تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۱  ، 
کد خبر : ۲۴۴۴۸۱
نقدی بر سیاست خارجی جدید فرانسه

سراب مدیترانه


فرد هالیدی*
ترجمه آرش عزیزی

"فقط برای این رفتند پاریس که زن او را ببینند." (منظور کارلا برونی، همسر زیبای سارکوزی است ـ م) دوست دیپلمات عربی که تسلطی تمام و کمال بر واقعیت‌های روابط بین‌الملل دارد منبعی حیاتی است که به آدم کمک کند فرق طلای واقعی و زرق و برق را بفهمد.
منظور او از این جمله نشستی بود که نیکولا سارکوزی در روز 13 ژوئیه 2008 در گراند پالاس پاریس برپا کرده بود تا ابتکار مورد نظرش، "اتحاد برای مدیترانه" را تاسیس کند؛ اما گرچه این ماجرا افتتاحیه چشمگیری برای آغاز دوره چرخان ریاست شش ماهه فرانسه بر اتحادیه اروپا بود شک است که حتی زرق و برق کارلا برونی هم بتواند ماجرا را بیش از یک روز در تیتر اخبار نگاه دارد.
چرا که این مراسم دیروز به تخریب نیاز دارد ـ نه فقط در رابطه با خودش بلکه در رابطه با استحکام وسیع‌تر اتحادیه اروپا در اواسط سال 2008 و در مقابله با مشکلات مشروعیت، اعتبار، هویت و دموکراسی که به نظر می‌رسد در رسیدگی به آن‌ها ناتوان باشد تا چه برسد به حل‌شان. (نگاه کنید به: "گرایش به عدم واقعیت در اروپا"، ایوان کراستف، 20 ژوئن 2008).
وعده توخالی
طرح رئیس‌جمهور فرانسه در واقعیت هیچ وقت قرار نبود چیز خاصی باشد ـ و این تا حدودی به این خاطر است که "مدیترانه" در زبان مخفی اتحادیه اروپا معنی "اعراب" می‌دهد و اینگونه دنیایی از درک تاریخی تصویری فرناند برائودل و درک عمیق او از محوطه‌ای طبیعی، سیاسی و اقتصادی در کتاب "دریای مدیترانه و جهان مدیترانه در عصر فیلیپ دوم" فاصله دارد. چرا که واقعیت پشت این سخنان پرطمطراق، مجموعه‌ای عمیق‌تر از شکاف‌ها و رقابت‌هاست که حل و فصل‌شان نیاز به جسارت و رهبری سیاسی و نیاز به درکی که ریشه در آگاهی از شکست‌های گذشته در این منطقه داشته باشد.
درست است عکس ایهود اولمرت، نخست‌وزیر اسرائیل و محمود عباس، رئیس‌جمهور فلسطین را با هم انداختند اما انجام این کار نیازی به رفتن به پاریس نداشت؛ شاه مراکش غایب بود تا کنار رئیس‌جمهور الجزایر ننشیند (این دو کشور از سال 1975 بر سر صحرای غربی درگیر بوده‌اند). معمر قذافی از لیبی نیز حاضر نشد گرچه سال‌ها لابی کرده بود تا به مذاکرات اتحادیه اروپا و کشورهای مدیترانه وارد شود.
بشار اسد از سوریه آمد اما تنها برای پیش ‌روی دیپلماتیک؛ و او نه با ایهود اولمرت دیدار کرد و نه حاضر به گرفتن عکس دسته‌ جمعی با حاضرین در نشست شد. سر و صدای زیادی به پا شد که سوریه بالاخره لبنان را به عنوان دولتی جدا "به رسمیت شناخته" و قبول کرده در بیروت سفارت باز کند ـ گرچه این کار با شش دهه تاخیر انجام می‌شود و تضمینی نیست که سوریه در ضمن دست از کشتن سیاستمداران و روزنامه‌نگاران لبنانی و تسلط مخفیانه بر سیاست این کشور دست بردارد. ناظر مستقل هر چقدر به واقعیت نزدیک‌تر شود کمتر تحت تاثیر سخنان سارکوزی در نشست و سراب وحدت منطقه‌ای قرار می‌گیرند.
راه‌حل اقیانوسی
مجمعی که رئیس‌جمهور فرانسه به راه انداخت ـ که اسم کامل واقعی‌اش "روند بارسلونا: اتحاد برای مدیترانه" بود ـ آن چیزی است که دیپلمات‌های بریتانیا جلسه "حرف" (در مقابل "عمل") می‌نامند. چنین مجعی شاید در شرایط دیگر ایرادی نداشته باشد ـ اما در حال حاضر مجمعی بزرگ و غیرقاطع آخرین چیزی است که اروپا و کشورهای "مدیترانه" (هر که باشند) به آن نیاز دارند.
این مجددا تنها تا حدودی به این خاطر است که اتحادیه اروپا فی‌الحال مکانیسم مشخصی برای گفت‌وگو با دولت‌های عرب، اسرائیل و ترکیه دارد: یعنی "مذاکرات بارسلونا" که در سال 1995 آغاز شد. (نگاه کنید به ""مذاکرات بارسلونا": ده سال بعد"، 11 نوامبر 2005). واقعیت افسوس‌آور این است که این مذاکرات با گذشت نزدیک سیزده سال کمتر دستاوردی داشته‌اند. اروپا هیچ نقش مهمی در هیچ کدام از تخاصم‌های بین ‌دولتی و بین ‌قومی در منطقه مدیترانه بازی نمی‌کند ـ تنها جایی که اروپا در آن به نوعی نقشی داشته (گرچه به عنوان متحد کوچک‌تر ایالات متحده) بالکان است: اما دولت‌های بالکان بخشی از مذاکرات بارسلونا نبودند و اتحادیه اروپا در ماه‌های اخیر شکافی جدی بر سر مساله استقلال کوزوو به راه انداخته. بعضی از دولت‌های بالکان به پاریس دعوت شدند تا همدلی نشان دهند اما خود ماجرا چیز مهمی نیست.
بحران مذاکرات بارسلونا سه سال پیش در کنفرانس بازبینی ده ساله در نوامبر 2005 واضح بود. از بحران در فلسطین که بگذریم هیچ قدمی در راه سایر اهداف اصلی برنداشته شده بود تشویق تجارت و سرمایه‌گذاری، تشویق دموکراتیزه شدن شمال آفریقا. دولت‌های خاورمیانه در بیشتر مسائل روز وقعی به حرف‌های اروپا نمی‌گذارند. در کنفرانس بازبینی سال 2005، اسپانیا (که مسئول این مذاکرات است) فکر می‌کرد موافقت تمام روسای دولت‌ها را برای شرکت در جلسه در اختیار دارد و مشخصا فرمولی برای فلسطین پیدا کرده بود که دولت‌های عرب را راضی کند.
اما بیست و چهار ساعت قبل از آغاز جلسه، یکی از نمایندگان عالی‌رتبه دولت بریتانیا به دستور تونی‌ بلر و با وجود خشم اسپانیا از مالت آمد و جلوی مساله فلسطین را گرفت. نتیجه این شد که حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مصر، و سپس تقریبا تمام رهبران عرب خارج شدند. سران دولت‌های اروپا از پرتغال تا بالتیک حاضر بودند اما (غیر از تر‌ک‌ها و اسرائیلی‌ها) مهمانان "مدیترانه‌ای" همه غیب شدند. "اتحاد برای مدیترانه"، که حاصل افکار هنری گوآینو، مشاور اروپا دوستِ سارکوزی است‌، وعده داده متفاوت باشد.
وقتی رئیس‌جمهور فرانسه برای اولین بار این سازمان را پیشنهاد داد اشاره‌ای به مذاکرات بارسلونا (یعنی چارچوب اتحادیه اروپا برای پرداختن به مساله) نکرد؛ او حتی خبری به آلمانی‌ها و بریتانیایی‌ها نداد در حالی که این قرار بود طرح اتحادیه اروپا باشد. حتی به وزارت امور خارجه خودش هم اطلاعاتی نداد. اکنون نشست توافق کرده که روند نهادینه جدیدی در اتحادیه اروپا برپا کند اما هنوز نه بودجه‌ای هست و نه توافقی بر سر مقر این سازمان جدید: اسپانیا اصرار دارد که بارسلونا مکان مناسبی است اما مالت، تونس، مراکش و بروکسل نیز همگی نامزد هستند. نشست 13 ژوئیه در غیاب هرگونه نتیجه مهم دیپلماتیک یا سیاسی بر سر فهرست ناچیزی از عناوین عمل‌گرایانه توافق کردند.
معجون ایرلندی
جاه و شکوه نشست پاریس در متنی وسیع‌تر هدف دیگری دارد، هدفی که اعلام نشده اما بدیهی است: حواس‌پرتی. قرار است توجه مردم اروپا و جهان از وضعیت فاجعه‌بار اتحادیه اروپا، در پایان ماه اول ریاست فرانسه، دور شود. دلیل بلافصل این بحران رای ایرلندی‌ها در همه‌پرسی روز 12 ژوئن 2008 در رد قانون اساسی اصلاحی اتحادیه اروپا، موسوم به معاهده لیسبون، بود. (نگاه کنید به "معاهده لیسبون و مردم ایرلند: نقصان‌های دموکراتیک" جوزف کرتین و جانی رایان، 13 ژوئن 2008).
خوب است اینجا یادآوری کنیم که ایرلند نسبت به تعهدات بین‌المللی دوگانه عمل کرده. به عنوان حافظ صلح سازمان ملل و مشوق درک بین‌المللی نقش ممتازی بازی کرده که او را در کنار قدرت‌های غیر هژمونی‌طلب و لطیف‌الحالی همچون سوئد، نروژ، فنلاند، هلند و نیوزلند قرار می‌دهد. نماد این نقش دیپلمات‌های ایرلندی هستند که نقش مفیدی در نهادهای سازمان ملل داشته‌اند. از جمله شخصیت‌های برجسته‌ای همچون شان مک‌براید، کانر کروز، اوبراین و ماری رابینسون (فرانک آیکن، وزیر امور خارجه بین‌الملل‌گرا که نماینده پارلمانی روستای خانوادگی من، لوت، هم هست با همین روحیه مسئولیت‌هایش را رها کرد).
این‌ها ایرلند را قدرتی نمونه و البته مستقل در صحنه جهانی می‌دانستند ـ و نگران ناراحت کردن دولت‌های بزرگ در این روند نبودند. در عین حال ایرلندی‌ها نیز مثل بقیه کشورهای کوچک گاه به گاه به این وسوسه تن می‌دهند که از خودمختاری‌‌شان در نهادهای بین‌المللی برای اهدافی جانبدارانه استفاده کنند (مورد دیگر رای منفی یونانی‌های قبرس به طرح صلح عنان در سال 2004 است). ایرلند سود بسیاری از اتحادیه اروپا برده (بخصوص از لحاظ مالی) و اگر به این درصد بالای رشد اقتصادی رسیده این بخاطر سی و پنج سال عضویت در اتحادیه اروپا از سال 1973 تاکنون بوده است. اما بنیادهای این رشد همیشه خیلی امن نبوده‌اند.
کتاب عالی پیادار کیربی با عنوان "ناآرامی ببر سلتیک: رشد نابرابر در ایرلند" (2001) نشان می‌دهد که گسترش اقتصاد ایرلند همیشه مخاطره‌آمیز بوده چرا که بنیانش نوسانات اقتصاد جهانی است که می‌تواند به راحتی به ضد آن بدل شود؛ و در ضمن همراه با سطوح بالاتر نابرابری اجتماعی و درآمدی است. این نابرابری، بیرون ماندن بخش عظیمی از جمعیت ایرلند از مزایای دهه 1990 است که نقش مهمی در رای "نه" روز 12 ژوئن بازی کرد.
پس‌‌روی دوگانه
نیکولا سارکوزی می‌بایست در 21 ژوئیه 2008 به عنوان رئیس اتحادیه اروپا از دوبلین دیدن کند تا چاره‌ای برای "نه" ایرلندی‌ها پیدا کند. به احتمال بسیار راه‌حلی قانونی پیدا می‌شود تا معاهده لیسبون پیش برده شود. حتی در غیر این صورت، اتحادیه اروپا به صورت موجودیتی اقتصادی و اولین منطقه صلح که تاریخ اروپا را دربردارد (و این دومی اغلب فراموش می‌شود) به کار خود ادامه می‌دهد.
اما مشکل اینجاست که رای ایرلندی‌ها به هیچ‌وجه تنها مانع پیش‌ روی اتحادیه اروپا نیست. رای رد به ادغام اروپا تقصیر ایرلندی‌ها نیست بلکه تقصیر رای‌های منفی قبلی و غیرقابل بازگشت به قانون اساسی اصلی توسط خود فرانسه و هلند در سال 2005 است. در این دو مورد آسیب‌ها بسیار جدی‌تر بود: مسلسل‌باران کردن تغییرات عمده قانون اساسی در بروکسل و در عین حال دور کردن ترکیه که هنوز عواقبش کاملا مشخص نشده. خودشیفتگی انتخاباتی در کرانه‌های غربی اروپا شاید تهوع‌آور باشد اما آسیب واقعی و تاریخی و استراتژیک در دیگر سوی قاره وارد آمده،‌ یعنی در رابطه با ترکیه.
این تحول نگران‌کننده‌ترین تهدید برای امنیت طولانی‌مدت اروپای معاصر است اما حتی بدشگون‌تر از این شکست‌های انتخاباتی و سیاسی، جنبه‌های دیگری از اتحادیه اروپای امروز و بخصوص دو گرایش طولانی‌مدت است که اگر ادامه پیدا کند و در آینده بتواند استانداردها را تعیین کند، بی‌شک پایانی بر اروپا به مثابه اتحادی متمدن و دموکراتیک خواهد گذاشت.
اول بازپس‌گیری حقوق کارگران و حفاظت اجتماعی: کارشناسان بجای سرزنش رای همه‌پرسی ایرلندی‌ها بهتر است به رای دو روز قبل نگاه کنند ـ تصمیم روز 10 ژوئیه توسط وزرای اشتغال و مسائل اجتماعی برای زیر پا گذاشتن استاندارد اروپایی 48 ساعت کار هفتگی (یکی از دستاوردهای عظیم اجتماعی در قرن گذشته) و در عوض مجاز ساختن هفته کاری 60 ساعته (و در بعضی موارد 65 ساعته).
این اتفاق مهلک تنها به خاطر قدرت‌گیری رهبران راست‌گرا در فرانسه و ایتالیا و ساخت و پاخت آن‌ها با نفوذ جدید دولت‌های سابق کمونیستی (که اکنون در میان افراط‌های اقتصادیات بازار آزاد و استثمار کارگر دست و پا می‌زنند) در اتحادیه اروپا صورت گرفت. دوم، نمونه‌ای است که یکی از اعضای موسس اتحادیه، ایتالیا، از خود به جا گذاشت. دولت این کشور پس از انتخابات آوریل 2008 دوباره به دست ائتلافی به رهبری سیلویو برلوسکونی افتاده که رنگ ایدئولوژیکش حتی سیاه‌تر از پیشینیان خود است.
بعضی اعضای ارشد این دولت گذشته فاشیستی ایتالیا را جشن می‌گیرند. دولت قوانینی ضد مهاجرین تصویب می‌کند و علیه مردم رومانژاد تبعیض قائل می‌شود دولت اشکالی کریه از جنسیت‌گرایی و تبعیض جنسی را در گفتمان عمومی و رسانه‌هایش مطرح می‌کند و قوانینی به نفع منافع جانبدارانه خود تصویب می‌کند.
تونلی در اروپا
ناکامی واقعی اروپا در رابطه با جهان عرب و "مدیترانه" به راستی همین جا قرار دارد و نه در سخن‌وری‌ها یا محدودیت‌های مذاکرات بارسلونای اتحاد برای مدیترانه. تمرکز بر مذاکرات مشخص یا اهداف مربوط به تخاصمات می‌تواند مورد اشتباه واقع شود و می‌تواند به واقع دستاوردهای احتمالی اروپا را دست‌کم بگیرد. کل مذاکرات بارسلونا در اواسط دهه 1990 بر چیزی الگوگذاری شده بود که چند سال قبل‌تر در رابطه با اروپای شرقی و مرکزی به کار بسته شده بود ـ یعنی کمک اتحادیه اروپا و دولت‌های پرنفوذی همچون آلمان برای انتقال به دموکراسی و بازارهای لیبرال در شرق سابقا کمونیست.
اما مقایسه بین اروپای شرقی و جهان عرب اشتباه است: کمونیسم در اتحاد شوروی و بیشتر دولت‌های متفق آن سقوط کرد چون نخبگان حاکم اراده حکومت را از دست دادند: در واقع دست از حکومت برداشتند. نخبگان عرب الجزایر و مصر به هیچ‌وجه قصد چنین کاری ندارند. اما به شیوه‌ای دیگر می‌توان شباهتی بین این دو جهان پیدا کرد، شباهتی که کمتر به آن اشاره می‌شود: در افزوده اصلی اتحادیه اروپا به فروپاشی کمونیسم حاصل سیاست‌هایی مشخص نبود بلکه دقیقا حاصل موفقیت اتحادیه اروپا به عنوان طرحی سیاسی و اقتصادی بود: این نیروی نمونه، به همراه نیروی دموکراسی و رفاه، بود که در دهه 1980 جهان کمونیستی را زیر سوال برد و فرا گرفت. شاید اروپا در همین زمینه بتواند در دوره‌ای طولانی‌تر به انگیزش تغییر در آفریقای شمالی و خاورمیانه نیز منجر شود.
اما این اتفاق تنها در صورتی می‌افتد که کشورهای اروپایی در سطح بهترین ایده‌آل‌های خود باشند و نمونه‌ای برای دنباله‌روی سایر کشورها باقی بمانند. بستن در روی ترکیه، سخنان "تمدنی" ضد مسلمان و پیگرد مهاجران کمکی نمی‌کند. بزرگ‌ترین ناکامی‌های اروپا در سال‌های گذشته در ناکامی حفظ ایده‌آل‌های خود اروپا و در چشم‌پوشی بر بسیاری از نکات زشت تاریخ و رویکردهای عمومی اروپا و در به یغما بردن دستاوردهای عظیم اجتماعی گذشته است. وقتش رسیده که طلا را بازپس بگیریم و غرق زرق و برق نشویم.
توضیح مترجم: (مقالاتی که به آن‌ها ارجاع داده می‌شود همه مربوط به سایت اپن دموکراسی هستند و هر جا اسم نویسنده نیامده خود هالیدی نویسنده آن‌هاست.)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات