تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۸  ، 
کد خبر : ۲۴۴۸۴۹

قابلیت‌های دین اسلام برای مقابله با سکولاریسم


دکتر علیرضا شجاعی‌زند / مدیر گروه علوم اجتماعی دانشگاه تربیت مدرس
اسلام در وهله نخست، یک دین است. دینی با منشأ وحیانی و با جهت‌گیری رستگاری‌طلبانه و تعالی‌جو که معتقد به وجود دنیای دیگر است. بنا بر اعتقاد مسلمانان، اسلام کامل‌ترین دین الهی است که توسط آخرین پیامبر به بشریت ارزانی شده تا به کمک آن، راه صلاح و فلاح و به بیان دیگر سعادت و رستگاری خویش را بیابد و به پای خود آن را بپیماید.
به اعتقاد پیروان، آموزه‌های این دین اتم و اکمل چنان تقریر شده است که اولا بقای عصری و شمولیت جهانی آن را تضمین نماید و ثانیا با ناموس طبیعت، فطرت بشر و منطق و اصول عقلانی منطبق باشد. همین خصوصیات است که از اسلام «دینی» با قابلیت‌های «عرفی» پدید آورده است. لذا اسلام بی‌هیچ تنازلی از اصول اساسی خویش به مثابه یک دین و بدون هرگونه ساده‌نگری و تساهلی در قبال فرآیندهای عرفی‌کننده به مثابه چریانات رقیب، به استقبال تحولات و مسائل جدید می‌رود و از تلاش برای به هم آوردن طبیعت و ماوراء‌الطبیعه، دنیا و آخرت، عقل و ایمان، دولت و دین، بیرون و درون و فرد و جامعه فروگذار نمی‌کند.
پس راه‌حل مناسب برای مواجه منطقی و هوشیارانه با این فرآیند، نه پاک کردن و تغییر صورت مساله، نه تمکین و تسلیم‌ناگزیر، نه اقبال و رو‌آوری مشعوفانه و نه مقابله عصبی و زورمندانه است؛ بلکه در شناسایی ابعاد و اجزای مختلف مساله به منظور درس‌گیری از تجربیات گذشته و اتخاذ مواضع مناسب در قبال جریانی است که روز به روز بر قدرت، شتاب و گستره آن افزوده می‌شود. تمامی امید و اندوخته‌ مومنان در این راه، به امکانات و ظرفیت‌هایی است که خداوند متعال از طریق این آیین مکین و قویم در اختیار مسلمانان قرار داده است. در ذیل به برخی از ظرفیت‌ها و مقدورات اسلام که آن را در برابر امواج عرفی‌ساز جهانی از درون مقاوم ساخته است، اشاره می‌نماییم.
سرمایه اجتماعی: گریلی، وارنر، روف و آمرمان از وجود سرمایه شگرف اجتماعی در «ادیان تفاوتی» در قیاس با «ادیان انسانی» و لیبرال و «معنویت‌گرایی‌های درونی» خبر داده‌اند.
البته آنها اذعان می‌نمایند که این سرمایه اجتماعی در رویکردهای بنیاد‌گرایانه این ادیان به مراتب غنی‌‌تر و پربارتر است. نفوذ اجتماعی گسترده این ادیان در میان مردم، کمیت قابل توجه پیروان در سراسر عالم، توانایی نسبتا موثر آنها در بسیج عواطف و توجهات عمومی و وجود هماهنگی و هم‌سویی نسبی در بعضی از مسائل جهانی از جلوه‌های بارز این سرمایه اجتماعی است؛ چیزی که در جنبش‌های دینی جدید شاهد مثالی ندارد.
باید به این حقیقت افزود که «سرمایه اجتماعی» در دینی مثل اسلام با جهت‌گیری مثبت به سوی دنیا و نسبت به جامعه و سیاست و با تاکیدات فراوان بر مسئولیت‌های اجتماعی مومنان، به مراتب افزون‌تر و قدرتمند‌تر از ادیان مورد اشاره اندیشمندان مذکور است.
سرگذشت اسلام در طول تاریخ نشان داده است که این آیین از قدرت بازتجدیدشوندگی و ظرفیت تحول‌آفرینی بسیار بالایی برخوردار است. یعنی عناصر آرمانی و آموزه‌های بلند برآمده از الگوهای مطلوب نظری و عملی، مانع از آن است که مومن پایبند و مجد این آیین به یافته‌ها و تجربیات سلف اقتناع نماید و به داشته‌ها و اندوخته‌ها‌ی موجود اکتفا کند یا به راحتی از کنار انحرافات و تحریفات از اصول درگذرد. او آمادگی دارد تا به نگاه نقد و به مدد انگیزه‌های بلند آرمانی، در هر لحظه به ارزیابی اوضاع و عملکرد متصدیان جامعه خویش و متولیان امور دینی بنشیند و برای اصلاح نابسامانی‌ها و احیای ارزش‌های فروگذاری شده بپاخیزد. دوپاسکیه (1374) می‌گوید که جریان احیاگری در اسلام هیچگاه مرتجعانه و سلفی نبوده است؛ بلکه همواره یک چشم به اصول و ریشه‌ها و چشمی‌ دیگر به آینده و تجدد داشته است.
تاریخ اسلام مشحون از حرکت‌های اصلاحی و احیایی درون‌جوش است و از این حیث همواره در یک پویایی دائمی و جنبش تناوبی به سر برده است. گلنر (1992) با نظر به همین آمادگی‌های احیاگرانه است که می‌گوید دولت‌های اسلامی همواره با دو خطر درونی مواجه بوده‌اند: یکی جنبش‌های احیایی برای حفظ و بازگرداندن حقایق دینی غیرقابل عدول و سازش و دیگری اجتماعات خودمختار محلی دارای عصبیت و قدرت نظامی برتر. وُِِِل (1982) می‌گوید جوامع اسلامی در آغاز قرن پانزدهم پس از هجرت، درگیر یک بازتایید بزرگ پیام اسلامی و به کارگیری یک بنیادگرایی گسترده گردیده‌اند. در احیاگری دهه 70 (میلادی)، نوع جدیدی از بنیادگرایی اسلامی سر بر‌آورد که گرایشات سنتی را با رویکردهای رادیکال به هم آمیخته بود و بعضا با دیگر جریانات بنیادگرایی سنتی که در همان دهه نمایان شده بودند، تصادم پیدا می‌کرد.
نکته مهم در تصویری که وُل در این کتاب از آینده اسلام ارائه می‌دهد این است که می‌گوید: اگر این جریان نوظهور از خود بی‌کفایتی نشان دهد، راه‌های بدیل دیگری برای تاکید مستمر بر اعتبار پیام اسلامی وجود دارد. او احتمالات مختلفی را پیش‌بینی می‌کند و در نهایت نتیجه می‌گیرد که آنچه مسلم است، آن است که اسلام به عنوان یک نیروی بالنده در پانزدهمین قرن ظهورش، همچنان باقی خواهد ماند. برگر (1380) معتقد است که ویژگی بازتجدید‌شوندگی اسلام را تنها در انگیزه‌های سیاسی برای مقابله با استعمار و سلطه خارجی نباید جست، بلکه این آمادگی، چیزی بیش از انگیزه‌های صرفا سیاسی است و در تعهدات و تمایلات دینی ریشه دارد.
سرزندگی ناشی از تبلیغ‌گرایی: اسلام از معدود ادیان تبلیغی عالم است. به جز مسیحیت و آیین مانوی، بقیه ادیان بزرگ تاریخی یا به خاستگاه‌های قومی ـ نژادی (یهود و هندوییسم) و ملی‌ (آیین زردشت و کنفوسیونیسم و تائوییسم) خویش اکتفا کرده‌اند یا پس از سپری کردن دوران گسترش اولیه، از تبلیغ‌گرایی فعالانه آیین خویش دست شسته‌اند (بودیسم). همچنان که تبلیغ‌گرایی، صورت فعال، پویا و تهاجمی به یک آیین می‌بخشد، بی‌رغبتی در این کار به هر دلیل، یک آیین را دچار انزوا، رخوت و انفعال می‌سازد؛ ضمن این که همواره هاله‌ای از پنهان‌کاری و بدگمانی در اطراف خویش پدید می‌آورد.
امروزه که حیات اجتماعی مدرن، حصارهای بسته گتوهای خودبسنده را در هم شکسته، پیروان ادیان غیرتبلیغی بیش از دیگران در معرض تغییر کیش و ترک آیین هستند؛ در حالی که سازوکار تبلیغ به منظور حفظ پیروان و جذب دیگران به آیین تازه، صلابت ادیان تبلیغی را در برابر امواج عرفی‌کننده بیشتر می‌سازد.
ادیان مبلغ و توسعه‌طلب، چون تمایل دارند که بخش گسترده‌تری از جامعه جهانی را با خود همراه سازند، به طور طبیعی از آمادگی بیشتری برای نوین‌سازی زبان، قالب‌های بیانی و روش‌های تبلیغی خویش و سازگاری و همراهی با سلایق و نیازهای مخاطبین برخوردارند؛ در حالی که ادیان غیرمروج و انزواطلب و بسته، نوعا هیچ رغبتی به هم‌سان‌سازی خویش با واقعیات و مقتضیات در حال تحول از خود نشان نمی‌دهند. سرسختی آنان در قبول تغییرات و اصرارشان بر تصلب آموزه‌ای از یک‌سو و جاذبه‌‌های فریبنده و اغواگر دنیای جدید از سوی دیگر، عوامل و زمینه‌های واگرایی را در میان پیروان آنان تقویت می‌نماید.
هویت‌بخشی: یکی از مجاری ورود و روزنه‌های رسوخ جریان عرفی، خلل و فرجی است که در «هویت» فردی و اجتماعی انسان‌ها پدید آمده است. بحران هویت یکی از آسیب‌های شایع دنیای جدید است و اتفاقا یکی از علل توفیق نسبی فرآیند عرفی ‌شدن در برخی از جوامع تابع، همین امر بوده است. ادیانی که در هویت‌بخشی به پیروان خویش، علاوه بر هدایت‌های عملی و پشتیبانی‌های نظری، موفق‌بوده‌اند، طبعا در مقابل امواج عرفی‌ساز مقاوم‌تر هستند لوییس (1378) معتقد است که یکی از امتیازات اسلام بر سایر ادیان در عصر حاضر، متعین‌تر بودن تعلق هویتی پیروانش به آن بوده است. هویت دینی برای یک مسلمان هنوز پررنگ‌ترین جزء هویتی او را تشکیل می‌دهد و در قیاس با عناصر هویت‌بخش دیگر چون ملیت، نژاد و زبان، از اهمیت بیشتری برخوردار است. مرزشکنی‌های فراوان اسلام و به عقب‌ بردن مرزهای جداکننده تا محدوده‌های تشکیل‌دهنده «امت اسلامی»، موید رجحان هویت دینی بر هویت‌های تاریخی و جغرافیایی و نژادی و زبانی است.
گشودگی در اخذ و اقتباس: اگر چه تبلیغ‌گری یک آیین‌ می‌تواند موجب تقویت روحیه‌ مطلق‌انگاری و تصور حق‌ به جانبی در پیروان آن شود، لیکن این عارضه در اسلام با توصیه به علم‌آموزی و تجربه‌اندوزی از دیگران تا حد بسیاری تعدیل شده و به گشودگی در اخذ و اقتباس از فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر و حتی فرهنگ‌های رقیب منجر شده است.
همگان بر این حقیقت اجماع دارند که با این که اسلام به تسخیر تمدن‌های در حال زوال روم و ایران مبادرت کرد، لیکن با صیانت از معارف عقلی و تجربه‌های عملی آن دو تمدن، از دستاوردهای بشری آنان نیز بهره‌‌های فراوان اندوخت، نکته مهم در این اخذ و اقتباس که با به راه افتادن نهضت ترجمه در قرن دوم سرعت بیشتری گرفت، آن است که برخلاف تصور و تلقی برخی از جریانات ضدفلسفی، هیچ‌گاه از سر فریفتگی و انفعال و از موضعی توام با تخویف و تنازل صورت نگرفته است؛ بلکه یک تلاش آگاهانه، هدفمند، فعال و انتخابگر بوده است.
به همین خاطر است که مسلمانان از میان نحله‌ها و مرام‌های عقلی ـ عملی رایج در این تمدن‌ها و مشخصا‌ در تمدن یونانی، به سراغ سقراط و افلاطون و ارسطو می‌روند و مثلا از سوفسطائیان، اپیکوریان، رواقیون، کلبیون و حتی نوافلاطونی‌ها و فیثاغوری‌‌ها تاثیر چندانی نمی‌پذیرند. شاید اجوای حاکم در محافل اندیشه‌ای آن روزگار و غلبه و برتری برخی از نحله‌ها بر بعضی دیگر و همچنین مقابله‌جویی با مسیحیت در این گزینش‌گری بی‌تاثیر نبوده باشد، اما در عین حال از سازگاری بیشتر معارف برگزیده با آموزه‌های اسلامی نشات گرفته است. مشرب اسلام در اخذ علوم طبیعی و تجربی، از این هم بازتر بوده است و از این طریق خدمات بزرگی را در حفظ و فرآوری و انتقال معارف بشری به تمدن‌های دیگر به انجام رسانده است.
این آمادگی و روحیه، مسلمانان را در مواجهه با تحولات دنیای جدید و دستاوردهای نو به نوی آن، کمتر دچار مشکل ساخته است و آنها را قادر کرده تا در عین انتخاب‌گری، از مواهب مثبت آن نیز بهره‌مند شوند.
رویه‌ متساهلانه: مدارا و تساهل رایج در غرب، هیچ ریشه و مبنای دینی ندارد، در حالی که برای این رویه نیکو و مورد پسند انسان امروز، هم در آموزه‌های اسلامی و هم در تجربه عملی کشور‌های اسلامی مویدات و مصادیق فراوانی می‌توان یافت. توین‌بی‌ (1379) می‌گوید: «برای ذهن غربی، درک هم‌زیستی بیش از یک دین در جامعه واحد، امر ثقیلی است، زیرا دین آباء و اجدادی مغرب‌زمین، یعنی مسیحیت، بی‌تحمل‌ترین دین در میان سه دین انحصارگرای سامی بوده است.» او می‌گوید، گروش غرب به آرمان تساهل دینی، بر مسیجیت غربی، اعم از کاتولیک و پروتستان بسیار گران آمد و تنها در جاهایی پذیرفته شد و تا حدی به تحقق درآمد که پایبندی‌های دینی در آنجا کاهش یافته بود. او اضافه می‌کند که در اکثر کشورهای غیرمسیحی، همزیستی بیش از یک دین در زمره امور عادی و متعارف است؛ حتی مسلمانان که نظیر مسیحیان وارث انحصارگری توحید ابراهیمی هستند، براساس قرآن، مکلف به مدارا با پیروان دو دین دیگر ابراهیم هستند؛ به شرط آنکه به سلطه سیاسی اکثریت مسلمان گردن نهند. مسلمانان در حالی متهم به انحصارطلبی می‌شوند که براساس آموزه‌های خویش و در شرایط متعارف، بهترین مناسبات را با اقلیت‌های دینی ساکن در سرزمین‌های اسلامی داشته‌اند. وضع اقلیت‌های غیرمسلمان از این حیث به هیچ ‌وجه قابل مقایسه با وضع اقلیت‌های مسلمان در سرزمین‌های مسیحی نیست؛ حتی در جوامعی که از ساخت و مناسبات به شدت عرفی ‌شده برخوردارند.
لوییس (1998) معتقد است که فقدان ساخت کلیسایی در اسلام، مانعی بر سر راه شکل‌گیری تک‌صدایی ارتدوکسی در جوامع اسلامی بوده است. ظرفیت اسلام و تحمل مسلمانان از حیث مجال‌ دادن به بروز تفاسیر و برداشت‌های مختلف، بسیار بیش از مسیحیان بوده است. او می‌گوید تاکید بیشتر اسلام بر «درست عملی» به جای «راست‌اندیشی» امکان رواج تساهل اعتقادی را در این آیین فراهم آورده؛ در حالی که در تجربه مسیحی، وضع کاملا معکوس بوده است. گلنر (1992) زمینه‌های این امر را در اعتقاد مسلمانان به قانون‌گذار بودن خداوند یافته است؛ زیرا بسیار پیش از ظهور عصر روشنگری در غرب، به بروز تکثر در ساخت قدرت و جدا شدن امر تقنین از اجرا انجامیده است. او معتقد است که بسته‌ بودن دست حاکمان مسلمان در امر قانون‌گذاری از یک‌سو و قرار داشتن در مرآی نظارتی علما از سوی دیگر، موجب سلامت سیاسی نسبی این جوامع بوده است.
زمینه‌های مساعد بروز تکثر: شاید در نگاه اول، خصوصا تاثیر برداشت‌های قالبی ترویج‌‌ شده از سوی جریانات عرف‌گرا، مدعای وجود زمینه‌های مساعد بروز تکثر در بستر جوامع اسلامی چندان مجاب‌کننده به نظر نرسد، اما اگر از این تصورات ساختگی، قدری فاصله گرفته شود و به واقعیت‌های درون‌خیز و نه القایی جوامع اسلامی از نو نظر شود، این زمینه‌ها، خصوصا در دورانی که عمر حاکمیت‌های استبدادی به سر آمده است، بهتر نمایان می‌شود. تاکید بیشتر اسلام بر قانون الهی و شریعت و قائل شدن حداقل‌هایی از صلاحیت و شایستگی برای حاکمان و وجود جریان علمایی پرنفوذی که نظاره‌گر عملکرد والیان است و قبول نوعی تکثر در میان مجتهدان و مسئولیت شرعی آحاد مردم در عهده‌گذاری فریضه امر به معروف و نهی از منکر و مسئولیت‌های فردی و بی‌واسطه مومنان در برابر خداوند متعال و بسیاری از تمهیدات و عوامل دیگر،‌ موانع سختی بر سر راه‌ شکل‌گیری و ماندگاری ساخت‌های مستبد و حتی قطبی به شمار می‌رود.
جامعه اسلامی به مثابه یک جامعه دینی در دنیای جدید، بیشترین استعداد و قابلیت‌ را برای شکل‌دهی به یک جامعه هماهنگ، منسجم و در عین‌ حال متکثر و پویا داراست و از توانایی و ظرفیت‌ درونی خوبی برای استفاده از امکانات جدید در این راستا برخوردار است. در عین حال باید توجه داشت که تاکید بیشتر اسلام بر وحدت، اتفاق، هماهنگی، انسجام، هم‌گرایی و هم‌جهتی به سوی پروردگار عالم است تا بر اختلاف، تکثر، واگرایی، تفرقه و چالش و تخاصم؛ این رویکرد را از آیات و روایات و سیره نبوی به خوبی می‌توان دریافت.
البته این جهت‌گیری، هیچ‌ مجوزی بر همسان‌سازی تحمیلی و صوری و بدون مهیا شدن مقدمات و مستلزمات آن در درون فرد و در بستر اجتماع نبوده است،‌ بلکه همواره آن را از طریق یک فرآیند تدریجی، اختیاری، آگاهانه و فرارونده مطالبه کرده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات