تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۶  ، 
کد خبر : ۲۴۴۰۵۱

سلفی‌گری در لبنان؛ مطالعه موردی فتح‌الاسلام

علی ‌پاشاقاسمی / کارشناس مسائل خاورمیانه چکیده: در مقطعی که صحنه سیاسی لبنان عرصه کشمکش و تنش میان دو جریان 14 مارس (موافقین حکومت) و 8 مارس (مخالفین حکومت) بر سر موضوعات و پرونده‌های حساس ملی بود، درگیری‌های نهرالبارد میان نیروهای ارتش و فتح‌الاسلام به رهبری شاکر العبسی، ضمن وارد کردن این کشور به بحران جدید داخلی، بر پیچیدگی‌ حل این بحران‌ها بیش از پیش افزود. سلفی‌گری در لبنان و سیر رشد و تکامل آن، زمینه‌های لازم برای شکل‌گیری جریان سلفی‌، روند و چگونگی شکل‌گری فتح‌الاسلام و نیز نقش عوامل خارجی و داخلی در بهره‌گیری از این پدیدۀ ضدامنیتی و پیامدهایی که این درگیری‌ها بر صحنه داخلی لبنان داشته است، از جمله مواردی است که توجه روزافزونی را نسبت به شناخت این پدیده و ارزیابی همه‌جانبه آن می‌طلبد. مقدمه: رشد سلفی‌گری جهادی (رادیکال) به دهه 80 باز می‌گردد. آنها با دستاویز قرار دادن این عقیده که «بازگشت به سلف صالح، رد مذاهب دیگر و تمسک به علوم اسلامی» تنها راه نجات جامعه بشری و مسلمانان است و با الهام از اندیشه جهادی جریان قطبی (منتسب به سیدقطب) حرکت‌های سلفی را در جهان اسلام شکل دادند. جریان سلفی‌گری با سازماندهی خود در افغانستان، به تدریج روند تکاملی را آغاز کرد و توانست در مراحل اولیه شکل‌گیری، گام‌های بلندی در جذب، سازماندهی و تشکیل دیگر هسته‌های سلفی در سایر کشورهای اسلامی بردارد. حمله آمریکا به افغانستان و به دنبال آن به کشور عراق، موجب فعال شدن هسته‌ای مرکزی این جریان شد و با تمرکز آنها در عراق و وارد ساختن ضربات ایذایی و تهاجمی به نیروهای آمریکایی شدت یافت. افزایش فعالیت‌های القاده سلفی در عراق، به تدریج موجب شد که ابومصب زرقاوی و ایمن الظواهری از هسته‌های خود در عراق بخواهند با بازگشت به سرزمینشان، هسته‌های سلفی را در آنجا فعال سازند و ابتکار عمل را به دست گیرند. یکی از مناطق مورد نظر این جریان، لبنان و تمرکز بر اردوگاه‌های فلسطینی شمال این کشور بود. سلفی‌ها در لبنان از درون جنبش‌ها و سازمان‌های اسلامی که برخی به مؤسسات خیریه یا مدارس مذهبی تبدیل شدند، به وجود آمدند و در شهر طرابلس حیات سیاسی خود را آغاز کردند. تمرکز بر امر مذهبی صرف، نشر تعالیم سلفی، حضور گسترده در مساجد و... را می‌توان از دلایل انتشار سریع اندیشه سلفی در این منطقه بیان کرد.

1- سیر سلفی‌گری در لبنان
نخستین جنبش سلفی در لبنان به نام شباب محمد (جوانان محمد) توسط شیخ‌سالم الشهال در سال 1964در شهر طرابلس شکل گرفت. وی هدف از تأسیس این جنبش را تشویق و گسترش ارزش‌های اسلامی در سطح جامعه لبنان اعلام کرد و در این زمینه «انجمن خیریه تربیت و انتشار تعالیم اسلامی و قرآن کریم» را پایه‌گذاری کرد. سالم الشهال پس از جذب هواداران، نام جنبش را به «الجماعة المسلمون» که برگرفته از اخوان‌المسلمین مصر و نشأت یافته از اندیشه سیدقطب بود تغییر داد و حوزه‌های نفوذ خود را به شهرهای عکار، المنیه، الضنیه و برخی دیگر از مناطق شمالی طرابلس گستراند. این جنبش در ابتدا استفاده از ابزار خشونت را نفی می‌کرد، اما به دنبال وقوع جنگ داخلی در لبنان در سال 1975، مبادرت به ایجاد تشکیلات نظامی به نام جیش‌الاسلام کرد. با این حال، این تشکیلات به دلیل آنکه فاقد آموزش‌ها و تجهیزات نظامی قوی و نیز پشتوانه‌های خارجی بود، به تدریج منحل شد.1
پس از افول جنبش شیخ‌سالم الشهال، «حرکة التوحید الاسلامی» (جنبش توحید اسلامی) توسط شیخ‌سعید شعبان در طرابلس شکل گرفت. وی با ادغام سه گروه سلفی کوچک یعنی «المقاومه الشعبیه»، «حرکه اللبنان العربی» و «جندالله»، جنبش توحید اسلامی را تأسیس کرد و خود را امیر این جنبش خواند. سعید شعبان تلاش کرد با انسجام‌بخشی به جنبش خود، معیارهای دینی را مبنای عمل در صحنه اجتماعی طرابلس قرار دهد و به مقابله با مظاهر تمدن غربی و مراکز فساد در این شهر بپردازد و طرابلس را به امارت اسلامی تبدیل کند. وی برای تحقق این هدف، شاخه نظامی این جنبش را به وجود آورد، اما پس از بروز درگیری میان مبارزان این جنبش و ارتش سوریه در شمال لبنان در سال 1985، نفوذ این جنبش محدود شد و پس از مرگ شعبان، این گروه به دو بخش «مجلس اعلا به رهبری شیخ بلال شعبان» و «مجلس امنی به رهبری شیخ‌هاشم منقاره» تقسیم شد و عملاً از فعالیت باز ماند.2
هم‌زمان با شکل‌گیری جماعت اسلامی، گروه سلفی «عصبة الانصار الاسلامیه» (گروه انصار اسلامی) توسط «هشام الشریدی» در اردوگاه فلسطینی عین‌الحلوه در جنوب لبنان شکل گرفت. ریاست این گروه پس از آنکه الشریدی به دست افراد مسلح عضو جنبش ملی آزادی‌بخش فلسطین (فتح) ترور شد، به «احمد السعدی» معروف به ابومحجن منتقل شد. اما با فرار وی به عراق و پیوستن به القاعده، «طارق السعدی» برادرش این سمت را عهده‌دار شد. رهبران این گروه بر وابستگی خود به القاعده و جنگیدن در صف آن در عراق افتخار می‌کنند.
اندیشه این گروه هم‌چون سایر سلفی‌ها بر بازگرداندن و احیای خلافت اسلامی استوار است و در این راه، بسیاری از جنایت‌ها، خون‌ریزی‌ها و ترورها را انجام می‌دهند که بارزترین آن ترور نزار الحلبی و ترور چهار قاضی لبنان در دادگاه است. مبارزان عصبة الانصار در سال 2000 با ارتش لبنان در منطقه الضنیه در شمال این کشور درگیر شدند که به کشته شدن یازده عضو ارتش انجامید و شماری از اعضای این گروه نیز دستگیر و زندانی شدند. این ماجرا باعث شد که این جنبش در اقدامی آشتی‌جویانه، بدیع حماده، از فرماندهان ارشد خود را تحویل مقام‌های دولتی دهد.3
موضع سازشکارانه رهبر عصبة الانصار در تحویل بدیع حماده به مقامات دولتی باعث شد که گروهی به رهبری محمد احمد الشرقیه از این جنبش جدا شوند و گروه جندالشام را با گرد هم آوردن سلفی‌های لبنانی و فلسطینی‌ بنا نهند.
تأسیس جندالشام هم‌زمان با اشغال عراق بود و به همین علت، این گروه، راهبرد «هجرت جهانی» را با هدف اعزام نیرو به عراق و جهاد با کفار برگزید. از بطن جندالشام نیز گروه تکفیری دیگری به نام جماعت الضنیه به رهبری ابودجانه متشکل از تندروهای حرکت فتح انتفاضه و مجلس انقلابی (جناح صبری البنا که در سال 2002 توسط سرویس‌های اطلاعاتی عراق ترور شد) به وجود آمد که قصد داشت افتخار مقاومت و جهاد را از انحصار شیعیان خارج سازد و پایگاهی نظیر این جنبش شیعی در میان گروه‌های سنی پیدا کند.
2- زمینه‌های شکل‌گیری سلفی‌گری در لبنان
الف) عوامل داخلی
- بافت اجتماعی و سیاسی لبنان

مهم‌ترین ویژگی بارز لبنان، تنوع و تعدد طوایف مذهبی و دینی در این کشور است. البته منظور از مفهوم طایفه در لبنان، بیشتر مذهبی و دینی است تا قومی و عشیره‌ای. وجود بیش از هفده نوع اقلیت مذهبی و دینی، ویژگی خاصی به این کشور بخشیده است. این تنوع به نوبه خود باعث شکل‌گیری احزاب مختلف سیاسی با خاستگا‌های طایفه‌ای در لبنان شده و رقابت بین طایفه‌ای را به وجود آورده است؛ به طوری که هر طایفه اعم از مسیحی، اهل سنت، شیعه، دروزی و... فارغ از رقابت‌های درون‌طایفه‌ای برای عهده‌دار شدن رهبری و مدیریت طایفه، افزایش جایگاه سیاسی و نظامی طایفه دیگر را تضعیف جایگاه طایفه خود قلمداد می‌کند. بنابراین، همواره قاعده «لا غالب و لا مغلوب» به عنوان فرمول قوام‌دهنده این جامعه ناهمگون از سوی گروه‌های مختلف لبنانی رعایت شده است.
در چنین فضایی از جامعۀ نامتجانس لبنان که هویت ملی بعد از هویت طایفه‌ای قرار گرفته است، امکان رشد گروه‌هایی که مؤلفه‌های هویت‌بخشی آنها می‌تواند در راستای افزایش سطح بازیگری و توان طایفه‌ای در عرصه رقابت با طایفه‌های دیگر باشد، از زمینه‌های مساعدی برخوردار است. لذا حرکت سلفی‌گری القاعده که خاستگاه فکری آن مذهب اهل سنت است، از پتانسیل‌های لازم درون‌مذهبی برای جذب و کادرسازی در میان سنی‌ها برخوردار و قادر است با بهره‌گیری از آنها، هم مراحل رشد و تکامل خود را در منطقه طی کند و هم برای ارتقای جایگاه پیروان اهل سنت گام بردارد.
در محیط سیاسی – اجتماعی لبنان و در فضای رقابت‌های حاکم در آن، بهره‌گیری از پتانسیل‌های موجود در حرکت‌های سلفی‌گری برای برهم زدن تعادل سیاسی و امنیتی و ایجاد بحران‌های کاذب برای پیشبرد اهداف خود، بدون مشارکت در این اقدامات و تنها از طریق هدایت غیرمستقیم این نوع حرکت‌ها برای به استیصال کشاندن و تضعیف توان گروه‌های رقیب، می‌تواند به عنوان اهرم‌ فشاری در راستای منافع و اهداف طایفه‌ای قرار گیرد.
- اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان
پس از گذشت بیش از نیم قرن هنوز آوارگان فلسطینی گروگان تاریخ، سیاست، فقر، تداوم اشغالگری و نژادپرستی هستند و هم‌چنان در آوارگی و شرایط بسیار سخت در اردوگاه‌های آوارگان در کشورهای هم‌جوار زندگی می‌کنند. آوارگان در این اردوگاه‌ها با مشکلات بسیاری مانند تراکم جمعیت، مساحت کم، فقر و بیکاری، سطح پایین بهداشت و سایر معضلات اجتماعی و اقتصادی مواجه هستند.4
برخلاف کشورهای اردن و سوریه که هر کدام برای جذب آوارگان در جوامع خود خط‌مشی حساب‌شده‌ای در پیش گرفته‌اند، لبنان از جذب فلسطینی‌ها به شدت جلوگیری می‌کند.
امروزه مشکلاتی مانند عدم برخورداری از امتیازات متعارف آوارگی مانند مسکن، سلامت و بهداشت، آموزش و پرورش و مشکلات موجود در حوزه اقتصادی و اجتماعی همراه با تراکم جمعیت در اردوگاه‌های فلسطینی موجب شده است تا طیفی از این حاشیه‌نشینی در لبنان شکل بگیرد؛ به طوری که بهترین، مطلوب‌ترین و مساعدترین زمینه و فضا برای رشد و نمو گروه‌های سلفی در این اردوگاه‌ها فراهم شده است و ساکنان این اردوگاه‌ها با دریافت کمک‌های مالی از طرف‌های خاصی در لبنان و منطقه، به پایگاهی مناسب برای پیشبرد اهداف خارجی و هم‌پیمانان داخلی آنها تبدیل شده‌اند.
- فضای سیاسی و امنیتی لبنان
ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر اسبق لبنان، در 15 فوریه 2005 موجد تحولات عمده‌ای در صحنه سیاسی و امنیتی لبنان بود، به طوری که اکنون با گذشت بیش از سی ماه از وقوع این حادثه، پس‌لرزه‌های آن هم‌چنان لبنان را دستخوش بحران‌های پی در پی سیاسی و امنیتی کرده و فضای ناامنی پایداری را در آن به وجود آورده است.
در این میان، سلسله تظاهرات‌ها و اعتصاب‌های مخالفان حکومت، خروج وزرای شیعه از کابینه، توطئه مثلت جعجع، سعدالدین حریری و جنبلاط برای مقابله با گروه‌های داخلی و وارد کردن لبنان به جنگ داخلی، مخالفت رئیس‌جمهور و رئیس مجلس با حکومت سنیوره و غیرقانونی خواندن آن، تشکیل گروه‌های میلیشیای حزبی توسط احزاب مختلف لبنانی و تحولات دیگر، لبنان را به سمت ناامنی، نزاع و کشمکش داخلی پیش‌برده و موجب شده است تا فضای ناامنی و بی‌ثباتی سیاسی بیش از پیش در این کشور تشدید شود. بدین‌ترتیب، زمینه برای هرگونه فعالیت و اقدام گروه‌های تروریستی و خرابکارانه مهیا شده است و این گروه‌ها می‌توانند با بهره‌گیری از کشمکش و نزاع داخلی حاکم در لبنان به سازماندهی و تجهیز خود به مبادرت و به سهولت برای اجرای هرگونه اقدام خرابکارانه و تروریستی برنامه‌ریزی کنند.
ب) عوامل خارجی
- محیط ژئوپولیتیکی لبنان در خاورمیانه

هم‌مرزی لبنان با فلسطین اشغالی نقش بسزایی در تعیین جهت‌گیری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نسبت به لبنان داشته و این کشور را به ناچار جزئی از فرایند بحران خاورمیانه قرار داده است. همسایگی لبنان با فلسطین اشغالی می‌تواند دو پیامد داشته باشد:
- رشد گروه‌های جهادی ضداسرائیلی در لبنان برای مبارزه با اشغالگری رژیم صهیونیستی از طریق حضور در مرزهای شکننده لبنان؛
- تلاش اسرائیل و غرب برای نفوذ در جامعه لبنان و تشکیل گروه‌های وابسته در راستای تحقق اهدافی مانند ایجاد مقدمات لازم برای خلع سلاح گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی در اردوگاه‌ها و خارج از اردوگاه‌ها و هم‌چنین خلع سلاح حزب‌الله.
اصولاً محیط امنیتی و سیاسی لبنان فضا و بستر لازم را برای شکل‌گیری گروه‌های متعدد با ماهیت‌های متنوع اعم از نظامی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... فراهم می‌سازد. در این میان، عامل خارجی این توانایی را دارد که ابتکار عمل را در خلق و مدیریت گروه‌های ذی‌نفع بر عهده بگیرد، بدون آنکه با چالش‌ها و محدودیت‌هایی روبه‌رو شود که در سیستم سیاسی کشورهای دیگر وجود دارد.
در مقطع کنونی که لبنان دستخوش رویدادهای سیاسی و امنیتی متعددی است، سرویس‌های امنیتی کشورهای منطقه و هم‌چنین آمریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان تحرکات گسترده‌ای برای نفوذ در ساختارهای سیاسی و امنیتی لبنان و شکل‌ دادن گروه‌ها، احزاب و شخصیت‌های طرفدار خود آغاز کرده‌اند تا جایی که این‌گونه تحرکات به یکی از عوامل اصلی ناامنی و بی‌ثباتی سیاسی در این کشور تبدیل شده است.
- حضور نیروهای یونیفیل در لبنان
یکی از ابعاد مهم قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل که به تهاجم 33 روزه اسرائیل به لبنان پایان داد، افزایش حیطه عملیات و گسترش شعاع استقرار نیروهای موقت سازمان ملل متحد در لبنان موسوم به یونیفیل بود. با تصویب این قطعنامه، شمار این نیروها که از سال 1978 نقش حائل و بازدارنده را میان لبنان و رژیم صهیونیستی برعهده دارند، از 2000 نفر به 15 هزار نفر افزایش و محیط عملیاتی آنها تا جنوب لیتانی گسترش یافته است.
استقرار این نیروها نه تنها با هدف تأمین امنیت اسرائیل از سمت مرزهای شمالی فلسطین اشغالی صورت گرفت، بلکه موجب گسترش حضور، نفوذ و نقش کشورهای اروپایی، به خصوص فرانسه (که از سال 1982 در این کشور حضور فیزیکی نداشت) در تحولات و معادلات داخلی لبنان شد.
حضور این نیروها در جنوب لبنان که غالباً دارای روابط دیپلماتیک با اسرائیل هستند، شعاع عملیاتی و اطلاعاتی نیروهای خارجی را در لبنان افزایش داده و به عامل مهمی در ایجاد ارتباط با گروه‌های همسو و تشکیل و هدایت جریان‌های وابسته تبدیل شده است. علاوه بر این، گروه‌های سلفی لبنانی هدف قرار دادن این نیروها را به عنوان عامل مشترکی در پیشبرد اهداف گروهی مورد توجه قرار می‌دهند، به خصوص برخی از مبارزان فتح‌الاسلامی دستگیر شده در اردوگاه نهرالبارد اعتراف کرده‌اند که یکی از برنامه‌های اصلی این گروه، هدف قرار دادن نیروهای یونیفیل در جنوب لبنان بود.
3- روند شکل‌گیری فتح‌الاسلام
جنبش فتح‌الاسلام در اواسط سال 2006 توسط «شاکر العبسی» شکل گرفت. وی که در اردن به اتهام ترور یک دیپلمات آمریکایی به نام لورانس فولی در سال 2002 به طور غیابی به مرگ محکوم شده شود، به سوریه پناهنده شد؛ اما در این کشور به اتهام همکاری با سازمان القاعده و هم‌چنین قاچاق سلاح از اردن به سوریه به سه سال حبس محکوم شد. العبسی پس از خروج از زندان در سال 2005 به پادگان آموزشی فتح انتفاضه به رهبری سرهنگ ابوموسی در منطقه جلده و پس از آن به پادگان دیگری در منطقه قوسیا در بقاع میانی منتقل شد و مسئولیت آموزش گروهی را که امروز نام فتح‌الاسلام بر خود نهاده‌اند، بر عهده گرفت.5
شاکر العبسی با همراهی ابوخالد العمله، نفر دوم جنبش فتح انتفاضه، و بدون اطلاع سرهنگ ابوموسی اقدام به برگزاری دوره‌های آموزشی ویژه برای دویست نفر از مبارزان سلفی در داخل اردوگاه‌های آموزشی جنبش فتح انتفاضه کرد. ابوموسی پس از آگاهی از این موضوع، ابوخالد العمله را به دلیل پنهانکاری و سوءاستفاده از امکانات جنبش، از تشکیلات خود اخراج و سوریه نیز او را به علت همکاری با القاعده محکوم به بازداشت خانگی کرد.6
در تابستان 2006 با پیشنهاد شاکر العبسی و همراهی ابوخالد العمله و بدون اطلاع سرهنگ ابوموسی دویست نفر از مبارزان از طریق مرزهای سوریه به مراکز و اردوگاه‌های وابسته به فتح انتفاضه در لبنان وارد شدند، به طوری که 120 نفر از آنان در اردوگاه‌ البداوی و 80 نفر دیگر در اردوگاه برج‌البراجنه مستقر شدند. در 9 ژوئیه 2006 نیز العبسی به اردوگاه برج‌البراجنه در اطراف بیروت نقل مکان کرد و سپس در ماه اکتبر راهی اردوگاه البداوی شد.7
تمام شواهد نشان می‌دهد که گروه العبسی به شکل بسیار مناسبی از خلأ امنیتی به وجود آمده طی حمله رژیم صهیونیستی به لبنان استفاده کرد و توانست عملیات‌های لجستیکی خود را اجرا و با قاچاق عناصر مبارز سلفی، آنها را در نهرالبارد و چندین آپارتمان واقع در مناطق مسیحی‌نشین متمرکز کند که در بین این افراد، تعداد قابل توجهی عناصر سعودی، کویتی، یمنی و کشورهای مغرب عربی نیز حضور داشتند.
رهبران جنبش فتح‌الاسلام در راستای تقویت موقعیت و جایگاه خود، تماس‌های فشرده‌ای با ناجی کنعان، عنصر اطلاعاتی ضدسوری و از متحدین سمیر جعجع، رهبر قوات اللبنانیه، برقرار و مبلغ مالی هنگفتی دریافت می‌کنند. در 27 نوامبر 2006 این گروه، مراکز فتح انتفاضه در اردوگاه‌های البداوی، نهرالبارد و برج‌البراجنه را اشغال و در هشتم ماه دسامبر، جدایی خود را از این جنبش با نام فتح‌الاسلام اعلام می‌کنند. اما به دلیل درگیری با کمیته امنیتی – حفاظتی اردوگاه البداوی، مجبور می‌شوند این اردوگاه را به سمت نهرالبارد ترک و مرکز صامد (خدمات اجتماعی وابسته به فتح انتفاضه) را به عنوان مرکز فرماندهی خود انتخاب کنند. پس از آن، مبارزان این جنبش در برج‌البراجنه و عین‌الحلوه نیز به اردوگاه نهرالبارد روی آوردند و مدتی بعد، شورای سازمانی آن شکل گرفت.8
شاکر العبسی در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز در 16 مارس 2007 در مورد نحوه شکل‌گیری فتح‌الاسلام می‌گوید: «ما مبارزان جنبش فتح هستیم. در انشقاق و پاکسازی سال 1983 مشارکت داشتیم، سپس فعالیتمان را در فتح انتفاضه ادامه دادیم، اما به دلایل متعددی مجدداً شاهد بروز انحراف بودیم، لذا این راه را برگزیدیم. این راه، راه «لااله‌الا‌الله» است و ما اطمینان داریم امکان رسیدن به سرزمینمان جز از این طریق میسّر نیست. به سرزمین لبنان وارد شدیم تا از سلاح فلسطینی حمایت و روشی ترویج کنیم که منجر به آزادسازی فلسطین شود. کسانی که با ما درگیر شدند و جنگیدند (فلسطینی و غیرفلسطینی) جز اینکه ما را در تعارض با منافعشان دیدند، دلیل دیگری نداشتند».9
وی در خصوص وجه تسمیه فتح‌الاسلام می‌گوید: «خود را فتح‌الاسلام معرفی کردیم تا نشان‌دهنده دفاع از جنبشمان و نیز بیان حقیقت باشد، زیرا با احترام به همه آرا و افکار دیگران و بعد از تجربه‌های متعدد، فهمیدیم هیچ راهی برای آزادی فلسطین جز اندیشه اسلامی وجود ندارد».10
شاکر العبسی در این گفت‌وگوی مهم، همکاری با سازمان تروریستی [القاعده] را در برخی اصول ارزشی از جمله «قیام علیه حضور آمریکا در منطقه»، «بازگشت به سلف پیشین» و «اهتمام به اقامه حکومت اسلامی» اعلام می‌کند؛ زیرا این اصول پیونددهنده این جنبش با القاعده در مباحث ایدئولوژیکی شده است.
در ارتباط با روابط میان این جنبش با القاعده، هر چند العبسی ارتباط با سازمان القاعده را رد و اشتراک در دیدگاه‌ها را مطرح می‌کند، ایمن‌الظواهری طی فتوایی داخلی، فتح‌الاسلام را جزئی از سازمان القاعده معرفی و طی دستورالعملی ابلاغ کرد که شاکر العبسی، فرمانده این سازمان در منطقه لبنان است و در همین راستا نیز به حمایت‌های مالی و سازمانی از این گروه پرداخت. هم‌چنین باید اذعان کرد پیش از درگیری‌های طرابلس، فتح‌الاسلام گروهی از مبارزان خود را از اردوگاه‌ نهرالبارد برای یاری به القاعده روانه عراق کرد، اما این عناصر هنگام عبور از مرزهای سوریه با نیروهای دستگاه اطلاعاتی این کشور درگیر و چهار نفر از عناصر برجسته این گروه کشته شدند.11
در مجموع می‌توان گفت فرایند شکل‌گیری این سازمان و شعار آزادی سرزمین فلسطین، حمایت از اهل سنت لبنان، تشکیل امارت اسلامی در طرابلس و وجود عناصری با ملیت‌های مختلف غیرفلسطینی باعث شدند تا این جنبش از ماهیت سلفی برخوردار شود.
4- درگیری فتح‌الاسلام با ارتش در اردوگاه نهرالبارد
الف) آغاز درگیری‌ها
به دنبال سرقت 152 میلیون لیره لبنانی از بانک بحرالمتوسط و اقدام نیروهای امنیتی در تحت تعقیب قرار دادن سرنشینان خودروی مشکوک که موجب تیراندازی میان دو طرف شد، نیروهای امنیتی از ارتش خواستند تا منطقه نهرالبارد را به طور کامل محاصره کند. ارتش لبنان نیز بلافاصله مراکز ایست و بازرسی در مسیر این اردوگاه ایجاد کرد.
عناصر فتح‌الاسلام بلافاصله با صدور بیانیه‌ای ضمن رد ادعای منابع دولتی مبنی بر سرقت از بانک، اعلام کردند در پاسخ به حملات ارتش لبنان به مجاهدان این جنبش‌ها در نهرالبارد، چندین تن از آنها را کشته یا زخمی کرده‌اند.12
شدت گرفتن این درگیری‌ها در فضای حساس و بحرانی لبنان، تنش‌های جدیدی ایجاد کرد و بر عمق بحران این کشور افزود. در مقطعی که صحنه سیاسی لبنان عرصه کشمکش و تنش میان جریان 14 مارس (موافقین حکومت) و جریان 8 مارس (مخالفین حکومت) بر سر موضوعات و پرونده‌های حساس داخلی بود، این درگیری‌ها ضمن وارد ساختن این کشور به بحران جدید داخلی بر پیچیدگی و عمق این بحران‌ها افزود.
در این میان، شبه‌نظامیان کاملاً مسلح قوات اللبنانیه به رهبری سمیر جعجع* در کنار ارتش لبنان قرار گرفتند و برای تحریک دو طرف اقدام به گلوله‌باران برخی مناطق اردوگاه نهرالبارد کردند. علاوه بر این، خبر اجاره ساختمان‌هایی در غرب بیروت توسط قوات اللبنانیه (این منطقه محل سکونت اهل‌سنت است و جعجع در آنجا پایگاه مردمی ندارد) و ورود نیروهای فتح‌الاسلام به این منطقه در ماه‌های گذشته، نشان از وجود یک‌سری طرح‌های از پیش تعیین‌شده مثلث حریری، جنبلاط و جعجع برای بهره‌گیری از پتانسیل فتح‌الاسلام و همراهی با آن و در عین حال، ایجاد زمینه‌های لازم برای برخورد این جریان با ارتش لبنان دارد.
به طوری که در یک اقدام مشکوک، نیروهای امنیتی وابسته به وزارت کشور لبنان با بهانه قرار دادن سرقت مسلحانه از بانک، زمینه‌های لازم را برای حضور ارتش در این منطقه مهیا کردند. از سوی دیگر، با سلسله تحریکات و اقدامات قوات اللبنانیه در بمباران اردوگاه نهرالبارد، فتح‌الاسلام نیز در واکنشی تند، به ایست بازرسی ارتش حمله و متعاقب آن، ارتش اقدام به حمله و بمباران مواضع فتح‌الاسلام در نهرالبارد کرد.
به عبارت دیگر، با زمینه‌سازی عامل سوم، رویارویی جدی میان فتح‌الاسلام و ارتش لبنان درگرفت. نقش عامل سوم در تداوم یافتن این درگیری‌ها بر کسی پوشیده نیست؛ زمانی که نیروهای ارتش و فتح‌الاسلام به برقراری آتش‌بس موقت نزدیک می‌شدند، عامل سوم با شلیک گلوله به مواضع دو طرف، ضمن نقض آتش‌بس، طرفین را نسبت به واکنش تند علیه یکدیگر برمی‌انگیخت.
ب) زمینه‌های شکل‌گیری درگیری‌ها
در مورد زمینه‌هایی که به شکل‌گیری و شدت یافتن درگیری‌های نهرالبارد میان جنبش فتح‌الاسلام و ارتش لبنان انجامید، می‌توان در دو بخش زمینه‌های داخلی و خارجی، موارد زیر را مطرح کرد.
- زمینه‌های داخلی
- گروه حاکم بر لبنان (جریان 14 مارس) تحت فشارهای مضاعف داخلی قرار داشت و خروج از این فشارها نیازمند خلق فضای نوینی از تهدیدات خارجی علیه امنیت ملی کشور بود.
- در ماه‌های اخیر جریان 14 مارس درصدد وارد ساختن حزب‌الله و سایر گروه‌های هم‌پیمان با آن به جنگ داخلی بوده است تا بدین وسیله ضمن به یاری طلبیدن هم‌پیمانان خارجی خود (آمریکا و فرانسه به حیات نظامی حزب‌الله پایان بخشد؛ اما رهبری حزب‌الله با تدابیر و مدیریت هوشمندانه خود، ورود به جنگ داخلی را خط قرمز خود اعلام کرد و آن را به شدت مورد نکوهش قرار داد و راهکارهای سیاسی را کلید حل بحران نهرالبارد معرفی کرد.
- ایجاد زمینه‌های لازم برای حضور فیزیکی نیروی خارجی هم‌پیمان 14 مارس در درگیری‌های احتمالی، برای این جریان از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود؛ به خصوص که توان بالای امنیتی و نظامی جریان 8 مارس و به ویژه حزب‌الله، از قدرت و میزان توانمندی جریان 14 مارس در ایفای نقش فعال و محوری در عرصه‌های امنیتی لبنان به شدت کاسته است.
- زمانی که پرونده تشکیل دادگاه بین‌المللی ترور حریری در شورای امنیت مطرح بود و اساسنامه این دادگاه در آستانه تصویب قرار داشت و نیز فضای مباحث داخلی را تحت تأثیر قرار داده بود و مخالفان تحرکات فعالی را در مقابله با این طرح آغاز کرده بودند، خلق فضای نوینی از سلسله انفجارها، کشتارها و به خطر افتادن امنیت ملی توانست ضمن تضویب زودهنگام این دادگاه در شورای امنیت، از حساسیت و واکنش منفی جریان معارض بکاهد و از گسترش دامنه اعتراضات آن جلوگیری کند.
- موضوع مهم دیگر برای جریان 14 مارس، به چالش کشاندن اقتدار و ابهت ارتش لبنان است. موضوع به این علت اهمیت دارد که جریان معارضه تهدید کرده است در صورتی که در پرونده ریاست جمهوری، شاهد تکروی جناح 14 مارس باشد، به طوری که این جناح بدون توافق دوسومی رئیس‌جمهور را انتخاب کند، امیل لحود در اقدامی متقابل ضمن انحلال پارلمان و کابینه به دلیل فقدان مشروعیت قانونی، اختیارات ریاست جمهوری را به ارتش این کشور برای مدیریت و برگزاری انتخاب زودهنگام پارلمانی به منظور تشکیل کابینه و انتخاب رئیس‌جمهور آینده واگذار می‌کند. بدین‌ترتیب، ارتش نقش دولت انتقالی را ایفا خواهد کرد. اما جریان 14 مارس برای جلوگیری از تحقق چنین امری درصدد‌ برآمد با وارد کردن ارتش به عرصه درگیری‌های داخلی، کارکرد آن را در عرصه داخلی محدود سازد و از نقش فعال احتمالی آن در تحولات سیاسی آتی کشور بکاهد.
- در مباحث دو سال اخیر در لبنان، به خصوص در جریان گفت‌وگوهای ملی، جبهه 14 مارس موضوع سلاح اردوگاه‌های فلسطینی را مطرح می‌کرد. در این میان، هر چند توافقاتی در این زمینه بین گروه‌های لبنانی به وجود آمد، هیچ وقت به مرحله اجرایی نرسید. از نگاه جریان 14 مارس، درگیری در نهرالبارد و ورود ارتش به داخل اردوگاه دو پیامد مهم دارد: اول اینکه خط قرمز و حرمت ورود به اردوگاه‌های فلسطینی شکسته می‌شود؛ دوم اینکه تکیه بر ابزار نظامی به عنوان راه‌حل و راهکار نهایی در حل موضوع سلاح اردوگاه‌های فلسطینی مورد تأکید قرار می‌گیرد.
البته تحلیل پنهانی نیز که از سوی جریان 14 مارس وجود داشت این بود که حزب‌الله مسیر رسیدن به مقاومت اسلامی را مین‌گذاری کرده و پایان دادن به سلاح اردوگاه‌ها در واقع خنثی کردن مین‌های حزب‌الله است و بدین وسیله نتیجۀ مستقیم خلع سلاح اردوگاه‌های فلسطینی می‌تواند پایان‌بخش سلاح مقاومت اسلامی باشد. به عبارت دیگر، دروازۀ ورود به خلع سلاح حزب‌الله از اردوگاه‌های فلسطینی عبور می‌کند.
- زمینه‌های خارجی
- لبنان در حوزۀ منافع آمریکا، فرانسه و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است و بخشی از طرح‌های خاورمیانه‌ای آنها را تشکیل می‌دهد.
- امنیت‌زایی برای رژیم صهیونیستی در حوزه مناطق شمالی فلسطین اشغالی در گرو امنیت‌زدایی لبنان قرار گرفته است و در این مسیر، هم‌پیمانی قوات‌اللبنانیه با این رژیم، توان بازیگری آن را برای بر هم زدن روند بازهای سیاسی در لبنان تقویت کرده است.
- پروسه‌ای که آمریکا و فرانسه پیش از ترور حریری در قالب قطعنامه‌ 1559 شورای امنیت و پس از آن در قطعنامه‌های 1680 و 1701 برای خلع سلاح میلیشیای لبنانی طراحی کرده بودند، با گذشت بیش از دو سال عملاً ناکارایی خود را نشان داده بود.
- استقرار پانزده هزار نیروی یونیفیل در جنوب لبنان با هدف برهم زدن توازن نظامی پیشین در این منطقه و ایجاد مقدمات لازم برای خلع سلاح حزب‌الله، نتوانسته بود از تحرک و عمق استراتژیک حزب‌الله در این منطقه بکاهد.
با مقدمات یادشده مشخص می‌شود که آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال اجرای بحران امنیتی در لبنان از طریق به کارگیری عامل سوم هستند. در طراحی این بحران، بهره‌گیری از روندهای حاکم بر نظام بین‌المللی به خصوص موضوع تروریسم می‌تواند بحران‌زایی را توجیه سازد. بنابراین، در مقطع کنونی قرار دادن جریان‌های افراطی سلفی‌گری در قالب‌های از پیش تعریف شده و با هدف‌گذاری پیشین، در پیشبرد منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی، با همراهی تشکیلاتی اردن و کمک‌های مالی عربستان سعودی در اولویت قرار گرفته است. در این میان، نقش اردن به عنوان عامل سوم، از همه پررنگ‌تر است.
برخلاف تصوراتی که نسبت به توان بازیگری این کشور وجود دارد و در قالب بسیار محدود و غیرفعال ارزیابی می‌شود، اردن توانسته است با زیرکی خاص و به خصوص با بهره‌گیری از توان بالای تشکیلات امنیتی خود، در هموار کردن و زمینه‌سازی برای قدرت‌های برتر هم‌پیمان در اجرای طرح‌های منطقه‌ای و هم‌چنین افزایش سطح بازیگری خود اقداماتی انجام دهد. بحران‌زایی در صحنه لبنان در قالب مبارزه با تشکیلات سلفی وابسته به القاعده و وارد ساختن ارتش به این بحران، صرف‌نظر از دستاوردهایی که در صحنه داخلی برای جریان 14 مارس می‌توانست داشته باشد، در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی و به ویژه در ارتباط با پیگیری اهداف آمریکا، فرانسه، رژیم صهیونیستی، اردن و عربستان سعودی نیز با ارزش تلقی می‌شد.
5- پیامدهای درگیری
درگیری‌های نهرالبارد میان ارتش لبنان و مبارزان سلفی که خونین‌ترین درگیری‌ها بعد از پایان جنگ داخلی در لبنان محسوب می‌شد، تحولات سیاسی این کشور را دستخوش بحران‌های جدیدی ساخت و بر پیچیدگی آن افزود. پیامدهای این درگیری عبارت بودند از:
1- در سال 1969 طبق توافق دولت لبنان و گروه‌های فلسطینی، امنیت اردوگاه‌های فلسطینی را خود مبارزان فلسطینی تأمین می‌کردند. هر چند در سال 1991، پارلمان لبنان این توافق را ملغی کرد، به صورت عرفی پذیرفته شده بود که ارتش وارد اردوگاه‌ها نشود. در این میان، درگیری‌های نهرالبارد و ورود ارتش به اردوگاه، عرف پذیرفته شده از سال 1969 و یکی از خط‌ قرمزهای امنیتی را نقض کرد. به طوری که پس از این، ورود ارتش لبنان به سایر اردوگاه‌های فلسطینی به عنوان اقدامی پیشگیرانه و به صورت یک‌جانبه قابل توجیه خواهد بود و موضوع سلاح فلسطینی و لزوم خلع سلاح آن که در قطعنامه‌های شورای امنیت بارها مورد تأکید قرار گرفته است، در دستور کار جریان 14 مارس قرار خواهد گرفت و سلسله حوادث امنیتی مربوط به اردوگاه‌های فلسطینی را رقم خواهد زد.
2- تجهیز گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به جریان‌های مختلف 14 مارس با استفاده از فضای درگیری‌های نهرالبارد یکی دیگر از پیامدهای این درگیری‌هاست. ارسال انواع تسلیحات نظامی توسط آمریکا به لبنان در ظاهر برای تجهیز توان مبارزاتی ارتش در برخورد با فتح‌الاسلام بود، اما قرائن موجود نشان‌دهندۀ آن است که بخش اعظم این کمک‌ها در اختیار گروه‌های شبه‌نظامی جریان 14 مارس قرار گرفته است. تجهیز این جریان توسط آمریکا با هدف ارتقای توان نظامی آن در معادلات داخلی و مقابله با سلاح حزب‌الله در صورت وقوع جنگ داخلی صورت می‌گیرد.
وارد ساختن حزب‌الله به جنگ داخلی و در پی آن کاستن از توان نظامی و پایان دادن به سلاح حزب‌الله یکی از هدف‌های اصلی جریان 14 مارس، به خصوص سمیر جعجع و ولید جنبلاط است. اما رهبری حزب‌الله با وجود آگاهی از توان بسیار بالای این جنبش در هرگونه درگیری داخلی، آن را خط قرمز حزب‌الله اعلام کرده و اظهار داشته است که سلاح این جنبش، تنها اسرائیل را مورد هدف قرار داده است.
نکته قابل توجه اینکه یکی از عوامل اصلی بروز جنگ داخلی پانزده ساله در لبنان خاستگاه و ریشه فلسطینی داشت و با تحریک اسرائیل به جنگ تمام‌عیار داخلی تبدیل شد. به نظر می‌رسد در مقطع کنونی نیز بسترهایی در حال شکل‌گیری بود که فلسطینی‌ها، به طور ناخواسته قربانی توطئه‌های از پیش تعیین‌شده خارجی و زمینه‌ساز وقوع جنگ‌های داخلی در لبنان شدند؛ به خصوص که بی‌ثباتی سیاسی موجود در این کشور نیز تسهیل‌کننده چنین فضایی بود.
3- هم‌چنان که در مبحث مربوط به علل شروع درگیری‌ها در نهرالبارد ذکر شد، یکی از اهداف کنونی جریان 14 مارس در لبنان، افزایش حضور فیزیکی نیروهای متحد خارجی است تا بدین‌وسیله در عرصه بده و بستان‌های این کشور از جایگاه بالاتری برخوردار شوند و فضای مانور طرف مقابل را محدود سازند. به نظر می‌رسد درگیری‌های نهرالبارد توانسته است مقدمات اجرای این هدف را فراهم سازد.
هدف اصلی از گسترش شعال عملیاتی نیروهای یونیفیل از جنوب به شرق و شمال لبنان، ممانعت از تجهیز حزب‌الله و بستن گذرگاه‌های اصلی تأمین سلاح این جنبش است و مقابله با گروه‌های مبارز فلسطینی در اولویت ثانوی قرار گرفته است و هدف فرعی محسوب می‌شود. تحولات موجود در لبنان حاکی از آن است که جریان 14 مارس توانسته است با بهره‌گیری از فضای درگیری‌های نهرالبارد، توجه افکار عمومی داخلی و کشورهای منطقه و حتی سازمان ملل متحد را به لزوم کنترل مرزهای این کشور با سوریه – که پیش از آن توان ابراز و اجرای آن را نداشت – برانگیزد و آن را به عنوا نیک خواست ملی و عمومی مطرح سازد.
4- یکی دیگر از پیامدهای مهم درگیری‌های نهرالبارد، تقویت کوتاه‌مدت جایگاه سیاسی جریان حاکم بر لبنان بود؛ به طوری که 14 مارسی‌ها توانستند با عبور موفقیت‌آمیز از گسترش اعتراضات مردمی نسبت به تصویب یک‌جانبه دادگاه بین‌المللی ترور حریری در شورای امنیت سازمان ملل، با بهره‌گیری از فضای روانی منبعث از این درگیری‌ها، کابینه متزلزل خود را در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی مشروع و قانونی جلوه دهند و فضایی را که جریان مقابل درصدد ایجاد آن بود (غیرقانونی خواندن کابینه سنیوره و تصمیمات آن و تشکیل دولت دیگر)، با تنگناهایی روبه‌رو سازند.
موضوع مهم دیگر در این زمینه، تضعیف توان تشکیلاتی ارتش برای برعهده گرفتن مدیریت سیاسی و نظامی لبنان بود؛ زیرا جبهه 8 مارس سعی داشت کاری کند که هم‌زمان با فرمان امیل لحود در روزهای آخر ریاست جمهوری‌اش مبنی بر غیرقانونی بودن حکومت سنیوره و انحلال آن، ارتش به طور بی‌طرفانه مسئولیت انتقال قدرت را بر عهده گیرد، ولی با سلسله درگیری‌های نهرالبارد و کاسته شدن از توان و اقتدار نظامی ارتش برای حل سریع و زودهنگام درگیری‌ها، به نظر می‌رسد ارتش فاقد این نقش برای آینده سیاسی و امنیتی لبنان باشد.
نتیجه‌گیری
جریان سلفی‌گری در لبنان، پیش از آنکه از شالوده‌های مذهبی برخوردار باشد، ماهیتی سیاسی دارد. ساخت سیاسی، اجتماعی و مذهبی لبنان زمینه‌ساز شکل‌گیری هر جریانی با ماهیت مختلف است. نقش عامل خارجی در پیوند با زمینه‌ها و عوامل داخلی در ایجاد جریان‌های وابسته در لبنان غیرقابل انکار است. در این میان، ماهیت سلفی‌گری در لبنان که از شالوده‌های سیاسی برخوردار است و نقش عامل خارجی در شکل‌دهی آن برای تحقق اهداف خاص خود، لبنان را دستخوش بحران داخلی عمیقی کرده و بر دامنه اختلاف‌ها و کشمکش‌های داخلی این کشور افزوده است.
در مجموع به نظر می‌رسد بحران نهرالبارد فراتر از یک حادثه محدود امنیتی – نظامی است و پیامدهای آن بسیار پیچیده و حساس خواهد بود. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله، در سخنرانی اخیر خود با ارزیابی تحولات نهرالبارد اظهار داشت: «هدف این است که آمریکا به فکر جنگ دیگری علیه لبنان و این بار از طریق القاعده در لبنان است». تحلیل دبیرکل حزب‌الله به واقعیت‌های درونی حاکم در لبنان بسیار نزدیک است.
آمریکا با شبیه‌سازی فرایند و اقدامات القاعده در کشورهای هدف، ضمن مشروع ساختن حضور فیزیکی خود به بهانه مبارزه با تروریسم، اقدامات مداخله‌جویانه‌اش را قانونی جلوه می‌دهد، در این میان، بهره‌گیری از عملکرد موفق این شبیه‌سازی از طریق نیروهای سلفی فتح‌الاسلام و همراهی اردن، سعودی و گروه‌های متحد داخلی می‌تواند هموارکننده بخش اعظمی از طرح‌های آمریکایی – اسرائیلی در لبنان باشد؛ امری که پیش از این طریق به کارگیری انواع تسلیحات نظامی در رویارویی با حزب‌الله و ترسیم خاورمیانه جدید از بطن جنگ 33 روزه، نتوانست دستاوردی به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر، در مقطع کنونی حوزه برخورد با حزب‌الله از سطح خارجی به سطح داخلی و با همگامی عامل خارجی منتقل شده است که ابزارهای خاص خود را می‌طلبد.
هر چند ایجاد جنگ فرقه‌ای و مذهبی در لبنان از طریق فتح‌الاسلام با ناکامی روبه‌رو شده است، آمریکا هم‌چنان مصرّانه در پی تضعیف حزب‌الله و ناکام گذاشتن طرح مخالفان دولت در تغییر اوضاع لبنان است و به هیچ وجه خواهان قدرت‌یابی مجدد حزب‌الله و جریان 8 مارس نیست. به ویژه آنکه طرح دادگاه بین‌المللی ترور رفیق حریری به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسیده و انتخاب رئیس‌جمهور و استقرار نیروهای بین‌المللی در مرز لبنان با سوریه اولویت‌های اصلی آمریکا در این کشور به شمار می‌روند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات