تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۳  ، 
کد خبر : ۲۵۱۶۸۷
در سخنان آیت‌الله مصباح مطرح شد

واکاوی مفهومی اصطلاحات در بحث علم دینی

اشاره: آن‌چه ملاحظه می‌کنید بخش دوم گزیده سخنرانی آیت‌‌الله مصباح یزدی است که در جمع اساتید مراکز آموزش عالی قم (علم دینی - جلسه ششم) در تاریخ 25/3/1391 بیان شده است.

معانی دین
1. مجموعه اعتقادات، اخلاق و احکام عملی
مفهوم دین به معنایی که ما درباره دین اسلام و جامعه خودمان مطرح می‌کنیم روشن است. دین، مجموع سه بخش اعتقادات، اخلاق، و احکام عملی است. پس، بخشی از دین، شناخت هست‌های اعتقادی است، یعنی بدانیم خدا، ملائکه، قیامت، و... وجود دارند. این هست‌ها بخشی از دین را تشکیل می‌دهند. بخش دیگری از دین، ارزش‌ها است که جنبه خوب و بد دارد و بالاخره بخش سوم، دستورالعمل‌های خاص است، مانند این‌که نماز صبح را دو رکعت بخوان و اگر سه رکعت بخوانی باطل است، باید فلان مقدار را به‌عنوان زکات از مال خود جدا کنی و با این شرایط به مصرف خاص آن برسانی، یعنی کشف واقعیت نیست، بلکه دستورالعمل اجرایی و مبتنی بر ارزش‌های خاصی است. مجموع این سه بخش، دین است.
پس، دین فقط هست‌ها یا فقط بایدها نیست. دین، بایدهایی مبتنی بر یک نظام ارزشی است که آن نظام ارزشی برخاسته از باورهای خاص است. حال، کدام باورها است که در نظام ارزشی و نهایتا در دستورالعمل‌های دین مؤثر است؟ آن نظام ارزشی که با توابعش راه سعادت حقیقی را به انسان نشان می‌دهد. دین، آن باورهایی است که منشأ ارزش‌هایی می‌شود و این ارزش‌ها احکام عملی خاصی را تعیین می‌کنند و مجموع این‌ها باورها، ارزش‌ها، و احکام عملی خاص به انسان نشان می‌دهد که چگونه به سعادت ابدی برسد. چنین دینی، دین حق است، اما دین‌هایی که این کار را نمی‌کنند ولی اسم دین را دارند، دین باطل نامیده می‌شوند. این تعریف سه مرحله‌ای از دین مورد قبول است که هم مشتمل بر هست‌ها است و هم مشتمل بر بایدها.
2. محتوای کتاب و سنت
اصطلاح دیگری که گاهی در ادبیات ما هم به کار می‌رود این است که دین یعنی آن‌چه در کتاب و سنت وجود دارد و به عبارت دیگر، آن‌چه با دلیل‌های تعبدی اثبات می‌شود. در این جا اصطلاح دینی در مقابل عقلی به کار می‌رود و به معنای چیزی است که از راه وحی اثبات می‌شود. پس، دینی مساوی با وحیانی است.
طبق اصطلاح اول، ممکن است بعضی از باورهایی که اثبات می‌کنیم اصلا ربطی به وحی نداشته باشند و صرفا با عقل اثبات شوند، از طرف دیگر، بایدهایی وجود دارند که صرفا از راه وحی اثبات می‌شوند و عقل به آن‌ها راهی ندارد. همه این‌ها دین به حساب می‌آمد. بنابر این اصطلاح، برای اثبات مسائل دینی متد واحد کارآیی ندارد، بلکه بخشی‌ از آن باید با عقل، بخش دیگر با وحی یا راه‌های کمکی دیگر مانند عرف، سیره عقلا، و... اثبات شود تا اراده الهی کشف شود. پس روش دین به اصطلاح اول، روش واحدی نیست، بلکه روش مزدوج است؛ زیرا خود محتوای دین امور مختلفی است؛ عقاید و هست‌های اصلی‌اش باید با برهان اثبات شوند، در مورد ارزش‌‌ها این اختلاف وجود دارد که آیا از واقعیات برمی‌خیزند یا خیر، احکام و دستورات الهی هم باید از راه وحی برای ما اثبات شود و عقل ما به همه آن‌ها نمی‌رسد.
پس، دین با یک متد اثبات نمی‌شود. هر بخشی از دین متد خاص یا حتی متد مزدوج دارد، مثل اعتقاد به معاد که هم با عقل اثبات می‌شود، هم با نقل. این ادعا دروغ است که هر یک از این مقولات علم، دین، فلسفه، و... فقط یک روش دارد. این دینی که همه می‌شناسیم شامل باورها، ارزش‌ها، و احکام عملی است که هر کدام از آن‌ها با یک یا چند متد باید اثبات شود. موضوعات مانند تعیین جهت قبله را باید با ابزارهای علمی اثبات کرد، البته ممکن است ما حتی قبله را هم با وحی اثبات کنیم، مانند آن که ثابت شود پیغمبر صلی ا... علیه و آله این طور نماز خوانده است یا ثابت شود که امیرالمؤمنین علیه السلام در این محراب مسجد کوفه نماز خوانده است. این گونه نیز برای ما ثابت می‌شود که جهت قبله کدام است.
پس آن را از دو راه می‌توان اثبات کرد. اما اگر علم صرفا چیزی باشد که با روش تجربی اثبات می‌شود، فقط آن‌چه با قطب‌نما اثبات می‌شود علمی خواهد بود و اگر دیدیم پیغمبر صلی ا... علیه و آله یا امیرالمؤمنین علیه السلام هم در جایی نماز خواندند، می‌گوییم این از نظر علمی اثبات نشده است و جهت قبله باید با روش علمی تجربی اثبات شود؛ زیرا در صورتی علمی است که با قطب‌نما یا سایر ابزارهای علمی اثبات شود. این هم یک اصطلاح است و اشکالی ندارد کسی این طور بگوید، اما باید توجه داشت که این دو اصطلاح است.
پس، دین در اصطلاح دوم به معنای چیزی است که در منابع دینی قرآن و سنت آمده است. خود این اصطلاح دو بخش دارد: گاهی می‌گوییم اگر همان چیزهایی که در تعریف دین گفته شد باورها، ارزش‌ها، و دستورالعمل‌هایی که ما را به سوی سعادت ابدی رهنمون می‌شوند- در منابع دینی اثبات شود، دین نامیده می‌شود و گاهی نیز ممکن است به صورت عام‌تر، آن‌چه را در کتاب و سنت آمده است دین بنامیم، هرچند مستقیما ارتباطی هم با عقاید، اخلاق، و احکام نداشته باشد. در قرآن آمده است که وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ(1)، نیز خداوند متعال در مورد آسمان‌ها می‌گوید خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقا(2).
هر چند ما نمی‌دانیم هفت آسمان یعنی چه، اما این‌که تعداد آسمان‌ها از منظر قرآن هفت‌تا است با دلیل تعبدی اثبات می‌شود و از این رو، علم دینی است. از آن‌جا که تجربه، هفت آسمان را اثبات نکرده است و هنوز به آن نرسیده است، این مطلب فقط با دلیل نقلی اثبات می‌شود و چون در منابع دینی آمده است، می‌توان آن را دین دانست، هرچند دخالتی در سعادت و شقاوت ما ندارد؛ این‌که آسمان‌ها هفت تا باشند یا شش تا در این‌که ما باید اطاعت خدا کنیم و نماز بخوانیم و روزه بگیریم تأثیری ندارد، اما چون می‌دانیم کلام خدا است و معتقدیم که خدا دروغ نمی‌گوید باید بدانیم این مطلب راست است؛ زیرا آن‌چه خدا اراده کرده، درست است.
این یک حرف دیگری است، یعنی این تصدیق، بالعرض لازم است و در خود محتوای دین نیست؛ زیرا محتوای دین بر اساس تعریفی که ارائه شد، باورها، ارزش‌ها، و احکام عملی است که راه سعادت را به ما نشان می‌دهد و به عبارت دیگر، آن‌چه در هدایت ما دخالت دارد دین است. اگر چیز دیگری در کتاب و سنت ذکر شده است، به مناسبتی و تفضلا ذکر شده است، کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَاثًا(3) مثلی است که قرآن ذکر کرده است و مَثَل جزء دین نیست، هرچند در قرآن آمده باشد.
خلاصه آن‌که، طبق اصطلاح دوم، آن‌چه در قرآن و سنت آمده، دین است. پس، اگر چیزی مانند اصل اعتقاد به خدا- با دلیل عقلی اثبات شد، دینی نیست، بلکه فرا دین است؛ زیرا مسائلی مانند وجود خدا فقط با عقل اثبات می‌شوند و نمی‌توان آن‌ها را با قرآن اثبات کرد. پذیرش قرآن فرع بر این است که خدایی وجود داشته باشد تا بر پیغمبر وحی نازل کند. با کلام خود خدا که نمی‌توان وجود خودش را اثبات کرد.
3. اعتقاد به ماوراء طبیعت
اصطلاح سوم واژه دین، اعتقاد به ماورای طبیعت است. یعنی غیر از این عالم طبیعت، عالم دیگری وجود دارد که می‌توان فی‌الجمله با آن ارتباط برقرار کرد، خواه آن عالم، خدای واحد باشد، یا جنیان، ارواح خبیثه و طیبه، یا امور دیگر؛ بالاخره چیزی فراتر از عالم طبیعت وجود دارد که اعتقاد به آن و ارتباط با آن، دین نامیده می‌شود و حتی شامل ادیانی مثل بودیسم هم می‌شود.
4. اعتقاد به امری قدسی
طبق اصطلاحی وسیع‌تر از اصطلاح سوم، اعتقاد به امر قدسی، دین نامیده می‌شود، یعنی پذیرفتن یک سلسله امور به‌عنوان مقدس که نباید درباره آن‌ها تشکیک یا چون و چرا کرد. بعضی از غربی‌ها دین را همین گونه تعریف کرده‌اند. آن‌ها خواسته‌اند یک معنایی را از دین ارائه دهند که شامل همه ادیان از جمله بت‌پرستی، توحید، ثنویت، تثلیث، انکار خدا، و... بشود و از این رو دین را به «اعتقاد به یک امر قدسی» تعریف کرده‌اند. معنای لغوی دین هم در واقع همین است: لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِی دِینِ(4) یعنی هم دین من، دین است، هم دین شما که بت‌پرستی است دین است، یعنی آیینی است که آن‌را محترم می‌شمارید و به آن عمل می‌کنید. برخی همین معنای لغوی را به‌عنوان یک اصطلاح در ادبیات علمی و فلسفی به کار گرفته‌اند.
معانی علم دینی
واژه سوم در بحث علم دینی، ترکیب دو واژه علم و دین است. علم دینی و توصیف علم به دینی به چه معنا است؟ علم دینی را به چهار معنا می‌توان به کار برد:
1. علم غیرمخالف با دین
یک معنا این است که بگوییم هر علمی که دستاوردها، نتایج، و قضایای اثبات شده‌اش مخالف با محتوای دین نباشد، علم دینی است، یعنی دین با آن مخالف نیست. نظریات مختلفی که در فیزیک و شیمی وجود دارد مانند قانون بویل، لاوازیه، نسبیت انشتین و... و گاهی هم تغییر می‌کند، علم است و با دین هم تنافی ندارد، از این رو، علم دینی است، اما اگر علم در جایی چیزی گفت که خلاف نص قرآن است، علم غیر دینی یا ضد دینی نامیده می‌شود.
گاهی قرآن یک چیزی را اثبات می‌کند و علم، ضد آن را ثابت می‌کند یا مطلبی را اثبات می‌کند که به هیچ وجه با قرآن نمی‌سازد؛ نه این‌که برداشت ما مختلف باشد، بلکه واقعا ثابت می‌شود که معنای این آیه این است، مطلبی هم که علم می‌گوید این است، و این دو تا با هم نمی‌سازد و بینشان تناقض وجود دارد. این علم، غیردینی است، اما غیر از این هر چه باشد تا وقتی مخالفتی با دین ندارد علم دینی است.
2. علم موافق با دین
یک اصطلاح دقیق‌تر و اضیق از این هم می‌توان فرض کرد که بر اساس آن، علم دینی نه تنها علمی است که مخالف با دین نیست، بلکه علمی است که دین آن‌را تأیید هم کرده است. این اصطلاح، اخص از اصطلاح قبلی است.
3. علم به دست آمده از راه منابع دینی
اصطلاح دیگری نیز که برای علم دینی به کار می‌رود این است که یک سلسله مطالب علمی از راه منابع دینی به دست آید، یعنی در واقع، روش اثبات آن‌ها روش نقلی و تعبدی باشد. همان گونه که بیان شد، برخی مسائل اصالتا ارتباطی با دین ندارند، اما دین، آن‌ها را بیان و اثبات کرده است و از آن جا که ما به آورنده دین پیغمبرـ معتقدیم و او را مخبر صادق می‌دانیم، یقین داریم که مطلب همین طور است و به آن، به دلیل بیان قرآن و روایت متواتر علم داریم. به این نوع از علم، علم دینی گفته می‌شود.
علم است، البته نه طبق این اصطلاح که باید با روش تجربی اثبات شود؛ زیرا این نوع علم، دینی و غیردینی ندارد. هنگامی می‌توان گفت یک علم، دینی یا غیردینی است که اصطلاح علم را به معنای اعم از آن‌چه با روش تجربی اثبات می‌شود به کار ببریم، در این‌جا فرض آن است که یک مطلب نه با روش تجربی، بلکه با قرآن اثبات شده است، خواه با روش تجربی هم تأیید شود یا خیر. استفاده از خیلی چیزها به لحاظ شرعی ممنوع است و نجس تلقی شده است و وقتی که می‌گفتند نجس است دلیل علمی برای نجاستش و لزوم احتراز از آن وجود نداشت.
معروف است که می‌گفتند مثلا آب دهان سگ با آب دهان گربه چه فرقی می‌کند؟ هیچ دلیل علمی برای پلیدی آب دهان سگ وجود نداشت؛ آن هم آن طور پلیدی که اگر سگ از ظرفی آب بخورد باید آن ظرف را چند دفعه خاک‌مال کرد. بعد از صدها سال اثبات شد که آب دهان سگ میکروبی دارد که جز با خاک کشته نمی‌شود و حتی از راه شستن عادی با آب هم پاک نمی‌شود. این مطلب برای مسلمان‌ها قبل از اثباتش یک مسأله علمی بود که واقعا آب دهان سگ پلید است و باید از آن احتراز کرد، هرچند هیچ دلیل تجربی نداشت. پس، این مسأله از دو راه اثبات شده است: قبلا از راه وحی اثبات شده بود و بعدا هم از راه تجربه اثبات شد.
4. علم با نگاه الهی
اصطلاح عام‌تری هم برای علم دینی به این شرح گفته شده است که هر علمی به معنی کشف واقع است. ما گاهی به هر واقعیتی از هر راهی کشف شود، به نظر الهی نگاه می‌کنیم و گاهی با نظر طبیعی و مادی. همه مسائل فیزیک، شیمی، مکانیک و سایر علوم علی‌الخصوص علوم پایه- گاهی با این نظر نگریسته می‌شوند که انفجاری در عالم رخ داده و موجب پیدایش عناصر مختلف شده است که یک مجموعه‌ از آن هم کره زمین شد، تحولاتی در آن پیدا شد تا این‌که موجود زنده پیدا شد و... و گاهی همین مسأله -حتی انفجار و فراهم شدن زمینه برای پیدایش موجود زنده- از این منظر دیده می‌شود که تدبیر الهی بود و خدا این طرح را در نظر گرفت و عالم را این چنین آفرید.
همین علم در نگاه دوم، علم دینی نام دارد. پس، دینی بودن یا نبودن یک علم بستگی به نگاه ما دارد؛ اگر با دید الهی به روابط بین پدیده‌ها و این سلسله علل و معلولاتی که در علوم تنظیم می‌کنیم نگاه کنیم، علم دینی است، ولی اگر با نظر مادی به آن نگاه کنیم و ارتباطش را با خدا حذف کنیم، علم غیردینی است. بعضی از بزرگان چنین دیدگاهی دارند. این هم اصطلاحی است و هیچ ضرری ندارد که کسی این اصطلاح را به کار ببرد، اما بالاخره باید بدانیم که این اصطلاح با اصطلاحات دیگر فرق دارد و اصطلاحات را با یکدیگر خلط نکنیم. هر اصطلاحی احکام و لوازمی غیر از دیگری دارد.
طبعا این اصطلاح وقتی مطرح می‌شود که علم واقعا کاشف از واقع باشد، اما نظریات ظنی که هر روز تغییر می‌کنند چگونه می‌توانند علم الهی، کشف واقع، کشف از اراده الهی، و یا شناخت فعل الهی باشند؟ چه فعل الهی؟ ما شناختی پیدا نکرده‌ایم، بلکه شناخت ما اشتباه بوده است. در این اصطلاح، فرض آن است که ما با تجربه بتوانیم یک علم صحیح مطابق با واقع به دست بیاوریم، آن وقت دو نگاه به آن می‌کنیم: یک نگاه ارتباط آن با خدا و تدبیر و تقدیر الهی، و یک نگاه طبیعی، تا اولی، علم دینی باشد و دومی، علم غیردینی.
تا این‌جا پنج اصطلاح برای علم، چهار اصطلاح برای دین، و چهار اصطلاح هم برای علم دینی بیان شد. هر کدام از این اصطلاحات احکامی دارند. بنابراین، در بحث‌ها باید به معانی مورد نظر از این اصطلاحات بیان شده دقت کنیم. بنا بر این است که علم در بحث ما به معنای کشف پدیده‌های خاص از روش تجربی یا غیرتجربی باشد، یعنی مقید به روش تجربی نیست تا بتوانیم بگوییم ممکن است یک چیز دو روش داشته باشد که یکی دینی و دیگری غیر دینی است، اما اگر علم، چیزی باشد که باید با روش تجربی اثبات شود، اصلا نه علم دینی خواهیم داشت و نه علم غیردینی؛ زیرا ارتباطی با دین ندارد. رابطه بین دو پدیده از راه تجربه یا کشف می‌شود یا کشف نمی‌شود و در این زمینه تفاوتی میان معتقد به خدا و منکر خدا نیست.
ریاضیات نیز همین طور است. دو دو تا دیگر خدایی و غیر خدایی ندارد. برای قائل به خدا و دین حق اسلام و مذهب تشیع، دو دو تا چهارتا است، همچنان که برای منکر همه این‌ها هم دو دو تا چهارتا است. عنصر دین در حاصل ضرب دو در دو دخالتی ندارد. پس، بستگی دارد به این‌که علم را چگونه معنا کنیم. اگر گفتیم علم آن است که پدیده‌هایی با روش تجربی اثبات شوند، جعل اصطلاح مؤونه و منع قانونی و شرعی ندارد. در این صورت، دیگر هیچ چیز در این چارچوب دخالت ندارد. گرایش‌های و نگرش‌های من ربطی به علم ندارد. پس، منهای نگرش من، علم سر جای خودش هست، هرچند من این علم را با یک نوع نگاه بررسی می‌کنم و کسی که منکر خدا است با نگاه دیگری.
در خود محتوای علم نه این نگاه دخالت دارد و نه آن نگاه؛ زیرا خود آن فرمول‌ها علم است و نگاه، نگاه ناظر خارج از علم است. نگاه من در خود علم دخالت ندارد و نگاهی خارج از ماهیت علم است، هرچند بالعرض و مجازا می‌توان به آن هم علم گفت. اگر علم را خود آن فرمول‌ها دانستیم نگاه من تأثیری در محتوای آن علم که همان فرمول‌ها است- ندارد. بله، حتی در مسائل ریاضی هم می‌توان این گونه گفت که خدا این نظام را برقرار کرده است که روابط بین اعداد و کمیت‌ها پدید آید، سینوس‌ها این طور محاسبه شود، کسینوس‌ها هم این طور، اما این نگاه، ماهیت فرمول را تغییر نمی‌دهد.
نگاه من جزء علم نیست، بلکه نگاه به علم است. پس، خود علم بر اساس این معنا، نه دینی است و نه غیردینی، اما اگر کسی نوع نگاه را هم در علم دخیل بداند، اصطلاحی دیگر جعل کرده است که غیر از اصطلاح متعارف و مورد بحث است. بر اساس این اصطلاح، برای دینی کردن علوم دانشگاهی باید به همین علوم نگاه الهی شود. در این صورت علوم الهی می‌شوند ولازم نیست هیچ تغییری در آن‌ها ایجاد شود. همه چیز سر جای خودش هست، اما باید به‌عنوان این‌که فعل خدا است تماشا شود تا دینی باشد. اگر با نگاه، علم فرق می‌کند و دینی یا غیر دینی می‌شود، شما نگاه‌تان را عوض کنید؛ علم تغییر نمی‌کند.
اگر قوام علم را تجربی بودن روش آن دانستیم، در صورتی که مطلبی از راه وحی اثبات شود، علم نخواهد بود، اما اگر علم، مطلق کشف واقع باشد، خواه با روش تجربی کشف شود یا روش‌های عقلی، نقلی، تاریخی، وحیانی، و یا حتی شهود و کشف، علم است. علم طبق این تعریف، روش‌های متعدد دارد و می‌تواند متناسب با این روش‌ها اسم‌های مختلفی داشته باشد، مانند علم دینی، علم عرفانی، علم مادی، علم ضددینی، و...

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات