ابراهیم رجبلو
جنگ روانی صهیونیسم، مفاهیم و مضامین
جنگ روانی در عرصه ادبیات سیاسی، فرهنگی، ... مفاهیم و معانی گستردهای دارد. آنچه در فرهنگ استراتژی جنگ روانی نامیده میشود، «استفادۀ دقیق و طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن است که منظور اصلی آن تأثیرگذاری بر این عقاید، احساسات، تمایلات، رفتار دشمن و گروه بیطرف یا گروههای دوست است، تا موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی شود». (محمدنژاد، 1378، 112)
جنگ روانی بنا به تعبیر مارتین لیبکی، بهره جستن از اطلاعات علیه ذهن انسان است (فرشچی، 1383، 9). در عصر حاضر، در جنگ عراق و آمریکا، شاهد کاربرد آن بودیم.
عراق در جنگ روانی خود از چند تکنیک قدیمی، نظیر دروغ بزرگ، فریب، نکار و... بهره برد (الیاسی، 1382، 30). بنابراین میتوان کارکرد نظامی آن را مدنظر قرار داد؛ به تعبیر سبیلان اردستانی، جنگ روانی مجموعه اقدامات تبلیغی ـ روانی است که کشور یا گروهها، برای اثرگذاری و نفوذ در عقاید و رفتار دولتها در جهت مطلوب، به پشتیبانی زمینهها و ابزارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی انجام میدهد (اردستانی، 1383، 28). سیطرۀ معنایی و مضمونی جنگ روانی، بسیاری مسائل را پوشش میدهد و کاربردهای بسیار وسیعی را رقم میزند که با قیاس آن با زنجیره مطالب کاربردی، میتوان مضمون آن را برتاباند.
الف ـ پروتکلهای دانشوران صهیون، مبانی دکترینال جنگ روانی
صهیونیسم کلمهای برگرفته از تپهای بنام صهیون، در فلسطین است؛ لیکن بحث آن به عنوان آنچه ایدئولوژی نامیده میشود، بر میگردد، به آنچه معروف است به پروتکلهای یهود.
پروتکل دارای معانی مختلفی است، از جمله پیشنویس قرارداد، معاهده یا سند رسمی که بین دو یا چند دولت امضا میشود (محسنپور، 1382، 30)؛ اما در اینجا پروتکلهای یهود، برگفته از بخش محدودی از تفکر قشر معدودی از افرادی است که یهود نامیده میشود؛ یعنی درصد محدودی در جامعه یهود، با عنوان کانسرواتیزم وجود دارد که این اقلیت محدود، نگاه خاصی دارند و گزارههای مختلفی را برمیتابانند، پروتکل به معنای دیگر، شامل تصمیمات و فرمولهایی است که از سوی جمعی متفکران و استراتژیستها و خاخامهای یهودی، به منظور تسخیر عالم طراحی شده است.
به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطینی «عجاح نویهض» مقصود از واژه پروتکل در عبارت (پروتکلهای دانشوران صهیون) فرمولی است که تصمیمات باند معروف دانشوران به وسیله آنها تدوین شده است (عجاج نویهض، 1381، 44) و بیان محتوای آن اینگونه است که پروتکلها برنامهای است که اقتصاددانان و سرمایهداران یهود، برای ویران کردن بنای بار پروتکل یهود در سال 1897 سه سال پیش از قرن بیستم، در کشور سوئیس قرائت شد.
هجوم پلیس مخفی تزار در شهربال روسیه، به یکی از انجمنهای یهود، پلیس آقای تئودور هرتزل و افرادی را دستگیر میکند و مواردی از آنها را میگیرد که این موارد، همان پروتکل یهود است که در شهر سوئیس تهیه شده بود.
در خصوص پیدایش پروتکلها «نخستین بار در روسیه تزاری، یک نسخه از برنامههای صهیونیست، تحت عنوان پروتکلهای جلسات علمای صهیونیسم، به دست نویسندۀ روسی «سوگئی نیلوس» افتاد. وی در سالهای 1901 تا 1905 میلادی، چند بار اقدام به چاپ و نشر آن کرد» (رحمانی، 1369، 78)؛ اما اینکه چه کسی نخستین بار این سند را به علمای صهیونیست نسبت داده، مشخص نیست.
نظر به اینکه پروتکلها مفاد گوناگونی دارند و در همۀ سرفصلها دستورالعملهایی را ارائه کردهاند و تماماً هم تحکم است؛ یعنی در هر کدام از پروتکلها حکم داده که این گونه باید باشیم، و این گونه باید عمل کنیم؛ از این رو همۀ اینها مبنای دکترین آنچه ایدئولوِژی صهیونیسم نامیده میشود، قرار میگیرد.
با توجه به سیطرۀ جامعهالاطراف و نفوذ همگام پروتکلها در جای جای سیاست و فرهنگ و به خصوص جنگ روانی در این مقوله، سعی بر آن شده مواردی که بر تابیده، از مقوله فوق یا حداقل تحت سیطره ارتباطی با آن است، اشاره شود و این نکته قابل توجه خواهد بود که مبانی دکترین اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و روانی صهیونیسم این پروتکلها هستند.
آنچه در دوران معاصر مشاهده میشود، نه تنها عناصر جنگ روانی عصر کنونی، با پروتکلها مرتبط نبوده، بلکه کاملا انطباق داشته است، برای مثال در پروتکل پنجم، اینگونه بیان میشود: «هدف اساسی مدیران ما این است که قدرت فکر کردن مردم را تضعیف کنند تا افکار آنها از پرداختن به مسائل اساسی منحرف شود» (همان، 1369، 119) که این امر در عصر حاضر کاملا مشهود است.
«هنری فورد» در گفتوگویی که در روز هفدهم فوریه (1921.م) در (نیویورک ورلد) به چاپ رسید، دعوی خود را علیه «پروتکلهای صهیون» چنین بیان کرد: «تنها نکتهای که علاقمندم دربارۀ پروتکلها بگویم این است که آنها با آنچه در حال وقوع است، تطبیق میکنم. از طرح پروتکلها چندین سال میگذرد و آنها تاکنون با شرایط جهانی منطبق بوده است. (محسنپور، 1382، 31)
نکتهای که صدق گفتههای هنری فورد را بیان میکند این است که پس از فشارها و مشقتهای بسیار که بر هنری فورد، به دلیل افشا کردن این مواضع بر وی وارد شد، وی مجبور به عذرخواهی از «لوئیس مارشال»، رهبر وقت «انجمن یهودیان آمریکا» شد، علیرغم این موضوع، نه تنها در متن عذرخواهی، بلکه پس از آن نیز هیچگاه صدق پروتکل و تحلیلهای منتشره پیرامون آن را تکذیب نکرد.
پروتکلها دارای رهیافت روانی مستتری هستند که موجبات جنگ روانی را پایهریزی میکنند و بسیاری مضامین و تشکلها و حوادث گاه مصنوعی برتافته از پروتکلها است که نمونۀ آن در فراماسونری، هلوکاست، رسانهها، تئاتر، فرقهسازی و... متبلور شده است. به گفتۀ عجاج نویهض «پروتکلها از روح تلمود جوانه زده است». متعاقباً میتوان جریانهای فوق را نمودی از نتایج منعکس یافته از پروتکلهای صهیونیست دانست که در راستای جنگ روانی برشاخه و برگ آن افزوده میشود که در بررسی هر مورد از آنها به صورت جزئی، تطبیقاً نسبت به پروتکلها اشاره خواهد شد.
ب – کارکرد زبانشناسی، ابزار ناملموس در حیطۀ جنگ روانی
نقش زبان در لباس یکی از شالودههای جنگ روانی، در رهیافت به مقصد، کاربرد گسترده و ویژهای دارد. به نظر میرسد توجیه تکوین این کار کرد، کمتر مورد بحث قرار گرفته است. ضرورت وارد ساختن ضربۀ غافلگیرکننده و فلجکننده به طور عمده، به کارگیری جنگ روانی در عرصۀ وسیع مفید خواهد بود. آنچه مسلم است، کربرد این نگرش (کارکرد زبانی) به عنوان ابزار متقاعدکنندۀ جنگ روانی، قابلیت هجومی و دفاعی دارد که منطق نهفته در آن، مضامین و مفاهیم عمیقی است که قابلیت ایجاد چالش و برقراری ارتباط و اثر بر روح و فکر مخاطب را دارد.
«گوبلز»(1) معتقد است که در جبهه جنگ روانی «همیشه موفقیت از آن کسی است که نخستین کلمه را به گوش مردم برساند». (فیاد، 1355، 151) و همچنین قالبهای فضاسازی روانی و بیان جمله در حیطه جنگ روانی، میتواند اهمیت آن را مضاعف کند.
به رغم آلفردسووی، «وقتی تبلیغات موضوعی را با قاطعیت کامل و بدون کوچکترین مکثی بیان کند، تأثیر آن در شنونده و بیننده بیشتر خواهد شد» (سووی، 1375، 126). بنابر پژوهشهای انجام شده، جملات نماز از جنبۀ روانی نیز دارای مفاهیم و مضامین عالی روانی است که مجال تحقیق آن بحث دیگری میطلبد.
سناریوهای کلان سیاسی، نظامی، فرهنگی با الهام از سبکها و شگردهای جنگ روانی، در متن ساختار پیامهای زبانی انحرافی و ایضایی اجتنابناپذیر است؛ برای مثال زمانی که مزدوران از عمل به قرار دادن سخن میگویند، جنایت در قالب القاب و الفاظ تحسینآمیز، به وظیفهشناسی شرافتمندانه تغییر مییابد یا برای نمونه تروریستها، خود را مبارزان آزادی مینامند و عملیات بمبگذاری را چاقوی تیز جراحی تعبیر میکند که برای معالجه بیمار، باید قسمتی از بدن او را شکافت. تمثیلی از هنرنمایی جراحان در اتاق عمل، همچنین از غیر نظامیان در این عملیات کشته میشوند، به عنوان خسارت جانبی دیر یاد میشود (112و 1982و Hilgarther).
بنابراین، هرگونه القای زبانی، حاوی دادههایی است که مستقیم یا غیرمستقیم، بر جهانبینی و نگرشها و نتیجهگیری انسانها اثرگذار است (2004و Kreuz)، میتوان نتیجه گرفت، در فضاسازی ذهنی یا فضاسازی ذهنی میتوان اطلاعاتی را محرز و اثبات شده نشان داد یا واقعیت دارند یا اثبات شدهاند یا کاملا نادرست و تحریف شده هستند (افتخاری، 1383، 27).
در فضاسازی تحریف زبانی که از نگرشهای جزئی جنگ روانی است، میتوان القائات ظریف و معناداری را در جنبههای مختلف سیاسی، بینالمللی، فرهنگی و... به مخاطب القا کرد؛ برای مثال «حق وتو» به عنوان یک حق، مطرح و القا میشود؛ حال آنکه قانونی کاملا ظالمانه است.
همچنین بوش در راستای اهداف اوانجلیستی و صهیونیستی، با مطرح ساختن «جنگ خیر و شر»، آمریکا را در جناح خیر و مخالفان را در جناح شر قرار میدهد یا «نظم نوین جهانی»، «جنگ پاکیزه و بهداشتی» و آنچه برآورد میشود، جامعه بینالملل ناخودآگاه از قابلیت استنباطی خویش استفاده به فعل میکند و جلوههای مطلوبتر در ذهن خود میپروراند و در این بین، علاوه بر شعارهای مطرح جهانی، در جهت رسیدن به اهداف مثبت، از شعارهای ظاهراً عقلانی و منطقی در سطح داخل، جهت تفرقه و فتنهانگیزی استفاده میکند.
آنچه در پروتکل صهیونیسم، پیرامون شعارها (مثل آزادی، لیبرالیسم و...) آمده نمونهای از کارکرد زبانی در جنگ روانی است؛ برای مثال در متن پروتکل اول اینگونه آمده است: «در اعصار کهن، ما نخستین کسانی بودیم که شعار آزادی، برادری، برابری را در میان مردم فریاد زدیم.
از آن پس طوطیان نادانی که جویای آرای انتخاباتیاند، همهسو گرد این طعمه ازدحام میکنند... آزادی فردی حقیقی را تباه ساختهاند... غیر یهودیان ظاهراً زیرک و باهوش رمز کلمات مذکور را نفهمیدند و تناقض موجود در آن را نیافتند. آزادی سیاسی یک اندیشه است؛ نه یک واقعیت، لازم است بدانیم وقتی حزب ما درصدد برانداختن حزبی حاکم است، چگونه باید اندیشه را به عنوان طعمهای زیرکانه، برای جلب حمایت مردم به کار گیریم... اگر حزب مخالف به شعار لیبرالیسم آلوده باشد و بخشی از قدرتش را در این راه ببخشد کار آسانتر میشود» (هنری فورد، 1382، 96)
در بخشی از پروتکل پانزدهم نیز آمده است: تحت نفوذ ما اجرای قوانین غیریهود، به حداقل کاهش مییابد، تفسیر لیبرالیستی که ما در حیطۀ قوانین رواج دادیم، احترام به قانون را از بین میبرد (همان، 1382، 104). زمانی که سموم لیبرالیسم را به پیکر حکومت تزریق کنیم، تمام شریانهای آن مسموم میشود و این یک بیماری کشنده است و باید منتظر مرگ حکومت بود.
(عجاج نویهض، 1381، 298) آنچه تفکر لیبرال یا لیبرال سیاسی نامیده میشود، گسترش آن منتج و منجر به این خواهد شد که حکومتها تعضیف بشوند و یکی پس از دیگری فرو بپاشند و مجدداً احیا و تضعیف بشوند. این فرایند موجب میشود که رشد و تعالی ملتها همواره درگیر و دار و کشمکش باشد. از این منظر میتوان بر هر کشور و افکار آنها جداگانه حکومت کرد و بعد جنگ روانی را در سیر صعودی اهداف صهیونیسم رقم زد.
ت – آنتیسمیتیسم؛ بسترساز مظلومیتنمایی صهیونیسم
بسترسازی روانی، لازمه سیاست صهیونیسم برای یکهتازی در عرصۀ نظام بینالملل است. یکی از شریانهای اصلی سیاست روانی بدنه صهیونیسم آنتیسمیتیسم است که معنای اصطلاحی آن «یهود آزاری» یا «یهودستیزی» است. واژۀ (آنتیسمیتیسم) نخستین بار در سال (1879.م) توسط فردی به نام «ویلهم مار» ابداع گردید. عدهای از وی به عنوان یک آشوبگر آلمانی یاد کردهاند که مبارزات یهودستیزانهای را در مرکز اروپا سازماندهی کرده است و عدهای دیگر نیز وی را یک محقق آنتیسمیتیسم دانسته و عدهای از وی به عنوان یک تئوریسین نژادی یاد کردهاند.
این واژه را نخستین بار در کتاب خود تحت عنوان «پیروزی یهودیت برژرمنگرایی» آورده است (سلطانشاهی 1381، 132). آنچه باید به آن واقف بود، حقیقت این جریان است که کاملاً برنامهریزی شده و وسعت داده شده است. این جریان (آنتیسمیتیسم) که در چند قرن اخیر، در مجامع جهانی به خصوص، مجامع اروپایی و غربی مطرح و جاری بوده و حتی جنگ روانی و تبلیغات کثیری در این راستا و به عنوان دادخواهی که توسط جریاناتی خاص در محافل خاص سیاسی و فرهنگی به راه انداخته میشود. لذا بحث قابل تأمل بوده که کنکاش پیرامون آن و زمینههای پیدایش آن، در عین حال گفتنی و ناگفتنی و نوشتهها و نانوشتههای فراوانی را به ارمغان دارد.
صهیونیسم با به راه انداختن این جریان کذایی و روانی، خود را در پشت نقاب پنهان کرد و داد تظلم و خونخواهی از یهود و یهودیت را یدک میکشد، و این سان وانمود میسازد که چون یهود، پناهگاه و مأمنی در جهان ندارد، ناچار باید فکری برای این معما کنند تا سرانجام از این حوادث رهایی و نجات یابد و بدینطریق، با ساختن چهرۀ مظلومانه از این طیف، خود درصدد بهرهبرداری برآمده، در مسیر امیال شوم سیاسی خود استفاده میکرده است؛ به گونهای که خود معترفاند به زعم «هارون یاشایی» صهیونیستها در بسیاری موارد، سعی کردهاند، خود زمینهساز جریان «آنتیسمیتیسم» باشند یا در مواردی آن را به وجود آورند (تقیپور، 1367، 37) و «صلاح زواری در مجمع بررسی صیهونیسم، چنین گفت: قتلعام یهود در عراق از قبل، به وسیله آژانس یهود طرحریزی شده بود» (همان، 1374، 39) سازمانهای صهیونیستی مدام تلاش میکنند که مسئلۀ «یهودستیزی» را برجسته جلوه دهند و از آن بهرهبرداری روانی کنند.
از هر فرصتی، با هدف اعراب دشمن و با جاگیری برخی کشورها و طرفهای بینالمللی و مطرح کردن این مسئله به عنوان بازدارندهای کارآمد نهایت استفاده کنند، به صراحت و اطمینان خاطر میتوان گفت که برای صهیونیسم مهم نیست که این واقعه یا حادثۀ ضدیهود ساختگی و دروغین باشد یا حقیقی یا اینکه عاملان آن یهودی یا غیر یهودی باشند، بلکه چیزی که برای آنها مهم است، طرح مداوم این مسئله در جنبۀ روانی آن است که منتج به اهداف شوم صهیونیسمهاست. مسلم آن است که صهیونیسم در راه رسیدن به اهداف خود، به راحتی همکیشان یهودی خویش را قربانی میکند و همه را در بر میگیرد؛ مسیحی، مسلمان، یهودی، اروپایی، آمریکایی و... همچنین دوست و دشمن به نحوی در معرض نیرنگ و توطئه صهیونیستی است. (رضوی، 1379، 63)
یازده سپتامبر نمودی از این خودزنی است که فرصتی برای جهودان آمریکا فراهم آورد تا بسترسازی مجددی جهت ایجاد مسئله یهودستیزی کند، پس از یازده سپتامبر نیز، به بهانه مقابله با تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی، مسئلۀ شرارت را مطرح کند و از اهرمهایی چون حقوق بشر، دموکراسی، تروریسم، یهودستیزی و سلاحهای کشتار جمعی برای تخریب چهره کشورهای اسلامی و کشورهای غیریهودی، زمینه را برای اقدامات بعدی فراهم کند، از اینرو در این بین شاهد سیاستگذاریهای کلان در کشورهای یهودزدۀ غرب و به خصوص کشور ایالات متحده هستیم که جرج دبلیو بوش، رئیسجمهور ایالات متحده خواستار تصویب قانون یهودستیزی در راستای اهداف صهیونیستی شد و با توجه به نفوذ صهیونیست، در مجامع و سازمانهای بینالمللی و به خصوص سازمان ملل، آیا انتظار آن نمیرود که در آینده شاهد تصویب قطعنامه یا قانون در خصوص یهودستیزی در سطح بینالملل باشیم که میتواند حربههای چون «آنتیکلاک»، در دفتر دبیرکل سازمان ملل رئیس امور اقتصادی «دکتر ای سنجر» رئیس بخش مراجعات، «اج اس ویکوف» رئیس بخش مراقبت کشورهای استقلالیافته، «دکتر شیکوبل» رئیس بخش حقوق انسانی و...، برای رسیدن به این مقصود مؤثر باشد که نمونۀ آن روز «27 ژانویه» که به عنوان یادبود هولوکاست، توسط سازمان ملل اعلام شد.
نفوذ صهیونیسم به اندازهای بوده که بسیاری شخصیتها را که به نقد یا مخالفت، با عملکرد صهیونیست – یهودیت پرداختهاند و حقایق موجود را بیان کردهاند، متهم به یهودستیزی شدهاند که میتواند، شامل حال رؤسای جمهور و شخصیتهای ادبی و سیاسی و... باشد. نمونۀ آن (ویلیام شکسپیر) نویسندۀ معروف انگلیسی و نویسندۀ نمایش (تاجر و نیزی)، به عنوان یهودستیز معرفی شده است.
همچنین (مهاتما گاندی) رهبر فقید هند، (روژه گارودی» اندیشمند و نویسنده فرانسوی، (مهاتیر محمد) نخستوزیر سابق مالزی، (کورت فالدهایم) رئیسجمهور اسبق اتریس و (دیدی مبالا) کمدین مشهور فرانسوی و... که به یهودستیزی متهم شدهاند. شواهد نشان میدهد که آنتیسمیتیسم سیاست مشروعیت و مظلومیتنمایی صهیونیسم را در عرصۀ جهانی، در مسیر جنگ روانی رقم زده و همچنان این بستر و سوژه روانی، دوام این اصل را در پی دارد.
ث. هولوکاست؛ شاکله و عامل مشروعیت صهیونیسم
هلوکاست، از دو واژۀ Holos به معنی همه و Kaustos به معنی سوزاندن و نابود کردن ترکیب یافته است. «هلوکاست، به معنی سوزاندن با آتش که به طور کامل از میان برود» (سلطانشاهی، 1381، 214)، به جریان کشتار وسیع یهودیان در کورههای آدمسوزی یا اتاقهای گاز اطلاق میشود که توسط مردی به نام الی ویزل (Elie Wiesel) برای نخستین بار ابداع شد (شاهاک، 1376، 19). هلوکاست در زبان لاتین با حروف بزرگ نوشته میشود! و به بیان صهیونیسمها علت نوشتن این گونه کلمه هلوکاست این است که این واژه مختص یهودیان است!؟
اصولا در طول تاریخ، رنجها و آلامی که بر قوم یا گروه و ملتی روا داشته میشود، از سوی هر گروه یا نحلۀ سیاسی باشد، ناپسند به شمار میآید و ناپسندتر از آن این است که این رنجها و آلام، مورد سوءاستفادۀ گروهها یا تشکیلاتی قرار گیرد و بدترین وضعیت زمانی است که گروهی با استفاده از تبلیغات، به بزرگنمایی چنین آلامی بپردازد و آن را دستآویزی برای مطامع سیاسی خود قرار داده باشند.
به همین دلیل گروههای صهیونیستی درصددند، با بزرگنمایی، به اصطلاح دردها و رنجهای مبالغه شدۀ یهودیان از این مسئله بهرهگیری سوء کنند. با طرح این مسئله در سطح کلان و در سازمان ملل، میکوشند تا هرگونه مخالفت با مطامع و برنامههای خود را از بین برده، خنثی سازند و در این مسیر، سعی در احیای هلوکاست دارند که در اصل یکی از عوامل اصلی مشروعیت بخشیدن دولت یهود است.
یهودیان توجیهی را پیش میکشند که ما پناهگاه و مأمنی نداریم و باید یک دولت مستقل یهودی تشکیل دهیم. اندیشمند متفکر احمد هوبر میگوید: هلوکاست وسیله است برای موجه نشان دادن چهره اسرائیل در جهت تشکیل دولت یهودی همین امر بوده که برای اینکه یهودیان از زیر بار ظلم و سرگردانی نجات یابند، باید یک دولت یهودی مستقل تشکیل شود
. صهیونیسم در راه احیای آن فرصت را مغتنم شمرده، روزی را به نام روز یادبود هلوکاست اعلام کردند (27 ژانویه) که متناسب با حادثۀ ساختگی هلوکاست است تا وسیلهای باشد که به این حادثه مصنوعی، برچسب حقیقت و واقعه تاریخی زده شود و اصل مظلومیت یهود، به طور مداوم در جهان مطرح باشد. علاوه بر آن در مسیر احیای هلوکاست، اقدام به تشکیل دادگاه قضایی نیز کردند که نمونۀ آن محاکمه «دادگاه نورنبرگ» است که در این بین، البته اندیشمندانی «چون روژه گارودی، وجود اتاقهای گاز را که به اعتقاد قضات نورنبرگ، وسیله جنایت بودهاند، زیر سؤال میبرد» (روژه گارودی، 1375، 163).
دادگاه نورنبرگ را میتوان در بین تمامی جنایتها، بالاترین و بزرگترین جنایت این قرن تلقی کرد، زیرا آشکار شده که آثار و پیامدهای این دادگاه، ماهیتی غمانگیز داشته است.
دادگاه نورنبرگ جایگاه راستی و حقیقت را تا اندازۀ بیان حجم نامعقولی در دروغها، افتراها و بیعدالتیها تنزل داد و طی سالیان متمادی، برای توجیه انواع شرارتها و تبهکاریها، به ویژه برای توجیه توسعهطلبیهای بلشویکی و صهیونیستی علیه ملتهای اروپایی و آسیایی و نیز ملت فلسطین، مورد استفاده قرار گرفته است.
نسل آینده، احتمالا بیش از همه با افسانهای دچار تعجب و حیرت خواهند شد که از سوی دادگاه نورنبرگ ساخته، به آن جنبه تقدس داده شد. افسانهای که دربارۀ وحشیگری ذاتی ملتهای مغلوب و فضیلت ذاتی طرفهای پیروز جنگ، اقدامات هولناکی را مرتکب شدهاند که هم به لحاظ کمی و هم کیفی، بسیار تکاندهندهتر و وحشتناکتر از اعمالی بودهاند که از سوی ملتهای مغلوب صورت گرفته است.
«ناحوم گلدمن» که به طور همزمان، رئیس «کنگرۀ جهانی یهود» و «سازمان جهانی صهیونیسم» بود. گفته بود: «ایدۀ برگزاری چنین دادگاهی (نورنبرگ) ابتکار تعداد معدودی یهودی بود».
دربارۀ نقشی که یهودیها در خلال مراحل مختلف دادرسی در دادگاه نورنبرگ ایفا کردند، میتوان گفت که میزان و ماهیت آن درخور توجه است. ترکیب هیات نمایندگی آمریکا در دادگاه مزبور که کل این جریان را هدایت و رهبری میکرد، عمدتاً متشکل از افرادی بود که مهاجرت مجدد کرده بودند؛ یعنی این هیات متشکل از یهودیانی بود که در سال 1930 از آلمان به آمریکا مهاجرت کرده و سپس به دنبال جنگ جهانی، به آلمان بازگشته بودند.
«گوستاو، ام. گیلبرت» روانشناس معروف یهودی و مؤلف کتاب گاهنامه نورنبرگ (1947)، ضمن همکاری پشتصحنه با بازجویان آمریکایی، فرصت اعمال شکنجه روانی متهمان آلمانی را هیچگاه از دست نمیداد.
«ایری» از اعضای هیأت نمایندگی انگلیس در دادگاه نورنبرگ، در کتابی که بیرکت قاضی ارشد و یکی از اعضای هیأت قضات، مقدمهای بر آن نوشت، اعتراف کرده که بسیاری بازپرسان آمریکایی (در دادگاه نورنبرگ) متولد آلمان و همگی یهود بودند.
تاریخچه رسمی و پذیرفته شده جنگ جهانی دوم، دربردارنده واقعیتهای اندک است که با دروغها و مطالب نادرست فراوان آمیخته شده است. اشاره به این نکته که آلمان نازی، اردوگاههای متمرکز و جمعی بسیار را ساخته بود.
کاملاً درست و خالی از اشکال محسوب میشود. همانگونه که تعداد نسبتاً قابل توجهی از دیگر کشورهای جهان نیز به ایجاد چنین اردوگاههایی اقدام کرده بودند. اما قبول این مسئله که آلمان چیزی به نام اردوگاههای نابودسازی (اصطلاحی که از سوی متفقین ابداع و مطرح شد) ایجاد کرده باشد، به طور کامل نادرست است.
اینکه آلمانیها خودروهایی ساخته بودند که با سوخت گاز حرکت میکرد، حرف «درستی» است. اما این ادعا که آنها کامیونهای گازی مخصوص کشتن انسانها را ساخته بودند، کاملاً نادرست است. اساساً حتی اگر یک نمونه از چنین کامیونهایی وجود داشت، حداقل در یک موزه اتومبیل یا در یکی از موزههای گوناگون مربوط به مسئله «هلوکاست» و دستکم به صورت طرح ترسیم شدهای که دارای ارزش علمی باشد، در معرض نمایش قرار میگرفت (فوریسون، 1381، 29).
راه دیگر احیای هلوکاست، ساخت فیلم و سریالهای متعدد و استفاده از فرصتهای هنری است که تأثیر عمیقی بر مخاطبان میگذارد؛ نمونه آن ساخت فیلم «آن فرانک» به کارگردانی جورج استیونس یا فیلم «پیانیست» به کارگردانی رومن پولانسکی است که روایتی مجعول از هلوکاست است. «فیلم فهرست شیندلر» ساخته استیون اسپیلبرگ یهودی که به دلیل انتصابش به لابی صهیونیستها موفقیت چشمگیری را در سینمای هالیوود به دست آورده است. از جمله آثاری که در دهه 1990 ساخته شده و برنده بیش از هفت جایزه اسکار شد» (شریفزاده، 1383، 296).
در این قبیل فیلمها یهودیان انسانهای بیگناهی تصویر شدهاند که بیرحمانه مورد جنایتکارانهترین رفتارها، از سوی نظامیان آلمانی در طول سالهای جنگ جهانی دوم قرار گرفتهاند صهیونیسم جهانی برای تثبیت هلوکاست، اهمیت سیاسی فوقالعادهای قائل است و دقیقاً از همین رو، تنها نویسندگانی که خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیست و ماجرای دروغین شش میلیون یهودی ابراز داشتهاند، مطرح میشود.
جایزه نوبل ادبی سال (2002) به یک یهودی مجارستانی به نام ایرکرتس داده شد. کرتس در آثارش به ارائه بازتابی از واقعیت یهودستیزی نازیسم پرداخته است، همچنین نکتهای که باید توجه کرد، حضور الی ویزل عنصر فعال فرهنگی و سیاسی صهیونیسم در مراسم اهدای جایزۀ ادبی نوبل (2002م) بود؛ در حالی که کرتس جایزه خود را از دست الی ویزل دریافت کرد (Bl ONVAN, 2005).
در دوران معاصر، جوایز مشهور جهانی نظیر نوبل، عمدتاً با اهداف سیاسی نثار برگزیدگانی شده است که در راستای القای روانی و سیاستهای بینالمللی صهیونیسم بوده است و در این مسیر، به نقشآفرینی پرداخته است؛ برای مثال درک والکوت برنده ادبی نوبل (1992.م)، کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم را مهمترین حادثۀ قرن بیستم میداند؛ گفتنی است که این نویسندۀ مجارستانی در کشور خویش هم چندان مطرح نیست.
موزههای هلوکاست در سراسر جهان، به ویژه فلسطین اشغالی (یادواشم)، آمریکا و اروپا، از دیگر روشهای احیای هلوکاست و دوام این رویکرد روانی و دروغ تاریخی است. در پروتکل پنجم آمده است: «ملتها از هر چیز به ظاهر آن قناعت میکنند و به ندرت درنگ کردهاند تا بیاندیشند و ببیند که آیا وعدهها با عمل قرین است یا خیر، به همین دلیل ما سعی داریم نمایشگاهها و مراکز نمایش را که در این زمینه فواید فراوان برای ما در بر دارد، برپا کنیم» (نویهض، 113871، 278)؛ مانند موزه (یادواشم) که در 15 مارس، با حضور سران و نمایندگان سیاسی دول افتتاح شد.
نکته تفکربرانگیز این است که از جمله شرکت کنندگان آن، کوفیعنان (دبیرکل سازمان ملل) و رؤسای جمهور لهستان، سوئیس، اتریش و... و نخستوزیران فرانسه، دانمارک و... و وزرای امور خارجه آلمان و نروژ و... بودهاند (Mehr news. 2005). علاوه بر موزه یادواشم، موزههای دیگری نظیر موزه واشنگتن و موزه برلین در آلمان را میتوان نام برد و رسوخ آن به اتحادیه اروپا.
در این جریان شاهد سالگرد هلوکاست در اتحادیه اروپا بودهایم که به یاد قتلعامها و یهودیسوزی زندان آشویتس (Aushwitz) و یا تربلینکا (TREBLlNKA) بوده است. هلوکاست توسط گروهها و اشخاص زیادی زیر سؤال رفته است (موسسۀ بازنگری تاریخی) که به تجدیدنظر طلبان مشهور
است، هلوکاست را زیر سؤال برده است و افرادی همچون «مارک وور، روبرت فریسون، فردریک توبن، روژه گارودی، آرمان امادروس، درایوژراتایژاک، دیوید ایروینگ معتقدند که هلوکاست، مهمترین حربه صهیونیستی است» (سلطانشاهی 1381، 227) و کارکرد آن بیش از پیش فراوانتر از دیگر جنبههای آن است. «دیوید ایروینگ» در خصوص دروغین بودن هلوکاست چنین گفته است: «کسی که بتواند ثابت کند، هیتلر از هلوکاست مطلع بوده، جایزهای به مبلغ هزار پوند دریافت میکند».
بو آس اوران «BOAS EVRON»، نویسنده نامدار اسرائیلی میگوید: شناخت یهودیسوزی در حقیقت تلقینی رسمی و تبلیغی همراه با تولید انبوه و پیایی شعارها و نگرش نادرست به جهان است. هدف واقعی آن آگاهی از گذشته نیست، بلکه دست بردن به نفع خود در زمان حال است (فینکلشتاین، 1381و 49). «فوریسون» متخصص و کارشناس عالیرتبه بررسی، ارزیابی و شناخت اسناد و مدارک تاریخی است.
او پس از سالها مطالعه، بررسی و تحقیق بر روی اسناد جنگ جهانی دوم، در مراکز و مؤسسههای بزرگ مطالعاتی و پژوهشی به این واقعیت دست یافت که مسئله اتاقهای کشتار با گاز و قتلعام یهودیها (هلوکاست) دروغ و افسانهای بیش نبوده است. به عقیده فوریسون این افسانه از سوی بعضی مجامع و سازمانهای یهودی و کانونهای صهیونیستی، با اغراض کاملا سیاسی، بلکه اقتصادی ساخته و پرداخته شده است.
این دانشمند و محقق برجستۀ فرانسوی، نخستین بار در سال 1978، طی سلسله مقالههایی در نشریه لوموند، دربارۀ این موضوع به افشاگری پرداخت. او تاکنون چندین جلد کتاب و دهها مقاله معتبر و مستند علمی و تحقیقی در این خصوص تدوین کرده و به چاپ رسانده است.
«فوریسون» دربارۀ اهمیت و دستاورد تحقیقات خود چنین نوشته است: من مدتها فریب خورده بودم. وی پانزده سال به واقعیت «اتاقهای گاز»، مثل خورشید نیمروز اعتقاد داشت؛ من تا سال 1960 به واقعیت کشتار بزرگ در «اتاقهای گاز» اعتقاد داشتم، پس از آن، با مطالعۀ کتابهای «پل واسینیه» تبعیدی سابق، عضو نهضت مقاومت و نویسندۀ کتاب «دروغ اولیس»، دچار شک و تردید شدم. پس از چهارده سال تفکر شخصی و آنگاه چهار سال تحقیق خستگیناپذیر، همانند بیست تن از نویسندگان طرفدار تجدیدنظر تاریخی، اطمینان یافتم که با یک دروغ تاریخی مواجه هستم.
از اردوگاههای آشویتس و بیرکناو که در آنها اتاقهای گاز بازسازی شده و بقایایی از «کورههای آدمسوزی» وجود دارند، چندین مرتبه بازدید کردم. در اردوگاههای اشتروتهوف (آلزاس – فرانسه) و مایدانک (لهستان)، مکانهایی را که به عنوان «اتاق گاز» معرفی میشدند، بررسی کردم. در مرکز اطلاعرسانی معاصر یهود در پاریس، آرشیوها، دستنویسها، عکسها، شهادتهای کتبی و هزاران سند دیگر را مطالعه کردم. برای یافتن پاسخ، بیوقفه از متخصصان و تاریخدانان پرسش کردهام.
سالها، اما بیهوده، به دنبال فقط یک بازمانده از بازماندگان جنگ بودم که به چشم خود «اتاقهای گاز» را دیده باشد، به ویژه به کثرت مدارک ادعایی در این مورد وقعی نمیگذاشتم، به حتی یک مدرک، فقط یک مدرک راضی بودم؛ اما همین یک مدرک را هم نیافتم. در مقابل، آنچه یافتم، تعداد بیشماری مدارک مجعول بود؛ شایستۀ محاکمه جادوگران و مایۀ شرمساری برای قضاتی که آنها را پذیرفتهاند، پس از آن با سکوت، مزاحمت، دشمنی و بالاخره افترا، توهین، محاکمه و ضرب و جرح مواجه شدم.
«فوریسون» دربارۀ فقدان هرگونه شاهد و سند در اثبات وجود اتاقهای گاز نوشته است: در مورد «اتاقهای گاز» در مجاورت «کورهها» نه دستور ساخت نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزینه، و حتی یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه (اورشلیم، فرانکفورت و...) هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. «من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ اتاق گازی وجود نداشت». شاهدانی که جرأت اظهار چنین جملهای را داشته باشند، حرف خود را، تمام نکرده، تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند.
حتی در سال 1978، هر کس میخواست به نفع «ت. کریستوفرسون» نویسندۀ کتاب دروغ آشویتس شهادت دهد، به جرم «توهین به خاطر قربانیان» محکوم میشد. پس از جنگ (جهانی دوم)، سازمان صلیب سرخ جهانی، (که دربارۀ «زمزمههای آشویتس» تحقیق کرده بود)، واتیکان (که اطلاعات بسیاری از لهستان داشت)، نازیها و سازشکاران (کسانی که با آلمانیها همکاری داشتند)، همگی اعلام کردند: «اتاقهای گاز ما نمیدانستیم».
اما چگونه میتوان از چیزی که هرگز وجود نداشت، اطلاع حاصل کرد؟ نازیسم مُرد و با رهبر خود به خاک سپرده شد. امروز آنچه باقی مانده، حقیقت است. باید شهامت بیان آن را داشته باشیم. اثبات عدم وجود «اتاقهای گاز» خبر خوبی برای انسانیت مفلوک است. خبری که صلاح نیست، بیش از این آن را پنهان بداریم.
«فوریسون» پس از انتشار نخستین سری از نتایج تحقیقات خود، یعنی افشای اسرار پشتپردۀ تاریخ جنگ جهانی دوم، مورد حمله و تهاجم گروههای فشار و کانونهای قدرت یهودی در فرانسه قرار گرفت. من بدترین جرم را مرتکب شدهام؛ جرم بیان آزادانه عقاید و دست زدن به یک تابو. آنها این موضوع را به من فهماندند و از همه طرف مورد حمله قرار گرفتم. زندگیام از هم پاشید. زندگی شخصی، شغلی و حتی خانوادگی. اما نخستین کسی نیستم که چنین مصیبتهایی را میبیند.
بسیاری پیش از من که در وجود اتاقهای گاز هیتلری شک کرده بودند، همین سرنوشت را یافتند. موریس باردش از جناح راست و پل راسینیه از جناح چپ پیشقدمان این راه بودند. با این حال، هیچ یک قابل مقایسه با همکاران آلمانی و اتریشی نیستند. در این دو کشور، (آلمان و اتریش) برای نفی وجود اتاقهای گاز، فقط شجاعت کافی نیست، بلکه باید روحیه قهرمانی داشت.
این نویسنده و محقق مشهور فرانسوی در ادامه میافزاید: من به سهم خود، در سالهای متمادی تحقیق، نمونههای بسیاری از این ترس هولانگیز را به چشم خود دیدهام. سنجیدهترین مردمان را دیدهام که با استدلال کودکانه، سعی میکردند مرا متقاعد کنند که از تحقیقاتم دست بکشم، اما من نخواهم گذاشت این ملاحظات سیاسی، مانع ادامه کارم شوند (فوریسون، 1381، 246).
بحث یگانگی هلوکاست و اینکه نمیتوان به شناخت منطقی هلوکاست دست یافت و این ایده که یهودیسوزی در تاریخ همتایی ندارد، امری بیحاصل و بیپایه است و در حقیقت نوعی سیطره روانی در بعد مظلومیتنمایی صهیونیسم به شمار میرود؛ در حالی که ادعای هلوکاست، از لحاظ فکری سترون و از نظر اخلاقی ناپسند و از نظر علمی بیمحتواست و برپایه توجیهات دروغین بنا شده است. ادامه دارد...