاز دارد. تشدید فشار آمریکا بر بلوک‌های قدرت از جمله چین، روسیه و اروپا در محیط‌های مختلف جهان، جستجوی نقش برتر در عراق و هم‌چنین عدم توجه کافی و تحت فشار قرار دادن زیاد کشورهای منطقه باعث تشدید بحران‌های منطقه‌ای خواهد شد و مشکلات جدی پیش‌روی آمریکا قرار خواهد داد.
مشکلات آمریکا در عراق ناشی از اوضاع داخلی نامناسب این کشور در عرصه‌های مختلف است که محدودیت‌های برای خروج موفقیت‌آمیز آمریکا در عراق ایجاد کرده است. در سطح منطقه‌ای هم موضع کشورهای منطقه در قبال تحولات عراق و نیاز آمریکا به دادن امتیاز به کشورهای منطقه که هزینه‌های برای آمریکا ایجاد می‌کند مزید بر علت است.
برخی از عمده‌ترین محدودیت‌های ایالات متحده به این شرح است:
1ـ ادعای قدرت برتر آمریکا در چالش با سایر قدرت‌ها مورد پذیرش قرار نگرفته است.
2ـ فن‌آوری پیش‌رفته در حال توسعه در جهان است و آمریکا نمی‌تواند انحصار آن را در اختیار بگیرد.
3ـ جهان اسلام تعریف آمریکا را در مورد تروریسم نپذیرفته است و به طور حتم مقاومت خواهند کرد.
4ـ آن‌چه آمریکا آن را تروریسم می‌نامد، سلاحی است که نمی‌تواند آن را کنترل نماید شکل‌گیری جنگ‌های چریکی برضد آمریکا محتمل است و روحیه‌ی شهادت‌طلبانه در جهان اسلام هم مزید بر علت است.(13)
نتیجه‌گیری
پس از حادثه‌ی 11 سپتامبر آمریکا به اشکال مختلف اقدام به بهره‌برداری در زمینه‌های سیاسی و نظامی در منطقه‌ی خلیج فارس و خاورمیانه از جمله در آسیای مرکزی به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم و اشاعه‌ی دموکراسی نموده است. ولی هدف اصلی آن چیزی جز توسعه‌ی نفوذ و قدرت آمریکا در این منطقه و دلبستگی آن به نفت این منطقه نبوده است، لذا پس از وقایع اخیر، هدف‌های آمریکا در جهت تقویت، توسعه و تکمیل سیاست‌های قبلی بوده است. از یک سو حضور آمریکا در منطقه از سوی خود و متحدانش یک ضرورت تلقی می‌گردد؛ از سوی دیگر بسیاری از کشورها آن را با باری بر دوش منطقه می‌پندارند.
آمریکا تلاش دارد با تسلط بر منطقه‌ی خاورمیانه به دلیل داشتن منابع طبیعی از جمله نفت کشورهای صنعتی از جمله چین، ژاپن و حتی اتحادیه‌ی اروپا را تحت فشار قرار دهد و در صورت هم‌کاری آن‌ها با مخالفان‌اش (برای مثال ایران) مانع دسترسی این کشورها به فن‌آوری برتر و سرمایه‌گذاری دولت و ملت آمریکا شود آمریکا درصدد است بحران‌های منطقه را از طریق بازدارندگی یک جانبه در راستای منافع خود کنترل کند. اما باید توجه داشت شاخص رفتار راهبردی کشورها مبتنی بر قدرت‌سازی می‌باشد به طور کلی، قدرت‌سازی را می‌توان اقدامی برای بقا دانست. شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که هیچ بازیگری نمی‌تواند از ثبات سیاسی، جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی و امنیت نسبی برخوردار باشد.
لذا ایالات متحده‌ی آمریکا نیز با توجه به اهداف خود و توانی که در عرصه‌های مختلف (نظامی، اقتصادی، فرهنگی و فن‌آوری) دارد در این راستا گام برمی‌دارد که ادامه و موفقیت این کشور در این راستا بستگی به اقدامات و جبهه‌گیری‌های دیگر کشورها دارد. هژمونی نقش مؤثری در حفظ نظم و ثبات آن ایفا می‌کند که توأم با اعمال اجبار و یا ایجاد رضایت صورت می‌پذیرد.
معادله‌ی قدرت نیز که به دنبال آن ایجاد می‌شود محور نظم و ثبات در نظام بین‌الملل را تشکیل می‌دهد و تغییر در معادلات قدرت موجب واکنش دولت‌های حافظ وضع موجود جهانی می‌شود. لذا آمریکا تلاش دارد با حضور فعال در منطقه‌ی خاورمیانه مانع به هم خوردن معادلات قدرت شود زیرا تغییر در معادلات قدرت نظم موجود را برهم می‌زند از آن‌جا که نظم موجود براساس منافع ملی آمریکا ایجاد شده، تغییر در آن به منزله‌ی تهدید علیه منافع آمریکا محسوب می‌شود لذا تغییر در منطقه و سمت و سو دادن به تحولات منطقه را در راستای اهداف مذکور انجام می‌دهد که ممکن است اقدامات آمریکا در راستای اقدامات خود در پاره‌ای موارد نتایج مثبتی برای بعضی دولت‌ها و ملت‌های منطقه به وجود آورد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات