تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۳۹۱ - ۱۳:۲۱  ، 
کد خبر : ۲۴۸۹۰۲

جواد اردکانی، کارگردان فیلم شور شیرین (بخش دوم و پایانی)

اشاره: فیلم سینمایی «شور شیرین» که اکنون در حال اکران می باشد، در باره بخشی از زندگی سردار شهید محمود کاوه است و در سی امین جشنواره فیلم فجر نیز به نمایش درآمد و با استقبال خوب مردم و جوانان و سردی منتقدان نشریات روشنفکری مواجه شد. ماهنامه پاسدار اسلام با جواد اردکانی، کارگردان، در باره فیلم و سیر ساخت آن و جزئیات دیگر آن گفتگو کرده است. اظهارات این فیلمساز متعهد در باره رفتار برخی مدیران سینمایی و فرهنگی کشور و نیز مشکلات نرم افزاری و سخت افزاری ای که بر سر راه ساختن فیلم های مربوط به دوران جنگ و دفاع مقدس وجود دارد، قابل تامل است. توجه خوانندگان عزیز را به مطالعه بخش دوم و پایانی این گفتگو یا در حقیقت گپ وگفت دو یار مؤمن سینما یعنی جواد اردکانی و علیرضا سربخش جلب می نماییم؛

* در فیلم شور شیرین فاصله سال 61 تا شهادت شهید کاوه در سال 65 را نداریم. آیا در نظر داشتید که فیلم‌های دیگری در باره مقاطع دیگر زندگی شهید بسازید یا برای یک بار همین فیلم را در باره کاوه ساختید؟
** مشکلی که در این نوع فیلم‌ها وجود دارد و ما در فیلم به کبودی یاس هم با آن مواجه بودیم، این است که در زندگی این شخصیت‌ها مقاطع مختلفی وجود دارند. مثلاً در مورد شهید کاوه، ما باید یک مقطع را انتخاب می‌کردیم و لذا مقطع ورود کاوه به کردستان را انتخاب کردیم، یعنی مقطعی که کاوه جوان، تازه دارد کاوه می‌شود. کاوه تازه بعد از سال 60 که ما او را در آنجا رها کرده‌ایم، تیپ ویژه را تشکیل می‌دهد، درگیر عملیات‌های بزرگ و بعد درگیر جنگ با جبهه صدام می‌شود و در سال 65 هم به شهادت می‌رسد. کاوه در طی این چهار سال رشد عجیب و غریبی می‌کند و شاید به تعبیری اصلاً قابل مقایسه با کاوه جوان سال 60 نباشد.
اینها مستلزم آن است که ما سریال کار کنیم. من با آقای ضرغامی صحبت کرده و گفته‌ام که بهترین قالب برای نشان دادن این شخصیت‌ها، سریال است. هم به دلیل وسعت فرصتی که هست و می‌شود مطالب بیشتری در مورد این شخصیت‌ها گفت و هم به دلیل اینکه یک سریال40ا- 30 قسمتی خیلی بهتر می‌تواند مخاطبش را جذب کند و حتی تبدیل به یک جریان بشود. اشاره کردم که آقای عیانفر قبلاً یک سریال 50 قسمتی در باره شهید کاوه نوشته بودند.
الان سریال شهید شوشتری به شکل جدی مطرح است. به کبودی یاس را هم که ساخته بودیم، آقای بخشی‌زاده مدیر شبکه 2 خیلی ابراز علاقه کردند که بیایید و سریال برونسی را برای ما کار کنید که اینها در حد ابراز علاقه باقی ماند. من واقعاً در ذهنم نبود که شور شیرین 2 و 3 را بسازم. فرصتی ایجاد شد و من هم ترسیدم که اگر از این فرصت استفاده نکنم، سال بعد همین فرصت هم پیش نیاید. بنابراین گفتم در حدی که در توانم هست، شهید کاوه را معرفی مختصری کنم. آرزو می‌کنم دوستان دیگر و کسانی که توانایی‌های بیشتری دارند، به میدان بیایند و فیلم‌های سینمایی یا سریال‌های دیگری در این موضوع کار شود.
* سریال دارد با شبکه ساخته می‌شود؟
** خیر، ما یک فیلمنامه 200 دقیقه‌ای سینمایی مونتاژشده ـ‌ نه آب بسته شده ‌ـ داشتیم که کاملاً با ریتم درست کار شده بود. در مرحله مونتاژ، یک راه این بود که همان 200 دقیقه را فشرده کنیم که دیدیم به لحاظ ریتم و ضرباهنگ آزاردهنده می‌شود و به لحاظ اطلاعات هم تماشاگر ممکن است سردرگم و گیج شود. راه دوم این بود که آن قصه را کامل و به یک نسخه سریالی تبدیل کنیم و در نسخه سینمایی، بخش‌هایی از قصه را به کلی بیرون بیاوریم.
مثلاً در نسخه سریالی، بخش‌های جنگ‌های شهری کاوه را هم داریم. در نسخه سریالی، کاملاً به شبکه شهری ضدانقلاب در سقّز و جنگ شهری که نهایتاً به پاکسازی سقز منجر می‌شود، پرداخته شده و نیز به بعضی از محورهای دیگری که در نسخه سینمایی، آنها را کامل درآورده و کنار گذاشته‌ایم. الان ما یک سریال 5 قسمتی داریم که شامل این فیلم سینمایی است به اضافه بخش‌های دیگری که اصلاً در نسخه سینمایی وارد نشده‌اند.
* فکر می‌کنید برای بهبود سینمای دفاع مقدس باید چه کارهایی را انجام بدهیم تا به خواسته قلبی رهبر معظم انقلاب و امام برسیم؟ چه تدابیری باید اندیشیده شود؟
** مشکل بزرگ سینمای دفاع مقدس ما این است که ما یک مرکز قدرتمند نداریم که بتواند همه بخش‌های درگیر موضوع را پای کار بیاورد. یعنی شما الان بخواهید از فارابی حمایت بگیرید، باید یک راه را بروید، بخواهید از سپاه یا بنیاد شهید حمایت بگیرید، باید راه‌های دیگری را بروید و همین‌ طور از هرجای دیگر و هرکدام از اینها هم متر و معیارهای خودشان را دارند که متأسفانه در همین «شور شیرین» باعث شد که ما بخشی از قصه را از دست بدهیم.
این قسمت مربوط به نقش هوانیروز در کردستان بود که متأسفانه به دلیل عدم همکاری ارتش نتوانستیم آن بخش را فیلمبرداری کنیم. ما در قصه‌مان شهید صیاد را به اسم سرهنگ صیاد داشتیم، ارتش به ما فشار آورد که اسمش را عوض کنید و ما مجبور شدیم آن را به سرهنگ شیرزاد تبدیل کنیم.
خلاصه ته قصه این شد که ما متأسفانه مجبور شدیم حتی واقعیت را تحریف کنیم. فرماندهی ارتش می‌گفت شما دارید صیاد را برای کاوه هزینه می‌کنید و ما می‌گفتیم به حضرت عباس هزینه نمی‌کنیم. شهید صیاد در کردستان بوده، ولی فعلاً توی این فیلم، شخصیت ما شهید کاوه است. اگر فیلم دیگری کار کنیم که صیاد شخصیت اصلی باشد، آن وقت کاوه می‌شود شخصیت فرعی ما. این نوع نگاه‌ها کار را دشوار می‌کند.
در مورد گرفتن امکانات، اگر آن مرکز قوی شکل نگیرد و ما به یک قرارگاه قدرتمندی نرسیم که بتواند حوزه دفاع مقدس را هم به لحاظ نیازهای محتوایی و هم به لحاظ نیازهای مادی تأمین کند، این سرگردانی همواره وجود خواهد داشت. آن مرکز هم تصور می‌کنم فقط با عنایت خود حضرت آقا و توجه ایشان امکان شکل گیری دارد، کما اینکه الان سپاه آمده در میدان فیلمسازی و دارد هزینه می‌کند، ولی سپاه در عرصه خودش جلو می‌رود.
ارتش گفته می‌خواهیم سریال صیاد را بسازیم. اینها جدا جدا کارهایی می‌کنند که خیلی هم ارزشمند و مغتنم است و خیلی بهتر از کم‌ کاری دوره قبل است، ولی تجمع انرژی‌ها و امکانات و هدایت متمرکز، کار را بسیار بهتر پیش می‌برد. اگر چنین قرارگاه متمرکزی باشد، حتی می‌تواند به عنوان یک مرجع بالادستی، در مرحله اکران هم از این فیلم‌ها حمایت کند.
فرض کنید سپاه با پایگاه‌های بسیجش پای کار نمایش این فیلم‌ها بیاید، آموزش و پرورش با مدارسش بیاید، بنیاد شهید با جمعیت تحت پوشش خود بیاید. 10درصد جمعیت تحت پوشش هر حوزه‌ای هم بیایند و این فیلم‌ها را ببینند، این فیلم‌ها رکورددار فروش سینمای ایران که هیچ، رکورددار سینمای آسیا می‌شوند، اما متأسفانه چون هدایت درستی روی مجموعه صورت نمی‌گیرد، هرکدام از اینها را باید جداگانه بروید پیگیری کنید و آخر سر هم آن اتفاقی که باید، نمی‌افتد.
* در بحث نرم‌افزاری و محتوایی، چه نکات دیگری به نظرتان می‌ رسد؟
** مشکلی که ما الان در بخش نرم‌افزاری و محتوایی داریم و باید برایش فکر عاجلی بشود این است که مستندات و مدارک مربوط به دفاع مقدس، ساماندهی نشده‌اند. مثلاً شما می‌خواهید ببینید راجع به حاج‌ احمد متوسلیان چه تعداد خاطره گفته شده، چه تعداد منبع مکتوب هست، چه تعداد منبع تصویری هست، اینها کجاها هستند و ناگزیرید برای اینکه حاج‌ احمد متوسلیان را پیدا کنید، خودتان بروید و همه این منابع را زیر و رو کنید.
اگر این منابع در مرکزی فهرست ‌نویسی و طبقه‌بندی و یا نرم‌افزارشان تهیه شده بودند، شما به‌راحتی می‌زدید حاج‌احمد متوسلیان در لبنان و یک مرتبه کل اطلاعات آن مقطع را به شما می‌داد و یا می‌زدید متوسلیان ـ همت و این اطلاعات را به شما می‌داد، یعنی به شما کمک می‌کرد اطلاعات موجود، خاطرات گفته شده، عکس‌ها و فیلم‌هایی که این طرف و آن طرف، ولی گم هستند، سرجمع و فهرست‌نویسی شده در اختیارتان باشد و آن وقت به‌جای اینکه 6 ماه وقت بگذارید و نهایتاً هم به یک‌ سری اطلاعات ناقص برسید، یک ماه وقت می‌گذارید و به اطلاعات کاملی هم می‌رسید که صحت آنها بالاست.
آفت دیگری که داریم که باز به همین دسته‌بندی نشدن اطلاعات برمی‌گردد، این است که متأسفانه راجع به موضوعاتمان مطالعه تطبیقی صورت نمی‌گیرد، یعنی من برای اینکه یک کتاب راجع به شهید برونسی بنویسم، می‌روم و با یک عده از افراد گفتگو کرده و به آن گفتگوها اعتماد می‌کنم و بدون اینکه مطالعه تطبیقی کنم، آن خاطرات را در کتابم چاپ می‌کنم، بعد آن کتاب می‌شود مرجع برای ده تا کتاب بعد از خود، درحالی که وقتی خود من وارد قصه شهید برونسی شدم، دیدم حدود 30 درصد آن کتاب مرجع، اشکال دارد، یعنی چیزهای غلطی به شهید برونسی نسبت داده شده است.
حالا یا به این دلیل است که کسی که خاطره را گفته، حالا دیگر از ذهنش رفته یا بعضی‌ها فکر می‌کنند هرچه پیازداغش را زیادتر کنند، به آن شهید خدمت کرده‌اند و در نتیجه قصه‌پردازی می‌کنند. آن بنده خدایی که خاطرات را جمع می‌کند، نمی‌رود این اطلاعات را با دو نفر دیگر چک کند. مثلاً ما بخشی از قصه شهید برونسی را که مربوط به والفجر3 بود و دیدیم در منابع جور در نمی‌آید، رفتیم و با شهید شوشتری چک کردیم و ایشان گفت من خودم آنجا بوده‌ام و این جور که کتاب گفته نیست، واقعیت این است.
این آفت هم متأسفانه در منابع مکتوب ما هست و تا ما درگیر مطالعات تطبیقی نشویم، این اصلاح صورت نمی‌گیرد و آن مطالعه تطبیقی هم اتفاق نمی‌افتد، مگر زمانی که جمع‌آوری اطلاعات و دسته‌بندی آنها اتفاق بیفتد و آن وقت اگر مثلاً راجع به برونسی اطلاعات خواستید، همه منابع کنار هم قرار می‌گیرند و خود به ‌خود تطبیق داده می‌شود.
دستکم این‌ که سئوال ایجاد می‌شود که کدام ‌یک دارند درست می‌گویند و می‌روید دنبالش تا پیدایش کنید. من فکر می‌کنم این کار راحتی است و هزینه زیادی هم نمی‌برد. کافی است مرکزی متولی این کار بشود و کلیه اطلاعات مکتوب و تصویری و منابع دفاع مقدس اعم از شخصیت‌ها، عملیات‌ها یا جغرافیای دفاع مقدس را به شکل کاربردی گردآوری کند.
* برای مدیران فرهنگی ما در زمینه دفاع مقدس توصیه‌ ای ندارید؟
** من از مدیران فرهنگی یک خواهش دارم و آن هم این است که یادشان نرود که اینها مدیران فرهنگی نظام جمهوری اسلامی هستند. الان بدبختانه یک اتفاق مبنایی در جامعه ما افتاده و آن هم این است که بسیاری از مدیران ما تصور می‌کنند اگر بخواهند مدیر فرهنگی باشند، باید روشنفکر مسلمان باشند.
بعد کم ‌کم بین روشنفکر مسلمان یک خط می‌گذارند و می‌شود مسلمان - روشنفکر. وقتی می‌نشینند سر سجاده و می‌خواهند نماز بخوانند و می ‌روند توی هیئت امام حسین«ع» می‌شوند مسلمان، ولی وقتی می‌آیند و پشت میز مدیریت می‌نشینند، می‌شوند روشنفکر. به حضرت عباس بسیاری از مدیران فرهنگی ما از بسیاری از روشنفکران غیرمسلمان، روشنفکرتر شده‌اند.
این از روش‌ها و تصمیم‌گیری‌هایشان پیداست، حتی از حرف زدنشان هم معلوم است. خواهش من این است که مدیران فرهنگی ما دائماً به خودشان بگویند که ما مدیران فرهنگی نظام جمهوری اسلامی هستیم و واقعاً متوجه باشند که اگر بخواهند خط و خطوط خودی را از جریان رسانه‌ای بگیرند، راه به ناکجاآباد خواهند برد، کما اینکه متأسفانه بعضی از مدیران فرهنگی ما به آن ناکجاآباد رسیده‌اند.
* در هنگام ساختن «شور شیرین» با چه مسائلی و مشکلاتی برخوردید؟ آیا کارتان راحت پیش رفت؟
** فیلم جنگی ساختن اصولاً نمی‌تواند بدون مسئله و مشکل باشد و این شامل همه فیلم‌های جنگی می‌شود. ما هم در شور شیرین مشکلات بسیار زیادی داشتیم، اما خوشبختانه خودم به این استنباط رسیدم و دوستانی هم که در این دو فیلم با ما همکاری کردند، الحمد لله به این استنباط رسیدند که به ‌رغم همه مشکلات، فیلم‌هایی که به قول بچه‌ها صاحب دارد، مشکلاتش هم در جایی که باید حل شود، حل می‌شود، یعنی هم در «به کبودی یاس» هم در «شور شیرین»، بچه‌ها به این باور رسیده بودند که حل می‌شود و همین به گروه آرامش می‌داد و واقعاً هم حل می‌شد و کار معطل نمی‌ماند.
اما این نباید توجیهی باشد برای اینکه ما هیچ تلاشی برای کم کردن مشکلات فیلم‌های دفاع مقدس نکنیم. واقعاً بایستی بکوشیم مشکلات این حوزه را تا هر جا که می‌شود کم نموده و مشوق‌های آن را زیاد کنیم و واقعاً ته آن، این‌ طور نشود که فقط فیلمسازهایی به سمت ساخت این نوع فیلم‌ها بروند که به تعبیر خودشان، محترمانه‌اش « عاشق» باشند و غیرمحترمانه‌اش هم یک جور دیگر باشند! باید فیلمسازی در حوزه دفاع مقدس به‌ قدری روان بشود که خیلی از فیلمسازها به این سمت بیایند و از ظرفیت‌ها و استعدادهای بیشتری در این عرصه استفاده کنیم.
در فیلم شور شیرین هم جدای از خطرات و مسائل نظامی و هوا و سرما و گرما که عادی است، چیزی که خیلی آزارمان می‌داد، یک مشکل قدیمی است که کسی هم به فکرش نیست و آن اینکه ما باید در فیلم‌هایمان از لوازم و مهمات جنگی استفاده کنیم، انفجارات را با لوازم جنگی بزنیم. شما وقتی می‌خواهید از سلاح استفاده کنید، غیر از چند سلاح محدود مشقی، چیز دیگری در اختیار ندارید. شما یا نباید به سمت تیربار بروید و یا اگر می‌روید باید شلیک کنید. این شلیک هم شما را در زاویه‌بندی تصویر محدود می‌کند، چون دیگر نمی‌توانید از تیربار و هدفش OS بگیرید.
در اجرا هم وقتی می‌خواستیم شلیک تیربار ضبط کنیم باید اکیپی را می‌فرستادیم که مثلاً برود بالای تپه و ببیند که بچه‌ای، چوپانی عبور نکند که مثلاً چهار تا شلیک تیربار ضبط کنیم، درحالی که در سینمای دنیا، مدل مشقی و نمایشی همه این سلاح‌ها ساخته شده، پوکه‌اش را ساخته‌اند که می‌پرد بیرون، آتش دهانه مناسب را هم برای کار نمایشی لازم به شما می‌دهد و در عین حال نه جنگی است و نه خطری دارد. ابزارهای نظامی خیلی هم پرهزینه هستند، درحالی که اگر ماکت آنها را بسازیم، نه آن هزینه تحمیل می‌شود، نه این خطرات و محدودیت‌ها به وجود می‌آیند، چون حتماً باید برویم و مثلاً تانک را از یک مرکز نظامی بگیریم، چون در بیرون که نمی‌توانیم تانک تهیه کنیم، درحالی که آن قرارگاهی که اشاره کردم، می‌تواند بخشی از کار خود را این قرار بدهد که ماکت نمایشی ابزار و تجهیزات سینمای جنگ را بسازد. این کار، هم به کم شدن هزینه فیلم‌های جنگی کمک می‌کند و هم به بالا رفتن امنیت کار می‌افزاید.
* شما در مورد دو شهید و سردار جنگ ما فیلم ساخته‌ اید. در پایان اثر دوم چه احساسی دارید؟ چون من خودم به شما رشک می‌برم. می‌خواهم ببینم آیا در حین ساخت، هدایت‌هایی از سوی شهدا به شما شد؟
** من اصلاً قصد ساخت فیلم جنگی نداشتم. یعنی تا قبل از آن جلسه‌ای که خدمت حضرت آقا بودیم، اصلاً و ابداً چنین قصدی نداشتم و اگر به من می‌گفتند برای کارهای بعدی‌ات 10 تا اولویت بگو، حتی یکی هم فیلم جنگی نبود. در واقع با فرمایش حضرت آقا و پیگیری آقای صفارهرندی به این راه هدایت شدم.
این را برای خودم سعادت و توفیقی می‌دانم که نمی‌دانم چرا نصیبم شد، ولی شد. تجربه فیلم «به کبودی یاس» علی‌رغم سختی‌هایش به‌قدری برایم دلنشین بود و آن ‌قدر به من خوش گذشت که تصمیم گرفتم تا زمانی که می‌توانم این مدل فیلم‌ها را کار کنم، کار دیگری نکنم. همسر من هم عمیقاً معتقد است پولی که از طریق این فیلم‌ها به زندگی ما آمد، جور دیگری بود و برکت خاصی داشت. همیشه هم به من می‌گوید از همین نوع کارها بکن و سراغ هیچ کار دیگری نرو.
البته کارهای قبلی من هم در باره انقلاب و نظام بودند و الحمد لله کار غیر ارزشی نبودند، ولی روی کار شهدا خیلی تکیه می‌کند. یکی از دوستان همکار ما در شور شیرین، الان همکار آقای مجید مجیدی در فیلم پیامبر«ص» هم هست، یک روز حرف جالبی زد که از یک آدم کاملاً حرفه‌ای سینما بسیار حیرت‌آور است. می‌گفت رفتم به مجیدی گفتم: «من قبل از کار تو، سر کار یک شهید بودم و هر روز حس می‌کردم آن شهید در اطراف ما حضور دارد...» برایم بسیار جالب بود که او در سر این کار به چنین حسی رسیده.
این حسی بود که همه ما داشتیم. البته حالات ویژه‌تری هم بر ما گذشت که از هنگام نوشتن فیلمنامه تا آخر فیلم ادامه داشت که جای گفتنش نیست. ولی واقعاً باور من این است که ساخت این‌جور فیلم‌ها چندان کوششی نیست. در مصاحبه‌ای هم که بعد از جشنواره فجر داشتم، گفتم: «اگر شهدا صدایم نزنند، دیگر فیلم جنگی نمی‌ سازم!» و واقعاً هم نمی ‌سازم. شهدا باید آدم را صدا بزنند. نمی‌دانم شهید بعدی صدا خواهد زد یا نه؟ اگر صدا بزند که با کله به سمتش می‌روم، اگر هم صدا نزند که باید ببینم اشکال کجا بود که صدایم نکرد.
* اگر خاطره‌ای در خصوص شهید کاوه و ساخت شور شیرین یا درباره شهید برونسی دارید که درس و عبرت باشد، بیان بفرمایید؛
** خاطره که خیلی زیاد است. در باره فیلم «به کبودی یاس» خاطره‌ای را نقل می‌کنم که برایم بسیار امیدبخش بود. ما یک روز در خانه شهید برونسی فیلمبرداری می‌کردیم. گفتیم حالا که داریم خانه شهید برونسی را می‌گیریم، همسر و خانواده شهید را هم دعوت کنیم بیایند ببینند. همسر شهید با چند تن از فرزندانشان لطف کردند و آمدند. وقتی خانه را دیدند و بچه‌هایی را که نقش فرزندان شهید را بازی می‌کردند، به مزاح گفتند:
«فلانی! باز به من نگویید این8 7- تا را جمع کن. من جمع کرده‌ام». گفتم: «نه حاج‌خانم! نمی‌گوییم». پسر شهید آمد و گفت: «به مادر بگو خوابش را برایت تعریف کند.» پرسیدم: «کدام خواب؟» جواب داد: «تو بگو، خودش تعریف می‌کند». در فرصتی در بین پلان‌ها گفتم: «حاج‌خانم! قضیه خواب چیست؟»
ایشان گفتند: «ول کنید، هیچی». خلاصه اصرار کردم و ایشان گفتند: «آن اوایل که شما آمدید سراغ ما، بعضی از دوستان آمدند و آن‌ قدر راجع به شما به ما حرف زدند که من شک کردم که آیا باید به شما اجازه این کار را بدهم؟ ندهم؟ همکاری بکنم؟ نکنم؟ خیلی شک کردم و این شک خیلی مرا اذیت کرد. یک شب شهید برونسی آمد به خوابم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات