1- مقدمه:
این نوشته عملیات و اقدامات نیروهای ائتلاف بینالمللی را که به رهبری آمریکا از سپیده 20 ماه مارس سال 2003 میلادی به بعد در عراق انجام شد، با رهیافت روانشناختی بررسی میکند، و از دو قسمت تشکیل شده است:
در بخش نخست جنبههای روانشناختی نیروهای آمریکایی در عراق که به سرنگونی رژیم بعثی و اشغال عراق منجر شد، تجزیه و تحلیل شده است.
و در بخش دوم، روز شمار عملیات روانی آمریکا در عراق مورد مطالعه قرار گرفته است.
در جریان عملیات نظامی آمریکا با عراق و نیز دیپلماسی و رایزنیهای سیاسی بعد از آن، نقش رهیافت روانی در کنار عملیات نظامی بسیار گسترش یافته است.
با توجه به بالا بودن سطح هزینه جنگها و فعالیتهای اقتصادی در زمان حاضر و سالهای آینده، به نظر میرسد که رویکرد قدرتها به استفاده از بعد روانی مناسبات و تعاملهای بینالمللی اهمیت و گسترش بیشتری پیدا کند.
دیدگاه روانشناسانه به مناسبات بین کشورها، رویکرد نسبتا جدیدی است که خاصه در پی پدیده جهانی شدن در دهه 1990 و نیز حوادث 11 سپتامبر 2001 مورد استفاده دانشوران مختلف قرار گرفته است.
این موضوع، به ویژه بعد از حوادث 11 سپتامبر، مصداق بیشتری یافت، زیرا به دنبال حادثه مزبور و محوری شدن نگرانی از تروریسم بینالملل، سیاست خارجی قدرتهای بزرگ توجه ویژهای به هویتها و خرده فرهنگها و نقش اجتماعی و سیاسی آنها معطوف کرد.
2- جنگ سوم خلیجفارس و بعد روانشناختی آن: اینجا تاکتیکهای روانی نیروهای ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا بر ضد عراق در جنگ بیست و سه روزه در بهار سال 1381 را بررسی میکند و نشان میدهد که بعد روانشناسی جنگها در قرن بیست و یکم تاثیرگذاری و کارآیی مهمی دارد و احتمالا در آینده فایده آن از جنگهای نظامی پیشی میگیرد.
از عملیات در افغانستان که بگذریم، جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق در اوایل سال 2003 میلادی نخستین جنگ قرن بیست و یکم بود که پیشبینی میشد در محیطی نظامی و با ابزاری نظامی صورت گیرد اما عملا به رویارویی روانی نیروهای ائتلاف و نیروهای عراق تبدیل و آخر، رژیم عراق ظاهرا بدون شلیک زیاد گلوله و به خصوص بدون اینکه تیر خلاص زده شد دود شد و به اذهان تاریخ پیوست.
این دود شدن یا رنگ پریده شده (Wither Away) رژیم عراق در قالب ادبیات مارکسیستی صورت گرفت، قالبی که در نتیجه گرد آمدن مجموعهای از عوامل سختافزاری (فناوری پیشرفته تسلیحاتی، قدرت آتش گسترده و ....) و عوامل نرمافزاری (روابط دولت و مردم در عراق، قدرت فرهنگی، مناسبات با گروههای قومی و اقلیتی مختلف در عراق و....) و عوامل دیگر که ملاحظات روانی از مهمترین عناصر شکلدهنده آنها بوده، پدید آمده است.
سعی بر این است که تنها راهکارهای روانشناختی که برای اضافه کردن (Supplement) به بعد نظامی برای دستیابی به پیروزی از طریق نیروهای ائتلاف مورد استفاده قرار گرفتهاند، معرفی و مفهومسازی (Conceptualize) شود و در صورت امکان، از نظریههای زمینهساز آنها که کارشناسان، در گذشته و حال از آن استفاده کردهاند، کمک گرفته شود.
3- تعاریف عملیاتی:
جنگ سوم خلیجفارس، جنگ اخیر میان آمریکا و انگلیس از یک سو و عراق از سوی دیگر.
جنگ دوم خلیجفارس، جنگ آزادسازی کویت در سال 1991.
جنگ روانی: استفاده حساب شده از تبلیغات و شعارها بر ضد دشمن در زمان صلح و جنگ یا اعلام وضعیت فوقالعاده به منظور پشتیبانی از دستاوردهای ملی کوتاهمدت و بلندمدت (Aims objectives) را جنگ روانی گویند. دشمن هم میتواند به گروههای متخاصم اطلاق شود و هم به گروههای بیطرف یا حتی به گروههای خودی (دوست)(1)
نیروهای ائتلاف یا نیروهای ائتلافی: منظور نیروهای آمریکایی و انگلیسی هستند، هر چند که در این جنگ، نیروهای دیگر نیز همچون نیروهای فیلیپینی، عرب، ایتالیایی و غیره شرکت داشتند.
بدون شلیک زیاد گلولهها: منظور این است که عملیات نظامی در جنگ بسیار محدود بوده و فروپاشی رژیم عراق کمتر تحت تاثیر این عملیات قرار داشت.
4- تحلیل عملیات روانی و شیوه جمعآوری اطلاعات:
همه جزییات واقعی (Real) مربوط به جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق، هنوز به طور کامل در معرض دید عموم قرار نگرفتهاند. این حقیقت که در جنگ، سانسور شدید اطلاعاتی حکمفرما بود و تنها خبرنگاران بسیار خبره (از نظر توانایی آرایه بیشترین اطلاعات با آب و تاب فراوان ولی با کمترین محتوا) وابسته به تشکیلات نظامی، امنیتی، جاسوسی و سیاسی آمریکا و انگلیس فرصت حضور در میادین جنگ و گزارش اخبار مربوط به آن را داشتند، نشاندهنده وجود مشکلات فراوان بر سر راه تحقیق پیرامون جنگ مزبور است.
میتوان با تطبیق اطلاعات اینترنتی و گزارشهای خبرگزاریها و رادیوها، مستندات و شواهد اطلاعاتی را فراهم نمود.
5- شناخت جامعه سیاسی عراق:
البته بدون توجه به ویژگیهایی از جامعه پیچیده، متنوع و درهم ریخته عراق، سخن از بکارگیری ابزار روانی جنگ بر روی آن جامعه، بسیار مشکل و حتی بیهوده مینماید. البته این بررسی نمیتواند حاکی از این باشد که نیروهای ائتلافی، جامعه عراقی را به طور کامل بررسی روانشناختی کرده بودند و یا آن دسته از بررسیها که پیرامون جامعه مزبور صورت گرفته، کامل و جامعاند.
با وجود این، روی جامعه عراق همچون سایر جوامع خاورمیانه مطالعات گستردهای توسط آمریکاییها صورت گرفته است.
مطالعات آمریکاییان، جامعه عراقی را جزء آن دسته از جوامع خاورمیانه میشمارد که فرهنگ سیاسی آن در وجه غالب، اسلام شهری است که با پیروان اسلام ساکن در صحرا، یا اسلام جوامع کوهستانی (اسلام کوهستانی) تفاوت بارز دارد. برای مثال، اسلام در عربستان سعودی یا کشورهای عربی خلیجفارس، تحت تأثیر ویژگیهای جغرافیایی طبیعی، انسانی، محیط زیست و .... قرار دارد زیرا به دلیل بیابانی بودن این منطقه، اسلام در آنجا ویژگی خاص صحرا را گرفته است. از مهمترین ویژگیهای فرهنگ سیاسی جوامع مستقر در بیابان میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
(1).ساده زیستی
(2).سازش ناپذیر بودن در ملاحظات دینی و اخلاقی
(3).بیتوجهی به فنآوری و صنعت مدرن به رغم آنکه در میان آن زندگی میکنند.
(4).پذیرش هم زمان رهبر مذهبی به عنوان رهبر سیاسی
(5).داشتن آداب و رسوم ویژه همچون لباس خاص، لهجه خاص و .... جامعه عراق در جنوب این کشور و در قالب خاص شیعیان عراقی هم جزو این گروه از دارندگان فرهنگ سیاسی اسلام است.(2)
اسلام جوامع کوهستانی: اشاره به اسلام در جوامعی دارد که بیشتر در کوهها و مناطق سردسیر و صعبالعبور مثل نواحی کردستان، افغانستان و ... زندگی میکنند.
قدرت بدنی بالا و در نتیجه توانایی جنگجویی و مقاومت، اخلاق همزیستی و مهماننوازی و سایر مکارم اخلاقی از ویژگیهای بارز مردمی است که حاملان فرهنگ سیاسی اسلام کوهستانیاند. کردهای عراقی را باید در این مقوله جای داد.
اسلام شهری: اشاره به اسلام در جوامعی دارد که در شهرها، به ویژه شهرهای مدیترانهای، ساکن شدهاند (مثل جوامع مصر، سوریه، اردن، فلسطین، لبنان و...) سازشپذیری، اجتماعی بودن، علاقهمندی به حفظ آداب و رسوم تاریخی و اجتماعی، توانایی اثر پذیرفتن از جوامع و فرهنگهای دیگر، تا حدودی سکولار بودن، سازشکار بودن، نبود صداقت و یکرنگی در مقایسه با جوامع بیابانی و کوهستانی؛ از شاخصههای اصلی این جوامع بیابانی و کوهستانی، است.
جوامع عرب سنی عراق در این محدوده از فرهنگ سیاسی زیست میکنند.(3) جامعه عراق عرب سنی با فرهنگ سیاسی شهری در سراسر تاریخ عراق بر کل سرزمین از جمله عراق شیعه جنوب و عراق کرد شمال، حاکم بوده است.
این، نوع تضاد هویتی را میان عراق مرکز از یک سو و عراق شمال و جنوب از سوی دیگر فراهم میآورد.
از این تضاد هویتی، میتوان ابزارهای پویایی برای بیثباتسازی جامعه عراق فراهم آورد که به ویژه در زمان جنگ بر ضد این کشور کاربرد داشته باشد. شماری از این ابزارهای روانی را به صورت زیر میتوان مطرح کرد:
الف- بزرگ کردن اختلافات فرهنگی جوامع شمال و جنوب با مرکز عراق و ایجاد نوعی کشمکش روانی میان آنها.
ب: گسترش این ایده که این سه منطقه میتوانند از یکدیگر جدا شوند، که در نتیجه، از عامل تجزیه سرزمینی همواره به عنوان شمشیر دموکلس بر ضد دولت حاکم، کمک گرفته شود.
این امر، از جمله عواملی بود که عراق سنی را همواره در نگرانی نگه میداشت. نتیجه این نگرانی، توجه عراق سنی به نظامیگری در ارج دادن به قدرت نظامیان در این کشور بود.
در عراق، مسئولیت سیاسی و نظامی از یکدیگر جدا نبود و این به مفهوم آن بود که جنگ ادامه سیاست منتها به شیوه دیگر نبود، یا اینکه جنگ، آخرین ابزار سیاست خارجی و یا آخرین راه چاره نبود، این اندیشه که جنگ آخرین راه حل برای یک دولت است، از اواخر قرن هجدهم و در نتیجه مطرح شدن اندیشههای کلوزویتس استراتژیست پروس به وجد آمد و آثار مهمی بر هویت مشترک دولتها گذاشت.
در جامعهای همچون عراق که نظامیان در راس امور بودند و کار سیاست را بر عهده داشتند، هر جنگ بر ضد آن کشور به منزله تلاش روانی برای تغییر دولت آن کشور محسوب میشد.
به عبارت دیگر، در چنین کشورهایی جنگ به خودی خود یک تلاش روانی است برای سرنگون کردن نظامیان حاکم، در حالی که در کشورهای دیگر، کشورهایی که حکومت آنها در دست نیروهای غیرنظامی است، جنگها در بدو امر فقط بر ضد نظامیان آن کشور معنی میدهند و چنانچه حتی همه نظامیان آن کشورها از بین بروند (کاری تقریبا محال) باز نیروهای دیگری غیرنظامی وجود دارند که در کنترل داشتن مسند قدرت را مدعی باشند.
6- چالش رهبران عراق در آغاز عملیات نیروهای ائتلاف:
جنگ سوم خلیجفارس از همان ابتدا ماهیتی روانی و کاملا متفاوت با سایر جنگهای گذشته به خود گرفت. نیروهای ائتلاف از همان لحظه صفر جنگ درصدد برآمدند که با قلع و قمع سران طراز اول عراق از جمله صدام حسین، جریان اصلی جنگ را از مسیر نظامی به طریق غیرنظامی تغییر دهند، این اقدام نیروهای آمریکایی به عملیات سرزنی (Decapitating) معروف شده بود که نام خود را از حوادث 11 سپتامبر 2001 گرفته بود.(4)
کوتاه زمانی پیش از اینکه در 20 مارس 2003 محل تجمع سران عراق در بغداد هدف حمله موشکی آمریکا قرار گیرد، جورج تنت رییس سازمان سیا، به دیدار جورج دبلیو بوش رفت و گفت به دلیل تجمع سران عراق، بهترین موقع برای دست به کار شدن بر ضد رژیم این کشور فرا رسیده است.
جورج بوش توصیه تنت را پذیرفت و به رغم اینکه زمان حمله به عراق مدتی بعد تعیین شده بود، آن را به جلو انداخت، طی مدت کوتاهی 40 - 35 فروند موشک هاوک مکانی را که حدس زده میشد که محل تجمع سران عراق باشد، هدف قرار دادند و آن را با خاک یکسان کردند.(5) به این ترتیب، میتوان گفت آنجا که پای تاکتیک روانی پیش میآید (مانند حمله موشکی به مقر فرماندهان عراقی) ممکن است برنامه استراتژی تغییر کند.
اینکه آیا صدام حسین و پسران او در آن ساختمان بودند یا نبودند و... هیچ گونه اطلاعات جامعی تاکنون به دست نیامده است.
آنچه مهم است این است که از آن زمان تا مدتها نه تنها از صدام حسین و پسران او، بلکه از بسیاری از سران نظامی عراق نیز خبر و اثری نبود.
البته بعدها از صدام حسین، ردپاهایی دیده شد ولی در همه آن موارد، حضور او را صحنهسازی کرده بودند.
نخستین بار، کوتاه زمانی بعد از شروع جنگ بود که صدای صدام حسین از نوار شنیده شد که فارغ از تحولات زمان خود رجزخوانی و شعرسرایی میکرد.
دومین بار در اواسط جنگ، او در تماس با فرماندهای گروهها از آنان خواسته بود هر چه را خود صلاح میدانند در میدان نبرد انجام بدهند.
سومین بار، صدام گونهای (خود صدام یا بدل او) در میان مردم کوچه و بازار در بغداد، خندهرو و مهربان ظاهر شد. او کودکان را میبوسید و با بزرگسالان دست میداد و احوالپرسی میکرد.
حتی اگر معلوم شود که صدام بار سوم واقعا صدام حسین اصلی بوده است، میتوان به تاثیر جزئیت روانی در او اشاره کرد که از صدام خشن، آدمی مهربان ساخته بود اما به احتمال زیاد در هیچ کدام از این صحنهها صدام حضور نداشت.
اگر صدام حسین و شماری از سران نظامی و سیاسی او در ساختمان مورد نظر، بمباران کشته شده بودند، عملیات سرزنی آمریکا موفقیتآمیز بود، اما آنان از بمباران جان سالم به در برده بودند یا اصلا در ساختمان بمباران شده حضور نداشتند تا کشته شوند.
بنابراین، باید گفت عملیات مزبور عملیات با پنبه سر بریدن بود، زیرا چنان ضربه روانی را به حلقه نخست حاکمیت در عراق وارد کرد که دیگر جرات نکردند خود را در انظار عموم نشان دهند.
بنابراین میتوان گفت، که عملیات آغازین جنگ به وضوح، عملیات نظامی بودند، اما برای دستیابی به اهداف پایهای روانی. این عملیات، همچنین تلاشهایی بودند برای دور زدن کل جنگ و از همان ابتدا، حمله به کادر رهبری عراق برای کاهش هزینه جنگ.
7- آثار جنگ روانی بر نیروهای ائتلاف و عراق:
زمینههای اصلی شکلدهنده آثار روانی در جنگ نیروهای ائتلاف بر ضدعراق، دارای ابعاد مختلف میباشد. اما سه زمینه عمده، پیامدهای روانی مهمی را برای نیروهای دو طرف (نیروهای ائتلاف و نیروهای عراقی) در پی داشتند که عبارتند از:
(1)- کمیت و کیفیت نیروهای مسلح دو طرف.
(2)- کمیت و کیفیت جنگ افزارهای دو طرف.
(3)- اهداف رهبری نظامی دو طرف.
(1)- کمیت و کیفیت نیروهای مسلح دو طرف: 250.000 نفر از تعداد 300.000 نفر نیروهای ائتلاف، آمریکایی بودند و تعداد نیروهای عراقی به 450.000 نفر میرسید.(6)
ظاهر این آمار نشان میدهد که برتری چشمگیر نیروهای عراقی بر نیروهای ائتلاف، افزایش روحیه سربازان عراقی و افت روحیه سربازان آمریکایی و انگلیسی مستقر در منطقه را سبب میشد اما این موضوع به نحو حساب شده و زیرکانهای مطرح شده بود تا ضربه هولناکی را بر روحیه نیروهای عراقی وارد آورد، نیروهایی که با وجود برتری تعداد، آشنایی با زمین، آشنایی با کل منطقه خلیجفارس و داشتن تجربه هشت سال علیه ج.ا.ا باید در معرفی شکست خوردن سرافکندگی قرار گیرند.
نیروهای ائتلافی بیش از 300.000 نفر بودند، البته، شماری از این نیروها را (متخصصان فناوری تسلیحات) نیروهای غیرنظامی نبرد اطلاعاتی و جاسوسی و روانی تشکیل میدادند.
افزون بر نیروهای مسلح ائتلاف که از آغاز جنگ بر ضد عراقیها فعالیت خود را شروع کردند، نیروهای ویژه آمریکایی هم بودند که حتی قبل از شروع جنگ، مراکز عمده امنیتی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی را جستجو میکردند و به فرماندهی نیروهای آمریکایی گزارش میدادند.(7) نقش این نیروها بسیار مهم و حیاتی بود، زیرا این نیروها به اینترنت، ماشینهای فاکس و تلفنهای همراه مجهز بودند.
این نیروها، در واقع نیروهای پیشگام یا پیشاهنگ بودند که زودتر از نیروهای اصلی وارد عملیات میشدند.
این نیروها نامرئی بودند، تعداد و نقش و ماموریت آنها کاملا مشخص و مشهود نبود و اثر روانی این نیروها چنان بود که نیروهای عراقی همواره تصور میکردند آنان در همه جا حضور دارند و همواره نیروهای عراقی و مراکز عمده عراق تحت نظر و بازرسی دقیق آنان است.
(2)- سلاحها و فنآوری تسلیحاتی:
از همان اوایل جنگ، نیروهای ائتلاف ضمن گزارش میزان کیفی و کمی تجهیزات خود به جهانیان، به مقایسه این تجهیزات با تجهیزات جنگ دوم خیلجفارس پرداختند.
هم آمریکا و هم انگلیس از جنگافزارها و آمادگی نظامی تسلیحاتی بسیار بالاتر از جنگ 1991 برخوردار بودند.(8) اما وضعیت عراق کاملا معلوم نبود. قدر مسلم اینکه تحریمهای بینالمللی بر ضد رژیم صدام حسین نمیتوانست عراق را در دستیابی به تسلیحات گسترده و مهم چندان یاری دهد.
از سوی دیگر، با توجه به اقرار محافل مختلف سیاسی نظامی در این مورد که جنگ سوم خلیجفارس نبرد تکنولوژیک بسیار پیچیده بود، جنگافزارهای هوشمند، پیشرفتهتر ساختن سلاحها،(9) وجود شکاف تسلیحاتی میان نیروهای ائتلاف و عراق را بیش از زمان وقوع جنگ برملا میکند. به نظر میرسد که انتخاب زمان انتشار گزارش پیشرفتهای نیروهای ائتلافی در زمینه فنآوری تسلیحاتی دقیقا حساب شده بود، زیرا این گزارش، راست یا دروغ، تأثیر روانی زیادی روی روحیه سربازان و فرماندهان عراقی میگذاشت، حتی میتوان گفت تاثیر آن بر روی هزیمت و فروپاشی انضباط نظامی نیروهای عراقی از تاثیر عملی سلاحهای یاد شد، در صورت صحت و استفاده از آنها بیشتر بود.
(3)- هدف جنگ سوم خلیجفارس:
از ناپلئون نقل شده است ارتشی که میداند به کجا میرود، زیاد دور نمیرود و بیراهه هم نمیرود. بنابراین، اهمیت هدف جنگ از تجهیزات، سربازان و رهبری جنگ کمتر نیست.
سومین مقولهای که از همان ابتدای شروع جنگ ضربهای کاری به نیروهای عراقی وارد کرد، هدف فرماندهان نظامی از دست زدن به جنگ بود.
هدف جنگ سوم خلیجفارس، به وضوح سرنگون کردن رژیم صدام حسین و حزب بعث عراق بود.
هیچ سازش و توافقی در این مورد نمیتوانست در کار باشد.
در جنگ دوم خلیجفارس، هدف نیروهای بینالمللی به رهبری آمریکا، خارج کردن عراق از کویت بود.
این هدف، مفری و به اصطلاح دل و دماغی برای مقامات عراقی باقی میگذاشت که: اولا، در صورت شکست نیروهای عراقی دولت عراق چیز زیادی را از دست نداده و در واقع، ماجراجویی صدام حسین در کویت به مثابه سنگ مفت گنجشک هم مفت بود.
ثانیا، در صورت همکاری عراقیها (مقامات ارشد عراقی و حتی صدام حسین) با نیروهای بینالمللی، آنان میتوانستند پاداش خوبی را هم از آن نیروها در راستای تداوم حکومت خود دریافت کنند، کمااینکه همین طور هم شد. این پدیده را در اصطلاح حقوقی چانهزنی به خاطر مجرم (Plea Bargaining) میگویند که طی آن، متهم به ارتکاب جرم به دلیل مدافع خود قول میدهد که با اعتراف به گناهان خود با دادگاه همکاری کند و در مقابل، وکیل مدافع به متهم قول میدهد قاضی را به کم کردن درجه تنبیه و مجازات او متقاعد کند.
در جنگ دوم خلیجفارس، متهم رژیم صدام حسین بود، جرم او حمله به یک کشور عضو سازمان ملل بدون هیچ انگیزه دفاعی بود. وکیل مدافع، اتحاد جماهیر شوروی سابق در همکاری با فرانسه و آلمان بود. قاضی، در حقیقت سازمان ملل و به ویژه شورای امنیت آن بود و دادستان آمریکا.(10)
اما در جنگ سوم خلیجفارس، برای رژیم عراق، دیگر نه از «تاک نشان بود نه از تاکنشان»، نه از شوروی و حمایتهای آن کشور خبری بود و نه از تمایل نیروهای ائتلاف برای شنیدن مواضع بغداد.
هر چند به ظاهر حمایتهای بینالمللی از دولت عراق- در روسیه، آلمان و فرانسه و جاهای دیگر- به عمل میآمد، اما این حمایتها، تنها به اظهارات شفاهی محدود میشد و به مرحله عمل نمیرسید Lip Service)) عراقیها در جنگ سوم خلیجفارس کاملا تنها بودند. آنها میدانستند که هدف نیروهای ائتلاف قلع و قمع آنان است.
آنان مثل کسانی بودند که سوار بر ببر خشمگین بودند نه میتوانستند ببر را پیش برانند و نه جرات میکردند از آن پایین آیند که مبادا مورد حمله ببر قرار گیرند.
7- جنگ روانی و نتایج حاصله:
در جنگ نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا بر ضد عراق، افزون بر مواردی که تاکنون از آنها صحبت شد، نتایج جنگ از سوی نیروهای مزبور دارای بار روانی شدند.
این نیروها از این نتایج به مثابه حربهای روانی بر ضد رژیم بغداد استفاده کردند.
فیلمهای ساخته شده از پیشروی نیروهای ائتلاف در خاک عراق به سرعت در جهان منتشر میشد و این در حالی بود که در خلال جنگ اخبار مربوط به جنگ سانسور میشد. وقتی والتر اجزر، خبرنگار پرآوازه سی.ان.ان (CNN) گزارش میداد که بعد از سیزده ساعت پیشروی به سوی شمال عراق، آن هم سوار بر تانک، ما هیچ خطری مواجه نشده است(11)، در واقع میخواهد فروپاشی دفاع عراقی را آن هم در نخستین روزهای جنگ شرح دهد.
این شرح ممکن است کاملا صحت نداشته باشد، اما با توجه به گزارش خبرنگار، آثار روانی خود را بر خواننده، شنونده، بیننده و رسانههای خبری میگذاشت و در مقابل، ضربه روحی موثری بر روان و اعتماد به نفس نیروهای عراقی وارد میکرد.
یکی از تفاوتهای جنگ اخیر نیروهای ائتلاف بر ضد عراق با جنگ دوم خلیجفارس و حتی جنگهای دیگر این است که در جنگ اخیر، نیروهای ائتلاف مداوم بر طبل جنگ میکوبیدند و صحبت از جنگ میکردند، اما عملا جنگ را شروع نمیکردند تا اینکه در میان ناباوری محافل مختلف و از جمله عراقیها حمله را آغاز نمودند. همچنین نیروهای مهاجم، در جنگ گذشته (جنگ دوم خلیجفارس) و حتی جنگهای دیگر، وانمود میکردند که قصد حمله ندارند.
اما در نهایت، دست به حمله غافلگیرانه (Surprise Attack) میزدند. به عبارت دیگر، در جنگهای گذشته، عنصر غافلگیری از آگاهی کاذب نیروهای مورد حمله قرار گرفته از حمله نکردن نیروهای مهاجم ناشی میشد و این وضعیت، به خاطر تلاش نیروهای مهاجم برای پنهان نگه داشتن عملیات و طرحهای خود صورت میگرفت. اما در جنگ اخیر، عنصر غافلگیری از آگاهیهای قطعی نیروهای مورد حمله قرار گرفته از حملات قریبالوقوع نیروهای مهاجم صورت نگرفتند، ناشی میشد.
عامل روانی را میتوان به ضربالمثل چوپان دروغگو تشبیه داشت زیرا نیروهای مهاجم به طور مکرر وانمود میکردند که حمله خواهند کرد، ولی حمله نمیکردند، به همین دلیل در چشم نیروهای مقابل به عنوان بلوفزدن مطرح میشدند اما در همان لحظهای که نیروهای مقابل به بلوکزنی نیروهای مهاجم پی میبرد و قصد دارد آن را جدی نگیرد، آن نیروها دست به تهاجم میزنند.
بلوفزنی در جنگهای نظامی ممکن است آثار نامطلوبی به بارآورد اما در عملیات روانی بسیار موثر است.
همچنین شیوه نیروهای ائتلاف در گرفتن اسیر و رفتار یا آنان، حکایت از آن داشت که آن نیروها میخواهند از اسرا به صورت یک حربه و اهرم سیاسی بر ضد رژیم صدام حسین بهرهبرداری کنند.
نیروهای ائتلاف در اوایل جنگ 260 نفر سرباز عراقی را به اسارت کردند.
نیروهای ائتلاف، عراقیان اسیر شده را اکثرا لاغر توصیف میکردند، که بلافاصله بعد از اسیر شدن نیروهای آمریکایی و انگلیسی به آنان غذا داده میشود.(12)
تلاش نیروهای ائتلافی برای نشان دادن اسیران عراقی به جهانیان دقیقا زمانی که مشغول غذا خوردن بودند، برای آن بود که وانمود شود سربازان گرسنه هستند، تلاش نیروهای آمریکایی و انگلیسی برای نشان دادن گرسنگی و لاغر بودن سربازان عراقی به منظورهای مختلف از جمله موارد روانی زیر بود:
الف: دولت صدام حسین حتی به سربازان خود هم رحم نمیکند.
ب: سربازان عراقی در اسارت نیروهای ائتلاف وضع بهتری دارند تا زیردست فرماندهان رژیم عراق پیام روانی کلی نیروهای ائتلافی به سربازان عراقی کاملا روشن است: دست از حمایت دولت متبوع خود بردارید.
عملیات روانی آمریکا در عراق:
الف- تصرف سرزمینی به منظور بهرهبرداری روانی از جنگ:
جنگهای دوران معاصر به ویژه در پنجاه سال اخیر با جنگهای دوران دورتر تفاوتی مهم و کلیدی داشتهاند. در جنگهای دوران معاصر به سرزمین توجه نمیشده است، بلکه بیشتر به منابع اقتصادی، فرصتهای تجاری، بازارها، و اذهان و روحیات مردم سرزمینهای مورد حمله توجه میشد.
در این جنگها، بهرهبرداریهای اقتصادی، مادی و استفاده از انسانها برای کار یا نیروی مصرف کننده کالاهای کشورهای مهاجم هدف اصلی بوده و اگر هم به سرزمینی چشم دوخته میشد، صرفا از دیدگاه ژئواکونومیک بود.
اگر برای تصرف اذهان و روان مردمی تلاشی صورت میگرفت، آن تلاش برای تصرف انسانها به عنوان حیوانات اقتصادی هومواکنوموس (Homo- economus) بوده.
در دوران قدیم، به سرزمین به عنوان هدف غایی توجه میشد. سرزمین، شاخص پیروزی در جنگ بود.
اما در جنگ نیروهای ائتلاف بر ضد عراق، شکل دیگری از تصرف سرزمینی دشمن به منصه ظهور رسید که نه برای تصرف و اشغال دایمی آن و نه برای بهرهبرداری از منافع و مزایای درون آن بود.
تصرف سرزمین برای بهرهبرداری روانی از آن بود، یعنی به زمین به صورت پدیدهای ژئوسایکولوژیک (Geopsychology) نگریسته میشد. از همان روز نخست، نیروهای ائتلاف درصدد بودند چند نقطه کلیدی را در عراق - غیر از بغداد- به تصرف خود درآوردند تا بتوانند با کمک آنها، بر ضد دولت صدام حسین، عملیات روانی راه اندازند.
(سرزمینهایی چون امالقصر، ناصریه، بصره، نجف) از همان اوایل جنگ، نیروهای آمریکا و انگلیس برای تصرف امالقصر عزم جزم کرده بودند.(13) از یک سوی، برای تصرف آن از شیوه روانی کمک گرفتند، از سوی دیگر، بعد از تصرف آن بندر، از آن به عنوان پایگاهی روانی بر ضد مناطق دیگر عراق استفاده کردند.
با تصرف بندر امالقصر، نیروهای ائتلاف به اهداف زیر میرسیدند:
(1)- عراق از نظر تدارکاتی و استراتژیک محروم میشد.
(2)- آمریکا میتوانست از طریق این بندر تجهیزات خود را وارد کند.
(3)- با تصرف امالقصر، راه تصرف بصره آسانتر میشد.(14)
نیروهای ائتلاف قبل از اینکه امالقصر را تصرف کنند، تبلیغات زیادی راه انداخته بودند که آن بندر را تصرف کنند، در واقع، انجام این تبلیغات در راستای دستیابی به سه هدف مزبور بود.
اهدافی که روحیه نیروهای عراقی را در جنوب این کشور به شدت تضعیف میکرد:
ب- بندر امالقصر و اهمیت روانی آن برای عراق:
از لحاظ روانی، امالقصر مهمترین و شاید بتوان گفت تنها پایگاه دریایی پر اهمیت عراق بود زیرا امالقصر دروازه ورودی (outlet) عراق به خلیجفارس و دریای آزاد بود.
با تصرف امالقصر، مجرای تنفسی عراق در خلیجفارس بسته میشد. اثر روانی از دست دادن امالقصر برای دولت عراق این است که پیش از زمانی که این بندر را در دست دارد، احساس غربت استراتژیک میکند، عراق به رغم راه داشتن به خلیجفارس و دریای آزاد، به دریا دسترسی ندارد و در زندان استراتژیک جغرافیایی خود محبوس است.
امالقصر تنها پنجرهای است که آزادی ژئوپولیتیک را به عراق نوید میدهد، عراق با امالقصر "کسمک فی الما" (مانند ماهی در دریا است) و عراق بدون "امالقصر کالطیر فی القفس" (مانند پرنده در فقس)(15) است.
در زمان صدام حسین، امالقصر همراه با ناصریه و بصره منطقه نظامی تحت پوشش ارتش جنوب عراق، در بصره بود و مرکز فرماندهی کل ارتش جنوب عراق در جزیره میمون زیر نظر علی حسن مجید، یکی از مخوفترین ژنرالهای عراقی، قرار داشت.
نیروهای آمریکایی و انگلیسی قبل از حمله به امالقصر چنین وانمود کرده بودند که قصد دارند ابتدا با انجام حملات هوایی، آسمان امالقصر را در اختیار گیرند و سپس برای تصرف زمینی آن به پیاده کردن نیروی زمینی اقدام کنند.
با توجه به این استراتژی از پیش مشخص شده آمریکا و انگلیس، فعالیتهای دفاعی عراق عمدتا حول محور دفاع هوایی متمرکز بود تا دفاع ساحلی یا دفاع سرزمینی (ارضی).
عراقیها خود را آماده کرده بودند که در امالقصر ابتدا با حملات هوایی دشمن مواجه شوند، اما در روز واقعه، معلوم شد که نیروهای ائتلاف، عراقیها را فریب داده بودند. در حقیقت، آمریکا برای حمله به امالقصر استراتژی هوایی و زمینی را ادغام کرده بود.(16)
عملیات روانی نیروهای ائتلاف برضد رژیم عراق در جنگ سوم خلیجفارس به جنوب این کشور منحصر نمیشد. در شمال عراق هم نیروهای مزبور به گستردهترین فعالیتها برای خلع قدرت رژیم صدام حسین در بغداد دست زدند. عملیات روانی در شمال عراق برای نیروهای ائتلاف آسانتر بود، زیرا در آنجا نیروهای مزبور متحد نیرومندی همچون کردهای عراق را داشتند، کردها برای سرنگونی صدام حسین هم انگیزه و هم یکپارچگی داشتند، البته نیروهای دیگری همچون ترکمنها در شمال عراق بودند که نیروهای ائتلاف را در فعالیتهای خود کمک رساندند.
زالمی خلیلزاد در مصاحبه با خبرنگاری به نام «ظاهر طنین»، وضعیت نیروهای ائتلاف و متحدین آنان را در شمال عراق اینگونه جمعبندی کرده بود: نیروهای کرد، کلانترین نیروهای مخالف دولت عراق، گروه ترکمنها، قبایل مختلف و عراقیهای دیگری که خوب نیست نامشان را برد، از فعالیتهای آمریکا بر ضد رژیم بغداد حمایت میکنند.(17)
به موازات گستردهتر شدن فعالیتهای جنگی آمریکا و انگلیس در دومین روز جنگ، دامنه شگردهای روانی آنها هم گسترش بیشتری یافت.
در روز دوم، نقش روانی نیروهای مسلح و فعالیتهای آنان و نیز سلاحهای خاص آنان در اثرگذاری روی نیروهای عراقی قابل ملاحظه بود.
ژنرال "تامی فرانک" از فرماندهان کلیدی نیروهای ائتلاف، ویژگیهای روانی فعالیتهای نظامی را در روز سوم جنگ به صورت زیر توصیف میکند:
(1)- جنگ بیسابقه در تاریخ
(2)- جنگی که با ایجاد شوک غافلگیری به اهداف خود میرسیم
نیروهای ائتلاف برای ایجاد بیشترین تأثیر روانی و نه ایجاد بیشترین تخریب فیزیکی، از بمبهایی استفاده میکردند که نام آن را ما در همه بمبها (Mother of All bombs) یا به اختصار، ام.ا.ای.بی (MOAB) گذاشته بودند.(18) دقیقا همانطور که صدام حسین جنگ دوم خلیجفارس را "امالمعارک" یعنی مادر همه معرکهها نام گذاشته بود. این بمب هم به "امالبمب" موسوم بود.
بکارگیری کلمه مادر اهمیت بسیار دارد، زیرا، در فرهنگ روانی عربی، به خصوص فرهنگ عراقی، مادر بزرگترین متحد سرباز است، اما نیروهای صدام حسین چه بدشانسی بودند که حتی ما در هم بر ضد آنان بود: فرانک همچنین از نقش نیروهای ویژه در عملیات نظامی بر ضد عراق یاد و آن عملیات را خارقالعاده توصیف ولی توضیح بیشتری نداد، ما از انتخابهای تاکتیکی موفقیتآمیز در جنوب، غرب و شمال عراق نام برد، اما تنها به ذکر نام آنها اکتفا کرد.(19)
در سومین روز جنگ، شهر استراتژیک ناصریه هم در جنوب عراق سقوط کرد.
شهر ناصریه از این نظر مهم بود که بر سر راه بصره قرار داشت.
با تصرف امالقصر و ناصریه، بصره (این دومین شهر بزرگ عراق) در خطر قرار گرفته بود.
عملیات روانی نیروهای ائتلاف در روز سوم عمدتا روی سه موضوع تکیه داشت:
(1)- تبلیغ تولید انبوه تجهیزات (به ویژه موشک) و انتقال آنها به منطقه جنگی.
در این مورد بقول دکتر هوشنگ حسن یاری که با خبرگزاری بی بی سی (BBC) مصاحبه کرده، اظهار میکرد که آمریکاییها از عملیات کوزوو و افغانستان درس گرفته و برای مواجه نشدن با کمبود موشک، تولید آن را از ماهها قبل از جنگ افزایش داده بودند.
(2)- تبلیغ میزان و سرعت پیشرفت نیروهای ائتلاف نسبت به جنگ دوم خلیجفارس.
در همین رابطه، ژنرال فرانک گفته بود "میزان سرعت و پیشرفت نیروهای ائتلاف نسبت به جنگ دوم خلیج فارس، سه تا چهار برابر شده است."
(3) نیروهای ائتلاف حمله زمینی همزمان با حمله هوایی را شاخصی برای توانایی نظامی خود در جنگ با خلیجفارس، معرفی میکردند.
در جنگ دوم خلیجفارس، آمریکا طی ماه اول تنها به حملات موشکی اکتفا کرد و سپس به حمله زمینی دست زد، در حالی که در جنگ سوم(20)، از همان ابتدا جنگ هوایی و زمینی را به طور همزمان انجام داد. در روز چهارم، عملیات روانی نسبت به روزهای دیگر پیشرفت در خور توجهی کرده که این پیشرفتها به قرار زیر است:
(1)- اصابت موشکهای کروز به بغداد.
(2)– بی اثر بودن ضد هوایی عراق در برابر هواپیماهای نیروهای ائتلاف.
(3)– ویرانی ساختمانها و کاخهای صدام حسین.
با ویرانی ساختمانها و کاخهای دولتی و کاخهای صدام حسین، ضربهای روانی بر دولت او وارد میشد. این عملیات را میتوان عملیات (دی انائیزاسون) یا دولتزدایی نام نهاد.
پیام حملات مزبور به نیروهای عراقی روشن بود، تسلیم شوید.
همه خبرنگاران غربی که گزارش جنگ را لحظه به لحظه مخابره میکردند، بر این موضوع تاکید داشتند که مردم عراق در شهرهای مختلف در کمال امنیت و با آسودگی رفت و آمد میکنند، و به هیچ وجه زندگی خود را در خطر نمیبینند، زیرا نیروهای ائتلاف به آنان کاری ندارند.
در واقع، تبلیغات جنگی سعی داشت این موضوع را القا کند که هدف فعالیتهای نیروهای ائتلاف، ساقط کردن دولت عراق است(21)- نه فراهم آوردن اسباب زحمت برای مردم این کشور.
برای نخستین بار، دولت عراق و مردم عراق دو پدیده جدا از هم شده بودند. هر کدام اولویتهای خاص خود را داشتند و به کاری جدا از دیگری مشغول بودند.
تهاجم روانی نیروهای ائتلاف نقش اساسی را در ایجاد فاصله ایفاد کرده بود.
در واقع، پیش از پایان جنگ و فروپاشی رژیم عراق، دولت عراق در اثر مساعی روانی نیروهای ائتلاف تجزیه شده بود. تحول دیگر عملیات روانی در روز چهارم جنگ که کارشناسان غربی آن را به عنوان پیشرفتی استراتژیک تلقی کردند، در زمینه پخش شایعات و پراکندن اطلاعات غلط (Disinformation) بود.
برای مثال، نیروهای ائتلاف این شایعه را رواج دادند که طارق عزیز، وزیر امور خارجه سابق عراق و یکی از شخصیتهای بسیار متنفذ این کشور، گریخته است.
طارق عزیز برای نادرست نشان دادن شایعه، همان شب در تلویزیون بغداد ظاهر شد.
نیروهای آمریکایی و انگلیسی از این طریق به محل اختفای احتمالی صدام حسین پی بردند و شب هنگام به آن محل حمله کردند.
در همین زمان، گزارش شد که صدام حسین مجروح شده است. (22) آنان از رشته الفت قبیله یا در میان دولت مردان عراق برای زدن ضربه روانی به آنها بهره میگرفتند.
نیروهای ائتلاف در روز پنجم با ادعای تصرف شهرهای جنوبی عراق، به سوی کربلا- که یکصد کیلومتر از بغداد فاصله داشت- پیش میرفتند.
با توجه به حساسیت تاریخی و مذهبی این شهر و به ویژه حساسیت برخی کشورهای همسایه که کربلا (منظور وقایع کربلا در سال 61 هجری) به نظام سیاسی اجتماعی و فرهنگی آنها توانایی نمادین (سمبلیک) میبخشید هدف عملیات روانی (تبلیغات، موضعگیریهای فرهنگی- نظامی و اظهارنظرهای رهبران نظامی نیروهای ائتلافی) عمدتا روی دو محور تاکید داشت:
(1)- نیروهای ائتلاف میخواهند بغداد را تصرف کنند و کاری به شهرهای دیگر عراق ندارند. در این مورد ژنرال تامی فرانک گفته بود که ممکن است مقاومتهایی در شهرهای امالقصر، ناصریه، فاو و جاهای دیگر که به تصرف نیروهای ائتلافی درآمده صورت گیرد، اما آنها با هدف تصرف بغداد پیش میروند.
فرانک گفته بود، برای مقابله با برخی از مقاومتهای پراکنده در شهرهای جنوبی عراقی، نیروی کوچکی، جدا از نیروی پیشروی کنند. به سوی بغداد، اختصاص داده است.
(2)- وانمود کنند که مقاومتها در شهرهای به تصرف درآمده جنوب عراق تعیینکننده و مهم نیستند زیرا میزان و دامنه آنها بسیار محدود است. ضمن اینکه استقبال خوب اهالی از نیروهای ائتلافی به قدری قابل توجه است که آن مقاومت را ناچیز جلوه میدهد. استراتژی نظامی نیروهای ائتلافی که روی عملیات روانی آنان در عراق تاثیر میگذاشت از روز چهارم و پنجم جنگ شفافتر شد. طبق این استراتژی آمریکاییان نمیخواستند:
- زیربنای اقتصادی و صنعتی عراق را از بین ببرند.
- نیروهای غیرنظامی عراق را از بین ببرند.(23)
بنابراین، نظر تدوین کننده استراتژی نظامی مزبور، رعایت نکردن موارد یاد شده نیروهای ائتلافی را از دستیابی به هدفهای بعدی خود در جنگ با عراق بازمیداشت، زیرا چنانچه زیربنای اقتصادی و صنعتی عراق نابود میشد، آمریکاییان باید در مرحله بعد از جنگ به بازسازی آنها میپرداختند. به همین خاطر، نیروهای مزبور از سلاح و تجهیزاتی که تخریب گسترده و کشتار زیاد به بار میآورد- مانند آنچه در عملیات افغانستان استفاده شد (همچون بمب فرشی)- اجتناب میکردند.
از جمله دلایل تلاش نیروهای ائتلاف برای پایین آوردن آمار تلفات عراقیها، جلوگیری از بروز واکنشهای شدید مردمی بر ضد آنها بود.
بنابراین، جنگ سوم خلیجفارس با جنگ دوم خلیجفارس در سال 1991 تفاوت زیاد داشت.
در جنگ دوم که هدف، بیرون راندن عراقیها از کویت بود، از سلاحهایی با قدرت تخریب و کشتار فراوان (مانند بمب فرشی) استفاده شد اما در جنگ سوم که با هدف بیرون راندن صدام حسین از عراق انجام گرفت، از راهکارهای نظامی یاد شده بسیار کمتر استفاده شد.
همین موضوع از جمله عوامل بازدارنده پیشروی نیروهای ائتلافی در جنگ بود. نیروهای مزبور برای جبران کمبودها با محدودیتهای نظامی خود، باید به عملیات روانی بیشتر و گستردهتر توجه میکردند و روند این عملیات را افزایش میدادند.
احتمالاً، افزایش تاثیر عملیات روانی نیروهای ائتلافی بر ضد عراق بود که صدام حسین را مجبور کرد تا در روز پنجم جنگ سخنرانی پنهانی ایراد کند. مخاطبان این سخنرانی نیروهای مسلح عراق و مردم این کشور بودند. صدام حسین در این سخنرانی بر نکاتی تاکید داشت:
(1)- نیروهای عراقی منسجم هستند.
(2)-به رغم سکولار بودن، تلاش کرد وانمود کند که دین داراست. به عنوان مثال، برای توجیه اقدامات خود و نیروهای عراقی روی آیات قرآن تکیه داشت.
(3)- از فرماندهان نبرد امالقصر که قصد مقاومت بسیاری از خود نشان داده بودند، تمجید کرد.
(4)- به طور تلویحی به انجام دادن نبردهای چریکی بر ضدنیروهای مهاجم اشاره کرد. (24)
صدام حسین از ایراد این سخنرانی احتمالا هدفهای زیر را در سر میپروراند:
(1)- نشان دهد که هنوز زنده و سرحال است و امور را در کنترل خود دارد.
(2)-در شنوندگان پیام خود (نیروهای ائتلافی و عراقیهایی که با آن نیروها همکاری میکردند) تردید ایجاد کند و قدمهای آنان در راهی که در پیش گرفتهاند، متزلزل نماید.
(3)- حمایت جهانیان را به خود جلب کند.
(4)- به عموم مردم عراق و اکثریت خاموش این کشور گوشزد کند که کنترل امور هنوز در دست اوست و هنوز باید از او بترسند.
اما اگر دقت کنیم، متوجه میشویم که تاکتیکها و تسلیحات جنگ روانی صدام حسین دیگر نمیتوانستند تاثیر چندانی داشته باشند. در واقع، صدام حسین اگر میخواست ثابت کند که هنوز زنده و سرحال است و امور را در کنترل خود دارد، چرا خود را از انظار عمومی مخفی نگه داشته بود. چرا دیگر رهبران و فرماندهای نظامی عراق پنهان شده بودند و تنها "سعید الصحاف" وزیر اطلاعات عراق را به عنوان رابط خود با جهان خارج تعیین کرده بودند؟ با توجه به اقدامات تبلیغی نیروهای ائتلافی، پیروزیهای نظامی آنان، پیامهای تلویزیونی و سخنرانیهای رهبران و فرماندهان غربی و به ویژه 28.000.000 اعلامیه فرو ریخته شده به منظور دعوت مردم عراق به شورش برضد دولت صدام حسین که از هفتهها پیش از جنگ شروع شده بود(25)، سخنرانی صدام نمیتوانست تاثیر چندانی در عراق، منطقه و جهان بگذارد. تاکتیکها و تسلیحات جنگ روانی نیروهای ائتلاف بر این موضوعات واقعی و عینی تاکید داشتند:
(1)-به مردم عراق بگویند که به دلیل رفتارهای غیر مردمسالارانه رژیم عراق با آنان که در گذشته، نبود دستاوردهای ملموس مادی برای آنان در دوران حکومت بعثیها و اینکه تنها ارمغان رژیم بعثی برای مردم عراق جنگ، خونریزی و کشتار بوده است، آنان باید از حمایت رژیم بغداد دست بردارند.
(2)- نیروهای عراق را متقاعد کند که با توجه به حقایق مزبور بجنگند و خود را تسلیم کنند و با تمام توان خود از میادین جنگ دور شوند و دیگران را نیز به این امر تشویق کنند.
(3)- مردم آمریکا و انگلیس را قانع کنند که در راه حق و عدالت میجنگند و بنابراین، جنگ آنان جنگ منصفانه است.(26)
به موازات گسترش و حساسیت جنگ، اهمیت عملیات روانی هم برای نیروهای ائتلاف و هم برای نیروهای رژیم عراق، بیشتر میشود. عملیات روانی پا به پای کشمکش نظامی پیش میرفت.
از نقطه نظر استراتژی نظامی، نیروهای ائتلاف دو هدف اسلاسی را در این روزها در نظر داشتند:
(1)- پیشرفت به سوی بغداد.
(2)- ادامه عملیات نظامی (Engagement) در شهرها و مواضع نظامی از امالقصر تا بغداد.
راهکار روانی این استراتژی به شکلهای زیر بود:
(1)- ایجاد این تصویر که تمام مراکز عراق آماج موشکها و بمباران نیروهای ائتلاف قرار گرفتهاند.
(2)- نمایش چشمگیر حرکت نیروهای زمینی ائتلاف به سوی تمامی شهرهای عراق از جمله بغداد و دیگر شهرهای بزرگ.
(3)- بزرگنمایی این گزارشها که نیروهای ویژه ائتلاف به سوی قلب عراق در حرکت هستند.
(4)- گزارش اقدام تفنگداران و سربازان ائتلاف برای تصرف مناطق نفتی در شمال و جنوب عراق.
پیام تبلیغات مزبور کاملا روشن بود: هیچکدام از زیربناهای اقتصادی و امنیتی رژیم عراق همراه با روبناهای آنها از ضربات نیروهای ائتلاف در امان نیستند.
در روز ششم نبرد، نیروهای آمریکا و انگلیس از رودخانه فرات گذشتند و این، دستاورد استراتژیک ملموسی برای آنان بود و نشان میداد که فاصله این نیروها با بغداد کمتر شده و جنگ به مرحله تعیین کنندهای رسیده است.
با وجود این، وقوع توفان شن در قسمت مرکزی عراق، پیشروی نیروهای ائتلاف را با مشکلات پشتیبانی روبرو کرد. به عبارت دیگر، توفان شن دستاورد استراتژیک عبور از فرات و پیشروی به سوی بغداد را خنثی کرد.
برای کاهش آثار مشکلساز توفان شن و پویا نشان دادن فعالیتهای نیروهای ائتلاف در پیگیری اهداف نظامی خود به رغم وقوع طوفان، دستگاه تبلیغاتی نیروهای ائتلافی به گزارش اخبار زیر مبادرت کرد:
(1)- فرمانده سپاه جنوب، ژنرال حسن المجید، از صدام حسین دستور گرفت که در صورت ضرورت، سلاح شیمیایی به کار برد.
(2)- روسیه دستگاههای پیشرفته نظامی به عراق فروخته است. این دستگاهها ارتباط بیسیم بین موشکهای هوشمند و ماهوارههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس را مختلف میکند. (27)
خبر نخست (صحیح یا شایعه) دو موضوع مهم را (که از نقطه نظر روانی ضربه زننده بودند) مطرح میکرد:
(1)- عراق به داشتن اسلحه ممنوعه متهم میشد.
(2)- حمله به عراق از لحاظ روانی قابل توجیه میشد.
در واقع، گزارشهای مزبور بیشتر گزارشهایی بودند که برای توجیه عملکرد ضعیف نیروهای ائتلاف و در عین حال نسبت دادن اتهاماتی به دولت عراق به منظور ایجاد زمینههایی برای حمله به خاک این کشور، منتشر شدند.
در روز ششم نبرد، نیروهای ائتلاف در بصره با مشکل روبرو شدند. نیروهای نامنظم (چریکی) فداییان صدام حسین، با حملات پراکنده ولی موثر خود به نیروهای ائتلاف، مشکلاتی به وجود آوردند. این موضوع باعث شد که نیروهای ائتلاف، استراتژی نظامی خود را تغییر دهند، پیش از این، آنان میخواستند بدون ورود به بصره، مستقیما به سوی شمال بروند.
اما با توجه به اقدامات نیروهای نامنظم فداییان صدام حسین، برنامه نظامی خود را تغییر دادند و تصمیم گرفتند وارد بصره شوند و آن را تصرف کنند.
بنابراین، نیروهای ائتلاف قصد بمباران بصره را داشتند، اما بمباران بصره مشکلات زیادی را برای نیروهای ائتلاف به بار آورد.
این شهر در آن زمان آب آشامیدنی و برق نداشت و هوای منطقه به طور فزایندهای به گرمی میگرایید. احتمال داشت کم آبی، قحطی و شیوع بیماریهای مختلف در شهر بروز کند.
بمباران بصره کارها را بدتر از گذشته میکرد و مشکلات شهر را افزایش میداد. با توجه به ملاحظات یاد شده، بدون تردید، به محاصره درآوردن و بمباران بصره، هدف استراتژیک نیروهای ائتلافی را – برای جلبنظر مساعد مردم به شدت مخاطره میانداخت. (28)
احتمالا تحت تاثیر عوامل بالا، نیروهای ائتلاف از استراتژی بمباران بصره منصرف شدند. در همین زمان شایع شد که در بصره و شهرهای شیعهنشین جنوب عراق برضد رژیم این کشور شورش شده است.
مفهوم این خبر آن بود که نیروهای عراقی هم از خارج و هم از داخل هدف تهاجم قرار گرفتهاند. هم از آسمان و هم از زمین بر سر رهبران عراقی آتش فتنه و جنگ میبارید. در روز بعد یعنی روز هفتم جنگ، تمایل دولت عراق برای باقی ماندن بیشتر شد، زیرا:
(1)-عراقیها به تاکتیک چریکی روی آوردند.
(2)-شورشهای داخلی عراق با حمله سربازان عراقی سرکوب شد.
این شورشها بیشتر در بصره دیده میشد.
(3)-در شهر نجف، نبرد میان واحدهایی از ارتش عراق آمریکا از سرگرفته شد.
(4)- در ناصریه نیز جنگ ادامه پیدا کرد، هر چند از شدت آن کاسته شده بود. (29)
این در حالی بود که توفان شن و بدی آب و هوا، روند جنگ را برای نیروهای آمریکایی و انگلیسی بسیار کند کرده بودند.
احتمالا برای کاهش اثرات نامطلوب نظامی از وضعیت نگرانکننده و تحلیل برنده روحیه بود که نیروهای ائتلاف دست به اقداماتی که به ابعاد روانی متعددی داشت، زدند:
(1)- به مرکز تلویزیون عراق حمله کردند تا به فرماندهی و هدایت عملیات نیروهای عراقی آسیب برسانند. تردیدی نیست که نیروهای ائتلاف، تلویزیون عراق را از منابع مهم حملات روانی برضد خود تلقی میکردند. حتی مرکز تلویزیون بغداد را در آن برهه از زمان، از مرکز فرماندهی کل و هدایت عملیات دفاعی عراق موثرتر میدانستند، چه، بازیگران آن مرکز فرماندهی کل (از صدام گرفته تا سایر رهبران حزب بعث و فرماندهان ارشد نظامی عراق) در جنگ نامریی شده بودند و جز سخنرانیهایی مقطعی، پراکنده و عموما بیتوجه به شرایط زمان از آنها چیزی شنیده نمیشد، اما تلویزیون عراق حیات خود را در جامعه حفظ کرده بود و نقش موثری را در تحولات بازی میکرد.
(2)-جف هون، وزیر دفاع انگلیس شورش مردم بصره را با احتیاط و شمرده برای خبرنگاران غیرجنگی و غیراعضای پارلمان شرح داد.
(3)- در عین حال، پایان گرفتن جنگ در امالقصر را با آب و تاب فراوان در رسانه شرح میداد. (30)
رسانه شرح میداد. (30)
عمدهترین عنصر روانی روز هفتم جنگ را میتوان همان حمله به مرکز تلویزیون بغداد و اظهارات جف هون وزیر دفاع انگلیس در مورد شورش مردم بصره و توضیح پرآب و تاب پایان جنگ امالقصر دانست. در این روز استراتژی نیروهای آمریکا و انگلیس برای چندمین بار در طول جنگ کوتاه مدت تغییر کرد. قرار بود که در آن مقطع زمانی از حمله به بغداد خودداری شود و نیروهای آمریکا و انگلیس تمام تلاش خود را روی برپایی شورش مردمی در شهرهای دیگر متمرکز کند. به عبارت دیگر، جنگ از مسیر نظامی خود به سوی مسیر روانی تغییر جهت داده بود. ادامه دارد...