تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۵۲۴۲۲

منش‌ها و روش‌های بازیگران در حوزه خلیج فارس (بخش اول)

مولف:‌ سیدمحمدرضا صفوی‌پور بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سیرو فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبت المکذبین (سوره انعام آیه 11) کلیدواژه‌ها: ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک: استراتژی، ناتو، سنتو، سیتو، نظریۀ ماهان مکیندر، نظریۀ دوسورسکی، نظریۀ اسپایکمن، نظریه لوهازن، نظریه ماینگ، نظم نوین جهانی و خلیج‌فارس مقدمه: بی‌تردید حوزۀ خلیج‌فارس که کشورهای ایران، عراق، کویت، عربستان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و عمان را شامل می‌شود، در نظام بین‌المللی آیندۀ جهان بیش از پیش نقش موثرتری را ایفا خواهد کرد، از این رو مجموعۀ چهارده بخشی حاضر سعی دارد تا با مروری بر تحولات تاریخی منطقه، عملکرد کشورها و قدرت‌های متعامل در حوزه مذکور را نقد و بررسی نموده، اهداف و راهبردهای عملیاتی آنها را در آینده تحلیل نماید. کنکاش در تاریخچه، نظام سیاسی، مبانی فرهنگی و ارزیابی توان اقتصادی و نظامی کشورهای مورد بحث، همچنین بررسی نظریه‌های ژئوپلیتیکی و تحولات جدید آن بخصوص در حوزه خلیج فارس بمنظور تبیین هرچه بهتر منش‌ها و روش‌ها، بیشترین حجم مطالب این سلسله بحث‌ها را به خود اختصاص داده است. اثبات هژمونی غرب به سرکردگی آمریکا و جهت‌دار بودن حرکت سازمان‌یافته آنها به سمت محاصره اسلام ناب محمدی، تبیین جایگاه جمهوری اسلامی ایران و نقش آن در ایجاد و ثبات امنیت خلیج‌فارس و بالاخره چگونگی تقابل با بازیگران زیاده‌خواه در حوزه خلیج‌فارس، از جمله دستاوردهای این مجموعه خواهند بود.

بخش اول: نگاهی به برخی از نظریه‌های متداول ژئوپلیتیکی
در سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی بعنوان امپراتوری ملیتها با ایدئولوژی کمونیستی و سیستم اقتصادی سوسیالیستی خود، فرو پاشید تا به تبع آن نظام دوقطبی حاکم بر جهان نیز متلاشی گردد و نظام تک‌قطبی سلسله مراتبی به سرکردگی آمریکا برای چپاول هرچه بیشتر جهان جایگزین شود. بدین ترتیب، جنگ سرد پایان می‌یابد و به ظاهر عرصه برای تاخت و تاز بلامنازع آمریکا براساس منش جهانخوارگی به مرکز ـ مرکز دنیا آغاز می‌شود.
اما مرکز مرکز دنیای جائی به جز خلیج‌فارس نیست، چرا که براساس نظریه‌ای که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد، اگر مرکز دنیای قدیم خاورمیانه باشد، قطعاً خلیج‌فارس بعنوان «مرکز مرکز» جهان شناخته خواهد شد. در جریان جنگ خلیج‌فارس برای اولین بار «نظم نوین جهانی» توسط رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا یعنی جورج بوش پدر مطرح، و در صدر سیاست خارجی آن کشور قرار می‌گیرد تا سهم قدرتهای دیگر مثل اتحادیه اروپا و ژاپن نیز از آبشخور جهانی شدن، معلوم گردد.
یکی از تفاوتهای بارز نظام نوین جهانی با نظام دوقطبی گذشته، این است که در نظام قبلی، مسائل سیاسی ـ ایدئولوژیک بر جهان حاکم بود، ولیکن در نظام جدید، اقتصاد نقش اساسی را برعهده خواهد داشت. به عبارت دیگر، در قرن بیست و یکم، قدرت اقتصادی تعیین‌کنندۀ جایگاه و نقش کشورها در نظام بین‌المللی خواهد بود. بنابراین در نظام گذشته، مناطق استراتژیک حائز اهمیت فراوان بود، اما در نظام جدید مناطق ژئواکونومیک.
بر این اساس، وجود تقریبی 64% از ذخایر شناخته شده نفت جهان1 و 28% از ذخایر جهانی گاز2 در حوزه خلیج‌فارس باعث می‌شود تا این منطقه علاوه بر اهمیت ویژۀ استراتژیکی قبلی، با تکیه بر روش جدید چپاول یعنی نظم نوین جهانی، به لحاظ ژئواکونومیکی نیز نقش بسزائی را در آینده جهان ایفا کند. در اینجا بناچار برای بازگو نمودن این رویکرد جدید و سریع، ابتدا در این بخش نظریه‌های متداول ژئوپولیتیکی متداول را مرور می‌کنیم و در بخش بعد، نگرشی ژئوپلیتیکی به پدیده نظم نوین جهانی خواهیم داشت.
1ـ نظریه ماهان:
"دریادار آلفرد تایر ماهان3" آمریکائی (1914 ـ 1840) به عنوان پدر علم ژئوپلیتیک معتقد بود که شرط اصلی برای تسلط بر جهان و ایجاد یک قدرت جهانی، کنترل بر دریاهاست. به نظر وی، در نزاع بین نیروهای دریایی و زمینی، نیروهایی که در موقعیت دریایی قرار دارند، از امکانات بیشتری برای در دست گرفتن ابتکار عمل برخوردار هستند و پیروزی نهایی نصیب آنهاست و کشورهای جزیره‌ای و کشورهایی که نزدیک به دریای آزاد هستند، از مهم‌ترین موقعیت برخوردارند و کشورهای انگلستان و آمریکا را دارای موقعیت برتری جهت قدرت جهانی می‌دانست.
وی روسیه را بعنوان یک قدرت خشکی و بریتانیا را به عنوان یک قدرت دریایی با یکدیگر مقایسه می‌کند و می‌گوید: در روسیه، وسعت بسیار زیاد، فاصله‌های زیاد و کافی نبودن ارتباط‌های داخلی، به شدت از وحدت سیاسی کشور جلوگیری می‌کند. لذا روسیه اگر درهم شکسته نشود، حداقل بدون توسعه باقی خواهد ماند. به نظر ماهان، بریتانیا علی‌رقم وسعت محدود، به علت موقعیت جزیره‌ای به یک قدرت جهانی تبدیل شده است. موقعیت جغرافیایی بریتانیا موجب شد که این کشور اکثر نقاط استراتژیک یا تقریباً همه مسیرهای دریایی تجارت جهان را کنترل کند. کنترل تنگه جبل الطارق، کانال سوئز، تنگه باب‌المندب، دماغه امیدنیک، تنگه هرمز، تنگۀ مالاکا و تنگۀ ماژولان به بریتانیا یک موقعیت کلیدی در پهنۀ جهان داد.
ماهان سپس آمریکا را با بریتانیا مقایسه می‌کند و می‌گوید که آمریکا از نظر جغرافیایی وضع مشابهی با انگلستان دارد. آمریکا بین دو اقیانوس کبیر و اطلس واقع شده و این موقعیت جغرافیایی می‌تواند آن را به یک قدرت دریایی بزرگ تبدیل کند. وی به آمریکا توصیه می‌کند که در جهت ایجاد یک نیروی دریایی قوی اقدام کند و در این‌باره پیشنهاداتی نیز ارائه می‌کند. روزولت رئیس‌جمهوری آمریکا توصیه‌های ماهان را پذیرفت و توسعۀ نیروی دریایی را در دستور کار خود قرار داد در آن زمان این روش به عنوان اصول سیاست خارجی آمریکا مطرح گردید. به دنبال آن کانون قدرت دریایی از بریتانیا به آمریکا انتقال یافت و این کشور بزرگترین قدرت دریایی جهان شد و تنگه‌ها و نقاط کلیدی جهان که روزگاری در کنترل بریتانیا بود، به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت نظارت و کنترل آمریکا قرار گرفت.
اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز با وجود اینکه بزرگترین قدرت خشکی بود، به این نتیجه رسیده بود که بدون داشتن یک قدرت دریایی، امکان حفظ موازنۀ استراتژیک با آمریکا و یا کسب برتری جهانی را ندارد. آدمیرال گروشکف پایه‌گذار نیروی دریایی نوین شوروی در این‌باره نوشت: روسیه بدون در اختیار داشتن یک ناوگان قوی، نمی‌تواند جای خود را در میان قدرت‌های بزرگ بیابد. در این راستا شوروی نیز درصدد یافتن جای پایی در تنگه‌ها و نقاط کلیدی در آبراه‌های بین‌المللی برآمد.4
2ـ نظریه مکیندر:
«هالفورد مکیندر» جغرافیدان و دانشمند انگلیسی (1947 ـ 1861) در برابر نظریه ماهان، معتقد بود که در کوشش برای بدست آوردن قدرت جهانی، پیروزی با کسانی است که بر خشکی‌های زمین تسلط دارند. وی نظریه خود را در سه دوره بیان داشت. در سال 1904 تحت عنوان «محور جغرافیایی تاریخ» نوشت: جزیره جهانی یا اوراسیا دارای قلب و کانونی است که با تسلط بر آن، بر جهان تسلط خواهند یافت و آن را محور نامید. (نقشه شماره یک)
مکیندر نظریه خود را در سال 1919 اصلاح کرد تا به وقایع جنگ 1918 ـ 1914 بپردازد. این جنگ وی را بر آن داشت تا باور کند که از طریق استپ‌های اروپای شرقی می‌توان منطقه هسته را که اکنون به صورت هارتلند ظاهر می‌شود، مورد تهاجم قرار داد و لذا نام ناحیه محور را تغییر داده و آن را هارتلند نامید. (نقشه شماره دو) وی به دیپلماتهای ذیربط به حل و فصل پس از جنگ، هشدار داد که آلمان و روسیه بایستی با حلقه‌ای از حکومتهای ملی مطمئن، از هم جدا شوند، زیرا هر قدرتی که بر اروپای شرقی سلطه پیدا کند، ممکن است هارتلند را تصرف کرده و بدین ترتیب بر سراسر جهان تسلط یابد. مکیندر معتقد است: آن که بر اروپای شرقی فرمان می‌راند، بر هارتلند حکومت می‌کند، و آن که بر هارتلند فرمان می‌راند، بر جزیرۀ جهانی حکومت می‌کند، و آن که بر جزیرۀ جهانی فرمان می‌راند، بر همه جهان حکومت می‌کند.
در سال 1943 مکیندر علاوه بر هارتلند روسیه که آن را محدودتر کرده بود، ناحیه مهم نظامی دیگری را در نظر گرفت که شامل اقیانوس شمالی، مشرق آمریکا و اروپای غربی بود. یعنی معتقد به دو هارتلند شد و بیان داشت که ترکیبی از نیروی زمینی و دریایی این دو هارتلندها می‌تواند نقش یک قدرت جهانی را ایفا کند. (نقشه شماره سه)
مکیندر متذکر شد که ناحیۀ هارتلند توسط یک حاشیه هلالی شکل محاصره می‌شود و اگر کشوری که ناحیه هارتلند را در اختیار دارد، بتواند بر سرزمین حاشیه مسلط شود و به این ترتیب به دریا راه یابد آنگاه امپراتوری جهان در معرض دید او خواهد بود.
در نظریه مکیندر، مدیترانه و خاورمیانه جزو حاشیه هلالی شکل محسوب می‌شد، به همین دلیل جزو مناطق کلیدی کشمکش بین شوروی و آمریکا به شمار رفت. با توجه به اینکه هارتلند در تصرف دولت شوروی بود، این امر موجبات نگرانی آمریکا را فراهم آورد. آمریکائی‌ها نگران تسلط شوروی بر حاشیه هلالی شکل بودند. لذا اقدام به ایجاد پیمان‌های نظامی مانند ناتو، سنتو و سیتو علیه شوروی کردند. همچنین پایگاه‌هایی در سرتاسر هلال حاشیه‌ای مستقر نمودند که هدف آنها جلوگیری از گسترش قدرت هارتلند یعنی شوروی به طرف خارج از منطقۀ محور بود.5
3ـ نظریه دوسورسکی:
«الکساندر دوسورسکی» روسی یکی دیگر از نظریه‌پردازان علم جغرافیای سیاسی است که به دلیل ارائه بینش سیاسی منحصر به فرد خود از فضا، دیدگاهی کاملاً متفاوت با دیگران داشت. او اهمیت را به نیروی هوایی داده، هارتلند را بر روی منطقۀ قطب شمال جای داد (نقشه شماره چهار) و دسترسی به آن را فقط منوط به داشتن نیروهای هوائی قدرتمند و برتر می‌دانست. او که بعداً به عضویت نیروی هوائی ایالات متحده آمریکا درآمد، به منظور پیشبرد ادعای خود، ابتدا نقشه شعاع عملیاتی هواپیماهای آن زمان را کشید و «منطقه تصمیم»6 ژئوپلیتیکی را ترسیم کرد، منطقه‌ای که در آن هر یک از دو ابرقدرت وقت، به طور کامل در تیررس بمب‌افکن‌های طرف دیگر قرار داشت.
سپس این فکر که تنها نقش موجه نیروهای زمینی آمریکا، دفاع از قلمروهای قطب شمال در برابر تهاجم شوروی به قاره آمریکا از طریق تنگه‌های برینگ7 است را ترویج داد. نظرات او به شدت مورد علاقه دولتمردان وقت آمریکا قرار گرفت و باعث شد برای افزایش قدرت نیروی هوائی، بیش از پیش تلاش کنند و به سرعت برتری هوائی خود را تثبیت نمایند. برخلاف جغرافیدانان و استراتژیست‌ها که همیشه دیدگاه‌های ژئوپلیتیکی خود از جهان را بر روی نقشه‌های مرکاتو تعریف می‌کردند، این اولین بار بود که دوسورسکی جهان را بر روی نقشه‌ای که با تصویر آزیموت ترسیم شده بود، نشان داد.
4ـ نظریه اسپایکمن:
نیکولاس اسپایکمن (1943 - 1893) اولین کسی بود که با مطالعه نظریه مکیندر، تغییراتی در آن ایجاد نمود. وی مفهوم هلال داخلی یا حاشیه‌ای سرزمینهایی که منطقه محور یا هارتلند را محاصره می‌کنند، از مکیندر اقتباس کرده و آن را منطقه حاشیه یا ریملند8 نام نهاد و بیشترین نقش را برای سرزمین حاشیه یا هلال داخلی قائل بود، زیرا او ترکیب قدرت خشکی و دریایی در این منطقه را ممکن‌تر و از طرف دیگر بیشترین منابع نیروی انسانی و سهولت ارتباطات را در منطقۀ مذکور، محسوس می‌دانست. بنابراین آمریکا را به منظور دستیابی به سرزمین حاشیه و جلوگیری از نفوذ شوروی سابق تشویق می‌کرد تا برای جلوگیری از فرو افتادن منطقه ریملند تحت سلطه روسیه، نوعی سیاست مهار را به کار بندند. این نظریه معروف بود به سیاست «کانتین منت»9 و به عنوان اصل دوم سیاست خارجی آمریکا ملحوظ شد تا به عنوان استراتژی محدودسازی از نفوذ قدرت قطب رقیب جلوگیری شود. البته پس از انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی شوروی این سیاست عیناً در مورد ایران به کار گرفته شد.
با به راه انداختن جنگ عراق علیه ایران، سعی شد تا از اشاعه انقلاب اسلامی ایران در جهان اسلام جلوگیری شود. طی پیمان اسرائیل غاصب با ترکیه، استفاده از پایگاه‌های هوائی آن دو کشور در دستور کار قرار گرفت تا ایران را از ناحیه غرب محدود سازند. دامن زدن به تشنج در افغانستان توسط گروه طالبان و در مرحله بعدی، اشغال و ایجاد پایگاه‌های ثابت نظامی به بهانه ایجاد دموکراسی و تعقیب همان گروه به عنوان تروریست، برنامه‌ریزی گروه صحابه در پاکستان، سعی در جذب کشورهای آسیای میانه، ایجاد اختلافات واهی بین کشورهای حوزه خلیج‌فارس و ایران، و بالاخره اشغال نظامی عراق و ایجاد ناامنی در آنجا به منظور توجیه تداوم اشغال، همگی در راستای روش کانتین منت ارزیابی می‌شود، زیرا باعث می‌گردد تا ایران در انزوا قرار گیرد و از گسترش انقلاب و اندیشه‌های اسلامی آن جلوگیری شود و با ممانعت از اشاعه فرهنگ اسلام انقلابی از ایران، فرهنگ کشورهای دیگر را به جهتی که می‌خواهند، سوق دهند. (نقشه شماره پنج)
به دنبال نظریه اسپایکمن، بسیاری از پیمان‌های نظامی، سیاسی و اقتصادی جهان شکل می‌گیرند که همگی نشأت گرفته از حمایت‌ کشورهای همسو با یکدیگر است. در بخش‌های آتی، پیمان‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی فراوانی که ارتباط بین دولت‌های ذیربط را در حوزه خلیج‌فارس یعنی ریملند جنوبی تحکیم می‌بخشد و باعث چگونگی سلطه آمریکا و کشورهای همسو در منطقه می‌شود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
5ـ نظریه یوردیس فون لوهازن:
در سال 1996 لوهازن در اثر خود به نام "امپراتوری‌ها و قدرت ژئوپولیتیک امروزین"، می‌نویسد:‌ نقشه جهان به ما نشان می‌دهد که قاره‌های زمین مانند سه نوار خاکی از شمال به جنوب به شرح ذیل کشیده شده است:
الف) نوار اول عبارت است از قاره آمریکا که از آلاسکا تا آرژانتین و شیلی ادامه دارد و دنیای جدید را در برمی‌گیرد.
ب) نوار دوم شامل اروپا و آفریقا معروف به اورو ـ آفریقا می‌باشد که از دماغه امیدنیک کشیده شده‌اند و دنیای قدیم را تشکیل می‌دهد.
ج) نوار سوم شامل آسیای دور و استرالیا می‌باشد که از کامچاتکا به تاسمانی و از چین، آسیای جنوب‌شرقی و اندونزی می‌گذرد.
میان نوار دوم و سوم، سرزمین‌های روسی سیبری واقع شده و در مرزهای جنوبی آن خاورمیانه قرار دارد.
به تعبیر برخی از صاحب‌نظران علم ژئوپولیتیک، خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است و به نظر لوهازن، چون در مرکز خاورمیانه خلیج‌فارس قرار دارد، خلیج‌فارس بعنوان «مرکز ـ مرکز» دنیا شناخته می‌شود. در این منطقه تنها مساله نفت مطرح نیست، بلکه در هیچ جای دیگر دنیا تا به این حد اقیانوس‌ها در آفریقا و اوراسیا رخنه نکرده‌اند. خلیج‌فارس در محل تلاقی محورهای بزرگ ارتباطی زمینی که خاور دور را به آفریقا، اروپا و هند متصل می‌کند، قرار دارد. هرگونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در خلیج‌فارس پدید آید، پی‌آمدهایی برای دو قاره اروپا و آفریقا خواهد داشت.
به اعتقاد لوهازن، هر قدرتی که در خلیج‌فارس استقرار یابد، می‌تواند بر اروپا و ژاپن عمدتاً از طریق نفت، فشار آورد.10
6ـ نظریه ماینگ:
با گذشت زمان، برخی تئوریهای ژئوپلیتیکی در زمینه نفوذ فرهنگی شکل می‌گیرد. ماینگ11 دانشمند سوئدی از جمله جغرافیدانانی است که به ارائه تئوری ژئوپلیتیکی در زمینه نفوذ فرهنگی مبادرت نموده است.
او در سال 1956، کانون توجه علم ژئوپلیتیک را مجدداً به مفهوم هارتلند مکیندر معطوف کرد. هم هارتلند و هم ریملند به شکلی باقی مانده بودند که به مفاهیمی که اسپایکمن، نزدیک به یک دهه قبل، ارائه کرده بود، شباهت بسیاری داشت. اما این بار نویسنده به سختی تلاش کرد تا نشان دهد که جهت کشورهای ریملند ممکن است از بیرونی و یا دریایی به داخلی یا قاره‌ای تغییر کند (نقشه شماره شش). در این‌جا، مقبول‌ترین توضیح از مفهوم هارتلند ارائه شده بود، زیرا نشان می‌داد این اراده انسان است که می‌تواند جهت‌گیری سیاسی کشورها را تحت تأثیر قرار دهد، نه عوامل محیطی. با وجود این، نظریه‌های ماینگ به سختی منجر به یک افشاگری ژئوپلیتیکی شد. دیپلماسی‌های ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق، تلاش فراوان نمودند تا از جهت‌گیریهای سیاسی کشورهای دارای موقعیت استراتژیک به خوبی استفاده کنند و این امر، مهمترین اولویت آن دو قدرت در خلال جنگ سرد بود.
در واقع ماینگ صرفاً چیزی را توضیح می‌داد که برای سالیان طولانی کاملاً شناخته شده بود. با این همه، دانشمندان علم ژئوپلیتیک، نه تنها واقعیات استراتژیک جنگ سرد را توضیح دادند، بلکه به شکل‌گیری آنها نیز کمک کردند.12 نظریۀ ماینگ بیشتر درباره نفوذ فرهنگی مناطق جهان شکل می‌گرفت که چگونه می‌توان بدون هزینه‌های هنگفت و فلج‌کننده مربوط به نقل و انتقالات نظامی و تسلیحاتی و تلفات انسانی، در سرزمین و یا کشوری به نتیجه رسید.
بر مبنای همین نظریه، همگام با نفوذ سیاسی و نظامی کشور‌های استعمارگر در سرزمین‌های اسلامی، نفوذ فرهنگی آنها با دامنه‌های بسیار گسترده‌ای به اجرا درآمد. این مسئله سبب شد تا کشورهای تحت سلطه، هر یک به نوعی متاءثر از فرهنگ ملل سلطه‌گر شوند. تغییر خط و زبان ملل سرزمین‌های اشغال شده، سبب گسستن آنها از فرهنگ گذشته خود شد و از آن هنگام تاکنون، این مردم بودند که مستقیم یا غیرمستقیم ناشر افکار و مصرف‌کننده بسیاری از تولیدات کشورهای سلطه‌گر شدند.
پیروی از فرهنگ کشورهای سلطه‌گر، میلیون‌ها دانشجو و دانش‌آموز و یا استاد را به سرزمین‌های استعمارگر کشانید که منجر به نتیجه اشاعه تفکرات استعمارگرانه و جدایی از بنیان‌های پرارزش فرهنگ خودشان شد. همگام با چنین اعمالی، فرار مغزها جهت تأمین نیازهای خدماتی سلطه‌گران و ترغیب زبده‌ترین فارغ‌التحصیلان به اقامت در سرزمین‌های استعماری، سبب شد تا سرمایه‌های مصرف شده جهت امور آموزشی این افراد که لازم بود تا در راه سازندگی کشور خود سهیم گردند، بدون هیچگونه بازدهی به مردمی که این پول‌ها را از دسترنج خود تاءمین کرده بودند، به نفع نظام سلطه مصرف گردد.13

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات